ندای زنان ایران
Photo
شدت گاز بدنش را از بین برده است. جسدش را روی تخت سیمانی غسالخانه خواباندند و با پودر صدر و کافور اندامهای پارهپارهاش را میپوشانند. کارگر جوانی که قرار بود تا چند روز دیگر راهی خانه شود، اما طعمه معدن زغالسنگ شد. جسد حمید آموزگار را از بلوک C بیرون کشیدند و حالا برادرش با چهرهای بهتزده جلوی درِ غسالخانه نشسته تا تن بیجان برادر را به خانه برگرداند.
اینجا غسالخانه باغ رضوان طبس است. جلوی در آن ماشینهای حمل جسد از شهرهای مختلف ردیف شدهاند تا جنازه کارگرهای غیربومی را به شهر خودشان ببرند. راننده این ماشینها تعریف میکند که چون ماشین مجهز به سردخانه نیست، مجبوریم روی جنازهها یخ بگذاریم و برای همین به دنبال یخ هستیم. خانواده یکی از این کارگران با صورتی پریشان جلو میآید: «خانم خبرنگار، اینها را در روزنامه بنویس! بنویس که با ما چه کردند! حتی پول حمل جنازه عزیزمان را هم خودمان باید بدهیم. از 15 تا 20 میلیون دادیم تا تن بیجانشان را به خانه ببریم. آنهم بدون سردخانه! فقط چند تکه یخ به ما میدهند تا روی آنها بگذاریم!»
کارگرهای دیگر که در انتظار غسل همکار خود هستند جلو میآیند تا هرکدام حرفی بزنند. یکی از مردان میانسال شروع میکند: «شیفت ما تمام شده بود. معدن را گاز گرفته بود و ما گفتیم داخل نیایید، اینجا پر از گاز است ولی هیچکس گوش نداد. سرپرست گفته بود کار کنید. الان چه کسی جوابگوی این درد است؟». یکی دیگر از کارگرهای جلوی غسالخانه ادامه میدهد: «والله ما گفتیم! اصلا از ترس ریزش و گاز ما سریع جمعوجور کردیم تا بیرون بیاییم. همه اینها را گفتیم ولی اصلا توجه نکردند.
همین هفته برای خرید لوازمالتحریر با پدرش راهی بازار شود. منتظر بود تا پنجم مهر برسد تا با هم به خرید بروند، اما نشد. محمدجواد بهشتی یکی از کارگرهای معدنجو است که همه در بیخبری او به سر میبرند. خانه آنها سیاهپوش است اما میهمانها نمیدانند امید برای پیداشدن او بدهند یا تسلیت برای داغ جوان این خانه. اما آدمهای خانه مرگ او را پذیرفتهاند و فقط منتظرند تا آگاهی برای شناسایی جسد صدایشان کند، همه سیاه پوشیدهاند و هر لحظه این مصیبت را به یاد خودشان میآورند. اما همسر و پسر هشتساله محمدجواد گوشه دیوار نشستهاند و بدون هیچ حرفی اشک میریزند، هرچند پسر او حتی گریه هم نمیکند و گویی منتظر بازگشت است. یکی از زنهای فامیل دختربچه چندماههای را جلو میآورد «ببین این دختر کوچکش است، حالا آینده این بچه چه میشود؟»
این بخشی از روایت نسترن فرخه در روزنامه شرق است.
nastaran_farokhe
#معدن_طبس
#ایرانم_اعتصاب
#محاکمه_عاملان_جنایت_معدن_طبس
@nedaeziran
شدت گاز بدنش را از بین برده است. جسدش را روی تخت سیمانی غسالخانه خواباندند و با پودر صدر و کافور اندامهای پارهپارهاش را میپوشانند. کارگر جوانی که قرار بود تا چند روز دیگر راهی خانه شود، اما طعمه معدن زغالسنگ شد. جسد حمید آموزگار را از بلوک C بیرون کشیدند و حالا برادرش با چهرهای بهتزده جلوی درِ غسالخانه نشسته تا تن بیجان برادر را به خانه برگرداند.
اینجا غسالخانه باغ رضوان طبس است. جلوی در آن ماشینهای حمل جسد از شهرهای مختلف ردیف شدهاند تا جنازه کارگرهای غیربومی را به شهر خودشان ببرند. راننده این ماشینها تعریف میکند که چون ماشین مجهز به سردخانه نیست، مجبوریم روی جنازهها یخ بگذاریم و برای همین به دنبال یخ هستیم. خانواده یکی از این کارگران با صورتی پریشان جلو میآید: «خانم خبرنگار، اینها را در روزنامه بنویس! بنویس که با ما چه کردند! حتی پول حمل جنازه عزیزمان را هم خودمان باید بدهیم. از 15 تا 20 میلیون دادیم تا تن بیجانشان را به خانه ببریم. آنهم بدون سردخانه! فقط چند تکه یخ به ما میدهند تا روی آنها بگذاریم!»
کارگرهای دیگر که در انتظار غسل همکار خود هستند جلو میآیند تا هرکدام حرفی بزنند. یکی از مردان میانسال شروع میکند: «شیفت ما تمام شده بود. معدن را گاز گرفته بود و ما گفتیم داخل نیایید، اینجا پر از گاز است ولی هیچکس گوش نداد. سرپرست گفته بود کار کنید. الان چه کسی جوابگوی این درد است؟». یکی دیگر از کارگرهای جلوی غسالخانه ادامه میدهد: «والله ما گفتیم! اصلا از ترس ریزش و گاز ما سریع جمعوجور کردیم تا بیرون بیاییم. همه اینها را گفتیم ولی اصلا توجه نکردند.
همین هفته برای خرید لوازمالتحریر با پدرش راهی بازار شود. منتظر بود تا پنجم مهر برسد تا با هم به خرید بروند، اما نشد. محمدجواد بهشتی یکی از کارگرهای معدنجو است که همه در بیخبری او به سر میبرند. خانه آنها سیاهپوش است اما میهمانها نمیدانند امید برای پیداشدن او بدهند یا تسلیت برای داغ جوان این خانه. اما آدمهای خانه مرگ او را پذیرفتهاند و فقط منتظرند تا آگاهی برای شناسایی جسد صدایشان کند، همه سیاه پوشیدهاند و هر لحظه این مصیبت را به یاد خودشان میآورند. اما همسر و پسر هشتساله محمدجواد گوشه دیوار نشستهاند و بدون هیچ حرفی اشک میریزند، هرچند پسر او حتی گریه هم نمیکند و گویی منتظر بازگشت است. یکی از زنهای فامیل دختربچه چندماههای را جلو میآورد «ببین این دختر کوچکش است، حالا آینده این بچه چه میشود؟»
این بخشی از روایت نسترن فرخه در روزنامه شرق است.
nastaran_farokhe
#معدن_طبس
#ایرانم_اعتصاب
#محاکمه_عاملان_جنایت_معدن_طبس
@nedaeziran
کارگر ایرانی با حقوق ۱۲ میلیونی در عمق ۲۰۰ متری بدون تجهیزات و با کفش پاره برای لقمه ای نان ، جان می سپارد و حاکمیتی که از همسان کردن قیمت بنزین با کشورهای همسایه و ارائه خدمات به نرخ جهانی می گوید.......
✍محمد پارسی
@nedaeziran
✍محمد پارسی
@nedaeziran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینجا بهبهان است، مردی بسیجی که همسر چادریش ترک موتورش نشسته، به دختر جوان نزدیک میشود و او را خاطر عدم تمکین از حجاب اجباری مورد ضرب و شتم قرار میدهد
.این واقعه در جمعه شب سی شهریور حوالی میدان محسنی بهبهان رخ داده است.
#حجاب_اجباری
#خشونت_علیه_زنان
#نه_به_حجاب_اجباری
@nedaeziran
.این واقعه در جمعه شب سی شهریور حوالی میدان محسنی بهبهان رخ داده است.
#حجاب_اجباری
#خشونت_علیه_زنان
#نه_به_حجاب_اجباری
@nedaeziran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قلعه چنعان، سمتِ راستِ لولههای نفتی!
لوله هایی که با خود میلیاردها دلار حمل میکنند اما در مسیر خود، پا روی فقر و فلاکت میگذارند.
قلعه چنعان راست و چپ ندارد همه اش پوشیده از فقر است.
#چنعان
@nedaeziran
لوله هایی که با خود میلیاردها دلار حمل میکنند اما در مسیر خود، پا روی فقر و فلاکت میگذارند.
قلعه چنعان راست و چپ ندارد همه اش پوشیده از فقر است.
#چنعان
@nedaeziran
🔴سازمانهای جهانی حقوق بشر خواستار فشار بر حکومت ایران برای آزادی توماج صالحی شوند
حساب کاربری توماج صالحی در شبکه اجتماعی ایکس اعلام کرد؛ سازمانهای حقوق بشری «داوتی استریت چمبرز»، «شاخص سانسور» و «بنیاد حقوق بشر» با انتشار بیانیهای مشترک در آستانهٔ نشست مجمع عمومی سازمان ملل از سران کشورهای جهان خواست با استفاده از این فرصت و اعمال فشار پیش از سخنرانی پزشکیان، خواهان آزادی فوری توماج صالحی شوند.
همچنین در این بیانیه به مجموعاً سه سال آزار و اذیت قضایی این هنرمند و فعال حقوق بشر، صدور حکم اعدام برای او، شکنجه، بازداشتهای خودسرانه، ادامه حبس غیرقانونی او و امتناع مسئولان از رسیدگی پزشکی فوری به او نیز اشاره شده است.
#توماج_صالحی
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@nedaeziran
حساب کاربری توماج صالحی در شبکه اجتماعی ایکس اعلام کرد؛ سازمانهای حقوق بشری «داوتی استریت چمبرز»، «شاخص سانسور» و «بنیاد حقوق بشر» با انتشار بیانیهای مشترک در آستانهٔ نشست مجمع عمومی سازمان ملل از سران کشورهای جهان خواست با استفاده از این فرصت و اعمال فشار پیش از سخنرانی پزشکیان، خواهان آزادی فوری توماج صالحی شوند.
همچنین در این بیانیه به مجموعاً سه سال آزار و اذیت قضایی این هنرمند و فعال حقوق بشر، صدور حکم اعدام برای او، شکنجه، بازداشتهای خودسرانه، ادامه حبس غیرقانونی او و امتناع مسئولان از رسیدگی پزشکی فوری به او نیز اشاره شده است.
#توماج_صالحی
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@nedaeziran
دختر وزنهبردار ایران هم پناهنده شد
فدراسیون وزنه برداری در خبری کوتاه اعلام کرد فاطمه کشاورز ملیپوش دسته ۷۱ کیلوگرم ایران، هتل محل اقامت در لئون اسپانیا را ترک کرده و تلفن همراهش خاموش است.
@nedaeziran
فدراسیون وزنه برداری در خبری کوتاه اعلام کرد فاطمه کشاورز ملیپوش دسته ۷۱ کیلوگرم ایران، هتل محل اقامت در لئون اسپانیا را ترک کرده و تلفن همراهش خاموش است.
@nedaeziran
ندای زنان ایران
Photo
کانون نویسندگان ایران
روز سهشنبه ۳۱ شهریورماه بر اثر نشت گاز و وقوع انفجار در معدن زغالسنگ طبس دها کارگر کشته و زخمی شدند. خبرگزاریها ابتدا از کشته شدن ۳۸ کارگر و مفقود شدن ۱۴ تن دیگر خبر دادند. اکنون خبرها حاکی از کشته شدن ۵۲ تن از کارگرانی است که در تونلهای این معدن مشغول کار بودند و عملیات امداد تنها برای بیرون آوردن اجساد ادامه دارد. برخی دیگر از کارگران حاضر در این معدن نیز دچار جراحات شدید و مسمومیت گازی شدهاند.
اخبار منتشرشده پیرامون این فاجعه حکایت از وضعیتی جانکاه و هولناک پیش و پس از آن دارد؛ سایر معدنچیان این معدن از «شکایت و هشدار مداوم کارگران» درخصوص عدمایمنی و تجهیزات کافی پیش از وقوع این انفجار خبر دادهاند. خانوادهی کشتهشدگان هم در رنج و سرگردانی به سر میبرند و برخی اعلام کردهاند که «پول حمل جنازهی عزیزانمان را هم خودمان باید بدهیم» و «فقط چند تکه یخ میدهند تا روی اجساد بگذاریم». همچنین در خبرها آمده که گزارشگران صدا و سیمای حکومت به برخی کارگران و بازماندگان حکم کردهاند که چه بگویند و چه نگویند!
این فشارهای مضاعف بر کارگران و خانوادهی کشتهشدگان در شرایطی رخ میدهد که، حتی به گفتهی برخی مسئولان حکومت، در این معدن «حداقل ایمنی» هم رعایت نشده است.
مسئولان و خبرگزاریهای «رسمی» مدام با عنوان «حادثه» و «سانحه» از چنین فجایعی نام میبرند و همه دستبهکار «طبیعی»نماییِ وقوع و تکرار آنها هستند. اما هیچ جزئی از این گونه فجایع «طبیعی» نیست. آنجا که هستی و حیات کارگران در گرو وضع و اجرای قوانینی استثمارگرانه قرار گرفته است، آنجا که حق راهاندازی هرگونه اجتماع و تشکل مستقل از آنان سلب شده است، اگر هم «حادثه»ای در کار باشد، حادثهای پیشاپیش سازمانیافته خواهد بود.
آمار رسمی «پزشکی قانونی» از قریب به دو هزار کشته و ۲۷ هزار مصدوم «حوادث کاری» در سال ۱۴۰۲ خبر میدهد. به این آمار اگر شرح وضع معیشتی کارگران را هم بیفزاییم روشن میشود که جمع کثیری از آنان در گیرودار زندهماندن هستند و زندگی نمیکنند؛ چنانکه شرح جزئیات انفجار معدن طبس و نیز وضع حقوق و امکانات کارگران آن گواه همین استثمار اسفناک است.
کشته شدن معدنچیان طبس اولین مورد از این دست نیست و اگر این وضع ادامه یابد آخرین هم نخواهد بود. چنین وقایعی هربار، هم بارآور خشم و همدردی عمومی است و هم این پرسشها را طنینانداز میکند: چرا صدای این کارگران به جایی نرسیده است؟ چرا اکنون صدای بازماندگان به جایی نمیرسد؟ چرا صدای کارگران شازند و طزره و ... به جایی نرسید؟
پاسخ روشن است، و در جریان اعتراضهای گستردهی این سالیان روشنتر شده است؛ حق متشکلشدن آزادانهی کارگران، حق تجمع و حق آزادی بیان بدیهیترین و پایهایترین حقوقی است که آنان را از تکافتادگی و بیصدایی در میآورد. امکانی که استقلال جمعی آنان را تضمین میکند تا خود عامل بیان و تحقق خواستههایشان باشند و دیگر فرمان «چه بگویید و چه نگویید» در کار نباشد.
و بیتردید تنها از این مجرا، و نه از مجرای دل بستن به وعدهها و نمایشهای مکرر و بیحاصل مسئولان حکومت است که امکان تغییر نسبی وضعیت جانکاه کارگران ممکن خواهد شد. تا مگر انفجاری دیگر و فاجعهای دیگر در کار نباشد؛ تا مگر از این پس آمار تکاندهندهی کشتهشدن کارگران «طبیعی» جلوه داده نشود!
@nedaeziran
روز سهشنبه ۳۱ شهریورماه بر اثر نشت گاز و وقوع انفجار در معدن زغالسنگ طبس دها کارگر کشته و زخمی شدند. خبرگزاریها ابتدا از کشته شدن ۳۸ کارگر و مفقود شدن ۱۴ تن دیگر خبر دادند. اکنون خبرها حاکی از کشته شدن ۵۲ تن از کارگرانی است که در تونلهای این معدن مشغول کار بودند و عملیات امداد تنها برای بیرون آوردن اجساد ادامه دارد. برخی دیگر از کارگران حاضر در این معدن نیز دچار جراحات شدید و مسمومیت گازی شدهاند.
اخبار منتشرشده پیرامون این فاجعه حکایت از وضعیتی جانکاه و هولناک پیش و پس از آن دارد؛ سایر معدنچیان این معدن از «شکایت و هشدار مداوم کارگران» درخصوص عدمایمنی و تجهیزات کافی پیش از وقوع این انفجار خبر دادهاند. خانوادهی کشتهشدگان هم در رنج و سرگردانی به سر میبرند و برخی اعلام کردهاند که «پول حمل جنازهی عزیزانمان را هم خودمان باید بدهیم» و «فقط چند تکه یخ میدهند تا روی اجساد بگذاریم». همچنین در خبرها آمده که گزارشگران صدا و سیمای حکومت به برخی کارگران و بازماندگان حکم کردهاند که چه بگویند و چه نگویند!
این فشارهای مضاعف بر کارگران و خانوادهی کشتهشدگان در شرایطی رخ میدهد که، حتی به گفتهی برخی مسئولان حکومت، در این معدن «حداقل ایمنی» هم رعایت نشده است.
مسئولان و خبرگزاریهای «رسمی» مدام با عنوان «حادثه» و «سانحه» از چنین فجایعی نام میبرند و همه دستبهکار «طبیعی»نماییِ وقوع و تکرار آنها هستند. اما هیچ جزئی از این گونه فجایع «طبیعی» نیست. آنجا که هستی و حیات کارگران در گرو وضع و اجرای قوانینی استثمارگرانه قرار گرفته است، آنجا که حق راهاندازی هرگونه اجتماع و تشکل مستقل از آنان سلب شده است، اگر هم «حادثه»ای در کار باشد، حادثهای پیشاپیش سازمانیافته خواهد بود.
آمار رسمی «پزشکی قانونی» از قریب به دو هزار کشته و ۲۷ هزار مصدوم «حوادث کاری» در سال ۱۴۰۲ خبر میدهد. به این آمار اگر شرح وضع معیشتی کارگران را هم بیفزاییم روشن میشود که جمع کثیری از آنان در گیرودار زندهماندن هستند و زندگی نمیکنند؛ چنانکه شرح جزئیات انفجار معدن طبس و نیز وضع حقوق و امکانات کارگران آن گواه همین استثمار اسفناک است.
کشته شدن معدنچیان طبس اولین مورد از این دست نیست و اگر این وضع ادامه یابد آخرین هم نخواهد بود. چنین وقایعی هربار، هم بارآور خشم و همدردی عمومی است و هم این پرسشها را طنینانداز میکند: چرا صدای این کارگران به جایی نرسیده است؟ چرا اکنون صدای بازماندگان به جایی نمیرسد؟ چرا صدای کارگران شازند و طزره و ... به جایی نرسید؟
پاسخ روشن است، و در جریان اعتراضهای گستردهی این سالیان روشنتر شده است؛ حق متشکلشدن آزادانهی کارگران، حق تجمع و حق آزادی بیان بدیهیترین و پایهایترین حقوقی است که آنان را از تکافتادگی و بیصدایی در میآورد. امکانی که استقلال جمعی آنان را تضمین میکند تا خود عامل بیان و تحقق خواستههایشان باشند و دیگر فرمان «چه بگویید و چه نگویید» در کار نباشد.
و بیتردید تنها از این مجرا، و نه از مجرای دل بستن به وعدهها و نمایشهای مکرر و بیحاصل مسئولان حکومت است که امکان تغییر نسبی وضعیت جانکاه کارگران ممکن خواهد شد. تا مگر انفجاری دیگر و فاجعهای دیگر در کار نباشد؛ تا مگر از این پس آمار تکاندهندهی کشتهشدن کارگران «طبیعی» جلوه داده نشود!
@nedaeziran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیویی از یک دانشآموز دختر در فضای مجازی منتشر شده است که با عصبانیت و کلافگی رو به دوربین به مانتو و مقنعهای که به زور تنش کردهاند تا آماده رفتن به مدرسه شود اعتراض میکند. او مقنعه خود را به زمین میاندازد و با عصبانیت میگوید این لباسها الان به نظر شما خوشگله؟؟ کدوم خری این لباسها رو تن من کرده؟
شاید بسیاری با این ویدیو خندیده باشند اما این حس خشم و کلافگی برای بیشتر زنان ایران حسی آشناست.
#زن_زندگی_آزادی
@nedaeziran
شاید بسیاری با این ویدیو خندیده باشند اما این حس خشم و کلافگی برای بیشتر زنان ایران حسی آشناست.
#زن_زندگی_آزادی
@nedaeziran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شیرین نجفی، خواهر جاویدنام حدیث نجفی، ضمن انتشار این ویدئو نپست:
«موزیک بی کلامی که حدیث عاشقش بود و این تابلو نقاشی تصویر یکی از آرزوهای حدیث که دوس داشت لباس عروس بپوشه با یه دسته گل رز قرمز چه حیف که بعد رفتنت آرزوهات برآورده شد💔»
- «خیلی دوست دارم الان که دارم میرم آخرش وقتی چند سال گذشت خوشحال باشم رفتم تظاهرات و همه چی عوض شده.»
این آخرین پیام حدیث نجفی است دختر پر شور ایران و جوان انقلابی ۲۳ سالهای که روز چهارشنبه ۳۰ شهریور با گلولههای مأموران حکومتی در کرج جان باخت.
حدیث در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ و در بلوار ارم مهرشهر کرج با ۶ گلوله جنگی و چندین گلوله ساچمهای کشته شد.
#حدیث_نجفی
#مهسا_امينی
#انقلاب_ژینا
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ایستادهایم_تا_پایان
@nedaeziran
«موزیک بی کلامی که حدیث عاشقش بود و این تابلو نقاشی تصویر یکی از آرزوهای حدیث که دوس داشت لباس عروس بپوشه با یه دسته گل رز قرمز چه حیف که بعد رفتنت آرزوهات برآورده شد💔»
- «خیلی دوست دارم الان که دارم میرم آخرش وقتی چند سال گذشت خوشحال باشم رفتم تظاهرات و همه چی عوض شده.»
این آخرین پیام حدیث نجفی است دختر پر شور ایران و جوان انقلابی ۲۳ سالهای که روز چهارشنبه ۳۰ شهریور با گلولههای مأموران حکومتی در کرج جان باخت.
حدیث در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ و در بلوار ارم مهرشهر کرج با ۶ گلوله جنگی و چندین گلوله ساچمهای کشته شد.
#حدیث_نجفی
#مهسا_امينی
#انقلاب_ژینا
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ایستادهایم_تا_پایان
@nedaeziran
گزارشی از آخرین وضعیت پخشان عزیزی در زندان اوین
روز گذشته، #پخشان_عزیزی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام که در زندان اوین محبوس است، به بیمارستان منتقل و پس از معاینات پزشکی به زندان بازگردانده شد. خانم عزیزی از سه ماه پیش تاکنون از ملاقات با خانواده محروم مانده است.
یک منبع نزدیک به خانواده وی ضمن تایید این خبر گفت: خانم عزیزی از مشکلات جسمی همچون سردردهای مزمن و کمردرد رنج میبرد و با وجود درخواستهای مکرر برای رسیدگی پزشکی، پس از مدتها انتظار به بیمارستان منتقل شد. به گفته پزشکان، وی برای تکمیل مراحل درمان و انجام معاینات ماهانه باید مجدداً به بیمارستان اعزام شود.
#پخشان_عزیزی
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@nedaeziran
روز گذشته، #پخشان_عزیزی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام که در زندان اوین محبوس است، به بیمارستان منتقل و پس از معاینات پزشکی به زندان بازگردانده شد. خانم عزیزی از سه ماه پیش تاکنون از ملاقات با خانواده محروم مانده است.
یک منبع نزدیک به خانواده وی ضمن تایید این خبر گفت: خانم عزیزی از مشکلات جسمی همچون سردردهای مزمن و کمردرد رنج میبرد و با وجود درخواستهای مکرر برای رسیدگی پزشکی، پس از مدتها انتظار به بیمارستان منتقل شد. به گفته پزشکان، وی برای تکمیل مراحل درمان و انجام معاینات ماهانه باید مجدداً به بیمارستان اعزام شود.
#پخشان_عزیزی
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@nedaeziran
زندان اوین؛ بلاتکلیفی وریشه مرادی به ۴۲۲ روز رسید
#وریشه_مرادی، که با اتهام بغی روبروست، اکنون ۴۲۲ روز است که در شرایط بلاتکلیف و بدون امکان ملاقات با خانواده و وکیل، در زندان اوین بسر میبرد. او یک بار در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب محاکمه شده اما جلسات بعدی رسیدگی به اتهامات وی به دلیل بهانه تراشیهای مسئولان مربوطه لغو شده است.
خانم مرادی اواخر خردادماه سال جاری در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی از بابت اتهامات بغی و عضویت در یکی از گروه های اپوزیسیون مخالف نظام محاکمه شد. پس از آن دو جلسه دیگر برای رسیدگی به اتهاماتش تعیین شد که با بهانه تراشی های مسئولین مربوطه لغو شد. این متهم سیاسی نزدیک به ۱۴ ماه است که در بلاتکلیفی بسر میبرد و کماکان زمانی برای برگزاری جلسه دادگاه او تعیین نشده است.
#وریشه_مرادی
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@nedaeziran
#وریشه_مرادی، که با اتهام بغی روبروست، اکنون ۴۲۲ روز است که در شرایط بلاتکلیف و بدون امکان ملاقات با خانواده و وکیل، در زندان اوین بسر میبرد. او یک بار در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب محاکمه شده اما جلسات بعدی رسیدگی به اتهامات وی به دلیل بهانه تراشیهای مسئولان مربوطه لغو شده است.
خانم مرادی اواخر خردادماه سال جاری در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی از بابت اتهامات بغی و عضویت در یکی از گروه های اپوزیسیون مخالف نظام محاکمه شد. پس از آن دو جلسه دیگر برای رسیدگی به اتهاماتش تعیین شد که با بهانه تراشی های مسئولین مربوطه لغو شد. این متهم سیاسی نزدیک به ۱۴ ماه است که در بلاتکلیفی بسر میبرد و کماکان زمانی برای برگزاری جلسه دادگاه او تعیین نشده است.
#وریشه_مرادی
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@nedaeziran