Telegram Web Link
سمن‌ها چگونه اعتمادسازی کنند؟
📰 روزنامۀ اعتماد، ۱ بهمن ۱۳۹۹

اگر نخواهیم از واقعیت فرار کنیم، باید بپذیریم که در جامعۀ ما «اعتماد» (سرمایۀ اجتماعی) به شدّت ضعیف و شکننده شده‌است. از میان عوامل پیدایش این معضل می‌توان به «وعده‌های محقق نشدۀ مسئولان»، «نبود شفافیت»، «فساد مالی گسترده و مواجهه موردی و جناجی با آن (به جای ریشه‌یابی و اصلاح ساختارهای فساد‌ساز)»، «استفادۀ ابزاری از دین»، «رواج رویکرد سیاسی به همۀ امور»، «شکاف طبقاتی»، «پارتی‌بازی»، «دروغ» و «ریا» اشاره کرد.

نبود یا کمبود اعتماد، هر نوع حرکت فرهنگی-اجتماعی و برداشتن هر گام رو به جلو را با چالش جدّی مواجه کرده‌است، زیرا «اعتماد» سنگ بنای جمع و جامعه است.

ساختارهای رسمی و مسئولان دولتی احتمالاً در بروز این مسئله بیش از سایر ابعاد جامعه مقصر بوده و طبیعتاً بیش از سایر ابعاد نیز مورد بی‌اعتمادی مردم قرار گرفته‌اند، امّا وقتی شعله‌های بی‌اعتمادی گسترش می‌یابند، خشک و تر با هم می‌سوزند. وقتی سرمایۀ اجتماعی خیلی کم ‌شود، مردم نسبت به هر نوع فعالیت اجتماعی بی‌انگیزه می‌شوند و در این میان، سمن‌ها (سازمان‌های مردم نهاد) نیز بی‌نصیب نمی‌مانند. این در حالی است که سمن‌ها برای حیات و اثربخشی خود بیش از ساختار دولتی به «اعتماد و سرمایۀ اجتماعی» نیازمندند؛ ساختارهای رسمی ما خیلی بیش از آن که به اعتماد عمومی و مالیات حاصل از رونق فضای اقتصادی متّکی ‌باشند، به «رانت نفت» تکیه دارند (و این خود یکی از عوامل بنیادین تنزّل سرمایۀ اجتماعی در جامعه بوده‌است). در مقابل، سطح اثرگذاری سمن‌ها -که ماهیتی غیردولتی دارند- بیش از هر چیز دیگری به «میزان همراهی داوطلبانۀ علاقه‌مندان» وابسته است.

بنابراین، سمن‌ها با وجود این که در «پایین‌بودن اعتماد و سرمایۀ اجتماعی» بی‌تقصیرند (یا کمترین تقصیر را دارند)، اگر می‌خواهند اثربخش باشند، نمی‌توانند نسبت به این معضل بی‌تفاوت باشند؛ آنها مجبورند برای «ایجاد اعتماد و انگیزه در مردم نسبت به فعالیت‌هایشان» تدبیری بیندیشند و کاری کنند.

علاوه بر این، در جامعۀ رانت‌زدۀ ما، هر موقعیت و عرصه‌ای مستعد تبدیل شدن به فرصتی برای توزیع رانت و مفت‌خوارگی است و فضای سمن‌ها نیز از آلوده‌شدن به این آفت در امان نیست. هر کجا اندکی امتیاز، تسهیلات یا حمایت دولتی وجود داشته‌باشد، سروکلّۀ رانت‌جویان پیدا می‌شود و در جامعۀ شکنندۀ ما، سوء‌استفادۀ معدودی فرصت‌طلب در میان سمن‌ها برای بدبین‌شدن عموم به مجموعه‌فعالیت‌های تمامی سازمان‌های مردم‌نهاد کفایت می‌کند.

چند پیشنهاد به سمن‌ها

در رابطه با معضلات بالا، چند پیشنهاد ساده و عملیاتی -که به نظرم کمتر مورد توجه بوده‌اند- در معرض نقد افراد ذیربط قرار گرفته‌است: ...

ادامۀ یادداشت را می‌توانید از اینجا مطالعه کنید (این یادداشت مجموعاً ۹۰۰ کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ آن ۴ دقیقه است)

وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
گفتمان نهادهای رسمی در مراسم بزرگداشت دهۀ فجر
📰 روزنامۀ اعتماد، 12 بهمن 99

دهۀ فجر نزدیک است و طبیعتاً تمام نهادهای رسمی کشور خود را برای برنامه‌های مربوط به سالگرد پیروزی انقلاب مهیا می‌کنند. در این یادداشت کوتاه، می‌خواهم دو نوع رویکرد و گفتمان قابل تصوّر برای نهادهای رسمی در این رابطه را طرح و پیامدهای احتمالی آنها را با یکدیگر مقایسه کنم:

رویکرد اوّل: پذیرش مشکلات، همدردی با مردم، تأکید بر آرمان‌های اصلی و ارائۀ برنامه‌هایی امیدبخش

در قالب این رویکرد، نهادهای رسمی می‌توانند در گفتمان خود، ضمن به رسمیت شناختن مشکلات اقتصادی مردم و همدردی با آنها در این رابطه و نیز پس از اشاره‌ای هر چند غیرمستقیم به سایر مسائل و مشکلات (فساد اقتصادی، بحران آب، معضل بیکاری و غیره)، بر اهمّیت آرمان‌های محوری انقلاب (به دست آوردن استقلال سیاسی، ملغی کردن نظام پادشاهی، رشد و تعالی انسانی، غرق نشدن در سیلاب زندگی صنعتی، فراهم آمدن امکان زیستن در فضایی اسلامی و غیره) تأکید کنند. در این گفتمان، همچنین می‌توان اشاره کرد که بسیاری از کسانی که با جان و دل برای انقلاب هزینه دادند، مشکلات اقتصادی خاصی نداشتند یا لااقل علّت اصلی همراهی آنها با انقلاب، بهبود وضعیت معیشت‌شان نبود؛ چه طور ممکن است کسی صرفاً برای بهبود زندگی دنیوی‌اش، جانش را به خطر انداخته یا فرزندانش را به جبهۀ جنگ بفرستد؟!

این رویکرد به بزرگداشت انقلاب در صورتی بهترین تأثیرات را به دنبال دارد که با ارائۀ طرح و برنامه‌هایی امیدبخش برای بهبود وضعیت اقتصادی و به ویژه اصلاح ریشه‌ای، ساختاری و بنیادین فساد اقتصادی همراه باشد. می‌توان امیدوارم بود که در صورت غلبۀ این نوع گفتمان، لااقل بخشی از جامعه احساس نزدیکی بیشتری با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی پیدا کرده و برای تحمّل سختی‌ها، کمک به اصلاح جامعه و حل مسائل و مشکلات عزم و انگیزۀ بیشتری در خود احساس کنند.

رویکرد دوّم: قبل از انقلاب وضع‌تان خیلی بدتر بود!

در قالب این رویکرد، تمرکز اصلی بر این نکته قرار می‌گیرد که: «ای مردم! شما پیش از انقلاب خیلی فقیر، بدبخت و بیچاره بودید، امّا حالا نسبت به آن موقع خیلی وضع‌تان بهتر شده‌است بنابراین باید قدردان انقلاب باشید».

هنگام طرح هر موضوعی، باید حالت روحی-روانی مخاطبان را هم در نظر گرفت. به عنوان یک مثال ساده، گفتن یک حرف حق ساده به فردی که به شدّت عصبانی است، می‌تواند پیامدهای بسیار نامطلوبی به دنبال داشته‌باشد.

مگر بخواهیم خودمان را فریب بدهیم که نپذیریم مردم (یا لااقل بخش قابل توجّهی از مردم) از مسائلی چون «روند نزولی قدرت خرید»، «روند صعودی شکاف طبقاتی»، «رواج فساد اقتصادی و فروکاستن آن به مسائل جناحی یا برخوردهای شخصی»، «سوء استفاده از دین»، «تکرار وعده‌های عمل نشده» و «مواجهه سیاسی با تمام امور» ناراحت هستند. با توجه به این حالت مردم، قرار دادن تمرکز بر این که «شما قبلا خیلی وضع‌تان بد بوده و حالا وضع‌تان خیلی خوب‌تر شده‌است»، می‌تواند موجب شود که برنامه‌های بزرگداشت سالگرد انقلاب اثر معکوس به دنبال داشته و چه بسا بخش‌هایی از جامعه را از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی دور کند.

به نظرم، اگر روزی دشمن‌ترین دشمنان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بتوانند به جایگاه تصمیم‌سازی برای برگزاری یادبود و بزرگداشت انقلاب نفوذ و خواسته‌های بدخواهانۀ خود را عملیاتی کنند، دنبال کردن رویکرد دوّم را حتّی بر عدم برگزاری هر گونه مراسم در این رابطه ترجیح خواهند داد!

به نظرم، به جز دشمنان این نظام و انقلاب، تنها کسانی ممکن است رویکرد دوّم را در پیش بگیرند که حداقل آگاهی و درک لازم را در خصوص مسائل فرهنگی-اجتماعی نداشته و لذا در عین دلسوزی، ناخواسته، به زیان نظام و انقلاب (هم‌راستا با خواست دشمنان) گام بر می‌دارند.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🎼موسیقی به زبان ساده با محمد خدادای

هر فرهنگی که در طول تاریخ شکل گرفته و هویت متمایزی به‌دست آورده‌است، ویژگی‌ها، قابلیت‌ها و میوه‌های خاصّ خود را دارد و کسانی که در دل آن متولد شده و رشد می‌یابند، خواه‌ناخواه، در معرض این ویژگی‌ها و میوه‌ها قرار می‌گیرند.

رویکرد شایسته و بایسته در مواجهه با هر فرهنگی این است که سعی کنیم ویژگی‌های منفی آن را در خود و کلّیت آن فرهنگ اصلاح و در عین حال، از میوه‌های آن نیز بهره‌مند شویم.

راجع به ویژگی‌های منفی فرهنگ ما ایرانیان -که عموم ما کم‌وبیش به آنها دچاریم- مباحث زیادی طرح شده‌، امّا این فرهنگ در عین حال، ویژگی‌های مثبت، ظرفیت‌ها و میوه‌های خاصّ خود را نیز برای ما به ارمغان آورده‌است.

به نظرم، «روحیۀ احساسی و شاعرانه»، «ادبیات» و «موسیقی سنّتی» از جمله میوه‌های شاخص و ارزشمند فرهنگ ایرانی هستند و عدم بهره‌مندی ما از این میوه‌ها می‌تواند به‌مثابه خسرانی بزرگ باشد. موسیقی ایرانی با ادبیات عارفانه-حکیمانۀ ایرانی عجین بوده و برای آرامش و صیقل روح و روان ظرفیت بسیار زیادی دارد.

چندیست آقای محمّد خدادادی برنامۀ آموزشی «موسیقی به زبان ساده» را در فضای مجازی (یوتیوب) آغاز کرده که برای درک بهتر موسیقی اصیل ایرانی و ارتباط عمیق‌تر با آن بسیار مفید است. خدادادی با تشبیه هر دستگاه به یک کوه، تشبیه ردیف‌خوانی یا ردیف‌نوازی به کوه‌پیمایی، تشبیه گوشه‌های هر دستگاه به ایستگاه‌ها یا موقعیّت‌های خاص و خوش‌منظرۀ کوه و نیز با بازخوانی مثال‌های آشنا و گوش‌نواز، مخاطب را جذب کرده و ما را به خوبی با شاکلۀ ردیف موسیقی ایرانی آشنا می‌کند.

به سهم خودم از آقای خدادادی به خاطر این کار ارزشمند سپاسگزاری کرده و به تمام ایرانیان پیشنهاد می‌کنم خود را از این برنامه بهره‌مند کنند. حداقل کاری که در قبال این حرکت ارزشمند آقای خدادادی از دست تمام ما بر می‌آید، عضو شدن (subscribe) در صفحۀ ایشان در یوتیوب (که می‌تواند مزایایی برای ایشان به دنبال داشته‌باشد) و بازنشر برنامه‌های او است.

در ادامه، لینک یکی از ویدئوهای ایشان (معرّفی دستگاه همایون) را تقدیم کرده‌ام:

موسیقی به زبان ساده - دستگاه همایون

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
‼️ عاقبت مسیر سیلی و فحش و لگد!
📰 روزنامۀ نقدحال، شمارۀ ۸۲۹ (سه‌شنبه، ۱۴ بهمن ۹۹)

حدود ۱۲۰ سال پیش از این، پدربزرگ‌های ما چه دردی داشتند که موجب شد برای تأسیس مجلس شورای ملّی، خود را به آب‌وآتش بزنند؟

حدود ۴۵ سال پیش از این، پدران ما چه دردی داشتند که موجب شد برای انحلال نظام پادشاهی، برقراری نظام جمهوری و تأسیس مجلس شورای اسلامی جان بدهند؟

آیا علّت این همه تلاش و سختی که گذشتگان ما در این راه به‌جان خریدند جز این بوده که می‌دیدند کسانی به‌ناحق به آنها سیلی می‌زنند و آیا غیر از این بوده که با برقراری نظام مشروطه یا جمهوری و سپردن امور به دست نمایندگان خود در مجلس شورای ملّی یا اسلامی می‌خواستند شرایطی ایجاد کنند که دیگر کسی نتواند به آنها و فرزندانشان سیلی بزند؟

چرا حاصل چند نسل تلاش برای پیمودن این مسیر ما را به جایی رسانده‌ که نماینده‌مان در مجلس شورای اسلامی به صورت ما سیلی می‌زند، بعد انکار و مظلوم‌نمایی می‌کند، بعد از مقدسات مایه گذاشته و سایر نمایندگان را برای اعادۀ حیثیتش به کمک می‌طلبد و نهایتاًُ فقط وقتی دوربین دیگری دروغش را بر ملا می‌کند است که مجبور به عذرخواهی می‌شود؟

اگر آن کسانی که به تأسیس مجلس (ملّی یا اسلامی) امیدها بسته بودند و برای تحقق آن جان دادند به این دنیا برگردند و این صحنه‌ها را ببینند چه حالی پیدا می‌کنند؟!

چرا حاصل این همه تلاش و جان‌دادن‌ها بیشتر به «تغییر سیلی زنندگان» منجر شده تا به «برچیده شدن بساط سیلی‌زدن و سیلی‌خوردن»؟! آیا این بدبیاری حاصل شانس، اقبال و قضاوقدر و از این رو غیرقابل پیش‌بینی بوده یا نتیجۀ اشتباه‌بودن روش و منحرف‌بودن مسیرمان؟! آیا طی این صد و اندی سال هیچ‌کس پیش‌بینی نکرده‌بود که از این راه و با این روش، نهایتاً به چنین جای نامطلوبی خواهیم‌رسید؟! آیا هیچ‌کس به ما تذکر نداده‌بود‌ یا این ما بوده‌ایم که نسبت به تذکرهای اندیشمندان‌مان بی‌توجه بوده‌ایم؟!

در ادامۀ یادداشت می‌خوانیم:

🔸 تذکر «آقا شیخ محمّد شیرازی» در سال ۱۲۸۳
🔸 تذکّر سیّدجمال‌الدّین اسدآبادی
🔸 تذکرها و منش گاندی
🔸 جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

(این یادداشت مجموعاً ۱۴۰۰ کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ نسخه کامل آن ۷ دقیقه است)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🔪با تیغ «حقیقت» به جان «مصالح‌مان» افتاده‌ایم!
📰 نامۀ فرهنگ رازی (نشریۀ فرهنگی-تحلیلی دانشگاه رازی)

ما معمولاً «مصلحت و مصلحت‌بینی» را در مقابل «حقیقت و حقیقت‌بینی» قرار داده، اوّلی را تقبیح و دوّمی را تحسین می‌کنیم. در این راستا، خیلی وقت‌ها جملاتی از دکتر علی شریعتی نیز به عنوان شاهد نقل می‌شوند که می‌گوید: «”تشیعِ مصلحت”، تشیع صفوی است و در برابرش تشیع علوی [قرار دارد] که ” تشیع حقیقت” است. همیشه مصلحت، روپوش دروغین زیبایی بوده‌است، تا دشمنانِ “حقیقت”، حقیقت را در درونش مدفون کنند. و همیشه “مصلحت” تیغ شرعی بوده‌است تا حقیقت را رو به قبله ذبح کنند» (تشیع علوی، تشیع صفوی).

مصطفی ملکیان «تقریر حقیقت» را در کنار «تقلیل مرارت» یکی از دو وظیفۀ اخلاقی روشنفکر دانسته و در عین حال، تقابل‌های گاه و بیگاه این دو وظیفۀ بنیادین -که کم هم پیش نمی‌آیند- را «وجه تراژیک زندگی روشنفکری» معرّفی می‌کند. او از این تقابل با عنوان «مسئله‌ای ظاهراً لاینحل» یاد می‌کند (تقریر حقیقت و تقلیل مرارت وجه اخلاقی وتراژیک زندگی روشنفکری، وبسایت صدانت).

اندیشمند فقید، رضا بابایی، یک گام جلوتر نهاده و می‌گوید: «من هیچ‌گاه فلسفه را برای فلسفه، و دین را برای دین، و قانون را برای قانون، و تاریخ را برای تاریخ، و حقیقت را برای حقیقت نخواسته‌ام. به من چه که دین چیست و فلسفه چه می‌گوید و عرفان چه می‌خواهد و حقیقت کجاست و تاریخ در سینه چه دارد؟ اینها اگر رنجی از انسان کاستند مقدس‌اند و الا مرخص‌اند».

دکتر سیّدجواد طباطبایی، یکی از وجوه اصلی انحطاط اندیشۀ سیاسی در ایران پس از عصر زرّین فرهنگ و تمدّن اسلامی (قرن‌های سوّم الی پنجم قمری) را به حاشیه رفتن مفهوم «مصلحت عامه» و محوریت یافتن مفهوم «سعادت» -آن هم باخوانشی دنیاگریز که بیشتر در حیطۀ حقایق می‌گنجد- می‌داند (کتاب زوال اندیشۀ سیاسی در ایران).

در ادامه و در رابطه با این موضوع، چند نکته را در معرض نقد مخاطبان قرار می‌دهم:

۱. واژه و مفهوم «مصلحت» و نیز هم‌خانواده‌های آن مانند «صلح»، «صلاح» و «اصلاح» اتّفاقاً از بار معنایی بسیار مثبتی برخوردارند. به نظرم، آن چه باید تقبیح شود، «منفعت و منفعت‌بینی» است، آن هم منفعت شخصی و گروهی، آن هم در شرایطی که منافع شخصی و گروهی به قیمت دور شدن از مصالح عمومی پیگیری می‌شوند.

۲. «حقیقت» همواره محل اختلاف و نزاع بوده و خواهدبود، امّا حصول توافق بر سر «مصالح عمومی» و پیگیری آنها به صورت مشترک، جمعی و ملّی بسیار ساده‌تر و امکان‌پذیر‌تر است. مصداق‌های مصالح عمومی، چیزهایی از قبیل «امنیت»، «بهداشت» و «ثبات» هستند. حتّی مسافران سالن ترمینال یا فرودگاه -که پیش از این هیچ‌گاه یکدیگر را ندیده، پس از این هیچ‌گاه یکدیگر را ملاقات نکرده و احتمالاً تفاوت‌های قومی و زبانی بسیار زیادی دارند- خیلی راحت می‌توانند در مورد مصالح جمعی به توافق برسند. به عنوان مثال، بازۀ اختلاف افراطی‌ترین دیدگاه‌ها در مورد «دمای مناسب سالن ترمینال» ممکن است در حدود ۵ درجه باشد و چنانچه افراطی‌ترین‌ها را کنار بگذاریم، اکثریت قریب به اتّفاق مسافران خیلی سریع و راحت دربارۀ دمای ۲۵ درجه توافق می‌کنند. در مقابل، حتّی انسان‌های هم‌خون، هم‌نژاد، هم‌زبان، هم‌وطن، هم‌دین، هم‌مذهب، هم‌شهری، همسایه و حتّی دوقلو‌های همسان نیز معمولاً در مورد «حقیقت» اختلاف‌‌نظرهای بسیار بنیادین و فاحش داشته و این اختلاف‌ها را پس از یک عمر هم‌زیستی و گفتگو با خود به گور می‌برند.

۳. ماهیت مقوله‌های زیرمجموعۀ «مصالح عامّه» به گونه‌ایست که تلاش انفرادی برای تصاحب آنها بی‌فایده است. به عنوان مثال، شرایط یک جامعه از حیث «امنیت» از دو حال خارج نیست: یا «همه احساس امنیت می‌کنند» یا «هیچ کس احساس امنیت نمی‌کند». بودجه‌های هنگفتی که نظام‌های استبدادی صرف امور به اصطلاح امنیتی می‌کنند و نیز رونق‌داشتن بازار وسایل امنیتی (دوربین مدار بسته، نرده، دزدگیر، نگهبان و غیره) در چنین جوامعی به وضوح نشان می‌دهد که در این کشورها، حاکمان و ثروتمندان نیز به شدّت احساس ناامنی می‌کنند. مقولۀ «بهداشت» نیز دقیقاً به همین صورت است. وجود محلّه‌هایی با سطح بهداشت پایین، همگان را در معرض ابتلا به بیماری‌های واگیر قرار داده و بازدهی هزینه‌هایی را که اقشار غنی صرف حفظ سلامت خود می‌کنند به حداقل می‌رساند. بنابراین، تمرکز بر «مصالح عمومی» (در مقابل تمرکز بر سر حقایق) ذاتاً اتّحادآور بوده و شکاف طبقاتی را کاهش می‌دهد.

ادامۀ یادداشت (مجموعاً ۹۵۰ کلمه) را از اینجا مطالعه بفرمایید (زمان تقریبی مطالعه: ۵ دقیقه)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
توانمندسازی باغ ابریشم، دانشگاه رازی یا هر دو؟!

بسیاری از دانشجویانی که از استان‌های دیگر برای تحصیل در دانشگاه رازی به کرمانشاه می‌آیند می‌گویند که وقتی برای اوّلین بار آدرس دانشگاه را خوانده‌اند، تصوّرشان از «باغ ابریشم» (نام محلّه‌ای که دانشگاه رازی در آن واقع ‌است) محلّه‌ای بسیار زیبا، سرسبز و به‌قول امروزی‌ها «باکلاس» بوده‌است، تصوّری که پس از اوّلین حضور در محل، متوجه عمق فاصله –و چه‌بسا تضاد- آن با واقعیت شده‌اند.

اخیراً، دانشگاه رازی همسو با رسالت اجتماعی خود، طرح «توانمندسازی باغ ابریشم» را در دستور کار قرار داده‌است. پرسش اینجاست که «دانشگاه برای بهبود یا توانمندی باغ ابریشم چه کاری از دستش برمی‌آید؟» و این که «پس از مداخله دانشگاه رازی باغ ابریشم احتمالاً چگونه خواهد بود؟».

برای پاسخ به این پرسش‌ها، باید ببینیم دانشگاه چه ویژگی‌های متفاوتی دارد. زیرا طبیعتاً، باغ ابریشم پس از مداخله دانشگاه رازی، اندکی رنگ‌و‌بوی این دانشگاه را خواهد گرفت. امّا دانشگاه رازی چه ویژگی‌ها و چه رنگ‌و‌بویی دارد؟

از لحاظ ظاهری، آشکارا دانشگاه رازی نسبت به باغ ابریشم وضعیت خیلی بهتری دارد: سردر ورودیِ شکیل‌تر، ساختمان‌های بزرگ‌تر، فضای سبز بیشتر، خیابان‌های مرتب‌تر، امکانات پیشرفته‌تر (گرمایشی، سرمایشی، ارتباطی، اطّلاعاتی و غیره) و امثال آنها. در عین حال، دانشگاه به بیماری‌هایی نیز دچار است از جمله رخوت، پایین‌بودن حسّ تعلّق، مهاجرت نخبگان، کمّیت‌گرایی، ناکارآمدی، افسردگی، ناامیدی، بی‌انگیزگی، فروکاستن آموزش به حفظ‌کردن و غیره. آیا دانشگاه می‌تواند به گونه‌ای در باغ ابریشم مداخله کند که این محلّه ویژگی‌های مثبت دانشگاه را دریافت کرده و به بیماری‌های آن مبتلا نشود؟!

یکی از بیماری‌های بنیادین دانشگاه -که چه‌بسا علّت بسیاری از بیماری‌های بالا نیز باشد- سلطه نگرش فنّی-مهندسی یا به عبارتی، مواجهه فناورانه-مهندسانه با مسائلی است که ماهیت انسانی-اجتماعی دارند. سلطه این نگرش موجب شده از یک سو، عمده اهدافی که دانشگاه واقعاً (و نه در حرف و شعار) دنبال کند از جنس «کمّیت، ظاهر، رتبه، امتیاز، گزارش و امثال آن» باشند و از سوی دیگر، با دانشگاهیان (استادان، دانشجویان و کارمندان) مانند ربات‌هایی رفتار شود که قرار است با استفاده از یک نظام پاداش‌دهی بیرونی (نمره، حقوق، امتیاز، مدرک و غیره) به‌سمت عملکردی که در راستای تحقق آن اهداف است سوق داده شوند. آیا دانشگاه می‌تواند با رویکردی متفاوت و انسان-محور به باغ ابریشم بپردازد؟! اگر می‌تواند، چرا این کار را در داخل خودش و برای خودش انجام نمی‌دهد؟!

ادامۀ مطلب را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید👇

توانمندسازی باغ‌ابریشم، دانشگاه رازی یا هر دو؟!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
دربارۀ شیوۀ صحیح مطالبه‌گری مدنی؛
🔹نگاهی به مطالبه‌گری‌های اخیر برخی سمن‌های کرمانشاه

روزنامۀ نقدحال، شنبه ۱۶ اسفند ۹۹ (شمارۀ ۸۴۴)

به نظر می‌رسد تنها راه اصلاح جامعه از طریق «مطالبه‌گری مدنی» باشد. خوشبختانه، این مفهوم طی سالیان اخیر مورد توجه فزاینده‌ای قرار گرفته و به واژه‌ای پرتکرار تبدیل شده‌است، امّا تا آنجا که با برخی دغدغه‌مندان اجتماعی، فعّالان فرهنگی و مجموعۀ سمن‌های استان ارتباط داشته‌ام، به نظرم، «شیوۀ صحیح مطالبه‌گری» کمتر مورد توجه بوده‌است. به عبارتی دیگر، به نظرم، کسانی که به دنبال مطالبه‌گری مدنی هستند، با وجود تلاش‌های ارزشمند و قابل‌تقدیرشان، این امر را به شیوۀ مطلوبی دنبال نکرده و برخی جزئیات مهم و تأثیرگذار آن را رعایت نمی‌کنند. چه بسا «عدم مطالبه‌گری» بر «به راه انداختن مطالبه‌گری‌های ضعیف و اشتباه» ارجحیت داشته‌باشد، زیرا تکرار مطالبه‌گری‌های ضعیف و بی‌نتیجه (یا بدنتیجه) می‌تواند از یک سو، عموم را نسبت به این مرهم بدبین و بی‌اعتماد و از سوی دیگر، مفسدان و رانت‌خواران را نسبت به آن واکسینه ‌کند. در این نوشتار کوتاه، با تأکید بر برخی تلاش‌های اخیر برای شکل‌دادن به مطالبه‌گری‌های مدنی توسّط بعضی فعّالان فرهنگی-اجتماعی استان کرمانشاه، دیدگاهم را در رابطه با شیوۀ صحیح مطالبه‌گری مدنی در معرض نقد سایرین قرار داده‌ام.

۱. فراهم‌سازی زمینۀ همراهی حداکثری

نیروی اصلی مطالبه‌گری مدنی ناشی از «همراهی حداکثری» است. بنابراین، در راه‌اندازی کارزارها، تجمع‌ها، جمع‌آوری امضا برای طومارها و امثال آنها باید عوامل موثّر بر حصول همراهی حداکثری را مدّ نظر قرار داد. از میان مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر میزان همراهی عمومی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ...

در ادامۀ یادداشت می‌خوانید:

۱.۱ تعداد، نام و سمت آغازکنندگان مطالبات
۲.۱ محتوای مطالبات
۲. لزوم تخصص‌گرایی و پرهیز از درافتادن در امواج پوپولیسم

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت مبعث رحمه‌للعالمین

مرحبا عیدی که در آن، شد ز رحمت فتحِ باب
یعنی از برج نبوت سر برآورد آفتاب
مرحبا عیدی که در آن، ز امر رب العالمین
رحمتٌ للعالمین برداشت از صورت نقاب
مرحبا عیدی که در آن، چون دل ِ صاحبدلان
شد جهان روشن ز نور حضرت ختمی مآب
در شهود آمد ز غیب آن عالِمِ علم لَدُن
کز قفایش چاکرآسا جبرئیل آورد کتاب
الصلا ای عشقبازان، الصلا ای عارفان
مظهر حُسن ِ ازل بیرون خرامید از حجاب
رحمتٌ للعالمین برداشت از صورت نقاب

شعر: صغیر اصفهانی - اجرا: سیّد خلیل عالی‌نژاد

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
کانال سخنرانی‌ها: شمعی که برای ما سوخت!
(حاوی چند پیشنهاد)

خبر «تعطیلی کانال سخنرانی‌ها» برایم تلخی خاصّی داشت. بعید می‌دانم در میان ایرانیان علاقه‌مند به اندیشه‌وفرهنگ و حاضر در فضای تلگرام کسانی باشند که کانال سخنرانی‌ها را نشناخته و از مطالبش استفاده نکرده‌باشند.

در این دشت بی‌فرهنگی، در شرایطی که «فرهنگ» به فراخ‌ترین سفره برای توزیع رانت تبدیل شده‌است، در سالیانی که برخی از رانت‌خوارترین‌ها به اسم «مؤسسات فرهنگی» در جدول ۱۷ بودجه برای خود ردیف ویژه میلیاردی تعریف کرده‌اند، در دورانی که «فرهنگ» هزاران متولّی رسمی دارد و بزرگترین خدمتی که بیشتر آنها می‌توانند بکنند این است که هیچ کاری نکنند(!) و در زمانه‌ای که عموم به صرف «لعنت فرستادن بر تاریکی» اکتفا کرده‌اند، «کانال تلگرامی سخنرانی‌ها» با گردآوری و انتشار سخنرانی‌های ارزشمند (و در این اواخر، یادداشت‌های کوتاه) از اندیشمندان و فرهیختگان، «شمعی افروخت» و برای بهره‌بردن علاقه‌مندان به اندیشه‌وفرهنگ، واسطۀ خیری شد.

این کانال، در تاریخ ۸ اسفند ۹۹ آخرین پیام خود را به‌شکل زیر منتشر کرد:

«باسلام و ارادت خدمت همه اساتید و دانش‌پژوهان عزیز و گرامی، بیش از یک دهه فعالیت شبانه‌روزی در فضای‌مجازی، به دلایل مشکلات متعدد، متاسفانه تصمیم به تعطیلی کانال‌سخنرانی‌ها گرفته‌ایم. مطالب این کانال همواره خواهد بود و دوستان می‌توانند استفاده کنند. از همه دوستان همفکر و همراه که در این مدت ما را حمایت کردند تشکر می‌کنم. باید در گروه های حقیقی به دنبال همفکران معنوی بود. دیگر این کانال بروز نخواهد شد. پایان و خدانگهدار 🙏🌹🙏».

با دیدن این پیام، اوّلین چیزی که به ذهنم رسید «رفتن‌های بی‌سروصدا و بی‌قدرشناسی» بود. در جامعۀ ما بارها و بارها دیده می‌شود که اشخاصی از مسیر متداول «خودمداری» و «هم‌رنگ جماعت‌شدن» فاصله می‌گیرند، برای بهبود جامعه تلاش‌هایی می‌کنند، بخشی از جامعه از خدمات فرهنگی-اجتماعی آنها بهره‌مند می‌شود، امّا ناگهان، به هر دلیلی، کنار می‌روند و «پایان؛ خدانگهدار»؛ به همین سادگی.

دوّمین چیزی که در نظرم آمد، همان عبارتی بود که در صفحۀ معرّفی کانال سخنرانی‌ها نیز درج شده‌است: «جهان سوم جایی است که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی، خانه‌ات خراب خواهدشد».

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
کانال سخنرانی‌ها: شمعی که برای ما سوخت!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
با انتخابات ۱۴۰۰ چه کنیم؟!

تحریم کنیم؟! به‌منظور پیشگیری از هدررفت بیش‌ازپیش توان جامعه در اصطکاک‌های بی‌فایده، به کاندیدای مورد نظر قدرت‌های فرادولتی رأی بدهیم؟! میان «بد» و «بدتر»، به «بد» رأی بدهیم؟! به همان «بدتر» رأی بدهیم که کار زودتر یکسره شود؟! اگر بناست بین «بد» و «بدتر» انتخاب کنیم، کدام نامزدها مصداق «بد» و کدام‌ها مصداق «بدتر» هستند؟! ...

به‌نظرم، در رابطه با نوع مواجهۀ ما با انتخابات، دو نکتۀ زیر جزء مهم‌ترین نکاتی هستند که باید به آنها توجه داشته‌باشیم:

۱. مهم‌ترین عامل تعیین‌کنندۀ میزان اثرگذاری ما مردم (شامل اثرگذاری از طریق انتخابات چه با رأی‌دادن و چه با رأی‌ندادن)، میزان هماهنگ عمل‌کردن ماست. چند ده میلیون نفری که همگی با نیّت خیر و هدف یکسان امّا با تشخیص‌های متفاوت با یک مسئلۀ جمعی واحد درگیر شوند، احتمالاً نیروی یکدیگر را خنثی کرده و اثرگذاری چندانی نخواهند داشت. بالعکس، چندصد نفری که مانند ذره‌بین نیروی خود را در یک جهت خاص هماهنگ و هم‌افزا کنند می‌توانند در جامعه اثرگذاری محسوسی داشته‌باشند. بنابراین، بدیهی است که بهتر است به‌جای پراکنده‌کاری، به‌صورت هماهنگ و هم‌افزا عمل کنیم.

۲. مسائل جامعه (شامل انتخابات) مسائل همۀ ما مردم هستند. درست است که هیچ‌یک از ما «بی‌عقل و بی‌دانش» نیستیم، امّا نکته اینجاست که همۀ ما از لحاظ «درک تحوّلات جامعه و توانایی تشخیص بهترین تصمیم» در رابطه با این مسائل عمومی در یک سطح نیستیم. به هر حال، در میان ما چند ده میلیون‌نفر، هستند کسانی که در مقایسه با سایرین، «علم و آگاهی» بیشتری داشته و از این‌رو، «توان تشخیص» بهتری دارند. بنابراین، بدیهی است که بهتر است قبل از تصمیم‌گیری در مورد مسائل اجتماعی، نظر «عقلای قوم» را هم جویا شویم.

به نظرم، دو مورد بالا مکمّل یکدیگر هستند. اگر قرار باشد از پراکنده‌کاری –که به خنثی کردن نیروی همدیگر منجر می‌شود- فاصله بگیریم، ناگزیر، باید از تصمیم‌گیری خودمحور و خوداتّکا دست برداشته و تصمیم‌هایمان را با شخص یا اشخاص معدودی هماهنگ کنیم. به‌نظرم، بدیهی است که بهتر است به جای این که سلبریتی‌ها (هنرپیشه‌ها، قهرمان‌های ورزشی و امثال آنها)، رسانه‌ها (بی‌بی‌سی، من‌وتو، مسیح‌علی‌نژاد و امثال آنها) یا امواج خودجوش و احساس‌مدار برآمده از کف جامعه را محور قرار دهیم، تصمیم‌هایمان را بر اساس توصیه‌های «اندیشمندان مستقل» هماهنگ و هم‌افزا کنیم. منظور از «اندیشمندان مستقل» متخصصان و صاحب‌نظرانی هستند که آزادگی و استقلال خود و نیز فاصلۀ خود با رانت و قدرت را حفظ کرده و به مهرۀ هیچ دسته و گروهی تبدیل نشده‌اند. کسانی مانند مقصود فراستخواه، مصطفی ملکیان، بیژن عبدالکریمی، محسن رنانی، فرشاد مؤمنی، محمّد فاضلی و امثال آنها.

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
با انتخابات ۱۴۰۰ چه کنیم؟!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
خطاب به متولیان کتابخوانی
📰روزنامۀ نقد حال، شمارۀ 852 (شنبه، 21 فروردین 1400)

نظر به فعالیت‌های داوطلبانه‌ای که در عرصۀ ترویج کتابخوانی داشته‌ام، دهم دی ماه سال گذشته به چهارمین جلسۀ انجمن کتابخانه‌های عمومی شهرستان که در محل فرمانداری کرمانشاه برگزار گردید دعوت شدم و نکاتی عرض کردم.

رئیس انجمن کتابخانه‌های عمومی شهرستان (فرماندار کرمانشاه) از نظراتم استقبال و پیشنهاد کرد جهت هم‌فکری و مشارکت با فعالان غیررسمی این عرصه (شامل نگارنده و سایر دوستانی که حین صحبت‌هایم به فعّالیت‌های ارزشمند و قابلیت‌هایشان اشاره کردم)، در اداره کتابخانه‌های عمومی اتاق فکری تشکیل شود. به‌صورتی‌که ایده‌ها در این اتاق فکر ارائه شده، مورد گفتگو قرار گرفته، پخته گردیده و پس از تبدیل به طرح عملیاتی، در جلسات آتی انجمن مطرح شوند.

این مسئله موجب شد نظرات و ایده‌هایی که به‌عنوان یکی از دغدغه‌مندان ارتقاء فرهنگ مطالعه از قبل در ذهن داشتم را منسجم کرده و جهت طرح در اتاق فکر مزبور آماده کنم، امّا عدم تشکیل اتاق فکر مورد نظر مرا بر آن داشت که اهمّ و رئوس برخی از نظرات و ایده‌هایم را از طریق این یادداشت به‌صورت خلاصه در معرض دید اعضای انجمن کتابخانه‌های عمومی شهرستان و سایر کسانی که ممکن است این موضوع به حیطۀ مسئولیت‌شان مرتبط باشد و برای شنیدن نظرات سایرین گوش شنوایی داشته‌باشند، قرار دهم.

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
خطاب به متولیان کتابخوانی

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
موانع اعضای هیئت علمی برای پرداختن به مسئولیت اجتماعی: عذر یا توجیه؟!

در حالی که انتظار عمومی از اعضای هیئت علمی برای تأثیرگذاری بر جامعه به شکل فزاینده‌ای در حال افزایش است، بخش عمده‌ای از اعضای هیئت علمی بر عدم فراهم بودن عرصه برای این مهم و موانع بیرونی تحقق این امر تأکید دارند. این موانع چقدر از جنس «واقعیت و عذرهایی قابل قبول» هستند و چقدر از جنس «بهانه و توجیه‌هایی برای فرار از مسئولیت اجتماعی و تمرکز بر منافع خودمدار»؟

البته در این بین، برخی از اعضای هیئت علمی هم هستند که معتقدند وظیفه آنها صرفاً «تولید علم» است، عبارتی که برخی چون دکتر رضا منصوری و دکتر مظفر چشمه‌سهرابی آن را جعلی، فاقد مابه‌ازای انگلیسی در منابع علمی و حاکی از درک اشتباه مفهوم علم در جامعه ما می‌دانند. دسته اخیر، مسئولیت خود را به همین روال متداول درس دادن، امتحان گرفتن، مقاله نوشتن و امثال آن محدود دانسته و می‌گویند این سازمان‌های قانون‌گذار، اجرایی و قضایی هستند که باید به حل مسائل مردم پرداخته و برای این مهم، از «تولید علم» دانشگاهیان نیز بهره ببرند. از دید گروه اخیر، اصولاً طرح بحث «مسئولیت اجتماعی اعضای هیئت علمی» موضوعیتی ندارد و چه‌بسا توسّط متولّیان اصلی بهبود وضعیت زندگی مردم و با هدف فرار از مسئولیت خود و انداختن همه تقصیرها به گردن دانشگاهیان مورد تأکید قرار گرفته‌باشد.

در این یادداشت کوتاه برای به‌چالش کشیدن دیدگاه بالا مجالی نیست؛ پیش‌فرض نوشتار حاضر این است که «لااقل بخشی از فلسفه وجودی و غایت دانشگاه و اعضای هیئت علمی، اثرگذاری مستقیم یا غیرمستقیم در بهبود جامعه است».

اعضای هیئت علمی موافق با این پیش‌فرض را می‌توان به دو دسته کلّی تقسیم کرد؛ دسته اوّل، کسانی که برای ادای دین خود به جامعه و بهبود زندگی مردم، تلاش کرده و راه‌های مختلفی را امتحان می‌کنند. میزان موفقیت این اشخاص بسیار متفاوت بوده و چه‌بسا در برخی موارد به نتایج محسوسی هم نائل نشوند. دسته دوّم کسانی هستند که اگرچه برای «مسئولیت اجتماعی» اهمّیت قائلند، در عمل، برای این مهم کار چندانی انجام نمی‌دهند و وقتی از آنان سئوال می‌شود که «چرا؟»، با تأکید بر موانع موجود نتیجه می‌گیرند که «چون امکان‌پذیر نیست» یا «چون بی‌فایده است».

از آنجا که سال‌هاست موضوع «مسئولیت اجتماعی اعضای هیئت علمی» برایم مهم بوده، درباره آن قلم زده، بازخورد دریافت کرده و با برخی استادان قائل به دیدگاه مخالف گفتگو کرده‌ام، به‌نظرم موانع متفاوتی را که گروه اخیر بر آن تأکید دارند می‌توان در قالب ۵ گروه زیر دسته‌بندی کرد:

۱. ساختار آموزش عالی (شامل نظام پاداش‌دهی، آئین‌نامه‌ها و غیره) با پرداختن به مسئولیت اجتماعی سازگاری ندارد؛
۲. مشکلات معیشتی اعضای هیئت علمی را به تمرکزکردن بر مدیریت زندگی خود و خانواده‌شان سوق می‌دهد؛
۳. عدم استقلال دانشگاه، پایین‌بودن سطح آزادی آکادمیک و پیامدهای منفی‌ای که پرداختن به مسائل اولویت‌دار جامعه می‌تواند برای اعضای هیئت علمی به دنبال داشته‌باشد؛
۴. نه در میان مسئولان و نه در بطن جامعه، برای شنیدن سخنان و توصیه‌های متخصصان دانشگاهی گوش شنوای چندانی وجود ندارد؛
۵. به علّت وجود مسائلی که خارج از حیطه کنترل و اثرگذاری اعضای هیئت علمی هستند (شامل مورد پیشین)، کارهایی که در زمینه مسئولیت اجتماعی می‌توان انجام داد به نتایج خود نمی‌رسند و از این رو، بیهوده‌اند.

از دید تأکیدکنندگان بر موانع بالا، سه عامل اوّل، پرداختن به مسئولیت اجتماعی را ناممکن و دو عامل آخر، آن را به کاری بی‌فایده -که نباید عمر و انرژی را برای آن هدر داد- تبدیل می‌کنند. آیا عوامل بالا از جنس «واقعیت و عذرقابل قبول» هستند یا از جنس «توجیه‌کردن و بهانه‌تراشی برای فرار از بار مسئولیت اجتماعی»؟

به‌نظرم، خودفریبی، بی‌انصافی و واقعیت‌گریزیست اگر بخواهیم عوامل بالا را بی‌اساس یا کم‌اهمّیت جلوه دهیم، امّا سئوال اصلی این است که آیا وجود عوامل نامبرده و اهمّیت آنها می‌تواند برای تلاش‌نکردن اعضای هیئت علمی در راستای ادای مسئولیت اجتماعی خود عذرقابل قبولی محسوب شود؟ به نظرم، پاسخ منفی است. در ادامه یادداشت، دلایلم را برای این پاسخ به‌صورت مختصر مطرح کرده‌ام: ...

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید
عذر یا توجیه؟!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
🔳⭕️وقتی علی نیز سانسور می شود!

علی نام شخصیتی است که بعد از پیامبر، مشهورترین جهان اسلام است. اما بخش مهمی از تاریخ وی سانسور شده. اصولا برخی دوست ندارند این بخش از تاریخ تبیین شود. حتی صفویان که مذهب رسمی این کشور را شیعه اعلام کردند فقط جنبه هایی خاص از زندگی و حکمرانی وی را برجسته کرده اند. تصویری که از وی برای ما نشان داده شده؛ قهرمانی جنگ آور، فاتحی قدرتمند و حاکمی مقتدر است که دوران کوتاه حکومتش بیشتر به جنگ گذشت. نام وی با شمشیر و خون و ذوالفقار گره خورده. بگذارید چند تصویر کاملا متفاوت از این شخصیت را با هم مرور کنیم:

1- روز بیعتش مردی از میان جمع برخاست و علنا گفت: با تو بیعت می کنم اما اگر رفتار نامناسبی داشته باشی، تو را خواهیم کشت. بدون اینکه حتی اخمی به ابرو بیاورد فقط یک کلمه گفت: قبول!

2- برخی افراد از بیعت او سر باز زدند، با مدارای تمام با آنان به گفتگو نشست و هیچ گونه فشاری تحمیل نکرد. برخی بیعت کردند و برخی نه! او امنیت کسانی که بیعت نکردند را تضمین کرد.

3- در زمان جنگ ها، همه چیز امنیتی می شود و هر کسی که همراهی نکرد می شود خائن. اما در یکی از جنگ ها، به مردم کوفه چنین نوشت: من یا ستمکارم یا ستمدیده. اگر مرا نیکوکار یافتید، یاری ام کنید و اگر خطاکارم دیدید، به سوی مسیر حق بازم گردانید. ذره ای لحن آمرانه در نوشتار او می یابید؟ فقط یک مورد نمونه مشابه در تاریخ می توان پیدا کرد؟

4- خودتان را جای یک فرمانده ارشد جنگ قرار دهید. عده ای می آیند و می گویند که ما با شما به میدان جنگ می آییم. آنجا حقیقت که بر ما معلوم شد تصمیم می گیریم که با شما باشیم یا با دشمنان شما. صادقانه چه می کنید؟ به او چنین پیشنهادی شد! نه تنها دلگیر نشد بلکه این سنجشگری و عقلانیت را پسندید و آنان را به چنین کاری تشویق کرد.

5- به مردمش می گفت: اگر فرامین من را در راستای پیروی خدا دیدید بر شما لازمست که همراهی کنید اما اگر در فرمان من، نافرمانی خدا نهفته بود چه از سوی من باشد و چه غیر من هرگز فرمان نبرید!! او از مردم اطاعت نمی خواست، شجاعتِ مخالفت می خواست.

6- او خود را در حلقه محدودی از یاران (خودی ها) محصور نمی کرد. موارد متعددی در تاریخ گزارش شده که مردم را به گفتگو و مشورت فراخوانده آنهم در مهم ترین امور مانند تصمیم گیری در مورد معاویه. به ويژه در باب جنگ ها، هم با بزرگان و سران قبایل و هم با مردم عادی به گفتگو می نشست.

7- وی متوجه شد که برخی نمی توانند خواسته هایشان را با وی در میان بگذارند یا به واسطه عدم دسترسی یا شرم یا ترس، برای اولین بار مکانیزمی طراحی کرد به نام «بیت القصص» تا مردم مستقیما با او در تماس باشند.

8- در یکی از سخنرانی‌ها یکی از سپاهیان بپاخاست و اظهاراتی کرد آمیخته به تملق. او سخنانش را چنین ادامه داد: ... من بیزارم از این که درباره من اینگونه بیاندیشید که تعریف و تمجید شما را دوست دارم. ... با سخنان زیبا از من تعریف نکنید و توصیه کرد که با گفتن «سخن حق» مرا ترک کنید.

9- انتقاد از خود را خط قرمز جامعه نکرد. در حکومتش پاسخ سخن هر چقدر تلخ بود فقط با سخن داده می شد! بسیاری از مخالفانش در مسجدی که نماز می خواند جمع می شدند اعتراض می کردند دشنامش می دادند. اما یک روز هم سهمشان از بیت المال حذف نشد. مخالفت با حکومت هزینه نداشت.

10- در برخوردهای قهری آن مقدار شکیبایی می ورزید و بر گفتگو، تعامل و مدارا تاکید می ورزید که برخی او را به تردید و ترس متهم می کردند (برداشت آزاد از کتاب اخلاق زمام داری نوشته دکتر صابر اداک، پژوهشگر ژرفانگر معاصر)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
این ها بخشی از «تاریخ تاریک» است که کمتر برای ما گفته شده. این ها کنار صدها واقعیت تاریخی پنهان داشته شده نشان می دهد که او حکومتش را بر سه اصل بنا کرد:
1- عقلانیت: حاکم خدا نیست. مردم باید جرات فکر کردن و سنجیدن داشته باشند و فرامین حاکمان باید با حق سنجیده شود. پیروی وفادارانه ارزشمند نیست. استدلال و سنجشگری است که باید مبنای انتخاب باشد و خرد جمعی مبتنی بر همین عقلانیت است که باید مبنای حکومت حاکمان باشد.
2- آزادی: آزادی یعنی آنکه افراد بتوانند متفاوت فکر کنند و آزادانه عقاید خود را با یکدیگر گفتگو کنند. «یکسان اندیشی»، استبداد می آورد و رکود و «متفاوت اندیشی» پویایی می آورد و رهایی.
3- اخلاق: حاکمان جایز نیستند به هیچ بهانه ای حتی جنگ، اصول آزادی و عقلانیت را لگدمال خودحق پنداری کنند.

او فقط فاتح خیبر نبود. مهم ترین فتح او باز کردن چشمان ما به الگوی جدیدی از حکمرانی است که بر مدار انعطاف، مداراجویی، عقلانیت ورزی، آزادمنشی و مشارکت جويي است. او فاتح همیشگی سرزمین عقلانیت و آزادگی است. چه یک خانواده را اداره می کنیم چه یک شهر یا یک شرکت بین المللی اصول سه گانه فوق الهام بخش است.

مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
Forwarded from کانال مهدی نصیری (مهدی نصیری)
◀️ با اصول حکمرانی و اسلام سیاسی امیر المومنین علیه السلام بیشتر آشنا شویم.

🔶 به علی ع گفتند: فردی در خانه اش به لهو و لعب و فحشا مشغول است! نگفت حمله کنید و شلاقشان بزنید. گفت خانه و حریم شخصی خودش است. با چشمان بسته وارد شد و بعد از خارج شدن از منزل دوباره چشمانش را باز کرد و گفت من چیزی ندیدم.

🔶وقتی مردم، بعد از قتل عثمان با اصرار شدید از او خواستند که حاکم شود گفت : "مرا رها کنید و سراغ فرد دیگری بروید"
اینطور نبود که تشکیل حکومت را بدون پذیرش و اقبال مردم تکلیف شرعی خود بداند و از هر فرصتی برای به چنگ آوردن آن تلاش کند.

🔶 اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب به مردم نگفت به خانه بروید و مطیع باشید، گفت: در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا حافظم باشد.

🔶 سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت حکومتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در حصر و زندانش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت.

🔶طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت.
چند روز بعد مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل ترک کردند!
علی ع به آن ها گفت کجا می روید؟! دروغ گفتند، علی گفت می دانم برای جنگ با من می روید.
با این وجود آن ها را زندانی نکرد. زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت.

🔶روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند.
یارانش گفتند شروع کنیم؟ فرمود: نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت : اللهم اشهد (خدایا شاهد باش).
سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند.
یاران گفتند شروع کنیم؟ او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت: اللهم اشهد.
تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم، آن گاه شمشیر برای دفاع از خود و یارانش بر کشید.

🔶بعد از جنگ جمل، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت "کاش پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم"
حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت.
سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برگرداند.

🔶 در مورد کسانی که با او جنگیدند، گفت :"برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند"

🔶 در زمان خلافت تمامی خزانه داری سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند.

🔶 هنگامی که خلیفه شد و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمی را که به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می کردند، با فریاد از این کار بر حذر داشت، گفت من هم انسانی مانند شما هستم، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید.

🔶وقتی خلیفه ی یکی از بزرگترین امپراطوریهای جهان در آن عصر بود، با فردی مسیحی اختلاف پیدا کرد و نزد قاضی رفت.
در دادگاه از این که قاضی او را امیر المومنین صدا کرد و بیشتر به او نگاه میکرد، خشمگین شد و گفت من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن. از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی حکم را پذیرفت.

🔶 فردی نابینا را دید که گدایی میکند.
گفت چرا به او نمیرسید و کمکش نمیکنید؟ گفتند مسیحی است. گفت آن زمان که بینا بود و برایتان کار می کرد، از دینش نمی گفتید، حالا او مسیحی شده؟!
مقرر کرد که از بیت المال مسلمین هر ماه به او پول بدهند تا مجبور به گدایی نباشد.

🔸خِرِّیت بن راشِد که بعدا از خوارج سرسخت شد و با یارانش به غارت و خونریزی مردم بیگناه دست زد، در جنگ صفین جزء سپاه علی ع بود. پس از جنگ و ماجرای حکمیت، روزی با سی تن از اصحابش نزد امام آمد و گفت: دیگر از تو اطاعت نمی‌کنم و پشت سرت نماز نمی‌خوانم و فردا از تو جدا خواهم شد.
امام ضمن نصایحی، علت این تصمیمش را جویا شد و خِرّیت قبول حکمیت و نشان دادن ضعف در مقابل معاویه را به عنوان دلیل ذکر کرد.
امام به او گفت: نزد من بنشین تا بر طبق قرآن و سنت با یکدیگر گفتگو کنیم.
خرّیت گفت: فردا نزد تو خواهم آمد.
و از آن‌جا خارج شد. یکی از حاضران که از نیت شوم خریت در فرار و جمع آوردن نیرو برای شورش و کشتار باخبر بود، به علی گفت: چرا الآن دستگیرش نمیکنی که از شرش در امان باشی؟
فرمود: اگر قرار باشد که ما با همه کسانی که در مظانّ اتهام هستند برخورد کنیم، فقط زندان‌ها را پر خواهیم کرد و من این کار را پیش از آنکه آشکارا علیه ما کاری کنند، صحیح نمیدانم.
در حکومت علی گفتگو حرف اول را می‌زد. او به مخالفانش آنقدر بها می‌داد که رو در رویشان می نشست و با آنها گفتگو می کرد.

📚اخلاق زمامداری، تالیف صابر اداک
https://www.tg-me.com/nasiri42
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
🌹 روز ملّی توسعه فرخنده باد 🌹

روز ملّی توسعه را به تمامی فعّالان فرهنگی، اجتماعی و مدنی ایران که با وجود مسائل و مشکلات متعدد و موانع بسیار امیدوارانه، بی‌هیاهو، آهسته‌وپیوسته، صلح‌طلبانه و آگاهی-مدار در راستای اصلاح، بهبود و آبادانی ایران عزیز گام برمی‌دارند تبریک و شادباش گفته، از پروردگار مهربان برای آنان تندرستی، نشاط، طول عمر با عزّت، توفیق روزافزون و فرجام نیک خواستارم.


در برگه‌های تقویم مناسبت‌های زیادی (اعم از دلچسب و نچسب) وجود دارند، امّا جای «روز ملّی توسعه» هنوز خالی است.


پویش فکری توسعه (پویشی با محوریت دکتر محسن رنانی که پیشنهاد دهندۀ ثبت این مناسبت است) فلسفۀ نام‌گذاری 16 اردیبهشت هر سال به نام «روز ملّی توسعه» را چنین توضیح می‌دهد: ...

متن کامل این یادداشت را می‌توانید از طریق لینک زیر مطالعه بفرمایید (زمان تقریبی مطالعۀ متن کامل: 3 دقیقه) 👇
https://vrgl.ir/qp2I3

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
دانشگاه به‌مثابه «محلّه و سازمانی نمایشی»
📰 منتشرشده در «نامۀ فرهنگ رازی» (نشریۀ تحلیلی فرهنگی دانشگاه رازی)

یکی از مسائل مهم ایران، ارتباط اندک سازمان‌های اجرایی و بطن جامعه با دانشگاه است. در جوامعی مثل ما، شکل‌گیری و رشد اجزای مختلف جامعه طی فرآیندی طبیعی و در قالب ارتباطی متقابل و سازمان‌یافته با یکدیگر صورت نپذیرفته است.

هم سازمان‌های دولتی و هم دانشگاه، وظایف معمول‌ خود را انجام داده و مستقل از میزان کارآمدی‌شان، بودجۀ برآمده از نفت خود را می‌گیرند و از این رو، به ارتباط با سایر بخش‌های جامعه هیچ احساس نیازی نمی‌کنند. از سوی دیگر، بطن جامعه نیز چون برای خود «قابلیت اثرگذاری» و مسئولیتی قائل نیست، به «غر زدن» اکتفا کرده و هیچ نیازی نمی‌بیند که بخواهد با دانشگاه ارتباط بگیرد.

با وجود ایرادهایی که به دانشگاه وارد است، چنانچه برای برداشتن گامی محسوس و مؤثر عزمی وجود داشته‌باشد، سازمان‌های دولتی و بطن جامعه فقط از طریق همکاری مستقیم و پررنگ با دانشگاه و دانشگاهیان است که می‌توانند این کار را به نحو مطلوبی انجام دهند. به همین ترتیب، با وجود ایرادهایی که به سازمان‌های دولتی و بطن جامعه وارد است، دانشگاه نیز اگر واقعاً می‌خواهد که مفید واقع شود، فقط از طریق تعامل با سازمان‌های بیرونی و بطن جامعه است که می‌تواند تأثیرگذار باشد.

طی سالیان اخیر، موضوع «ارتباط با صنعت، سازمان‌های اجرایی و جامعه» برای دانشگاه‌ها اهمّیت بیشتری پیدا کرده‌است. از میان دلایل این مسئله می‌توان به تأکید فزآیندۀ نهادهای بالادستی بر آن -که در شاخص‌‎های نظام‌های پاداش‌دهی و رتبه‌بندی نمود یافته‌است- و نیز محدود شدن بودجۀ دانشگاه‌ها اشاره کرد که آنها را به تلاش برای کسب درآمدهای بیشتر از طریق انعقاد قراردادهای پژوهشی با سازمان‌های دولتی و صنعت سوق می‌دهد.

پرسش این است که با توجه به شرایط پیش‌گفته، «دانشگاه‌ها چگونه می‌توانند سازمان‌های دولتی، بخش خصوصی و بطن جامعه را به ارتباط‌گرفتن با دانشگاه متمایل کنند؟». برای این مهم روش‌های مختلفی وجود دارد، مانند استفاده از فرصت‌های مختلف و به‌ویژه فضای رسانه، برای نقد سازمان‌های دولتی به خاطر رجوع اندک‌شان به دانشگاه و ارائۀ آمارهای مؤیّد این ادّعا. اصرار بر کاربرد این روش توسّط دانشگاه، سازمان‌های دولتی و بطن جامعه را به اتّخاذ موضعی مشابه سوق می‌دهد و در نتیجه، آنها نیز به‌شکل فزآینده‌ای بر ایرادها، ناکارآمدی و ناتوانی دانشگاه تأکید خواهند کرد. حاصل این تقابل و «لج‌ولج بازی»، افزایش شکاف موجود میان دانشگاه، سازمان‌های دولتی و بطن جامعه بوده و ما را از سکّوی برداشتن گام روبه‌جلویی محسوس و مؤثّر دورتر می‌کند.

به نظرم، رویکرد و روش خردمندانه‌تری که از دانشگاه انتظار می‌رود، تلاش برای تبدیل خود به یک «محلّه و سازمان نمایشی» است. این اصطلاح را -که احتمالاً در نگاه اوّل حاوی بار معنایی منفی و به‌معنای «تشریفاتی و ناکارآمد» به‌نظر می‌آید- از عبارت «مزرعه نمایشی» اقتباس کرده‌ام.

در علم ترویج و آموزش کشاورزی، یکی از بهترین‌ روش‌ها برای ترغیب کشاورزان به استفاده از ابزار و شیوه‌های علمی، ایجاد «مزرعه نمایشی» است. در این روش، مروجان به جای اینکه بخواهند با گفتن معایب شیوه‌های قدیمی کشاورزان و مزایای شیوه‌های جدید علمی آنها را نسبت به اصلاح نحوۀ کارشان متقاعد کنند، با استفاده از ابزار و شیوه‌های علمی جدید، یک مزرعه ایده‌آل در معرض دید آنها تأسیس می‌کنند. کشاورزان وقتی تفاوت محسوس این مزرعه را با مزارع خود می‌بینند، خودشان به مروّجان رجوع کرده و با اشتیاق تمام از آنها درخواست می‌کنند که نحوۀ کار با ابزار جدید و شیوه‌های علمی را به آنها بیاموزند.

دانشگاه‌ها نیز به جای تمرکز بر «گلایه از بخش‌های بیرونی به خاطر عدم رجوع به دانشگاه»، می‌توانند با استفاده از علم و تخصص‌هایی که در اختیار دارند، درون خود را آراسته و یک «محلّۀ نمایشی» برای بطن جامعه و یک «سازمان نمایشی» برای سایر سازمان‌های دولتی به نمایش بگذارند.

ادامۀ یادداشت را در «نامۀ فرهنگ رازی» مطالعه بفرمایید 👇
دانشگاه به‌مثابه «محلّه و سازمانی نمایشی»

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
تفاوت‌های محسوس دولت روحانی برای من!
(و تصمیمم در رابطه با انتخابات ۱۴۰۰)
📰 منتشر شده در عصر ایران (۲۲ خرداد ۱۴۰۰)

✔️ نسخۀ حاضر با نسخۀ منتشرشده در «عصر ایران» تفاوت‌هایی دارد.

برای بسیاری از مردم، دولت آقای روحانی با هر دولت دیگری که می‌توانست به‌جای آن بر سر کار بیاید تفاوت قابل بیانی نداشت، چه برای آنها که با همین استدلال در انتخابات پیشین شرکت نکردند و چه برای آنها که تصوّری جز این داشته و لذا به آقای روحانی رأی دادند امّا بعدها از این کارشان پشیمان شدند. بر خلاف عموم هم‌وطنانم، برای من این دولت با گزینه‌های دیگری که می‌توانستند به‌جای آن بیایند تفاوت‌های محسوس و قابل‌توجّهی داشت و به‌همین دلیل، باوجود شدّت‌گرفتن بسیاری از مسائل‌ومشکلات جامعه در این دولت، از رأیی که به آن دادم پشیمان نیستم. از آنجا که «تفاوت‌های دولت روحانی برای من» در بستر «نگرش متفاوتم نسبت به چگونگی اصلاح جامعه» معنا پیدا می‌کنند، برای توضیح‌شان مجبورم مفروضاتم در این رابطه را به‌شکل مختصر (بدون ذکر جزئیاتی که البته مهم هم هستند) بیان کنم:

۱. راه اصلی بهبود جامعه «راه از پایین به بالا» و مهمترین مؤلفه‌های آن اوّل، «افزایش سطح آگاهی و فرهنگ» (با تمرکز بر مسئولیت‌پذیری اجتماعی، گفتگو، تمرین کار جمعی، تفکّرنقّادانه، ترویج مطالعه و کتابخوانی و امثال آنها) و سپس، «مطالبه‌گری مدنی» است.

۲. فعّالیت‌های فرهنگی-اجتماعی در سطح خرد (مثلا در مقیاس محلّه یا محل کار) نه‌تنها بی‌فایده نیستند، بلکه به‌مثابه گام‌های روبه‌جلویی بسیار ارزشمند و از بهترین و موثّرترین کارهایی هستند که می‌توان و باید انجام داد.

۳. رسیدن به مقصد (جامعۀ به‌سامان) «زمان‌بر» بوده و مستلزم «صبر» و حرکت «آهسته‌وپیوسته» است. در مقابل، راه‌های میان‌بُری مانند آشوب، شورش و انقلاب، برای «بهبود جامعه» ظرفیتی ندارند.

۴. بر اساس باورهای بالا، «انتخابات» به‌خودی‌خود و به‌تنهایی، مسئلۀ خیلی تعیین کننده‌ای نیست. یعنی نه با «صرف شرکت‌کردن در آن و رأی دادن به یک گزینۀ خاص» می‌توان به بهبود جامعه کمک شایانی کرد و نه می‌توان به فواید «تحریم انتخابات» دل خوش کرد. زیرا بر اساس مفروضات پیش‌گفته، اثرگذاری هر فرد در «به‌سامان‌شدن جامعه» به میزان مشارکت آهسته‌وپیوستۀ او در «فعالیت‌های فرهنگی-اجتماعی کوچک‌مقیاس (با ویژگی‌های پیش‌گفته) و مطالبه‌گری مدنی» وابسته است، چه به گزینۀ الف رأی داده‌باشد، چه به گزینۀ ب رأی داده‌باشد و چه در انتخابات شرکت نکرده‌باشد.

بر اساس نگرشم نسبت به «راه و روش بهبود جامعه»، در دولت روحانی توانستم کارهای زیر را انجام دهم: ... (به متن کامل مراجعه کنید) ...

در همان انتخابات پیشین هم که سعی می‌کردم سایرین را برای رأی‌دادن به آقای روحانی متقاعد کنم، از او و دولتش توقّعی بیش از این نداشتم. به سایرین تأکید می‌کردم که: «نمی‌گویم دولت روحانی آزادی، امنیت، عدالت و رفاه به‌همراه می‌آورد؛ تفاوت مهم این است که در صورت استقرار دولت او و در مقام مقایسه با سایر گزینه‌های موجود، فضا برای پرداختن به فعّالیت‌های فرهنگی-اجتماعی مساعدتر خواهد بود. همچنین، این تفاوت به خوبتر و خیرخواه‌تر بودن یا نبودن آقای روحانی ربطی ندارد؛ مسئله این است که او به‌عنوان یک سیاست‌مدار در موقعیتی قرار گرفته که برای موفق‌تر عمل‌کردن در بازی قدرت، مجبور است با «کارت‌های به‌نسبت مردمی‌تری» (مانند آزادی بیان و امثال آن) بازی کند. این که از درون و در نیّاتش واقعاً چقدر طرفدار این نوع ارزش‌هاست نه مسئلۀ ماست و نه قابل تشخیص».

وقتی یک نفر (نگارنده) توانسته‌ است این کارها را انجام دهد، اگر بخش قابل توجّهی از مردم، به‌جای توقّف در «نق‌زدن» و «شکوه و گلایه‌» تلاش می‌کردند از فرصت‌های موجود (هر چند اندک) برای برداشتن گام‌هایی روبه‌جلو در عرصۀ فعّالیت‌های فرهنگی-اجتماعی و مطالبه‌گری مدنی استفاده کنند، چه تحوّلاتی رخ داده‌بود و جامعه چه تغییراتی کرده‌بود؟!

مسلّماً، از دید کسانی که در خصوص «راه‌وروش اصلاح جامعه» نگرش متفاوتی داشته و برای تلاش‌های فرهنگی-اجتماعی کوچک‌مقیاس شأنیّت و اثرگذاری چندانی قائل نیستند، دولت روحانی با هر دولت قابل تصوّر دیگری تفاوتی نداشته‌ و با هیچ دولت احتمالی آتی نیز تفاوت محسوسی نخواهد داشت، همچنین برای کسانی که منتظر«قهرمان» یا «قهرمان‌هایی» (هر کسی غیر از خودشان، چه از میان دولت‌مردان و چه از نخبگان غیردولتی) هستند که جامعه را در مسیر گلستان‌شدن قرار دهند، مسائل‌ومشکلات‌ جامعه را حل کنند و برایشان آزادی، امنیت، عدالت و رفاه به ارمغان بیاورند.

متن کامل (شامل تصمیمم در رابطه با انتخابات ۱۴۰۰) را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
تفاوت‌های محسوس دولت روحانی برای من

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در مسائل اجتماعی (شامل انتخابات) چگونه تصمیم می‌گیریم؟

این نظرسنجی با هدف سوق‌دادن جامعه به «تأمّل دربارۀ فرایند تصمیم‌گیری درخصوص مسائل اجتماعی (با تأکید بر انتخابات)» و «تقویت تفکّر نقادانه» طراحی شده‌است.

این نظرسنجی به «چیستی تصمیم» افراد (رأی به یکی از نامزدها، رأی سفید یا تحریم) ارتباطی ندارد.

لطفا برای لحظاتی در مورد «فرایند تصمیم‌گیری خود در رابطه با انتخابات ۱۴۰۰» تأمّل کرده و یکی از گزینه‌ها را انتخاب بفرمایید.

چنانچه مفید می‌دانید، لطفا بازنشر دهید.

لینک نظرسنجی:👇
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani/391

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
⁉️ هم‌زیستی «توده» و «استبداد»!
📰 منتشر شده در عصر ایران (۱۹ تیر ماه ۱۴۰۰)

به نظرم، «استبداد»، به‌ویژه وقتی در تاریخ یک کشور استمرار پیدا کرده‌باشد، چیزی نیست که بتوان آن را صرفاً به «ویژگی‌های اقلیت حاکم» فروکاست، بلکه حالتی است که ساحت‌های مختلف حیات جمعی (شامل فرهنگ عمومی) را در بر می‌گیرد.

اگرچه «تودۀ کف جامعه» طبقه‌ایست که از «استبداد» بیشترین آسیب را می‌بیند، امّا در عین حال و به‌صورت ناخواسته و ناخودآگاه، با آن هم‌زیستی و هم‌بستگی دوسویه و همه‌جانبه‌ای دارد.

نه «استبداد» بدون «توده» امکان ظهور، استمرار و رشد دارد و نه «توده» بدون «استبداد»؛ توده‌وارگی و استبداد دو مفهوم و واقعیت درهم‌تنیده هستند. نه «استبداد» را می‌توان به‌عنوان یک مسئلۀ مجزّا از «توده‌وارگی» مورد تحلیل قرار داد و به اصلاحش پرداخت و نه «توده» را مستقل از «استبداد».

در جوامع «استبدادی-توده‌وار» از یک سو، دم‌دستی‌ترین نیرویی که آزادی‌خواهان برای مقابله با استبداد وسوسه می‌شوند که بر آن تکیه کنند «توده و حرکت‌های توده‌وار» است و از سوی دیگر، دم‌دستی‌ترین راه‌حلی که حاکمان برای برقراری نظم و کنترل توده، به‌سمت آن سوق پیدا می‌کنند «زور و استبداد» است.

در نگاه اوّل، ممکن است «توده و جنبش‌های توده‌وار» در تقابل با «استبداد و استبدادگران» به نظر برسند. اگرچه استبدادگران از سیل توده احساس خطر می‌کنند و امواج این سیل می‌تواند پایانی برای عمر آنها و ساختار استبدادی‌شان باشد، امّا آنچه با این سیل عوض می‌شود صرفاً ظواهر (نام‌ها و عنوان‌ها) و بازیگران هستند؛ با درگرفتن هر سیل جدید توده، «استبداد» (به‌عنوان یک ویژگی کلّی جامعه که «حکومت استبدادی» صرفاً یکی از جنبه‌ها و نمود و بروزهای آن است) بیش‌ازپیش در اعماق فرهنگ و سایر عرصه‌های حیات جمعی ریشه می‌دواند.

به نظرم، کسانی که برای «اصلاح توده» به «زور و استبداد» روی می‌آورند و کسانی که برای «برچیدن بساط استبداد» به «حرکت‌های توده‌وار (مانند شورش و انقلاب)» دل خوش می‌کنند، ولو با این تحلیل و توجیه باشد که «به‌ناچار و موقّتاً چنین می‌کنیم»، به یک اندازه در اشتباه هستند و در واقع، به‌شکلی هم‌افزا به استمرار و تقویت معضل «استبداد-توده‌وارگی» کمک می‌کنند.

🔹 چه باید کرد؟!

به نظرم، تنها رویکردها، مسیرها و راه‌حل‌‌هایی قابلیت اصلاح جامعه و درمان معضل «استبداد-توده‌وارگی» را دارند که به‌بهانۀ درمان یکی، دیگری را تقویت نکرده بلکه با هر گام، به یک اندازه در درمان این دو معضل درهم‌تنیده، هم‌افزا و «بازتولیدکنندۀ یگدیگر» موثّر باشند.

در جوامع «استبدادی-توده‌وار»، حرکت در مسیر اصلاح‌گرانه‌ای که به سمت هیچ یک از دو معضل «استبداد» و «توده‌وارگی» منحرف نشود، مانند عبور از پلی باریک است با درّه‌هایی عمیق در دو سوی آن. عبور از این پل صرفا با گام‌برداشتنی آهسته‌وپیوسته، مدنی و خردمندانه امکان‌پذیر است؛ هرگونه عجله یا احساساتی شدن به سقوط در یکی از این دو درّه منجر خواهدشد.

پیش از این، دیدگاه خود در رابطه با «چه باید کرد؟» را طی یادداشتی با عنوان «چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟» در معرض نقد قرار داده‌ام که نسخۀ خلاصه‌شدۀ آن در کانال تلگرامی «شبکۀ توسعه» و نسخۀ کامل و گویا‌تر آن در اینجا منتشرشده‌است. ...

در ادامۀ یادداشت می‌خوانید:

برخی شباهت‌ها، اشتراکات و همکاری‌های «توده» با «حاکمان مستبد»!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
2024/09/22 09:29:20
Back to Top
HTML Embed Code: