دستور خط فارسی.pdf
424.2 KB
دستور خط فارسی، از منابع معتبر و تاییدشده است. این کتاب شما را در شیوهی نگارش درست، کمک شایانی میکند. بامهر
برابرواژهها برای چند کلمه تنویندار
اخیراً بهتازگی
اقلا دستکم
اکثراً بیشتر
صراحتا آشکارا
قبلاً پیشتر
عجالتا اکنون
متعاقباً در پی
منحصرا تنها
اولاً نخست، اول اینکه
https://www.tg-me.com/najeebbarwar
اخیراً بهتازگی
اقلا دستکم
اکثراً بیشتر
صراحتا آشکارا
قبلاً پیشتر
عجالتا اکنون
متعاقباً در پی
منحصرا تنها
اولاً نخست، اول اینکه
https://www.tg-me.com/najeebbarwar
Telegram
کانال رسمی نجیب بارور
هرکجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
@Barwar786
@Barwar786
به جای: بیان داشت
بگوییم: بیان کرد
به جای: اظهار داشت
بگوییم: اظهار کرد
بگوییم: بیان کرد
به جای: اظهار داشت
بگوییم: اظهار کرد
چند جایگزین دیگر:
نتیجه >دستاورد
بهزعم >به باور
بهعلاوه >افزونبر
سنسور >حسگر
تکنولوژی >فناوری
پرسنل >کارکنان
سمبل >نماد
نتیجه >دستاورد
بهزعم >به باور
بهعلاوه >افزونبر
سنسور >حسگر
تکنولوژی >فناوری
پرسنل >کارکنان
سمبل >نماد
✅ بنویسیم ⛔️ ننویسیم
🔸یکدست 🔹یکدست
🔸یکجا 🔹یکجا
🔸یکنواخت 🔹یکنواخت
🔸یکدیگر 🔹یکدیگر
🔸یکدل 🔹یکدل
🔸یکرنگی 🔹یکرنگی
🔸یکرویه 🔹یکرویه
🔸یکزبان 🔹یکزبان
🔸یکسو 🔹یکسو
🔸یکسره 🔹یکسره
🔸یکدست 🔹یکدست
🔸یکجا 🔹یکجا
🔸یکنواخت 🔹یکنواخت
🔸یکدیگر 🔹یکدیگر
🔸یکدل 🔹یکدل
🔸یکرنگی 🔹یکرنگی
🔸یکرویه 🔹یکرویه
🔸یکزبان 🔹یکزبان
🔸یکسو 🔹یکسو
🔸یکسره 🔹یکسره
«است» فقط دوجا، بدون «الف» و چسبیده به واژه پیشین میآید
۱- وقتی واژه پیشین با «الف» پایان مییابد، بهگونه مثال: رهاست، جداست، زیباست، خداست، رواست و...
۲- وقتی واژه پیشین با «واو» به پایان میرسد
بهگونه مثال: دانشجوست، اوست، خوشروست، بدگوست، ابروست، آرزوست و...
۱- وقتی واژه پیشین با «الف» پایان مییابد، بهگونه مثال: رهاست، جداست، زیباست، خداست، رواست و...
۲- وقتی واژه پیشین با «واو» به پایان میرسد
بهگونه مثال: دانشجوست، اوست، خوشروست، بدگوست، ابروست، آرزوست و...
فردوسی و بیهقی و آشتفتگی گفتمانی مقایسهگران آنها
مقالهیی خواندم که دو شخصیت بزرگ و بلندپایۀ زبان پارسی در آن مقایسه شده بود. نفهمیدم که نویسنده با این مقایسه به دنبال چه بوده است. این مقاله با ادبیاتی نسبتاً عصبی تحریر شده بود که از ارزشهای متعالی سخن میکاهد. دریافتم که نویسنده قصدِ برجستهکردن این و نفیکردن آن را دارد. نویسنده از همان نخست در مورد این بزرگان قضاوت و مقایسهیی میکند و سپس مصداقهای مندرآوری گِرد میآرد تا ثابت کند آنچه میگوید، درست است. چنین کارهایی از نظر من بیش از اینکه از شان و بزرگی کسی کم کند، پریشانخاطری ماجراجویانۀ آن تحریرگر را بازگویی کرده است که از یک زمین پُرحاصل زبان و ادبیات، تنها خارها و خسها را دیده و برداشته و برای انکارکردن و ندیدهشدن حاصل درشت و پُربار زمین، گیاهان هرز را دستاویزانه مینمایاند. من به چند و چون آن مقاله و نوشته نمیپردازم، زیرا اساسی برای چنین مقایسه و مقابله از نظر علمی نمیبینم. اما اشکال بنیادی مبحث نویسنده را کوتاه برمیشمارم:
ما بایست فرق بین «حماسه» و «تاریخ» را بدانیم. حماسه خاصیت فرهنگی دارد و در این بستر نمیتوانیم خلاف آنچه در معرفت تمدنی اتفاق افتاده، سخنی و حرفی دربیاوریم. با آنکه کوشش بسیار شد که در پهلوی حماسۀ ملی، حماسههای دینی نیز شکل بگیرند که تا حدودی ما «منطقالطیر» عطار نیشابوری را چنین چیزی میپنداریم، اما حماسۀ ملی ایران که در «نظم» درخشان فردوسی کتابت شده است، مسیر گفتمانی خودش را به درستی و با بسیار شیوایی تکمیل کرده و مرجع و منبع تمام هست و بود تمدنی ما شده است.
اما تاریخ متأخر که در بافت ساختارهای رسمی و حاکمیتها نوشته شد، رویکردی از پیش تعیینشده داشت. ما نباید بدون درک زیرساختی از فضای گفتمانی «حماسه» و «تاریخ»، بیهقی و نظریات او و راویان او را نکوهش کنیم. شاعر آزادۀ ایرانزمین، فردوسی بزرگ نمیتواند با یکی از رجال سیاسی حکومت غزنویان -ابوالفضل بیهقی- قابل جمع و مقایسه باشد و نباید در مورد فضای گفتمانی آنها به قضاوت بپردازیم. شاعری که آستین بر زد و بر احیای هویت بزرگ تمدنی یک ملت برآمد و باچالشهای بزرگ روزگار میگذراند، با معاون دیوان رسالت غزنویان نمیتواند موقعیت یکسان داشته باشد. در همین امروز -یکهزارسال پس از بیهقی- رجال سیاسی در مورد هویت بومی خود جرئت ابراز ندارند، چگونه است که از بیهقی اسیر در چنگال خلافت اسلامی و دولتغلام ترکی چنین توقعی میبریم؟
در این میان اگر چیزی قابل مقایسه باشد، نقش این بزرگان در احیای «زبان فارسی» است. فردوسی با روش خود برای زبان و هویت ایرانی، و بیهقی با شیوهی خود، برای زبان فارسی و رگههایی از هویت فرهنگی تلاش مشترک و همسان کردهاند. اگر ما نمایندۀ نظم فارسی فردوسی بزرگ را بدانیم، بیهیچ شکی بیهقی را بایست نمایندۀ نثر فارسی بدانیم و نقش او را در کامل کردن بسیاری از سازههای زبان اقرار کنیم. دور نرویم، فرهنگ دهخدا پُر است از مثالهایی که از تاریخ بیهقی استفاده کرده تا معانی و مفاهیم بسیاری را باز کند.
بیهقی در قصۀ بردار کردن حسنک وزیر جولان فرهنگی داده و با برجستهکردن قهرمان تاریخش، حس ایرانی و بومی خود را در بازگویی بیترس و دستاندرشدن خلافت و امارت غزنی در کشتن وی، با جرئت و شهامت بیان کرده است. بیهقی به عنوان عضوی از رجال سیاسی غزنوی غیرمستقیم اشتباهات مسعود غزنوی را روایت کرده و چهرۀ واقعی او را در استبداد و خودرایی به معرفی گرفته است. اگر قرار باشد که نویسندگان و شاعران را با ملاک و محک هویتی سبک و سنگین کنیم، نهتنها بیهقی که مولانا و بسیار دیگر نیز از دایرهی هویت فرهنگی خارج میشوند. قضاوتهای بیهقی در مواردی با آنکه خلاف دیدگاه امروزی ماست، ناگزیری روزگارش بوده است. تاریخ بیهقی در زیر چتر و نظارت چنین حاکمیتهایی تحریر شد و انتظاری بیش از آن نمیتوان داشت. بایسته است که ما نقش بیهقی را در ایجاد سبک تازهیی از نثر پارسی برجسته و قدردانی کنیم و با چنین قضاوتهایی نادیده نگیریم و نفی نکنیم که چنین کارها در آینده وسیلهیی میشود برای فرهنگزدایی که کاری است سخت ناصواب!
حماسه با تاریخ قابل مقایسه نیست و فردوسی نهتنها با بیهقی که با هیچکس دیگر نمیتواند به لحاظ روایتی مقایسه شود. از درونمایۀ گفتمانی این دو بزرگ که بگذریم، مایۀ اصلی کار اینها، زبانی است که امروز با آن تکلم میکنیم و مینویسیم. اگر چیزی از میراث گرانبار این بزرگان برای ما ارزش داشته باشد، همانا «پارسی» است. این دو بزرگ برای منِ شاعر به یکسان مورد حرمت و احترام است و نباید با این کارها سبب اختلاف و ایجاد سلیقه شویم. عمرا و ابدا که این قلهها با سنگریزههای ما از جا بجنبند، پس پف نکنیم و ریش خویش نسوزانیم!
نجیب بارور
مقالهیی خواندم که دو شخصیت بزرگ و بلندپایۀ زبان پارسی در آن مقایسه شده بود. نفهمیدم که نویسنده با این مقایسه به دنبال چه بوده است. این مقاله با ادبیاتی نسبتاً عصبی تحریر شده بود که از ارزشهای متعالی سخن میکاهد. دریافتم که نویسنده قصدِ برجستهکردن این و نفیکردن آن را دارد. نویسنده از همان نخست در مورد این بزرگان قضاوت و مقایسهیی میکند و سپس مصداقهای مندرآوری گِرد میآرد تا ثابت کند آنچه میگوید، درست است. چنین کارهایی از نظر من بیش از اینکه از شان و بزرگی کسی کم کند، پریشانخاطری ماجراجویانۀ آن تحریرگر را بازگویی کرده است که از یک زمین پُرحاصل زبان و ادبیات، تنها خارها و خسها را دیده و برداشته و برای انکارکردن و ندیدهشدن حاصل درشت و پُربار زمین، گیاهان هرز را دستاویزانه مینمایاند. من به چند و چون آن مقاله و نوشته نمیپردازم، زیرا اساسی برای چنین مقایسه و مقابله از نظر علمی نمیبینم. اما اشکال بنیادی مبحث نویسنده را کوتاه برمیشمارم:
ما بایست فرق بین «حماسه» و «تاریخ» را بدانیم. حماسه خاصیت فرهنگی دارد و در این بستر نمیتوانیم خلاف آنچه در معرفت تمدنی اتفاق افتاده، سخنی و حرفی دربیاوریم. با آنکه کوشش بسیار شد که در پهلوی حماسۀ ملی، حماسههای دینی نیز شکل بگیرند که تا حدودی ما «منطقالطیر» عطار نیشابوری را چنین چیزی میپنداریم، اما حماسۀ ملی ایران که در «نظم» درخشان فردوسی کتابت شده است، مسیر گفتمانی خودش را به درستی و با بسیار شیوایی تکمیل کرده و مرجع و منبع تمام هست و بود تمدنی ما شده است.
اما تاریخ متأخر که در بافت ساختارهای رسمی و حاکمیتها نوشته شد، رویکردی از پیش تعیینشده داشت. ما نباید بدون درک زیرساختی از فضای گفتمانی «حماسه» و «تاریخ»، بیهقی و نظریات او و راویان او را نکوهش کنیم. شاعر آزادۀ ایرانزمین، فردوسی بزرگ نمیتواند با یکی از رجال سیاسی حکومت غزنویان -ابوالفضل بیهقی- قابل جمع و مقایسه باشد و نباید در مورد فضای گفتمانی آنها به قضاوت بپردازیم. شاعری که آستین بر زد و بر احیای هویت بزرگ تمدنی یک ملت برآمد و باچالشهای بزرگ روزگار میگذراند، با معاون دیوان رسالت غزنویان نمیتواند موقعیت یکسان داشته باشد. در همین امروز -یکهزارسال پس از بیهقی- رجال سیاسی در مورد هویت بومی خود جرئت ابراز ندارند، چگونه است که از بیهقی اسیر در چنگال خلافت اسلامی و دولتغلام ترکی چنین توقعی میبریم؟
در این میان اگر چیزی قابل مقایسه باشد، نقش این بزرگان در احیای «زبان فارسی» است. فردوسی با روش خود برای زبان و هویت ایرانی، و بیهقی با شیوهی خود، برای زبان فارسی و رگههایی از هویت فرهنگی تلاش مشترک و همسان کردهاند. اگر ما نمایندۀ نظم فارسی فردوسی بزرگ را بدانیم، بیهیچ شکی بیهقی را بایست نمایندۀ نثر فارسی بدانیم و نقش او را در کامل کردن بسیاری از سازههای زبان اقرار کنیم. دور نرویم، فرهنگ دهخدا پُر است از مثالهایی که از تاریخ بیهقی استفاده کرده تا معانی و مفاهیم بسیاری را باز کند.
بیهقی در قصۀ بردار کردن حسنک وزیر جولان فرهنگی داده و با برجستهکردن قهرمان تاریخش، حس ایرانی و بومی خود را در بازگویی بیترس و دستاندرشدن خلافت و امارت غزنی در کشتن وی، با جرئت و شهامت بیان کرده است. بیهقی به عنوان عضوی از رجال سیاسی غزنوی غیرمستقیم اشتباهات مسعود غزنوی را روایت کرده و چهرۀ واقعی او را در استبداد و خودرایی به معرفی گرفته است. اگر قرار باشد که نویسندگان و شاعران را با ملاک و محک هویتی سبک و سنگین کنیم، نهتنها بیهقی که مولانا و بسیار دیگر نیز از دایرهی هویت فرهنگی خارج میشوند. قضاوتهای بیهقی در مواردی با آنکه خلاف دیدگاه امروزی ماست، ناگزیری روزگارش بوده است. تاریخ بیهقی در زیر چتر و نظارت چنین حاکمیتهایی تحریر شد و انتظاری بیش از آن نمیتوان داشت. بایسته است که ما نقش بیهقی را در ایجاد سبک تازهیی از نثر پارسی برجسته و قدردانی کنیم و با چنین قضاوتهایی نادیده نگیریم و نفی نکنیم که چنین کارها در آینده وسیلهیی میشود برای فرهنگزدایی که کاری است سخت ناصواب!
حماسه با تاریخ قابل مقایسه نیست و فردوسی نهتنها با بیهقی که با هیچکس دیگر نمیتواند به لحاظ روایتی مقایسه شود. از درونمایۀ گفتمانی این دو بزرگ که بگذریم، مایۀ اصلی کار اینها، زبانی است که امروز با آن تکلم میکنیم و مینویسیم. اگر چیزی از میراث گرانبار این بزرگان برای ما ارزش داشته باشد، همانا «پارسی» است. این دو بزرگ برای منِ شاعر به یکسان مورد حرمت و احترام است و نباید با این کارها سبب اختلاف و ایجاد سلیقه شویم. عمرا و ابدا که این قلهها با سنگریزههای ما از جا بجنبند، پس پف نکنیم و ریش خویش نسوزانیم!
نجیب بارور
ننویسیم: پائیز بنویسیم: پاییز
ننویسیم: آئین بنویسیم آیین
ننویسیم: میگوئیم بنویسیم: میگوییم
ننویسیم: بیائیم بنویسیم بیاییم
ننویسیم: آئین بنویسیم آیین
ننویسیم: میگوئیم بنویسیم: میگوییم
ننویسیم: بیائیم بنویسیم بیاییم
چند جایگزین:
زوال فروپاشی
سابقه پیشینه
راسخ استوار
سایرین دیگران
ضمیمه پیوست
عدیده پرشمار
صدمه آسیب
طبق برپایه
قابلتوجه چشمگیر
فارغالتحصیل دانشآموخته
فاکس دورنگار
قبلا پیشتر
زوال فروپاشی
سابقه پیشینه
راسخ استوار
سایرین دیگران
ضمیمه پیوست
عدیده پرشمار
صدمه آسیب
طبق برپایه
قابلتوجه چشمگیر
فارغالتحصیل دانشآموخته
فاکس دورنگار
قبلا پیشتر
در رابطه به همزه
بنویسیم: مسئول، نه مسؤول✖️
بنویسیم: مسئله، نه مسأله✖️
بنویسیم: هیئت، نه هیأت ✖️
بنویسیم: جرئت، نه جرأت✖️
بنویسیم: مسئول، نه مسؤول✖️
بنویسیم: مسئله، نه مسأله✖️
بنویسیم: هیئت، نه هیأت ✖️
بنویسیم: جرئت، نه جرأت✖️
فرق تسويه و تصفيه
تسویه به معنای برابرکردن بده و بستان است و تصفیه به معنای پاک کردن. اگر مراد پاک کردن حساب باشد که دیگرکسی طلبکار و بدهکار نباشد. «تصفیه حساب» درست است و اگر به معنای تعادل و موازنه درحساب باشد «تسویه حساب» درست است.
تسویه به معنای برابرکردن بده و بستان است و تصفیه به معنای پاک کردن. اگر مراد پاک کردن حساب باشد که دیگرکسی طلبکار و بدهکار نباشد. «تصفیه حساب» درست است و اگر به معنای تعادل و موازنه درحساب باشد «تسویه حساب» درست است.
(پیرامون موضوعات مختلف صحبت کردیم). در بسیاری از مکاتبههای امروزی و گفتارها، پیرامون را استفاده میکنیم در حالیکه قصد ما از کاربرد آن؛ در باره، در خصوص، راجع به، مرتبط با، در زمینه و... است. اگر جملهی بالا را با هرکدام از اینها پُر کنیم، معنای بهتر از "پیرامون" ارائه میکند: (در بارهی/در خصوص/راجع به موضوعات مختلف صحبت کردیم).
اما اگر مراد ما از کاربرد پیرامون، نشاندادن چهاراطراف باشد، آنگاه کاربرد آن درست است. مثلاً کار در پیرامون خانه جریان دارد.
اما اگر مراد ما از کاربرد پیرامون، نشاندادن چهاراطراف باشد، آنگاه کاربرد آن درست است. مثلاً کار در پیرامون خانه جریان دارد.
فرق میان اعلام و اعلان:
- اعلام، یعنی اظهارکردن موضوعی که در آن قصد ما باخبر کردن دیگران باشد از آن. جنبهی سیاسی-رسمی دارد. به گونه مثال: فلان حزب منشور سیاسی خویش را اعلام کرد. اعلام موضع و...
- اعلان، یعنی آشکارکردن یا انتشار برگهیی که در آن خبری نوشته شده تا مردم آگاه شوند. مثال: فلان شرکت، اعلان کاریابی داد. اعلان فوتی و...
- اعلام، یعنی اظهارکردن موضوعی که در آن قصد ما باخبر کردن دیگران باشد از آن. جنبهی سیاسی-رسمی دارد. به گونه مثال: فلان حزب منشور سیاسی خویش را اعلام کرد. اعلام موضع و...
- اعلان، یعنی آشکارکردن یا انتشار برگهیی که در آن خبری نوشته شده تا مردم آگاه شوند. مثال: فلان شرکت، اعلان کاریابی داد. اعلان فوتی و...
مقدمه شاهنامۀ ابومنصوری.docx
21.4 KB
مقدمهی شاهنامه ابومنصوری که منبع اصلی فردوسی در نظم شاهنامه بوده است. از شاهنامهی ابومنصوری تنها همین مقدمه برجای مانده که نخستین نثر پارسی به شمار میرود.
بنویسیم: بیفتاد ننویسیم: بیافتاد
بنویسیم: نیفکن ننویسیم: نیافکن
بنویسیم: بینداخت ننویسیم: بیانداخت
بنویسیم: بیندیش ننویسیم: بیاندیش
بنویسیم: نیفکن ننویسیم: نیافکن
بنویسیم: بینداخت ننویسیم: بیانداخت
بنویسیم: بیندیش ننویسیم: بیاندیش
تاریخ بلعمی.pdf
12.4 MB
تاریخ بلعمی به تصحیح ملکالشعرا بهار که در جلسهی سوم درسنوشتارها معرفی کرده بودم، پیشکش شما میگردد. این کتاب بعد از مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری، پارسیترین نثر فارسی به شمار میآید. این کتاب گذشته از اهمیت آن در روایت تاریخی، دارای سبک خاص نوشتاری است که در حوزهی زبان و ادبیات هم مطالعه میشود.