چند نکته در پی شلیک موشک به اسرائیل
1. بهتر بود کار به اینجا نمیرسید؛ امّا حالا که رسید، ایران باید میزد. به فرماندهان و نظامیان ایران خداقوت میگویم و از پروردگار مهربان خواستارم که در تصمیمسازی و اجرا به آنها توفیق دهد (شامل وارد آوردن خسارت سنگین و بازدارنده به مواضع نظامی اسرائیل و عدم آسیب به غیرنظامیان آنجا).
2. مسلّماً حالت بهینه این است که انسانهای دارای دیدگاهها و منافع مختلف یا حتّی متضاد، به جای جنگ و خشونت، با یکدیگر گفتگو داشته باشند و به توافق و سازش برسند. جالب آنکه همۀ گروههایی که در اطراف قدس زندگی میکنند آنجا را مقدس میدانند! اگر آنجا برای برخی مقدّس و برای برخی دیگر نحس بود، سازش و توافق خیلی سخت (و البته نه محال) میبود، امّا واقعاً نمیشد و نمیشود که به جای جنگ و خونریزی، مرزهایی مشخص شود و همگی با وجود دیدگاهها و آئینهای مختلف در کنار یکدیگر زندگی کنند و در بیتالمقدس به عبادت بپردازند؟! حتّی اگر بر اساس منافع حساب کنیم، آیا رفاه، امنیت و آسایش طرفین در حالت صلح و سازش بیشتر تأمین میشود یا در شرایط جنگ و خونریزی که سرمایههای کلانی نیز صرف انفجار و بازسازی میگردد؟!
3. دیشب وقتی موشکها شلیک شد (و خودم هم برخی از آنها را در آسمان مشاهده کردم) روی سجاده دست به دعا برداشتم، از خدا طلب خیر کردم؛ اینکه این موشکها جلوی جنایات اسرائیل را بگیرد، اینکه به مردم عادی اسرائیل و بهویژه کودکان آسیبی نرسد. برای من، کودکان اسرائیلی با کودکان فلسطینی و ایرانی هیچ تفاوتی ندارند، همچنین همۀ مردمان عادی و صلحطلب آنها. در همان حال، ناگهان احساس کردم که همان لحظه، احتمالا در اسرائیل نیز برخی انسانهای موحد در حال عبادت هستند و از خدا طلب خیر میکنند، آنها هم از آسیبدیدن انسانها (بهویژه کودکان و شامل کودکان فلسطینی و لبنانی) بهشدّت ناراحت و نگرانند، آنها هم خواهان برقراری صلح، آرامش و گفتگو هستند، آنها هم نسبت به تصمیمسازی سیاستمداران تندروی طرفین که کار را به اینجا رساندند معترضند.
4. اینکه بشریت و جامعۀ جهانی با این همه پیشرفت در علم و تکنولوژی و حتّی با وجود ساختارهایی مانند سازمان ملل، هنوز نتوانسته (یا شاید هم نخواسته!) در چنین مواقعی مداخله بشردوستانه داشته باشد و خیلی سریع طرفین درگیری را به جای جنگ به سمت سازش و توافقی منطقی سوق دهد تأمّلبرانگیز و مایۀ تأسف است. ایکاش این قدر در علم و تکنولوژی پیشرفت نمیکردیم، روی ماه نمینشستیم، به مریخ سفینه نمیفرستادیم و ... امّا درعوض، شرایطی ایجاد میکردیم که دیگر هیچگاه شاهد جنگ و خونریزی (به ویژه فجایعی مانند نسلکشی مردم غزه توسّط اسرائیل) نبودیم.
5. به نظرم، هریک از ما بهعنوان یک انسان کنشگر باید جهت کنش، نقد و مطالبهگری اندک خود را بهدرستی و فارغ از دستهبندیها و قطبیتهای رایج تنظیم کنیم. بهعنوان مثال، میتوانیم منتقد دخالت سپاه در امور غیرنظامی (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ...) باشیم امّا از اقدامات برونمرزی آن در حفظ امنیت ایران، حمایت از مردم مظلوم فلسطین و جلوگیری از نسلکشی اسرائیل دفاع کنیم (لااقل برخی از آن اقدامات). اگر منتقد جدّی نظام هستیم امّا در موضعگیریها و اقدامات آن هیچ نقطۀ روشن و قابل دفاعی نمیبینیم و وجود هرگونه منافع مشترک میان مردم و نظام را منکر میشویم یا به همین ترتیب، اگر طرفدار نظام هستیم امّا در سیاستها و تصمیمهای کلان آن هیچ نقطۀ تاریک و قابل نقد و نهیای نمیبینیم، درهردوصورت، احتمالاً غرض هنرمان را پوشانده و صد حجاب از دل به سوی دیدهمان شده است.
6. همانطور که استاد فقید دکتر داود فیرحی توضیح میدهد، یکی از روشها (یا شاید بتوان گفت رویکردها) ی اصلی پیامبر (ص) در پیشبرد و گسترش دین، «قرارداد» بود؛ رَحمةٌ لِلعالَمین همواره بهدنبال این بود که با طرف مقابلش به توافق برسد. جایگاه، اهمّیت و ارجحیت «قرارداد» (در مقایسه با سایر روشهای مواجهه با «دیگری») در نظر پیامبر (ص) بهاندازهای بود که در برخی مواقع به قراردادهایی با دشمنان کافر تن میداد که آشکارا به نفع آنها سوگیری داشت. همین قراردادهای صلحطلبانه و پایبندی به آنها یکی از دلایل جلب اعتماد مردم و گسترش اسلام در «دل»های آنها (نه با زور و اجبار) بود. صلحنامۀ حدیبیه نمونۀ بارزی از این نوع قراردادهاست. اگر تندروهای کنونی آن موقع حضور داشتند، حتماً پیامبر (ص) را به تحقیر و خارکردن مسلمانان محکوم و عهدنامه را نقض میکردند (سهل است؛ خودمطلقانگاران ما نفس مذاکره با دشمن را بهمثابه تحقیر و شکست تلقّی میکنند!).
ادامه در فرسته (پست) بعدی 👇
1. بهتر بود کار به اینجا نمیرسید؛ امّا حالا که رسید، ایران باید میزد. به فرماندهان و نظامیان ایران خداقوت میگویم و از پروردگار مهربان خواستارم که در تصمیمسازی و اجرا به آنها توفیق دهد (شامل وارد آوردن خسارت سنگین و بازدارنده به مواضع نظامی اسرائیل و عدم آسیب به غیرنظامیان آنجا).
2. مسلّماً حالت بهینه این است که انسانهای دارای دیدگاهها و منافع مختلف یا حتّی متضاد، به جای جنگ و خشونت، با یکدیگر گفتگو داشته باشند و به توافق و سازش برسند. جالب آنکه همۀ گروههایی که در اطراف قدس زندگی میکنند آنجا را مقدس میدانند! اگر آنجا برای برخی مقدّس و برای برخی دیگر نحس بود، سازش و توافق خیلی سخت (و البته نه محال) میبود، امّا واقعاً نمیشد و نمیشود که به جای جنگ و خونریزی، مرزهایی مشخص شود و همگی با وجود دیدگاهها و آئینهای مختلف در کنار یکدیگر زندگی کنند و در بیتالمقدس به عبادت بپردازند؟! حتّی اگر بر اساس منافع حساب کنیم، آیا رفاه، امنیت و آسایش طرفین در حالت صلح و سازش بیشتر تأمین میشود یا در شرایط جنگ و خونریزی که سرمایههای کلانی نیز صرف انفجار و بازسازی میگردد؟!
3. دیشب وقتی موشکها شلیک شد (و خودم هم برخی از آنها را در آسمان مشاهده کردم) روی سجاده دست به دعا برداشتم، از خدا طلب خیر کردم؛ اینکه این موشکها جلوی جنایات اسرائیل را بگیرد، اینکه به مردم عادی اسرائیل و بهویژه کودکان آسیبی نرسد. برای من، کودکان اسرائیلی با کودکان فلسطینی و ایرانی هیچ تفاوتی ندارند، همچنین همۀ مردمان عادی و صلحطلب آنها. در همان حال، ناگهان احساس کردم که همان لحظه، احتمالا در اسرائیل نیز برخی انسانهای موحد در حال عبادت هستند و از خدا طلب خیر میکنند، آنها هم از آسیبدیدن انسانها (بهویژه کودکان و شامل کودکان فلسطینی و لبنانی) بهشدّت ناراحت و نگرانند، آنها هم خواهان برقراری صلح، آرامش و گفتگو هستند، آنها هم نسبت به تصمیمسازی سیاستمداران تندروی طرفین که کار را به اینجا رساندند معترضند.
4. اینکه بشریت و جامعۀ جهانی با این همه پیشرفت در علم و تکنولوژی و حتّی با وجود ساختارهایی مانند سازمان ملل، هنوز نتوانسته (یا شاید هم نخواسته!) در چنین مواقعی مداخله بشردوستانه داشته باشد و خیلی سریع طرفین درگیری را به جای جنگ به سمت سازش و توافقی منطقی سوق دهد تأمّلبرانگیز و مایۀ تأسف است. ایکاش این قدر در علم و تکنولوژی پیشرفت نمیکردیم، روی ماه نمینشستیم، به مریخ سفینه نمیفرستادیم و ... امّا درعوض، شرایطی ایجاد میکردیم که دیگر هیچگاه شاهد جنگ و خونریزی (به ویژه فجایعی مانند نسلکشی مردم غزه توسّط اسرائیل) نبودیم.
5. به نظرم، هریک از ما بهعنوان یک انسان کنشگر باید جهت کنش، نقد و مطالبهگری اندک خود را بهدرستی و فارغ از دستهبندیها و قطبیتهای رایج تنظیم کنیم. بهعنوان مثال، میتوانیم منتقد دخالت سپاه در امور غیرنظامی (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ...) باشیم امّا از اقدامات برونمرزی آن در حفظ امنیت ایران، حمایت از مردم مظلوم فلسطین و جلوگیری از نسلکشی اسرائیل دفاع کنیم (لااقل برخی از آن اقدامات). اگر منتقد جدّی نظام هستیم امّا در موضعگیریها و اقدامات آن هیچ نقطۀ روشن و قابل دفاعی نمیبینیم و وجود هرگونه منافع مشترک میان مردم و نظام را منکر میشویم یا به همین ترتیب، اگر طرفدار نظام هستیم امّا در سیاستها و تصمیمهای کلان آن هیچ نقطۀ تاریک و قابل نقد و نهیای نمیبینیم، درهردوصورت، احتمالاً غرض هنرمان را پوشانده و صد حجاب از دل به سوی دیدهمان شده است.
6. همانطور که استاد فقید دکتر داود فیرحی توضیح میدهد، یکی از روشها (یا شاید بتوان گفت رویکردها) ی اصلی پیامبر (ص) در پیشبرد و گسترش دین، «قرارداد» بود؛ رَحمةٌ لِلعالَمین همواره بهدنبال این بود که با طرف مقابلش به توافق برسد. جایگاه، اهمّیت و ارجحیت «قرارداد» (در مقایسه با سایر روشهای مواجهه با «دیگری») در نظر پیامبر (ص) بهاندازهای بود که در برخی مواقع به قراردادهایی با دشمنان کافر تن میداد که آشکارا به نفع آنها سوگیری داشت. همین قراردادهای صلحطلبانه و پایبندی به آنها یکی از دلایل جلب اعتماد مردم و گسترش اسلام در «دل»های آنها (نه با زور و اجبار) بود. صلحنامۀ حدیبیه نمونۀ بارزی از این نوع قراردادهاست. اگر تندروهای کنونی آن موقع حضور داشتند، حتماً پیامبر (ص) را به تحقیر و خارکردن مسلمانان محکوم و عهدنامه را نقض میکردند (سهل است؛ خودمطلقانگاران ما نفس مذاکره با دشمن را بهمثابه تحقیر و شکست تلقّی میکنند!).
ادامه در فرسته (پست) بعدی 👇
👆 ادامه از فرسته (پست) قبلی 👇
7. به نظرم، اگر بخواهیم عملکرد خودمان را با بر اساس سیرۀ پیامبر (ص) ارزیابی کنیم، از لحاظ تقویت قدرت نظامی و جنگ شجاعانه در مواقع لازم، درمجموع نمرۀ قابل قبولی داریم امّا از لحاظ گفتگو، مذاکره، سازش، توافق و بستن قرارداد، چه در داخل و چه در خارج، نمرهمان خیلی پایین است. تأیید صلاحیت دکتر پزشکیان برای نامزدی ریاست جمهوری و همراهی قابل قبول حکومت با او و دولت وفاقش تا بدینجا، از لحاظ توافقسازی داخلی کمی روسفیدمان کرده (یا بهتر است بگوییم کمی از روسیاهیمان کم کرده!) و برای آینده چشمانداز مثبتی ایجاد کرده است، امید است در مذاکره، سازش و بستن قراردادهای بینالمللی نیز بیشتر به سیره و سنّت رسول الله (ص) نزدیک شویم.
8. تا جایی که میفهمم، یکی از بزرگترین برگهای برندهای که میتواند ما را برای رسیدن به توافقهای بهتر در موضع مناسبتری قرار دهد، اتّحاد مسلمین و جوامع اسلامی است. شاید یکی از عرصههای تبدیل تهدید به فرصت در شرایط کنونی، استفاده از جنگافروزی اسرائیل برای کاستن از شکافهای بین جوامع اسلامی و تقویت اتّحاد و همدلی بین آنها باشد. اگر مسلمین جهان متّحد شوند، توان اثرگذاری بسیار بالایی دارند و میتوانند جهان را به سمت قراردادهای صلحآور و تعالیبخش سوق دهند. البته حرکت در این مسیر استلزاماتی دارد شامل اینکه رهبران جوامع اسلامی، خود و سایر رهبران را بهعنوان «رهبر یک جامعۀ اسلامی» ببینند، معرفی کنند و به رسمیت بشناسند، نه بیشتر و نه کمتر.
از پروردگار مهربان برای بشریت صلح و تعالی خواستارم
بارالها! ما را راضی به رضای خود قرار بده
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
به امید جهانی صلحآمیز، گفتگومدار و حقیقتطلب
همچنین ببینید:
در ستایش رنگیدیدن جهان (دکتر محمّد فاضلی)
تسلیت! (متنی که بهمناسبت شهادت سردار سلیمانی منتشر کردم)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
7. به نظرم، اگر بخواهیم عملکرد خودمان را با بر اساس سیرۀ پیامبر (ص) ارزیابی کنیم، از لحاظ تقویت قدرت نظامی و جنگ شجاعانه در مواقع لازم، درمجموع نمرۀ قابل قبولی داریم امّا از لحاظ گفتگو، مذاکره، سازش، توافق و بستن قرارداد، چه در داخل و چه در خارج، نمرهمان خیلی پایین است. تأیید صلاحیت دکتر پزشکیان برای نامزدی ریاست جمهوری و همراهی قابل قبول حکومت با او و دولت وفاقش تا بدینجا، از لحاظ توافقسازی داخلی کمی روسفیدمان کرده (یا بهتر است بگوییم کمی از روسیاهیمان کم کرده!) و برای آینده چشمانداز مثبتی ایجاد کرده است، امید است در مذاکره، سازش و بستن قراردادهای بینالمللی نیز بیشتر به سیره و سنّت رسول الله (ص) نزدیک شویم.
8. تا جایی که میفهمم، یکی از بزرگترین برگهای برندهای که میتواند ما را برای رسیدن به توافقهای بهتر در موضع مناسبتری قرار دهد، اتّحاد مسلمین و جوامع اسلامی است. شاید یکی از عرصههای تبدیل تهدید به فرصت در شرایط کنونی، استفاده از جنگافروزی اسرائیل برای کاستن از شکافهای بین جوامع اسلامی و تقویت اتّحاد و همدلی بین آنها باشد. اگر مسلمین جهان متّحد شوند، توان اثرگذاری بسیار بالایی دارند و میتوانند جهان را به سمت قراردادهای صلحآور و تعالیبخش سوق دهند. البته حرکت در این مسیر استلزاماتی دارد شامل اینکه رهبران جوامع اسلامی، خود و سایر رهبران را بهعنوان «رهبر یک جامعۀ اسلامی» ببینند، معرفی کنند و به رسمیت بشناسند، نه بیشتر و نه کمتر.
از پروردگار مهربان برای بشریت صلح و تعالی خواستارم
بارالها! ما را راضی به رضای خود قرار بده
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
به امید جهانی صلحآمیز، گفتگومدار و حقیقتطلب
همچنین ببینید:
در ستایش رنگیدیدن جهان (دکتر محمّد فاضلی)
تسلیت! (متنی که بهمناسبت شهادت سردار سلیمانی منتشر کردم)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
در ستایش رنگی دیدن جهان
✍️ محمد فاضلی
میخواهم چیزی بنویسم که بسیاری را میآزارد و خوشایند بسیاری نیست، و این بسیاری، از همه جناحها و تفکرات سیاسی هستند، در داخل و خارج، از راست و چپ، ارزشی و سکولار؛ اما خب باید نوشت.
سالهاست دنبال آدمها و نگاههایی…
✍️ محمد فاضلی
میخواهم چیزی بنویسم که بسیاری را میآزارد و خوشایند بسیاری نیست، و این بسیاری، از همه جناحها و تفکرات سیاسی هستند، در داخل و خارج، از راست و چپ، ارزشی و سکولار؛ اما خب باید نوشت.
سالهاست دنبال آدمها و نگاههایی…
❗️ما گُم شدهایم!
✍ حسین جنتی
من شاعرم، معمولا فورا این را میگویم که کسی به اشتباه نیفتد، نه جامعهشناسم، نه فیلسوفم، نه سیاستمدارم، نه هیچ چیز دیگر، شاعرم! و البته شاعر با همه این مفاهیم کار دارد، اگر در این موارد نخواند و نداند و نبیند، چیزی که تولید میکند اساسا چیزی نیست…
حالا در این ساعت و این روز حرفم این است: ما گُم شدهایم… من این را به روشنی میبینم، نمیدانیم چه چیزی درست است و چه چیزی خطا، نمیفهمیم باید سکوت کنیم یا حرف بزنیم… در دنیای امروز، طرفین چنان در هم پیچیده است که نمیدانیم کدام سو ایستادهایم،
همه چیز برای ما یا سیاه است یا سفید، هیچ چیزی در میانه وجود ندارد، از همدیگر میترسیم که بگوییم چیزی را نمیپسندیم، اگر میانهرو باشیم ترس از متهم شدن به “وسطبازی” ما را از گفتنِ نظرمان منصرف میکند،
با هزاران تابلو و راهنما مواجهیم که نوشتههای روی آنها زنگ زده است، ناخوانا و گنگ است، چون چیزی از نشانهها دستگیرمان نمیشود ناچار نگاه میکنیم ببینیم جماعت کجا میروند ما هم راه میافتیم دنبالشان، عدهای چشم و گوش بسته میگویند به راست برویم، عدهای به چپ میروند و اینطوری دوپاره شدهایم،
مرگ را بد میدانیم ولی برای خودمان! اگر کسی از ما کشته شود خشمگین میشویم و به مرگ نفرین میفرستیم ولی اگر از طرف مقابلمان کسی طعمهی مرگ شود میرقصیم و جشن میگیریم…
سمتی که ما ایستادهایم سمتِ درست است، همه چیز سپید است، همه کاری جایز است زیرا که ما زخم خوردهایم، داغ دیدهایم و حاضریم برای پیروزی به هر خُبثی تن بدهیم و تاییدش کنیم. ما هرچیزی را بپذیریم بی کم و کاست از آن دفاع میکنیم، انگار کسی به ما گفته است که مشروعیتِ هرچیزی در “قبول” و عدم مشروعیتِ هرچزی به “ردِ” ما بسته است و با این فرمول در حال تولیدِ نوعی اخلاق هستیم. اخلاقِ انسانِ معاصر…
در این زندگی نوینِ اخلاقی ما تا جایی پیش رفتهایم که هر کدام از ما تئوریسینِ اخلاقِ نوین هستیم و ویژگی این اخلاقِ نوظهور این است که هیچ مرزی ندارد، یعنی هیچ خطایی در این اخلاق نیست! طرفدارانِ هر دو سوی این اخلاقِ نوین خود را جبههی حق میدانند با این تفاوت که عدهای از آنان دیندارند و عدهای از دین گریزان! اما هر دو یقین دارند که طرفِ روبرو ناحق است و میشود با هر وسیلهای آن را در هم کوبید و شنیعترین رفتارها با این شکلِ جدیدِ اخلاق توجیه میشود.
دینداران میگویند آنکه از ما نیست خویش را به هدر داده است و جایگاهش دوزخ است، گروهِ مقابل میگویند آنکه با ما نیست جهان را در سراشیبِ نابودی قرار داده و مستحقِ انواعِ مرگ است…
هر دو بر کشتگانِ هم هلهله میکنند و بر کشتگانِ خویش میگریند… و اگر تو از هیچکدام نباشی هر دو به تنهایی تو را با دیگری میداند و لعن میکند و اگر بپذیرند که با هیچکدام سرِ همراهی نداری هر دو بیطرف و بیشرف و وسطبازت مینامند…
اینت دریغ! اینت درد! خاک بر سرِ من اگر زبان به نصیحتِ کسی گشوده باشم… من خودم شاگردِ شعرِ فارسیام و به سیاقِ استاد سعدی میگویم :
من از کجا و نصیحتکنانِ بیهدهگوی؟!
این یادداشت را هم برای خودم مینویسم، برای پسرانم، تا وقتی همهچیز زیر و زبر شد شاید در این مجازستان یا در برگهای باقی بماند و آنها بدانند که ما به این چیزها فکر کردیم، که “یقین” نداشتیم، یقین نداشتن بد نیست، یقینِ کور داشتن بد است!
کسی که یقینِ کور دارد هرچه مولایش بگوید در نظرش خیر مطلق است، تکلیف من روشن است، من هم مثل همه مولایی دارم، میگویم مثل همه و ممکن است کسی در دل بگوید نه! من ندارم! این مولابازی مال شماست که به چیزی اعتقاد دارید! اما حقیقت این است که هرکس مولایی دارد.
من دوستانی دارم که مولایشان عددِ حسابِ بانکی آنهاست… هرچه بازار و بورس بگوید بی درنگ انجام میدهند، به خاطر آن عدد حاضرند هرکاری بکنند و اخلاقِ نوظهورشان هم در آرامش دادن به آنها سخت در حال به روز شدن است!
من دوستانی دارم که مولایشان یک شخصیت سیاسی است، هرچه میکند خیر میدانند، شما آنها را میشناسید وقتی فلان در قدرت است همه کارش غلط است، مولای خودشان که بر قدرت میشنیند همه چیزش عالی است! از “ولایتمداران” گله دارید؟ بدتان میآید؟ خستهاید؟ آنها را خنگ و نادان میدانید؟
هرکس یک “ولی” دارد هرچند نداند، این ولی میتواند جاندار باشد یا بیجان! یکنفر باشد یا یک گروه، اما “ولی” ولی است! همه ولایتمدارند منتها اولیایشان یکی نیست، این روزها بسیاری زیرِ بیرقِ اولیایی رفتهاند که با هرچه تا امروز میگفتند زمین تا آسمان متفاوت است…
این جملهی آخر را برای پسرانم مینویسم: ...
ادامه یادداشت
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✍ حسین جنتی
من شاعرم، معمولا فورا این را میگویم که کسی به اشتباه نیفتد، نه جامعهشناسم، نه فیلسوفم، نه سیاستمدارم، نه هیچ چیز دیگر، شاعرم! و البته شاعر با همه این مفاهیم کار دارد، اگر در این موارد نخواند و نداند و نبیند، چیزی که تولید میکند اساسا چیزی نیست…
حالا در این ساعت و این روز حرفم این است: ما گُم شدهایم… من این را به روشنی میبینم، نمیدانیم چه چیزی درست است و چه چیزی خطا، نمیفهمیم باید سکوت کنیم یا حرف بزنیم… در دنیای امروز، طرفین چنان در هم پیچیده است که نمیدانیم کدام سو ایستادهایم،
همه چیز برای ما یا سیاه است یا سفید، هیچ چیزی در میانه وجود ندارد، از همدیگر میترسیم که بگوییم چیزی را نمیپسندیم، اگر میانهرو باشیم ترس از متهم شدن به “وسطبازی” ما را از گفتنِ نظرمان منصرف میکند،
با هزاران تابلو و راهنما مواجهیم که نوشتههای روی آنها زنگ زده است، ناخوانا و گنگ است، چون چیزی از نشانهها دستگیرمان نمیشود ناچار نگاه میکنیم ببینیم جماعت کجا میروند ما هم راه میافتیم دنبالشان، عدهای چشم و گوش بسته میگویند به راست برویم، عدهای به چپ میروند و اینطوری دوپاره شدهایم،
مرگ را بد میدانیم ولی برای خودمان! اگر کسی از ما کشته شود خشمگین میشویم و به مرگ نفرین میفرستیم ولی اگر از طرف مقابلمان کسی طعمهی مرگ شود میرقصیم و جشن میگیریم…
سمتی که ما ایستادهایم سمتِ درست است، همه چیز سپید است، همه کاری جایز است زیرا که ما زخم خوردهایم، داغ دیدهایم و حاضریم برای پیروزی به هر خُبثی تن بدهیم و تاییدش کنیم. ما هرچیزی را بپذیریم بی کم و کاست از آن دفاع میکنیم، انگار کسی به ما گفته است که مشروعیتِ هرچیزی در “قبول” و عدم مشروعیتِ هرچزی به “ردِ” ما بسته است و با این فرمول در حال تولیدِ نوعی اخلاق هستیم. اخلاقِ انسانِ معاصر…
در این زندگی نوینِ اخلاقی ما تا جایی پیش رفتهایم که هر کدام از ما تئوریسینِ اخلاقِ نوین هستیم و ویژگی این اخلاقِ نوظهور این است که هیچ مرزی ندارد، یعنی هیچ خطایی در این اخلاق نیست! طرفدارانِ هر دو سوی این اخلاقِ نوین خود را جبههی حق میدانند با این تفاوت که عدهای از آنان دیندارند و عدهای از دین گریزان! اما هر دو یقین دارند که طرفِ روبرو ناحق است و میشود با هر وسیلهای آن را در هم کوبید و شنیعترین رفتارها با این شکلِ جدیدِ اخلاق توجیه میشود.
دینداران میگویند آنکه از ما نیست خویش را به هدر داده است و جایگاهش دوزخ است، گروهِ مقابل میگویند آنکه با ما نیست جهان را در سراشیبِ نابودی قرار داده و مستحقِ انواعِ مرگ است…
هر دو بر کشتگانِ هم هلهله میکنند و بر کشتگانِ خویش میگریند… و اگر تو از هیچکدام نباشی هر دو به تنهایی تو را با دیگری میداند و لعن میکند و اگر بپذیرند که با هیچکدام سرِ همراهی نداری هر دو بیطرف و بیشرف و وسطبازت مینامند…
اینت دریغ! اینت درد! خاک بر سرِ من اگر زبان به نصیحتِ کسی گشوده باشم… من خودم شاگردِ شعرِ فارسیام و به سیاقِ استاد سعدی میگویم :
من از کجا و نصیحتکنانِ بیهدهگوی؟!
این یادداشت را هم برای خودم مینویسم، برای پسرانم، تا وقتی همهچیز زیر و زبر شد شاید در این مجازستان یا در برگهای باقی بماند و آنها بدانند که ما به این چیزها فکر کردیم، که “یقین” نداشتیم، یقین نداشتن بد نیست، یقینِ کور داشتن بد است!
کسی که یقینِ کور دارد هرچه مولایش بگوید در نظرش خیر مطلق است، تکلیف من روشن است، من هم مثل همه مولایی دارم، میگویم مثل همه و ممکن است کسی در دل بگوید نه! من ندارم! این مولابازی مال شماست که به چیزی اعتقاد دارید! اما حقیقت این است که هرکس مولایی دارد.
من دوستانی دارم که مولایشان عددِ حسابِ بانکی آنهاست… هرچه بازار و بورس بگوید بی درنگ انجام میدهند، به خاطر آن عدد حاضرند هرکاری بکنند و اخلاقِ نوظهورشان هم در آرامش دادن به آنها سخت در حال به روز شدن است!
من دوستانی دارم که مولایشان یک شخصیت سیاسی است، هرچه میکند خیر میدانند، شما آنها را میشناسید وقتی فلان در قدرت است همه کارش غلط است، مولای خودشان که بر قدرت میشنیند همه چیزش عالی است! از “ولایتمداران” گله دارید؟ بدتان میآید؟ خستهاید؟ آنها را خنگ و نادان میدانید؟
هرکس یک “ولی” دارد هرچند نداند، این ولی میتواند جاندار باشد یا بیجان! یکنفر باشد یا یک گروه، اما “ولی” ولی است! همه ولایتمدارند منتها اولیایشان یکی نیست، این روزها بسیاری زیرِ بیرقِ اولیایی رفتهاند که با هرچه تا امروز میگفتند زمین تا آسمان متفاوت است…
این جملهی آخر را برای پسرانم مینویسم: ...
ادامه یادداشت
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🎥 تحقیق درباره ۷ اکتبر
مستندی درباره حمله حماس به اسرائیل
یکسال گذشت.
مشاهدۀ فیلم مستند زیر را پیشنهاد میکنم. طول آن یکساعت و حاوی برخی صحنههای دلخراش است، البته نه دلخراشتر از صحنههایی که بیشتر ما معمولاً در فضای مجازی میبینیم.
خودم معمولاً حتّی تصاویر و فیلمهای حاوی صحنههای نسبتاً دلخراش را هم نگاه نمیکنم، امّا به نظرم، دیدن این فیلم لازم است تا بتوانیم زیر انبوه اخبار راست، دروغ و راستودروغی که دربارۀ اتّفاقات ۷ اکتبر تاکنون منتشر میشوند، دید واقعبینانهای داشته باشیم.
————————————————————————
«تحقیق درباره ۷ اکتبر» نام مستندی تکاندهنده از واحد تحقیقات شبکه الجزیره است. این فیلم نه تنها بهخاطر پرداختن به ابعاد گوناگون یکی از حساسترین موضوعات روز دنیا، بلکه بهخاطر شکل روایتش نیز، اثری ممتاز و در خور توجه است.
هجوم حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر، سیاست خاورمیانه را دگرگون کرد. با این حال، آنچه در هیاهوی رسانهها روایت شد، همچنان برای بسیاری محل ابهام است.
واحد تحقیقات الجزیره تحلیلی به سبک تحقیقات جنایی و گزارشهای پزشکی قانونی از رویدادهای آن روز انجام داده و برای نخستین بار روایتی کامل از آنچه در روز هفتم اکتبر اتفاق افتاده ارائه داده است. در این تحقیق، هفت ساعت از قطعات مختلف واقعه در دوربینهای مداربسته، گوشیهای شخصی و دوربینهای سَری جنگجویان کشتهشدۀ حماس مورد بررسی قرار گرفته و برای ارائه روایتی جامع از آنچه رخ داده استفاده شده و به همین خاطر بیننده را در موقعیتی بیسابقه برای مشاهده و تحلیل وقایع قرار داده است.
مشاهدۀ فیلم با زیرنویس فارسی با حجم کم در کانال دقیقهای برای تأمّل
مشاهدۀ فیلم با زیرنویس فارسی در سایت مجله دقیقه
مشاهدۀ فیلم اصلی (بدون زیرنویس فارسی) در سایت واحد تحقیقات شبکۀ الجزیره
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
مستندی درباره حمله حماس به اسرائیل
یکسال گذشت.
مشاهدۀ فیلم مستند زیر را پیشنهاد میکنم. طول آن یکساعت و حاوی برخی صحنههای دلخراش است، البته نه دلخراشتر از صحنههایی که بیشتر ما معمولاً در فضای مجازی میبینیم.
خودم معمولاً حتّی تصاویر و فیلمهای حاوی صحنههای نسبتاً دلخراش را هم نگاه نمیکنم، امّا به نظرم، دیدن این فیلم لازم است تا بتوانیم زیر انبوه اخبار راست، دروغ و راستودروغی که دربارۀ اتّفاقات ۷ اکتبر تاکنون منتشر میشوند، دید واقعبینانهای داشته باشیم.
————————————————————————
«تحقیق درباره ۷ اکتبر» نام مستندی تکاندهنده از واحد تحقیقات شبکه الجزیره است. این فیلم نه تنها بهخاطر پرداختن به ابعاد گوناگون یکی از حساسترین موضوعات روز دنیا، بلکه بهخاطر شکل روایتش نیز، اثری ممتاز و در خور توجه است.
هجوم حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر، سیاست خاورمیانه را دگرگون کرد. با این حال، آنچه در هیاهوی رسانهها روایت شد، همچنان برای بسیاری محل ابهام است.
واحد تحقیقات الجزیره تحلیلی به سبک تحقیقات جنایی و گزارشهای پزشکی قانونی از رویدادهای آن روز انجام داده و برای نخستین بار روایتی کامل از آنچه در روز هفتم اکتبر اتفاق افتاده ارائه داده است. در این تحقیق، هفت ساعت از قطعات مختلف واقعه در دوربینهای مداربسته، گوشیهای شخصی و دوربینهای سَری جنگجویان کشتهشدۀ حماس مورد بررسی قرار گرفته و برای ارائه روایتی جامع از آنچه رخ داده استفاده شده و به همین خاطر بیننده را در موقعیتی بیسابقه برای مشاهده و تحلیل وقایع قرار داده است.
مشاهدۀ فیلم با زیرنویس فارسی با حجم کم در کانال دقیقهای برای تأمّل
مشاهدۀ فیلم با زیرنویس فارسی در سایت مجله دقیقه
مشاهدۀ فیلم اصلی (بدون زیرنویس فارسی) در سایت واحد تحقیقات شبکۀ الجزیره
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
مجله تحلیلی دقیقه
🎥 تحقیق درباره ۷ اکتبر
مستندی درباره حمله حماس به اسرائیل
«تحقیق درباره ۷ اکتبر» نام مستندی تکاندهنده از واحد تحقیقات شبکه الجزیره است. این فیلم نه تنها بهخاطر پرداختن به ابعاد گوناگون یکی از حساسترین موضوعات روز دنیا، بلکه بهخاطر شکل روایتش نیز، اثری…
مستندی درباره حمله حماس به اسرائیل
«تحقیق درباره ۷ اکتبر» نام مستندی تکاندهنده از واحد تحقیقات شبکه الجزیره است. این فیلم نه تنها بهخاطر پرداختن به ابعاد گوناگون یکی از حساسترین موضوعات روز دنیا، بلکه بهخاطر شکل روایتش نیز، اثری…
❤️ چقدر جای تو خالی است!
✍️ جواد کاشفی
وفات محمد رضا شجریان پنجرهای را در عرصه سیاسی ایران بست. سیاسی بود نه به خاطر چند گفتگو یا آواز و تصانیف محدود که وجه سیاسی داشت. با شخصیت، زندگی و هنرش یک مصداق ناشناخته برای زیست فضیلتمندانه سیاسی بود.
سیاست قلمرو تنازع منافع و نیروهاست. هر کجا مناسبات میان آدمها تنازعآمیز است، سیاست چهره نشان داده است. تنازعات قومی، نژادی، طبقاتی با صدها و هزاران شکل و لباس وجود دارند و وجود پیدا میکنند. در چنین شرایطی بازیگران سیاسی اغلب از سنخ پارتیزان هستند. پارتیزان کسی است که در لباس یاریرسان به یکی از دو سوی جبهه عمل میکند. این اصل را پذیرفته که جز با حذف و طرد تام دیگری مساله حل و فصل نخواهد شد.
پارتیزان قبل از آنکه شمشیر نبرد به دست گیرد، زبان برانگیزانندهای دارد. برای تشدید شکافهای سیاسی، همه مفاهیم را به مثابه ابزار به کار میگیرد. به یکی صفت حق میدهد به سوی دیگر صفت باطل. تا خدایی نکرده به چشم نقاد به جبهه خودی نظر نکنی یا صفت مثبتی در جبهه مقابل نبینی. یکی در سرشت تماماً ظالم است و دیگری مظهر تام و تمام مظلوم. یکی سر تا پا مظهر تجلی اراده خداوند است و دیگری شیطان مجسم شده. با این دستاویزها، خشم یک سو را علیه سوی دیگر بیشینه میکند. از حریف جانور خطرناک و وحشی میسازد. این خیال را برمیانگیزد که جز با نابودی او نمیتوان زندگی کرد. پارتیزان در ایجاد امید حداکثری هم موفق است. در مخیله عموم، سودای شیرین زندگی در این عالم بدون وجود دیگری را در دسترس جلوه میدهد.
نابرابری و تبعیض واقعی است. تنازع بر سر حل آنها هم طبیعی است. باید برای تقلیل بار آنها کاری کرد. پارتیزانها این تصور را ایجاد کردهاند که جز با نبرد و طرد تام دیگری مساله حل نمیشود.
در کنار هیاهوی ناتمام پارتیزانها کسانی هم بودهاند که پنجرهای دیگر گشودهاند. از منظر آنها تنازع یک چهره اجتناب ناپذیر زندگی هست. اما زندگی چهرههای دیگری هم دارد. هزاران هزار رشته شناخته شده و ناشناخته میان آنها پیوند برقرار کرده است. میل به بقاء، همزیستی، زمین، هوا، آلام عمیق انسانی، نام خدا، تجربههای تلخ و شیرین تاریخی، لذت از تنوع الگوهای زندگی و صدها و هزاران حلقه و بند دیگر.
پارتیزانها همه این بندهای تعلق طبیعی را میگسلند تا جبهه نبرد را تیزتر و تیزتر کنند. آنکه بازیگر فضیلتمند است، به طرفین منازعه یادآور میشود که از تعمیق سطح منازعه بپرهیزند. سویه تعلقات عام خود را فراموش نکنند. قرار نیست تکلیف نهایی بشریت در میدان جنگ تعیین شود. قرار است منازعات به نحوی کجدار و مریز حل و فصل شود و آنچه تکلیف نهایی بشریت است تشدید و تعمیق همان قلمرو تعلقات عمیق انسانی است.
در میدان زد و خورد پارتیزانها طی نیم قرن اخیر، شجریان با شخصیت و هنرش این پنجره متفاوت را گشوده بود. از مرزهای تفاوتگذار عبور کرده بود. در غیاب ایدئولوژیها تنها کلام زنده برای جان خسته مردم بود. تجربه هنرش، فرد را از این و آن رها میکرد و طعم شیرین فضیلت و معنویت سیاسی را به کام مردم میچشانید. مردم در کرشمههای آواز او احساس چشماندازی دگر برای برای زندگی سیاسی مییافتند.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✍️ جواد کاشفی
وفات محمد رضا شجریان پنجرهای را در عرصه سیاسی ایران بست. سیاسی بود نه به خاطر چند گفتگو یا آواز و تصانیف محدود که وجه سیاسی داشت. با شخصیت، زندگی و هنرش یک مصداق ناشناخته برای زیست فضیلتمندانه سیاسی بود.
سیاست قلمرو تنازع منافع و نیروهاست. هر کجا مناسبات میان آدمها تنازعآمیز است، سیاست چهره نشان داده است. تنازعات قومی، نژادی، طبقاتی با صدها و هزاران شکل و لباس وجود دارند و وجود پیدا میکنند. در چنین شرایطی بازیگران سیاسی اغلب از سنخ پارتیزان هستند. پارتیزان کسی است که در لباس یاریرسان به یکی از دو سوی جبهه عمل میکند. این اصل را پذیرفته که جز با حذف و طرد تام دیگری مساله حل و فصل نخواهد شد.
پارتیزان قبل از آنکه شمشیر نبرد به دست گیرد، زبان برانگیزانندهای دارد. برای تشدید شکافهای سیاسی، همه مفاهیم را به مثابه ابزار به کار میگیرد. به یکی صفت حق میدهد به سوی دیگر صفت باطل. تا خدایی نکرده به چشم نقاد به جبهه خودی نظر نکنی یا صفت مثبتی در جبهه مقابل نبینی. یکی در سرشت تماماً ظالم است و دیگری مظهر تام و تمام مظلوم. یکی سر تا پا مظهر تجلی اراده خداوند است و دیگری شیطان مجسم شده. با این دستاویزها، خشم یک سو را علیه سوی دیگر بیشینه میکند. از حریف جانور خطرناک و وحشی میسازد. این خیال را برمیانگیزد که جز با نابودی او نمیتوان زندگی کرد. پارتیزان در ایجاد امید حداکثری هم موفق است. در مخیله عموم، سودای شیرین زندگی در این عالم بدون وجود دیگری را در دسترس جلوه میدهد.
نابرابری و تبعیض واقعی است. تنازع بر سر حل آنها هم طبیعی است. باید برای تقلیل بار آنها کاری کرد. پارتیزانها این تصور را ایجاد کردهاند که جز با نبرد و طرد تام دیگری مساله حل نمیشود.
در کنار هیاهوی ناتمام پارتیزانها کسانی هم بودهاند که پنجرهای دیگر گشودهاند. از منظر آنها تنازع یک چهره اجتناب ناپذیر زندگی هست. اما زندگی چهرههای دیگری هم دارد. هزاران هزار رشته شناخته شده و ناشناخته میان آنها پیوند برقرار کرده است. میل به بقاء، همزیستی، زمین، هوا، آلام عمیق انسانی، نام خدا، تجربههای تلخ و شیرین تاریخی، لذت از تنوع الگوهای زندگی و صدها و هزاران حلقه و بند دیگر.
پارتیزانها همه این بندهای تعلق طبیعی را میگسلند تا جبهه نبرد را تیزتر و تیزتر کنند. آنکه بازیگر فضیلتمند است، به طرفین منازعه یادآور میشود که از تعمیق سطح منازعه بپرهیزند. سویه تعلقات عام خود را فراموش نکنند. قرار نیست تکلیف نهایی بشریت در میدان جنگ تعیین شود. قرار است منازعات به نحوی کجدار و مریز حل و فصل شود و آنچه تکلیف نهایی بشریت است تشدید و تعمیق همان قلمرو تعلقات عمیق انسانی است.
در میدان زد و خورد پارتیزانها طی نیم قرن اخیر، شجریان با شخصیت و هنرش این پنجره متفاوت را گشوده بود. از مرزهای تفاوتگذار عبور کرده بود. در غیاب ایدئولوژیها تنها کلام زنده برای جان خسته مردم بود. تجربه هنرش، فرد را از این و آن رها میکرد و طعم شیرین فضیلت و معنویت سیاسی را به کام مردم میچشانید. مردم در کرشمههای آواز او احساس چشماندازی دگر برای برای زندگی سیاسی مییافتند.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
www.google.com
محمدرضا شجریان درگذشت - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr ...
Found on Google from mehrnews.com
💥از لحظات نابِ و افتخارآمیز تاریخ ایران
✍️علی مرادی مراغه ای
✅در جنبش ستارخان بر علیه محمدعلی شاه مستبد، صحنه ای وجود دارد که به نظر من بی نظیر است و از صحنه های نادر و نابی است که باید مثل آیینه همواره در جلوی دیدگان نسلهای ایرانی گذاشته شود تا بدانند کی بوده اند! مخصوصا در مقابل آن گروه بی ریشه و کنده شده از اصل و ریشه ایرانی که چشم به بیگانگان دوخته اند مثلا چشم به حمله آقای نتانیاهو دوخته اند تا بیاید و آنها را نجات دهد تا آنها را بقدرت برساند! انگار چشم دوختن به یک قدرت بیگانه در این خانواده از پدر تا پدربزرگ ارثی بوده است...!
باید این صحنه را که در زیر می آورم بارها و بارها خواند تا بقول نیما، مردم را روشن شان دارد و در لحظات رنج، بی پناهی و یاس، جراتشان بخشد و به اجاق سرد و افسرده شان، گرما و امید بخشد، تا هرگز برای بهروزی خود و فرزندانشان چشم به بیگانگان ندوزند و در انتظارِ هیچ «گودو» نباشند! تا خودشان را باور کنند، در اینصورت اگر شکست هم خوردند شکستهایشان نیز مهم نیست چون در برخی مواقع، حتی شکستها نیز می تواند غرورانگیز باشد و مصداق این سخنِ تلخ ساموئل بکت:
"دائم سعی کردی، دائم شکست خوردی، مهم نیست، بازهم سعی کن، باز هم شکست بخور، این بار آبرومندانه تر"
♦️اما بپردازم به آن صحنه نادر و یا شکستِ آبرومندانه تر و غرورانگیزتر:
پس از به توپ بسته شدن مجلس مشروطه و آغاز استبداد صغیر، جنبش آذربایجان به رهبری ستارخان آغاز میگردد و به مدت ۱۱ ماه تبریز از همه طرف چون نگینی توسط عمال استبداد در محاصره اقتصادی گرفتار می گردد و گرسنگی در شهر بیداد کرده و در اواخر، با آمدن بهار ۱۲۸۸ش مردم به صحرا رو آورده و با خوردن سبزه ها سدجوع میکردند، اما این مردم همچنان، تسلیمِ استبداد نشده و به مبارزه بی امان خود ادامه می دادند. در همین زمان در ۳۱ فروردین ۱۲۸۸ در شهر تبریز خبری می پیچد که :
بخاطر محاصره اقتصادی تبریز و به خطر افتادن جان اتباع روسی در کنسولگری تبریز، حکومت روسیه قشونی وارد تبریز خواهد کرد تا راه آذوقه را باز کند!
این خبر بهت انگیز بود و غیرقابل انتظار. مجاهدین و انجمن ایالتی تبریز جمع شده و در آن لحظات خطیر این تصمیم بزرگ و سرنوشت ساز را میگیرند که:
نخست باید کشور را از استیلای بیگانه مصون داریم، سپس سخن از مشروطه برانیم. وقتی که لشکر بیگانه قدم به خاک مملکتی گذاشت دیگر بیرون کردن وی بسیار مشکل است در کشوری که بیگانه حکمروایی کند چه جای مشروطه و استبداد است؟...
♦️چنین است که آنان، ۱۱ ماه با چنگ و دندان برای آزادی و مشروطه جنگیده اند و بارها تا چند قدمی مرگ رفته و هرگز تسلیم نشده اند اما اکنون که صدای چکمه بیگانگان را در خاک کشورشان می شنوند تلگراف زیر را به محمدعلی شاه مستبد می فرستند، تلگراف را تقی زاده نوشته و چون سیمهای تلگراف تبریز به تهران توسط عین الدوله قطع شده بود در نتیجه، مجاهدین تبریز مجبور می شوند آنرا از طریق سیم «کمپانی هند و اروپا» بفرستند بخاطر همین، این تلگراف به خط لاتین نوشته شده.
تلگراف آنان به محمدعلی شاه مستبد چنین است:
«شاه بجای پدر و توده بجای فرزند است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پای به میان گذارند. ما هر چه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلیحضرت می سپاریم، هر رفتاری با ما می خواهند بکنند، اما اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند راه خواربار باز شود و جایی برای بهانه ورود سپاهیان روس به خاک ایران باز نماند...»
♦️ما می دانیم که این نامه در استبداد اثر نکرد، چون قشون روسی به تبریز سرازیر شدند و بدنبال آن تجاوزها و اعدامهای دسته دسته برجسته ترین فرزندان مشروطه خواه تبریز، رشت و مشهد...
اما آن تلگراف سه سطری در آن لحظات حساس در تاریخ به یادگار ماند و به نظرم، اهمیت آن سه سطر از کل قیام یازده ماهه تبریز در مقابل استبداد، بیشتر بوده، چون به آن مبارزه، اصالت می بخشد و با صد زبان می گوید که سرنوشت هر ملتی در سرزمین خودشان و بدست خودشان باید رقم بخورد...
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✍️علی مرادی مراغه ای
✅در جنبش ستارخان بر علیه محمدعلی شاه مستبد، صحنه ای وجود دارد که به نظر من بی نظیر است و از صحنه های نادر و نابی است که باید مثل آیینه همواره در جلوی دیدگان نسلهای ایرانی گذاشته شود تا بدانند کی بوده اند! مخصوصا در مقابل آن گروه بی ریشه و کنده شده از اصل و ریشه ایرانی که چشم به بیگانگان دوخته اند مثلا چشم به حمله آقای نتانیاهو دوخته اند تا بیاید و آنها را نجات دهد تا آنها را بقدرت برساند! انگار چشم دوختن به یک قدرت بیگانه در این خانواده از پدر تا پدربزرگ ارثی بوده است...!
باید این صحنه را که در زیر می آورم بارها و بارها خواند تا بقول نیما، مردم را روشن شان دارد و در لحظات رنج، بی پناهی و یاس، جراتشان بخشد و به اجاق سرد و افسرده شان، گرما و امید بخشد، تا هرگز برای بهروزی خود و فرزندانشان چشم به بیگانگان ندوزند و در انتظارِ هیچ «گودو» نباشند! تا خودشان را باور کنند، در اینصورت اگر شکست هم خوردند شکستهایشان نیز مهم نیست چون در برخی مواقع، حتی شکستها نیز می تواند غرورانگیز باشد و مصداق این سخنِ تلخ ساموئل بکت:
"دائم سعی کردی، دائم شکست خوردی، مهم نیست، بازهم سعی کن، باز هم شکست بخور، این بار آبرومندانه تر"
♦️اما بپردازم به آن صحنه نادر و یا شکستِ آبرومندانه تر و غرورانگیزتر:
پس از به توپ بسته شدن مجلس مشروطه و آغاز استبداد صغیر، جنبش آذربایجان به رهبری ستارخان آغاز میگردد و به مدت ۱۱ ماه تبریز از همه طرف چون نگینی توسط عمال استبداد در محاصره اقتصادی گرفتار می گردد و گرسنگی در شهر بیداد کرده و در اواخر، با آمدن بهار ۱۲۸۸ش مردم به صحرا رو آورده و با خوردن سبزه ها سدجوع میکردند، اما این مردم همچنان، تسلیمِ استبداد نشده و به مبارزه بی امان خود ادامه می دادند. در همین زمان در ۳۱ فروردین ۱۲۸۸ در شهر تبریز خبری می پیچد که :
بخاطر محاصره اقتصادی تبریز و به خطر افتادن جان اتباع روسی در کنسولگری تبریز، حکومت روسیه قشونی وارد تبریز خواهد کرد تا راه آذوقه را باز کند!
این خبر بهت انگیز بود و غیرقابل انتظار. مجاهدین و انجمن ایالتی تبریز جمع شده و در آن لحظات خطیر این تصمیم بزرگ و سرنوشت ساز را میگیرند که:
نخست باید کشور را از استیلای بیگانه مصون داریم، سپس سخن از مشروطه برانیم. وقتی که لشکر بیگانه قدم به خاک مملکتی گذاشت دیگر بیرون کردن وی بسیار مشکل است در کشوری که بیگانه حکمروایی کند چه جای مشروطه و استبداد است؟...
♦️چنین است که آنان، ۱۱ ماه با چنگ و دندان برای آزادی و مشروطه جنگیده اند و بارها تا چند قدمی مرگ رفته و هرگز تسلیم نشده اند اما اکنون که صدای چکمه بیگانگان را در خاک کشورشان می شنوند تلگراف زیر را به محمدعلی شاه مستبد می فرستند، تلگراف را تقی زاده نوشته و چون سیمهای تلگراف تبریز به تهران توسط عین الدوله قطع شده بود در نتیجه، مجاهدین تبریز مجبور می شوند آنرا از طریق سیم «کمپانی هند و اروپا» بفرستند بخاطر همین، این تلگراف به خط لاتین نوشته شده.
تلگراف آنان به محمدعلی شاه مستبد چنین است:
«شاه بجای پدر و توده بجای فرزند است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پای به میان گذارند. ما هر چه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلیحضرت می سپاریم، هر رفتاری با ما می خواهند بکنند، اما اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند راه خواربار باز شود و جایی برای بهانه ورود سپاهیان روس به خاک ایران باز نماند...»
♦️ما می دانیم که این نامه در استبداد اثر نکرد، چون قشون روسی به تبریز سرازیر شدند و بدنبال آن تجاوزها و اعدامهای دسته دسته برجسته ترین فرزندان مشروطه خواه تبریز، رشت و مشهد...
اما آن تلگراف سه سطری در آن لحظات حساس در تاریخ به یادگار ماند و به نظرم، اهمیت آن سه سطر از کل قیام یازده ماهه تبریز در مقابل استبداد، بیشتر بوده، چون به آن مبارزه، اصالت می بخشد و با صد زبان می گوید که سرنوشت هر ملتی در سرزمین خودشان و بدست خودشان باید رقم بخورد...
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
فریاد منوریل!
روزنامه نقدحال، ۲۱ مهر ۱۴۰۳
👈 متن زیر خلاصه یادداشت است، متن کامل یادداشت را از اینجا مطالعه بفرمایید.
ستونهای زمخت قطار شهری کرمانشاه (که مردم هنوز آنها را با نام منوریل میشناسند) بهمثابه رسولانی هستند که از جانب خدا برایمان پیام مهمّی آوردهاند؛ چرا به پیام این رسولان الهی توجّه نمیکنیم؟!
چرا با تمام توان گوشمان را گرفتهایم و محکم فشار میدهیم که فریاد بلند این ستونها را نشنویم؟!
اشکالات کار ما اگر صغیره هم باشند، با این اصراری که بر ادامهدادنشان داریم حُکم کبیره پیدا کردهاند!
چرا با هیچ پرسش جدّی مواجه نمیشویم؟! چرا اصرار داریم مسائل کوچک و بزرگمان را در چارچوب همان سازوکارها و رویههای بسته، غیرشفاف و بیانعطافی حل کنیم که آن مسائل در واقع بازتاب همین سازوکارها و رویهها هستند؟!
شما را به خدا! پیام منوریل چیست و هشدارش ناظر به چه سطحی است؟! آیا حرفش این است که بانیان وضع موجود باید کنار بروند و اشخاصی از جناح سیاسی متفاوت مسئول پیشبرد رویهها و سازوکارهای موجود شوند؟! آیا هشدارش صرفاً در سطح برخی خطاهای فنّی و محاسباتی است؟! آیا انذارش نسبت به مسائلی است که با همین سازوکارها و رویههای تصمیمسازی در استان میتوانیم آنها را درک و حل کنیم؟!
آیا جز این است که به ما میگویند «مشکل اصلی شما همین است که نمیخواهید بپذیرید که مشکل جدّی و اساسی دارید، در مقابل شکلگیری پرسش در درونتان جبهه میگیرید، نمیخواهید بپذیرید که چیزهایی هست که نمیدانید، سئوالاتی که جواب حاضر و آمادهاش نزد هیچکدامتان نیست، چیزهایی که برای فهمش راهی ندارید جز اینکه باب گفتگو را باز و برای تضارب آراء بستری ایجاد کنید و صبوری به خرج دهید تا برق حقیقت بجهد».
مسئولان محترم استان!
لطفاً در میان انبوه جلسات، یک لحظه آرام بگیرید و خوب گوش کنید، آیا صدای ستونها را نمیشنوید که فریاد میکشند: «وقتی میبینید که میوۀ نهایی این همه شورا، سازمان، اداره، نظارت، بازرسی، آموزش، مقاله، پیوست، آئیننامه، جلسه، قرارگاه، کارگروه، طرّاح، پیمانکار، مجری، مشاور، ناظر و غیره میشود این(!)، بدانید که مجموعۀ نظام مدیریت و تصمیمسازیتان با اشکالات اساسی مواجه هست؛ حتّی اگر همۀ دستاندرکاران خیرخواه و متخصص باشند و هر جزء نیز کار خودش را به درستی انجام دهد، سیستم تصمیمسازی -که از ارتباط هماهنگ و نظاممند اجزاء تشکیل شده است- درست کار نمیکند. اگر بدون شناخت و اصلاح نواقص سیستم تصمیمسازی، با همین سیستم و با همین سازوکارها و رویهها بخواهید معضل را برطرف کنید، با هر گامی که بر میدارید بیشازپیش در باتلاق فرو میروید»!
شاید مشکل اصلی همین باشد که با هم گفتگو نمیکنیم، این که تصمیمات پشت درهای بسته گرفته میشوند و مردم (شامل نخبگان و متخصصان) فقط نظارهگر هستند، در چنین فضایی مردم حق دارند که نسبت به بهترین تصمیمات شما نیز ظنین و بدبین باشند. شاید اگر باب گفتگو را بازکنید تا همدلی و سرمایۀ اجتماعی تقویت شود و فشار و نگرانی از اینکه «مردم چه قضاوتی خواهند کرد و چه واکنشی نشان خواهند داد» از دوشتان برداشته شود، راهحلهای زیادی خودشان را به شما نشان دهند؛ قطعاً در فضای اعتماد و همدلی، جامعه با هر تصمیمی که مسئولان و متخصصان در موردش به اجماع برسند همراهی خواهند کرد.
هنوز امیدوارم که بالاخره روزی این اتّفاق بیفتد و ستونهای بتنی سرمایهسوز و عذابآور قطارشهری به عاملی برای ذوبشدن یخ میان مسئولان (ساختار تصمیمسازی) و مردم استان تبدیل شوند. اگر این اتّفاق بیفتد، ستونهایی که نماد بیخردی، شکاف و بیاعتمادی هستند، به عامل و نماد خردورزی، همدلی و همافزایی بدل خواهند شد و در اینصورت، هر میزان بودجه هم که برایشان صرف شده باشد، ارزشش را داشته است.
مسئولان گرامی استان!
میدانم! یا چنان در تکاپو هستید که از طریق سازوکارها و رویههای موجود و جلسات متعدد معضلات ما را حل کنید که اصلاً فرصت خواندن چنین یادداشتهایی و فکرکردن دربارۀ آنها را هم ندارید یا پاسختان این است که «نگران نباش! با خیال راحت به امور خودت برس، مطمئن باش که همه چیز تحت کنترل است و بهترین تصمیمات ممکن اتّخاذ میشوند»!
امّا ببخشید، به نظرتان ستونهای منوریل هر لحظه خطاب به ما مردم چه میگویند؟! آیا میگویند «اگر بر امور شخصی خودتان متمرکز شوید و به مسئولان اعتماد کنید، همه چیز درست میشود» یا بالعکس، میگویند «مگر اینکه خودتان برای امور جمعی قدمی بردارید؛ اگر بخواهید به امید مسئولان بمانید، هر لحظه بیشتر در باتلاق فرو میروید»؟!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
روزنامه نقدحال، ۲۱ مهر ۱۴۰۳
👈 متن زیر خلاصه یادداشت است، متن کامل یادداشت را از اینجا مطالعه بفرمایید.
ستونهای زمخت قطار شهری کرمانشاه (که مردم هنوز آنها را با نام منوریل میشناسند) بهمثابه رسولانی هستند که از جانب خدا برایمان پیام مهمّی آوردهاند؛ چرا به پیام این رسولان الهی توجّه نمیکنیم؟!
چرا با تمام توان گوشمان را گرفتهایم و محکم فشار میدهیم که فریاد بلند این ستونها را نشنویم؟!
اشکالات کار ما اگر صغیره هم باشند، با این اصراری که بر ادامهدادنشان داریم حُکم کبیره پیدا کردهاند!
چرا با هیچ پرسش جدّی مواجه نمیشویم؟! چرا اصرار داریم مسائل کوچک و بزرگمان را در چارچوب همان سازوکارها و رویههای بسته، غیرشفاف و بیانعطافی حل کنیم که آن مسائل در واقع بازتاب همین سازوکارها و رویهها هستند؟!
شما را به خدا! پیام منوریل چیست و هشدارش ناظر به چه سطحی است؟! آیا حرفش این است که بانیان وضع موجود باید کنار بروند و اشخاصی از جناح سیاسی متفاوت مسئول پیشبرد رویهها و سازوکارهای موجود شوند؟! آیا هشدارش صرفاً در سطح برخی خطاهای فنّی و محاسباتی است؟! آیا انذارش نسبت به مسائلی است که با همین سازوکارها و رویههای تصمیمسازی در استان میتوانیم آنها را درک و حل کنیم؟!
آیا جز این است که به ما میگویند «مشکل اصلی شما همین است که نمیخواهید بپذیرید که مشکل جدّی و اساسی دارید، در مقابل شکلگیری پرسش در درونتان جبهه میگیرید، نمیخواهید بپذیرید که چیزهایی هست که نمیدانید، سئوالاتی که جواب حاضر و آمادهاش نزد هیچکدامتان نیست، چیزهایی که برای فهمش راهی ندارید جز اینکه باب گفتگو را باز و برای تضارب آراء بستری ایجاد کنید و صبوری به خرج دهید تا برق حقیقت بجهد».
مسئولان محترم استان!
لطفاً در میان انبوه جلسات، یک لحظه آرام بگیرید و خوب گوش کنید، آیا صدای ستونها را نمیشنوید که فریاد میکشند: «وقتی میبینید که میوۀ نهایی این همه شورا، سازمان، اداره، نظارت، بازرسی، آموزش، مقاله، پیوست، آئیننامه، جلسه، قرارگاه، کارگروه، طرّاح، پیمانکار، مجری، مشاور، ناظر و غیره میشود این(!)، بدانید که مجموعۀ نظام مدیریت و تصمیمسازیتان با اشکالات اساسی مواجه هست؛ حتّی اگر همۀ دستاندرکاران خیرخواه و متخصص باشند و هر جزء نیز کار خودش را به درستی انجام دهد، سیستم تصمیمسازی -که از ارتباط هماهنگ و نظاممند اجزاء تشکیل شده است- درست کار نمیکند. اگر بدون شناخت و اصلاح نواقص سیستم تصمیمسازی، با همین سیستم و با همین سازوکارها و رویهها بخواهید معضل را برطرف کنید، با هر گامی که بر میدارید بیشازپیش در باتلاق فرو میروید»!
شاید مشکل اصلی همین باشد که با هم گفتگو نمیکنیم، این که تصمیمات پشت درهای بسته گرفته میشوند و مردم (شامل نخبگان و متخصصان) فقط نظارهگر هستند، در چنین فضایی مردم حق دارند که نسبت به بهترین تصمیمات شما نیز ظنین و بدبین باشند. شاید اگر باب گفتگو را بازکنید تا همدلی و سرمایۀ اجتماعی تقویت شود و فشار و نگرانی از اینکه «مردم چه قضاوتی خواهند کرد و چه واکنشی نشان خواهند داد» از دوشتان برداشته شود، راهحلهای زیادی خودشان را به شما نشان دهند؛ قطعاً در فضای اعتماد و همدلی، جامعه با هر تصمیمی که مسئولان و متخصصان در موردش به اجماع برسند همراهی خواهند کرد.
هنوز امیدوارم که بالاخره روزی این اتّفاق بیفتد و ستونهای بتنی سرمایهسوز و عذابآور قطارشهری به عاملی برای ذوبشدن یخ میان مسئولان (ساختار تصمیمسازی) و مردم استان تبدیل شوند. اگر این اتّفاق بیفتد، ستونهایی که نماد بیخردی، شکاف و بیاعتمادی هستند، به عامل و نماد خردورزی، همدلی و همافزایی بدل خواهند شد و در اینصورت، هر میزان بودجه هم که برایشان صرف شده باشد، ارزشش را داشته است.
مسئولان گرامی استان!
میدانم! یا چنان در تکاپو هستید که از طریق سازوکارها و رویههای موجود و جلسات متعدد معضلات ما را حل کنید که اصلاً فرصت خواندن چنین یادداشتهایی و فکرکردن دربارۀ آنها را هم ندارید یا پاسختان این است که «نگران نباش! با خیال راحت به امور خودت برس، مطمئن باش که همه چیز تحت کنترل است و بهترین تصمیمات ممکن اتّخاذ میشوند»!
امّا ببخشید، به نظرتان ستونهای منوریل هر لحظه خطاب به ما مردم چه میگویند؟! آیا میگویند «اگر بر امور شخصی خودتان متمرکز شوید و به مسئولان اعتماد کنید، همه چیز درست میشود» یا بالعکس، میگویند «مگر اینکه خودتان برای امور جمعی قدمی بردارید؛ اگر بخواهید به امید مسئولان بمانید، هر لحظه بیشتر در باتلاق فرو میروید»؟!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
فریاد منوریل! - ویرگول
چرا در گوشهایمان پنبه گذاشتهایم و محکم فشار میدهیم که فریاد بلند ستونهای منوریل را نشنویم؟!
خب شما که زحمت کشیدید، یه کم بیشتر وقت میگذاشتید چند تا تبصره به این قانون اضافه میکردید که کل مسائل فرهنگی را حل کند!
درک رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس از فرهنگ و مسائل فرهنگی کشور!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
درک رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس از فرهنگ و مسائل فرهنگی کشور!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
اندر حکایت نیمۀ پر لیوان!
روزنامۀ نقدحال، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳
چند روز پیش، پایم به لبۀ در برخورد کرد و انگشتم شکست و کج شد. درد داشتم امّا حال عمومیام کاملاً خوب بود و خودم بدون نیاز به کمک بهراحتی راه میرفتم. به بیمارستان شهداء رفتم، به ترتیب: تریاژ، پذیرش، اتاق پزشک، رادیولوژی (عکس از پا)، دوباره اتاق پزشک، اتاق پزشکی دیگر که فکر میکردم باید اورتوپد باشد و نهایتاً ارجاع به اتاقی که مختص گچگرفتن و امثال آن بود. پایم را آتل بستند. متصدّی مربوط گفت «دو سه روز دیگر به پزشک متخصص مراجعه کن». همچنین یادآوری کرد «به متخصص بگو که ما در بیمارستان روی آن هیچ کاری انجام ندادهایم». آدرس و شماره تماس چند پزشک متخصص هم روی دیوار نصب بود.
مثل تجربههای قبلی (که عمدتاً همراه بیمار بودم) بیمارستان شهداء خلوت و تمیز بود، کارها روی روال خوبی انجام شد، برخوردها قابل قبول بود و هیچ هزینهای هم نگرفتند.
از بیمارستان که بیرون آمدم، با خودم فکر میکردم «درست است که مسائل و مشکلات زیاد است، امّا ما هم فقط نیمۀ خالی لیوان را میبینیم؛ درست است که مشکلات مالی داریم امّا همین که در صورت بروز حادثه، در اورژانس بیمارستانها خدمات پزشکی مناسب و رایگان (لااقل به بیمهشدگان تأمین اجتماعی) دریافت میکنیم، اتّفاقی خوب، ارزشمند و قابل تقدیر است. حتماً برای تحقق و استمرار این خدمات مطلوب، منظم و رایگان زحمات زیادی صورت گرفته است و میگیرد. وقتی چنین خدماتی دریافت میکنیم باید حقبیمه و مالیات را هم بارضایت کامل و بیکموکاست پرداخت کنیم». فکر کردم در کنار این همه یادداشت انتقادی، در اوّلین فرصت باید با تکیه بر این تجربۀ شخصی خودم، دربارۀ نیمۀ پر لیوان هم چیزی بنویسم.
ترجیح دادم مستقیم از بیمارستان به مطب پزشک متخصص بروم. نوبت نداشت امّا منشی گفت اگر صبر کنم مرا هم میفرستد داخل. پس از مدّتی نوبتم شد. دکتر عکس را دید و گفت «هم بد جوری شکسته و هم از جا در رفته است». پرسید «کی این جوری شده؟»، گفتم «تازه است؛ حدود یک ساعت و نیم پیش» و ماجرای بیمارستان را برایش تعریف کردم. پرسید «کدام بیمارستان؟» و با تعجّب گفت «چرا هیچ کاری نکردهاند؟! چرا همانجا کارهایش را انجام ندادند؟!»
مرا به اتاق کناری ارجاع داد. آنجا نیمۀ پر لیوان را -که بامبالغ حقبیمه و مالیات بر پایم بسته بودند و از شدّت تازگی هنوز کاملاً خشک نشده بود- باز کردند و در سطل آشغال انداختند. نسخهای به شخص همراه من دادند. حدود ده دقیقه بعد همراهم با لوازم مربوط به آتل گچی برگشت. دکتر آمد و انگشتم را جا انداخت. درد زیادی داشت امّا غیرقابل تحمّل نبود. برای دوّمین بار در طول حدود ۲ ساعت، دوباره پایم را آتل گرفتند. نسخهای هم برای دارو دادند که همراهم از داروخانه تهیه کرد.
وقتی برگشتیم از همراهم پرسیدم «راستی هزینۀ دوا دکتر چقدر شد؟». در حالی که هنوز در حال و هوای نیمۀ پر لیوان بودم پاسخ شنیدم: «مجموعاً ۱ میلیون و ۹۱۶ هزار تومان»! با شنیدن این پاسخ، نیمۀ پر لیوان مانند یک سراب، از پیش چشمم محو شد؛ گویی در میانۀ رؤیایی شیرین، ناگهان با تکانی شدید از خواب پریده باشم!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
روزنامۀ نقدحال، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳
چند روز پیش، پایم به لبۀ در برخورد کرد و انگشتم شکست و کج شد. درد داشتم امّا حال عمومیام کاملاً خوب بود و خودم بدون نیاز به کمک بهراحتی راه میرفتم. به بیمارستان شهداء رفتم، به ترتیب: تریاژ، پذیرش، اتاق پزشک، رادیولوژی (عکس از پا)، دوباره اتاق پزشک، اتاق پزشکی دیگر که فکر میکردم باید اورتوپد باشد و نهایتاً ارجاع به اتاقی که مختص گچگرفتن و امثال آن بود. پایم را آتل بستند. متصدّی مربوط گفت «دو سه روز دیگر به پزشک متخصص مراجعه کن». همچنین یادآوری کرد «به متخصص بگو که ما در بیمارستان روی آن هیچ کاری انجام ندادهایم». آدرس و شماره تماس چند پزشک متخصص هم روی دیوار نصب بود.
مثل تجربههای قبلی (که عمدتاً همراه بیمار بودم) بیمارستان شهداء خلوت و تمیز بود، کارها روی روال خوبی انجام شد، برخوردها قابل قبول بود و هیچ هزینهای هم نگرفتند.
از بیمارستان که بیرون آمدم، با خودم فکر میکردم «درست است که مسائل و مشکلات زیاد است، امّا ما هم فقط نیمۀ خالی لیوان را میبینیم؛ درست است که مشکلات مالی داریم امّا همین که در صورت بروز حادثه، در اورژانس بیمارستانها خدمات پزشکی مناسب و رایگان (لااقل به بیمهشدگان تأمین اجتماعی) دریافت میکنیم، اتّفاقی خوب، ارزشمند و قابل تقدیر است. حتماً برای تحقق و استمرار این خدمات مطلوب، منظم و رایگان زحمات زیادی صورت گرفته است و میگیرد. وقتی چنین خدماتی دریافت میکنیم باید حقبیمه و مالیات را هم بارضایت کامل و بیکموکاست پرداخت کنیم». فکر کردم در کنار این همه یادداشت انتقادی، در اوّلین فرصت باید با تکیه بر این تجربۀ شخصی خودم، دربارۀ نیمۀ پر لیوان هم چیزی بنویسم.
ترجیح دادم مستقیم از بیمارستان به مطب پزشک متخصص بروم. نوبت نداشت امّا منشی گفت اگر صبر کنم مرا هم میفرستد داخل. پس از مدّتی نوبتم شد. دکتر عکس را دید و گفت «هم بد جوری شکسته و هم از جا در رفته است». پرسید «کی این جوری شده؟»، گفتم «تازه است؛ حدود یک ساعت و نیم پیش» و ماجرای بیمارستان را برایش تعریف کردم. پرسید «کدام بیمارستان؟» و با تعجّب گفت «چرا هیچ کاری نکردهاند؟! چرا همانجا کارهایش را انجام ندادند؟!»
مرا به اتاق کناری ارجاع داد. آنجا نیمۀ پر لیوان را -که بامبالغ حقبیمه و مالیات بر پایم بسته بودند و از شدّت تازگی هنوز کاملاً خشک نشده بود- باز کردند و در سطل آشغال انداختند. نسخهای به شخص همراه من دادند. حدود ده دقیقه بعد همراهم با لوازم مربوط به آتل گچی برگشت. دکتر آمد و انگشتم را جا انداخت. درد زیادی داشت امّا غیرقابل تحمّل نبود. برای دوّمین بار در طول حدود ۲ ساعت، دوباره پایم را آتل گرفتند. نسخهای هم برای دارو دادند که همراهم از داروخانه تهیه کرد.
وقتی برگشتیم از همراهم پرسیدم «راستی هزینۀ دوا دکتر چقدر شد؟». در حالی که هنوز در حال و هوای نیمۀ پر لیوان بودم پاسخ شنیدم: «مجموعاً ۱ میلیون و ۹۱۶ هزار تومان»! با شنیدن این پاسخ، نیمۀ پر لیوان مانند یک سراب، از پیش چشمم محو شد؛ گویی در میانۀ رؤیایی شیرین، ناگهان با تکانی شدید از خواب پریده باشم!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
اکنون که دوره تعیین مدیران و مسئولان در دولت جدید است، جا دارد این حدیث یادآوری شود.
پیامبر (ص): آنکه ریاستی را به عهده گیرد در حالی که بهتر از او وجود دارد، به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است! (الغدیر، ج. ۸، ص ۲۹۱)
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
پیامبر (ص): آنکه ریاستی را به عهده گیرد در حالی که بهتر از او وجود دارد، به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است! (الغدیر، ج. ۸، ص ۲۹۱)
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
خطاب به رئیس جدید دانشگاه قبل از مشخصشدنش! (قسمت سوّم و پایانی)
الان که یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه هستی، هم «من» خیلی راحت میتوانم حرفهایم را بزنم، هم «شما» فرصتش را داری که بخوانی، امّا فردا که رئیس شدی، نه «بنده» به این راحتیها میتوانم خدمت «جنابعالی» شرفیاب شوم، نه «حضرتعالی» فرصت دارید که عرائض «حقیر» را بشونید و نه سنگینی فضا و «ادبیات رسمی و محترم» مربوط اجازه میدهد که چنین نکات و پیشنهادهایی مطرح شوند!
مسائل اصلی
تا جایی که میفهمم، مسائل اصلی دانشگاه در حیطۀ نرمافزاری و انسانی-اجتماعی است، مقولههایی از جنس اعتماد، سرمایۀ اجتماعی، همدلی، گفتگو، مشارکت، حسّ تعلّق، امید، علاقه، رضایت و غیره.
شرایط مختلف شما را نیز مانند عموم رؤسای دانشگاه به این سمت سوق میدهد که از مسائل اصلی غفلت و خود و دانشگاه را با اهداف و دستاوردهای سختافزاری، کمّی و فیزیکی-مکانیکی مانند ساختمانسازی، بهبود رتبهها، گسترش رشتهها، تفاهمنامههای ویترینی، برنامههای پرهزینۀ نمایشی مشغول کنی و در بهترین حالت، خودت را این طور گول بزنی که «دستیابی به اهداف سختافزاری نهایتاً، رضایت، اعتماد و همدلی اکثریت را نیز بهدنبال خواهد آورد».
هر چند پرداختن به حیطۀ نرمافزاری (جنبۀ انسانی-اجتماعی امور) و بهبود در این زمینه مشکل شده است، امّا به هر حال، مسائلی مانند بازسازی و تقویت اعتماد نیز مانند مسائل فنّی و سختافزاری، اصول و راهحلهای خاص خود (با ماهیت انسانی-اجتماعی) را دارند.
رزومۀ قابل قبول
اگر از دل سازوکاری گفتگومحور و با توافق و اجماع اکثریت دانشگاهیان برگزیده شده بودی، فارغ از اینکه چه کسی باشی بسیار خوشبین و امیدوار بودم امّا حالا که متأسفانه تلاشهای جستهگریخته در این راستا به جایی نرسید، فقط یک عامل است که میتواند امیدوارم کند.
در رزومۀ تو، مهمترین عامل برای من این است که آیا در مسئولیتهای پیشین توانستهای در حیطۀ مسائل اصلی (مسائل نرمافزاری و انسانی-اجتماعی) تحوّل، و «اتّفاق»ی [۱] رقم بزنی یا دستاورد خلّاقانهای داشته باشی یا نه. اگر پاسخ منفی باشد، در جوّ رخوتزده، ناامید و بیاعتماد کنونی، سایر امتیازات احتمالیات در من هیچ امیدی ایجاد نمیکند (حتّی اینکه تو را نسبت به سایر رؤسای پیشین بهترین بدانم).
تجربۀ دانشجویان از کلاس درست چگونه است؟! آیا توانستهای اعتماد آنان را جلب و در آنها امید، علاقه و انگیزه ایجاد کنی یا کلاسی روتین و ملالآور با تأکید بر حفظکردن و نمرهگرفتن؟!
کلید اصلی
بازسازی و تقویت اعتماد (و سایر مؤلّفههای انسانی-اجتماعی) فقط از طریق گفتگو و مشارکت مؤثّر امکانپذیر است و از آنجا که طبیعتاً انتخاب تو بهعنوان رئیس دانشگاه در نبود سازوکارهای مؤثّر برای گفتگو و اجماعسازی صورت گرفته است، به نظرم، همهچیز به این بر میگردد که آیا حاضری سازوکار و فرایندی تدوین کنی که هرگاه دانشگاهیان (مثلاً ۶۰ درصد آنها) خواستند، بتوانند رئیس دانشگاه (شامل خودت) را برکنار و عضو هیئت علمی دیگری را که روی آن اجماع کردهاند (مثلاً ۵۰ درصد آنها) جایگزین کنند یا نه.
صحبتکردن از مشارکت و تصمیمسازی جمعی در شرایطی که حاضر نباشی رئیسبودن یا نبودن خودت را از طریق سازوکاری منطقی به خواست اکثریت دانشگاهیان منوط کنی، شوخیای بیش نیست.
در چنین شرایطی، صحبت از این امور صرفاً میتواند کاربرد تبلیغاتی داشته باشد و محدودهاش تا جایی است که به منافع و حفظپست تو لطمه نزند.
خلاصه اینکه بر اساس فهم ناقص من، اینکه بتوانی در دانشگاه «اتّفاق»ی رقم بزنی نه اینکه دانشگاهِ ناامید، رخوتزده، بیاعتماد و ناکارآمد موجود را بهمثابه یک ادارۀ روتین ببینی و روالهای اداری آن (تشکیل کلاسها، برگزاری امتحان، رویدادهای مناسبی و ...) را منظم انجام دهی و البته در این میان، خودت نیز از مزایای رئیسبودن بهرهمند شوی، نهایتاً به عامل پیشگفته بستگی دارد.
اگر رئیسبودن یا نبودن خودت را به خواست اکثریت دانشگاهیان منوط کنی، مشخص میشود که اوّلاً، برای نظر دانشگاهیان ارزش، اعتبار و احترام قائلی، ثانیاً، واقعاً به گفتگو و مشارکت باور داری و ثالثاً، مصالح دانشگاه، دانشگاهیان و جامعه را بر منافع شخصی خود ترجیح میدهی.
همچنین، چنین کاری تو را در موقعیتی قرار میدهد که برای حفظ رضایت دانشگاهیان آنان را در تصمیمسازیها مشارکت دهی.
پانویسها
[۱] اشاره به یادداشت «کابینۀ اتّفاق ملّی» از دکتر محسن رنانی. او معتقد است در شرایط فعلی، «وفاق» صرفاً یک پیشننیاز است، جامعه کاملاً به «تحوّل» و «اتّفاق» نیاز دارد و درغیراینصورت، همین جوانههای ارزشمند امید و وفاق هم میخشکند و از بین میروند.
قسمتهای پیشین این سلسلهنوشتار:
قسمت اوّل
قسمت دوّم
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
الان که یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه هستی، هم «من» خیلی راحت میتوانم حرفهایم را بزنم، هم «شما» فرصتش را داری که بخوانی، امّا فردا که رئیس شدی، نه «بنده» به این راحتیها میتوانم خدمت «جنابعالی» شرفیاب شوم، نه «حضرتعالی» فرصت دارید که عرائض «حقیر» را بشونید و نه سنگینی فضا و «ادبیات رسمی و محترم» مربوط اجازه میدهد که چنین نکات و پیشنهادهایی مطرح شوند!
مسائل اصلی
تا جایی که میفهمم، مسائل اصلی دانشگاه در حیطۀ نرمافزاری و انسانی-اجتماعی است، مقولههایی از جنس اعتماد، سرمایۀ اجتماعی، همدلی، گفتگو، مشارکت، حسّ تعلّق، امید، علاقه، رضایت و غیره.
شرایط مختلف شما را نیز مانند عموم رؤسای دانشگاه به این سمت سوق میدهد که از مسائل اصلی غفلت و خود و دانشگاه را با اهداف و دستاوردهای سختافزاری، کمّی و فیزیکی-مکانیکی مانند ساختمانسازی، بهبود رتبهها، گسترش رشتهها، تفاهمنامههای ویترینی، برنامههای پرهزینۀ نمایشی مشغول کنی و در بهترین حالت، خودت را این طور گول بزنی که «دستیابی به اهداف سختافزاری نهایتاً، رضایت، اعتماد و همدلی اکثریت را نیز بهدنبال خواهد آورد».
هر چند پرداختن به حیطۀ نرمافزاری (جنبۀ انسانی-اجتماعی امور) و بهبود در این زمینه مشکل شده است، امّا به هر حال، مسائلی مانند بازسازی و تقویت اعتماد نیز مانند مسائل فنّی و سختافزاری، اصول و راهحلهای خاص خود (با ماهیت انسانی-اجتماعی) را دارند.
رزومۀ قابل قبول
اگر از دل سازوکاری گفتگومحور و با توافق و اجماع اکثریت دانشگاهیان برگزیده شده بودی، فارغ از اینکه چه کسی باشی بسیار خوشبین و امیدوار بودم امّا حالا که متأسفانه تلاشهای جستهگریخته در این راستا به جایی نرسید، فقط یک عامل است که میتواند امیدوارم کند.
در رزومۀ تو، مهمترین عامل برای من این است که آیا در مسئولیتهای پیشین توانستهای در حیطۀ مسائل اصلی (مسائل نرمافزاری و انسانی-اجتماعی) تحوّل، و «اتّفاق»ی [۱] رقم بزنی یا دستاورد خلّاقانهای داشته باشی یا نه. اگر پاسخ منفی باشد، در جوّ رخوتزده، ناامید و بیاعتماد کنونی، سایر امتیازات احتمالیات در من هیچ امیدی ایجاد نمیکند (حتّی اینکه تو را نسبت به سایر رؤسای پیشین بهترین بدانم).
تجربۀ دانشجویان از کلاس درست چگونه است؟! آیا توانستهای اعتماد آنان را جلب و در آنها امید، علاقه و انگیزه ایجاد کنی یا کلاسی روتین و ملالآور با تأکید بر حفظکردن و نمرهگرفتن؟!
کلید اصلی
بازسازی و تقویت اعتماد (و سایر مؤلّفههای انسانی-اجتماعی) فقط از طریق گفتگو و مشارکت مؤثّر امکانپذیر است و از آنجا که طبیعتاً انتخاب تو بهعنوان رئیس دانشگاه در نبود سازوکارهای مؤثّر برای گفتگو و اجماعسازی صورت گرفته است، به نظرم، همهچیز به این بر میگردد که آیا حاضری سازوکار و فرایندی تدوین کنی که هرگاه دانشگاهیان (مثلاً ۶۰ درصد آنها) خواستند، بتوانند رئیس دانشگاه (شامل خودت) را برکنار و عضو هیئت علمی دیگری را که روی آن اجماع کردهاند (مثلاً ۵۰ درصد آنها) جایگزین کنند یا نه.
صحبتکردن از مشارکت و تصمیمسازی جمعی در شرایطی که حاضر نباشی رئیسبودن یا نبودن خودت را از طریق سازوکاری منطقی به خواست اکثریت دانشگاهیان منوط کنی، شوخیای بیش نیست.
در چنین شرایطی، صحبت از این امور صرفاً میتواند کاربرد تبلیغاتی داشته باشد و محدودهاش تا جایی است که به منافع و حفظپست تو لطمه نزند.
خلاصه اینکه بر اساس فهم ناقص من، اینکه بتوانی در دانشگاه «اتّفاق»ی رقم بزنی نه اینکه دانشگاهِ ناامید، رخوتزده، بیاعتماد و ناکارآمد موجود را بهمثابه یک ادارۀ روتین ببینی و روالهای اداری آن (تشکیل کلاسها، برگزاری امتحان، رویدادهای مناسبی و ...) را منظم انجام دهی و البته در این میان، خودت نیز از مزایای رئیسبودن بهرهمند شوی، نهایتاً به عامل پیشگفته بستگی دارد.
اگر رئیسبودن یا نبودن خودت را به خواست اکثریت دانشگاهیان منوط کنی، مشخص میشود که اوّلاً، برای نظر دانشگاهیان ارزش، اعتبار و احترام قائلی، ثانیاً، واقعاً به گفتگو و مشارکت باور داری و ثالثاً، مصالح دانشگاه، دانشگاهیان و جامعه را بر منافع شخصی خود ترجیح میدهی.
همچنین، چنین کاری تو را در موقعیتی قرار میدهد که برای حفظ رضایت دانشگاهیان آنان را در تصمیمسازیها مشارکت دهی.
پانویسها
[۱] اشاره به یادداشت «کابینۀ اتّفاق ملّی» از دکتر محسن رنانی. او معتقد است در شرایط فعلی، «وفاق» صرفاً یک پیشننیاز است، جامعه کاملاً به «تحوّل» و «اتّفاق» نیاز دارد و درغیراینصورت، همین جوانههای ارزشمند امید و وفاق هم میخشکند و از بین میروند.
قسمتهای پیشین این سلسلهنوشتار:
قسمت اوّل
قسمت دوّم
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
Renani Mohsen / محسن رنانی
.
.
👈 کابینه اتفاق ملی!
✍️ محسن رنانی
دکتر مسعود پزشکیان خودش «رئیسجمهور وفاق ملی» است، اما کابینهاش باید «کابینه اتفاق ملی» باشد.
دیروز آخرین روز همکاری من با شورای راهبری انتخاب وزرای دولت چهاردهم بود. کار بررسی کاندیداهای پیشنهادی برای وزارتخانهها…
.
👈 کابینه اتفاق ملی!
✍️ محسن رنانی
دکتر مسعود پزشکیان خودش «رئیسجمهور وفاق ملی» است، اما کابینهاش باید «کابینه اتفاق ملی» باشد.
دیروز آخرین روز همکاری من با شورای راهبری انتخاب وزرای دولت چهاردهم بود. کار بررسی کاندیداهای پیشنهادی برای وزارتخانهها…
دلگرمی کرمانشاه به دانشگاه رازی؟!
روزنامه نقدحال، پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳
آیا کلانشهر کرمانشاه از وجود دانشگاه رازی با حدود ۵۰۰ عضو هیئت علمی احساس دلگرمی میکند؟!
آیا وسط این همه مشکل، مسئله، سردرگمی و ابهام، وقتی مردم به یاد دانشگاه رازی میافتند، با خود میگویند «استادان دانشگاه که بیکار ننشستهاند، حتماً به این مسائل فکر میکنند و راهی پیش روی شهر و استان (حتّی کشور) قرار میدهند» و از این طرق نگرانیشان برطرف یا کم میشود؟!
جامعۀ نگران ما چه وقت میتواند به دانشگاه و دانشگاهیان دلگرم باشد؟!
الان یکی از نگرانیهای اساسی مردم کرمانشاه در مورد انتخاب مدیران و مسئولان استانی در دولت جدید است؛ سکّان امور استان قرار است در دستان چه کسانی قرار گیرد؟! مدیران سالم، دلسوز و توانمند یا مهرههای مورد نظر شبکههای رانت و منافع؟!
در چنین شرایطی که خود دانشگاه نیز درانتظار و درگیر تغییرات مدیریتی است، کرمانشاه چگونه ممکن است از وجود دانشگاه رازی دلگرم شود و الگو بگیرد؟
کرمانشاه در صورتی از وجود دانشگاه رازی اطمینان خاطر پیدا میکند که در میان گزینههای متعدّد و متنوّعی که در اخبار راست و دروغ نامشان برای ریاست دانشگاه مطرح میشود، گاهی هم بشنود که «فلان گزینه با اعلام اینکه گزینۀ مطرحشدۀ دیگری را از خود اصلح میداند، از نامزدی برای پذیرش این سِمَت کنارهگیری کرد».
کرمانشاهیان اگر بدانند که بر خلاف انتخاب مسئولان استانی، در دانشگاه رازی برای انتخاب رئیس فرایندی شفاف، مشارکتی و منطقی در حال پیگیری است، به دانشگاه دلگرم میشوند.
همشهریان و هماستانیها در شرایطی از حضور دانشگاه رازی احساس دلگرمی میکنند که بفهمند فرایند انتخاب یا پیشنهاد رئیس جدید دانشگاه را اشخاص گفتگومدار، فراجناحی و منعطفی پیش میبرند که خواهان توافقسازی هستند و نه افرادی که بهدنبال تحمیل نظر و خواست خودند و میخواهند همه چیز را در مشتشان بگیرند.
مردم کرمانشاه در صورتی میتوانند به دانشگاه رازی خوشبین باشند که مطمئن شوند در آنجا کار در دست کسانی نیست که دنبال انتقامگیری و مقابلهبهمثل هستند، کسانی که فقط به فکر اینند که همۀ مدیران جناح مقابل را کنار بزنند و تمام مسئولیتهای ریز و درشت را به همجناحیهای خودشان بدهند (کاری که البته آن طرفیها در نهایت درجۀ ممکن انجام دادند).
یا بالاتر از آن، کرمانشاه اگر ببیند بخش قابل توجّهی از اعضای هیئت علمی روی چند عضو هیئت علمی برای پیشنهاد آنها به وزیر بهعنوان گزینههای ریاست به اجماع رسیدهاند، آنگاه از دانشگاه رازی آرامش و اطمینانخاطر میگیرد و احساس میکند که میتواند به آن تکیه کند.
چنین دانشگاهی است که میتواند مایۀ دلگرمی هماستانیها باشد و کرمانشاه را یک گام به جلو ببرد.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
روزنامه نقدحال، پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳
آیا کلانشهر کرمانشاه از وجود دانشگاه رازی با حدود ۵۰۰ عضو هیئت علمی احساس دلگرمی میکند؟!
آیا وسط این همه مشکل، مسئله، سردرگمی و ابهام، وقتی مردم به یاد دانشگاه رازی میافتند، با خود میگویند «استادان دانشگاه که بیکار ننشستهاند، حتماً به این مسائل فکر میکنند و راهی پیش روی شهر و استان (حتّی کشور) قرار میدهند» و از این طرق نگرانیشان برطرف یا کم میشود؟!
جامعۀ نگران ما چه وقت میتواند به دانشگاه و دانشگاهیان دلگرم باشد؟!
الان یکی از نگرانیهای اساسی مردم کرمانشاه در مورد انتخاب مدیران و مسئولان استانی در دولت جدید است؛ سکّان امور استان قرار است در دستان چه کسانی قرار گیرد؟! مدیران سالم، دلسوز و توانمند یا مهرههای مورد نظر شبکههای رانت و منافع؟!
در چنین شرایطی که خود دانشگاه نیز درانتظار و درگیر تغییرات مدیریتی است، کرمانشاه چگونه ممکن است از وجود دانشگاه رازی دلگرم شود و الگو بگیرد؟
کرمانشاه در صورتی از وجود دانشگاه رازی اطمینان خاطر پیدا میکند که در میان گزینههای متعدّد و متنوّعی که در اخبار راست و دروغ نامشان برای ریاست دانشگاه مطرح میشود، گاهی هم بشنود که «فلان گزینه با اعلام اینکه گزینۀ مطرحشدۀ دیگری را از خود اصلح میداند، از نامزدی برای پذیرش این سِمَت کنارهگیری کرد».
کرمانشاهیان اگر بدانند که بر خلاف انتخاب مسئولان استانی، در دانشگاه رازی برای انتخاب رئیس فرایندی شفاف، مشارکتی و منطقی در حال پیگیری است، به دانشگاه دلگرم میشوند.
همشهریان و هماستانیها در شرایطی از حضور دانشگاه رازی احساس دلگرمی میکنند که بفهمند فرایند انتخاب یا پیشنهاد رئیس جدید دانشگاه را اشخاص گفتگومدار، فراجناحی و منعطفی پیش میبرند که خواهان توافقسازی هستند و نه افرادی که بهدنبال تحمیل نظر و خواست خودند و میخواهند همه چیز را در مشتشان بگیرند.
مردم کرمانشاه در صورتی میتوانند به دانشگاه رازی خوشبین باشند که مطمئن شوند در آنجا کار در دست کسانی نیست که دنبال انتقامگیری و مقابلهبهمثل هستند، کسانی که فقط به فکر اینند که همۀ مدیران جناح مقابل را کنار بزنند و تمام مسئولیتهای ریز و درشت را به همجناحیهای خودشان بدهند (کاری که البته آن طرفیها در نهایت درجۀ ممکن انجام دادند).
یا بالاتر از آن، کرمانشاه اگر ببیند بخش قابل توجّهی از اعضای هیئت علمی روی چند عضو هیئت علمی برای پیشنهاد آنها به وزیر بهعنوان گزینههای ریاست به اجماع رسیدهاند، آنگاه از دانشگاه رازی آرامش و اطمینانخاطر میگیرد و احساس میکند که میتواند به آن تکیه کند.
چنین دانشگاهی است که میتواند مایۀ دلگرمی هماستانیها باشد و کرمانشاه را یک گام به جلو ببرد.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
✳️ بیماری سنتی روشنفکران ایرانی!
✍️ سلمان کدیور
🔹تصویری تاریخی از مخالفت انقلابیون و مخالفین ملی مذهبی شاه با تصرف جزایر سه گانه ایرانی توسط شاه در سال 1350 که در آن زمان در روزنامه باختر امروز به چاپ رسیده بود !
ژست روشنفکری آن زمان این بود که با شاه مخالفت شود. حال می خواهد به نفع مملکت باشد و یا نباشد. این اصلا مهم نبود.
فقط ژست روشنفکرانه مهم بود. دقیق مثل بیماری امروز جامعه روشنفکر و شبه روشنفکر مخالف ج. اسلامی. هرکاری که ج. اسلامی بکند غلط است. هر کار و سیاستی که ج. اسلامی را آزار دهد، خوب است.
قبلا هم گفته ام
دو چیز عقل آدمی را به باد می دهد:
اول حب و محبت
دوم کینه و نفرت.
اولی در حامیان ج. اسلامی چند دهه است که سبب ندیدن ضعف ها، ماست مالی بحران ها و تایید سیاست های غلط حکومت شده است
دومی، نفرتی است که مخالفین ج. اسلامی تمام مسائل کائنات را از فیلتر آن عبور می دهند و سپس پیرامونش موضع می گیرند.
زمانی مسئله فلسطین در سیاست شاه نبود، ولی از آن حمایت می کردند چون این کار مخالفت با شاه بود. حالا با همان مسئله فلسطین همراه نیستند چون موافقت با ج. ا تفسیر می شود.
منبع: فلاخن (کانال سلمان کدیور)
—————————————————————
عملکرد حکومتهاست که تودۀ مردم را سر لج میآورد و باعث میشود با همۀ تصمیمات آن مخالفت کنند، امّا از روشنفکران انتظار میرود ساحت اندیشۀ خود را از این نوع حبّ و بغضها بهدور دارند و دچار نگرش صفرویکی و واکنشی نشوند.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✍️ سلمان کدیور
🔹تصویری تاریخی از مخالفت انقلابیون و مخالفین ملی مذهبی شاه با تصرف جزایر سه گانه ایرانی توسط شاه در سال 1350 که در آن زمان در روزنامه باختر امروز به چاپ رسیده بود !
ژست روشنفکری آن زمان این بود که با شاه مخالفت شود. حال می خواهد به نفع مملکت باشد و یا نباشد. این اصلا مهم نبود.
فقط ژست روشنفکرانه مهم بود. دقیق مثل بیماری امروز جامعه روشنفکر و شبه روشنفکر مخالف ج. اسلامی. هرکاری که ج. اسلامی بکند غلط است. هر کار و سیاستی که ج. اسلامی را آزار دهد، خوب است.
قبلا هم گفته ام
دو چیز عقل آدمی را به باد می دهد:
اول حب و محبت
دوم کینه و نفرت.
اولی در حامیان ج. اسلامی چند دهه است که سبب ندیدن ضعف ها، ماست مالی بحران ها و تایید سیاست های غلط حکومت شده است
دومی، نفرتی است که مخالفین ج. اسلامی تمام مسائل کائنات را از فیلتر آن عبور می دهند و سپس پیرامونش موضع می گیرند.
زمانی مسئله فلسطین در سیاست شاه نبود، ولی از آن حمایت می کردند چون این کار مخالفت با شاه بود. حالا با همان مسئله فلسطین همراه نیستند چون موافقت با ج. ا تفسیر می شود.
منبع: فلاخن (کانال سلمان کدیور)
—————————————————————
عملکرد حکومتهاست که تودۀ مردم را سر لج میآورد و باعث میشود با همۀ تصمیمات آن مخالفت کنند، امّا از روشنفکران انتظار میرود ساحت اندیشۀ خود را از این نوع حبّ و بغضها بهدور دارند و دچار نگرش صفرویکی و واکنشی نشوند.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
فلاخن||سلمان کدیور
✳️ بیماری سنتی روشنفکران ایرانی!
🔹تصویری تاریخی از مخالفت انقلابیون و مخالفین ملی مذهبی شاه با تصرف جزایر سه گانه ایرانی توسط شاه در سال 1350.
ژست روشنفکری آن زمان این بود که با شاه مخالفت شود. حال می خواهد به نفع مملکت باشد و یا نباشد. این اصلا …
🔹تصویری تاریخی از مخالفت انقلابیون و مخالفین ملی مذهبی شاه با تصرف جزایر سه گانه ایرانی توسط شاه در سال 1350.
ژست روشنفکری آن زمان این بود که با شاه مخالفت شود. حال می خواهد به نفع مملکت باشد و یا نباشد. این اصلا …
پذیرش ضعف در شناخت «دیگری»
همۀ ما عموماً از کسانی که برایمان «دیگری» محسوب میشوند، تصویر، ذهنیّت و قضاوت پیشساختهای داریم.
با آگاهی از موضع هر فرد در مورد چند (یا حتّی یک) مسئله، به او مُهر «غیرخودی» میزنیم و در قالبی که قبلاً بههمینمنظور در ذهنمان ایجاد کردهایم جاگذاری میکنیم.
این نوع مواجهۀ با «دیگری»، نوعی از سادهانگاریِ نظام اندیشگری او و اشراف کامل بر نیّاتش را نیز شامل میشود.
این در حالی است که تنوّع باورها، دیدگاهها و فهم و درک انسانها خیلی بیشاز آن است که اجازۀ چنین کاری بدهد.
توجه به این مسئله میتواند به کاهش قطبیتها و شکافها و نیز به زمینهسازیِ گفتگو، مشارکت و همافزایی در امور مشترک کمک کند.
بهنظرم، حتّی اگر کاملاً به این مهم باور پیدا کنیم، در عمل تنها «تمرین گفتگو با دیگری» است که میتواند این باور را در ذهن و احساسات ما نهادینه کند.
بهشخصه، در این رابطه تجربیات زیادی دارم؛ انسانهایی که پساز گفتگوی بیشتر با آنها متوجه شدهام چقدر ذهنیت و قضاوت اوّلیهام دربارۀ سایر دیدگاهها، مواضع و نیّاتشان اشتباه بوده است.
«ترجمان علوم انسانی» گزارش پژوهشی علمی را از پژوهشگران دانشگاه آکسفورد در این رابطه ترجمه و منتشر کرده است که درعین اختصار، بسیار مفید و خواندنی است.
مطلب مورد نظر را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
شاید هیچوقت نتوانیم مخالفان سیاسی خودمان را بهخوبی بشناسیم
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
همۀ ما عموماً از کسانی که برایمان «دیگری» محسوب میشوند، تصویر، ذهنیّت و قضاوت پیشساختهای داریم.
با آگاهی از موضع هر فرد در مورد چند (یا حتّی یک) مسئله، به او مُهر «غیرخودی» میزنیم و در قالبی که قبلاً بههمینمنظور در ذهنمان ایجاد کردهایم جاگذاری میکنیم.
این نوع مواجهۀ با «دیگری»، نوعی از سادهانگاریِ نظام اندیشگری او و اشراف کامل بر نیّاتش را نیز شامل میشود.
این در حالی است که تنوّع باورها، دیدگاهها و فهم و درک انسانها خیلی بیشاز آن است که اجازۀ چنین کاری بدهد.
توجه به این مسئله میتواند به کاهش قطبیتها و شکافها و نیز به زمینهسازیِ گفتگو، مشارکت و همافزایی در امور مشترک کمک کند.
بهنظرم، حتّی اگر کاملاً به این مهم باور پیدا کنیم، در عمل تنها «تمرین گفتگو با دیگری» است که میتواند این باور را در ذهن و احساسات ما نهادینه کند.
بهشخصه، در این رابطه تجربیات زیادی دارم؛ انسانهایی که پساز گفتگوی بیشتر با آنها متوجه شدهام چقدر ذهنیت و قضاوت اوّلیهام دربارۀ سایر دیدگاهها، مواضع و نیّاتشان اشتباه بوده است.
«ترجمان علوم انسانی» گزارش پژوهشی علمی را از پژوهشگران دانشگاه آکسفورد در این رابطه ترجمه و منتشر کرده است که درعین اختصار، بسیار مفید و خواندنی است.
مطلب مورد نظر را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
شاید هیچوقت نتوانیم مخالفان سیاسی خودمان را بهخوبی بشناسیم
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ترجمان
شاید هیچوقت نتوانیم مخالفان سیاسی خودمان را بهخوبی بشناسیم
اِلِینا کازامیا، نوتیلوس— آدمها معمولاً مهارت چندانی در درک افکار دیگران ندارند، حتی آنوقتهایی که فکر میکنیم درکمان از آنها خوب بوده است. ما پیشفرضهای زیادی دربارۀ رفتار، انگیزهها و باورهای دیگران داریم که اغلب بسیار اشتباه از آب درمیآیند. این موضوع…
✍️ دکتر احمد زیدآبادی
به الهۀ محمدی و نیلوفر حامدی دو همکار مطبوعاتی ابلاغ شده است که به مدت پنج روز خود را برای اجرای باقیماندۀ محکومیت شان به زندان معرفی کنند.
استدلالهای حقوقی بسیاری از حقوقدانان و وکلا در مورد انطباق وضعیت پروندۀ آنها با فرمان عفو عمومی دو سال پیش یک طرف، این وضعیت واویلای منطقه هم طرف دیگر، آن قول و قرارهای مکرر در مورد ضرورت اجتناب از زندانی کردن افراد بخصوص اهل رسانه از سوی نهادهای مختلف هم در کنار آن دو، همۀ اینها واقعاً چه توجیهی برای زندانی کردن دو گزارشگر اجتماعی باقی میگذارد؟
از سران قوا بخصوص آقای پزشکیان به عنوان مسئول اصلی ضابطان این پرونده و آقای محسنی اژهای به عنوان رئیس دستگاه قضا میپرسم که این ابلاغیه برای زندانی کردن دو خانم روزنامهنگار جوان در این وضعیت، جز اینکه فضای تبلیغاتی را از ماجراهای لبنان و غزه به سمت خود شما بچرخاند و عموم شبکههای خبری را علیهتان بسیج کند،چه عایدی دیگری دارد که اینطور رفتار میشود؟
در این مدتی که این دو همکار با قرار وثیقه آزاد شده بودند، چه آسیبی به دستگاه حاکم رسید که اینک قرار است با زندانی کردن آنها، جلو آن آسیب گرفته شود؟
من که در فهم این رفتارها پاک درمانده شدهام و اصلاً نمیفهمم در این کشور چه خبر است و قرار است چه خبر شود!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
کارزار درخواست توقف اجرای حکم پنج سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
به الهۀ محمدی و نیلوفر حامدی دو همکار مطبوعاتی ابلاغ شده است که به مدت پنج روز خود را برای اجرای باقیماندۀ محکومیت شان به زندان معرفی کنند.
استدلالهای حقوقی بسیاری از حقوقدانان و وکلا در مورد انطباق وضعیت پروندۀ آنها با فرمان عفو عمومی دو سال پیش یک طرف، این وضعیت واویلای منطقه هم طرف دیگر، آن قول و قرارهای مکرر در مورد ضرورت اجتناب از زندانی کردن افراد بخصوص اهل رسانه از سوی نهادهای مختلف هم در کنار آن دو، همۀ اینها واقعاً چه توجیهی برای زندانی کردن دو گزارشگر اجتماعی باقی میگذارد؟
از سران قوا بخصوص آقای پزشکیان به عنوان مسئول اصلی ضابطان این پرونده و آقای محسنی اژهای به عنوان رئیس دستگاه قضا میپرسم که این ابلاغیه برای زندانی کردن دو خانم روزنامهنگار جوان در این وضعیت، جز اینکه فضای تبلیغاتی را از ماجراهای لبنان و غزه به سمت خود شما بچرخاند و عموم شبکههای خبری را علیهتان بسیج کند،چه عایدی دیگری دارد که اینطور رفتار میشود؟
در این مدتی که این دو همکار با قرار وثیقه آزاد شده بودند، چه آسیبی به دستگاه حاکم رسید که اینک قرار است با زندانی کردن آنها، جلو آن آسیب گرفته شود؟
من که در فهم این رفتارها پاک درمانده شدهام و اصلاً نمیفهمم در این کشور چه خبر است و قرار است چه خبر شود!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
کارزار درخواست توقف اجرای حکم پنج سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
www.karzar.net
امضا کنید: کارزار درخواست توقف اجرای حکم پنج سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی
ما جمعی از هنرمندان، روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی درخواست توقف اجرای حکم پنجسال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی را داریم.
🔲⭕️بی ناموس پدرت است!
✍️ مجتبی لشکربلوکی
ببخشید که عنوان این نوشته بی ادبانه است اما اگر جلو بروید متوجه می شوید که داستان چیست. امروز می خواهم راجع به چالشی بنویسم که خودم مبتلا به آن هستم. اول نوشته کوتاهی را با هم مرور کنیم که باعث شد به این مساله توجه کنم. در شبکه های اجتماعی کسی نوشته بود: توهین، فرصت تأمل و تعامل رو از آدمها میگیره. وقتی به کسی میگویید «بی ناموس! ۲+۲ میشود ۴» نمیگوید بله مطلب درستی است و حق با شماست! خواهد گفت: بیناموس پدرت است! (مدرسه علوم انسانی)
این جمله مرا به فکر فرو برد که حرف حق اگر با لحن نابحق گفته شود نتیجه عکس دارد. ما و از جمله خود من چقدر ناتوانیم که با هم محترمانه مخالفت کنیم، مودبانه نقد کنیم و با متانت تعامل کنیم. این مشکل فراگیر است، حتی در بین خبرگان و نخبگان ما. به یک نمونه واقعی توجه کنید: دو تن از اساتید دانشگاه این فرصت را پیدا کردند که با یکی از مدیران ارشد کشور گفتگویی اختصاصی و طولانی داشته باشند فرصتی که برای همه حتی نخبگان به این راحتی فراهم نمی شود، در همان ابتدای جلسه جمله ای که گفتند چنین بود: «شما حرف بی ربطی زدید». آن هم با لحنی بد و از بالا به پایین. هیچ اشکالی ندارد که شما یک مدیر ارشد کشور را شجاعانه و جسورانه نقد کنید این نشانه استقلال و آزادمنشی شماست اما اینکه نمی توانید آن را به شیوه ای موثر منتقل کنید نشانه چیز دیگری است.
☑️⭕️تحلیل و تجویز کاربردی:
بارها و بارها شنیده ایم که باید هنر گفتگو را بیاموزیم. اما می دانیم که گفتگو که همیشه گل و بلبل نیست. در بیشتر موارد، من یک باور دارم و شما باوری دیگر. چگونه با هم مخالفت کنیم و همدیگر را نقد کنیم که کار به جای باریک نکشد و تیتری که در بالا خواندیم را تجربه نکنیم؟ همه ما باید این مهارت را بیاموزیم: مهارت مخالفت محترمانه. برای شروع این ۶ نکته را تمرین کنیم:
◻️جملات را با تو شروع نکنیم! جملاتی که بدون فاعل آغاز می شود یا با من آغاز می شود راهی برای تمرکز بر خود ایده است، نه شخصی که می خواهیم با او مخالفت کنیم. جملاتی مانند «اینجوری به نظر می رسه که یا من اینجوری برداشت می کنم که ...» خیلی کمتر حساسیت برانگیزند به جای آنکه بگوییم «تو/شما گفتی که ...».
◻️مخالفت های خود را حتی الامکان (یعنی اگه شد) در جمع نگویید. بازخوردهای منفی در حضور جمع تقابل برانگیزند و افراد احساس می کنند که به جای آنکه ایده یا عملکرد آنان را نقد کنید، دارید ترور شخصیت می کنید. (رفرنس)
◻️به جای مخالفت صریح ابتدا ابراز تردید کنید: با طرح سوالات هوشمندانه در خصوص نظراتی که با آن ها مخالف هستید ابراز تردید کنید و سعی کنید به گونه ای این کار را انجام دهید که دیگران را به سمت تردید ببرید و سپس مخالفت خود را اعلام کنید. مثلا اینگونه آغاز کنید: در مورد این ایده یک سری چیزها هست که من نمی دونم و در موردش تردید دارم ....
◻️مسیر را به سمت راه حل جایگزین کج کنید: به جای اینکه مستقیم یک ایده را نقد کنید، بگویید که در کنار ایده شما، می توانیم ایده دیگری را نیز مطرح کنیم یا از منظر دیگری به آن نگاه کنیم. اینگونه مسیر بحث به جای تقابل به سمت تعامل می رود (رفرنس).
◻️دیگران را احمق تصور نکنید. مثلا کتابی وجود دارد به نام هنر کنار آمدن با احمقها! خب کسی که این کتاب را می خوانند، تصور می کنند که بالاخره هر کسی می تواند یک احمق بالقوه باشد و آنگاه خود به خود نگاهش به وی از بالا به پایین و غیرمحترمانه خواهد شد.
◻️جای فرار بگذارید. یک مشکل رایج این است که افراد ایده را مساوی خودشان می گیرند و اگر ایده نقد شد احساس می کنند که شخصیت شان، شعورشان، باهوشی شان و خبرگی شان زیر سوال رفته است. چه باید کرد؟ ایده تان را مساوی شخصیت تان نگیرید. همان ابتدا که ایده خود را مطرح میکنید برای خودتان جای فرار بگذارید. بگویید که این یک ایده ناقص است که فعلا به آن معتقد هستید و اصلا مطرح کرده اید که در معرض نقد و تکمیل قرار بگیرد. خودتان هم به این ایده نقدهایی دارید و در مورد آن تردیدهایی دارید به این ترتیب از این به بعد هر کسی شما را نقد کرد می توانید نقدها را بشنوید و سپس ایده خود را بهبود دهید و ایده کامل تر را ارایه کنید. شما همیشه راه فراری برای بازگشت از ایده و پس گرفتن ایده دارید. در ضمن چون گفته اید که خودتان هم در مورد ایده حرف ها و نقدهایی دارید، با زیرسوال رفتن ایده، زیر سوال نمی روید.
خلاصه آنکه اگر بیاموزیم چگونه مودبانه دیگران را نقد کنیم و چگونه محترمانه با دیگران مخالفت کنیم، آنگاه کار به تقابل و خصومت کشیده نمی شود. باید تمرین کنیم اول از همه، خودم! توسعه یعنی حل مسایل جمعی. حل مسایل کشور یا سازمان یا استان مدیون کسانی است که می توانند با هم محترمانه مخالفت کنند و به یک جمع بندی متفاوت از موضع اولیه شان برسند.
کانال وحید احسانی
✍️ مجتبی لشکربلوکی
ببخشید که عنوان این نوشته بی ادبانه است اما اگر جلو بروید متوجه می شوید که داستان چیست. امروز می خواهم راجع به چالشی بنویسم که خودم مبتلا به آن هستم. اول نوشته کوتاهی را با هم مرور کنیم که باعث شد به این مساله توجه کنم. در شبکه های اجتماعی کسی نوشته بود: توهین، فرصت تأمل و تعامل رو از آدمها میگیره. وقتی به کسی میگویید «بی ناموس! ۲+۲ میشود ۴» نمیگوید بله مطلب درستی است و حق با شماست! خواهد گفت: بیناموس پدرت است! (مدرسه علوم انسانی)
این جمله مرا به فکر فرو برد که حرف حق اگر با لحن نابحق گفته شود نتیجه عکس دارد. ما و از جمله خود من چقدر ناتوانیم که با هم محترمانه مخالفت کنیم، مودبانه نقد کنیم و با متانت تعامل کنیم. این مشکل فراگیر است، حتی در بین خبرگان و نخبگان ما. به یک نمونه واقعی توجه کنید: دو تن از اساتید دانشگاه این فرصت را پیدا کردند که با یکی از مدیران ارشد کشور گفتگویی اختصاصی و طولانی داشته باشند فرصتی که برای همه حتی نخبگان به این راحتی فراهم نمی شود، در همان ابتدای جلسه جمله ای که گفتند چنین بود: «شما حرف بی ربطی زدید». آن هم با لحنی بد و از بالا به پایین. هیچ اشکالی ندارد که شما یک مدیر ارشد کشور را شجاعانه و جسورانه نقد کنید این نشانه استقلال و آزادمنشی شماست اما اینکه نمی توانید آن را به شیوه ای موثر منتقل کنید نشانه چیز دیگری است.
☑️⭕️تحلیل و تجویز کاربردی:
بارها و بارها شنیده ایم که باید هنر گفتگو را بیاموزیم. اما می دانیم که گفتگو که همیشه گل و بلبل نیست. در بیشتر موارد، من یک باور دارم و شما باوری دیگر. چگونه با هم مخالفت کنیم و همدیگر را نقد کنیم که کار به جای باریک نکشد و تیتری که در بالا خواندیم را تجربه نکنیم؟ همه ما باید این مهارت را بیاموزیم: مهارت مخالفت محترمانه. برای شروع این ۶ نکته را تمرین کنیم:
◻️جملات را با تو شروع نکنیم! جملاتی که بدون فاعل آغاز می شود یا با من آغاز می شود راهی برای تمرکز بر خود ایده است، نه شخصی که می خواهیم با او مخالفت کنیم. جملاتی مانند «اینجوری به نظر می رسه که یا من اینجوری برداشت می کنم که ...» خیلی کمتر حساسیت برانگیزند به جای آنکه بگوییم «تو/شما گفتی که ...».
◻️مخالفت های خود را حتی الامکان (یعنی اگه شد) در جمع نگویید. بازخوردهای منفی در حضور جمع تقابل برانگیزند و افراد احساس می کنند که به جای آنکه ایده یا عملکرد آنان را نقد کنید، دارید ترور شخصیت می کنید. (رفرنس)
◻️به جای مخالفت صریح ابتدا ابراز تردید کنید: با طرح سوالات هوشمندانه در خصوص نظراتی که با آن ها مخالف هستید ابراز تردید کنید و سعی کنید به گونه ای این کار را انجام دهید که دیگران را به سمت تردید ببرید و سپس مخالفت خود را اعلام کنید. مثلا اینگونه آغاز کنید: در مورد این ایده یک سری چیزها هست که من نمی دونم و در موردش تردید دارم ....
◻️مسیر را به سمت راه حل جایگزین کج کنید: به جای اینکه مستقیم یک ایده را نقد کنید، بگویید که در کنار ایده شما، می توانیم ایده دیگری را نیز مطرح کنیم یا از منظر دیگری به آن نگاه کنیم. اینگونه مسیر بحث به جای تقابل به سمت تعامل می رود (رفرنس).
◻️دیگران را احمق تصور نکنید. مثلا کتابی وجود دارد به نام هنر کنار آمدن با احمقها! خب کسی که این کتاب را می خوانند، تصور می کنند که بالاخره هر کسی می تواند یک احمق بالقوه باشد و آنگاه خود به خود نگاهش به وی از بالا به پایین و غیرمحترمانه خواهد شد.
◻️جای فرار بگذارید. یک مشکل رایج این است که افراد ایده را مساوی خودشان می گیرند و اگر ایده نقد شد احساس می کنند که شخصیت شان، شعورشان، باهوشی شان و خبرگی شان زیر سوال رفته است. چه باید کرد؟ ایده تان را مساوی شخصیت تان نگیرید. همان ابتدا که ایده خود را مطرح میکنید برای خودتان جای فرار بگذارید. بگویید که این یک ایده ناقص است که فعلا به آن معتقد هستید و اصلا مطرح کرده اید که در معرض نقد و تکمیل قرار بگیرد. خودتان هم به این ایده نقدهایی دارید و در مورد آن تردیدهایی دارید به این ترتیب از این به بعد هر کسی شما را نقد کرد می توانید نقدها را بشنوید و سپس ایده خود را بهبود دهید و ایده کامل تر را ارایه کنید. شما همیشه راه فراری برای بازگشت از ایده و پس گرفتن ایده دارید. در ضمن چون گفته اید که خودتان هم در مورد ایده حرف ها و نقدهایی دارید، با زیرسوال رفتن ایده، زیر سوال نمی روید.
خلاصه آنکه اگر بیاموزیم چگونه مودبانه دیگران را نقد کنیم و چگونه محترمانه با دیگران مخالفت کنیم، آنگاه کار به تقابل و خصومت کشیده نمی شود. باید تمرین کنیم اول از همه، خودم! توسعه یعنی حل مسایل جمعی. حل مسایل کشور یا سازمان یا استان مدیون کسانی است که می توانند با هم محترمانه مخالفت کنند و به یک جمع بندی متفاوت از موضع اولیه شان برسند.
کانال وحید احسانی
Telegram
مجتبی لشکربلوکی
🔲⭕️بی ناموس پدرت است!
مجتبی لشکربلوکی
ببخشید که عنوان این نوشته بی ادبانه است اما اگر جلو بروید متوجه می شوید که داستان چیست. امروز می خواهم راجع به چالشی بنویسم که خودم مبتلا به آن هستم. اول نوشته کوتاهی را با هم مرور کنیم که باعث شد به این مساله توجه کنم.…
مجتبی لشکربلوکی
ببخشید که عنوان این نوشته بی ادبانه است اما اگر جلو بروید متوجه می شوید که داستان چیست. امروز می خواهم راجع به چالشی بنویسم که خودم مبتلا به آن هستم. اول نوشته کوتاهی را با هم مرور کنیم که باعث شد به این مساله توجه کنم.…
دربارۀ مسئله
در «میز تجربه» ی گروه رسانهای اساج با جعفر دانشپرور عزیز دربارۀ «مسئلۀ جامعه» به گفتگو نشستم.
به امید خدا، قرار است در نشست بعدی، به «چه باید کرد؟» و «چه میتوان کرد؟» بپردازیم.
پیوند (لینک) مشاهدۀ فیلم گفتگو:
https://www.aparat.com/v/bhqei6x
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در «میز تجربه» ی گروه رسانهای اساج با جعفر دانشپرور عزیز دربارۀ «مسئلۀ جامعه» به گفتگو نشستم.
به امید خدا، قرار است در نشست بعدی، به «چه باید کرد؟» و «چه میتوان کرد؟» بپردازیم.
پیوند (لینک) مشاهدۀ فیلم گفتگو:
https://www.aparat.com/v/bhqei6x
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
وضعیت واقعی ما به چه شکل است؟ (میز تجربه قسمت دوازدهم)
در اجتماع امروز باید فقط تماشاچی بود یا شروع کننده یک حرکت مثبت باشید؟
گفتگو با جناب دکتر احسانی فعال اجتماعی در استان کرمانشاه
گفتگو با جناب دکتر احسانی فعال اجتماعی در استان کرمانشاه
تنها راه وفاق: تمرکز بر مسائل مشترک
آن بخش از جامعۀ متنوّع و رنگینکمانی ایران که با شعار «وفاق ملّی» دور هم جمع شدهاند، با هم چه بگویند و دربارۀ چه گفتگو کنند؟!
آیا برای حفظ وفاق مجبورند از گفتگوهای جدّی (ناظر بر اختلافها و گلایهها) حذر کنند و به تعارف و تظاهر بپردازند؟!
در اینصورت، آیا چنین جمعی و چنین وفاقی میتواند فایده، تغییر محسوس و «اتّفاق»ی هم بهدنبال داشته باشد؟!
اگر بخواهند به گفتگوی جدّی دربارۀ اختلافدیدگاهها و بررسی عملکرد یکدیگر درچهارچوب دیدگاه خود بپردازند، آیا از وفاق چیزی باقی میماند؟!
اگر بشود هم وفاق را ایجاد و تقویت کرد و هم در عین حال، برای بهبود اوضاع گامهای مؤثّر و محسوسی برداشت طیفهای گستردهتر و متنوّعتر دیگری نیز با این مسیر همراه میشوند، امّآ آیا واقعاً راهی هست؟!
به نظرم، افراد و گروههایی که با شعار «وفاق» دور هم جمع شدهاند، در شروع فقط یک کار میتوانند بکنند: «تمرکز بر حل مسائل مشترک».
همان چیزی که دکتر محمّدمهدی مجاهدی از مدّتها پیش تحت عنوان «هممسئلگی» بر آن تأکید داشته است؛ اینکه «دیگری» را بهعنوان کسی ببینیم که با او مسائل مشترکی داریم و حلّ این مسائل مشترک فقط از طریق همکاری با او امکانپذیر است.
بهاندازهای که در مسیر «حل مسائل مشترک» گام برداریم و همکاریِ همافزا داشته باشیم و همدلی و اعتماد ایجاد شود، برای گفتگو دربارۀ اختلافها نیز فضا و امکانهایی ایجاد میشود.
تا جایی که میفهمم، پرداختن به هر موضوع دیگری، در همان ابتدای کار «وفاق» را به «افتراق» تبدیل میکند.
به امید همکاری و همافزایی در حل مسائل مشترک
به امید رشد بذر و جوانۀ وفاق در جامعه
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
آن بخش از جامعۀ متنوّع و رنگینکمانی ایران که با شعار «وفاق ملّی» دور هم جمع شدهاند، با هم چه بگویند و دربارۀ چه گفتگو کنند؟!
آیا برای حفظ وفاق مجبورند از گفتگوهای جدّی (ناظر بر اختلافها و گلایهها) حذر کنند و به تعارف و تظاهر بپردازند؟!
در اینصورت، آیا چنین جمعی و چنین وفاقی میتواند فایده، تغییر محسوس و «اتّفاق»ی هم بهدنبال داشته باشد؟!
اگر بخواهند به گفتگوی جدّی دربارۀ اختلافدیدگاهها و بررسی عملکرد یکدیگر درچهارچوب دیدگاه خود بپردازند، آیا از وفاق چیزی باقی میماند؟!
اگر بشود هم وفاق را ایجاد و تقویت کرد و هم در عین حال، برای بهبود اوضاع گامهای مؤثّر و محسوسی برداشت طیفهای گستردهتر و متنوّعتر دیگری نیز با این مسیر همراه میشوند، امّآ آیا واقعاً راهی هست؟!
به نظرم، افراد و گروههایی که با شعار «وفاق» دور هم جمع شدهاند، در شروع فقط یک کار میتوانند بکنند: «تمرکز بر حل مسائل مشترک».
همان چیزی که دکتر محمّدمهدی مجاهدی از مدّتها پیش تحت عنوان «هممسئلگی» بر آن تأکید داشته است؛ اینکه «دیگری» را بهعنوان کسی ببینیم که با او مسائل مشترکی داریم و حلّ این مسائل مشترک فقط از طریق همکاری با او امکانپذیر است.
بهاندازهای که در مسیر «حل مسائل مشترک» گام برداریم و همکاریِ همافزا داشته باشیم و همدلی و اعتماد ایجاد شود، برای گفتگو دربارۀ اختلافها نیز فضا و امکانهایی ایجاد میشود.
تا جایی که میفهمم، پرداختن به هر موضوع دیگری، در همان ابتدای کار «وفاق» را به «افتراق» تبدیل میکند.
به امید همکاری و همافزایی در حل مسائل مشترک
به امید رشد بذر و جوانۀ وفاق در جامعه
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
هممسألگی: فصل مشترک وفاق و گفتوگو
بسیار خوشوقت ام که بهمرور ایدهی هممسألگی در نقد و نظر و ذهن و ضمیر مشفقان و اهل فکر و فرهنگ جای خود را باز کرده است.
از دوسال پیش، مفهوم گرهگشای «هممسألگی» را که حامل گوهر کثرتپذیری است، به عنوان محور ترازهای…
بسیار خوشوقت ام که بهمرور ایدهی هممسألگی در نقد و نظر و ذهن و ضمیر مشفقان و اهل فکر و فرهنگ جای خود را باز کرده است.
از دوسال پیش، مفهوم گرهگشای «هممسألگی» را که حامل گوهر کثرتپذیری است، به عنوان محور ترازهای…
نقد مستند غیررسمی 6
وحید احسانی
کج سلیقگیِ مدیران؟!
بهمناسبت هفتۀ کتاب، ادارهکل کتابخانههای عمومی استان کرمانشاه نشست «بررسی مستند غیررسمی 6 (انس رهبر انقلاب با کتاب و اهالی فرهنگ)» را برگزار کرد که این بندۀ خدا نیز یکی از سخنرانها بودم.
در تکمیل نکاتی که در جلسه گفتم (فایل صوتی)، پرسش زیر نیز مطرح و قابل تأمّل است:
اگر مدیران عرصۀ فرهنگ و حوزۀ کتاب، در جهت عکس «کج سلیقگی» یا «تفسیر به رأی» کنند، همینقدر تحمّل میشوند؟!
یعنی اگر به جای سختگیریِ بیش از آنچه مورد نظر رهبر است، به همین اندازه سهلگیریِ بیشتری داشته باشند
یا به عبارت دیگر، به جای اینکه چند گام زیادی به سمت «تحجّر» بردارند، چند گام زیادی به سمت «آزاد اندیشی» برداشته باشند
به نظرم، واقعیت نشان میدهد که چنین نیست، زیرا دراینصورت، کج سلیقگیها و تفسیر به رأیهایی که در جهتهای مختلف رخ میداد تا حدودی یکدیگر را خنثی میکرد و کلیّت جو و فضا این قدر به یک سمت خاص منحرف نمیشد.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
بهمناسبت هفتۀ کتاب، ادارهکل کتابخانههای عمومی استان کرمانشاه نشست «بررسی مستند غیررسمی 6 (انس رهبر انقلاب با کتاب و اهالی فرهنگ)» را برگزار کرد که این بندۀ خدا نیز یکی از سخنرانها بودم.
در تکمیل نکاتی که در جلسه گفتم (فایل صوتی)، پرسش زیر نیز مطرح و قابل تأمّل است:
اگر مدیران عرصۀ فرهنگ و حوزۀ کتاب، در جهت عکس «کج سلیقگی» یا «تفسیر به رأی» کنند، همینقدر تحمّل میشوند؟!
یعنی اگر به جای سختگیریِ بیش از آنچه مورد نظر رهبر است، به همین اندازه سهلگیریِ بیشتری داشته باشند
یا به عبارت دیگر، به جای اینکه چند گام زیادی به سمت «تحجّر» بردارند، چند گام زیادی به سمت «آزاد اندیشی» برداشته باشند
به نظرم، واقعیت نشان میدهد که چنین نیست، زیرا دراینصورت، کج سلیقگیها و تفسیر به رأیهایی که در جهتهای مختلف رخ میداد تا حدودی یکدیگر را خنثی میکرد و کلیّت جو و فضا این قدر به یک سمت خاص منحرف نمیشد.
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
آن چیست که هرگاه بحث ایجاد یا راهاندازی دوبارهاش مطرح شود «مسئلۀ اصلی» است و هرگاه بحث رفع یا جمعکردنش مطرح شود دیگر «مسئلۀ اصلی» نیست؟!
Anonymous Quiz
25%
فیلترینگ
8%
گشت ارشاد
59%
هر دو
8%
هیچکدام