یونگ میگه: زندگی تازه از چهل سالگی شروع میشه، تا قبل از این سن، انسانها بیشتر درگیر شناخت خود، کشف علایق و استعدادها و درک دنیای اطرافشون هستند. بعد از چهل سالگی، تمرکز بیشتر به سمت تحقق بخشیدن به پتانسیلهای واقعیتون، پیدا کردن معنا و هدف زندگی و پذیرش خود واقعیتون هست.
@nadidparid
@nadidparid
تنها راه رسیدن به سلامت روان گذار از نارسیسیسم (تمرکز تنها بر نیازهای خود) و رسیدن به عشق موضوعی و ظرفیت عاشق شدن است.
فروید
@nadidparid
فروید
@nadidparid
چرا روابط عاطفی حتی پس از مرگ یکی از طرفین ادامه مییابد؟
یک تحلیل کوتاه فرویدی:
از دیدگاه زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، روابط عاطفی در لایههای عمیقتری از روان ما ریشه دارند و تحت تأثیر فرآیندهای ناخودآگاه و ساختاری عمیقتر از رفتارشکل میگیرند. بر اساس این دیدگاه، پایان فیزیکی یک رابطه، مانند مرگ یکی از طرفین، لزوماً به معنای پایان روانی یا حتی عاطفی آن نیست. جایی که او مفهوم لیبیدو یا به تعبیری همان دلبستگی (Attachment) مطرح میکند دراصل استدلال میکند که فرد درحال نوعی از سرمایهگذاری لیبیدویی (انرژی روانی) است. در یک رابطه عاشقانه، فرد بخش زیادی از لیبیدوی خود را بر معشوق سرمایهگذاری میکند.
درحالت عادی قراربر این است که این سرمایگذاری بازتولید لیبیدویی در فرد را تمدید کند . شاید بتوان گفت در یک چرخه مدون انرژی روانی تداوم پیدا میکند و در خود یا در تعامل با فرد مقابل تمدید و تشدید میشود .اما در مرگ طرف مقابل ین انرژی عاطفی همچنان در معشوق باقی میماند و قابل بازپسگیری یا انتقال نیست.
نتیجتا ذهن نمیتواند به سرعت معشوق را از روان حذف کند و رابطه همچنان به شکلی غیرمادی ادامه پیدا میکند. فروید در مقاله معروف خود با عنوان «سوگواری و مالیخولیا» (1917) توضیح میدهد که پس از مرگ یک عزیز، دو فرآیند میتواند رخ دهد:
سوگواری (Mourning) که فرد به تدریج از رابطه عاطفی جدا میشود و انرژی لیبیدویی خود را به مرور بازمیگیرد در حالیکه در فرآیند دوم به نام مالیخولیا (Melancholia) فرد نمیتواند از رابطه جدا شود و بخشی از وجود معشوق را در درون خود درونیسازی میکند.
در مالیخولیا، فرد حتی پس از مرگ معشوق، او را در روان خود زنده نگه میدارد و به شکلی مداوم با خاطرات و تصورات او زندگی میکند. نکته جالب توجه در اینجا موضوع فرهنگی تقدس گرایانه این شکل از تداوم رابطه پس از مرگ است. در واقع نه تنها فرد به شکل ناخودآگاه در گیر مرده میماند بلکه جامعه نیز با تایید پیوسته این روش اورا دراین حالت فریز میکند. ازطرفی سیاری از افراد از مفهوم رها شدن و تنهایی میترسند. مرگ معشوق، ترس از تنهایی و عدم حمایت عاطفی را زنده میکند. و صد البته که فرد در پاسخ به این ترس، روان انسان تمایل دارد که رابطه را به شکل روانی ادامه دهد تا از احساس رهاشدگی و فقدان شدید جلوگیری کند.
مساله دیگر آن است معشوق بخشی از "من" (Ego) فرد میشود و درون او زندگی میکند. پس از مرگ، فرد سوگوار، معشوق از دست رفته را در روان خود درونی میکند و به شکلی ناخودآگاه با او ارتباط برقرار میکند. این درونیسازی به فرد اجازه میدهد که معشوق را در ذهن خود زنده نگه دارد و به گفتوگوهای درونی با او ادامه دهد. در این حالت، رابطه عاطفی حتی بدون وجود فیزیکی معشوق، در سطح روانی ادامه مییابد.
نهایتا بازگشت سرکوب (Repression Return) خاطرات ناگهانی، رویاها و احساسات پیچیده که فرد نسبت به معشوق از دسترفته تجربه میکند. در اصل رابطه، در ناخودآگاه فرد همچنان زنده و فعال است.
ساراشادابی
@nadidparid
یک تحلیل کوتاه فرویدی:
از دیدگاه زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، روابط عاطفی در لایههای عمیقتری از روان ما ریشه دارند و تحت تأثیر فرآیندهای ناخودآگاه و ساختاری عمیقتر از رفتارشکل میگیرند. بر اساس این دیدگاه، پایان فیزیکی یک رابطه، مانند مرگ یکی از طرفین، لزوماً به معنای پایان روانی یا حتی عاطفی آن نیست. جایی که او مفهوم لیبیدو یا به تعبیری همان دلبستگی (Attachment) مطرح میکند دراصل استدلال میکند که فرد درحال نوعی از سرمایهگذاری لیبیدویی (انرژی روانی) است. در یک رابطه عاشقانه، فرد بخش زیادی از لیبیدوی خود را بر معشوق سرمایهگذاری میکند.
درحالت عادی قراربر این است که این سرمایگذاری بازتولید لیبیدویی در فرد را تمدید کند . شاید بتوان گفت در یک چرخه مدون انرژی روانی تداوم پیدا میکند و در خود یا در تعامل با فرد مقابل تمدید و تشدید میشود .اما در مرگ طرف مقابل ین انرژی عاطفی همچنان در معشوق باقی میماند و قابل بازپسگیری یا انتقال نیست.
نتیجتا ذهن نمیتواند به سرعت معشوق را از روان حذف کند و رابطه همچنان به شکلی غیرمادی ادامه پیدا میکند. فروید در مقاله معروف خود با عنوان «سوگواری و مالیخولیا» (1917) توضیح میدهد که پس از مرگ یک عزیز، دو فرآیند میتواند رخ دهد:
سوگواری (Mourning) که فرد به تدریج از رابطه عاطفی جدا میشود و انرژی لیبیدویی خود را به مرور بازمیگیرد در حالیکه در فرآیند دوم به نام مالیخولیا (Melancholia) فرد نمیتواند از رابطه جدا شود و بخشی از وجود معشوق را در درون خود درونیسازی میکند.
در مالیخولیا، فرد حتی پس از مرگ معشوق، او را در روان خود زنده نگه میدارد و به شکلی مداوم با خاطرات و تصورات او زندگی میکند. نکته جالب توجه در اینجا موضوع فرهنگی تقدس گرایانه این شکل از تداوم رابطه پس از مرگ است. در واقع نه تنها فرد به شکل ناخودآگاه در گیر مرده میماند بلکه جامعه نیز با تایید پیوسته این روش اورا دراین حالت فریز میکند. ازطرفی سیاری از افراد از مفهوم رها شدن و تنهایی میترسند. مرگ معشوق، ترس از تنهایی و عدم حمایت عاطفی را زنده میکند. و صد البته که فرد در پاسخ به این ترس، روان انسان تمایل دارد که رابطه را به شکل روانی ادامه دهد تا از احساس رهاشدگی و فقدان شدید جلوگیری کند.
مساله دیگر آن است معشوق بخشی از "من" (Ego) فرد میشود و درون او زندگی میکند. پس از مرگ، فرد سوگوار، معشوق از دست رفته را در روان خود درونی میکند و به شکلی ناخودآگاه با او ارتباط برقرار میکند. این درونیسازی به فرد اجازه میدهد که معشوق را در ذهن خود زنده نگه دارد و به گفتوگوهای درونی با او ادامه دهد. در این حالت، رابطه عاطفی حتی بدون وجود فیزیکی معشوق، در سطح روانی ادامه مییابد.
نهایتا بازگشت سرکوب (Repression Return) خاطرات ناگهانی، رویاها و احساسات پیچیده که فرد نسبت به معشوق از دسترفته تجربه میکند. در اصل رابطه، در ناخودآگاه فرد همچنان زنده و فعال است.
ساراشادابی
@nadidparid
حرف نزدن دلهره ای بود
و حرف درست زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر ...
📕 #ژان_کریستف
✍🏻 #رومن_رولان
@nadidparid
و حرف درست زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر ...
📕 #ژان_کریستف
✍🏻 #رومن_رولان
@nadidparid
ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان می سپاریم آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند.. اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید.. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه می دارید.
حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک.. اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم.
#جان_شیفته
#رومن_رولان
@nadidparid
حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک.. اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم.
#جان_شیفته
#رومن_رولان
@nadidparid
پنج رکن معنا در زندگی
پنج ستون وجود دارد که بر نحوه تجربه معنا تأثیر می گذارد: تعلق، هدف، شایستگی، کنترل و تعالی.
تعلق: از آنجایی که ما برای برقراری ارتباط آماده هستیم، این احساس را داریم که حضور و/یا عدم حضورمان برای افراد دیگر معنایی دارد.
هدف: ساختار آیندهگرا در قالب هدف، هدف یا هدفی که باید به آن رسید.
شایستگی: این احساس که ما در حال حرکت به جلو، پیشرفت، ارتقای مهارتهای خود هستیم و میتوانیم به کاری که میتوانیم انجام دهیم احساس غرور کنیم.
کنترل: این احساس که زندگی، تصمیمات و اعمال ما به شدت توسط خودمان تعیین می شود.
تعالی: احساس وحدت و ارتباط با چیزی بسیار بزرگتر از خودمان.
نویسنده :مانفرد ف ر کتس دی وریس روانکاو ومشاور هلندی.
مترجم :مريم خانجانی
@nadidparid
پنج ستون وجود دارد که بر نحوه تجربه معنا تأثیر می گذارد: تعلق، هدف، شایستگی، کنترل و تعالی.
تعلق: از آنجایی که ما برای برقراری ارتباط آماده هستیم، این احساس را داریم که حضور و/یا عدم حضورمان برای افراد دیگر معنایی دارد.
هدف: ساختار آیندهگرا در قالب هدف، هدف یا هدفی که باید به آن رسید.
شایستگی: این احساس که ما در حال حرکت به جلو، پیشرفت، ارتقای مهارتهای خود هستیم و میتوانیم به کاری که میتوانیم انجام دهیم احساس غرور کنیم.
کنترل: این احساس که زندگی، تصمیمات و اعمال ما به شدت توسط خودمان تعیین می شود.
تعالی: احساس وحدت و ارتباط با چیزی بسیار بزرگتر از خودمان.
نویسنده :مانفرد ف ر کتس دی وریس روانکاو ومشاور هلندی.
مترجم :مريم خانجانی
@nadidparid
به دنبال این نبود که بفهمد آیا این عشق دوطرفه است یا نه.
فقط میتوانست به نقل از گوته بگوید:
دوستت دارم. آیا به تو ربطی دارد؟
👤 #ژان_کوکتو
@nadidparid
فقط میتوانست به نقل از گوته بگوید:
دوستت دارم. آیا به تو ربطی دارد؟
👤 #ژان_کوکتو
@nadidparid
زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، نظرات جالبی در مورد عشق و روابط انسانی داشته است. او عشق را به عنوان یک نیروی پرقدرت و پیچیده در زندگی انسانها توصیف میکند که تأثیر عمیقی بر روان و رفتار افراد دارد. فروید عشق را به دو دسته عمده تقسیم میکند: عشق اروس (Eros) و عشق از نوع دگر (Agape).
- 💗عشق اروس: این نوع عشق شامل شور و اشتیاق جنسی است که به جنسیت و تمایلات جسمانی مرتبط میشود. فروید این نوع عشق را به عنوان نیروی حیاتی برای ادامهی نسل و بقاء انسانها میبیند.
- 💗عشق از نوع دگر: این نوع عشق شامل عشقی است که فراتر از تمایلات جسمانی است و بر احساسات عمیقتر و ارتباطات انسانی مبتنی است. فروید این نوع عشق را به عشق والدین به فرزندان و عشق به دوستان و همکاران مرتبط میداند.
حتما! زیگموند فروید عشق اروس (Eros) را به عنوان یکی از نیروهای حیاتی و اساسی در زندگی انسانها توصیف میکند. این نوع عشق مربوط به تمایلات جنسی و شور و اشتیاق جسمانی است و به نوعی نشاندهندهی نیروی زندگی و انرژی خلاقانه در انسانهاست. فروید معتقد است که عشق اروس نقش بسیار مهمی در تشکیل روابط انسانی و حفظ بقای نسل ایفا میکند.
عشق اروس شامل تمایلات جنسی، اشتیاق و میل به همبستگی با فرد دیگر است. این نوع عشق میتواند با هیجانات قوی و احساسات عمیق همراه باشد. از نظر فروید، عشق اروس تنها به معنای تمایلات جسمانی نیست بلکه همچنین به معنای ارتباط عاطفی و احساسی قوی با شریک زندگی نیز هست.
در نظریه فروید، عشق اروس نیرویی است که افراد را به سمت یکدیگر جذب میکند و به تشکیل روابط صمیمی و نزدیک کمک میکند. این عشق میتواند منبع الهام، خلاقیت و انگیزه برای افراد باشد و نقش مهمی در تجربهی شادی و رضایت از زندگی ایفا کند.
مترجم :مریم خانجانی
نویسنده:زیگموند فروید از کتاب سه رساله در مورد نظریه جنسی.. 📕
@nadidparid
- 💗عشق اروس: این نوع عشق شامل شور و اشتیاق جنسی است که به جنسیت و تمایلات جسمانی مرتبط میشود. فروید این نوع عشق را به عنوان نیروی حیاتی برای ادامهی نسل و بقاء انسانها میبیند.
- 💗عشق از نوع دگر: این نوع عشق شامل عشقی است که فراتر از تمایلات جسمانی است و بر احساسات عمیقتر و ارتباطات انسانی مبتنی است. فروید این نوع عشق را به عشق والدین به فرزندان و عشق به دوستان و همکاران مرتبط میداند.
حتما! زیگموند فروید عشق اروس (Eros) را به عنوان یکی از نیروهای حیاتی و اساسی در زندگی انسانها توصیف میکند. این نوع عشق مربوط به تمایلات جنسی و شور و اشتیاق جسمانی است و به نوعی نشاندهندهی نیروی زندگی و انرژی خلاقانه در انسانهاست. فروید معتقد است که عشق اروس نقش بسیار مهمی در تشکیل روابط انسانی و حفظ بقای نسل ایفا میکند.
عشق اروس شامل تمایلات جنسی، اشتیاق و میل به همبستگی با فرد دیگر است. این نوع عشق میتواند با هیجانات قوی و احساسات عمیق همراه باشد. از نظر فروید، عشق اروس تنها به معنای تمایلات جسمانی نیست بلکه همچنین به معنای ارتباط عاطفی و احساسی قوی با شریک زندگی نیز هست.
در نظریه فروید، عشق اروس نیرویی است که افراد را به سمت یکدیگر جذب میکند و به تشکیل روابط صمیمی و نزدیک کمک میکند. این عشق میتواند منبع الهام، خلاقیت و انگیزه برای افراد باشد و نقش مهمی در تجربهی شادی و رضایت از زندگی ایفا کند.
مترجم :مریم خانجانی
نویسنده:زیگموند فروید از کتاب سه رساله در مورد نظریه جنسی.. 📕
@nadidparid
ویکتور فرانکل، روانپزشک و نویسندهٔ معروف اتریشی، خوشبختی را به عنوان نتیجهٔ جانبیِ یافتن معنا و هدف در زندگی میداند. او معتقد بود که انسانها به دنبال معنا هستند و وقتی معنای زندگی خود را کشف میکنند، خوشبختی به خودی خود از این کشف ناشی میشود. فرانکل در کتاب معروف خود "انسان در جستجوی معنا" دربارهٔ تجربههای خود در اردوگاههای کار اجباری نازیها صحبت میکند و توضیح میدهد که چگونه حتی در سختترین شرایط، انسانها میتوانند معنا پیدا کنند و از این راه به نوعی خوشبختی دست یابند. برای او، خوشبختی چیزی نیست که بهطور مستقیم دنبال شود، بلکه پیامدی طبیعی از یافتن معنا و هدف است.
به کار بردن نظریات ویکتور فرانکل در زندگی روزمره میتواند به شما کمک کند تا معنای عمیقتری در زندگی خود پیدا کنید و احساس خوشبختی بیشتری داشته باشید.
📍 اینجا چند راهکار برای بهکارگیری نظریات او وجود دارد:
📍1. یافتن معنا در همهچیز: حتی در کوچکترین کارها و فعالیتهای روزمره به دنبال معنا بگردید. مثلاً در کارهای شغلی، روابط شخصی یا فعالیتهای داوطلبانه. تلاش کنید در هر کاری که انجام میدهید، هدفی و معنایی برای خود پیدا کنید.
📍📍2. تلاش برای رشد و پیشرفت: به جای تمرکز بر خوشبختی، بر رشد شخصی و پیشرفت تمرکز کنید. وقتی به خودتان کمک میکنید تا بهتر شوید و تواناییهای خود را به کار بگیرید، خوشبختی نیز به طور طبیعی به دنبال آن خواهد آمد.
📍3. مواجهه با سختیها: در مواجهه با چالشها و سختیها، به جای تمرکز بر درد و رنج، به دنبال معنا در این تجربیات باشید. سعی کنید بفهمید که چگونه میتوانید از این موقعیتها رشد کنید و به عنوان فردی قویتر و متعادلتر بیرون بیایید.
📍4. کمک به دیگران: یکی از روشهای مهم برای پیدا کردن معنا در زندگی، کمک به دیگران است. با انجام کارهای داوطلبانه، حمایت از دوستان و خانواده یا حتی انجام کارهای کوچک برای دیگران، میتوانید احساس رضایت و خوشبختی عمیقتری پیدا کنید.
📍5. تدوین اهداف و آرزوها: اهداف و آرزوهای خود را مشخص کنید و برای دستیابی به آنها برنامهریزی کنید. داشتن هدفهای مشخص و کار بر روی آنها میتواند به شما احساس معنا و انگیزه بدهد.
😍امیدوارم این راهکارها به شما کمک کند تا نظریات فرانکل را در زندگی روزمرهٔ خود به کار ببرید و به خوشبختی و رضایت بیشتری دست یابید.💚😊
نویسنده: ویکتور فرانکل 📙
مترجم :مريم خانجانی 💚
@nadidparid
به کار بردن نظریات ویکتور فرانکل در زندگی روزمره میتواند به شما کمک کند تا معنای عمیقتری در زندگی خود پیدا کنید و احساس خوشبختی بیشتری داشته باشید.
📍 اینجا چند راهکار برای بهکارگیری نظریات او وجود دارد:
📍1. یافتن معنا در همهچیز: حتی در کوچکترین کارها و فعالیتهای روزمره به دنبال معنا بگردید. مثلاً در کارهای شغلی، روابط شخصی یا فعالیتهای داوطلبانه. تلاش کنید در هر کاری که انجام میدهید، هدفی و معنایی برای خود پیدا کنید.
📍📍2. تلاش برای رشد و پیشرفت: به جای تمرکز بر خوشبختی، بر رشد شخصی و پیشرفت تمرکز کنید. وقتی به خودتان کمک میکنید تا بهتر شوید و تواناییهای خود را به کار بگیرید، خوشبختی نیز به طور طبیعی به دنبال آن خواهد آمد.
📍3. مواجهه با سختیها: در مواجهه با چالشها و سختیها، به جای تمرکز بر درد و رنج، به دنبال معنا در این تجربیات باشید. سعی کنید بفهمید که چگونه میتوانید از این موقعیتها رشد کنید و به عنوان فردی قویتر و متعادلتر بیرون بیایید.
📍4. کمک به دیگران: یکی از روشهای مهم برای پیدا کردن معنا در زندگی، کمک به دیگران است. با انجام کارهای داوطلبانه، حمایت از دوستان و خانواده یا حتی انجام کارهای کوچک برای دیگران، میتوانید احساس رضایت و خوشبختی عمیقتری پیدا کنید.
📍5. تدوین اهداف و آرزوها: اهداف و آرزوهای خود را مشخص کنید و برای دستیابی به آنها برنامهریزی کنید. داشتن هدفهای مشخص و کار بر روی آنها میتواند به شما احساس معنا و انگیزه بدهد.
😍امیدوارم این راهکارها به شما کمک کند تا نظریات فرانکل را در زندگی روزمرهٔ خود به کار ببرید و به خوشبختی و رضایت بیشتری دست یابید.💚😊
نویسنده: ویکتور فرانکل 📙
مترجم :مريم خانجانی 💚
@nadidparid
کارل گوستاو یونگ در مورد خوشبختی ایدههای جالب و منحصر به فردی دارد. یونگ معتقد بود که خوشبختی به معنای هماهنگی و توازن بین جنبههای مختلف شخصیت است. او بر این باور بود که افراد باید به شناخت و پذیرش جنبههای ناخودآگاه خود بپردازند تا بتوانند به توازن روانی و در نتیجه خوشبختی دست یابند.
💐 مفهوم خودشناسی
یونگ به اهمیت خودشناسی و ارتباط با ناخودآگاه تأکید داشت. او معتقد بود که برای رسیدن به خوشبختی واقعی، افراد باید به شناخت عمیقتری از خود بپردازند و با کهنالگوها و نمادهای ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کنند. این فرآیند خودشناسی به فرد کمک میکند تا به توازن درونی و خودشناسی دست یابد.
💐انسجام روانی
یونگ بر این باور بود که خوشبختی به معنای انسجام روانی است. این انسجام زمانی به دست میآید که فرد بتواند جنبههای مختلف شخصیت خود را به یکدیگر متصل کند و بین آنها هماهنگی ایجاد کند. این انسجام روانی به فرد اجازه میدهد تا در مواجهه با چالشها و مشکلات زندگی، به خوبی عمل کند و احساس رضایت و خوشبختی داشته باشد.
💐 معنای زندگی
یونگ همچنین بر اهمیت یافتن معنای زندگی تأکید داشت. او معتقد بود که افراد باید هدف و معنای زندگی خود را پیدا کنند تا بتوانند به خوشبختی واقعی دست یابند. این معنا و هدف میتواند از طریق کار، روابط اجتماعی، یا حتی فعالیتهای هنری و خلاقانه به دست آید.
💐 پذیرش و رهایی
یونگ معتقد بود که پذیرش و رهایی از انتظارات و محدودیتهای اجتماعی نیز میتواند به خوشبختی کمک کند. افراد باید بتوانند خود را همانگونه که هستند بپذیرند و از فشارهای خارجی رها شوند تا به توازن درونی و خوشبختی دست یابند.
نویسنده: کارل گوستاو یونگ" کتاب های روانشناسی و دین" و "انسان و نمادهایش".📙
مترجم :مريم خانجانی 💗
@nadidparid
💐 مفهوم خودشناسی
یونگ به اهمیت خودشناسی و ارتباط با ناخودآگاه تأکید داشت. او معتقد بود که برای رسیدن به خوشبختی واقعی، افراد باید به شناخت عمیقتری از خود بپردازند و با کهنالگوها و نمادهای ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کنند. این فرآیند خودشناسی به فرد کمک میکند تا به توازن درونی و خودشناسی دست یابد.
💐انسجام روانی
یونگ بر این باور بود که خوشبختی به معنای انسجام روانی است. این انسجام زمانی به دست میآید که فرد بتواند جنبههای مختلف شخصیت خود را به یکدیگر متصل کند و بین آنها هماهنگی ایجاد کند. این انسجام روانی به فرد اجازه میدهد تا در مواجهه با چالشها و مشکلات زندگی، به خوبی عمل کند و احساس رضایت و خوشبختی داشته باشد.
💐 معنای زندگی
یونگ همچنین بر اهمیت یافتن معنای زندگی تأکید داشت. او معتقد بود که افراد باید هدف و معنای زندگی خود را پیدا کنند تا بتوانند به خوشبختی واقعی دست یابند. این معنا و هدف میتواند از طریق کار، روابط اجتماعی، یا حتی فعالیتهای هنری و خلاقانه به دست آید.
💐 پذیرش و رهایی
یونگ معتقد بود که پذیرش و رهایی از انتظارات و محدودیتهای اجتماعی نیز میتواند به خوشبختی کمک کند. افراد باید بتوانند خود را همانگونه که هستند بپذیرند و از فشارهای خارجی رها شوند تا به توازن درونی و خوشبختی دست یابند.
نویسنده: کارل گوستاو یونگ" کتاب های روانشناسی و دین" و "انسان و نمادهایش".📙
مترجم :مريم خانجانی 💗
@nadidparid
نظریه نهاد، خود و فراخود زیگموند فروید یکی از پایههای اصلی روانکاوی او است و به توصیف سه بخش اصلی شخصیت انسان میپردازد. در اینجا جزئیات بیشتری در مورد هر یک از این بخشها آورده شده است:
1. نهاد (Id):
- تعریف: نهاد بخشی از شخصیت است که از ابتدای تولد وجود دارد و حاوی امیال، غرایز، و آرزوهای ناخودآگاه است.
- وظیفه: نهاد به دنبال برآوردن نیازها و لذتهای فوری و بدون توجه به واقعیات یا عواقب است.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، نهاد فوراً خواهان غذا است بدون در نظر گرفتن موقعیت یا قوانین اجتماعی.
2. خود (Ego):
- تعریف: خود بخشی از شخصیت است که بین نهاد و واقعیت محیط خارجی میانجیگری میکند و در طول رشد فرد شکل میگیرد.
- وظیفه: خود تلاش میکند تا امیال نهاد را به صورت معقول و قابل قبول اجتماعی برآورده کند و تعادل بین خواستههای نهاد و محدودیتهای فراخود را حفظ کند.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، خود به دنبال یافتن راهی معقول برای برآوردن نیاز غذایی است، مانند صبر کردن تا رسیدن به یک رستوران.
3. فراخود (Superego):
- تعریف: فراخود نماینده اخلاقیات و ارزشهای داخلی شده است و در دوران کودکی از طریق تربیت و آموزش شکل میگیرد.
- وظیفه: فراخود استانداردهای اخلاقی و اجتماعی را برای رفتار فرد تعیین میکند و در برابر امیال نهاد مقاومت میکند.
- مثال: هنگامی که فردی به فکر سرقت غذا است، فراخود او را از انجام این کار منع میکند و او را به رعایت قوانین اجتماعی و اخلاقی تشویق میکند.
این سه بخش با هم در تعامل هستند و تعارضات بین آنها میتوانند منجر به تنشها و اضطرابهای روانی شوند. فروید معتقد بود که مکانیسمهای دفاعی خود به کمک فرد میآیند تا این تنشها را مدیریت کنند.
نویسنده :زیگموند فروید📖
مترجم :مریم خانجانی ✨
@nadidparid
1. نهاد (Id):
- تعریف: نهاد بخشی از شخصیت است که از ابتدای تولد وجود دارد و حاوی امیال، غرایز، و آرزوهای ناخودآگاه است.
- وظیفه: نهاد به دنبال برآوردن نیازها و لذتهای فوری و بدون توجه به واقعیات یا عواقب است.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، نهاد فوراً خواهان غذا است بدون در نظر گرفتن موقعیت یا قوانین اجتماعی.
2. خود (Ego):
- تعریف: خود بخشی از شخصیت است که بین نهاد و واقعیت محیط خارجی میانجیگری میکند و در طول رشد فرد شکل میگیرد.
- وظیفه: خود تلاش میکند تا امیال نهاد را به صورت معقول و قابل قبول اجتماعی برآورده کند و تعادل بین خواستههای نهاد و محدودیتهای فراخود را حفظ کند.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، خود به دنبال یافتن راهی معقول برای برآوردن نیاز غذایی است، مانند صبر کردن تا رسیدن به یک رستوران.
3. فراخود (Superego):
- تعریف: فراخود نماینده اخلاقیات و ارزشهای داخلی شده است و در دوران کودکی از طریق تربیت و آموزش شکل میگیرد.
- وظیفه: فراخود استانداردهای اخلاقی و اجتماعی را برای رفتار فرد تعیین میکند و در برابر امیال نهاد مقاومت میکند.
- مثال: هنگامی که فردی به فکر سرقت غذا است، فراخود او را از انجام این کار منع میکند و او را به رعایت قوانین اجتماعی و اخلاقی تشویق میکند.
این سه بخش با هم در تعامل هستند و تعارضات بین آنها میتوانند منجر به تنشها و اضطرابهای روانی شوند. فروید معتقد بود که مکانیسمهای دفاعی خود به کمک فرد میآیند تا این تنشها را مدیریت کنند.
نویسنده :زیگموند فروید📖
مترجم :مریم خانجانی ✨
@nadidparid
ترجمه بخشی از مقاله داستینگ و مالیخولیا
فروید مالیخولیا را Melancholia
بر نقش یک شی گمشده Lostobject
تعبیر می کند اما لاکان توجه را به نقش یک شیء «واقعی» مزاحم Realobject
و بیش از حد جلب می کند .
لاکان بر این تلاش است که نشان دهد سوژه روان پریش در محافظت از خود ناتوان است و ژوئیسانس آسیب زا همچنان تواناتر است.
در اولین نگاه این رویکردها با یکدیگر تناقض دارند، اما میتوان در یک تفسیر کوتاه استدلال کرد که از دست دادن یک شیء خیالی (حمایتکننده از نفس)ممکن است با حضور تهاجمی یک شیء (به طور مفهومی ) مرتبط باشد.
مفهوم داستینگ با این که این شی تهاجمی با ارجاع به مفهوم لاکان - که از داستینگ
Das Ding
فروید ناشی شده است ، آن "شیء" ژوئیسانس اولیه انباشته شده است که مانند یک سیاهچاله که همه چیز را میبلعد غایب خود را، و در محیط را اعم از مادیت های پرتعداد گرد هم انباشته میکند.
سه مفهوم مهم فرویدی را در این تحليل میبینیم
نزدیکی بیش از حد لیبیدینال
libidinal over-proximity
ژوئیسانس تعدیل نشده
unmodulated jouissance
رانه مرگ
and the death drive
ترجمه:
#سارا_شادابی
@nadidparid
فروید مالیخولیا را Melancholia
بر نقش یک شی گمشده Lostobject
تعبیر می کند اما لاکان توجه را به نقش یک شیء «واقعی» مزاحم Realobject
و بیش از حد جلب می کند .
لاکان بر این تلاش است که نشان دهد سوژه روان پریش در محافظت از خود ناتوان است و ژوئیسانس آسیب زا همچنان تواناتر است.
در اولین نگاه این رویکردها با یکدیگر تناقض دارند، اما میتوان در یک تفسیر کوتاه استدلال کرد که از دست دادن یک شیء خیالی (حمایتکننده از نفس)ممکن است با حضور تهاجمی یک شیء (به طور مفهومی ) مرتبط باشد.
مفهوم داستینگ با این که این شی تهاجمی با ارجاع به مفهوم لاکان - که از داستینگ
Das Ding
فروید ناشی شده است ، آن "شیء" ژوئیسانس اولیه انباشته شده است که مانند یک سیاهچاله که همه چیز را میبلعد غایب خود را، و در محیط را اعم از مادیت های پرتعداد گرد هم انباشته میکند.
سه مفهوم مهم فرویدی را در این تحليل میبینیم
نزدیکی بیش از حد لیبیدینال
libidinal over-proximity
ژوئیسانس تعدیل نشده
unmodulated jouissance
رانه مرگ
and the death drive
ترجمه:
#سارا_شادابی
@nadidparid
#فروید در نوامبر ۱۹۱۴ در پاسخ به نامه #لئو_آندرئاس_سالومه نوشت: «شک ندارم بشریت حتی پس از این جنگ هم جان سالم به در خواهد برد ،ولی میدانم برای من و معاصرانم قطعاً این جهان دیگر هرگز مکانی شاد نخواهد بود. بسیار ترسناک است و غمانگیزترین نکتهاش این است که این دقیقاً همان مدل رفتاری است که ما با تکیه بر دانش روانکاوی خود باید از مردم انتظارش را میداشتیم. من به خاطر همین نگرش نسبت به بشر هرگز قادر نخواهم بود با خوشبینی دلخوشانه شما موافق باشم. نتیجهگیری مخفیانه من همیشه این بوده است: از آنجا که والاترین تمدن فعلی هم با ریاکاری بزرگی تحمیل شده است، ما اساساً جایی در آن نداریم.»
ترجمه : #ساراشادابی
@nadidparid
ترجمه : #ساراشادابی
@nadidparid
آلفرد آدلر نظریات تأثیرگذاری در روانشناسی ارائه داده است که بر رشد فردی و تعاملات اجتماعی تأکید دارد. نظریات اصلی او شامل موارد زیر است:
1. عقدهی حقارت: آدلر معتقد بود که افراد احساساتی از ناکافی بودن یا کمبود را تجربه میکنند و این احساس میتواند نیروی محرکهای برای تلاش و پیشرفت باشد.
2. تعالی شخصی: انسانها به طور طبیعی در پی رشد و خودبهبودی هستند و تلاش میکنند تواناییهای خود را به حداکثر برسانند.
3. سبک زندگی: هر فرد یک "سبک زندگی" منحصربهفرد دارد که نشاندهندهی چگونگی برخورد او با چالشها و اهداف در زندگی است.
4. اهداف آیندهنگر: آدلر باور داشت که رفتار انسان بیشتر بر اساس اهداف و آرزوهای آینده هدایت میشود، نه صرفاً تجربیات گذشته.
5. حس اجتماعی: او تأکید داشت که حس تعلق و همکاری اجتماعی کلید دستیابی به خوشبختی و موفقیت است.
نظریات آدلر نشان میدهند که انسانها نه تنها موجوداتی مستقل، بلکه بخشی از یک جامعه بزرگتر هستند و روابط انسانی نقش مهمی در شکلگیری شخصیت دارند.
نویسنده :الفرد ادلر🌻
مترجم :مريم خانجانی🪷
@nadidparid
1. عقدهی حقارت: آدلر معتقد بود که افراد احساساتی از ناکافی بودن یا کمبود را تجربه میکنند و این احساس میتواند نیروی محرکهای برای تلاش و پیشرفت باشد.
2. تعالی شخصی: انسانها به طور طبیعی در پی رشد و خودبهبودی هستند و تلاش میکنند تواناییهای خود را به حداکثر برسانند.
3. سبک زندگی: هر فرد یک "سبک زندگی" منحصربهفرد دارد که نشاندهندهی چگونگی برخورد او با چالشها و اهداف در زندگی است.
4. اهداف آیندهنگر: آدلر باور داشت که رفتار انسان بیشتر بر اساس اهداف و آرزوهای آینده هدایت میشود، نه صرفاً تجربیات گذشته.
5. حس اجتماعی: او تأکید داشت که حس تعلق و همکاری اجتماعی کلید دستیابی به خوشبختی و موفقیت است.
نظریات آدلر نشان میدهند که انسانها نه تنها موجوداتی مستقل، بلکه بخشی از یک جامعه بزرگتر هستند و روابط انسانی نقش مهمی در شکلگیری شخصیت دارند.
نویسنده :الفرد ادلر🌻
مترجم :مريم خانجانی🪷
@nadidparid
آدم وقتی میمیرد که دیگر توان تغییر ندارد. وقتی که دیگر نمیتواند عقیدهاش را عوض کند، وقتی که دیگر نمیتواند مسیر زندگیاش را عوض کند.
جزء از کل/ استیو تولتز
@nadidparid
جزء از کل/ استیو تولتز
@nadidparid
میدونین چرا تا این حد در حسرت
روزهای طلایی کودکی هستیم؟
نیچه: چون روزهای کودکی
روزهای بی خیالی بودن،
روزهای عاری از دلواپسی،
روزهایی که هنوز آوار گذشته ها
و خاطرات دردناک و محزون بر ما
سنگینی نمی کرده اند.
📕 درمان شوپنهاور
👤 #اروين_دیوید_يالومد
@nadidparid
روزهای طلایی کودکی هستیم؟
نیچه: چون روزهای کودکی
روزهای بی خیالی بودن،
روزهای عاری از دلواپسی،
روزهایی که هنوز آوار گذشته ها
و خاطرات دردناک و محزون بر ما
سنگینی نمی کرده اند.
📕 درمان شوپنهاور
👤 #اروين_دیوید_يالومد
@nadidparid
قانون روان میگوید که اگر فرد به وضعیتی در درون خویش هوشیار نگردد آن را در بیرون و همچون تقدیر تجربه خواهد نمود.
در نتیجه برای فردی که نسبت به تعارضات درونی خویش ناآگاه است، جهان مجبور است نقش میانجی را بازی کرده و تعارض درونی را با تقسیم شدن به نیمههای متعارض به نمایش بگذارد.
#کارل_گوستاو_یونگ
@nadidparid
در نتیجه برای فردی که نسبت به تعارضات درونی خویش ناآگاه است، جهان مجبور است نقش میانجی را بازی کرده و تعارض درونی را با تقسیم شدن به نیمههای متعارض به نمایش بگذارد.
#کارل_گوستاو_یونگ
@nadidparid