قلّۀ ولایت (قسمت چهارم)
علی (ع)؛ الگوی راستین اصولگرایی!
در قسمتهای قبلی (۱، ۲ و ۳) بیان شد که امامان (ع) وجهۀ بشری بسیار والایی داشتهاند و اگر به جای تمرکز بر ویژگیهای ماورائی آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، عدالت، انصاف، اخلاقمداری و انسانیتشان را به نمایش میگذاشتیم، مردم جهان لااقل همانگونه که گاندی و ماندلا را میشناسند و دوست میدارند، اولیای دین را نیز میشناختند و گرامی میداشتند.
به نظرم، «اصولگرایی» یکی از چیزهایی است که فطرت پاک بشری نسبت به آن سر تعظیم فرو میآورد، مشروط بر آنکه اوّلاً، اصول مورد نظر عادلانه، منطقی، بشردوستانه و اخلاقی باشند و ثانیاً، شخص مدّعی اصولگرایی واقعاً اصولگرا باشد، یعنی چنان نباشد که فقط در شرایطی که رعایت اصول به نفعش تمام میشود بدانها پایبند بماند.
«اصولگرایی» در مقابل «لذّتگرایی» و به تبع آن در مقابل «ثروتگرایی»، «قدرتگرایی» و «منزلتگرایی» قرار میگیرد (زیرا ثروت، قدرت و منزلت وسیلههای دستیابی به لذّت بیشتر هستند)؛ نقطۀ مقابل انسان اصولگرا کسی است که برای رسیدن به لذّت، ثروت، قدرت یا منزلت بیشتر هر کاری میکند و به هیچ اصل و قاعدهای پایبند نیست که برای پیگیری این اهداف ولو اندکی هم که شده است برایش محدودیت اختیاری ایجاد کنند.
در سطح نظری، نقطۀ مقابل «اصولگرایی» عبارت «هدف وسیله را توجیه میکند» است. این عبارت یعنی برای رسیدن به هدفی که درست میدانی (چه ارزشمند باشد، چه بیارزش و چه ضدّارزش)، مُجازی به هر کاری دست بزنی و این عین «بیاصولی» است.
ممکن است کسی بگوید «من یک اصولگرای واقعی هستم و تا پای جان بر سر اصولم ایستادهام» امّا اصلِ من «حفظ قدرت به هر طریق ممکن» است! این بازی با الفاظ و نام صحیحش "قدرتگرایی" است؛ ماهیت «اصولگرایی» با چنین دیدگاهی در تناقض کامل قرار دارد.
عموم مردم جهان از عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت دم میزنند امّا اگر گاندی و ماندلا نزد جهانیان محبوب شدهاند به این خاطر است که در عمل و بهویژه در شرایطی که با فاصلهگرفتن از این اصول میتوانستند قدرت، ثروت، منافع و جایگاه دنیوی خود را حفظ و تقویت کنند باز هم به آنها پایبند ماندند.
ممکن است برخی اصولگرایان واقعی در موقعیتهایی قرار نگیرند که پایبندی آنها به اصول نمود و بروز بیرونی پیدا کند.
به نظرم، امام علی (ع) نمونۀ والای اصولگرای واقعی است و اتّفاقاً، این پایبندی کامل به اصول اخلاقی و انسانی در زندگی ایشان نمود و بروز بسیار زیادی هم داشته است. بنابراین، این که علی (ع) کمتر به عنوان «الگوی پایبندی عملی به عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت» و بیشتر با ویژگیهای ماورائی (که فقط برای مسلمانان و بعضاً شیعیان موضوعیت دارند) شناخته میشود، صرفاً تقصیر و کمکاری ما شیعیان بوده است، بهویژه متولیان دین و کسانی که برای معرّفی جنبههای بشری متعالی اولیای دین امکانهای بیشتری داشتهاند.
سختترین موقعیتی که میتواند میزان پایبندی عملی یک انسان را به اصول اخلاقی (انصاف، عدالت و ...) مَحَک بزند و به نمایش بگذارد، موقعیتی است که اوّلاً، شخص در ناامنی، خطر و در معرض شکست باشد، ثانیاً، قدرت را در اختیار داشته باشد و با فاصلهگرفتن از اصول بتواند از بروز شکست جلوگیری کند و ثالثاً، خطر و شکستی که با آن مواجه است چیزی در حدّ باختن در یک مسابقۀ ورزشی نباشد بلکه به معنای مرگ خود، در سختی قرارگرفتن عزیزان و بازماندگان و از دست رفتن گامهایی باشد که در راستای پیگیری اهداف متعالی و ارزشمند برداشته است.
علی (ع) دقیقاً در چنین موقعیّتی قرار گرفت؛ او «قدرت و مقام» را به اصرار جمع و برخلاف میل باطنیاش پذیرفت و در اوّلین اقدام، تمام رانتها، تبعیضها، سهمیهها و امتیازاتی را که با عناوین دینی اعطا میشد حذف کرد (نه اینکه گیرندگان رانت را تغییر دهد) و دشمنیها از همین لحظه آغاز شد. علی (ع) در شرایطی قرار گرفت که میدید کرسی خلافت و منبر تفسیر دین ممکن است به دست معاویه بیفتد و بوی کرب و بلایی که فرزندانش و مفسرّان راستین دین را تهدید میکرد به مشامش میرسید. او قدرت را در اختیار داشت و با فاصلهگرفتن از اصول میتوانست از بروز شکست، از دسترفتن حکومت و حتّی از واقعۀ کربلا جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه ذرّهای از اصول فاصله نگرفت.
یکی از اصول حضرت، مردمیبودن و اجتناب از هر چیزی بود که میتوانست میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، گیت، بخش VIP در نماز جماعت و ...)؛ پایبندی به این اصل حتّی پس از سه جنگ داخلی و با وجود دشمنان بسیار باعث شد ابن ملجم بتواند در نماز جماعت بهراحتی به او نزدیک شود.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
علی (ع)؛ الگوی راستین اصولگرایی!
در قسمتهای قبلی (۱، ۲ و ۳) بیان شد که امامان (ع) وجهۀ بشری بسیار والایی داشتهاند و اگر به جای تمرکز بر ویژگیهای ماورائی آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، عدالت، انصاف، اخلاقمداری و انسانیتشان را به نمایش میگذاشتیم، مردم جهان لااقل همانگونه که گاندی و ماندلا را میشناسند و دوست میدارند، اولیای دین را نیز میشناختند و گرامی میداشتند.
به نظرم، «اصولگرایی» یکی از چیزهایی است که فطرت پاک بشری نسبت به آن سر تعظیم فرو میآورد، مشروط بر آنکه اوّلاً، اصول مورد نظر عادلانه، منطقی، بشردوستانه و اخلاقی باشند و ثانیاً، شخص مدّعی اصولگرایی واقعاً اصولگرا باشد، یعنی چنان نباشد که فقط در شرایطی که رعایت اصول به نفعش تمام میشود بدانها پایبند بماند.
«اصولگرایی» در مقابل «لذّتگرایی» و به تبع آن در مقابل «ثروتگرایی»، «قدرتگرایی» و «منزلتگرایی» قرار میگیرد (زیرا ثروت، قدرت و منزلت وسیلههای دستیابی به لذّت بیشتر هستند)؛ نقطۀ مقابل انسان اصولگرا کسی است که برای رسیدن به لذّت، ثروت، قدرت یا منزلت بیشتر هر کاری میکند و به هیچ اصل و قاعدهای پایبند نیست که برای پیگیری این اهداف ولو اندکی هم که شده است برایش محدودیت اختیاری ایجاد کنند.
در سطح نظری، نقطۀ مقابل «اصولگرایی» عبارت «هدف وسیله را توجیه میکند» است. این عبارت یعنی برای رسیدن به هدفی که درست میدانی (چه ارزشمند باشد، چه بیارزش و چه ضدّارزش)، مُجازی به هر کاری دست بزنی و این عین «بیاصولی» است.
ممکن است کسی بگوید «من یک اصولگرای واقعی هستم و تا پای جان بر سر اصولم ایستادهام» امّا اصلِ من «حفظ قدرت به هر طریق ممکن» است! این بازی با الفاظ و نام صحیحش "قدرتگرایی" است؛ ماهیت «اصولگرایی» با چنین دیدگاهی در تناقض کامل قرار دارد.
عموم مردم جهان از عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت دم میزنند امّا اگر گاندی و ماندلا نزد جهانیان محبوب شدهاند به این خاطر است که در عمل و بهویژه در شرایطی که با فاصلهگرفتن از این اصول میتوانستند قدرت، ثروت، منافع و جایگاه دنیوی خود را حفظ و تقویت کنند باز هم به آنها پایبند ماندند.
ممکن است برخی اصولگرایان واقعی در موقعیتهایی قرار نگیرند که پایبندی آنها به اصول نمود و بروز بیرونی پیدا کند.
به نظرم، امام علی (ع) نمونۀ والای اصولگرای واقعی است و اتّفاقاً، این پایبندی کامل به اصول اخلاقی و انسانی در زندگی ایشان نمود و بروز بسیار زیادی هم داشته است. بنابراین، این که علی (ع) کمتر به عنوان «الگوی پایبندی عملی به عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت» و بیشتر با ویژگیهای ماورائی (که فقط برای مسلمانان و بعضاً شیعیان موضوعیت دارند) شناخته میشود، صرفاً تقصیر و کمکاری ما شیعیان بوده است، بهویژه متولیان دین و کسانی که برای معرّفی جنبههای بشری متعالی اولیای دین امکانهای بیشتری داشتهاند.
سختترین موقعیتی که میتواند میزان پایبندی عملی یک انسان را به اصول اخلاقی (انصاف، عدالت و ...) مَحَک بزند و به نمایش بگذارد، موقعیتی است که اوّلاً، شخص در ناامنی، خطر و در معرض شکست باشد، ثانیاً، قدرت را در اختیار داشته باشد و با فاصلهگرفتن از اصول بتواند از بروز شکست جلوگیری کند و ثالثاً، خطر و شکستی که با آن مواجه است چیزی در حدّ باختن در یک مسابقۀ ورزشی نباشد بلکه به معنای مرگ خود، در سختی قرارگرفتن عزیزان و بازماندگان و از دست رفتن گامهایی باشد که در راستای پیگیری اهداف متعالی و ارزشمند برداشته است.
علی (ع) دقیقاً در چنین موقعیّتی قرار گرفت؛ او «قدرت و مقام» را به اصرار جمع و برخلاف میل باطنیاش پذیرفت و در اوّلین اقدام، تمام رانتها، تبعیضها، سهمیهها و امتیازاتی را که با عناوین دینی اعطا میشد حذف کرد (نه اینکه گیرندگان رانت را تغییر دهد) و دشمنیها از همین لحظه آغاز شد. علی (ع) در شرایطی قرار گرفت که میدید کرسی خلافت و منبر تفسیر دین ممکن است به دست معاویه بیفتد و بوی کرب و بلایی که فرزندانش و مفسرّان راستین دین را تهدید میکرد به مشامش میرسید. او قدرت را در اختیار داشت و با فاصلهگرفتن از اصول میتوانست از بروز شکست، از دسترفتن حکومت و حتّی از واقعۀ کربلا جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه ذرّهای از اصول فاصله نگرفت.
یکی از اصول حضرت، مردمیبودن و اجتناب از هر چیزی بود که میتوانست میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، گیت، بخش VIP در نماز جماعت و ...)؛ پایبندی به این اصل حتّی پس از سه جنگ داخلی و با وجود دشمنان بسیار باعث شد ابن ملجم بتواند در نماز جماعت بهراحتی به او نزدیک شود.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
قلّۀ ولایت (قسمت پنجم)
در مواجهه با اولیای دین در معرض افراط و تفریط هستیم؛ گاهی دچار غلو میشویم و آگاهانه یا ناآگاهانه، صفات و ویژگیهای غیربشری (خدایی) به آنها نسبت میدهیم و در مقابل، گاهی آنها را آن قدر عادی و معمولی در نظر میگیریم که صعود آنها را به قلّههای صعبالعبور اخلاق و انسانیت نمیبینیم؛ صحنههایی از اوج انصاف و عدالت که اگر به نمایش گذاشته شوند، تمام مردم جهان (و نه فقط شیعیان یا مسلمانان) را به تحسین وا میدارند.
در بخش پیشین بیان شد که علی (ع) در سختترین موقعیتهایی قرار گرفت که میتواند پایبندی یک انسان را به اصول اخلاق، انسانیت، انصاف و عدالت مَحک بزند و به نمایش بگذارد.
او در شرایطی در معرض خطر قرار گرفته بود که قدرت را در دست داشت و با فاصله گرفتن از اصول نامبرده میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه و تا پای جان به این اصول پایبند ماند.
اگرچه ولی خدا در مسیر حق و همراستا با عالم هستی است امّا شرایط دنیا به گونهایست که انسان حقمدار و جریان حق گاهی (و چهبسا بیشتر مواقع!) به دلایل مختلف، شکست میخورد و شاید بزرگترین چیزی که دنیا را به «محل ابتلا و آزمایش» تبدیل کرده است همین مسئله باشد.
همانطور که در بخش سوّم بیان شد، سوءاستفاده از دین برای حفظ و تقویت قدرت یا جلوگیری از بروز شکست، لزوماً با جنایت، تحریف آشکار دین و حتّی دروغ آغاز نمیشود؛ در ابتدا، کافی است روی برخی اصول -که در رقابتهای دنیوی دست خود و طرفدارانت را میبندد- تأکید نکنی و روی برخی موارد دیگر -که میتواند به نفعت تمام شود- زیادهازحد تأکید داشته باشی.
علی (ع) الگوی صاحبقدرتی است که به هیچوجه از قدرت سوءاستفاده نکرد. برای این کار، لازم نبود که از ابتدا میان طرفداران و مخالفانش تبعیض آشکاری قائل شود.
برای شروع، لازم نبود برای طرفداران خود سهمیهها و رانتهایی در نظر بگیرد و برای منتقدان و مخالفانش محدودیتها و محرومیتهایی؛ کافی بود نظام سهمیهبندی بیتالمال را که قبل از او ایجاد شده بود، بهطور کامل حذف نکند یا لااقل فقط اندکی از سهمیهها کم کند، نه اینکه به عنوان اوّلین اقدام خود، آن را به طور کامل ملغی، مساوات و عدالت را برقرار و اعلام کند که «به خدا سوگند اگر آن [اموالی را که از بیتالمال به ناحق و زیاده از حد دریافت کردهاید] را بیابم که کابین زنان شده یا کنیزانی با آن خریده شده باشد، همه را قاطعانه به بیتالمال باز میگردانم» [۱]. حتّی اگر اصرار داشت این عبارتها را حتماً بیان کند، میتوانست در اجرای آن خیلی سختگیری بهخرج ندهد یا لااقل برخی بزرگان مانند طلحه و زبیر را به شکلی استثناء کند، یا حتّی میتوانست وانمود کند که خودش خواهان برقراری مساوات و تقصیر کارگزاران و کارمندانش است که این خواسته و دستور او را به صورت کامل اجرا نمیکنند.
برای شروع، لازم نبود که مثلاً وقتی قنبر یا نجاشی (از یاران نزدیک و شناختهشدهاش) مستحق شلّاق شدند [۲]، تنبیهشان نکند یا حتّی تعداد کمتری شلّاق به آنها بزند، بلکه کافی بود آنها را برخلاف سایرین، در خفا و بهدوراز چشم عموم تنبیه کند.
پانویسها
[۱] نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۵
[۲] شخصی را پس از محاکمه و اثبات جرم، به دست قنبر (یار نزدیک حضرت) دادند تا حدّ شرعی را بر او جاری کند. قنبر پس از اتمام حدّ شرعی، عصبانی شد و سه ضربه شلّاق اضافه بر بردن مجرم نواخت. علی (ع) که نظارت داشت شلّاق را از او گرفت و سه ضربه بر بردن قنبر زد تا قصاص شود (اصول کافی، ج ۷، ص. ۲۰۶ و وسائل الشّیعه، ج ۲۹، ص. ۱۸۲). نجاشی یکی از یاران قدیمی حضرت و شاعری بود که در حمایت از علی (ع) و برعلیه معاویه شعرهای مؤثّری میسرود، امّا وقتی در ماه رمضان مست بیرون آمد، حضرت حدّ شرعی را بر او جاری کرد. بسیاری مخالفت کردند و گفتند او از حامیان ویژه و مؤثر توست و قبیلۀ بزرگی هم دارد، بهتر است مراعاتش را بکنی، امّا حضرت بین او و سایرین تفاوتی قائل نشد (شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، چاپ بیروت، ص. ۴۷۸).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در مواجهه با اولیای دین در معرض افراط و تفریط هستیم؛ گاهی دچار غلو میشویم و آگاهانه یا ناآگاهانه، صفات و ویژگیهای غیربشری (خدایی) به آنها نسبت میدهیم و در مقابل، گاهی آنها را آن قدر عادی و معمولی در نظر میگیریم که صعود آنها را به قلّههای صعبالعبور اخلاق و انسانیت نمیبینیم؛ صحنههایی از اوج انصاف و عدالت که اگر به نمایش گذاشته شوند، تمام مردم جهان (و نه فقط شیعیان یا مسلمانان) را به تحسین وا میدارند.
در بخش پیشین بیان شد که علی (ع) در سختترین موقعیتهایی قرار گرفت که میتواند پایبندی یک انسان را به اصول اخلاق، انسانیت، انصاف و عدالت مَحک بزند و به نمایش بگذارد.
او در شرایطی در معرض خطر قرار گرفته بود که قدرت را در دست داشت و با فاصله گرفتن از اصول نامبرده میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه و تا پای جان به این اصول پایبند ماند.
اگرچه ولی خدا در مسیر حق و همراستا با عالم هستی است امّا شرایط دنیا به گونهایست که انسان حقمدار و جریان حق گاهی (و چهبسا بیشتر مواقع!) به دلایل مختلف، شکست میخورد و شاید بزرگترین چیزی که دنیا را به «محل ابتلا و آزمایش» تبدیل کرده است همین مسئله باشد.
همانطور که در بخش سوّم بیان شد، سوءاستفاده از دین برای حفظ و تقویت قدرت یا جلوگیری از بروز شکست، لزوماً با جنایت، تحریف آشکار دین و حتّی دروغ آغاز نمیشود؛ در ابتدا، کافی است روی برخی اصول -که در رقابتهای دنیوی دست خود و طرفدارانت را میبندد- تأکید نکنی و روی برخی موارد دیگر -که میتواند به نفعت تمام شود- زیادهازحد تأکید داشته باشی.
علی (ع) الگوی صاحبقدرتی است که به هیچوجه از قدرت سوءاستفاده نکرد. برای این کار، لازم نبود که از ابتدا میان طرفداران و مخالفانش تبعیض آشکاری قائل شود.
برای شروع، لازم نبود برای طرفداران خود سهمیهها و رانتهایی در نظر بگیرد و برای منتقدان و مخالفانش محدودیتها و محرومیتهایی؛ کافی بود نظام سهمیهبندی بیتالمال را که قبل از او ایجاد شده بود، بهطور کامل حذف نکند یا لااقل فقط اندکی از سهمیهها کم کند، نه اینکه به عنوان اوّلین اقدام خود، آن را به طور کامل ملغی، مساوات و عدالت را برقرار و اعلام کند که «به خدا سوگند اگر آن [اموالی را که از بیتالمال به ناحق و زیاده از حد دریافت کردهاید] را بیابم که کابین زنان شده یا کنیزانی با آن خریده شده باشد، همه را قاطعانه به بیتالمال باز میگردانم» [۱]. حتّی اگر اصرار داشت این عبارتها را حتماً بیان کند، میتوانست در اجرای آن خیلی سختگیری بهخرج ندهد یا لااقل برخی بزرگان مانند طلحه و زبیر را به شکلی استثناء کند، یا حتّی میتوانست وانمود کند که خودش خواهان برقراری مساوات و تقصیر کارگزاران و کارمندانش است که این خواسته و دستور او را به صورت کامل اجرا نمیکنند.
برای شروع، لازم نبود که مثلاً وقتی قنبر یا نجاشی (از یاران نزدیک و شناختهشدهاش) مستحق شلّاق شدند [۲]، تنبیهشان نکند یا حتّی تعداد کمتری شلّاق به آنها بزند، بلکه کافی بود آنها را برخلاف سایرین، در خفا و بهدوراز چشم عموم تنبیه کند.
پانویسها
[۱] نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۵
[۲] شخصی را پس از محاکمه و اثبات جرم، به دست قنبر (یار نزدیک حضرت) دادند تا حدّ شرعی را بر او جاری کند. قنبر پس از اتمام حدّ شرعی، عصبانی شد و سه ضربه شلّاق اضافه بر بردن مجرم نواخت. علی (ع) که نظارت داشت شلّاق را از او گرفت و سه ضربه بر بردن قنبر زد تا قصاص شود (اصول کافی، ج ۷، ص. ۲۰۶ و وسائل الشّیعه، ج ۲۹، ص. ۱۸۲). نجاشی یکی از یاران قدیمی حضرت و شاعری بود که در حمایت از علی (ع) و برعلیه معاویه شعرهای مؤثّری میسرود، امّا وقتی در ماه رمضان مست بیرون آمد، حضرت حدّ شرعی را بر او جاری کرد. بسیاری مخالفت کردند و گفتند او از حامیان ویژه و مؤثر توست و قبیلۀ بزرگی هم دارد، بهتر است مراعاتش را بکنی، امّا حضرت بین او و سایرین تفاوتی قائل نشد (شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، چاپ بیروت، ص. ۴۷۸).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
قلّۀ ولایت (قسمت ششم)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، لازم نبود جایگاه خود را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بالاتر از دستگاه قضایی تعریف و فضایی ایجاد کند که کسی نتواند از او به دادگاه شکایت ببرد، حتّی لازم نبود با قاضیای که بر علیه او حُکم صادر کرد برخورد کند، کافی بود اجازه ندهد این مسائل علنی شود تا جایگاه متمایز حاکم شکسته و بهاصطلاح، مردم نسبت به حاکم رویشان باز نشود [۱].
برای شروع، لازم نبود سهمیه خوارج را از بیتالمال قطع یا حتّی کم کند، کافی بود لااقل این مسئله را که «تا زمانی که دست به شمشیر نبردهاند کاملاً آزادند و میتوانند مانند سایرین سهمیهشان را از بیتالمال بیکموکاست تحویل بگیرند» رسانهای نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود مخالفانی را که آزادانه او را نقد و حتّی جسارت و بیادبی میکردند دستگیر یا محدود کند، کافی بود وقتی یاران تندرواش میخواهند با آنها برخورد خشن داشته باشند، سرش را بچرخاند و وانمود کند که نمیبیند و بعد حتّی میتوانست به یارانش اعتراض کند که «چرا با آنها اینچنین برخورد کردید؟! این کار درست نبود! من راضی نبودم!» [۳].
پانویسها
[۱] در زمان حکومت علی (ع)، زره حضرت گُم شد و ایشان زره خود را در دست شخصی از اقلیتهای مذهبی (یهودی یا مسیحی) دید. علی (ع) به او گفت: «این زره مال من است». او پاسخ داد: «زره الان در اختیار من است، اگر شما نسبت به آن ادّعایی داری، باید دلیل بیاورید». امام (ع) او را نزد قاضی برد و قاضی با توجه به اینکه حضرت شاهدی نداشت، به نفع آن فرد یهودی یا مسیحی رأی داد (شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۸. صص ۵۳۴ و ۵۳۵)
[۲] امام علی(ع) در مورد خوارج که مخالف آشکار حضرت بودند فرمود: شما را از سه حق ممنوع نخواهم كرد ۱. شما را از حضور در مسجد برای ياد خدا ممنوع نخواهیم كرد ۲. حقوقتان را قطع نخواهیم ساخت و ۳. تا وقتی كه دست به سلاح نشديد با شما نخواهیم جنگید. (ابن اثیر، الکامل فی التاريخ، ج ۲، ص ۳۹۸)
هنگامی که حضرت برای مقابله با لشگرکشی اصحاب جمل تصمیم گرفت از ربذه به سوی بصره عزیمت کند، «رفاعه بن رافع» به پا خاست و چنین گفت: «ای امیر مؤمنان(ع) بر چه کاری تصمیم گرفتهای؟ و ما را کجا خواهی برد؟». علی (ع) پاسخ داد: «آنچه نیت کردهام و تصمیم بر انجامش دارم، اصلاح است اگر از ما بپذیرند و به آن پاسخ مثبت دهند». رفاعه پرسید: «اگر نپذیرفتند، چه؟». حضرت فرمود: «آنان را فرا میخوانیم و از حق به اندازهای به آنان میبخشیم که امید داریم راضی شوند». رفاعه گفت: «اگر راضی نشدند؟». علی(ع) فرمود: «تا وقتی که آنان ما را به خود واگذارند، آنها را به حال خود واگذار میکنیم». رفاعه گفت: «اگر ما را به خود واگذار نکنند؟». علی(ع) پاسخ داد: «در مقابل آنان از خود دفاع می کنیم». رفاعه گفت: «نیکو تصمیمی است!» (محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، 3/۴۹۳-۴۹۵. ابن اثیر، الکامل، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۳، ص ۲۲۴)
[۳] حضرت در میان اصحابش نشسته بود و نکتۀ نغزی فرمود. یکی از خوارج که حاضر بود با شنیدن سخن حضرت گفت «خداوند این کافر را بکشد، چقدر دانا و فقیه است!» اصحاب یورش بردند که او را بکشند، امام فرمود: «آرام باشید! جواب سخن، سخن است یا گذشت و چشمپوشی از سخن وی» (نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، لازم نبود جایگاه خود را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بالاتر از دستگاه قضایی تعریف و فضایی ایجاد کند که کسی نتواند از او به دادگاه شکایت ببرد، حتّی لازم نبود با قاضیای که بر علیه او حُکم صادر کرد برخورد کند، کافی بود اجازه ندهد این مسائل علنی شود تا جایگاه متمایز حاکم شکسته و بهاصطلاح، مردم نسبت به حاکم رویشان باز نشود [۱].
برای شروع، لازم نبود سهمیه خوارج را از بیتالمال قطع یا حتّی کم کند، کافی بود لااقل این مسئله را که «تا زمانی که دست به شمشیر نبردهاند کاملاً آزادند و میتوانند مانند سایرین سهمیهشان را از بیتالمال بیکموکاست تحویل بگیرند» رسانهای نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود مخالفانی را که آزادانه او را نقد و حتّی جسارت و بیادبی میکردند دستگیر یا محدود کند، کافی بود وقتی یاران تندرواش میخواهند با آنها برخورد خشن داشته باشند، سرش را بچرخاند و وانمود کند که نمیبیند و بعد حتّی میتوانست به یارانش اعتراض کند که «چرا با آنها اینچنین برخورد کردید؟! این کار درست نبود! من راضی نبودم!» [۳].
پانویسها
[۱] در زمان حکومت علی (ع)، زره حضرت گُم شد و ایشان زره خود را در دست شخصی از اقلیتهای مذهبی (یهودی یا مسیحی) دید. علی (ع) به او گفت: «این زره مال من است». او پاسخ داد: «زره الان در اختیار من است، اگر شما نسبت به آن ادّعایی داری، باید دلیل بیاورید». امام (ع) او را نزد قاضی برد و قاضی با توجه به اینکه حضرت شاهدی نداشت، به نفع آن فرد یهودی یا مسیحی رأی داد (شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۸. صص ۵۳۴ و ۵۳۵)
[۲] امام علی(ع) در مورد خوارج که مخالف آشکار حضرت بودند فرمود: شما را از سه حق ممنوع نخواهم كرد ۱. شما را از حضور در مسجد برای ياد خدا ممنوع نخواهیم كرد ۲. حقوقتان را قطع نخواهیم ساخت و ۳. تا وقتی كه دست به سلاح نشديد با شما نخواهیم جنگید. (ابن اثیر، الکامل فی التاريخ، ج ۲، ص ۳۹۸)
هنگامی که حضرت برای مقابله با لشگرکشی اصحاب جمل تصمیم گرفت از ربذه به سوی بصره عزیمت کند، «رفاعه بن رافع» به پا خاست و چنین گفت: «ای امیر مؤمنان(ع) بر چه کاری تصمیم گرفتهای؟ و ما را کجا خواهی برد؟». علی (ع) پاسخ داد: «آنچه نیت کردهام و تصمیم بر انجامش دارم، اصلاح است اگر از ما بپذیرند و به آن پاسخ مثبت دهند». رفاعه پرسید: «اگر نپذیرفتند، چه؟». حضرت فرمود: «آنان را فرا میخوانیم و از حق به اندازهای به آنان میبخشیم که امید داریم راضی شوند». رفاعه گفت: «اگر راضی نشدند؟». علی(ع) فرمود: «تا وقتی که آنان ما را به خود واگذارند، آنها را به حال خود واگذار میکنیم». رفاعه گفت: «اگر ما را به خود واگذار نکنند؟». علی(ع) پاسخ داد: «در مقابل آنان از خود دفاع می کنیم». رفاعه گفت: «نیکو تصمیمی است!» (محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، 3/۴۹۳-۴۹۵. ابن اثیر، الکامل، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۳، ص ۲۲۴)
[۳] حضرت در میان اصحابش نشسته بود و نکتۀ نغزی فرمود. یکی از خوارج که حاضر بود با شنیدن سخن حضرت گفت «خداوند این کافر را بکشد، چقدر دانا و فقیه است!» اصحاب یورش بردند که او را بکشند، امام فرمود: «آرام باشید! جواب سخن، سخن است یا گذشت و چشمپوشی از سخن وی» (نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
⁉️ مخالفان علی (ع) چه کسانی هستند؟!
مدّتی است با هدف معرّفی صحنههای درخشان زندگی اولیای دین (با تأکید بر علی (ع)) در حال نگارش و انتشار سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت» هستم امّا عدّهای مرا گزارش (ریپورت) و تلگرام هم بر این اساس مرا محدود کرده است و درنتیجه، نمیتوانم قسمتهای مختلف این سلسلهنوشتار را در گروههایی که عضو هستم قرار دهم.
این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که یا با علی (ع) دشمنی دارند یا بیان برخی زوایای مهم از سیره و سنّت او را به نفع خود نمیدانند؟!
به عنوان مسلمان و شیعه، معتقدم علی (ع) و سایر اولیای دین جنبۀ بشری بسیار درخشانی داشتهاند که اگر به جای تأکید و تمرکز بر ویژگیهای دروندینی، ماورائی و فرابشری آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، پایبندی کامل آنها را به اصول عدالت، انصاف، مساوات، اخلاق و انسانیت بهویژه در مواجهه با متقدان، مخالفان و دشمنانشان به نمایش بگذاریم، نسلهای جدید و مردم جهان لااقل همانگونه که انسانهای شریفی چون گاندی و ماندلا را گرامی میدارند، مجذوب اولیای دین اسلام نیز خواهند شد.
علی (ع) حتّی در شرایطی که اوّلاً، در معرض شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت و نظام اسلامی، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) قرار داشت و ثانیاً، قدرت و حکومت در دستانش بود و با فاصلهگرفتن از اصول نامبرده بهراحتی میتوانست از بروز شکست جلوگیری کند، تا پای جان لحظهای و اندکی از آن اصول فاصله نگرفت.
آیا مردم جهان عاشق چنین شخصیتی نمیشوند؟!
به نظرم، حتّی کسانی که وجود شخصیتی به نام علی بن ابیطالب را قبول نداشته باشند در مواجهه با این جنبه از زندگی او، به عنوان یک شخصیت خیالی و اسطورهای مجذوبش میشوند.
در نوشتار مورد نظر، همچنین قصد دارم به این بپردازم که با وجود ۵۰۰ سال حکومت سلسلههای شیعی در ایران، نهادهای دینی پرسابقه و میلیونها شیعهای که برای امامان (ع) رگغیرتشان بیرون میزند، چرا این جنبۀ بشری و بینالمللی اولیای دین را آن طور که انتظار میرود معرفی نکردهایم و به جای آن، عمدتاً بر جنبههای عجیب و ماورائی آنها تمرکز داشتهایم.
حال سئوال اینجاست که این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که با هدف و محتوای این سلسلهنوشتار مشکل دارند؟!
به شیوۀ مولایم علی (ع)، تا یقین نداشته باشم، نمیتوانم دسته و گروه خاصّی را به این کار متّهم کنم امّا در رابطه با آنها دو نکته را میتوان مطمئن بود؛ اوّلاً، گروهها و جریانهای فکریای که این نوشتار را در کانالها و رسانههای خود بازنشر میدهند نمیتوانند ریپورتکنندۀ این بندۀ خدا باشند و ثانیاً، ریپورتکنندگان خودشان میدانند که در مخالفت یا ردّ مطالب این نوشتار هیچ استدلال، مستند یا حرف حسابی ندارند که مطرح کنند و ازاینرو، به جای گفتگو و بیان دیدگاه متفاوت خود، بزدلانه به روشهای غیراخلاقی رو میآورند.
ملالی نیست! بگذار آنها برای پیروزی در رقابتهای دنیوی، با استفاده از روشهای غیراخلاقی، شیّادانه و ناجوانمردانه جلوی روشنگری و گفتگو را بگیرند، ما که اماممان را به «پایبندیاش به اصول اخلاقی، عدالت، انصاف و انسانیت» میشناسیم، از مسیر او فاصله نمیگیریم و به خدا توکّل میکنیم.
... وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ [کار خود را به خدا واگذار میکنم که او به بندگانش بیناست] (قرآن کریم، سورۀ غافر، آیۀ ۴۴)
بخشهای منتشرشده از سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت»: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
مدّتی است با هدف معرّفی صحنههای درخشان زندگی اولیای دین (با تأکید بر علی (ع)) در حال نگارش و انتشار سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت» هستم امّا عدّهای مرا گزارش (ریپورت) و تلگرام هم بر این اساس مرا محدود کرده است و درنتیجه، نمیتوانم قسمتهای مختلف این سلسلهنوشتار را در گروههایی که عضو هستم قرار دهم.
این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که یا با علی (ع) دشمنی دارند یا بیان برخی زوایای مهم از سیره و سنّت او را به نفع خود نمیدانند؟!
به عنوان مسلمان و شیعه، معتقدم علی (ع) و سایر اولیای دین جنبۀ بشری بسیار درخشانی داشتهاند که اگر به جای تأکید و تمرکز بر ویژگیهای دروندینی، ماورائی و فرابشری آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، پایبندی کامل آنها را به اصول عدالت، انصاف، مساوات، اخلاق و انسانیت بهویژه در مواجهه با متقدان، مخالفان و دشمنانشان به نمایش بگذاریم، نسلهای جدید و مردم جهان لااقل همانگونه که انسانهای شریفی چون گاندی و ماندلا را گرامی میدارند، مجذوب اولیای دین اسلام نیز خواهند شد.
علی (ع) حتّی در شرایطی که اوّلاً، در معرض شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت و نظام اسلامی، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) قرار داشت و ثانیاً، قدرت و حکومت در دستانش بود و با فاصلهگرفتن از اصول نامبرده بهراحتی میتوانست از بروز شکست جلوگیری کند، تا پای جان لحظهای و اندکی از آن اصول فاصله نگرفت.
آیا مردم جهان عاشق چنین شخصیتی نمیشوند؟!
به نظرم، حتّی کسانی که وجود شخصیتی به نام علی بن ابیطالب را قبول نداشته باشند در مواجهه با این جنبه از زندگی او، به عنوان یک شخصیت خیالی و اسطورهای مجذوبش میشوند.
در نوشتار مورد نظر، همچنین قصد دارم به این بپردازم که با وجود ۵۰۰ سال حکومت سلسلههای شیعی در ایران، نهادهای دینی پرسابقه و میلیونها شیعهای که برای امامان (ع) رگغیرتشان بیرون میزند، چرا این جنبۀ بشری و بینالمللی اولیای دین را آن طور که انتظار میرود معرفی نکردهایم و به جای آن، عمدتاً بر جنبههای عجیب و ماورائی آنها تمرکز داشتهایم.
حال سئوال اینجاست که این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که با هدف و محتوای این سلسلهنوشتار مشکل دارند؟!
به شیوۀ مولایم علی (ع)، تا یقین نداشته باشم، نمیتوانم دسته و گروه خاصّی را به این کار متّهم کنم امّا در رابطه با آنها دو نکته را میتوان مطمئن بود؛ اوّلاً، گروهها و جریانهای فکریای که این نوشتار را در کانالها و رسانههای خود بازنشر میدهند نمیتوانند ریپورتکنندۀ این بندۀ خدا باشند و ثانیاً، ریپورتکنندگان خودشان میدانند که در مخالفت یا ردّ مطالب این نوشتار هیچ استدلال، مستند یا حرف حسابی ندارند که مطرح کنند و ازاینرو، به جای گفتگو و بیان دیدگاه متفاوت خود، بزدلانه به روشهای غیراخلاقی رو میآورند.
ملالی نیست! بگذار آنها برای پیروزی در رقابتهای دنیوی، با استفاده از روشهای غیراخلاقی، شیّادانه و ناجوانمردانه جلوی روشنگری و گفتگو را بگیرند، ما که اماممان را به «پایبندیاش به اصول اخلاقی، عدالت، انصاف و انسانیت» میشناسیم، از مسیر او فاصله نمیگیریم و به خدا توکّل میکنیم.
... وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ [کار خود را به خدا واگذار میکنم که او به بندگانش بیناست] (قرآن کریم، سورۀ غافر، آیۀ ۴۴)
بخشهای منتشرشده از سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت»: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
مخالفان علی (ع) چه کسانی هستند؟!
ریپورتکنندگان من چه کسانی هستند که یا با علی (ع) دشمنی دارند یا بیان برخی زوایای مهم از سیره و سنّت او را به نفع خود نمیدانند؟!
قلّۀ ولایت (قسمت هفتم)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون «اصولگرای واقعی» بود (یعنی درهمهحال به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود حتّی در مواقعی که پایبندی به اصول به زیانش تمام میشد)، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود مخالفانی را که آشکارا در حال توطئهچینی بر علیه او و نظام سیاسیاش بودند دستگیر کند؛ کافی بود «عدم جواز دستگیری قبل از ارتکاب به جرم» را با صراحت و برای عموم اعلام نکند و یا لااقل تأکید نکند که این مسئله در مورد مخالفان نظام سیاسی نیز صادق است [۱].
برای شروع، ضرورت نداشت به یارانش بگوید «فحّاشی به دشمنان جایز است و ثواب دارد» بلکه کافی بود عکس آن را با صراحت اعلام نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود از خاطیان و دشمنانی که دستگیر میکند تحت فشار و شکنجه اعتراف بگیرد، یا حتّی رویش را بچرخاند که زندانبانان بدون اینکه او بداند، چنین کارهایی بکنند، کافی بود بهصورت عمومی اعلام نکند که «اعترافی که در خفا و تحت فشار گرفته شده باشد، معتبر نیست» [۳].
پانویسها
[۱] علی (ع) تمام رانتها و سهمیههایی را که پیشازاو با عناوین دینی (زودتر اسلامآوردن، شرکت در جنگها و ...) برقرار شده بود قطع کرد. برخی کسانی که از این بابت معترض بودند گفتند به قصد زیارت خانۀ خدا میخواهیم سفر کنیم. ابن عباس به حضرت گفت که اینها دروغ میگویند؛ میخواهند بر علیه تو عِدّه و عُدّه جمع کنند و بشورند؛ همین الان دستگیرشان و از بروز فتنه جلوگیری کن. امیرالمومنین (ع) فرمود: «ای فرزند عباس! آیا به من دستور میدهی قبل از نیکی و احسان، به ظلم و گناه اقدام کنم و بر اساس گمان و اتهام قبل از ارتکاب جرم مؤاخذه کنم؟!» (شیخ مفید، الجمل، مکتبهْ الاعلام الاسلامی، ص ۱۶۶- ۱۶۷).
مشابه همین واقعه در زمان دیگری در برخورد با خریتبن راشد پیش آمد. او که از اصحاب علی (ع) بود، پس از ماجرای حکمیت به امام گفت: «به خدا سوگند! از این پس دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد، پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد». عبدالله بن قعین دربارۀ او با امام صحبت کرد. علی (ع) فرمود: « «او را رها کن! اگر حق را پذیرفت و بازگشت، از او می پذیریم و اگر خودداری کرد، او را تعقیب می کنیم.» عبدالله گفت: «چرا اکنون او را نمی گیری و در بند نمی کنی؟» امام(ع) پاسخ داد: «اگر این کار را با هر کس که به او گمان بد داریم، انجام دهیم، زندانها را از آنها پر میکنیم و من برای خود جایز نمیدانم که بر مردم یورش برم و آنان را زندان و مجازات کنم تا اینکه مخالفت خود را با ما اظهار کنند [به مبارزۀ مسلّحانه بپردازند]» (ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ج۱، ص ۳۳۲-۳۳۵. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۸۸)
[۲] امیر مؤمنان(ع) هنگامی که در جنگ صفین مشاهده کرد یارانش در مقابل فحاشی لشکر معاویه، اقدام به فحاشی میکنند، فرمود: «من برای شما نمیپسندم که دشنامدهنده باشید، ولی اگر شما کارهای آنها را توصیف کنید و حالشان را باز گویید در گفتار راستتر و در برکناری خودتان از گناه و سرزنش آنها رساتر خواهد بود. به جای دشنام دادن به آنها، بگویید: بارخدایا! خونهای ما و آنها را حفظ کن و میان ما و آنها صلح و آشتی برقرار فرما و آنان را از گمراهی به هدایتشان رسان تا هر کس حق را تشخیص نداده است، بشناسد و هر کس حریص در کجروی و دشمنی است از آن بازگردد» (نهج البلاغه خطبه ۱۹۸).
[۳] امام علی (ع): «مَنْ أَقَرَّ عِندَ تَجرِیدٍ أَو حَبسٍ أَو تَخوِیفٍ، أَو تَهدِیدٍ فَلا حَدَّ عَلَیهِ» (کسی که در حال فقدان ارتباط با مردم [برخی «برهنهکردن یا شکنجه» ترجمه کردهاند] یا زندان یا ترساندن یا تهدید، اقرار کند، بر او حد جاری نمیشود [و چنین اعترافی اعتبار ندارد]). قرب الاسناد، ص. ۵۴.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون «اصولگرای واقعی» بود (یعنی درهمهحال به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود حتّی در مواقعی که پایبندی به اصول به زیانش تمام میشد)، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود مخالفانی را که آشکارا در حال توطئهچینی بر علیه او و نظام سیاسیاش بودند دستگیر کند؛ کافی بود «عدم جواز دستگیری قبل از ارتکاب به جرم» را با صراحت و برای عموم اعلام نکند و یا لااقل تأکید نکند که این مسئله در مورد مخالفان نظام سیاسی نیز صادق است [۱].
برای شروع، ضرورت نداشت به یارانش بگوید «فحّاشی به دشمنان جایز است و ثواب دارد» بلکه کافی بود عکس آن را با صراحت اعلام نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود از خاطیان و دشمنانی که دستگیر میکند تحت فشار و شکنجه اعتراف بگیرد، یا حتّی رویش را بچرخاند که زندانبانان بدون اینکه او بداند، چنین کارهایی بکنند، کافی بود بهصورت عمومی اعلام نکند که «اعترافی که در خفا و تحت فشار گرفته شده باشد، معتبر نیست» [۳].
پانویسها
[۱] علی (ع) تمام رانتها و سهمیههایی را که پیشازاو با عناوین دینی (زودتر اسلامآوردن، شرکت در جنگها و ...) برقرار شده بود قطع کرد. برخی کسانی که از این بابت معترض بودند گفتند به قصد زیارت خانۀ خدا میخواهیم سفر کنیم. ابن عباس به حضرت گفت که اینها دروغ میگویند؛ میخواهند بر علیه تو عِدّه و عُدّه جمع کنند و بشورند؛ همین الان دستگیرشان و از بروز فتنه جلوگیری کن. امیرالمومنین (ع) فرمود: «ای فرزند عباس! آیا به من دستور میدهی قبل از نیکی و احسان، به ظلم و گناه اقدام کنم و بر اساس گمان و اتهام قبل از ارتکاب جرم مؤاخذه کنم؟!» (شیخ مفید، الجمل، مکتبهْ الاعلام الاسلامی، ص ۱۶۶- ۱۶۷).
مشابه همین واقعه در زمان دیگری در برخورد با خریتبن راشد پیش آمد. او که از اصحاب علی (ع) بود، پس از ماجرای حکمیت به امام گفت: «به خدا سوگند! از این پس دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد، پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد». عبدالله بن قعین دربارۀ او با امام صحبت کرد. علی (ع) فرمود: « «او را رها کن! اگر حق را پذیرفت و بازگشت، از او می پذیریم و اگر خودداری کرد، او را تعقیب می کنیم.» عبدالله گفت: «چرا اکنون او را نمی گیری و در بند نمی کنی؟» امام(ع) پاسخ داد: «اگر این کار را با هر کس که به او گمان بد داریم، انجام دهیم، زندانها را از آنها پر میکنیم و من برای خود جایز نمیدانم که بر مردم یورش برم و آنان را زندان و مجازات کنم تا اینکه مخالفت خود را با ما اظهار کنند [به مبارزۀ مسلّحانه بپردازند]» (ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ج۱، ص ۳۳۲-۳۳۵. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۸۸)
[۲] امیر مؤمنان(ع) هنگامی که در جنگ صفین مشاهده کرد یارانش در مقابل فحاشی لشکر معاویه، اقدام به فحاشی میکنند، فرمود: «من برای شما نمیپسندم که دشنامدهنده باشید، ولی اگر شما کارهای آنها را توصیف کنید و حالشان را باز گویید در گفتار راستتر و در برکناری خودتان از گناه و سرزنش آنها رساتر خواهد بود. به جای دشنام دادن به آنها، بگویید: بارخدایا! خونهای ما و آنها را حفظ کن و میان ما و آنها صلح و آشتی برقرار فرما و آنان را از گمراهی به هدایتشان رسان تا هر کس حق را تشخیص نداده است، بشناسد و هر کس حریص در کجروی و دشمنی است از آن بازگردد» (نهج البلاغه خطبه ۱۹۸).
[۳] امام علی (ع): «مَنْ أَقَرَّ عِندَ تَجرِیدٍ أَو حَبسٍ أَو تَخوِیفٍ، أَو تَهدِیدٍ فَلا حَدَّ عَلَیهِ» (کسی که در حال فقدان ارتباط با مردم [برخی «برهنهکردن یا شکنجه» ترجمه کردهاند] یا زندان یا ترساندن یا تهدید، اقرار کند، بر او حد جاری نمیشود [و چنین اعترافی اعتبار ندارد]). قرب الاسناد، ص. ۵۴.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
در تکاپوی راهحل (۳)
در شرایطی که بسیاری از هموطنانم یا به عضویت یکی از دو قطب متقابل درآمدهاند و برای حذف قطب مقابل میکوشند یا دست از کُنش کشیدهاند و منفعلانه فقط جریان امور را نگاه میکنند، نگارنده خود را در کنار اشخاصی میبینم که مسئلۀ اصلی را نَفْس «منازعه» میدانیم و با تمام توان به دنبال یافتن راهی هستیم برای همزیستیِ همافزا یا لااقل مسالمتآمیز همۀ ایرانیان [۱]، چیزی که به نظر میرسد رفع تضاد تاریخی دولت-ملّت، خارجشدنمان از چرخههای تکرارشوندۀ تاریخی و قرارگرفتنمان در مسیر بهبود، بیشاز هر عامل دیگری بدان وابسته است.
برای «حل مسئله» راهحلی ندارم امّا در تکاپوی ذهنی برای نزدیکشدن به آن، نکات و پیشنهادهایی را که به ذهنم میرسد در این سلسله نوشتار با سایرین در میان میگذارم.
امروز ۲۵ شهریور سالگرد وفات غمانگیز مهسا امینی است. وفاتی که در پی آن، حوادث تلخی اتّفاق افتاد؛ چشمهایی تاریک شد، از هر دو طرف خونهایی به زمین ریخت و مادرانی داغدار شدند. دوباره شاهد فراخوان از یکطرف و آمادهباش از سوی دیگر هستیم.
همانطور که در یادداشت «سهراب کُشان» بیان کردم، اگر هریک از ما خونی را که در درگیری بعدی قرار است به زمین بریزد، خون فرزند خودمان بدانیم، دیگر نمیتوانیم تماشاچی بمانیم، نمیتوانیم بگوییم «نمیشه» یا «از ما کاری بر نمیاد»، بلکه خود را به آب و آتش میزنیم تا به هر نحوی که شده است برای جلوگیری از سهرابکُشانی دیگر، راهی بسازیم [۲].
قسمت سوّم: پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
«حجاب» مسئلۀ اصلی نیست، امّا به نظرم، گره اصلی هست، یعنی اگر بتوانیم برای حل این مسئله رویکرد جدیدی در پیش بگیریم، ایران را در مسیر تازهای قرار میدهیم و امید است که بهمرور بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز بپردازیم. بههمینترتیب، تا زمانی که مواجهمان با مسئلۀ حجاب همچنان در فضای دوقطبی، ستیز و حذفی باشد، بعید است بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز نزدیک شویم.
راهحل پیشنهادی این بندۀ خدا با تأکید بر «لحاظ کردن دیگری» است. در شرایط فعلی که جامعه به دو قطب متقابل تبدیل شده است، اعضای این قطب بدون توجه به خواست و تشخیص قطب مقابل میگویند «درست این است که همه باید حداقل حجاب اسلامی لازم را رعایت کنند» و اعضای آن قطب نیز بدون توجه به خواست و تشخیص دیگری میگویند «صحیح این است که پوشش آزادانه و اختیاری باشد». آنها میگویند «حُکم اسلام است» و اینها میگویند «ما مسلمان نیستیم؛ چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را براساس احکام اسلامی تنظیم کنیم؟!» یا «ما مسلمانانی هستیم که دستورات اسلام دربارۀ حجاب را بهگونۀ دیگری میفهمیم، چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را بر اساس خوانش و تفسیر شما از اسلام انتخاب کنیم؟!». بههمینترتیب، هریک خواهان این است که قانون را بر اساس تشخیص خود (آنچه خود صحیح میداند) تدوین و اجرا کند.
درعینحال، هریک این نگرانی را دارند که دربارۀ این مسئله، تمام خواست خود را از دست بدهند (قطب مقابل تمام خواست خودش را بر آنان تحمیل کند)؛ آنها نگران این هستند که با کوتاهآمدن دربارۀ «روسری»، به مرور خانمهایی با مانتوی جلوباز، بعد تیشرت و شلوار، بعد شلوارک، بعد دامن و ... دیده شوند [۳] و اینها نگران آن که اگر دوباره با روسری کنار بیایند، دیگر هیچجایگاهی برای تشخیص و خواستشان باقی نمیماند.
در مقابلِ رویکردِ آرمانگرایانۀ بالا که در آن هر طرف میخواهد آنچه صحیح است را محقق کند، رویکرد واقعبینانهای وجود دارد که در آن به دنبال این هستیم که با کسانی که در مورد حجاب با ما اختلاف دیدگاه دارند، به نوعی توافق و سازش برسیم. یکی از وجوه اصلی سازش این است که نگرانی اصلی هر دو سوی اختلاف برطرف میشود.
فکر میکنم راهحل مسئله حجاب میتواند این باشد که ...
ادامۀ یادداشت 👇
پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در شرایطی که بسیاری از هموطنانم یا به عضویت یکی از دو قطب متقابل درآمدهاند و برای حذف قطب مقابل میکوشند یا دست از کُنش کشیدهاند و منفعلانه فقط جریان امور را نگاه میکنند، نگارنده خود را در کنار اشخاصی میبینم که مسئلۀ اصلی را نَفْس «منازعه» میدانیم و با تمام توان به دنبال یافتن راهی هستیم برای همزیستیِ همافزا یا لااقل مسالمتآمیز همۀ ایرانیان [۱]، چیزی که به نظر میرسد رفع تضاد تاریخی دولت-ملّت، خارجشدنمان از چرخههای تکرارشوندۀ تاریخی و قرارگرفتنمان در مسیر بهبود، بیشاز هر عامل دیگری بدان وابسته است.
برای «حل مسئله» راهحلی ندارم امّا در تکاپوی ذهنی برای نزدیکشدن به آن، نکات و پیشنهادهایی را که به ذهنم میرسد در این سلسله نوشتار با سایرین در میان میگذارم.
امروز ۲۵ شهریور سالگرد وفات غمانگیز مهسا امینی است. وفاتی که در پی آن، حوادث تلخی اتّفاق افتاد؛ چشمهایی تاریک شد، از هر دو طرف خونهایی به زمین ریخت و مادرانی داغدار شدند. دوباره شاهد فراخوان از یکطرف و آمادهباش از سوی دیگر هستیم.
همانطور که در یادداشت «سهراب کُشان» بیان کردم، اگر هریک از ما خونی را که در درگیری بعدی قرار است به زمین بریزد، خون فرزند خودمان بدانیم، دیگر نمیتوانیم تماشاچی بمانیم، نمیتوانیم بگوییم «نمیشه» یا «از ما کاری بر نمیاد»، بلکه خود را به آب و آتش میزنیم تا به هر نحوی که شده است برای جلوگیری از سهرابکُشانی دیگر، راهی بسازیم [۲].
قسمت سوّم: پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
«حجاب» مسئلۀ اصلی نیست، امّا به نظرم، گره اصلی هست، یعنی اگر بتوانیم برای حل این مسئله رویکرد جدیدی در پیش بگیریم، ایران را در مسیر تازهای قرار میدهیم و امید است که بهمرور بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز بپردازیم. بههمینترتیب، تا زمانی که مواجهمان با مسئلۀ حجاب همچنان در فضای دوقطبی، ستیز و حذفی باشد، بعید است بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز نزدیک شویم.
راهحل پیشنهادی این بندۀ خدا با تأکید بر «لحاظ کردن دیگری» است. در شرایط فعلی که جامعه به دو قطب متقابل تبدیل شده است، اعضای این قطب بدون توجه به خواست و تشخیص قطب مقابل میگویند «درست این است که همه باید حداقل حجاب اسلامی لازم را رعایت کنند» و اعضای آن قطب نیز بدون توجه به خواست و تشخیص دیگری میگویند «صحیح این است که پوشش آزادانه و اختیاری باشد». آنها میگویند «حُکم اسلام است» و اینها میگویند «ما مسلمان نیستیم؛ چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را براساس احکام اسلامی تنظیم کنیم؟!» یا «ما مسلمانانی هستیم که دستورات اسلام دربارۀ حجاب را بهگونۀ دیگری میفهمیم، چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را بر اساس خوانش و تفسیر شما از اسلام انتخاب کنیم؟!». بههمینترتیب، هریک خواهان این است که قانون را بر اساس تشخیص خود (آنچه خود صحیح میداند) تدوین و اجرا کند.
درعینحال، هریک این نگرانی را دارند که دربارۀ این مسئله، تمام خواست خود را از دست بدهند (قطب مقابل تمام خواست خودش را بر آنان تحمیل کند)؛ آنها نگران این هستند که با کوتاهآمدن دربارۀ «روسری»، به مرور خانمهایی با مانتوی جلوباز، بعد تیشرت و شلوار، بعد شلوارک، بعد دامن و ... دیده شوند [۳] و اینها نگران آن که اگر دوباره با روسری کنار بیایند، دیگر هیچجایگاهی برای تشخیص و خواستشان باقی نمیماند.
در مقابلِ رویکردِ آرمانگرایانۀ بالا که در آن هر طرف میخواهد آنچه صحیح است را محقق کند، رویکرد واقعبینانهای وجود دارد که در آن به دنبال این هستیم که با کسانی که در مورد حجاب با ما اختلاف دیدگاه دارند، به نوعی توافق و سازش برسیم. یکی از وجوه اصلی سازش این است که نگرانی اصلی هر دو سوی اختلاف برطرف میشود.
فکر میکنم راهحل مسئله حجاب میتواند این باشد که ...
ادامۀ یادداشت 👇
پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
در تکاپوی راهحل (۳)
پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
قلّۀ ولایت (۸)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود دست نیروهایش را برای هرگونه برخورد خشن و قهرآمیز با مخالفان و شورشیان باز بگذارد، کافی بود اصول و محدودیتهای مربوطه را با صراحت و لااقل بهصورت علنی اعلام نکند [۱].
برای شروع، ضرورتی نداشت پس از شکستدادن مخالفان و شورشیان، دستور قلع و قمع کامل آنان را صادر کند، کافی بود دستور ندهد که: «مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است» [۲] یا لااقل کافی بود اجازه ندهد آنها کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند [۳].
برای شروع، ضرورتی نداشت که پساز غلبهیافتن بر دشمنان، به آنها برچسبهایی بزند، دستهبندیها و مرزبندیهای بسازد و از هر فرصتی برای یادآوری اشتباه خاطیان استفاده کند، بلکه کافی بود عکس این رفتار را در پیش نگیرد و مثلا در مورد یکی از سران شورشیان جنگ جمل نگوید که: «در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» [۴].
برای شروع، نیاز نبود به مخالفانش نسبت کفر و شرک بدهد و با آنها مانند دشمنان اسلام رفتار کند، کافی بود به صراحت نگوید که «آنها برادرانی از ما هستند که با ما اختلاف داشتند و بر ما شوریدند» [۵] یا لااقل میتوانست خوارج را «حقطلبانی که در تشخیص حق دچار اشتباه شدند» معرّفی نکند [۶].
پانویسها
[۱] علی (ع): «تا آنها آغاز به نبرد نکردهاند، با آنان نجنگید. زیرا به حمد خدا شما در کار خود بر حجت هستید و خودداری از جنگ قبل از شروع آنان، دلیل دیگری است برای شما. هنگام پیکار، مجروحان را نکشید، پس از شکست آنان فراریان را تعقیب نکنید، کشتهها را برهنه و اعضایشان را قطع نکنید. وقت تسلط بر متاع و کالاهایشان، پردهها را بالا نزنید، وارد خانهها نشوید، از اموالشان چیزی نگیرید. هیچ زنی را با آزار و اذیت خود به خشم نیاورید، هر چند متعرض آبرویتان شوند و به فرماندهان و رهبران و نیکانتان ناسزا گویند.» (شیخ مفید، الجمل، ص۳۴۲، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج۶، ص۲۲۸، سیدمرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۸)
[۲] پس از پایان جنگ سپاه ناکثین از هر سو پا به فرار گذاشتند. در این هنگام علی (ع) دستور داد این فرمان به اصحاب و یارانش ابلاغ شود: «ای مردم! مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است.» آنگاه امیر مؤمنان سفید و سیاه را امان داد (شیخ مفید، همان، ص۴۰۵؛ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۴) آن حضرت در این جنگ دستور عفو عمومی برای مردم بصره صادر کرد و تمام کسانی را که در برابر او شمشیر کشیده بودند، بخشید (شیخ مفید، همان، ۴۰۸).
[۳] حضرت پس از غلبه بر ناکثین، بازماندگان آنان را آزاد گذاشت که کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند (شیخ مفید، همان، ص۳۹۴).
[۴] علی (ع) دربارۀ عایشه فرمود: «افکار و عقدههای درونی که نسبت به من داشت او را به جوشش در آورد، آزاری به من رساند که درباره هیچ کس چنین آزاری روا نمیداشت. با این حال در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» (سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۶).
[۵] امام باقر(ع): «علی (ع) هیچ گاه مخالفان و دشمنانش را به کفر و شرک و نفاق متهم نکرد و سبب قتل آنها نیز، خروجشان بر حاکمیت اسلامی بود، و نه کفرشان؛ چرا که فرمود: «هم اخواننا بغوا علینا»» (وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۶۲).
[۶] علی (ع): «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ» (بعد از من خوارج را نكشيد، زيرا كسيكه مىخواسته حقّ را بدست آورد و خطاء كرده (گمراه شده) مانند كسى نيست كه در راه باطل قدم نهاده و آنرا دريافته است) (نهجالبلاغه، خطبۀ ۶۱)
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود دست نیروهایش را برای هرگونه برخورد خشن و قهرآمیز با مخالفان و شورشیان باز بگذارد، کافی بود اصول و محدودیتهای مربوطه را با صراحت و لااقل بهصورت علنی اعلام نکند [۱].
برای شروع، ضرورتی نداشت پس از شکستدادن مخالفان و شورشیان، دستور قلع و قمع کامل آنان را صادر کند، کافی بود دستور ندهد که: «مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است» [۲] یا لااقل کافی بود اجازه ندهد آنها کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند [۳].
برای شروع، ضرورتی نداشت که پساز غلبهیافتن بر دشمنان، به آنها برچسبهایی بزند، دستهبندیها و مرزبندیهای بسازد و از هر فرصتی برای یادآوری اشتباه خاطیان استفاده کند، بلکه کافی بود عکس این رفتار را در پیش نگیرد و مثلا در مورد یکی از سران شورشیان جنگ جمل نگوید که: «در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» [۴].
برای شروع، نیاز نبود به مخالفانش نسبت کفر و شرک بدهد و با آنها مانند دشمنان اسلام رفتار کند، کافی بود به صراحت نگوید که «آنها برادرانی از ما هستند که با ما اختلاف داشتند و بر ما شوریدند» [۵] یا لااقل میتوانست خوارج را «حقطلبانی که در تشخیص حق دچار اشتباه شدند» معرّفی نکند [۶].
پانویسها
[۱] علی (ع): «تا آنها آغاز به نبرد نکردهاند، با آنان نجنگید. زیرا به حمد خدا شما در کار خود بر حجت هستید و خودداری از جنگ قبل از شروع آنان، دلیل دیگری است برای شما. هنگام پیکار، مجروحان را نکشید، پس از شکست آنان فراریان را تعقیب نکنید، کشتهها را برهنه و اعضایشان را قطع نکنید. وقت تسلط بر متاع و کالاهایشان، پردهها را بالا نزنید، وارد خانهها نشوید، از اموالشان چیزی نگیرید. هیچ زنی را با آزار و اذیت خود به خشم نیاورید، هر چند متعرض آبرویتان شوند و به فرماندهان و رهبران و نیکانتان ناسزا گویند.» (شیخ مفید، الجمل، ص۳۴۲، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج۶، ص۲۲۸، سیدمرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۸)
[۲] پس از پایان جنگ سپاه ناکثین از هر سو پا به فرار گذاشتند. در این هنگام علی (ع) دستور داد این فرمان به اصحاب و یارانش ابلاغ شود: «ای مردم! مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است.» آنگاه امیر مؤمنان سفید و سیاه را امان داد (شیخ مفید، همان، ص۴۰۵؛ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۴) آن حضرت در این جنگ دستور عفو عمومی برای مردم بصره صادر کرد و تمام کسانی را که در برابر او شمشیر کشیده بودند، بخشید (شیخ مفید، همان، ۴۰۸).
[۳] حضرت پس از غلبه بر ناکثین، بازماندگان آنان را آزاد گذاشت که کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند (شیخ مفید، همان، ص۳۹۴).
[۴] علی (ع) دربارۀ عایشه فرمود: «افکار و عقدههای درونی که نسبت به من داشت او را به جوشش در آورد، آزاری به من رساند که درباره هیچ کس چنین آزاری روا نمیداشت. با این حال در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» (سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۶).
[۵] امام باقر(ع): «علی (ع) هیچ گاه مخالفان و دشمنانش را به کفر و شرک و نفاق متهم نکرد و سبب قتل آنها نیز، خروجشان بر حاکمیت اسلامی بود، و نه کفرشان؛ چرا که فرمود: «هم اخواننا بغوا علینا»» (وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۶۲).
[۶] علی (ع): «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ» (بعد از من خوارج را نكشيد، زيرا كسيكه مىخواسته حقّ را بدست آورد و خطاء كرده (گمراه شده) مانند كسى نيست كه در راه باطل قدم نهاده و آنرا دريافته است) (نهجالبلاغه، خطبۀ ۶۱)
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
❗️کتابم! شهادتت مبارک!
چندی پیش طی یادداشتِ «به نام علم، علیه علم!» از مسئولان نهاد علم و پژوهش کشور گلهمند شدم که چرا اجازه نمیدهند کتابم منتشر شود.
کتابی باعنوان «از شبهدانشِ نفتبنیان تا اقتصاد دانشبنیان» که حاصل رسالۀ دکتریام و یک طرح پژوهشی است (مجموعاً ۸ سال مطالعه و پژوهش). کتاب را بیشاز یک سال پیش به سازمان برنامه و بودجه کشور (حمایتکننده طرح پژوهشی و صاحبامتیاز کتاب) دادم که پس از بررسی، یا منتشر کنند یا اجازه دهند خودمان در انتشارات دیگری منتشر کنیم، امّا آن را پیش خود نگه داشتهاند و هیچ پاسخی نمیدهد.
در پایان یادداشت خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه گفته بودم: «یا کتابم را منتشر کنید یا اجازه دهید خودمان در انتشارات دیگری منتشرش کنیم. ... فقط میخواهم حاصل زحماتم در دسترس عموم قرار گیرد؛ نهایتاً، اگر صرفاً فایلش را منتشر کنید که آزادانه در اختیار علاقهمندان قرار گیرد، زحمت و عرض دیگری نخواهم داشت!»
حالا فایل کتابم در فضای مجازی منتشر شده است و نمیدانم از این بابت خوشحال باشم یا ناراحت! نمیدانم منتشر کنندۀ فایل کتاب میخواسته به من لطف کند یا ضربه بزند!
پژوهشگر نیز مانند هر حرفهمند دیگری، از طریق فعالیتهایی که در عرصۀ حرفهای خود دارد پیشرفت و درآمد کسب میکند. گزارشهای پژوهشی (در قالب مقاله، کتاب و غیره) که از پژوهشگر منتشر میشوند کارنامک (رزومه) او را تشکیل میدهند و بر اساس آنهاست که میتواند جذب شود، درآمد کسب کند، ارتقاء یابد و زندگیاش را بچرخاند. انتشار مجازی فایل کتابم، آن هم کتابی که حاصل چندین سال مطالعه و پژوهش عمیق، جدّی، خیرخواهانه و امیدوارانه (امیدوار به ارائۀ درکی صحیح و راهگشا از وضعیت نظام آموزش و پژوهش کشور و راهکارهایی برای بهبود وضعیت) بوده است، به این معناست که امکان درج آنها در کارنامکم منتفی است و برای جذب، اشتغال و درآمدم هیچ کارکردی ندارد.
از سوی دیگر، بسیار خوشحالم که حاصل زحماتم بالاخره در دسترس عموم قرار گرفته است. اینکه میدیدم حاصل مطالعات، پژوهش و اندیشهورزیام دربارۀ مسائل مهم جامعه در دسترس عموم قرار ندارد برایم بسیار تلخ و رنجآور بود.
گویی کتابم شهید شده باشد! زیرا شهید خود را فدا میکند و از بهرههای شخصی و دنیوی میگذرد تا جامعه به برخی اهداف متعالی (آگاهی، امنیت، آزادی و ...) برسد یا نزدیک شود. همچنین، کتاب من نیز مانند شهید زنده و اثرگذار است ولو اینکه در کتابفروشیها، کتابخانهها، رزومهها و غیره حضور نداشته باشد.
به نظرم، خوشحالشدن یک پژوهشگر از انتشار غیررسمی فایل کتابش، حاکی از شدّت بیماری نظام آموزش و پژوهش و مایۀ شرمندگی مسئولان ذیربط است (اگر بفهمند یا خود را به نفهمی نزنند!).
امیدوارم علاقهمندان، دغدغهمندان و خدا را چه دیدهای، شاید گوش شیطان کَر برخی از مسئولان نظام آموزش و پژوهش کشور این کتاب را مطالعه کنند؛ باشد که فایدهای هرچند کوچک داشته باشد.
از طریق لینک زیر میتوانید به فایل کتاب دسترسی پیدا کنید:
از «شبهدانشِ نفتبنیان» تا «اقتصاد دانشبنیان» (در تلگرام، در اینترنت)
لطفاً،چنانچه نقد و نظری داشتید، بیبهرهام نگذارید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
چندی پیش طی یادداشتِ «به نام علم، علیه علم!» از مسئولان نهاد علم و پژوهش کشور گلهمند شدم که چرا اجازه نمیدهند کتابم منتشر شود.
کتابی باعنوان «از شبهدانشِ نفتبنیان تا اقتصاد دانشبنیان» که حاصل رسالۀ دکتریام و یک طرح پژوهشی است (مجموعاً ۸ سال مطالعه و پژوهش). کتاب را بیشاز یک سال پیش به سازمان برنامه و بودجه کشور (حمایتکننده طرح پژوهشی و صاحبامتیاز کتاب) دادم که پس از بررسی، یا منتشر کنند یا اجازه دهند خودمان در انتشارات دیگری منتشر کنیم، امّا آن را پیش خود نگه داشتهاند و هیچ پاسخی نمیدهد.
در پایان یادداشت خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه گفته بودم: «یا کتابم را منتشر کنید یا اجازه دهید خودمان در انتشارات دیگری منتشرش کنیم. ... فقط میخواهم حاصل زحماتم در دسترس عموم قرار گیرد؛ نهایتاً، اگر صرفاً فایلش را منتشر کنید که آزادانه در اختیار علاقهمندان قرار گیرد، زحمت و عرض دیگری نخواهم داشت!»
حالا فایل کتابم در فضای مجازی منتشر شده است و نمیدانم از این بابت خوشحال باشم یا ناراحت! نمیدانم منتشر کنندۀ فایل کتاب میخواسته به من لطف کند یا ضربه بزند!
پژوهشگر نیز مانند هر حرفهمند دیگری، از طریق فعالیتهایی که در عرصۀ حرفهای خود دارد پیشرفت و درآمد کسب میکند. گزارشهای پژوهشی (در قالب مقاله، کتاب و غیره) که از پژوهشگر منتشر میشوند کارنامک (رزومه) او را تشکیل میدهند و بر اساس آنهاست که میتواند جذب شود، درآمد کسب کند، ارتقاء یابد و زندگیاش را بچرخاند. انتشار مجازی فایل کتابم، آن هم کتابی که حاصل چندین سال مطالعه و پژوهش عمیق، جدّی، خیرخواهانه و امیدوارانه (امیدوار به ارائۀ درکی صحیح و راهگشا از وضعیت نظام آموزش و پژوهش کشور و راهکارهایی برای بهبود وضعیت) بوده است، به این معناست که امکان درج آنها در کارنامکم منتفی است و برای جذب، اشتغال و درآمدم هیچ کارکردی ندارد.
از سوی دیگر، بسیار خوشحالم که حاصل زحماتم بالاخره در دسترس عموم قرار گرفته است. اینکه میدیدم حاصل مطالعات، پژوهش و اندیشهورزیام دربارۀ مسائل مهم جامعه در دسترس عموم قرار ندارد برایم بسیار تلخ و رنجآور بود.
گویی کتابم شهید شده باشد! زیرا شهید خود را فدا میکند و از بهرههای شخصی و دنیوی میگذرد تا جامعه به برخی اهداف متعالی (آگاهی، امنیت، آزادی و ...) برسد یا نزدیک شود. همچنین، کتاب من نیز مانند شهید زنده و اثرگذار است ولو اینکه در کتابفروشیها، کتابخانهها، رزومهها و غیره حضور نداشته باشد.
به نظرم، خوشحالشدن یک پژوهشگر از انتشار غیررسمی فایل کتابش، حاکی از شدّت بیماری نظام آموزش و پژوهش و مایۀ شرمندگی مسئولان ذیربط است (اگر بفهمند یا خود را به نفهمی نزنند!).
امیدوارم علاقهمندان، دغدغهمندان و خدا را چه دیدهای، شاید گوش شیطان کَر برخی از مسئولان نظام آموزش و پژوهش کشور این کتاب را مطالعه کنند؛ باشد که فایدهای هرچند کوچک داشته باشد.
از طریق لینک زیر میتوانید به فایل کتاب دسترسی پیدا کنید:
از «شبهدانشِ نفتبنیان» تا «اقتصاد دانشبنیان» (در تلگرام، در اینترنت)
لطفاً،چنانچه نقد و نظری داشتید، بیبهرهام نگذارید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Dropbox
از شبه دانش نفت بنیان تا توسعه دانش بنیان.pdf
Shared with Dropbox
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
✅ قلم روغنی!
‼️ میتواند «تبلیغ» محسوب شود، امّا شاید متفاوت!
👈 این فرسته (پست) هر ماه یکبار در کانال بازنشر میشود👇
در جامعهای که هزاران موسسه و نهاد از «سفرۀ فرهنگ» ارتزاق میکنند که آن کار دیگر کنند؛
در جامعهای که تقریباً هیچچیز و هیچکس سر جای خودش نیست؛
در جامعهای که به قول دکتر پاپلی یزدی «هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کس بخواهد خانهاش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد» [۱]؛
در جامعهای که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؛
در جامعهای بدونپرسش و بیگفتگو که همگان با قطعیت تمام همۀ چیزهای مهم را میدانند؛
در جامعهای که هرچند دچار فقر و تنگدستی است، امّا در مقام مقایسه، بازار فستفود و تجمّلاتش نسبت به کتاب و محصولات فرهنگی رونق بسیار بیشتری دارد؛
در جامعهای که دولت و ملّت، با وجود تضادهایی که دارند، هر دو بهشکلی همافزا همه چیز را «سیاسی» و عرصه را بر کنشگران فرهنگی-مدنی تنگ میکنند؛
در جامعهای قطبی و انقلابی که میانهروی و بهدنبال صلح، سازش و اصلاح بودن، از دید هر دو قطب به چشم «خیانت، خفت و مزدوری» دیده میشود؛
در جامعهای که ...
در چنین جامعهای، پیگیری دغدغههای فرهنگی-مدنی و صرف توان و زمان برای این نوع فعالیتها، شناکردن بر خلاف جریان است (بیخطر و بیهزینه نیست).
در اینجا، بیشتر اشخاص و گروههایی که برخلاف نهادهای پربودجۀ به اصطلاح فرهنگی، واقعاً در راستای ارتقاء فرهنگ گام بر میدارند، برای بقا، تأمین حداقلها و توانایی ادامهدادن فعالیتهای فرهنگی چارهای ندارند جز اینکه یا بخشی از زمان و توان خود را به کارها و امور نامرتبط با دغدغهها و اهدافشان اختصاص دهند یا تقاضای حمایت داوطلبانه از اقدامات فرهنگیشان داشته باشند.
کسب روزی حلال از طریق هر شغلی ارزشمند است؛ مسئله این است که در اینجا، مسیر پیگیری اهداف فرهنگی-مدنی عامالمنفعه بسیار ناهموار و صعب است و ازاینرو، بیشتر افراد صرفاً به تمرکز بر اهداف شخصی سوق داده میشوند (اگر مجبور نشوند علیه خیر و صلاح جامعه گام بردارند!).
درخواست «donate» یا همان حمایت از فعالیتهای فرهنگی-مدنیِ غیرانتفاعی نیز در تمام دنیا امری رایج است اما در ایران، اگر مثلا یک استاد دانشگاه بخواهد در اوقات فراغت دیدگاههای خیرخواهانه و دلسوزانهاش را آزادانه منتشر کند، احتمالا پساز مدتی کوتاه چارهای جز درخواست حمایت مردمی نخواهد داشت!
در چنین جامعه و شرایطی، این بندۀ خدا نیز به موازات فعالیتهای علمی-پژوهشی و تلاشهای فرهنگی-مدنی شامل نگارش یادداشتهای تحلیلی (که بسیاری از آنها در کانالهای اندیشهورزانۀ پرمخاطبی مانند سخنرانیها، بیژن عبدالکریمی، شبکه توسعه، انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، فردای بهتر، مهدی نصیری، عصر ایران، تحکیم ملّت، جانبازان جنگ تحمیلی و ... منتشر شدهاند) و همکاری پارهوقت و موقّت با برخی مراکز دولتی و باوجود آن که تمام تمرکزم معطوف به اندیشیدن، مطالعه و پیگیری این امور بوده است، جویای کار و درآمدی دیگر شدم.
خدا را شاکرم که از چند ماه پیش، این فرصت فراهم شد که در کنار دوستی فرهیخته، کارآفرین و خیّر، به فعّالیتی تولیدی بپردازم، آن هم تولید محصولی سالم و مفید (روغن حیوانی کرمانشاهی).
امیدوارم در کنار تولید و ارائۀ محصولی باکیفیت به هموطنان، با استقلال بیشازپیش از ساختار دولتی [۲] و فراهم آمدن فراغتی بیشتر، بتوانم کمّیت، کیفیت و کارآمدی تلاشهای فرهنگی-مدنیام را نیز بهبود بخشم.
🍯 روغن حیوانی کرمانشاهی با بِرَند «ندیمه»:
خالص، سالم، بهداشتی، با طعم و عطر مطلوب و با قیمتی بهصرفه؛
بستهبندی: قوطیهای ۸۰۰ و ۴۰۰ گرمی با درب آسانبازشو و فلّه (در ظرف پلاستیکی یا حلب ۱۷ کیلویی)؛
مناسب برای مصرف خانگی، رستورانها، پخت انواع شیرینی و کلوچه و غیره؛
امکان خرید مستقیم از کارگاه (عمده و جزئی، زیر قیمت بازار)
👈 عسل ندیمه نیز برداشت شد و ارائه میگردد
جهت سفارش در تلگرام یا ایتا به اینجانب پیام دهید: ۰۹۱۸۳۸۹۴۳۵۸
پانویسها:
[۱] دکتر پاپلی یزدی این عبارت را به منظور تعریف «جهان سوّم» بیان میکند.
[۲] هرچند استقلال از ساختار رسمی را ارزش میدانم اما با کنارهگیری و فاصلهگرفتن از آن موافق نیستم؛ معتقدم باید از کوچکترین فرصتها برای تعامل، گفتگو، همکاری و اصلاح و برداشتن گامهایی هرچند کوچک استفاده کنیم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
‼️ میتواند «تبلیغ» محسوب شود، امّا شاید متفاوت!
👈 این فرسته (پست) هر ماه یکبار در کانال بازنشر میشود👇
در جامعهای که هزاران موسسه و نهاد از «سفرۀ فرهنگ» ارتزاق میکنند که آن کار دیگر کنند؛
در جامعهای که تقریباً هیچچیز و هیچکس سر جای خودش نیست؛
در جامعهای که به قول دکتر پاپلی یزدی «هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کس بخواهد خانهاش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد» [۱]؛
در جامعهای که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؛
در جامعهای بدونپرسش و بیگفتگو که همگان با قطعیت تمام همۀ چیزهای مهم را میدانند؛
در جامعهای که هرچند دچار فقر و تنگدستی است، امّا در مقام مقایسه، بازار فستفود و تجمّلاتش نسبت به کتاب و محصولات فرهنگی رونق بسیار بیشتری دارد؛
در جامعهای که دولت و ملّت، با وجود تضادهایی که دارند، هر دو بهشکلی همافزا همه چیز را «سیاسی» و عرصه را بر کنشگران فرهنگی-مدنی تنگ میکنند؛
در جامعهای قطبی و انقلابی که میانهروی و بهدنبال صلح، سازش و اصلاح بودن، از دید هر دو قطب به چشم «خیانت، خفت و مزدوری» دیده میشود؛
در جامعهای که ...
در چنین جامعهای، پیگیری دغدغههای فرهنگی-مدنی و صرف توان و زمان برای این نوع فعالیتها، شناکردن بر خلاف جریان است (بیخطر و بیهزینه نیست).
در اینجا، بیشتر اشخاص و گروههایی که برخلاف نهادهای پربودجۀ به اصطلاح فرهنگی، واقعاً در راستای ارتقاء فرهنگ گام بر میدارند، برای بقا، تأمین حداقلها و توانایی ادامهدادن فعالیتهای فرهنگی چارهای ندارند جز اینکه یا بخشی از زمان و توان خود را به کارها و امور نامرتبط با دغدغهها و اهدافشان اختصاص دهند یا تقاضای حمایت داوطلبانه از اقدامات فرهنگیشان داشته باشند.
کسب روزی حلال از طریق هر شغلی ارزشمند است؛ مسئله این است که در اینجا، مسیر پیگیری اهداف فرهنگی-مدنی عامالمنفعه بسیار ناهموار و صعب است و ازاینرو، بیشتر افراد صرفاً به تمرکز بر اهداف شخصی سوق داده میشوند (اگر مجبور نشوند علیه خیر و صلاح جامعه گام بردارند!).
درخواست «donate» یا همان حمایت از فعالیتهای فرهنگی-مدنیِ غیرانتفاعی نیز در تمام دنیا امری رایج است اما در ایران، اگر مثلا یک استاد دانشگاه بخواهد در اوقات فراغت دیدگاههای خیرخواهانه و دلسوزانهاش را آزادانه منتشر کند، احتمالا پساز مدتی کوتاه چارهای جز درخواست حمایت مردمی نخواهد داشت!
در چنین جامعه و شرایطی، این بندۀ خدا نیز به موازات فعالیتهای علمی-پژوهشی و تلاشهای فرهنگی-مدنی شامل نگارش یادداشتهای تحلیلی (که بسیاری از آنها در کانالهای اندیشهورزانۀ پرمخاطبی مانند سخنرانیها، بیژن عبدالکریمی، شبکه توسعه، انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، فردای بهتر، مهدی نصیری، عصر ایران، تحکیم ملّت، جانبازان جنگ تحمیلی و ... منتشر شدهاند) و همکاری پارهوقت و موقّت با برخی مراکز دولتی و باوجود آن که تمام تمرکزم معطوف به اندیشیدن، مطالعه و پیگیری این امور بوده است، جویای کار و درآمدی دیگر شدم.
خدا را شاکرم که از چند ماه پیش، این فرصت فراهم شد که در کنار دوستی فرهیخته، کارآفرین و خیّر، به فعّالیتی تولیدی بپردازم، آن هم تولید محصولی سالم و مفید (روغن حیوانی کرمانشاهی).
امیدوارم در کنار تولید و ارائۀ محصولی باکیفیت به هموطنان، با استقلال بیشازپیش از ساختار دولتی [۲] و فراهم آمدن فراغتی بیشتر، بتوانم کمّیت، کیفیت و کارآمدی تلاشهای فرهنگی-مدنیام را نیز بهبود بخشم.
🍯 روغن حیوانی کرمانشاهی با بِرَند «ندیمه»:
خالص، سالم، بهداشتی، با طعم و عطر مطلوب و با قیمتی بهصرفه؛
بستهبندی: قوطیهای ۸۰۰ و ۴۰۰ گرمی با درب آسانبازشو و فلّه (در ظرف پلاستیکی یا حلب ۱۷ کیلویی)؛
مناسب برای مصرف خانگی، رستورانها، پخت انواع شیرینی و کلوچه و غیره؛
امکان خرید مستقیم از کارگاه (عمده و جزئی، زیر قیمت بازار)
👈 عسل ندیمه نیز برداشت شد و ارائه میگردد
جهت سفارش در تلگرام یا ایتا به اینجانب پیام دهید: ۰۹۱۸۳۸۹۴۳۵۸
پانویسها:
[۱] دکتر پاپلی یزدی این عبارت را به منظور تعریف «جهان سوّم» بیان میکند.
[۲] هرچند استقلال از ساختار رسمی را ارزش میدانم اما با کنارهگیری و فاصلهگرفتن از آن موافق نیستم؛ معتقدم باید از کوچکترین فرصتها برای تعامل، گفتگو، همکاری و اصلاح و برداشتن گامهایی هرچند کوچک استفاده کنیم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
‼️ به نام علم، علیه علم!
👈 خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه، وزارت عتف و تمام متولّیان نظام علم، آموزش و پژوهش کشور؛
بالاخره علم و پژوهش خوب است یا بد؟! پژوهش کنیم یا نکنیم؟! اگر پژوهش کردیم، گزارش آن را منتشر کنیم یا نکنیم؟!
حدود یک سال است که کتابم…
👈 خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه، وزارت عتف و تمام متولّیان نظام علم، آموزش و پژوهش کشور؛
بالاخره علم و پژوهش خوب است یا بد؟! پژوهش کنیم یا نکنیم؟! اگر پژوهش کردیم، گزارش آن را منتشر کنیم یا نکنیم؟!
حدود یک سال است که کتابم…
قلّۀ ولایت (۹)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود خانوادۀ خوارج را -پس از اینکه دست به شمشیر بردند و مجبور شد با آنان بجنگد و شکستشان داد- تحت فشار قرار دهد، کافی بود اجازه دهد سپاهیانش تمام داشتههای کشتگان خوارج را به غنیمت ببرند نه اینکه حتّی سلاحهای آنان (به جز مقداری که در میدان جنگ بر زمین باقی مانده بود) به خانوادههایشان ارث برسد! [۱].
برای شروع، نیاز نبود به فرماندهان و والیانش دستور بدهد که معترضان را با زور و ارعاب سرکوب کنند، کافی بود بر ضرورت «حقستانی زیردست از فرودست بدون لکنت زبان» و اختصاص زمان به معترضان بدون حضور نظامیان تأکید و اصرار نکند [۲].
برای شروع، ضرورت نداشت سربازی اجباری برقرار کند، کافی بود در جنگها برای تشکیل سپاه و ترغیب افراد به حضور در جنگ صرفاً به «آگاهیبخشی و توصیه» اکتفا نکند و افراد را لااقل با فشارهای غیرمستقیم (مانند قطع بیتالمال و ...) وادار کند که برای حفظ حکومتش بجنگند [۳].
پانویسها
[۱] پس از پایان جنگ، گروهی از یاران حضرت خواستار آن بودند که با اصحاب جمل مانند مشرکان رفتار شود، زنانشان به اسارت و اموالشان به غنیمت گرفته شود. امیر مؤمنان (ع) به شدت با چنین طرز تفکری مخالفت کرد و فقط اجازه داد که مهمات و اسلحههایی از آنان که در میدان جنگ باقی مانده است ضبط شوند (شیخ مفید، الجمل، ص ۴۰۵، سید مرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۴۴)
[۲] «براى مردمی كه به تو اعتراض دارند، زمانى معین كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى ... در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماى تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یك سو شوند، تا سخنگویشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خویش بگوید. كه من از رسول الله (ص) بارها شنیدم كه مى گفت پاك و آراسته نیست امتى كه در آن امت، زیردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوىدست بستاند. پس تحمل نماى ، درشتگویى یا عجز آنها را در سخن گفتن و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشاید» (نهج البلاغه، نامه ۵۳ به مالک اشتر نخعی)
[۳] وقتی شورشیان جمل شهر بصره را تصاحب و غارت و کشتار کردند، علی (ع) تصمیمگرفت برای مقابله با آنان سپاهی فراهم کند، برای این منظور او به جای اینکه از روشهای عموم حاکمان استفاده کند، به والی خودش در کوفه (ابوموسی اشعری) و اهل کوفه نامه نوشت، شرایط را برایشان توضیح داد، استدلال آورد و مسئولیت شرعی و اجتماعی آنها را یادآور شد. مردم به کمک حضرت نرفتند، علی (ع) سه بار به کوفه گروههایی اعزام کرد تا کوفیان را با استدلال متقاعد کند که وقت جهاد است. در نهایت امام حسن (ع)، عبدالله بنعباس و مالک اشتر از طرف او با مردم صحبت کردند و آنها را راضی کردند که بسیج شوند (رجوع کنید به سخنرانی مسعود ادیب با عنوان «مکتب علوی؛ مکتب آگاهی»). حضرت در یکی از این نامهها خطاب به مردم کوفه مینویسد: «من از جایگاه استقرار خودم [برای مقابله با شورشیان جمل] بیرون آمدم، یا ظالم هستم یا مظلوم، یا ستمگرم یا بر من ستم شدهاست؛ هر کسی که این نامه را میشناسد خدا را به یادش میآورم و مسئولیت الهی او را به یادش میآورم که نزد من بیاید و بررسی کند؛ اگر من درستکار هستم، کمکم کنید، اگر خطاکار هستم مؤاخذهام کنید [به شورشیان بپیوندید]». (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۷).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود خانوادۀ خوارج را -پس از اینکه دست به شمشیر بردند و مجبور شد با آنان بجنگد و شکستشان داد- تحت فشار قرار دهد، کافی بود اجازه دهد سپاهیانش تمام داشتههای کشتگان خوارج را به غنیمت ببرند نه اینکه حتّی سلاحهای آنان (به جز مقداری که در میدان جنگ بر زمین باقی مانده بود) به خانوادههایشان ارث برسد! [۱].
برای شروع، نیاز نبود به فرماندهان و والیانش دستور بدهد که معترضان را با زور و ارعاب سرکوب کنند، کافی بود بر ضرورت «حقستانی زیردست از فرودست بدون لکنت زبان» و اختصاص زمان به معترضان بدون حضور نظامیان تأکید و اصرار نکند [۲].
برای شروع، ضرورت نداشت سربازی اجباری برقرار کند، کافی بود در جنگها برای تشکیل سپاه و ترغیب افراد به حضور در جنگ صرفاً به «آگاهیبخشی و توصیه» اکتفا نکند و افراد را لااقل با فشارهای غیرمستقیم (مانند قطع بیتالمال و ...) وادار کند که برای حفظ حکومتش بجنگند [۳].
پانویسها
[۱] پس از پایان جنگ، گروهی از یاران حضرت خواستار آن بودند که با اصحاب جمل مانند مشرکان رفتار شود، زنانشان به اسارت و اموالشان به غنیمت گرفته شود. امیر مؤمنان (ع) به شدت با چنین طرز تفکری مخالفت کرد و فقط اجازه داد که مهمات و اسلحههایی از آنان که در میدان جنگ باقی مانده است ضبط شوند (شیخ مفید، الجمل، ص ۴۰۵، سید مرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۴۴)
[۲] «براى مردمی كه به تو اعتراض دارند، زمانى معین كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى ... در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماى تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یك سو شوند، تا سخنگویشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خویش بگوید. كه من از رسول الله (ص) بارها شنیدم كه مى گفت پاك و آراسته نیست امتى كه در آن امت، زیردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوىدست بستاند. پس تحمل نماى ، درشتگویى یا عجز آنها را در سخن گفتن و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشاید» (نهج البلاغه، نامه ۵۳ به مالک اشتر نخعی)
[۳] وقتی شورشیان جمل شهر بصره را تصاحب و غارت و کشتار کردند، علی (ع) تصمیمگرفت برای مقابله با آنان سپاهی فراهم کند، برای این منظور او به جای اینکه از روشهای عموم حاکمان استفاده کند، به والی خودش در کوفه (ابوموسی اشعری) و اهل کوفه نامه نوشت، شرایط را برایشان توضیح داد، استدلال آورد و مسئولیت شرعی و اجتماعی آنها را یادآور شد. مردم به کمک حضرت نرفتند، علی (ع) سه بار به کوفه گروههایی اعزام کرد تا کوفیان را با استدلال متقاعد کند که وقت جهاد است. در نهایت امام حسن (ع)، عبدالله بنعباس و مالک اشتر از طرف او با مردم صحبت کردند و آنها را راضی کردند که بسیج شوند (رجوع کنید به سخنرانی مسعود ادیب با عنوان «مکتب علوی؛ مکتب آگاهی»). حضرت در یکی از این نامهها خطاب به مردم کوفه مینویسد: «من از جایگاه استقرار خودم [برای مقابله با شورشیان جمل] بیرون آمدم، یا ظالم هستم یا مظلوم، یا ستمگرم یا بر من ستم شدهاست؛ هر کسی که این نامه را میشناسد خدا را به یادش میآورم و مسئولیت الهی او را به یادش میآورم که نزد من بیاید و بررسی کند؛ اگر من درستکار هستم، کمکم کنید، اگر خطاکار هستم مؤاخذهام کنید [به شورشیان بپیوندید]». (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۷).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 بررسی کتاب :از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
🕒 زمان: جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۲به وقت ایران
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ وحید احسانی
@notesofvahidehsani
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔹 بررسی کتاب :از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
🕒 زمان: جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۲به وقت ایران
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ وحید احسانی
@notesofvahidehsani
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
درود بر استاد شفیعی کدکنی و ادمین کانالش!
کسانی که کانال این بندۀ خدا را دنبال میکنند میدانند که اهل واکنش نشاندادن به سرتیترخبرها، مسائل روز و ... نیستم. نکات تحلیلی را که دربارۀ جامعه به ذهنم میرسند، در معرض نقد سایرین قرار میدهم.
این بار با اتّفاقی مواجه شدم که خیلی نظرم را جلب کرد و تحت تأثیر قرار گرفتم. ماجرا از این قرار است که:
۱. سعید حدادیان (مدّاحی که خبر تدریسش در دانشگاه تهران خیلی مورد توجه قرار گرفت) در تلویزیون از استاد شفیعی کدکنی خاطرهای تعریف میکند.
۲. کانال استاد که البته توسّط یکی از شاگردان و دوستداران ایشان ایجاد شده و مدیریت میشود، طی اطّلاعیهای اعلام میکند که این خاطره «جعلی» است.
بیشتریها با دو مورد بالا مشغول هستند، به تناسب دیدگاهشان یا با مورد اوّل یا با مورد دوّم. دو مورد بالا قابل تأمّل هستند ولی نه آنقدر که در ابتدا بیان کردم. از این دست مسائل آن قدر اتّفاق میافتد که متأسفانه عادی شده است و اگر کسی بخواهد دربارۀ هریک از آنها فقط دو خط توئیت کند، هیچ فرصتی برای مطالعه، تفکر و نگارش مطالب عمیقتر نخواهد داشت. آنچه مرا تحت تأثیر قرار داد مورد زیر بود.
۳. شاگردان قدیمی استاد شفیعی کدکنی با ادمین کانال ایشان تماس میگیرند و توضیح میدهند که اصل خاطره واقعیت داشته است، امّا شاخوبرگهایی که سعید حدّادیان به آن چسبانده است ساختگی و دروغین هستند. کانال استاد نیز آزادانه، شجاعانه و حقمدارانه همین مسئله را اعلام و به خاطر نسبتدادن واژۀ «جعلی» به خاطرۀ سعید حدّادیان عذرخواهی میکند!
به نظرم، «توسعه» یعنی این، پیشرفت یعنی این، «اخلاق» یعنی این، «شرافت» یعنی این، «انصاف» یعنی این، «دین» یعنی این، «گفتگو» یعنی این، «آزادگی» یعنی این، «شهامت» یعنی این و چنین رفتارهایی است که آدم را امیدوار میکند!
این نوع واکنش و این سطح از اخلاقمداری در یک بستر و فضای طبیعی (نرمال) چیز چندان عجیبی نیست، امّا در فضای دوقطبی، هیجانی و رادیکال جامعۀ ما که همگان از صاحبان قلم، تریبون و رسانه فقط موافقت و مخالفت صفر و یکی طلب میکنند، کار بسیار سختی است!
اگر قرار باشد این وریها هم از روشهای آنوریها استفاده کنند (که متأسفانه خیلی وقتها میکنند) چه فرقی میکند که قدرت دست آنوریها باشد یا اینوریها؟!
متأسفانه، بیشتر صاحبان قلم و رسانه که به خاطر مواضع انتقادی خود نه تنها از رانتهای حکومت بلکه از خدمات عمومی و حتّی حقوق شهروندی نیز محروم شدهاند، به خاطر جلب و حفظ مخاطب، از آن طرف بام میافتند و فقط و فقط برایشان مهم است که بهانهای پیدا کنند و با هر روش ممکن، به صاحبان قدرت (که البته هزاران هزار نقد به آنها وارد است) طعنهای بزنند تا مخاطب هیجانزده خوشش بیاید و جلب شود.
فقط به عنوان یک نمونه جا دارد به تپق سردار باقری در سخنرانیاش در جمکران اشاره کنم که ضمن قرائت آیهای از قرآن، به جای «وارثین» میگوید «کافرین». بعد اشخاص و رسانههایی که انتظار میرود در این شرایط بغرنج، گرهخورده و دوقطبیِ ایرانسوز تحلیلهای عمیقی ارائه دهند که شاید یک قدم ما را به حلّ مسئله نزدیکتر کند، از چنین چیزهایی سوژه میسازند که مخاطب کیف کُند!
تپق است دیگر! هر کسی ممکن است تپق بزند. اگر سردار باقری بر اساس این واژۀ اشتباه به ترجمه و تفسیر آیه میپرداخت موضوع جدّی بود، امّا فارغ از خوب یا بد بودنش، انسان است و جایزالتپق!
هر یک از ما ممکن است روزانه چندین بار چنین تپقهایی بزنیم و چنین اشتباههایی داشته باشیم امّا خودمان متوجه نشویم و مخاطبان هم چون منظورمان را متوجه میشود اصلا به رویمان نیاورند.
اگر هر کس دیگری از هر جناح دیگری چنین تپقی بزند شما همینقدر سر و صدا به راه میاندازید؟!
این مورد را به عنوان کسی که خودش مطالب انتقادی زیادی منتشر کرده و چوبش را هم خورده است، صرفاً به عنوان یک نمونه عرض کردم؛ منظورم چیز دیگری است.
ای صاحبان قلم، تریبون و رسانهای که بهحق علم انتقاد از قدرت برافراشتهاید و جمعی از معترضان دور شما جمع شدهاند! به عنوان برادر کوچکتان به شما پیشنهاد میکنم مراقب باشید مثل برخی کسان دیگر، شما هم دنبالهرو مقلّدان خود و گرفتار امواج سیلآسای هیجانات تودهوار نشوید!
اجازه ندهید بیانصافی، عقلستیزی و اخلاقگریزی طرف مقابل، شما را هم از دایرۀ انصاف، اخلاق و خردمندی دور کند.
از استاد شفیعی کدکنی و ادمین کانالش یاد بگیریم! به جای اینکه در رقابتهای دنیوی به دنبال ارتقاء موقعیت خودمان باشیم، برای نهادینهشدن اخلاق، انصاف، عدالت، انسانیت و گفتگو تلاش کنیم، حتّی اگر این رویکرد در مواقعی دستمان را ببندد یا به زیانمان باشد، حتّی اگر تودۀ هیجانزده نپسندد و اعضای صفحه و کانالمان ریزش کند!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
کسانی که کانال این بندۀ خدا را دنبال میکنند میدانند که اهل واکنش نشاندادن به سرتیترخبرها، مسائل روز و ... نیستم. نکات تحلیلی را که دربارۀ جامعه به ذهنم میرسند، در معرض نقد سایرین قرار میدهم.
این بار با اتّفاقی مواجه شدم که خیلی نظرم را جلب کرد و تحت تأثیر قرار گرفتم. ماجرا از این قرار است که:
۱. سعید حدادیان (مدّاحی که خبر تدریسش در دانشگاه تهران خیلی مورد توجه قرار گرفت) در تلویزیون از استاد شفیعی کدکنی خاطرهای تعریف میکند.
۲. کانال استاد که البته توسّط یکی از شاگردان و دوستداران ایشان ایجاد شده و مدیریت میشود، طی اطّلاعیهای اعلام میکند که این خاطره «جعلی» است.
بیشتریها با دو مورد بالا مشغول هستند، به تناسب دیدگاهشان یا با مورد اوّل یا با مورد دوّم. دو مورد بالا قابل تأمّل هستند ولی نه آنقدر که در ابتدا بیان کردم. از این دست مسائل آن قدر اتّفاق میافتد که متأسفانه عادی شده است و اگر کسی بخواهد دربارۀ هریک از آنها فقط دو خط توئیت کند، هیچ فرصتی برای مطالعه، تفکر و نگارش مطالب عمیقتر نخواهد داشت. آنچه مرا تحت تأثیر قرار داد مورد زیر بود.
۳. شاگردان قدیمی استاد شفیعی کدکنی با ادمین کانال ایشان تماس میگیرند و توضیح میدهند که اصل خاطره واقعیت داشته است، امّا شاخوبرگهایی که سعید حدّادیان به آن چسبانده است ساختگی و دروغین هستند. کانال استاد نیز آزادانه، شجاعانه و حقمدارانه همین مسئله را اعلام و به خاطر نسبتدادن واژۀ «جعلی» به خاطرۀ سعید حدّادیان عذرخواهی میکند!
به نظرم، «توسعه» یعنی این، پیشرفت یعنی این، «اخلاق» یعنی این، «شرافت» یعنی این، «انصاف» یعنی این، «دین» یعنی این، «گفتگو» یعنی این، «آزادگی» یعنی این، «شهامت» یعنی این و چنین رفتارهایی است که آدم را امیدوار میکند!
این نوع واکنش و این سطح از اخلاقمداری در یک بستر و فضای طبیعی (نرمال) چیز چندان عجیبی نیست، امّا در فضای دوقطبی، هیجانی و رادیکال جامعۀ ما که همگان از صاحبان قلم، تریبون و رسانه فقط موافقت و مخالفت صفر و یکی طلب میکنند، کار بسیار سختی است!
اگر قرار باشد این وریها هم از روشهای آنوریها استفاده کنند (که متأسفانه خیلی وقتها میکنند) چه فرقی میکند که قدرت دست آنوریها باشد یا اینوریها؟!
متأسفانه، بیشتر صاحبان قلم و رسانه که به خاطر مواضع انتقادی خود نه تنها از رانتهای حکومت بلکه از خدمات عمومی و حتّی حقوق شهروندی نیز محروم شدهاند، به خاطر جلب و حفظ مخاطب، از آن طرف بام میافتند و فقط و فقط برایشان مهم است که بهانهای پیدا کنند و با هر روش ممکن، به صاحبان قدرت (که البته هزاران هزار نقد به آنها وارد است) طعنهای بزنند تا مخاطب هیجانزده خوشش بیاید و جلب شود.
فقط به عنوان یک نمونه جا دارد به تپق سردار باقری در سخنرانیاش در جمکران اشاره کنم که ضمن قرائت آیهای از قرآن، به جای «وارثین» میگوید «کافرین». بعد اشخاص و رسانههایی که انتظار میرود در این شرایط بغرنج، گرهخورده و دوقطبیِ ایرانسوز تحلیلهای عمیقی ارائه دهند که شاید یک قدم ما را به حلّ مسئله نزدیکتر کند، از چنین چیزهایی سوژه میسازند که مخاطب کیف کُند!
تپق است دیگر! هر کسی ممکن است تپق بزند. اگر سردار باقری بر اساس این واژۀ اشتباه به ترجمه و تفسیر آیه میپرداخت موضوع جدّی بود، امّا فارغ از خوب یا بد بودنش، انسان است و جایزالتپق!
هر یک از ما ممکن است روزانه چندین بار چنین تپقهایی بزنیم و چنین اشتباههایی داشته باشیم امّا خودمان متوجه نشویم و مخاطبان هم چون منظورمان را متوجه میشود اصلا به رویمان نیاورند.
اگر هر کس دیگری از هر جناح دیگری چنین تپقی بزند شما همینقدر سر و صدا به راه میاندازید؟!
این مورد را به عنوان کسی که خودش مطالب انتقادی زیادی منتشر کرده و چوبش را هم خورده است، صرفاً به عنوان یک نمونه عرض کردم؛ منظورم چیز دیگری است.
ای صاحبان قلم، تریبون و رسانهای که بهحق علم انتقاد از قدرت برافراشتهاید و جمعی از معترضان دور شما جمع شدهاند! به عنوان برادر کوچکتان به شما پیشنهاد میکنم مراقب باشید مثل برخی کسان دیگر، شما هم دنبالهرو مقلّدان خود و گرفتار امواج سیلآسای هیجانات تودهوار نشوید!
اجازه ندهید بیانصافی، عقلستیزی و اخلاقگریزی طرف مقابل، شما را هم از دایرۀ انصاف، اخلاق و خردمندی دور کند.
از استاد شفیعی کدکنی و ادمین کانالش یاد بگیریم! به جای اینکه در رقابتهای دنیوی به دنبال ارتقاء موقعیت خودمان باشیم، برای نهادینهشدن اخلاق، انصاف، عدالت، انسانیت و گفتگو تلاش کنیم، حتّی اگر این رویکرد در مواقعی دستمان را ببندد یا به زیانمان باشد، حتّی اگر تودۀ هیجانزده نپسندد و اعضای صفحه و کانالمان ریزش کند!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
توییتر دانشگاه تهرانی ها
صفحه محمدرضا #شفیعی_کدکنی شاعر و استاد ادبیات دانشگاه تهران، خاطره حاج سعید حدادیان درباره شرکت در کلاس درس شفیعی کدکنی را جعلی دانست.
-Raavi-
✅️@uttweet
-Raavi-
✅️@uttweet
❗️نهادهای فرهنگی نیازمند فرهنگسازی!
👈 دربارۀ علل ناکارآمدی نهادهای فرهنگی در دانشگاهها و جامعه
📰 عصر ایران (۹ مهر ۱۴۰۲)
✍️ دکتر وحید احسانی و دکتر محمّدسجّاد صیدی
به عنوان کنشگر و دغدغهمند فرهنگی و بر اساس تجربۀ خود از فعالیت در مراکز و نهاهای فرهنگی، در این یادداشت برخی نکات مهمّی را که در این رابطه به ذهنمان میرسد مطرح کردهایم.
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی
در کشور ما نهادهای رسمی فراوان و متنوّعی ذیل عنوان کلّی فرهنگ ایجاد شدهاند و به آنها بودجه تعلّق میگیرد امّا اثرگذاری قابل بیانی ندارند.
اوّلین گام برای حلّ مسئله، پذیرش مسئله است؛ تا زمانی که به ناکارآمدی نهادهای فرهنگی اعتراف نکنیم، حل این مسئله امکانپذیر نیست.
متأسفانه، عموم برنامههای نهادهای فرهنگی ما از سه حال خارج نیست:
۱. برنامههایی با مشارکت فعال و آزادانۀ همفکرانِ متولّیان نهادهای فرهنگی (مانند تبیین اهمّیت حجاب با حضور داوطلبانه و فعّال خانمهای چادری)
۲. برنامههای بیمخاطب (مانند بسیاری از برنامههای صدا و سیما)
۳. برنامههایی که سایر مخاطبان از طریق تحمیلهای مستقیم یا غیرمستقیم (امتیاز فرهنگی، نمرۀ انضباط و ...) مجبور میشوند شرکت کنند و تأثیر مثبتی ندارد (تأثیر منفی دارد).
برنامههایی که بتواند مخاطب متفاوت (دیگری) را جذب و روی آن تأثیر بگذارند هم وجود دارد امّا در حدّ استثناء و مصداق «النّادرُ کالمعدوم».
از منظری دیگر، گویی تنها کارکرد نهادهای فرهنگی این است که با برپایی برنامههایی از سه نوع بالا، وانمود کنیم که اوضاع خوب و رو به بهبود است. ادّعا و نمایشی که با فرارسیدن مناسبتهایی مانند چهارشنبهسوری، شدّت کذببودنش عیان میشود!
علل و راهکارهای اصلی
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی نیز مانند هر مسئلۀ اجتماعی دیگر، تحت تأثیر عوامل گوناگون است امّا از این میان، یک عامل را میتوان به عنوان عامل اصلی و ریشهای معرّفی کرد: «نبود ارتباط».
انواع اثرگذاری روی سایر انسانها را میتوان به دو دستۀ کلّی تقسیم کرد: «تأثیرگذاری انضباطی» و «تأثیرگذاری فرهنگی» که هر دو به جای خود ضروریاند امّا ماهیّت و استلزامات کاملاً متفاوتی دارند.
تأثیرگذاری انضباطی بر قانون، زور و تحمیل مبتنی است. رانندهای که از چراغقرمز عبور میکند باید جریمه شود و تخلّفات خطرناکتر باید توقیف خودرو و گواهینامه را به دنبال داشته باشد.
در مقابل، تأثیرگذاری فرهنگی مبنتی بر «ارتباط» است؛ به اندازهای که با یک شخص ارتباط داشته باشیم، ممکن است بتوانیم روی او تأثیر هم بگذریم. میزان ارتباط ما با هر شخص، سقف امکان تأثیرگذاری ما بر او را تعیین میکند.
ارتباط مورد نیاز برای اثرگذاری فرهنگی، «ارتباطِ داوطلبانه، آزاد و دوستانه» است. در بزرگسالان، ارتباطی که بر اجبار ناشی از بهرهمندی از برخی مزایا یا جلوگیری از دچارنشدن به برخی محدودیتها باشد، برای اثرگذاری فرهنگی هیچ کارکرد مثبتی ندارد. این نوع ارتباط ممکن است در ظاهر به «ادای همراهی و اثرپذیری فرهنگی» بینجامد امّا در باطن، کینه و لجاجت بهدنبال خواهد داشت.
نکتۀ بسیار مهم و تعیینکننده این است که ارتباطی که صرفاً با هدف و نیّت اثرگذاری شکل گرفته باشد، ولو داوطلبانه، آزادانه و بهظاهر دوستانه باشد نیز برای کار و اثرگذاری فرهنگی کارکردی ندارد. با چنین ارتباطی، ممکن است مخاطب (در اینجا سوژه!) تا زمانیکه متوجه نیت ما نشده است از ما تأثیراتی بپذیرد امّا به محض اینکه نگاه سوگیرانه و نیّت ما را متوجه شد (که قطعا متوجه خواهد شد) نسبت به باورها و ارزشهای ما دچار لجاجت و جبههگیری میشود.
فطرت انسان بسیار حسّاس و دقیق است و تفاوت «ارتباط دوستانه» را با «ارتباط به ظاهر دوستانه» خیلی خوب تشخیص و به آن واکنش نشان میدهد.
علّت اصلی ناکارآمدی نهادهای فرهنگی این است که با مخاطبان خود «ارتباط» ندارند، امّا چرا چنین است؟
«ارتباطِ دوستانۀ واقعی» فقط در چارچوب نگرشی امکانپذیر است که در آن ...
ادامۀ یادداشت:
نهادهای فرهنگی نیازمند فرهنگسازی!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
👈 دربارۀ علل ناکارآمدی نهادهای فرهنگی در دانشگاهها و جامعه
📰 عصر ایران (۹ مهر ۱۴۰۲)
✍️ دکتر وحید احسانی و دکتر محمّدسجّاد صیدی
به عنوان کنشگر و دغدغهمند فرهنگی و بر اساس تجربۀ خود از فعالیت در مراکز و نهاهای فرهنگی، در این یادداشت برخی نکات مهمّی را که در این رابطه به ذهنمان میرسد مطرح کردهایم.
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی
در کشور ما نهادهای رسمی فراوان و متنوّعی ذیل عنوان کلّی فرهنگ ایجاد شدهاند و به آنها بودجه تعلّق میگیرد امّا اثرگذاری قابل بیانی ندارند.
اوّلین گام برای حلّ مسئله، پذیرش مسئله است؛ تا زمانی که به ناکارآمدی نهادهای فرهنگی اعتراف نکنیم، حل این مسئله امکانپذیر نیست.
متأسفانه، عموم برنامههای نهادهای فرهنگی ما از سه حال خارج نیست:
۱. برنامههایی با مشارکت فعال و آزادانۀ همفکرانِ متولّیان نهادهای فرهنگی (مانند تبیین اهمّیت حجاب با حضور داوطلبانه و فعّال خانمهای چادری)
۲. برنامههای بیمخاطب (مانند بسیاری از برنامههای صدا و سیما)
۳. برنامههایی که سایر مخاطبان از طریق تحمیلهای مستقیم یا غیرمستقیم (امتیاز فرهنگی، نمرۀ انضباط و ...) مجبور میشوند شرکت کنند و تأثیر مثبتی ندارد (تأثیر منفی دارد).
برنامههایی که بتواند مخاطب متفاوت (دیگری) را جذب و روی آن تأثیر بگذارند هم وجود دارد امّا در حدّ استثناء و مصداق «النّادرُ کالمعدوم».
از منظری دیگر، گویی تنها کارکرد نهادهای فرهنگی این است که با برپایی برنامههایی از سه نوع بالا، وانمود کنیم که اوضاع خوب و رو به بهبود است. ادّعا و نمایشی که با فرارسیدن مناسبتهایی مانند چهارشنبهسوری، شدّت کذببودنش عیان میشود!
علل و راهکارهای اصلی
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی نیز مانند هر مسئلۀ اجتماعی دیگر، تحت تأثیر عوامل گوناگون است امّا از این میان، یک عامل را میتوان به عنوان عامل اصلی و ریشهای معرّفی کرد: «نبود ارتباط».
انواع اثرگذاری روی سایر انسانها را میتوان به دو دستۀ کلّی تقسیم کرد: «تأثیرگذاری انضباطی» و «تأثیرگذاری فرهنگی» که هر دو به جای خود ضروریاند امّا ماهیّت و استلزامات کاملاً متفاوتی دارند.
تأثیرگذاری انضباطی بر قانون، زور و تحمیل مبتنی است. رانندهای که از چراغقرمز عبور میکند باید جریمه شود و تخلّفات خطرناکتر باید توقیف خودرو و گواهینامه را به دنبال داشته باشد.
در مقابل، تأثیرگذاری فرهنگی مبنتی بر «ارتباط» است؛ به اندازهای که با یک شخص ارتباط داشته باشیم، ممکن است بتوانیم روی او تأثیر هم بگذریم. میزان ارتباط ما با هر شخص، سقف امکان تأثیرگذاری ما بر او را تعیین میکند.
ارتباط مورد نیاز برای اثرگذاری فرهنگی، «ارتباطِ داوطلبانه، آزاد و دوستانه» است. در بزرگسالان، ارتباطی که بر اجبار ناشی از بهرهمندی از برخی مزایا یا جلوگیری از دچارنشدن به برخی محدودیتها باشد، برای اثرگذاری فرهنگی هیچ کارکرد مثبتی ندارد. این نوع ارتباط ممکن است در ظاهر به «ادای همراهی و اثرپذیری فرهنگی» بینجامد امّا در باطن، کینه و لجاجت بهدنبال خواهد داشت.
نکتۀ بسیار مهم و تعیینکننده این است که ارتباطی که صرفاً با هدف و نیّت اثرگذاری شکل گرفته باشد، ولو داوطلبانه، آزادانه و بهظاهر دوستانه باشد نیز برای کار و اثرگذاری فرهنگی کارکردی ندارد. با چنین ارتباطی، ممکن است مخاطب (در اینجا سوژه!) تا زمانیکه متوجه نیت ما نشده است از ما تأثیراتی بپذیرد امّا به محض اینکه نگاه سوگیرانه و نیّت ما را متوجه شد (که قطعا متوجه خواهد شد) نسبت به باورها و ارزشهای ما دچار لجاجت و جبههگیری میشود.
فطرت انسان بسیار حسّاس و دقیق است و تفاوت «ارتباط دوستانه» را با «ارتباط به ظاهر دوستانه» خیلی خوب تشخیص و به آن واکنش نشان میدهد.
علّت اصلی ناکارآمدی نهادهای فرهنگی این است که با مخاطبان خود «ارتباط» ندارند، امّا چرا چنین است؟
«ارتباطِ دوستانۀ واقعی» فقط در چارچوب نگرشی امکانپذیر است که در آن ...
ادامۀ یادداشت:
نهادهای فرهنگی نیازمند فرهنگسازی!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Audio
🔻 فایل صوتی سخنرانی مجازی (نشست اول)
🔹 بررسی کتاب: از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
برگزار شده توسّط آکادمی فلسفی مارزوک
از طریق پیوند زیر میتوانید تصاویر مرتبط با سخنرانی را مشاهده کنید👇
تصاویر
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ آکادمی فلسفی مارزوک
@marzockacademy
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🔹 بررسی کتاب: از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
برگزار شده توسّط آکادمی فلسفی مارزوک
از طریق پیوند زیر میتوانید تصاویر مرتبط با سخنرانی را مشاهده کنید👇
تصاویر
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ آکادمی فلسفی مارزوک
@marzockacademy
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
ثواب گریه بر اباعبدالله!
سخنران شب شام غریبان امام حسین (ع) نکتۀ نغز، تأمّلبرانگیز و آموزندهای گفت که حیفم آمد با سایرین درمیان نگذارم: 👇
این که برخی معصومین (ع) برای «گریهکردن، گریاندن یا حتی حالت گریه به خود گرفتن» در عزای اباعبدالله (ع) اجر و ثواب بسیار (بعضا وجوب بهشت) بیان کردهاند، مربوط به دوران بنیامیه است که اولاً، چون حکومت وقت قاتل حسین (ع) بود، حتی «حالت گریه به خود گرفتن» بهمثابه یادآوری ظلم و جنایت حکومت بود، جنبه آگاهیبخشی داشت و نوعی مبارزه سیاسی هم محسوب میشد و ثانیاً، برای عزادار و گریهکننده خطر دستگیری یا حتّی مرگ داشت (بنیامیه بیشاز ۸۰ سال پس از واقعۀ عاشورا بر سر کار بودند).
همچنین است برای هر دوره دیگری که عزاداری (ولو تظاهر به آن) معنای مخالفت با ظلم، رانت، تبعیض و سوءاستفاده از دین بدهد، منافع و موقعیت ظالمان و اربابان رانت را تهدید کند و ازاینرو، برای شخص عزادار خطراتی بهدنبال داشته باشد.
این روایت در مورد آن نوع عزاداری که به خاطر تفسیر خاصش از واقعه عاشورا (مثلاً چیزی که مقدّر بوده و باید اتّفاق میافتاده!)، حاوی هیچ اثر و حتّی پیام سیاسی-اجتماعی نیست مصداق ندارد!
چه برسد به آن نوع عزاداری که اوّلاً، مطلوب ظالمان و رانتخواران است و خودشان به آن رونق میدهند و ثانیاً، به برگزارکنندگان و شرکتکنندگان کمک میکند که برای بالارفتن از پلّههای رانت و کسب پست و مقام شانس بیشتری داشته باشند!
توضیح اضافه شده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۲:
سخنران مورد نظر دکتر عبدالصالح جعفری (فرزند شهید سیّد محمدسعید جعفری) بود که متأسفانه، دیروز خبر رسید که بر اثر ایست قلبی دار فانی را ترک کرده است؛ روحش شاد، یادش گرامی.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
سخنران شب شام غریبان امام حسین (ع) نکتۀ نغز، تأمّلبرانگیز و آموزندهای گفت که حیفم آمد با سایرین درمیان نگذارم: 👇
این که برخی معصومین (ع) برای «گریهکردن، گریاندن یا حتی حالت گریه به خود گرفتن» در عزای اباعبدالله (ع) اجر و ثواب بسیار (بعضا وجوب بهشت) بیان کردهاند، مربوط به دوران بنیامیه است که اولاً، چون حکومت وقت قاتل حسین (ع) بود، حتی «حالت گریه به خود گرفتن» بهمثابه یادآوری ظلم و جنایت حکومت بود، جنبه آگاهیبخشی داشت و نوعی مبارزه سیاسی هم محسوب میشد و ثانیاً، برای عزادار و گریهکننده خطر دستگیری یا حتّی مرگ داشت (بنیامیه بیشاز ۸۰ سال پس از واقعۀ عاشورا بر سر کار بودند).
همچنین است برای هر دوره دیگری که عزاداری (ولو تظاهر به آن) معنای مخالفت با ظلم، رانت، تبعیض و سوءاستفاده از دین بدهد، منافع و موقعیت ظالمان و اربابان رانت را تهدید کند و ازاینرو، برای شخص عزادار خطراتی بهدنبال داشته باشد.
این روایت در مورد آن نوع عزاداری که به خاطر تفسیر خاصش از واقعه عاشورا (مثلاً چیزی که مقدّر بوده و باید اتّفاق میافتاده!)، حاوی هیچ اثر و حتّی پیام سیاسی-اجتماعی نیست مصداق ندارد!
چه برسد به آن نوع عزاداری که اوّلاً، مطلوب ظالمان و رانتخواران است و خودشان به آن رونق میدهند و ثانیاً، به برگزارکنندگان و شرکتکنندگان کمک میکند که برای بالارفتن از پلّههای رانت و کسب پست و مقام شانس بیشتری داشته باشند!
توضیح اضافه شده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۲:
سخنران مورد نظر دکتر عبدالصالح جعفری (فرزند شهید سیّد محمدسعید جعفری) بود که متأسفانه، دیروز خبر رسید که بر اثر ایست قلبی دار فانی را ترک کرده است؛ روحش شاد، یادش گرامی.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
Forwarded from احمد میدری
⭕️مولفههای گفتمانِ بدیل برای گفتمان حکمرانی موجود
عصر چهارشنبه هفتهای که گذشت، در موسسه دارالاکرام، جلسهای با حضور آقایان دکتر احمد میدری و دکتر نعمتاله فاضلی برقرار بود. عنوان و موضوع جلسه "مساله آموزش و پرورش ایران" بود. آقای دکتر فاضلی معتقد بودند که مساله اصلی نظام آموزشی کشور، نگاه ایدئولوژیک و امنیتی حاکمیت به آموزش میباشد که در جای خود باید مفصل به نظرات ایشان و نکاتی مهمی که در خود دارد، پرداخت.
اما نکته مهم جلسه، رویکرد دکتر میدری به مسالهشناسی نظام آموزشی ایران بود که البته قابل تعمیم به کل مسالهشناسی توسعه در ایران و کشورهای مشابه در منطقه بود.
دکتر میدری معتقد بودند که در شرایط کنونی، گفتمانی از سوی حاکمیت مقبولیت دارد و سعی میشود که این گفتمان به هر طریق ممکن، ترویج داده شود که ایدئولوژیک بودن و امنیتی کردن مسائل نیز از وجوه این گفتمان میتواند باشد.
نقد همه مردم و کنشگران به این گفتمان بسیار است و بالطبع گفتمانی که باید جایگزین شود، عناصر دیگری خواهد داشت ولی مهم است که گفتمان بدیل در میان همه ویژگیهای متفاوتش، از چند مولفه اساسی برخوردار باشد.
این مولفههای اساسی، همان عناصری است که طی بیش از یک قرن گذشته، بسیاری از مصلحان اجتماعی به آنها بیاعتنا بودهاند و همین بیاعتنایی باعث تخریب یک شبه نهادهای موجود شده و نهادهای جایگزین نیز نتوانستهاند مسائل را حل کنند و همان خطاهای قبلی را تکرار و تکرار کردهاند و این بوده که گفتمانهای حاکم به ظاهر عوض شدهاند ولی کشور همچنان در حال درجا زدن بوده و توسعه به معنای دقیق کلمه رخ نداده است.
اما این مولفهها که فقدانشان در گفتمان بدیل باعث رنج بیشمار شده، چه هستند؟! آنچه نگارنده این سطور از نظرات دکتر میدری فهم کرد، در موارد زیر آورده شده است:
۱. امکان توافق و اجماعسازی
گفتمان بدیل نباید همه انگارههای گفتمان موجود را نادیده بگیرد. بالاخره گفتمان موجود هم خاستگاهی تاریخی و فرهنگی دارد و مقاومت برای حفظ این گفتمان بسیار زیاد میباشد. بنابراین در سطح مساله شناسی به جای اینکه در همان ابتدا به مسائلی بپردازیم که مقاومت شدید حاکمیت را برانگیزد، باید به مسائلی بپردازیم که امکان توافق و اجماع بر سر آنها وجود داشته باشد.
۲. عدم تشدید شکافهای اجتماعی
گفتمان بدیل، نباید باعث تشدید شکافهای اجتماعی، سیاسی، طبقاتی و ... موجود شود. کشور در شرایط فعلی از وجود بینهایت شکافهای جنسیتی، اعتقادی، نسلی، نژادی و ... رنج میبرد، پس بیش از این نباید به این شکافها دامن زد. گفتمان بدیل نه تنها نباید به شکافهای موجود دامن بزند، بلکه در دل خود باید راهی برای اجماع و توافق هم، همان گونه که در نکته پیش اشاره شد، داشته باشد.
۳. توان تبدیل گفتمان بدیل به عمل و کنش
گفتمان بدیل نباید همه آنچه را که خوب به حساب میآورد در خود داشته باشد بلکه بایستی امکان عملیاتی شدن به صورت صلحآمیز نیز داشته باشد. در واقع خوب است که ما وضع موجود و وضع مطلوبِ غایی را به خوبی بشناسیم. اما گفتمان بدیل نبایستی لزوما منطبق با گفتمان موجود یا گفتمان غایی باشد بلکه باید چیزی بین این دو باشد که هم امکان توافق را پدید آورد و هم به شکافهای اجتماعی موجود شدت نبخشد.
۴. تدریجی بودن گذار گفتمانی
از آنجا که گفتمان بدیل لزوما منطبق با گفتمان غایی نیست و باید شکاف بین گفتمان موجود و غایی را پر کند، پس باید به صورت مرحلهای و تدریجی به آن نگاه کرد. یعنی ممکن است تا رسیدن به گفتمان غایی، ما ۵۰ مرتبه گفتمانی داشته باشیم. در واقع کنشگر باید با در نظر گرفتن پویاییهای اجتماعی، در هر شرایط با در نظر گرفتن موارد بیان شده، گفتمان بدیلی را پیشنهاد کند و بستر را آماده کند برای گذار به گفتمان بدیل بعدی. یعنی برای گذار از گفتمان موجود به گفتمان غایی(اگر فرض کنیم چنین گفتمانی قابل تصور است! چراکه خود گفتمان غایی نیز مدام در حال تکامل است)، ما به چندین و چند گفتمان بدیل به صورت مرحله به مرحله محتاجیم.
۵. در نظر گرفتن چسبندگی ترتیبات نهادی موجود
گفتمان بدیل بایستی چسبندگی ترتیبات نهادی فعلی را از خاطر نبرد. ترتیبات نهادی فعلی یک شبه پدید نیامدهاند، که یک شبه از بین بروند. اینها همچون ژنوم انسانی که نسل به نسل منتقل میشود، همراه مردم و جامعه و نظام حکمرانی منتقل خواهند شد و اگر سودای تغییر یک شبه داشته باشیم، صرفا به ظاهر، ساختار رسمی را تغییر خواهیم داد ولی در عمل، همان ساختار نهادی قبلی پیاده خواهد شد.
۶. اجتناب از تغییرات انقلابی
آقای دکتر میدری به شدت به کنشگران درباره تغییرات انقلابی و یک شبه هشدار میدادند و اینکه هر نوع بیگبنگ در نظام حکمرانی میتواند باعث اتلاف منابع شود و نتیجه نیز ممکن است همان تکرار دوباره ناکارآمدیهای موجود باشد.
https://www.tg-me.com/dashtinevesht
https://www.tg-me.com/meidari
عصر چهارشنبه هفتهای که گذشت، در موسسه دارالاکرام، جلسهای با حضور آقایان دکتر احمد میدری و دکتر نعمتاله فاضلی برقرار بود. عنوان و موضوع جلسه "مساله آموزش و پرورش ایران" بود. آقای دکتر فاضلی معتقد بودند که مساله اصلی نظام آموزشی کشور، نگاه ایدئولوژیک و امنیتی حاکمیت به آموزش میباشد که در جای خود باید مفصل به نظرات ایشان و نکاتی مهمی که در خود دارد، پرداخت.
اما نکته مهم جلسه، رویکرد دکتر میدری به مسالهشناسی نظام آموزشی ایران بود که البته قابل تعمیم به کل مسالهشناسی توسعه در ایران و کشورهای مشابه در منطقه بود.
دکتر میدری معتقد بودند که در شرایط کنونی، گفتمانی از سوی حاکمیت مقبولیت دارد و سعی میشود که این گفتمان به هر طریق ممکن، ترویج داده شود که ایدئولوژیک بودن و امنیتی کردن مسائل نیز از وجوه این گفتمان میتواند باشد.
نقد همه مردم و کنشگران به این گفتمان بسیار است و بالطبع گفتمانی که باید جایگزین شود، عناصر دیگری خواهد داشت ولی مهم است که گفتمان بدیل در میان همه ویژگیهای متفاوتش، از چند مولفه اساسی برخوردار باشد.
این مولفههای اساسی، همان عناصری است که طی بیش از یک قرن گذشته، بسیاری از مصلحان اجتماعی به آنها بیاعتنا بودهاند و همین بیاعتنایی باعث تخریب یک شبه نهادهای موجود شده و نهادهای جایگزین نیز نتوانستهاند مسائل را حل کنند و همان خطاهای قبلی را تکرار و تکرار کردهاند و این بوده که گفتمانهای حاکم به ظاهر عوض شدهاند ولی کشور همچنان در حال درجا زدن بوده و توسعه به معنای دقیق کلمه رخ نداده است.
اما این مولفهها که فقدانشان در گفتمان بدیل باعث رنج بیشمار شده، چه هستند؟! آنچه نگارنده این سطور از نظرات دکتر میدری فهم کرد، در موارد زیر آورده شده است:
۱. امکان توافق و اجماعسازی
گفتمان بدیل نباید همه انگارههای گفتمان موجود را نادیده بگیرد. بالاخره گفتمان موجود هم خاستگاهی تاریخی و فرهنگی دارد و مقاومت برای حفظ این گفتمان بسیار زیاد میباشد. بنابراین در سطح مساله شناسی به جای اینکه در همان ابتدا به مسائلی بپردازیم که مقاومت شدید حاکمیت را برانگیزد، باید به مسائلی بپردازیم که امکان توافق و اجماع بر سر آنها وجود داشته باشد.
۲. عدم تشدید شکافهای اجتماعی
گفتمان بدیل، نباید باعث تشدید شکافهای اجتماعی، سیاسی، طبقاتی و ... موجود شود. کشور در شرایط فعلی از وجود بینهایت شکافهای جنسیتی، اعتقادی، نسلی، نژادی و ... رنج میبرد، پس بیش از این نباید به این شکافها دامن زد. گفتمان بدیل نه تنها نباید به شکافهای موجود دامن بزند، بلکه در دل خود باید راهی برای اجماع و توافق هم، همان گونه که در نکته پیش اشاره شد، داشته باشد.
۳. توان تبدیل گفتمان بدیل به عمل و کنش
گفتمان بدیل نباید همه آنچه را که خوب به حساب میآورد در خود داشته باشد بلکه بایستی امکان عملیاتی شدن به صورت صلحآمیز نیز داشته باشد. در واقع خوب است که ما وضع موجود و وضع مطلوبِ غایی را به خوبی بشناسیم. اما گفتمان بدیل نبایستی لزوما منطبق با گفتمان موجود یا گفتمان غایی باشد بلکه باید چیزی بین این دو باشد که هم امکان توافق را پدید آورد و هم به شکافهای اجتماعی موجود شدت نبخشد.
۴. تدریجی بودن گذار گفتمانی
از آنجا که گفتمان بدیل لزوما منطبق با گفتمان غایی نیست و باید شکاف بین گفتمان موجود و غایی را پر کند، پس باید به صورت مرحلهای و تدریجی به آن نگاه کرد. یعنی ممکن است تا رسیدن به گفتمان غایی، ما ۵۰ مرتبه گفتمانی داشته باشیم. در واقع کنشگر باید با در نظر گرفتن پویاییهای اجتماعی، در هر شرایط با در نظر گرفتن موارد بیان شده، گفتمان بدیلی را پیشنهاد کند و بستر را آماده کند برای گذار به گفتمان بدیل بعدی. یعنی برای گذار از گفتمان موجود به گفتمان غایی(اگر فرض کنیم چنین گفتمانی قابل تصور است! چراکه خود گفتمان غایی نیز مدام در حال تکامل است)، ما به چندین و چند گفتمان بدیل به صورت مرحله به مرحله محتاجیم.
۵. در نظر گرفتن چسبندگی ترتیبات نهادی موجود
گفتمان بدیل بایستی چسبندگی ترتیبات نهادی فعلی را از خاطر نبرد. ترتیبات نهادی فعلی یک شبه پدید نیامدهاند، که یک شبه از بین بروند. اینها همچون ژنوم انسانی که نسل به نسل منتقل میشود، همراه مردم و جامعه و نظام حکمرانی منتقل خواهند شد و اگر سودای تغییر یک شبه داشته باشیم، صرفا به ظاهر، ساختار رسمی را تغییر خواهیم داد ولی در عمل، همان ساختار نهادی قبلی پیاده خواهد شد.
۶. اجتناب از تغییرات انقلابی
آقای دکتر میدری به شدت به کنشگران درباره تغییرات انقلابی و یک شبه هشدار میدادند و اینکه هر نوع بیگبنگ در نظام حکمرانی میتواند باعث اتلاف منابع شود و نتیجه نیز ممکن است همان تکرار دوباره ناکارآمدیهای موجود باشد.
https://www.tg-me.com/dashtinevesht
https://www.tg-me.com/meidari
Telegram
الهیات کنش (رهایی از فقر و نابرابری)
تاملاتی پیرامون کنشگری برای رهایی از فقر و نابرابری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️ دکتر محسن احمدوندی (با اندکی تغییر)
من اینها را هم به سخن محمدرضا اصلانی اضافه میکنم که اگر شما کتاب بخوانید، دارید اعتراض میکنید. اگر ورزش کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر موسیقی خوب بشنوید، دارید اعتراض میکنید. اگر به دیگران مهر بورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر از دیگران دستگیری کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر دروغ نگویید، دارید اعتراض میکنید. اگر ریا نورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر حق دیگران را نخورید، دارید اعتراض میکنید. اگر برای زندگیتان برنامه داشته باشید، دارید اعتراض میکنید. اگر بهموقع سرکارتان حاضر شوید، دارید اعتراض میکنید. اگر کارتان را درست انجام دهید، دارید اعتراض میکنید. اگر با اربابرجوعتان به احترام برخورد کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر با رئیستان از موضع برابر سخن بگویید و بلهقربانگو نباشید، دارید اعتراض میکنید. خلاصه هر کار خوبی که انجام دهید، اعتراض به رویههای فاسد، غلط و مضرّی است که با آنها همراهی نمیکنید و پسشان میزنید.
منبع: کانال شعر، فرهنگ و ادبیات
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
من اینها را هم به سخن محمدرضا اصلانی اضافه میکنم که اگر شما کتاب بخوانید، دارید اعتراض میکنید. اگر ورزش کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر موسیقی خوب بشنوید، دارید اعتراض میکنید. اگر به دیگران مهر بورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر از دیگران دستگیری کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر دروغ نگویید، دارید اعتراض میکنید. اگر ریا نورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر حق دیگران را نخورید، دارید اعتراض میکنید. اگر برای زندگیتان برنامه داشته باشید، دارید اعتراض میکنید. اگر بهموقع سرکارتان حاضر شوید، دارید اعتراض میکنید. اگر کارتان را درست انجام دهید، دارید اعتراض میکنید. اگر با اربابرجوعتان به احترام برخورد کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر با رئیستان از موضع برابر سخن بگویید و بلهقربانگو نباشید، دارید اعتراض میکنید. خلاصه هر کار خوبی که انجام دهید، اعتراض به رویههای فاسد، غلط و مضرّی است که با آنها همراهی نمیکنید و پسشان میزنید.
منبع: کانال شعر، فرهنگ و ادبیات
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Forwarded from یک وکیل (علی مجتهدزاده)
💢بازداشت خبرنگار شرق و بنبست روايتهاي رسمي
🔹بيهوش شدن يك دانشآموز در مترو عليالاصول نبايد اتفاق مهمي با ابعاد سياسي باشد. اين اتفاقي است كه ميتواند در هر جاي دنيا رخ دهد و افكار عمومي با پيگيري روايت رسانهها در جريان جزيياتش قرار بگيرند و دولت هم آنقدر نگران پيامدهاي عمومياش نباشد. اما چرا در ايران اين اتفاق مهم ميشود و دامنه سياسي پيدا ميكند؟ دليلش ساده است؛ تضعيف اعتماد عمومي. روايت رسمي ميگويد حال آن دختر دانشآموز بد شده و به همين دليل به كما رفته. روايت غيررسمي اما بر اين تاكيد دارد كه اين دانشآموز به دليل برخورد نيروهاي حجاببان داخل مترو و هل داده شدن توسط آنها زمين خورده و سپس به كما رفته. حتي اگر بپذيريم كه روايت رسمي در اين خصوص سراسر درست و بينقص بوده، اما به نظر ميرسد بايد به بخش زيادي از افكار عمومي براي احساس بياعتمادي به اين روايت و عدم پذيرش آن حق داد. شايد برخي بگويند جنگ رسانهاي و ابزارهاي تبليغاتي مخالفان است كه با القاي روايتهاي غيررسمي اين بياعتمادي را دامن زده. اما قبل از همه اينها، رفتار و واكنش رسمي در قبال مجموعه اين دست حوادث است كه باعث تشديد بياعتمادي شده است. يك قدم در همين داستان به كما رفتن دختر دانشآموز در مترو پيش برويم و به جايي برسيم كه خانم مريم لطفي، خبرنگار روزنامه شرق براي تهيه گزارش به بيمارستان فجر نيروي هوايي ميرود اما بازداشت ميشود. چرا؟ معلوم نيست. با اين اقدام آيا جايي براي اعتماد عمومي به روايت رسمي درباره به كما رفتن آن دختر دانشآموز باقي ميماند؟ مراجع رسمي قبل از آنكه به دنبال ربط دادن بياعتمادي عمومي به عمليات رواني دشمنان و مخالفان باشند بايد به اين بينديشند كه چرا جامعه نبايد در چنين موقعيتي از خود بپرسد «اگر مشكلي در كار نبوده دليل بازداشت يك خبرنگار و ممانعت از تهيه گزارش در اين رابطه چيست؟» بر همگان واضح است كه عمليات رواني دشمنان و مخالفان سياسي يك واقعيت غيرقابل انكار ميباشد اما تخم اين عملياتها همين دست رفتارهاي ناصحيح داخلي در قبال افكار عمومي است. به عبارتي اين رفتارهاست كه افكار عمومي را آماده پذيرش روايتهاي غيررسمي ميكند.
🔹از نظر قانوني كجاي كار خبرنگار روزنامه شرق ايراد داشته؟ خانم لطفي در چارچوب قانون مطبوعات نسبت به بديهيترين وظيفه يك خبرنگار اقدام كرده كه كاملا منطبق بر فصول دوم، سوم و چهارم اين قانون يعني رسالت مطبوعات، حقوق مطبوعات، حدود مطبوعات ميباشد. مثلا بند الف ماده 2 اين قانون، روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم در يك يا چند زمينه را رسالت مطبوعات ميداند. در اين مورد مشخص جامعه با دو روايت متناقض مواجه بود كه خبرنگار در راستاي همين بند قانوني اقدام كرد. حتي اقدام خبرنگار روزنامه شرق بر اساس بند 11 ماده 6 قانون مطبوعات ميتواند مصداق جلوگيري از يكي از مصاديق اخلال در نظم عمومي، يعني «پخش شايعات و مطالب خلاف واقع» هم باشد. با اين همه او بدون هيچ توضيح و دليل روشني بازداشت شده و امكان تهيه گزارش از وي سلب ميشود. آن هم در حالي كه ماده 4 قانون مطبوعات به صراحت اعلام كرده كه «هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطلب يا مقالهاي درصدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند.» بازداشت خبرنگار حين تهيه گزارش در چارچوب قانون، دقيقا مصداق همين ماده است اما آيا كسي مورد بازخواست قرار گرفته يا خواهد گرفت؟
🔹نكته مهم اين است كه مدل مورد اشاره به يك مدل تكراري و نه استثنا در زمينه اطلاعرساني خصوصا در مسائل مورد توجه افكار عمومي تبديل شده. مثلا يك سال است كه از مرگ پرحاشيه مهسا اميني گذشته اما هنوز جزييات پرونده وي كه تا اين حد حتي در سطح بينالمللي چالشآفرين شد، روشن نشده. چطور مراجع رسمي توقع دارند اين وضع براي افكار عمومي سوالبرانگيز نشود؟ يا درباره مواردي چون پليسنماها، مسموميت سريالي دانشآموزان و نمونههاي متعدد ديگر هم به همين شكل. شايعه جايي درست ميشود كه ما خود از شفافيت پرهيز داشته باشيم. برخوردهاي امنيتي- قضايي شايد مانند همين مورد به كما رفتن يك دانشآموز بتواند اندكي هراس براي پرسشگري ايجاد كند اما اقناعكننده نخواهد بود و همين عدم اقناعكنندگي آن هم باعث ميشود تا آن هراس نيز موقت و ناپايدار باشد. دوران كنترل افكار عمومي با تكذيبيه و جوابيه سالهاست به سر آمده و اين چيزي است كه نظام حكمراني ما بايد متوجه آن باشد.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/206939/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D9%82-%D9%88-%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%A8%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%B1%D8%B3%D9%85%D9%8A
🔹بيهوش شدن يك دانشآموز در مترو عليالاصول نبايد اتفاق مهمي با ابعاد سياسي باشد. اين اتفاقي است كه ميتواند در هر جاي دنيا رخ دهد و افكار عمومي با پيگيري روايت رسانهها در جريان جزيياتش قرار بگيرند و دولت هم آنقدر نگران پيامدهاي عمومياش نباشد. اما چرا در ايران اين اتفاق مهم ميشود و دامنه سياسي پيدا ميكند؟ دليلش ساده است؛ تضعيف اعتماد عمومي. روايت رسمي ميگويد حال آن دختر دانشآموز بد شده و به همين دليل به كما رفته. روايت غيررسمي اما بر اين تاكيد دارد كه اين دانشآموز به دليل برخورد نيروهاي حجاببان داخل مترو و هل داده شدن توسط آنها زمين خورده و سپس به كما رفته. حتي اگر بپذيريم كه روايت رسمي در اين خصوص سراسر درست و بينقص بوده، اما به نظر ميرسد بايد به بخش زيادي از افكار عمومي براي احساس بياعتمادي به اين روايت و عدم پذيرش آن حق داد. شايد برخي بگويند جنگ رسانهاي و ابزارهاي تبليغاتي مخالفان است كه با القاي روايتهاي غيررسمي اين بياعتمادي را دامن زده. اما قبل از همه اينها، رفتار و واكنش رسمي در قبال مجموعه اين دست حوادث است كه باعث تشديد بياعتمادي شده است. يك قدم در همين داستان به كما رفتن دختر دانشآموز در مترو پيش برويم و به جايي برسيم كه خانم مريم لطفي، خبرنگار روزنامه شرق براي تهيه گزارش به بيمارستان فجر نيروي هوايي ميرود اما بازداشت ميشود. چرا؟ معلوم نيست. با اين اقدام آيا جايي براي اعتماد عمومي به روايت رسمي درباره به كما رفتن آن دختر دانشآموز باقي ميماند؟ مراجع رسمي قبل از آنكه به دنبال ربط دادن بياعتمادي عمومي به عمليات رواني دشمنان و مخالفان باشند بايد به اين بينديشند كه چرا جامعه نبايد در چنين موقعيتي از خود بپرسد «اگر مشكلي در كار نبوده دليل بازداشت يك خبرنگار و ممانعت از تهيه گزارش در اين رابطه چيست؟» بر همگان واضح است كه عمليات رواني دشمنان و مخالفان سياسي يك واقعيت غيرقابل انكار ميباشد اما تخم اين عملياتها همين دست رفتارهاي ناصحيح داخلي در قبال افكار عمومي است. به عبارتي اين رفتارهاست كه افكار عمومي را آماده پذيرش روايتهاي غيررسمي ميكند.
🔹از نظر قانوني كجاي كار خبرنگار روزنامه شرق ايراد داشته؟ خانم لطفي در چارچوب قانون مطبوعات نسبت به بديهيترين وظيفه يك خبرنگار اقدام كرده كه كاملا منطبق بر فصول دوم، سوم و چهارم اين قانون يعني رسالت مطبوعات، حقوق مطبوعات، حدود مطبوعات ميباشد. مثلا بند الف ماده 2 اين قانون، روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم در يك يا چند زمينه را رسالت مطبوعات ميداند. در اين مورد مشخص جامعه با دو روايت متناقض مواجه بود كه خبرنگار در راستاي همين بند قانوني اقدام كرد. حتي اقدام خبرنگار روزنامه شرق بر اساس بند 11 ماده 6 قانون مطبوعات ميتواند مصداق جلوگيري از يكي از مصاديق اخلال در نظم عمومي، يعني «پخش شايعات و مطالب خلاف واقع» هم باشد. با اين همه او بدون هيچ توضيح و دليل روشني بازداشت شده و امكان تهيه گزارش از وي سلب ميشود. آن هم در حالي كه ماده 4 قانون مطبوعات به صراحت اعلام كرده كه «هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطلب يا مقالهاي درصدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند.» بازداشت خبرنگار حين تهيه گزارش در چارچوب قانون، دقيقا مصداق همين ماده است اما آيا كسي مورد بازخواست قرار گرفته يا خواهد گرفت؟
🔹نكته مهم اين است كه مدل مورد اشاره به يك مدل تكراري و نه استثنا در زمينه اطلاعرساني خصوصا در مسائل مورد توجه افكار عمومي تبديل شده. مثلا يك سال است كه از مرگ پرحاشيه مهسا اميني گذشته اما هنوز جزييات پرونده وي كه تا اين حد حتي در سطح بينالمللي چالشآفرين شد، روشن نشده. چطور مراجع رسمي توقع دارند اين وضع براي افكار عمومي سوالبرانگيز نشود؟ يا درباره مواردي چون پليسنماها، مسموميت سريالي دانشآموزان و نمونههاي متعدد ديگر هم به همين شكل. شايعه جايي درست ميشود كه ما خود از شفافيت پرهيز داشته باشيم. برخوردهاي امنيتي- قضايي شايد مانند همين مورد به كما رفتن يك دانشآموز بتواند اندكي هراس براي پرسشگري ايجاد كند اما اقناعكننده نخواهد بود و همين عدم اقناعكنندگي آن هم باعث ميشود تا آن هراس نيز موقت و ناپايدار باشد. دوران كنترل افكار عمومي با تكذيبيه و جوابيه سالهاست به سر آمده و اين چيزي است كه نظام حكمراني ما بايد متوجه آن باشد.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/206939/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D9%82-%D9%88-%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%A8%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%B1%D8%B3%D9%85%D9%8A
روزنامه اعتماد
بازداشت خبرنگار شرق و بنبست روايتهاي رسمي
علي مجتهدزاده
ما و مسئلۀ فلسطین.pdf
384.3 KB
❇️ ما و مسئلۀ فلسطین
✍️ دکتر محمّدمهدی اردبیلی
فایل پیوست (به قلم دکتر محمّدمهدی اردبیلی) یکی از بهترین تحلیلهایی است که دربارۀ مسئلۀ فلسطین خواندم؛ ممکن است با تمام جزئیات آن موافق نباشیم، امّا حاوی نکات تأمّلبرانگیز و آموزنده ایست.
منبع: درنگهای فلسفی (کانال شخصیِ محمّدمهدی اردبیلی)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✍️ دکتر محمّدمهدی اردبیلی
فایل پیوست (به قلم دکتر محمّدمهدی اردبیلی) یکی از بهترین تحلیلهایی است که دربارۀ مسئلۀ فلسطین خواندم؛ ممکن است با تمام جزئیات آن موافق نباشیم، امّا حاوی نکات تأمّلبرانگیز و آموزنده ایست.
منبع: درنگهای فلسفی (کانال شخصیِ محمّدمهدی اردبیلی)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
مستبدستیزی استبدادزا! (۳)
استبداد؛ خلاء جامعه
مدل ذهنی بیشتر ما حول محور «غول استبداد» شکل گرفته است. وقتی دربارۀ جامعه صحبت میکنیم، تمرکز و تأکیدمان روی غولی است که جامعه را فقیر و بدبخت کرده است و از هر گونه تلاش اصلاحی و توسعهگرایانه جلوگیری میکند. در قالب این چارچوب فکری، تا آن غول هست نمیتوان هیچ کاری کرد.
به نظرم، اصولاً «استبداد» از جنس عدم و خلاء است؛ خلاء جامعه، ضعیف و ذرّهوار (اتمیزه) بودن جامعه.
سالها پیش در کلاس فیزیک مدرس نکتۀ زیر را گفت که به توضیح مطلب بالا خیلی کمک میکند.
فرض کنید در فضای بیکران عالم، فقط مقدار زیادی آب وجود داشته باشد با حبابهایی در میان آن. نیروی جاذبۀ آب باعث میشد که به مرور آب یکجا جمع شود و حبابها نیز به سمت هم هول داده و یکی میشوند. او ادامه داد که اگر نیروی جاذبه را به خلاء (حباب) نسبت دهیم، باز دقیقاً شاهد همین رفتار هستیم. یعنی اگر این طور نباشد که ذرّات موجود (اجرام، مولکولها) همدیگر را جذب کنند بلکه نیروی جاذبه مربوط به عدمها (جایی که هیچ جرم یا ذرّه و مولکولی نیست) بود، باز هم میان اجرام همین قواعد حاکم میبود و همین رفتار مشاهده میشد.
حرف اصلی یادداشت حاضر این است که ما بر اساس مدل ذهنیِ معیوب خود، به جای اینکه «جامعه» (خودمان) را منشأ اثر اصلی بدانیم، نیروها را به «خلاء خودمان» و «خلاء جامعه» (استبداد) نسبت میدهیم.
بر اساس نگرش رایج، وقتی غول استبداد در جایی ظاهر و مسلّط شود، کارهای خاصّی انجام میدهد و جامعه دچار معضلات ویژهای میگردد، امّا در نگرش مقابل، این معضلات نتیجۀ ضعیف و ذرّهوار بودن جامعه هستند.
در نگرش اوّل، ما در پس ذهن خود، خودمان را «سیاهی لشکر» میدانیم و نقش اوّل را به غول استبداد میدهیم امّا در نگرش دوّم، نقش اوّل خود ما هستیم و علّت معضلات هم این است که ما هنوز نتوانستهایم نقشمان را به درستی ایفا کنیم.
برای مشخص شدن منظور، بهتر است بیان کنم که منظورم چه چیزهایی نیست.
اوّلاً، نمیخواهم مانند روانشناسی زرد که میگوید «کافی است لبخند بزنید تا خوشبخت شوید»، بگویم «کافیست به استبداد به عنوان خلاء جامعه نگاه کنید تا در همان دم از شرّ آن خلاص شوید و اوضاع گل و بلبل شود».
ثانیاً، منظورم این نیست که به نظام سیاسی و مسئولان هیچ نقدی وارد نیست و هر اشکالی هست به ما بر میگردد.
ثالثاً، مدافع ارادهگرایی رؤیاپردازانه نیستم، بههرحال، واقعیات و موانعی وجود دارد که محدودۀ عاملیت ما را محدود میکنند؛ مسئله این است که همین موانع و محدودیتها را هم خود ما باید با اراده و کُنش خردمندانۀ خود به مرور کنار بزنیم و برطرف کنیم.
نگرش اوّل (که نقش اصلی را به استبداد میدهد) ما را به «نقزدن، غُرولُند کردن، تماشاچی شدن و بیعملی» سوق میدهد و جامعه را همچنان ضعیف نگه میدارد امّا نگرش دوّم، مسئولیت اجتماعی را به شدّت تقویت میکند، ما را به تکاپویِ نظری و عملی وا میدارد و در مسیر توانمندسازی جامعه به حرکت در میآورد.
نگرش دوّم «جنین»ِ جامعۀ مدنیِ توانمند است.
«جن» و «جنین» یعنی ناپیدا؛ چیزی که هست امّا الان آشکار نیست و در آینده میتواند «ظاهر» شود و نمود و بروز پیدا کند.
جامعهای که نگرش دوّم در آن پررنگ شود، آبستنِ دموکراسی و توسعه است.
پیشنیاز درمان بیماری استبداد در عالم بیرون، اصلاح نگرش استبدادزدۀ ما در درون است.
جامعۀ مدنی قوی (که میتواند حاکمان را بهصورت مدنی کنترل کند) فقط میتواند از طریق برقراری ارتباط نظاممند میان سلّولهایی ایجاد شود که برای «اراده و عاملیّت» خود ارزش بالایی قائل باشند.
ما به مثابه سلولهای جامعه مدنی هستیم و انواع نهادها، گروهها و تشکلّهای مردمی و مدنی که تشکیل میدهیم به مثابه اعضای آن؛ اوّل باید خودمان را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم که هنوز آن نقشی را که باید و انتظار میرود ایفا نکردهایم تا بعد در این مسیر به حرکت در آییم و چشمانداز جامعۀ مدنی قوی را در امتداد مسیر حرکت خود ببینیم.
هر چه که به جای نسبتدادن مسائل و مشکلات به «غول استبداد»، آنها را به ضعیفبودن خودمان (جامعه) نسبت دهیم، بیشتر در مسیر اصلاح و درمان قرار و سرعت میگیریم.
تا وقتی «استبداد» را محور نظام اندیشگری و مدل ذهنیمان قرار دادهایم و لذا رشد نمیکنیم و توانمند و سازمانیافته نمیشویم، حتّی اگر به حال خود رها شویم، باز هم دچار استبداد دیگری خواهیم شد.
همچنین ببینید: 👇
✔️ ٰمستبدستیزی استبدادزا! (۱)
✔️ مستبدستیزی استبدادزا (۲)
✔️ جامعۀ مدنی: نقطۀ شروع یا خطّ پایان؟!
✔️ «هستۀ اوّلیۀ جامعۀ مدنی» و «نقش ما»
✔️ جامعۀ تودهوار! پروانه شو! پروانه شو!
✔️ چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
استبداد؛ خلاء جامعه
مدل ذهنی بیشتر ما حول محور «غول استبداد» شکل گرفته است. وقتی دربارۀ جامعه صحبت میکنیم، تمرکز و تأکیدمان روی غولی است که جامعه را فقیر و بدبخت کرده است و از هر گونه تلاش اصلاحی و توسعهگرایانه جلوگیری میکند. در قالب این چارچوب فکری، تا آن غول هست نمیتوان هیچ کاری کرد.
به نظرم، اصولاً «استبداد» از جنس عدم و خلاء است؛ خلاء جامعه، ضعیف و ذرّهوار (اتمیزه) بودن جامعه.
سالها پیش در کلاس فیزیک مدرس نکتۀ زیر را گفت که به توضیح مطلب بالا خیلی کمک میکند.
فرض کنید در فضای بیکران عالم، فقط مقدار زیادی آب وجود داشته باشد با حبابهایی در میان آن. نیروی جاذبۀ آب باعث میشد که به مرور آب یکجا جمع شود و حبابها نیز به سمت هم هول داده و یکی میشوند. او ادامه داد که اگر نیروی جاذبه را به خلاء (حباب) نسبت دهیم، باز دقیقاً شاهد همین رفتار هستیم. یعنی اگر این طور نباشد که ذرّات موجود (اجرام، مولکولها) همدیگر را جذب کنند بلکه نیروی جاذبه مربوط به عدمها (جایی که هیچ جرم یا ذرّه و مولکولی نیست) بود، باز هم میان اجرام همین قواعد حاکم میبود و همین رفتار مشاهده میشد.
حرف اصلی یادداشت حاضر این است که ما بر اساس مدل ذهنیِ معیوب خود، به جای اینکه «جامعه» (خودمان) را منشأ اثر اصلی بدانیم، نیروها را به «خلاء خودمان» و «خلاء جامعه» (استبداد) نسبت میدهیم.
بر اساس نگرش رایج، وقتی غول استبداد در جایی ظاهر و مسلّط شود، کارهای خاصّی انجام میدهد و جامعه دچار معضلات ویژهای میگردد، امّا در نگرش مقابل، این معضلات نتیجۀ ضعیف و ذرّهوار بودن جامعه هستند.
در نگرش اوّل، ما در پس ذهن خود، خودمان را «سیاهی لشکر» میدانیم و نقش اوّل را به غول استبداد میدهیم امّا در نگرش دوّم، نقش اوّل خود ما هستیم و علّت معضلات هم این است که ما هنوز نتوانستهایم نقشمان را به درستی ایفا کنیم.
برای مشخص شدن منظور، بهتر است بیان کنم که منظورم چه چیزهایی نیست.
اوّلاً، نمیخواهم مانند روانشناسی زرد که میگوید «کافی است لبخند بزنید تا خوشبخت شوید»، بگویم «کافیست به استبداد به عنوان خلاء جامعه نگاه کنید تا در همان دم از شرّ آن خلاص شوید و اوضاع گل و بلبل شود».
ثانیاً، منظورم این نیست که به نظام سیاسی و مسئولان هیچ نقدی وارد نیست و هر اشکالی هست به ما بر میگردد.
ثالثاً، مدافع ارادهگرایی رؤیاپردازانه نیستم، بههرحال، واقعیات و موانعی وجود دارد که محدودۀ عاملیت ما را محدود میکنند؛ مسئله این است که همین موانع و محدودیتها را هم خود ما باید با اراده و کُنش خردمندانۀ خود به مرور کنار بزنیم و برطرف کنیم.
نگرش اوّل (که نقش اصلی را به استبداد میدهد) ما را به «نقزدن، غُرولُند کردن، تماشاچی شدن و بیعملی» سوق میدهد و جامعه را همچنان ضعیف نگه میدارد امّا نگرش دوّم، مسئولیت اجتماعی را به شدّت تقویت میکند، ما را به تکاپویِ نظری و عملی وا میدارد و در مسیر توانمندسازی جامعه به حرکت در میآورد.
نگرش دوّم «جنین»ِ جامعۀ مدنیِ توانمند است.
«جن» و «جنین» یعنی ناپیدا؛ چیزی که هست امّا الان آشکار نیست و در آینده میتواند «ظاهر» شود و نمود و بروز پیدا کند.
جامعهای که نگرش دوّم در آن پررنگ شود، آبستنِ دموکراسی و توسعه است.
پیشنیاز درمان بیماری استبداد در عالم بیرون، اصلاح نگرش استبدادزدۀ ما در درون است.
جامعۀ مدنی قوی (که میتواند حاکمان را بهصورت مدنی کنترل کند) فقط میتواند از طریق برقراری ارتباط نظاممند میان سلّولهایی ایجاد شود که برای «اراده و عاملیّت» خود ارزش بالایی قائل باشند.
ما به مثابه سلولهای جامعه مدنی هستیم و انواع نهادها، گروهها و تشکلّهای مردمی و مدنی که تشکیل میدهیم به مثابه اعضای آن؛ اوّل باید خودمان را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم که هنوز آن نقشی را که باید و انتظار میرود ایفا نکردهایم تا بعد در این مسیر به حرکت در آییم و چشمانداز جامعۀ مدنی قوی را در امتداد مسیر حرکت خود ببینیم.
هر چه که به جای نسبتدادن مسائل و مشکلات به «غول استبداد»، آنها را به ضعیفبودن خودمان (جامعه) نسبت دهیم، بیشتر در مسیر اصلاح و درمان قرار و سرعت میگیریم.
تا وقتی «استبداد» را محور نظام اندیشگری و مدل ذهنیمان قرار دادهایم و لذا رشد نمیکنیم و توانمند و سازمانیافته نمیشویم، حتّی اگر به حال خود رها شویم، باز هم دچار استبداد دیگری خواهیم شد.
همچنین ببینید: 👇
✔️ ٰمستبدستیزی استبدادزا! (۱)
✔️ مستبدستیزی استبدادزا (۲)
✔️ جامعۀ مدنی: نقطۀ شروع یا خطّ پایان؟!
✔️ «هستۀ اوّلیۀ جامعۀ مدنی» و «نقش ما»
✔️ جامعۀ تودهوار! پروانه شو! پروانه شو!
✔️ چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
مستبدستیزیِ استبدادزا (۱)!
یکی از مشکلات ما در طول تاریخ «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن، مرتکب دو خطای بنیادین شدهایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همهجانبه است و تمام ساحتهای جامعه از جمله فرهنگ را در بر میگیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ…
یکی از مشکلات ما در طول تاریخ «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن، مرتکب دو خطای بنیادین شدهایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همهجانبه است و تمام ساحتهای جامعه از جمله فرهنگ را در بر میگیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ…