تأثیر دوپامین بر روابط اجتماعی
نویسنده: بابی هافمن، Ph.D.
تاریخ انتشار: ۲۲ جولای ۲۰۲۴
تجربه لذت و انگیزه از طریق دوپامین نه تنها بر حالت روحی ما بلکه بر روابط اجتماعیمان نیز تأثیر میگذارد. با یادگیری تحمل دورههای کاهش دوپامین، توانایی بیشتری برای لذت بردن از روابط و تجارب اجتماعی خواهیم داشت.
Post 4: The Impact of Dopamine on Social Relationships
By: Bobby Hoffman, Ph.D.
Published: July 22, 2024
Experiencing pleasure and motivation through dopamine affects not only our mood but also our social relationships. By learning to endure periods of low dopamine, we enhance our ability to enjoy social relationships and experiences.
ادامه دارد
#سیدمجتبی_رباطجزی
@nadidparid
نویسنده: بابی هافمن، Ph.D.
تاریخ انتشار: ۲۲ جولای ۲۰۲۴
تجربه لذت و انگیزه از طریق دوپامین نه تنها بر حالت روحی ما بلکه بر روابط اجتماعیمان نیز تأثیر میگذارد. با یادگیری تحمل دورههای کاهش دوپامین، توانایی بیشتری برای لذت بردن از روابط و تجارب اجتماعی خواهیم داشت.
Post 4: The Impact of Dopamine on Social Relationships
By: Bobby Hoffman, Ph.D.
Published: July 22, 2024
Experiencing pleasure and motivation through dopamine affects not only our mood but also our social relationships. By learning to endure periods of low dopamine, we enhance our ability to enjoy social relationships and experiences.
ادامه دارد
#سیدمجتبی_رباطجزی
@nadidparid
❤8
قدرت انعطافپذیری و ارتباط آن با افزایش دوپامین
نویسنده: بابی هافمن، Ph.D.
تاریخ انتشار: ۲۲ جولای ۲۰۲۴
انعطافپذیری در برابر سختیها از واقعیتهای نوروبیولوژیکی سرچشمه میگیرد که ناراحتی موجب افزایش لذت میشود. با پذیرش دورههای کاهش دوپامین، میتوانیم توانایی خود را برای لذت بردن از زندگی و انگیزه طولانیمدت تقویت کنیم.
Post 5: The Power of Resilience
By: Bobby Hoffman, Ph.D.
Published: July 22, 2024
Resilience in the face of hardship stems from the neurobiological reality that discomfort fuels pleasure. By embracing periods of low dopamine, we enhance our capacity for long-term joy and motivation.
پایان
#سیدمجتبی_رباطجزی
@nadidparid
نویسنده: بابی هافمن، Ph.D.
تاریخ انتشار: ۲۲ جولای ۲۰۲۴
انعطافپذیری در برابر سختیها از واقعیتهای نوروبیولوژیکی سرچشمه میگیرد که ناراحتی موجب افزایش لذت میشود. با پذیرش دورههای کاهش دوپامین، میتوانیم توانایی خود را برای لذت بردن از زندگی و انگیزه طولانیمدت تقویت کنیم.
Post 5: The Power of Resilience
By: Bobby Hoffman, Ph.D.
Published: July 22, 2024
Resilience in the face of hardship stems from the neurobiological reality that discomfort fuels pleasure. By embracing periods of low dopamine, we enhance our capacity for long-term joy and motivation.
پایان
#سیدمجتبی_رباطجزی
@nadidparid
❤9👍5
🔴 غیبت مادر برای نوزاد دو معنی دارد:
💠یا به مادر آسیب رسیده است.
💠یا مادر خود آسیبزا شده است.
💠هردو برای نوزاد، تجربه ناامنی است. چرا که؛ مادر غایب، مادر مرده است. ترس از مرگ مادر و همچنین ترس از مرگ خود، در زمان غیبت مادر نوزاد را آشفته و باعث تجربه احساس ناامنی می شود.
# ملانی_کلاین
@nadidparid
💠یا به مادر آسیب رسیده است.
💠یا مادر خود آسیبزا شده است.
💠هردو برای نوزاد، تجربه ناامنی است. چرا که؛ مادر غایب، مادر مرده است. ترس از مرگ مادر و همچنین ترس از مرگ خود، در زمان غیبت مادر نوزاد را آشفته و باعث تجربه احساس ناامنی می شود.
# ملانی_کلاین
@nadidparid
👍13❤4
یافتن یک کنشگر روانی که ارضاي خودشیفته از خود آرمانی را تضمین می کند و به همین منظور دائماً بر خود بالفعل نظارت دارد و با آن آرمان می سنجدش، نباید مایه شگفتی ما باشد. اگر چنین کنشگري وجود نداشته باشد، امکان ندارد بتوانیم آن را کشف کنیم، بلکه فقط میتوانیم آن را تشخیص دهیم، زیرا می توان اندیشید که آنچه «وجدان» می نامیم واجد همان خصوصیات لازم است. تشخیص این کنشگر روانی امکان فهم این توهم را که به اصطلاح «مورد توجه دیگران هستیم» یا به تعبیر درستتر «دیگران ما را زیر نظر دارند» برایمان فراهم میکند. توهم یادشده از جمله نشانه هاي بارز بیماریهاي پارانویایی است و می تواند به صورت یک بیماري مجزّا و یا همراه با روانرنجوريِ انتقال رخ بدهد. بیمار مبتلا به این توهم شکوه میکند که دیگران همه افکار او را میدانند و ناظر و مراقب اَعمالش هستند. از صداهایی که مشخصاً با ضمیر سوم شخص با بیمار صحبت می کنند «آن زن حالا باز هم دارد به این موضوع فکر میکند» ، «آن مرد الآن دارد بیرون میرود» ، او به کارکرد این کنشگر پی می برد. این شکوه، موجه و مبین یک حقیقت است. چنین نهاد قدرتمندي که ما را زیر نظر دارد، افکارمان را کشف میکند و همه مقصودهایمان را به باد انتقاد میگیرد، واقعاً وجود دارد. در واقع، این نهاد به طور معمول در تک تک ما وجود دارد.
پیش درآمدی بر خودشیفتگی ، زیگموند فروید
ترجمه حسین پاینده
#فروید #روانکاوی
@nadidparid
پیش درآمدی بر خودشیفتگی ، زیگموند فروید
ترجمه حسین پاینده
#فروید #روانکاوی
@nadidparid
❤5👍1
👍19❤5
یونگ میگه: زندگی تازه از چهل سالگی شروع میشه، تا قبل از این سن، انسانها بیشتر درگیر شناخت خود، کشف علایق و استعدادها و درک دنیای اطرافشون هستند. بعد از چهل سالگی، تمرکز بیشتر به سمت تحقق بخشیدن به پتانسیلهای واقعیتون، پیدا کردن معنا و هدف زندگی و پذیرش خود واقعیتون هست.
@nadidparid
@nadidparid
❤30👍14👏1💔1
تنها راه رسیدن به سلامت روان گذار از نارسیسیسم (تمرکز تنها بر نیازهای خود) و رسیدن به عشق موضوعی و ظرفیت عاشق شدن است.
فروید
@nadidparid
فروید
@nadidparid
👏17👍4❤2🥰1
چرا روابط عاطفی حتی پس از مرگ یکی از طرفین ادامه مییابد؟
یک تحلیل کوتاه فرویدی:
از دیدگاه زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، روابط عاطفی در لایههای عمیقتری از روان ما ریشه دارند و تحت تأثیر فرآیندهای ناخودآگاه و ساختاری عمیقتر از رفتارشکل میگیرند. بر اساس این دیدگاه، پایان فیزیکی یک رابطه، مانند مرگ یکی از طرفین، لزوماً به معنای پایان روانی یا حتی عاطفی آن نیست. جایی که او مفهوم لیبیدو یا به تعبیری همان دلبستگی (Attachment) مطرح میکند دراصل استدلال میکند که فرد درحال نوعی از سرمایهگذاری لیبیدویی (انرژی روانی) است. در یک رابطه عاشقانه، فرد بخش زیادی از لیبیدوی خود را بر معشوق سرمایهگذاری میکند.
درحالت عادی قراربر این است که این سرمایگذاری بازتولید لیبیدویی در فرد را تمدید کند . شاید بتوان گفت در یک چرخه مدون انرژی روانی تداوم پیدا میکند و در خود یا در تعامل با فرد مقابل تمدید و تشدید میشود .اما در مرگ طرف مقابل ین انرژی عاطفی همچنان در معشوق باقی میماند و قابل بازپسگیری یا انتقال نیست.
نتیجتا ذهن نمیتواند به سرعت معشوق را از روان حذف کند و رابطه همچنان به شکلی غیرمادی ادامه پیدا میکند. فروید در مقاله معروف خود با عنوان «سوگواری و مالیخولیا» (1917) توضیح میدهد که پس از مرگ یک عزیز، دو فرآیند میتواند رخ دهد:
سوگواری (Mourning) که فرد به تدریج از رابطه عاطفی جدا میشود و انرژی لیبیدویی خود را به مرور بازمیگیرد در حالیکه در فرآیند دوم به نام مالیخولیا (Melancholia) فرد نمیتواند از رابطه جدا شود و بخشی از وجود معشوق را در درون خود درونیسازی میکند.
در مالیخولیا، فرد حتی پس از مرگ معشوق، او را در روان خود زنده نگه میدارد و به شکلی مداوم با خاطرات و تصورات او زندگی میکند. نکته جالب توجه در اینجا موضوع فرهنگی تقدس گرایانه این شکل از تداوم رابطه پس از مرگ است. در واقع نه تنها فرد به شکل ناخودآگاه در گیر مرده میماند بلکه جامعه نیز با تایید پیوسته این روش اورا دراین حالت فریز میکند. ازطرفی سیاری از افراد از مفهوم رها شدن و تنهایی میترسند. مرگ معشوق، ترس از تنهایی و عدم حمایت عاطفی را زنده میکند. و صد البته که فرد در پاسخ به این ترس، روان انسان تمایل دارد که رابطه را به شکل روانی ادامه دهد تا از احساس رهاشدگی و فقدان شدید جلوگیری کند.
مساله دیگر آن است معشوق بخشی از "من" (Ego) فرد میشود و درون او زندگی میکند. پس از مرگ، فرد سوگوار، معشوق از دست رفته را در روان خود درونی میکند و به شکلی ناخودآگاه با او ارتباط برقرار میکند. این درونیسازی به فرد اجازه میدهد که معشوق را در ذهن خود زنده نگه دارد و به گفتوگوهای درونی با او ادامه دهد. در این حالت، رابطه عاطفی حتی بدون وجود فیزیکی معشوق، در سطح روانی ادامه مییابد.
نهایتا بازگشت سرکوب (Repression Return) خاطرات ناگهانی، رویاها و احساسات پیچیده که فرد نسبت به معشوق از دسترفته تجربه میکند. در اصل رابطه، در ناخودآگاه فرد همچنان زنده و فعال است.
ساراشادابی
@nadidparid
یک تحلیل کوتاه فرویدی:
از دیدگاه زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، روابط عاطفی در لایههای عمیقتری از روان ما ریشه دارند و تحت تأثیر فرآیندهای ناخودآگاه و ساختاری عمیقتر از رفتارشکل میگیرند. بر اساس این دیدگاه، پایان فیزیکی یک رابطه، مانند مرگ یکی از طرفین، لزوماً به معنای پایان روانی یا حتی عاطفی آن نیست. جایی که او مفهوم لیبیدو یا به تعبیری همان دلبستگی (Attachment) مطرح میکند دراصل استدلال میکند که فرد درحال نوعی از سرمایهگذاری لیبیدویی (انرژی روانی) است. در یک رابطه عاشقانه، فرد بخش زیادی از لیبیدوی خود را بر معشوق سرمایهگذاری میکند.
درحالت عادی قراربر این است که این سرمایگذاری بازتولید لیبیدویی در فرد را تمدید کند . شاید بتوان گفت در یک چرخه مدون انرژی روانی تداوم پیدا میکند و در خود یا در تعامل با فرد مقابل تمدید و تشدید میشود .اما در مرگ طرف مقابل ین انرژی عاطفی همچنان در معشوق باقی میماند و قابل بازپسگیری یا انتقال نیست.
نتیجتا ذهن نمیتواند به سرعت معشوق را از روان حذف کند و رابطه همچنان به شکلی غیرمادی ادامه پیدا میکند. فروید در مقاله معروف خود با عنوان «سوگواری و مالیخولیا» (1917) توضیح میدهد که پس از مرگ یک عزیز، دو فرآیند میتواند رخ دهد:
سوگواری (Mourning) که فرد به تدریج از رابطه عاطفی جدا میشود و انرژی لیبیدویی خود را به مرور بازمیگیرد در حالیکه در فرآیند دوم به نام مالیخولیا (Melancholia) فرد نمیتواند از رابطه جدا شود و بخشی از وجود معشوق را در درون خود درونیسازی میکند.
در مالیخولیا، فرد حتی پس از مرگ معشوق، او را در روان خود زنده نگه میدارد و به شکلی مداوم با خاطرات و تصورات او زندگی میکند. نکته جالب توجه در اینجا موضوع فرهنگی تقدس گرایانه این شکل از تداوم رابطه پس از مرگ است. در واقع نه تنها فرد به شکل ناخودآگاه در گیر مرده میماند بلکه جامعه نیز با تایید پیوسته این روش اورا دراین حالت فریز میکند. ازطرفی سیاری از افراد از مفهوم رها شدن و تنهایی میترسند. مرگ معشوق، ترس از تنهایی و عدم حمایت عاطفی را زنده میکند. و صد البته که فرد در پاسخ به این ترس، روان انسان تمایل دارد که رابطه را به شکل روانی ادامه دهد تا از احساس رهاشدگی و فقدان شدید جلوگیری کند.
مساله دیگر آن است معشوق بخشی از "من" (Ego) فرد میشود و درون او زندگی میکند. پس از مرگ، فرد سوگوار، معشوق از دست رفته را در روان خود درونی میکند و به شکلی ناخودآگاه با او ارتباط برقرار میکند. این درونیسازی به فرد اجازه میدهد که معشوق را در ذهن خود زنده نگه دارد و به گفتوگوهای درونی با او ادامه دهد. در این حالت، رابطه عاطفی حتی بدون وجود فیزیکی معشوق، در سطح روانی ادامه مییابد.
نهایتا بازگشت سرکوب (Repression Return) خاطرات ناگهانی، رویاها و احساسات پیچیده که فرد نسبت به معشوق از دسترفته تجربه میکند. در اصل رابطه، در ناخودآگاه فرد همچنان زنده و فعال است.
ساراشادابی
@nadidparid
👍18👏4❤2
حرف نزدن دلهره ای بود
و حرف درست زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر ...
📕 #ژان_کریستف
✍🏻 #رومن_رولان
@nadidparid
و حرف درست زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر ...
📕 #ژان_کریستف
✍🏻 #رومن_رولان
@nadidparid
❤16💔5👍2💯1
ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان می سپاریم آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند.. اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید.. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه می دارید.
حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک.. اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم.
#جان_شیفته
#رومن_رولان
@nadidparid
حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک.. اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم.
#جان_شیفته
#رومن_رولان
@nadidparid
❤19👍12👎6
پنج رکن معنا در زندگی
پنج ستون وجود دارد که بر نحوه تجربه معنا تأثیر می گذارد: تعلق، هدف، شایستگی، کنترل و تعالی.
تعلق: از آنجایی که ما برای برقراری ارتباط آماده هستیم، این احساس را داریم که حضور و/یا عدم حضورمان برای افراد دیگر معنایی دارد.
هدف: ساختار آیندهگرا در قالب هدف، هدف یا هدفی که باید به آن رسید.
شایستگی: این احساس که ما در حال حرکت به جلو، پیشرفت، ارتقای مهارتهای خود هستیم و میتوانیم به کاری که میتوانیم انجام دهیم احساس غرور کنیم.
کنترل: این احساس که زندگی، تصمیمات و اعمال ما به شدت توسط خودمان تعیین می شود.
تعالی: احساس وحدت و ارتباط با چیزی بسیار بزرگتر از خودمان.
نویسنده :مانفرد ف ر کتس دی وریس روانکاو ومشاور هلندی.
مترجم :مريم خانجانی
@nadidparid
پنج ستون وجود دارد که بر نحوه تجربه معنا تأثیر می گذارد: تعلق، هدف، شایستگی، کنترل و تعالی.
تعلق: از آنجایی که ما برای برقراری ارتباط آماده هستیم، این احساس را داریم که حضور و/یا عدم حضورمان برای افراد دیگر معنایی دارد.
هدف: ساختار آیندهگرا در قالب هدف، هدف یا هدفی که باید به آن رسید.
شایستگی: این احساس که ما در حال حرکت به جلو، پیشرفت، ارتقای مهارتهای خود هستیم و میتوانیم به کاری که میتوانیم انجام دهیم احساس غرور کنیم.
کنترل: این احساس که زندگی، تصمیمات و اعمال ما به شدت توسط خودمان تعیین می شود.
تعالی: احساس وحدت و ارتباط با چیزی بسیار بزرگتر از خودمان.
نویسنده :مانفرد ف ر کتس دی وریس روانکاو ومشاور هلندی.
مترجم :مريم خانجانی
@nadidparid
👍3❤2
به دنبال این نبود که بفهمد آیا این عشق دوطرفه است یا نه.
فقط میتوانست به نقل از گوته بگوید:
دوستت دارم. آیا به تو ربطی دارد؟
👤 #ژان_کوکتو
@nadidparid
فقط میتوانست به نقل از گوته بگوید:
دوستت دارم. آیا به تو ربطی دارد؟
👤 #ژان_کوکتو
@nadidparid
👍12❤1
زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، نظرات جالبی در مورد عشق و روابط انسانی داشته است. او عشق را به عنوان یک نیروی پرقدرت و پیچیده در زندگی انسانها توصیف میکند که تأثیر عمیقی بر روان و رفتار افراد دارد. فروید عشق را به دو دسته عمده تقسیم میکند: عشق اروس (Eros) و عشق از نوع دگر (Agape).
- 💗عشق اروس: این نوع عشق شامل شور و اشتیاق جنسی است که به جنسیت و تمایلات جسمانی مرتبط میشود. فروید این نوع عشق را به عنوان نیروی حیاتی برای ادامهی نسل و بقاء انسانها میبیند.
- 💗عشق از نوع دگر: این نوع عشق شامل عشقی است که فراتر از تمایلات جسمانی است و بر احساسات عمیقتر و ارتباطات انسانی مبتنی است. فروید این نوع عشق را به عشق والدین به فرزندان و عشق به دوستان و همکاران مرتبط میداند.
حتما! زیگموند فروید عشق اروس (Eros) را به عنوان یکی از نیروهای حیاتی و اساسی در زندگی انسانها توصیف میکند. این نوع عشق مربوط به تمایلات جنسی و شور و اشتیاق جسمانی است و به نوعی نشاندهندهی نیروی زندگی و انرژی خلاقانه در انسانهاست. فروید معتقد است که عشق اروس نقش بسیار مهمی در تشکیل روابط انسانی و حفظ بقای نسل ایفا میکند.
عشق اروس شامل تمایلات جنسی، اشتیاق و میل به همبستگی با فرد دیگر است. این نوع عشق میتواند با هیجانات قوی و احساسات عمیق همراه باشد. از نظر فروید، عشق اروس تنها به معنای تمایلات جسمانی نیست بلکه همچنین به معنای ارتباط عاطفی و احساسی قوی با شریک زندگی نیز هست.
در نظریه فروید، عشق اروس نیرویی است که افراد را به سمت یکدیگر جذب میکند و به تشکیل روابط صمیمی و نزدیک کمک میکند. این عشق میتواند منبع الهام، خلاقیت و انگیزه برای افراد باشد و نقش مهمی در تجربهی شادی و رضایت از زندگی ایفا کند.
مترجم :مریم خانجانی
نویسنده:زیگموند فروید از کتاب سه رساله در مورد نظریه جنسی.. 📕
@nadidparid
- 💗عشق اروس: این نوع عشق شامل شور و اشتیاق جنسی است که به جنسیت و تمایلات جسمانی مرتبط میشود. فروید این نوع عشق را به عنوان نیروی حیاتی برای ادامهی نسل و بقاء انسانها میبیند.
- 💗عشق از نوع دگر: این نوع عشق شامل عشقی است که فراتر از تمایلات جسمانی است و بر احساسات عمیقتر و ارتباطات انسانی مبتنی است. فروید این نوع عشق را به عشق والدین به فرزندان و عشق به دوستان و همکاران مرتبط میداند.
حتما! زیگموند فروید عشق اروس (Eros) را به عنوان یکی از نیروهای حیاتی و اساسی در زندگی انسانها توصیف میکند. این نوع عشق مربوط به تمایلات جنسی و شور و اشتیاق جسمانی است و به نوعی نشاندهندهی نیروی زندگی و انرژی خلاقانه در انسانهاست. فروید معتقد است که عشق اروس نقش بسیار مهمی در تشکیل روابط انسانی و حفظ بقای نسل ایفا میکند.
عشق اروس شامل تمایلات جنسی، اشتیاق و میل به همبستگی با فرد دیگر است. این نوع عشق میتواند با هیجانات قوی و احساسات عمیق همراه باشد. از نظر فروید، عشق اروس تنها به معنای تمایلات جسمانی نیست بلکه همچنین به معنای ارتباط عاطفی و احساسی قوی با شریک زندگی نیز هست.
در نظریه فروید، عشق اروس نیرویی است که افراد را به سمت یکدیگر جذب میکند و به تشکیل روابط صمیمی و نزدیک کمک میکند. این عشق میتواند منبع الهام، خلاقیت و انگیزه برای افراد باشد و نقش مهمی در تجربهی شادی و رضایت از زندگی ایفا کند.
مترجم :مریم خانجانی
نویسنده:زیگموند فروید از کتاب سه رساله در مورد نظریه جنسی.. 📕
@nadidparid
❤5👍5👏2
ویکتور فرانکل، روانپزشک و نویسندهٔ معروف اتریشی، خوشبختی را به عنوان نتیجهٔ جانبیِ یافتن معنا و هدف در زندگی میداند. او معتقد بود که انسانها به دنبال معنا هستند و وقتی معنای زندگی خود را کشف میکنند، خوشبختی به خودی خود از این کشف ناشی میشود. فرانکل در کتاب معروف خود "انسان در جستجوی معنا" دربارهٔ تجربههای خود در اردوگاههای کار اجباری نازیها صحبت میکند و توضیح میدهد که چگونه حتی در سختترین شرایط، انسانها میتوانند معنا پیدا کنند و از این راه به نوعی خوشبختی دست یابند. برای او، خوشبختی چیزی نیست که بهطور مستقیم دنبال شود، بلکه پیامدی طبیعی از یافتن معنا و هدف است.
به کار بردن نظریات ویکتور فرانکل در زندگی روزمره میتواند به شما کمک کند تا معنای عمیقتری در زندگی خود پیدا کنید و احساس خوشبختی بیشتری داشته باشید.
📍 اینجا چند راهکار برای بهکارگیری نظریات او وجود دارد:
📍1. یافتن معنا در همهچیز: حتی در کوچکترین کارها و فعالیتهای روزمره به دنبال معنا بگردید. مثلاً در کارهای شغلی، روابط شخصی یا فعالیتهای داوطلبانه. تلاش کنید در هر کاری که انجام میدهید، هدفی و معنایی برای خود پیدا کنید.
📍📍2. تلاش برای رشد و پیشرفت: به جای تمرکز بر خوشبختی، بر رشد شخصی و پیشرفت تمرکز کنید. وقتی به خودتان کمک میکنید تا بهتر شوید و تواناییهای خود را به کار بگیرید، خوشبختی نیز به طور طبیعی به دنبال آن خواهد آمد.
📍3. مواجهه با سختیها: در مواجهه با چالشها و سختیها، به جای تمرکز بر درد و رنج، به دنبال معنا در این تجربیات باشید. سعی کنید بفهمید که چگونه میتوانید از این موقعیتها رشد کنید و به عنوان فردی قویتر و متعادلتر بیرون بیایید.
📍4. کمک به دیگران: یکی از روشهای مهم برای پیدا کردن معنا در زندگی، کمک به دیگران است. با انجام کارهای داوطلبانه، حمایت از دوستان و خانواده یا حتی انجام کارهای کوچک برای دیگران، میتوانید احساس رضایت و خوشبختی عمیقتری پیدا کنید.
📍5. تدوین اهداف و آرزوها: اهداف و آرزوهای خود را مشخص کنید و برای دستیابی به آنها برنامهریزی کنید. داشتن هدفهای مشخص و کار بر روی آنها میتواند به شما احساس معنا و انگیزه بدهد.
😍امیدوارم این راهکارها به شما کمک کند تا نظریات فرانکل را در زندگی روزمرهٔ خود به کار ببرید و به خوشبختی و رضایت بیشتری دست یابید.💚😊
نویسنده: ویکتور فرانکل 📙
مترجم :مريم خانجانی 💚
@nadidparid
به کار بردن نظریات ویکتور فرانکل در زندگی روزمره میتواند به شما کمک کند تا معنای عمیقتری در زندگی خود پیدا کنید و احساس خوشبختی بیشتری داشته باشید.
📍 اینجا چند راهکار برای بهکارگیری نظریات او وجود دارد:
📍1. یافتن معنا در همهچیز: حتی در کوچکترین کارها و فعالیتهای روزمره به دنبال معنا بگردید. مثلاً در کارهای شغلی، روابط شخصی یا فعالیتهای داوطلبانه. تلاش کنید در هر کاری که انجام میدهید، هدفی و معنایی برای خود پیدا کنید.
📍📍2. تلاش برای رشد و پیشرفت: به جای تمرکز بر خوشبختی، بر رشد شخصی و پیشرفت تمرکز کنید. وقتی به خودتان کمک میکنید تا بهتر شوید و تواناییهای خود را به کار بگیرید، خوشبختی نیز به طور طبیعی به دنبال آن خواهد آمد.
📍3. مواجهه با سختیها: در مواجهه با چالشها و سختیها، به جای تمرکز بر درد و رنج، به دنبال معنا در این تجربیات باشید. سعی کنید بفهمید که چگونه میتوانید از این موقعیتها رشد کنید و به عنوان فردی قویتر و متعادلتر بیرون بیایید.
📍4. کمک به دیگران: یکی از روشهای مهم برای پیدا کردن معنا در زندگی، کمک به دیگران است. با انجام کارهای داوطلبانه، حمایت از دوستان و خانواده یا حتی انجام کارهای کوچک برای دیگران، میتوانید احساس رضایت و خوشبختی عمیقتری پیدا کنید.
📍5. تدوین اهداف و آرزوها: اهداف و آرزوهای خود را مشخص کنید و برای دستیابی به آنها برنامهریزی کنید. داشتن هدفهای مشخص و کار بر روی آنها میتواند به شما احساس معنا و انگیزه بدهد.
😍امیدوارم این راهکارها به شما کمک کند تا نظریات فرانکل را در زندگی روزمرهٔ خود به کار ببرید و به خوشبختی و رضایت بیشتری دست یابید.💚😊
نویسنده: ویکتور فرانکل 📙
مترجم :مريم خانجانی 💚
@nadidparid
❤10👍6👏2
کارل گوستاو یونگ در مورد خوشبختی ایدههای جالب و منحصر به فردی دارد. یونگ معتقد بود که خوشبختی به معنای هماهنگی و توازن بین جنبههای مختلف شخصیت است. او بر این باور بود که افراد باید به شناخت و پذیرش جنبههای ناخودآگاه خود بپردازند تا بتوانند به توازن روانی و در نتیجه خوشبختی دست یابند.
💐 مفهوم خودشناسی
یونگ به اهمیت خودشناسی و ارتباط با ناخودآگاه تأکید داشت. او معتقد بود که برای رسیدن به خوشبختی واقعی، افراد باید به شناخت عمیقتری از خود بپردازند و با کهنالگوها و نمادهای ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کنند. این فرآیند خودشناسی به فرد کمک میکند تا به توازن درونی و خودشناسی دست یابد.
💐انسجام روانی
یونگ بر این باور بود که خوشبختی به معنای انسجام روانی است. این انسجام زمانی به دست میآید که فرد بتواند جنبههای مختلف شخصیت خود را به یکدیگر متصل کند و بین آنها هماهنگی ایجاد کند. این انسجام روانی به فرد اجازه میدهد تا در مواجهه با چالشها و مشکلات زندگی، به خوبی عمل کند و احساس رضایت و خوشبختی داشته باشد.
💐 معنای زندگی
یونگ همچنین بر اهمیت یافتن معنای زندگی تأکید داشت. او معتقد بود که افراد باید هدف و معنای زندگی خود را پیدا کنند تا بتوانند به خوشبختی واقعی دست یابند. این معنا و هدف میتواند از طریق کار، روابط اجتماعی، یا حتی فعالیتهای هنری و خلاقانه به دست آید.
💐 پذیرش و رهایی
یونگ معتقد بود که پذیرش و رهایی از انتظارات و محدودیتهای اجتماعی نیز میتواند به خوشبختی کمک کند. افراد باید بتوانند خود را همانگونه که هستند بپذیرند و از فشارهای خارجی رها شوند تا به توازن درونی و خوشبختی دست یابند.
نویسنده: کارل گوستاو یونگ" کتاب های روانشناسی و دین" و "انسان و نمادهایش".📙
مترجم :مريم خانجانی 💗
@nadidparid
💐 مفهوم خودشناسی
یونگ به اهمیت خودشناسی و ارتباط با ناخودآگاه تأکید داشت. او معتقد بود که برای رسیدن به خوشبختی واقعی، افراد باید به شناخت عمیقتری از خود بپردازند و با کهنالگوها و نمادهای ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کنند. این فرآیند خودشناسی به فرد کمک میکند تا به توازن درونی و خودشناسی دست یابد.
💐انسجام روانی
یونگ بر این باور بود که خوشبختی به معنای انسجام روانی است. این انسجام زمانی به دست میآید که فرد بتواند جنبههای مختلف شخصیت خود را به یکدیگر متصل کند و بین آنها هماهنگی ایجاد کند. این انسجام روانی به فرد اجازه میدهد تا در مواجهه با چالشها و مشکلات زندگی، به خوبی عمل کند و احساس رضایت و خوشبختی داشته باشد.
💐 معنای زندگی
یونگ همچنین بر اهمیت یافتن معنای زندگی تأکید داشت. او معتقد بود که افراد باید هدف و معنای زندگی خود را پیدا کنند تا بتوانند به خوشبختی واقعی دست یابند. این معنا و هدف میتواند از طریق کار، روابط اجتماعی، یا حتی فعالیتهای هنری و خلاقانه به دست آید.
💐 پذیرش و رهایی
یونگ معتقد بود که پذیرش و رهایی از انتظارات و محدودیتهای اجتماعی نیز میتواند به خوشبختی کمک کند. افراد باید بتوانند خود را همانگونه که هستند بپذیرند و از فشارهای خارجی رها شوند تا به توازن درونی و خوشبختی دست یابند.
نویسنده: کارل گوستاو یونگ" کتاب های روانشناسی و دین" و "انسان و نمادهایش".📙
مترجم :مريم خانجانی 💗
@nadidparid
❤10👍3
نظریه نهاد، خود و فراخود زیگموند فروید یکی از پایههای اصلی روانکاوی او است و به توصیف سه بخش اصلی شخصیت انسان میپردازد. در اینجا جزئیات بیشتری در مورد هر یک از این بخشها آورده شده است:
1. نهاد (Id):
- تعریف: نهاد بخشی از شخصیت است که از ابتدای تولد وجود دارد و حاوی امیال، غرایز، و آرزوهای ناخودآگاه است.
- وظیفه: نهاد به دنبال برآوردن نیازها و لذتهای فوری و بدون توجه به واقعیات یا عواقب است.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، نهاد فوراً خواهان غذا است بدون در نظر گرفتن موقعیت یا قوانین اجتماعی.
2. خود (Ego):
- تعریف: خود بخشی از شخصیت است که بین نهاد و واقعیت محیط خارجی میانجیگری میکند و در طول رشد فرد شکل میگیرد.
- وظیفه: خود تلاش میکند تا امیال نهاد را به صورت معقول و قابل قبول اجتماعی برآورده کند و تعادل بین خواستههای نهاد و محدودیتهای فراخود را حفظ کند.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، خود به دنبال یافتن راهی معقول برای برآوردن نیاز غذایی است، مانند صبر کردن تا رسیدن به یک رستوران.
3. فراخود (Superego):
- تعریف: فراخود نماینده اخلاقیات و ارزشهای داخلی شده است و در دوران کودکی از طریق تربیت و آموزش شکل میگیرد.
- وظیفه: فراخود استانداردهای اخلاقی و اجتماعی را برای رفتار فرد تعیین میکند و در برابر امیال نهاد مقاومت میکند.
- مثال: هنگامی که فردی به فکر سرقت غذا است، فراخود او را از انجام این کار منع میکند و او را به رعایت قوانین اجتماعی و اخلاقی تشویق میکند.
این سه بخش با هم در تعامل هستند و تعارضات بین آنها میتوانند منجر به تنشها و اضطرابهای روانی شوند. فروید معتقد بود که مکانیسمهای دفاعی خود به کمک فرد میآیند تا این تنشها را مدیریت کنند.
نویسنده :زیگموند فروید📖
مترجم :مریم خانجانی ✨
@nadidparid
1. نهاد (Id):
- تعریف: نهاد بخشی از شخصیت است که از ابتدای تولد وجود دارد و حاوی امیال، غرایز، و آرزوهای ناخودآگاه است.
- وظیفه: نهاد به دنبال برآوردن نیازها و لذتهای فوری و بدون توجه به واقعیات یا عواقب است.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، نهاد فوراً خواهان غذا است بدون در نظر گرفتن موقعیت یا قوانین اجتماعی.
2. خود (Ego):
- تعریف: خود بخشی از شخصیت است که بین نهاد و واقعیت محیط خارجی میانجیگری میکند و در طول رشد فرد شکل میگیرد.
- وظیفه: خود تلاش میکند تا امیال نهاد را به صورت معقول و قابل قبول اجتماعی برآورده کند و تعادل بین خواستههای نهاد و محدودیتهای فراخود را حفظ کند.
- مثال: هنگامی که فردی گرسنه است، خود به دنبال یافتن راهی معقول برای برآوردن نیاز غذایی است، مانند صبر کردن تا رسیدن به یک رستوران.
3. فراخود (Superego):
- تعریف: فراخود نماینده اخلاقیات و ارزشهای داخلی شده است و در دوران کودکی از طریق تربیت و آموزش شکل میگیرد.
- وظیفه: فراخود استانداردهای اخلاقی و اجتماعی را برای رفتار فرد تعیین میکند و در برابر امیال نهاد مقاومت میکند.
- مثال: هنگامی که فردی به فکر سرقت غذا است، فراخود او را از انجام این کار منع میکند و او را به رعایت قوانین اجتماعی و اخلاقی تشویق میکند.
این سه بخش با هم در تعامل هستند و تعارضات بین آنها میتوانند منجر به تنشها و اضطرابهای روانی شوند. فروید معتقد بود که مکانیسمهای دفاعی خود به کمک فرد میآیند تا این تنشها را مدیریت کنند.
نویسنده :زیگموند فروید📖
مترجم :مریم خانجانی ✨
@nadidparid
❤7👍1👏1
ترجمه بخشی از مقاله داستینگ و مالیخولیا
فروید مالیخولیا را Melancholia
بر نقش یک شی گمشده Lostobject
تعبیر می کند اما لاکان توجه را به نقش یک شیء «واقعی» مزاحم Realobject
و بیش از حد جلب می کند .
لاکان بر این تلاش است که نشان دهد سوژه روان پریش در محافظت از خود ناتوان است و ژوئیسانس آسیب زا همچنان تواناتر است.
در اولین نگاه این رویکردها با یکدیگر تناقض دارند، اما میتوان در یک تفسیر کوتاه استدلال کرد که از دست دادن یک شیء خیالی (حمایتکننده از نفس)ممکن است با حضور تهاجمی یک شیء (به طور مفهومی ) مرتبط باشد.
مفهوم داستینگ با این که این شی تهاجمی با ارجاع به مفهوم لاکان - که از داستینگ
Das Ding
فروید ناشی شده است ، آن "شیء" ژوئیسانس اولیه انباشته شده است که مانند یک سیاهچاله که همه چیز را میبلعد غایب خود را، و در محیط را اعم از مادیت های پرتعداد گرد هم انباشته میکند.
سه مفهوم مهم فرویدی را در این تحليل میبینیم
نزدیکی بیش از حد لیبیدینال
libidinal over-proximity
ژوئیسانس تعدیل نشده
unmodulated jouissance
رانه مرگ
and the death drive
ترجمه:
#سارا_شادابی
@nadidparid
فروید مالیخولیا را Melancholia
بر نقش یک شی گمشده Lostobject
تعبیر می کند اما لاکان توجه را به نقش یک شیء «واقعی» مزاحم Realobject
و بیش از حد جلب می کند .
لاکان بر این تلاش است که نشان دهد سوژه روان پریش در محافظت از خود ناتوان است و ژوئیسانس آسیب زا همچنان تواناتر است.
در اولین نگاه این رویکردها با یکدیگر تناقض دارند، اما میتوان در یک تفسیر کوتاه استدلال کرد که از دست دادن یک شیء خیالی (حمایتکننده از نفس)ممکن است با حضور تهاجمی یک شیء (به طور مفهومی ) مرتبط باشد.
مفهوم داستینگ با این که این شی تهاجمی با ارجاع به مفهوم لاکان - که از داستینگ
Das Ding
فروید ناشی شده است ، آن "شیء" ژوئیسانس اولیه انباشته شده است که مانند یک سیاهچاله که همه چیز را میبلعد غایب خود را، و در محیط را اعم از مادیت های پرتعداد گرد هم انباشته میکند.
سه مفهوم مهم فرویدی را در این تحليل میبینیم
نزدیکی بیش از حد لیبیدینال
libidinal over-proximity
ژوئیسانس تعدیل نشده
unmodulated jouissance
رانه مرگ
and the death drive
ترجمه:
#سارا_شادابی
@nadidparid
❤1👍1