Telegram Web Link
دستور خط فارسی.pdf
424.2 KB
دستور خط فارسی، از منابع معتبر و تاییدشده است. این کتاب شما را در شیوه‌ی نگارش درست، کمک شایانی می‌کند. بامهر
برابرواژه‌ها برای چند کلمه تنوین‌دار

اخیراً به‌تازگی
اقلا دست‌کم
اکثراً بیشتر
صراحتا آشکارا
قبلاً پیشتر
عجالتا اکنون
متعاقباً در پی
منحصرا تنها
اولاً نخست، اول اینکه

https://www.tg-me.com/najeebbarwar
به جای: بیان داشت
بگوییم: بیان کرد

به جای: اظهار داشت
بگوییم: اظهار کرد
چند جایگزین دیگر:

نتیجه >دستاورد
به‌زعم >به باور
به‌علاوه >افزون‌بر
سنسور >حسگر
تکنولوژی >فناوری
پرسنل >کارکنان
سمبل >نماد
بنویسیم ⛔️ ننویسیم

🔸یک‌دست 🔹یکدست
🔸یک‌جا 🔹یکجا
🔸یک‌نواخت 🔹یکنواخت
🔸یک‌دیگر 🔹یکدیگر
🔸یک‌دل 🔹یکدل
🔸یک‌رنگی 🔹یکرنگی
🔸یک‌رویه 🔹یکرویه
🔸یک‌زبان 🔹یکزبان
🔸یک‌سو 🔹یکسو
🔸یک‌سره 🔹یکسره
«است» فقط دوجا، بدون «الف» و چسبیده به واژه‌ پیشین می‌آید

۱- وقتی واژه‌ پیشین با «الف» پایان می‌یابد، به‌گونه مثال: رهاست، جداست، زیباست، خداست، رواست و...

۲- وقتی واژه‌ پیشین با «واو» به پایان می‌رسد
به‌گونه مثال: دانشجوست، اوست، خوش‌روست، بدگوست، ابروست، آرزوست و...
فردوسی و بیهقی و آشتفتگی گفتمانی مقایسه‌گران آن‌ها

مقاله‌یی خواندم که دو شخصیت بزرگ و بلندپایۀ زبان پارسی در آن مقایسه شده بود. نفهمیدم که نویسنده با این مقایسه به دنبال چه بوده است. این مقاله با ادبیاتی نسبتاً عصبی تحریر شده بود که از ارزش‌های متعالی سخن می‌کاهد. دریافتم که نویسنده قصدِ برجسته‌کردن این و نفی‌کردن آن را دارد. نویسنده از همان نخست در مورد این بزرگان قضاوت و مقایسه‌یی می‌کند و سپس مصداق‌های من‌درآوری گِرد می‌آرد تا ثابت کند آنچه می‌گوید، درست است. چنین کارهایی از نظر من بیش از این‌که از شان و بزرگی کسی کم کند، پریشان‌خاطری ماجراجویانۀ آن تحریرگر را بازگویی کرده است که از یک زمین پُرحاصل زبان و ادبیات، تنها خارها و خس‌ها را دیده و برداشته و برای انکارکردن و ندیده‌شدن حاصل درشت و پُربار زمین، گیاهان هرز را دستاویزانه می‌نمایاند. من به چند و چون آن مقاله و نوشته نمی‌پردازم، زیرا اساسی برای چنین مقایسه و مقابله از نظر علمی نمی‌بینم. اما اشکال بنیادی مبحث نویسنده را کوتاه برمی‌شمارم:

ما بایست فرق بین «حماسه» و «تاریخ» را بدانیم. حماسه خاصیت فرهنگی دارد و در این بستر نمی‌توانیم خلاف آن‌چه در معرفت تمدنی اتفاق افتاده، سخنی و حرفی دربیاوریم. با آن‌که کوشش بسیار شد که در پهلوی حماسۀ ملی، حماسه‌های دینی نیز شکل بگیرند که تا حدودی ما «منطق‌الطیر» عطار نیشابوری را چنین چیزی می‌پنداریم، اما حماسۀ ملی ایران که در «نظم» درخشان فردوسی کتابت شده است، مسیر گفتمانی خودش را به درستی و با بسیار شیوایی تکمیل کرده و مرجع و منبع تمام هست و بود تمدنی ما شده است.

اما تاریخ متأخر که در بافت ساختارهای رسمی و حاکمیت‌ها نوشته شد، رویکردی از پیش تعیین‌شده داشت. ما نباید بدون درک زیرساختی از فضای گفتمانی «حماسه» و «تاریخ»، بیهقی و نظریات او و راویان او را نکوهش کنیم. شاعر آزادۀ ایران‌زمین، فردوسی بزرگ نمی‌تواند با یکی از رجال سیاسی حکومت غزنویان -ابوالفضل بیهقی- قابل جمع و مقایسه باشد و نباید در مورد فضای گفتمانی آن‌ها به قضاوت بپردازیم. شاعری که آستین بر زد و بر احیای هویت بزرگ تمدنی یک ملت برآمد و باچالش‌های بزرگ روزگار می‌گذراند، با معاون دیوان رسالت غزنویان نمی‌تواند موقعیت یکسان داشته باشد. در همین امروز -یک‌هزارسال پس از بیهقی- رجال سیاسی در مورد هویت بومی خود جرئت ابراز ندارند، چگونه است که از بیهقی اسیر در چنگال خلافت اسلامی و دولت‌غلام ترکی چنین توقعی می‌بریم؟

در این میان اگر چیزی قابل مقایسه باشد، نقش این بزرگان در احیای «زبان فارسی» است. فردوسی با روش خود برای زبان و هویت ایرانی، و بیهقی با شیوه‌ی خود، برای زبان فارسی و رگه‌هایی از هویت فرهنگی تلاش مشترک و هم‌سان کرده‌اند. اگر ما نمایندۀ نظم فارسی فردوسی بزرگ را بدانیم، بی‌هیچ شکی بیهقی را بایست نمایندۀ نثر فارسی بدانیم و نقش او را در کامل کردن بسیاری از سازه‌های زبان اقرار کنیم. دور نرویم، فرهنگ دهخدا پُر است از مثال‌هایی که از تاریخ بیهقی استفاده کرده تا معانی و مفاهیم بسیاری را باز کند.

بیهقی در قصۀ بردار کردن حسنک وزیر جولان فرهنگی داده و با برجسته‌کردن قهرمان تاریخش، حس ایرانی و بومی خود را در بازگویی بی‌ترس و دست‌اندرشدن خلافت و امارت غزنی در کشتن وی، با جرئت و شهامت بیان کرده است. بیهقی به عنوان عضوی از رجال سیاسی غزنوی غیرمستقیم اشتباهات مسعود غزنوی را روایت کرده و چهرۀ واقعی او را در استبداد و خودرایی به معرفی گرفته است. اگر قرار باشد که نویسندگان و شاعران را با ملاک و محک هویتی سبک و سنگین کنیم، نه‌تنها بیهقی که مولانا و بسیار دیگر نیز از دایره‌ی هویت فرهنگی خارج می‌شوند. قضاوت‌های بیهقی در مواردی با آن‌که خلاف دیدگاه امروزی ماست، ناگزیری روزگارش بوده است. تاریخ بیهقی در زیر چتر و نظارت چنین حاکمیت‌هایی تحریر شد و انتظاری بیش از آن نمی‌توان داشت. بایسته است که ما نقش بیهقی را در ایجاد سبک تازه‌یی از نثر پارسی برجسته و قدردانی کنیم و با چنین قضاوت‌هایی نادیده نگیریم و نفی نکنیم که چنین کارها در آینده وسیله‌یی می‌شود برای فرهنگ‌زدایی که کاری است سخت ناصواب!

حماسه با تاریخ قابل مقایسه نیست و فردوسی نه‌تنها با بیهقی که با هیچ‌‌کس دیگر نمی‌تواند به لحاظ روایتی مقایسه شود. از درون‌مایۀ گفتمانی این دو بزرگ که بگذریم، مایۀ اصلی کار این‌ها، زبانی است که امروز با آن تکلم می‌کنیم و می‌نویسیم. اگر چیزی از میراث گران‌بار این بزرگان برای ما ارزش داشته باشد، همانا «پارسی» است. این دو بزرگ برای منِ شاعر به یکسان مورد حرمت و احترام است و نباید با این کارها سبب اختلاف و ایجاد سلیقه شویم. عمرا و ابدا که این قله‌ها با سنگریزه‌های ما از جا بجنبند، پس پف نکنیم و ریش خویش نسوزانیم!

نجیب بارور
ننویسیم: پائیز بنویسیم: پاییز
ننویسیم: آئین بنویسیم آیین
ننویسیم: می‌گوئیم بنویسیم: می‌گوییم
ننویسیم: بیائیم بنویسیم بیاییم
چند جایگزین:

زوال فروپاشی
سابقه پیشینه
راسخ استوار
سایرین دیگران
ضمیمه پیوست
عدیده پرشمار
صدمه آسیب
طبق برپایه
قابل‌توجه چشم‌گیر
فارغ‌التحصیل دانش‌آموخته
فاکس دورنگار
قبلا پیشتر
در رابطه به همزه

بنویسیم: مسئول، نه مسؤول✖️
بنویسیم: مسئله، نه مسأله✖️
بنویسیم: هیئت، نه هیأت ✖️
بنویسیم: جرئت، نه جرأت✖️
فرق تسويه و تصفيه

تسویه به معنای برابرکردن بده و بستان است و تصفیه به معنای پاک کردن. اگر مراد پاک کردن حساب باشد که دیگرکسی طلبکار و بدهکار نباشد. «تصفیه حساب» درست است و اگر به معنای تعادل و موازنه درحساب باشد «تسویه حساب» درست است.
(پیرامون موضوعات مختلف صحبت کردیم). در بسیاری از مکاتبه‌های امروزی و گفتارها، پیرامون را استفاده می‌کنیم در حالی‌که قصد ما از کاربرد آن؛ در باره، در خصوص، راجع به، مرتبط با، در زمینه و... است. اگر جمله‌ی بالا را با هرکدام از این‌ها پُر کنیم، معنای بهتر از "پیرامون" ارائه می‌کند: (در باره‌ی/در خصوص/راجع به موضوعات مختلف صحبت کردیم).

اما اگر مراد ما از کاربرد پیرامون، نشان‌دادن چهاراطراف باشد، آنگاه کاربرد آن درست است. مثلاً کار در پیرامون خانه جریان دارد.
فرق میان اعلام و اعلان:

- اعلام، یعنی اظهارکردن موضوعی که در آن قصد ما باخبر کردن دیگران باشد از آن. جنبه‌ی سیاسی-رسمی دارد. به گونه مثال: فلان حزب منشور سیاسی خویش را اعلام کرد. اعلام موضع و...

- اعلان، یعنی آشکارکردن یا انتشار برگه‌یی که در آن خبری نوشته شده تا مردم آگاه شوند. مثال: فلان شرکت، اعلان کاریابی داد. اعلان فوتی و...
مقدمه شاهنامۀ ابومنصوری.docx
21.4 KB
مقدمه‌ی شاهنامه ابومنصوری که منبع اصلی فردوسی در نظم شاهنامه بوده است. از شاهنامه‌ی ابومنصوری تنها همین مقدمه برجای مانده که نخستین نثر پارسی به شمار می‌رود.
بنویسیم: بیفتاد ننویسیم: بیافتاد
بنویسیم: نیفکن ننویسیم: نیافکن
بنویسیم: بینداخت ننویسیم: بیانداخت
بنویسیم: بیندیش ننویسیم: بیاندیش
تاریخ بلعمی.pdf
12.4 MB
تاریخ بلعمی به تصحیح ملک‌الشعرا بهار که در جلسه‌ی سوم درس‌نوشتارها معرفی کرده بودم، پیشکش شما می‌گردد. این کتاب بعد از مقدمه‌ی شاهنامه‌ی ابومنصوری، پارسی‌ترین نثر فارسی به شمار می‌آید. این کتاب گذشته از اهمیت آن در روایت تاریخی، دارای سبک خاص نوشتاری است که در حوزه‌ی زبان و ادبیات هم مطالعه می‌شود.
بسم‌الله الرحمن الرحیم
درس‌نوشتار نخست

«حکایت: شنیدم که هارون‌الرشید خوابی دید بر آن جمله که پنداشتی که جملۀ دندان‌های او از دهان بیرون افتادی به‌یک‌بار، بامداد معبری را بخواند و پرسید که تعبیر این خواب چیست؟ معبر گفت: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد! همه اقربای تو پیش از تو بمیرد، چنانک کس نماند. هارون‌الرشید گفت: این معبر را صد چوب بزنید که وی این چنین سخن دردناک چرا گفت در روی من، چون جمله قرابات من پیش از من بمیرند پس آنگاه من که باشم؟ خواب‌گزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب با وی بگفت. خواب‌گزار گفت: بدین خواب که امیرالمؤمنین دیده است دلیل کند که امیرالمؤمنین دراز زندگانی‌تر از همه اقربا باشد. هارون‌الرشید گفت: دلیل‌العقل واحد تعبیر از آن بیرون نشد، اما عبارت از عبارت بسیار فرق است، این مرد را صد دینار فرمود.»

حکایت بالا در کتابی کهن به اسم قابوس‌نامه توسط عنصرالمعالی نقل شده است. جان کلام در این حکایت کوتاه آنست: «عبارت از عبارت بسیار فرق است».

خواب‌گزاران، هردو یک موضوع را به هارون‌الرشید در باب خواب وی گفتند، اما یکسان بیان نکردند. سخن گفتن، همان‌گونه که در بیان بسیار مهم است، در نوشتار نیز حائز اهمیت است. در روزگار قدیم که تکنالوژی جای همه‌چیز را نگرفته بود، صاحبان قلم رکنی بلند از مدیریت سیاسی اجتماع بوده‌اند. گاه حتی می‌بینیم که خلاصۀ حاکمیت‌های سیاسی و امپراتوری‌های بزرگ به این دو بخش تقسیم می‌شده‌اند: خداوندان شمشیر، خداوندان قلم.

دبیری، شغلی بسیار مهم بوده است که هرکس را بدان راه نبوده است. اگر نگاهی به حاکمیت غزنویان داشته باشیم، درمی‌یابیم که در میان دیوان‌های چهارگانۀ تشکیلاتی آنان، «دیوان رسالت» از مهم‌ترین دیوان‌های این امپراتوری بوده است. هرچند این‌روزها سواد و دانایی را با چیزهای دیگری اندازه می‌گیرند، چنانچه در زمان جمهوریت، انگلیسی‌دانستن و کمپیوتر فهمیدن نشان سواد بود؛ اما در قدیم دستی به قلم داشتن، املا، انشا و شیوۀ نوشتار و بیان فاخر، هنر بوده است و به بهای هنگفت خریداری می‌شده است.

نوشتن، آدابی دارد. همان‌گونه که در هر شغلی و کاری آدابی نهفته است. یکی از آداب مهم -تا آن‌جایی که من فکر می‌کنم و دریافته‌ام- آن است که لحن نوشتار خویش را از هرگونه تعصب، قضاوت و درشت‌گویی مبرا بسازیم. کلمات و جملاتی که می‌نویسیم، باید که قبل از آن با خود بیندیشیم که آن‌ها توسط بسیاری از مخاطبان و مردم خوانده می‌شوند. تصوّر کنیم که در بلندایی ایستاده‌ایم و صدها انسان به ما گوش فرا داده است و ما برای آنان سخن می‌گوییم.

می‌بینیم، آنانی که در یک جمع کوچک سخنرانی می‌داشته باشند، چگونه از پیش آمادگی می‌گیرند و نیکوترین سخن‌ها را کنار هم می‌کنند تا به بهترین شیوه و روِش آن را ایراد کنند، اما در قسمت نوشتن چنان بی‌پرواییم و گاه جنگ و جدل‌های مجازی خویش را تا سرحد آبروریزی یک‌دیگر در فضاهای مجازی به نمایش می‌گذاریم. لحن درشت و ادبیات عصبانی از حرمت قلم و صاحبِ آن می‌کاهد و نباید هیچگاه و تحت هیچ شرایطی از آن عدول کنیم.

با سخنانی از عروضی سمرقندی، این بخش را پایان می‌بخشم:

«پس دبیر باید که کریم‌الأصل شریف‌العرض دقیق‌النظر عمیق‌الفکر ثاقب‌الرأی باشد و از ادب و ثمرات آن قسم اکبر و حظ اوفر نصیب او رسیده باشد و از قیاسات منطقی بعید و بیگانه نباشد و مراتب ابناء زمانه شناسد و مقادیر اهل روزگار داند و بحطام دنیاوی و مزخرفات آن مشغول نباشد و بتحسین و تقبیح اصحاب أغراض و ارباب اغماض التفات نکند و غره نشود و عرض مخدوم را در مقامات ترسل از مواضع نازل و مراسم خامل محفوظ دارد و در اثناء کتابت و مساق ترسل بر ارباب حرمت و اصحاب حشمت نستیزد و اگر چه میان مخدوم و مخاطب او مخاصمت باشد او قلم نگاه دارد و در عرض او وقیعت نکند الا بدانکس که تجاوز حد کرده باشد و قدم حرمت از دائرهٔ حشمت بیرون نهاده که واحدة بواحدة و البادیء اظلم. و در عنوانات طریق اوسط نگاه دارد و بهر کس آن نویسد که اصل و نسب و ملک و ولایت و لشکر و خزینهٔ او بر آن دلیل باشد الا بکسی که درین باره مضایقتی نموده باشد و تکبری کرده و خرده‌یی فرو گذاشته و انبساطی افزوده که خرد آن را موافق مکاتبت نشمرد و ملائم مراسلت بداند درین موضع دبیر را دستوری است و اجازت که قلم بردارد و قدم درگذارد و درین ممر باقصای غایت و منتهای نهایت برسد که اکمل انسان و افضل ایشان صلوات الله و سلامه علیه می فرماید که التکبر مع المتکبر صدقه و البته نگذارد که هیچ غباری در فضاء مکاتبت از هواء مراسلت بر دامن حرمت مخدوم او نشیند و در سیاقت سخن آن طریق گیرد که الفاظ متابع معانی آیند و سخن کوتاه گردد که فصحاء عرب گفته‌اند خیر الکلام ما قل و دل زیرا که هر گاه که معانی متابع الفاظ افتد سخن دراز شود و کاتب را مکثار خوانند و المکثار مهذار.»
درس‌نوشتار دوم

در جلسۀ پیش از آداب نوشتن گفتیم، حالا در باب شیوۀ نوشتار خواهیم گفت. زیبایی، ماندگاری و تاثیرگذاری یک متن در گرو شیوه‌ی نوشتار و بیانی است که نویسنده اختیار می‌کند.

از همان زمان که نهضت‌هایی به آرامی در زیر سایۀ دولت سامانیان شروع به احیای زبان پارسی کردند -که نمونه‌های بارز آن ترجمۀ قرآن است- با سبک‌ها و شیوه‌های گوناگون در نثر پارسی مواجهیم الی اکنون. نظم فارسی از نثر پارسی پیشینه بیشتر دارد و از همین روشن می‌شود که کتاب نوشتن با فارسی در قرون اولیه منع بوده است.
در قرن چهارم، پارسی‌گرایی آهسته‌آهسته آغاز می‌شود. کنگره‌یی در طوس برگزار می‌شود که تاریخ باستانی و تمدنی ایران به نثر مکتوب شود. این کار توسط ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی طرح‌ریزی و توسط وزیر وی ابومنصور معمری به رشتۀ تحریر درمی‌آید که به «شاهنامۀ ابومنصوری» معروف است. شاهنامۀ ابومنصوری بعدها منبع اصلی فردوسی برای نظم شاهنامۀ کنونی شد، یعنی فردوسی با تلاش سی‌ساله آن «نثر» را به «نظم» تبدیل کرد.

از شاهنامۀ ابومنصوری جز مقدمۀ آن چیزی نمانده و زبان‌شناسان گویند که همین مقدمۀ کوتاه از شاهنامۀ ابومنصوری، قدیمی‌ترین «نثر فارسی» است. حالا، بیایید قسمتی از این متن را بخوانیم تا از شیوۀ نوشتار در نخستین نثر پارسی -که بیش از هزار سال قدمت دارد- آگاه شویم. دوستانی که علاقه به درست‌نویسی و درست‌گویی دارند، تا زمانی که شیوه‌های گونه‌گون از متن پارسی را نخوانند، به سبک واحدی برای نوشتن نخواهند رسید. در میان ده‌ها اثر گران‌سنگ پارسی، لحن‌ها، سبک‌ها و شیوه‌های مختلفی وجود دارد. از این سبک‌ها و سیاق‌ها می‌توانیم آنی را که بیشتر به دل ما می‌نشیند، به عنوان سرمشق شیوۀ نوشتار و بیان خویش انتخاب کنیم. بیایید پاره‌یی از نخستین نثر پارسی را بخوانیم:

« آغاز کارنامه شاهنامه از گردآوریده ابومنصور المعمری دستور ابومنصور عبدالرزاق عبدالله فرخ، اول ایدون گوید درین نامه که تا جهان بود مردم گِرد دانش گشته‌اند و سخن را بزرگ داشته و نیکوترین یادگاری سخن دانسته‌اند چه اندرین جهان مردم بدانش بزرگوارتر و مایه‌دارتر. و چون مردم بدانست کروی چیزی نماند پایدار، بدان کوشد تا نام او بماند و نشان او گسسته نشود، چو آبادانی کردن و جایها استوار کردن و دلیری و شوخی و جان‌سپردن و دانائی بیرون‌ آوردن مردمان را بساختن کارهای نوآئین چون شاه هندوان که کلیله و دمنه و شاناق ورام ورامین بیرون آورد، و مأمون پسر هارون‌الرشید منش پادشاهان و همت مهتران داشت. یک‌روز با مهتران نشسته بود گفت مردم باید که تا اندرین جهان باشند و توانائی دارند بکوشند تا ازو یادگار بود تا پس از مرگ او نامش زنده بود. عبدالله پسر مقفع که دبیر او بود گفتش که از کسری انوشیروان چیزی مانده است که از هیچ پادشاه نمانده است. مأمون گفت چه ماند گفت نامه از هندوستان بیاورد، آنکه برزویه طبیب از هندوی به پهلوی گردانیده بود، تا نام او زنده شد میان جهانیان. و پانصد خروار درم هزینه کرد. مأمون آن نامه بخواست و آن نامه بدید، فرمود دبیر خویش را تا از زبان پهلوی به زبان تازی گردانید. نصربن‌احمد این سخن بشنید خوش آمدش دستور خویش را خواجه بلعمی بر آن داشت تا از زبان تازی به زبان پارسی گردانید تا این نامه به دست مردمان اندر افتاد و هر کسی دست به دو اندر زدند و رودکی را فرمود تا به نظم آورد و کلیله و دمنه اندر زبان خرد و بزرگ افتاد و نام او بدین زنده گشت و این نامه ازو یادگاری بماند پس چینیان به تصاویر اندر افزودند تا هر کسی را خوش آید دیدن و خواندن آن. پس امیر ابومنصور عبدالرزاق مردی بود با فر و خویش‌کام بود و با هنر و بزرگ‌‌منش بود اندر کامروایی و با دستگاهی تمام از پادشاهی. و ساز مهتران و اندیشه بلند داشت و نژادی بزرگ داشت به گوهر و ازتخم اسپهبدان ایران بود و کار کلیله و دمنه و نشان شاه خراسان بشنید. خوش آمدش. از روزگار آرزو کرد تا او را نیز یادگاری بود اندرین جهان. پس دستور خویش ابومنصور المعمری را بفرمود تا خداوندان کتب را از دهقانان و فرزانگان و جهاندیدگان از شهرها بیاوردند و چاکر او ابومنصور المعمری به فرمان او نامه کرد و کس فرستاد به شهرهای خراسان و هشیاران از آنجا بیاورد و از هرجای،‌ چون شاج پسر خراسانی از هری [هرات] و چون یزدان‌داد پسر شاپور از سیستان و چون ماهوی خورشید پسر بهرام از نشابور و چون شاذان پسر برزین از طوس. و از هر شارستان گِرد کرد و بنشاند به فر از آوردن این نامه‌های شاهان و کارنامه‌هاشان و زندگانی هر یکی از داد و بیداد و آشوب و جنگ و آیین، از کی نخستین که اندر جهان او بود که آیین مردمی آورد و مردمان از جانوران پدید آورد تا یزدگِرد شهریار که آخر ملوک عجم بود.».

https://www.tg-me.com/najeebbarwar/347
2024/10/01 22:27:02
Back to Top
HTML Embed Code: