This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🦋 🦋
دعا کن امااا اگه اجابت نشد با خدا دعوا نکن ، میونه ت رو باهاش بهم نزن ، تو خیلی چیزارو نمیدونی.خدای مهربون از همه چی آگاهه بهش اعتماد کن و صبور باش و مطمئن باش بهترینها رو برات میخواد 😍
شبتون بخیر⭐️
حالِ دلتون خوبِ خوبِ خوب 😊🌸
@nabtarinhayeman
دعا کن امااا اگه اجابت نشد با خدا دعوا نکن ، میونه ت رو باهاش بهم نزن ، تو خیلی چیزارو نمیدونی.خدای مهربون از همه چی آگاهه بهش اعتماد کن و صبور باش و مطمئن باش بهترینها رو برات میخواد 😍
شبتون بخیر⭐️
حالِ دلتون خوبِ خوبِ خوب 😊🌸
@nabtarinhayeman
❤️❤️:❤️
بخوان از چـشم من امشب
چه حـــــسے با تو من دارم
بــــــمان امشب ڪنار من
ڪه امشب شام_مهتاب
@nabtarinhayeman
بخوان از چـشم من امشب
چه حـــــسے با تو من دارم
بــــــمان امشب ڪنار من
ڪه امشب شام_مهتاب
@nabtarinhayeman
بارالها
نڪند فرق بہ حالم
چہ برانےچہ بخوانے
چہ بہ اوجم برسانے چہ بہ خاڪم بڪشانے
در اگر بازنگردد
نروم باز بہ جایے
پشت دیوارنشینم چو گدا بر سرراهے
بازڪن در ڪہ جز این خانہ مرا نیست پناهے
@nabtarinhayeman
🍃🍃🍃🍃
نڪند فرق بہ حالم
چہ برانےچہ بخوانے
چہ بہ اوجم برسانے چہ بہ خاڪم بڪشانے
در اگر بازنگردد
نروم باز بہ جایے
پشت دیوارنشینم چو گدا بر سرراهے
بازڪن در ڪہ جز این خانہ مرا نیست پناهے
@nabtarinhayeman
🍃🍃🍃🍃
🍁 @nabtarinhayeman
#پندانه
🌼مال حرام، ماندنی نیست
✍مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ به طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: میدانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بهخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آبلیموست.
این مرد، تنها آبلیموفروش شهر بود که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطرهای آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی و خونشان را در شیشه میکنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدر جان داد.
#پندانه
🌼مال حرام، ماندنی نیست
✍مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ به طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: میدانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بهخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آبلیموست.
این مرد، تنها آبلیموفروش شهر بود که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطرهای آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی و خونشان را در شیشه میکنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدر جان داد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در عالم دو چیز از همه زیباتر است:
آسمانی پرستاره و وجدانی آسوده⚘
🌛شبتــان در پنــاه خـدا🌜
@nabtarinhayeman
آسمانی پرستاره و وجدانی آسوده⚘
🌛شبتــان در پنــاه خـدا🌜
@nabtarinhayeman
گیرم که به هر حال مرا بردهای از یاد
گیرم که زمان خاطرهها را به فنا داد...
گیرم نه تو گفتی... نه شنیدی... نه تو بودی...
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد...
با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی
یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد...
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی
یک ذره دلت تنگ نشد خانهات آباد...
این بود جواب من دل خستهی عاشق
شیرین رقیبان شدهای از لج فرهاد...
باشد گلهای نیست خدا پشت و پناهت
احوال خودت خوب دمت گرم دلت شاد...
- محمدرضا نظری✨
🍂🦋🍂
@nabtarinhayeman
گیرم که زمان خاطرهها را به فنا داد...
گیرم نه تو گفتی... نه شنیدی... نه تو بودی...
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد...
با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی
یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد...
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی
یک ذره دلت تنگ نشد خانهات آباد...
این بود جواب من دل خستهی عاشق
شیرین رقیبان شدهای از لج فرهاد...
باشد گلهای نیست خدا پشت و پناهت
احوال خودت خوب دمت گرم دلت شاد...
- محمدرضا نظری✨
🍂🦋🍂
@nabtarinhayeman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من اونجایی فهمیدم چقدر بی کسم
که وقتی غم عالم و آدم رو سرم
خراب شده بود کسیو نداشتم بهش بگم هیچکسی مرهم دردام نبود
تنهایی شکستم......
@nabtarinhayeman
که وقتی غم عالم و آدم رو سرم
خراب شده بود کسیو نداشتم بهش بگم هیچکسی مرهم دردام نبود
تنهایی شکستم......
@nabtarinhayeman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خطاب به مادر عزیز آسمانی😔
@nabtarinhayeman
@nabtarinhayeman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر دوباره متولد بشم
همهم نیست مکانش کجا باشه
اما من فقط دوست دارم
فرزند همین مادر باشم
@nabtarinhayeman
همهم نیست مکانش کجا باشه
اما من فقط دوست دارم
فرزند همین مادر باشم
@nabtarinhayeman
دلم برای مداد سفید می سوزد
پیر شدم آخر نفهمیدم
کاربرد مداد سفید تو جعبه مداد رنگی چی بود؟
شاید تنهایی!!!
مثل خیلی از آدم ها.
به جرم اینکه
رنگ ندارن و خالص اند...
سلام زندگی تون خالص و نیمه شب تون آروم 🌸🌸🌸❤️🩹🙏
@nabtarinhayeman
پیر شدم آخر نفهمیدم
کاربرد مداد سفید تو جعبه مداد رنگی چی بود؟
شاید تنهایی!!!
مثل خیلی از آدم ها.
به جرم اینکه
رنگ ندارن و خالص اند...
سلام زندگی تون خالص و نیمه شب تون آروم 🌸🌸🌸❤️🩹🙏
@nabtarinhayeman
قصه شب
یک ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﻭﮐﻮﺯه ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ از آنها ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ وﺩﯾﮕﺮی ﺑﯽ ﻋﯿﺐ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ.
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺯﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ، ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﯿﻤﻮﺩ ، ﺁﺏ ﺍﺯ ﮐﻮﺯﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﮑﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎنیﮐﻪ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ، ﮐﻮﺯﻩ ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ.
ﮐﻮﺯﮤ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﮎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ می بالید
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﻡ . ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻦ
ﺷﮑﺎﻓﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺳﺒﺐ ﻧﺸﺖ ﺁﺏ میﺷﻮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ میرﺳﯽ ،من ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﻫﺴﺘﻢ.
ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭﺑﻪ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍینﺳﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ؟ ولی ﺩﺭ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻠﯽ ﻧیست.
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﺗﻮ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺨﻢ ﮔﻞ ﮐﺎﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﯽ.
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ ، ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﻫﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﮥ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﯾﺎﻓﺖ.
همهء ما کاستیهایی داریم ولی با نگرش درست همین کاستیها میتواند باعث رشدمان شود.
@nabtarinhayeman
یک ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﻭﮐﻮﺯه ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ از آنها ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ وﺩﯾﮕﺮی ﺑﯽ ﻋﯿﺐ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ.
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺯﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ، ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﯿﻤﻮﺩ ، ﺁﺏ ﺍﺯ ﮐﻮﺯﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﮑﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎنیﮐﻪ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ، ﮐﻮﺯﻩ ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ.
ﮐﻮﺯﮤ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﮎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ می بالید
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﻡ . ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻦ
ﺷﮑﺎﻓﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺳﺒﺐ ﻧﺸﺖ ﺁﺏ میﺷﻮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ میرﺳﯽ ،من ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﻫﺴﺘﻢ.
ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭﺑﻪ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍینﺳﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ؟ ولی ﺩﺭ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻠﯽ ﻧیست.
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﺗﻮ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺨﻢ ﮔﻞ ﮐﺎﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﯽ.
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ ، ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﻫﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﮥ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﯾﺎﻓﺖ.
همهء ما کاستیهایی داریم ولی با نگرش درست همین کاستیها میتواند باعث رشدمان شود.
@nabtarinhayeman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب
قشنگترین اتفاقی است
که تکرار میشود
تا آسمان زیباییش را
به رخ زمین بکشد
خدایا ❤
ستارہ های آسمان را
سقف خانه دوستانم کن
تازندگیشان،همچون ستاره بدرخشد
❣✨نیمه شبتون بخیر✨❣
🆔@nabtarinhayeman
قشنگترین اتفاقی است
که تکرار میشود
تا آسمان زیباییش را
به رخ زمین بکشد
خدایا ❤
ستارہ های آسمان را
سقف خانه دوستانم کن
تازندگیشان،همچون ستاره بدرخشد
❣✨نیمه شبتون بخیر✨❣
🆔@nabtarinhayeman
@nabtarinhayeman
زندگی نمایشی ست
که هیچ تمرینی برای آن وجودندارد
پس آواز بخوان
اشک بریز
برقص
بخند
وباتمام وجودزندگی کن
قبل ازآنکه پرده ها فرودآیند
ونمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد
زندگی نمایشی ست
که هیچ تمرینی برای آن وجودندارد
پس آواز بخوان
اشک بریز
برقص
بخند
وباتمام وجودزندگی کن
قبل ازآنکه پرده ها فرودآیند
ونمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@nabtarinhayeman
رفیق حواست باشہ
ساعت زندگیت رو بہ افق
آدماے بے ارزش ڪوڪ نڪنی
یا از زندگے عقب میافتی
یا هم خواب میمونے . . .
رفیق حواست باشہ
ساعت زندگیت رو بہ افق
آدماے بے ارزش ڪوڪ نڪنی
یا از زندگے عقب میافتی
یا هم خواب میمونے . . .
@nabtarinhayeman
تا «خدا» هست
هیچ لحظهای آنقدر سخت نمیشود
که نشود تحملش کرد
شدنیها را انجام میدهم
و تمام نشدنیهایم را به خدا میسپارم…
تا «خدا» هست
هیچ لحظهای آنقدر سخت نمیشود
که نشود تحملش کرد
شدنیها را انجام میدهم
و تمام نشدنیهایم را به خدا میسپارم…
مثل آواز دهل هستم و از دور خوشم
مردگی میکنم و در طلب گور خوشم
در جهانی که همه خوب و بدش زورکیست
ناخوش از بندگی زورم و با زور خوشم
از همه دورم و قلبم به همه نزدیکست
با همه جورم اگر بی همه ناجور خوشم
تشنهی مهرم و در بهمن اندوه اسیر
در شب دردم و با خاطرهی نور خوشم
عشق اگر آفت جانم شده باشد عشقست
خسته و دربهدر و زخمی و رنجور خوشم
گور بابای فلک،غصه نخور دوست که من
با همه خستگی اندازهی مقدور خوشم!
عباس_خورشیدی
@nabtarinhayeman
مردگی میکنم و در طلب گور خوشم
در جهانی که همه خوب و بدش زورکیست
ناخوش از بندگی زورم و با زور خوشم
از همه دورم و قلبم به همه نزدیکست
با همه جورم اگر بی همه ناجور خوشم
تشنهی مهرم و در بهمن اندوه اسیر
در شب دردم و با خاطرهی نور خوشم
عشق اگر آفت جانم شده باشد عشقست
خسته و دربهدر و زخمی و رنجور خوشم
گور بابای فلک،غصه نخور دوست که من
با همه خستگی اندازهی مقدور خوشم!
عباس_خورشیدی
@nabtarinhayeman
هر دلی سازی دارد که "در زندگی" به
گونهای مینوازد! گاهی شاد و
گاهی غمگین، گاهی آهستـــه.
بنشین گاهی و به صدایِ
سازِ دلت گوش کن
شاید نیاز به کوک کردن دارد
نیمه شبتون_کوک_کوک
@nabtarinhayeman
گونهای مینوازد! گاهی شاد و
گاهی غمگین، گاهی آهستـــه.
بنشین گاهی و به صدایِ
سازِ دلت گوش کن
شاید نیاز به کوک کردن دارد
نیمه شبتون_کوک_کوک
@nabtarinhayeman