Forwarded from مجلّه سفینه تبریز
گفت و گو با محمدعلی موحد.pdf
3.1 MB
گفت و گو با محمدعلی موحد درباره شمس و مولانا / به نقل از کتاب با قافله شوق/ ارج نامة دکتر محمّدعلی موحّد / به اهتمام: محمد طاهری خسروشاهی / دانشگاه تبریز / 1393
@safinehyetabriz
@safinehyetabriz
Forwarded from گل های معرفت
شب صمد موحد
به مناسبت انتشار کتاب «در صحبت پیران» (حوزۀ عرفانی تبریز) تألیف استاد زندهیاد دکتر صمد موحد، که از سوی نشر کارنامه منتشر شده است، مجلۀ بخارا هفتصد و بیست و چهارمین شب از شبهای خود را به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داده است. این مراسم در ساعت پنج بعدازظهر شنبه بیست و سوم دیماه ۱۴۰۲ با حضور دکتر محمدعلی موحد و با سخنرانی: دکتر نصرالله پورجوادی، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر مریم مشرف، دکتر مسعود جعفری جزی و دکتر سعید کریمی در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار خواهد شد.
دکتر صمد موحد (٢ خرداد ۱۳۱۵ ـ ۲۷ آبان ۱۴۰۲) نویسنده، پژوهشگر فلسفه و عرفان و مصحح آثار عرفانی و ادبی بودند. ایشان از شاگردان محمود هومن در دانشسرای عالی بودند و سالها بهعنوان استاد فلسفه و عرفان در دانشگاههای مختلف، از جمله دانشگاه خوارزمی و دیگر دانشگاهها و مراکز پژوهشی به تدریس پرداختند. از جمله آثار مهم ایشان میتوان به کتابهای: «در صحبت پیران: حوزۀ عرفانی تبریز از ابراهیم جوینانی تا محمود شبستری»، «کوی طریقت: حالات و کلمات و تحقیقات شیخ صفیالدین اردبیلی»، «عارفی با دو چهره: سیری در احوال و آثار محمود شبستری»، «شیخ محمود شبستری: سرایندۀ گلشن راز»، «سرچشمههای حکمت اشراق: نگاهی به منابع فکری شیخ اشراق شهابالدین سهروردی» و تصحیح، توضیح و تحلیل آثاری چون «رساله در مناقب خداوندگار» (نوشتۀ فریدون احمد سپهسالار)، «فصوصالحکم»، «مجموعه آثار شیخ محمود شبستری: گلشن راز، سعادتنامه، حقالیقین، مرآتالمحققین و مراتب العارفین»، «تحفهالعالم و ذیلالتحفه» (نوشتۀ میرعبداللطیف شوشتری) و چندین کتاب دیگر اشاره کرد.
این نشست در ساعت پنج بعدازظهر شنبه بیست و سوم دیماه ۱۴۰۲ در خانۀ اندیشمندان علوم انسانی (به نشانی: خیابان استاد نجاتالهی(ویلا)، چهارراه ورشو، تالار فردوسی) برگزار میشود.
به مناسبت انتشار کتاب «در صحبت پیران» (حوزۀ عرفانی تبریز) تألیف استاد زندهیاد دکتر صمد موحد، که از سوی نشر کارنامه منتشر شده است، مجلۀ بخارا هفتصد و بیست و چهارمین شب از شبهای خود را به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داده است. این مراسم در ساعت پنج بعدازظهر شنبه بیست و سوم دیماه ۱۴۰۲ با حضور دکتر محمدعلی موحد و با سخنرانی: دکتر نصرالله پورجوادی، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر مریم مشرف، دکتر مسعود جعفری جزی و دکتر سعید کریمی در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار خواهد شد.
دکتر صمد موحد (٢ خرداد ۱۳۱۵ ـ ۲۷ آبان ۱۴۰۲) نویسنده، پژوهشگر فلسفه و عرفان و مصحح آثار عرفانی و ادبی بودند. ایشان از شاگردان محمود هومن در دانشسرای عالی بودند و سالها بهعنوان استاد فلسفه و عرفان در دانشگاههای مختلف، از جمله دانشگاه خوارزمی و دیگر دانشگاهها و مراکز پژوهشی به تدریس پرداختند. از جمله آثار مهم ایشان میتوان به کتابهای: «در صحبت پیران: حوزۀ عرفانی تبریز از ابراهیم جوینانی تا محمود شبستری»، «کوی طریقت: حالات و کلمات و تحقیقات شیخ صفیالدین اردبیلی»، «عارفی با دو چهره: سیری در احوال و آثار محمود شبستری»، «شیخ محمود شبستری: سرایندۀ گلشن راز»، «سرچشمههای حکمت اشراق: نگاهی به منابع فکری شیخ اشراق شهابالدین سهروردی» و تصحیح، توضیح و تحلیل آثاری چون «رساله در مناقب خداوندگار» (نوشتۀ فریدون احمد سپهسالار)، «فصوصالحکم»، «مجموعه آثار شیخ محمود شبستری: گلشن راز، سعادتنامه، حقالیقین، مرآتالمحققین و مراتب العارفین»، «تحفهالعالم و ذیلالتحفه» (نوشتۀ میرعبداللطیف شوشتری) و چندین کتاب دیگر اشاره کرد.
این نشست در ساعت پنج بعدازظهر شنبه بیست و سوم دیماه ۱۴۰۲ در خانۀ اندیشمندان علوم انسانی (به نشانی: خیابان استاد نجاتالهی(ویلا)، چهارراه ورشو، تالار فردوسی) برگزار میشود.
Audio
سلسله مقالات شمس شماره ۱۰ –
"لیلی و خلیفه"
کتاب:خمی از شراب ربانی تصحیح دکتر محمدعلی موحد
با صدای : پریناز حقیقت دوست
تدوین : دانشمند
https://www.tg-me.com/shrh_masnavi_haghighat
"لیلی و خلیفه"
کتاب:خمی از شراب ربانی تصحیح دکتر محمدعلی موحد
با صدای : پریناز حقیقت دوست
تدوین : دانشمند
https://www.tg-me.com/shrh_masnavi_haghighat
استاد دکتر محمدعلی موحّد
خُمی از شراب ربّانی
"دی خیال تو را پیش نشاندم، مناظره میکردم که چرا جواب اینها نمیگویی آشکارا و معیّن؟ خیالت گفت که شرم میدارم از ایشان، و نیز نمیخواهم که برنجند. من جواب میگفتم... مناظره دراز شد. چه ماند که نگفتیم؟ نی، خود چه بود که گفتیم؟ خود هیچ نگفتیم. یعنی نسبت به گفتههای ناقصان همه گفتیم، و نسبت به گفتِ خویش هیچ نگفتیم."
( خُمی از شراب ربّانی: گزیدهی مقالات شمس، انتخاب و توضیح محمدعلی موحد، نشر ماهی، ص ۱۷۸)
@movahed1302
( خُمی از شراب ربّانی: گزیدهی مقالات شمس، انتخاب و توضیح محمدعلی موحد، نشر ماهی، ص ۱۷۸)
@movahed1302
Forwarded from گل های معرفت
[اصل و قصد/ فرع و تَبَع]
هرکه کارَد، قصدْ گندم باشدش
کاه، خود اندر تَبَع میآیدش...
قصدِ کعبه کُن چو وقتِ حج بوَد
چون که رفتی، مکّه هم دیده شود
قصد در معراج، دیدِ دوست بود
در تَبَع، عَرش و ملائک هم نمود
خانهای نو ساخت روزی نومُريد
پير آمد خانهٔ او را بديد
گفت شيخ آن نومريدِ خويش را
امتحان كرد آن نكوانديش را:
«روزن از بهر چه كردی ای رفيق؟»
گفت: «تا نور اندرآيد زين طريق»
گفت: «آن فرع است، اين بايد نياز
تا از اين ره بشنوی بانگِ نماز»
(مثنوی معنوی، به تصحیح استاد محمدعلی موحّد، دفتر دوم، صص۳۹۴ - ۳۹۵)
@golhaymarefat
هرکه کارَد، قصدْ گندم باشدش
کاه، خود اندر تَبَع میآیدش...
قصدِ کعبه کُن چو وقتِ حج بوَد
چون که رفتی، مکّه هم دیده شود
قصد در معراج، دیدِ دوست بود
در تَبَع، عَرش و ملائک هم نمود
خانهای نو ساخت روزی نومُريد
پير آمد خانهٔ او را بديد
گفت شيخ آن نومريدِ خويش را
امتحان كرد آن نكوانديش را:
«روزن از بهر چه كردی ای رفيق؟»
گفت: «تا نور اندرآيد زين طريق»
گفت: «آن فرع است، اين بايد نياز
تا از اين ره بشنوی بانگِ نماز»
(مثنوی معنوی، به تصحیح استاد محمدعلی موحّد، دفتر دوم، صص۳۹۴ - ۳۹۵)
@golhaymarefat
امروز چهاردهم بهمن مصادف است با سالروز درگذشت استاد دکتر زریاب خویی
یاد و نامش گرامی باد!
@movahed1302
یاد و نامش گرامی باد!
@movahed1302
عباس زریاب خویی (متولد ۲۰ مرداد ۱۲۹۸،خوی– متوفای ۱۴ بهمن ۱۳۷۳،تهران)، مورخ، ادیب، نسخهشناس، نویسنده و مترجم ایرانی بود.
@movahed1302
@movahed1302
ادیب و تاریخ نگار بزرگ ایران و آذربایجان؛
دکتر عباس زریاب خویی(رحمه الله علیه)به همراه همسرشان در مشهد مقدس- زیارت امام علی بن موسی الرضا(ع)-پاییز 1350
@safinehyetabriz
دکتر عباس زریاب خویی(رحمه الله علیه)به همراه همسرشان در مشهد مقدس- زیارت امام علی بن موسی الرضا(ع)-پاییز 1350
@safinehyetabriz
Forwarded from کاریز
از ترجمهٔ مقالات شمس به زبان فرانسه
زمستان سال ۲۰۱۷ بود که شارل هانری فوشه کور (Charles-Henri de Fouchécour)، که به دلیل پژوهشها و آثار متعدّد در زمینه ادب و فرهنگ فارسی و اسلامی، و از آن جمله ترجمهٔ کامل دیوان حافظ به زبان فرانسه نزد علاقمندان ادبیات و عرفان ایران شناخته شده است، پس از شش سال کار مداوم، ترجمهٔ مقالات شمس را، با دیباچه و توضیحات مفصّل منتشر کرد. این ترجمه، شامل دفتر یکم چاپ دکتر محمّدعلی موحّد است، بنابراین شامل دفتر دوم و گسستهپارهها و قطعات پراکنده نمیشود.
فوشه کور این ترجمه را «در جستجوی گوهر» نامیده است و مقدّمه را از صبحگاهی آغاز کرده که شمس به قونیه آمد «در جستجوی گوهر». علاقهٔ او به «گوهر» سابقهای دارد و پیشگفتار ترجمهٔ دیوان حافظ را هم با این مصراع آغاز کرده بود که «گوهری دارم و صاحبنظری میجویم» در توضیح این که دیوان حافظ دُرج گوهر است.
معرّفی شایستهٔ این ترجمه مجال دیگری میطلبد. در اینجا گزارش مختصری برای علاقمندان این مباحث، از گفتگوهای جلسهٔ بزرگداشت فوشه کور و در عین حال معرّفی ترجمه مقالات شمس بیاورم که در تاریخ بیست و چهارم ژانویه ۲۰۱۸ در مرکز زبان و تمدّنهای شرقی (Inalco) در پاریس برگزار شد. این سخنان مهمّ است از سوی مترجم محقّقی که شش سال تمام با متنی بسیار پیچیده گلاویز بوده و عرق ریخته و کار و جستجو کرده و سعی کرده واژه به واژه و جمله به جمله معنی را دریابد و جستجوهای دور و درازی کند تا بداند چگونه آن را، در حدّ مقدور، در ظرف دیگری ریزد. این نکته که او در ترجمهٔ دفتر اوّل گزینشی عمل نکرده هم کار او را بسیار سختتر کرده است. چنین مترجمی چارهای ندارد جز این که با متن در همهٔ جزییات درگیر شود و نه آن که مانند برخی شارحان یا مترجمان متنهای گزینش شده، به قول خالقی مطلق، از کنار پیچیدگیهای متن بزرگوارانه بگذرد. لازم است بدانیم که ترجمهٔ دیوان حافظ او هم محصول شانزده سال کار مداوم است.
به جهت اختصار از گفتارهای مقدّماتی دو تن از استادان فارسیزبان، امیر معزّی و لیلی انور میگذریم. شارل هانری فوشه کور، سخنش را با این نقل از شمس آغاز کرد که خداوند تیرهایی در تیردان خود دارد که با آن برخی بندگان محبوب خود را نشانه میگیرد، امّا گاه آن تیر را باز میگیرد و در ترکش میگذارد و کلام من مانندهٔ آن تیر است. (نظر دارد به کلام شمس در مقالات که «این تیر کدام است؟ این سخن! جعبه کدام است؟ عالم حق!... خنک آن که این تیر بر او آید، ببردش به عالم حق...). از دوستی قدیمش با رضا فیض گفت و این که چگونه وی از فوشه کور، با توجّه به سابقه ترجمهٔ دیوان حافظ، خواسته است که دست به ترجمهٔ مقالات بزند.
سپس از کتاب مقالات گفت. از میل به آزادیخواهی درونی شمس و این که او حتّی کلام و بیان را قید و بندی بر خود میدانسته است. این مولانا بوده که او را به سخن میآورده است و با این همه سخن شمس در کمال ایجاز مانده است. از رابطهٔ ویژه مولانا و شمس و ظرفیت روحی یگانهٔ شگرف این دو در مهرورزی بیحدّ و حصر (و گویا نظر داشت به دیباچه دفتر دوم مثنوی که «عشق محبّت بیحساب است»). به این نکته مهمّ اشاره کرد که شمس مولانا را از حلب میشناخته و استعداد و خصلت خاص او را میدانسته و این که برخورد این دو در قونیه یک بازیابی است. ادامه در پست بعد.
زمستان سال ۲۰۱۷ بود که شارل هانری فوشه کور (Charles-Henri de Fouchécour)، که به دلیل پژوهشها و آثار متعدّد در زمینه ادب و فرهنگ فارسی و اسلامی، و از آن جمله ترجمهٔ کامل دیوان حافظ به زبان فرانسه نزد علاقمندان ادبیات و عرفان ایران شناخته شده است، پس از شش سال کار مداوم، ترجمهٔ مقالات شمس را، با دیباچه و توضیحات مفصّل منتشر کرد. این ترجمه، شامل دفتر یکم چاپ دکتر محمّدعلی موحّد است، بنابراین شامل دفتر دوم و گسستهپارهها و قطعات پراکنده نمیشود.
فوشه کور این ترجمه را «در جستجوی گوهر» نامیده است و مقدّمه را از صبحگاهی آغاز کرده که شمس به قونیه آمد «در جستجوی گوهر». علاقهٔ او به «گوهر» سابقهای دارد و پیشگفتار ترجمهٔ دیوان حافظ را هم با این مصراع آغاز کرده بود که «گوهری دارم و صاحبنظری میجویم» در توضیح این که دیوان حافظ دُرج گوهر است.
معرّفی شایستهٔ این ترجمه مجال دیگری میطلبد. در اینجا گزارش مختصری برای علاقمندان این مباحث، از گفتگوهای جلسهٔ بزرگداشت فوشه کور و در عین حال معرّفی ترجمه مقالات شمس بیاورم که در تاریخ بیست و چهارم ژانویه ۲۰۱۸ در مرکز زبان و تمدّنهای شرقی (Inalco) در پاریس برگزار شد. این سخنان مهمّ است از سوی مترجم محقّقی که شش سال تمام با متنی بسیار پیچیده گلاویز بوده و عرق ریخته و کار و جستجو کرده و سعی کرده واژه به واژه و جمله به جمله معنی را دریابد و جستجوهای دور و درازی کند تا بداند چگونه آن را، در حدّ مقدور، در ظرف دیگری ریزد. این نکته که او در ترجمهٔ دفتر اوّل گزینشی عمل نکرده هم کار او را بسیار سختتر کرده است. چنین مترجمی چارهای ندارد جز این که با متن در همهٔ جزییات درگیر شود و نه آن که مانند برخی شارحان یا مترجمان متنهای گزینش شده، به قول خالقی مطلق، از کنار پیچیدگیهای متن بزرگوارانه بگذرد. لازم است بدانیم که ترجمهٔ دیوان حافظ او هم محصول شانزده سال کار مداوم است.
به جهت اختصار از گفتارهای مقدّماتی دو تن از استادان فارسیزبان، امیر معزّی و لیلی انور میگذریم. شارل هانری فوشه کور، سخنش را با این نقل از شمس آغاز کرد که خداوند تیرهایی در تیردان خود دارد که با آن برخی بندگان محبوب خود را نشانه میگیرد، امّا گاه آن تیر را باز میگیرد و در ترکش میگذارد و کلام من مانندهٔ آن تیر است. (نظر دارد به کلام شمس در مقالات که «این تیر کدام است؟ این سخن! جعبه کدام است؟ عالم حق!... خنک آن که این تیر بر او آید، ببردش به عالم حق...). از دوستی قدیمش با رضا فیض گفت و این که چگونه وی از فوشه کور، با توجّه به سابقه ترجمهٔ دیوان حافظ، خواسته است که دست به ترجمهٔ مقالات بزند.
سپس از کتاب مقالات گفت. از میل به آزادیخواهی درونی شمس و این که او حتّی کلام و بیان را قید و بندی بر خود میدانسته است. این مولانا بوده که او را به سخن میآورده است و با این همه سخن شمس در کمال ایجاز مانده است. از رابطهٔ ویژه مولانا و شمس و ظرفیت روحی یگانهٔ شگرف این دو در مهرورزی بیحدّ و حصر (و گویا نظر داشت به دیباچه دفتر دوم مثنوی که «عشق محبّت بیحساب است»). به این نکته مهمّ اشاره کرد که شمس مولانا را از حلب میشناخته و استعداد و خصلت خاص او را میدانسته و این که برخورد این دو در قونیه یک بازیابی است. ادامه در پست بعد.
Forwarded from کاریز
در خصوص پیچیدگی متن و سختیهای ترجمه، به چند نکته اشاره کرد. یکی ساختار جملات یا «جملهبندی» که اصولاً در فارسی پیچیدهتر از فرانسه است، به ویژه جایگاه فعل. دیگر غنای متن از اشارات و تلمیحات و ارجاعات به قرآن و حدیث و شعر و حکمت و در کلّ فرهنگ و سنّت. از فشردگی و ایجاز که پیشتر گفتیم. این نکته مهم که کتاب از مقوله گفتگوهای درونی است، گاه بریده و نامفهوم و همهٔ اینها مقالات شمس را از متونی دیگر در این سبک، مانند معارف بهاء ولد یا معارف سیّد برهان و نظایر آن خیلی پیچیدهتر کرده است. از ویژگی «آیرونی» کلام شمس گفت و طنزی که در کلام اوست که باز چگونه میتوان آن را تشخیص داد و به زبانی دیگر بازگرداند.
فوشه کور در مقام توصیه و هم از سر تجربه شخصی میگفت که در خواندن کتاب صبور باشید! تفاوتی است بین «زبان حال» و «زبان قال»! کتاب را که باز کنید، شمس را نمییابید که کجاست، یا با که سخن میگوید و بلکه گاه از چه میگوید! امّا اندک اندک خطوط گفتگو ظاهر میشود و رشتهٔ گفتار به دستتان میآید.
پس از او کلر کپلر (Claire Kappler) که دوست سی سالهٔ فوشه کور است و او را در این ترجمه یاری کرده از تجربهٔ خود گفت که چه سختیها کشیده است در خوانش و درک این متن! این که یک ماه در بستر بیماری بوده ولی تا نیمهٔ شب بیدار میمانده و گاه یک بندِ کلام را تا ده بار میخوانده و باز نافهمیده رها میکرده است. پیش میآمده که سرعت پیشرویاش فقط سه برگ در روز بوده است. بسیار از پیچیدگی و تعقید متن نالید که این یک دیالوگ بیرونی نیست، شخصی و درونی است. شمس خود میگوید، خودش پاسخ میدهد، گاه افکارش را توجیه میکند، بعد نقد میکند، سپس توصیه میکند... و همه اینها در فضایی از معنویت و ابهام و رمز و راز میگذرد. نکته مهمّی میگوید که سوی شهر از باغ شاخی آورند! که این مجموعه یادداشتها را اطرافیان و شاگردان مولانا از کلام شمس برگرفتهاند و به واقع دریافتهاند و در عین درونی بودن، بیواسطه نیست و کامل هم نیست. برخی قسمتها را نمیشود ترجمه کرد و پارهای اصلاً قابل درک نیست. قطعاتی از کتاب به روشنی مخاطبان خاص داشته و بسیار مبهم و اشارتآمیز اند. در نهایت البته، مانند فوشه کور، میگوید که پس از این شکیبایی و انس اندک اندک احساس میکنید که با متن ارتباط برقرار کرده و راهی گشودهاید. مقالات از شما بسیار بیش از یک برخورد فکری میطلبد. یک متن تمامیتطلب است که همه فهم و درک و احساس و وجود شما را درگیر میکند ولی وقتی این ارتباط حاصل شود، و این البته همنشینی بلندی میخواهد، یک تجربهٔ ویژه است. گفتارش را با آن کلام شمس به پایان بُرد که من اینجا از خود مقالات نقل کنم: «چون از هر سوی روی به کعبه کنند آفاق عالم، چون کعبه از میان برداری سجدهٔ هر یکی بر دل آن دگر باشد».
پس از او کریستیان ژامبه (Christian Jembet)، فیلسوف و اسلامشناس که مترجم گزیدهٔ دیوان شمس هم بوده است، سخن گفت و کلام آغازینش، بعد آن هشدارهای شداد و غلاظ پیشین، مایهٔ ابتهاج جمع حضّار شد. ژامبه گفت که من در این کتاب، نکته غیر قابلفهمی نمیبینم! امّا آنچه او مقصود داشت البته در افق دیگریست. در جایی که به مثال، کلر کپلر میگفت که او همواره اهلِ کشف و تحلیل بوده و برایش گران میآمده که متنی را نافهمیده باقی بگذارد و بگذرد، ژامبه نگاه دیگری داشت که «بگذار راز، راز بماند» و این معنی را میپیوست به مباحث غیبت و تجلّی، اشارت و عبارت، خاموشی و گفتار. میگفت که متن قابل درک است، به شرطی که بدانیم همین حجاب و پنهانی، بخشی از متن است. در عین حال که باید بدانیم برای درک مقالات شمس، چه اسبابی لازم است، همچون آشنایی با حکمت و طریقت و گفتمانهای عصر و آنچه در میان نزدیکان یا اصحاب مولانا میگذشته است و سوابق آن، باز این همه کافی نیست و اصلاً قرار نیست که این متن یا گفتار به تمامی برای ما معلوم و قابل درک شود. این ظهور و غیبت، پیدایی و پنهانی، تناقضنمایی، بسط و ایجاز، همه در ذات این معانی هستند. ژامبه در کلّ بحث و نگاه پیچیدهای دارد و هشدار نهانی و نهایی او هیچ کمتر از آن دو دیگر نیست!
سخن باز به فوشه کور بازگشت و او از صفات خاصّ و اخصّ شمس گفت و از همه مهمتر این که «خود غریبی در جهان چون شمس نیست» و چند نقل هم در همین موضوع از شمس داشت و به حکایت بط و مرغ خانگی ختم کرد که آشنای ماست و در مثنوی هم آمده است و ما که این همه گفتیم، آن را هم از متن مقالات بیاوریم و این گزارش را به پایان بریم:
فوشه کور در مقام توصیه و هم از سر تجربه شخصی میگفت که در خواندن کتاب صبور باشید! تفاوتی است بین «زبان حال» و «زبان قال»! کتاب را که باز کنید، شمس را نمییابید که کجاست، یا با که سخن میگوید و بلکه گاه از چه میگوید! امّا اندک اندک خطوط گفتگو ظاهر میشود و رشتهٔ گفتار به دستتان میآید.
پس از او کلر کپلر (Claire Kappler) که دوست سی سالهٔ فوشه کور است و او را در این ترجمه یاری کرده از تجربهٔ خود گفت که چه سختیها کشیده است در خوانش و درک این متن! این که یک ماه در بستر بیماری بوده ولی تا نیمهٔ شب بیدار میمانده و گاه یک بندِ کلام را تا ده بار میخوانده و باز نافهمیده رها میکرده است. پیش میآمده که سرعت پیشرویاش فقط سه برگ در روز بوده است. بسیار از پیچیدگی و تعقید متن نالید که این یک دیالوگ بیرونی نیست، شخصی و درونی است. شمس خود میگوید، خودش پاسخ میدهد، گاه افکارش را توجیه میکند، بعد نقد میکند، سپس توصیه میکند... و همه اینها در فضایی از معنویت و ابهام و رمز و راز میگذرد. نکته مهمّی میگوید که سوی شهر از باغ شاخی آورند! که این مجموعه یادداشتها را اطرافیان و شاگردان مولانا از کلام شمس برگرفتهاند و به واقع دریافتهاند و در عین درونی بودن، بیواسطه نیست و کامل هم نیست. برخی قسمتها را نمیشود ترجمه کرد و پارهای اصلاً قابل درک نیست. قطعاتی از کتاب به روشنی مخاطبان خاص داشته و بسیار مبهم و اشارتآمیز اند. در نهایت البته، مانند فوشه کور، میگوید که پس از این شکیبایی و انس اندک اندک احساس میکنید که با متن ارتباط برقرار کرده و راهی گشودهاید. مقالات از شما بسیار بیش از یک برخورد فکری میطلبد. یک متن تمامیتطلب است که همه فهم و درک و احساس و وجود شما را درگیر میکند ولی وقتی این ارتباط حاصل شود، و این البته همنشینی بلندی میخواهد، یک تجربهٔ ویژه است. گفتارش را با آن کلام شمس به پایان بُرد که من اینجا از خود مقالات نقل کنم: «چون از هر سوی روی به کعبه کنند آفاق عالم، چون کعبه از میان برداری سجدهٔ هر یکی بر دل آن دگر باشد».
پس از او کریستیان ژامبه (Christian Jembet)، فیلسوف و اسلامشناس که مترجم گزیدهٔ دیوان شمس هم بوده است، سخن گفت و کلام آغازینش، بعد آن هشدارهای شداد و غلاظ پیشین، مایهٔ ابتهاج جمع حضّار شد. ژامبه گفت که من در این کتاب، نکته غیر قابلفهمی نمیبینم! امّا آنچه او مقصود داشت البته در افق دیگریست. در جایی که به مثال، کلر کپلر میگفت که او همواره اهلِ کشف و تحلیل بوده و برایش گران میآمده که متنی را نافهمیده باقی بگذارد و بگذرد، ژامبه نگاه دیگری داشت که «بگذار راز، راز بماند» و این معنی را میپیوست به مباحث غیبت و تجلّی، اشارت و عبارت، خاموشی و گفتار. میگفت که متن قابل درک است، به شرطی که بدانیم همین حجاب و پنهانی، بخشی از متن است. در عین حال که باید بدانیم برای درک مقالات شمس، چه اسبابی لازم است، همچون آشنایی با حکمت و طریقت و گفتمانهای عصر و آنچه در میان نزدیکان یا اصحاب مولانا میگذشته است و سوابق آن، باز این همه کافی نیست و اصلاً قرار نیست که این متن یا گفتار به تمامی برای ما معلوم و قابل درک شود. این ظهور و غیبت، پیدایی و پنهانی، تناقضنمایی، بسط و ایجاز، همه در ذات این معانی هستند. ژامبه در کلّ بحث و نگاه پیچیدهای دارد و هشدار نهانی و نهایی او هیچ کمتر از آن دو دیگر نیست!
سخن باز به فوشه کور بازگشت و او از صفات خاصّ و اخصّ شمس گفت و از همه مهمتر این که «خود غریبی در جهان چون شمس نیست» و چند نقل هم در همین موضوع از شمس داشت و به حکایت بط و مرغ خانگی ختم کرد که آشنای ماست و در مثنوی هم آمده است و ما که این همه گفتیم، آن را هم از متن مقالات بیاوریم و این گزارش را به پایان بریم:
Forwarded from کاریز
«از عهد خردکی این داعی را واقعهای عجیب افتاده بود، کسی از حال داعی واقف نی، پدر من از من واقف نی، میگفت: تو اولاً دیوانه نیستی، نمیدانم چه روش داری... گفتم: یک سخن از من بشنو، تو با من چنانی که تخم بط را زیر مرغ خانگی نهادند، پرورد و بطبچگان برون آورد. بطبچگان کلانتَرَک شدند، با مادر به لب جو آمدند، در آب درآمدند. مادرشان مرغ خانگی است، لب جو میرود، امکان درآمدن در آب نی. اکنون ای پدر! من دریا میبینم مرکب من شده است و وطن و حال من این است. اگر تو از منی یا من از توام، درآ در این دریا؛ و اگر نه برو برِ مرغان خانگی و این تو را آویختن است. گفت: با دوست چنین کنی، با دشمن چه کنی؟»
و میدانید که مولانا هم این را در مثنوی آورده است: تخمِ بطّی گر چه مرغ خانهات / کرد زیر پَر چو دایه تربیت...
1/ La quête du joyau, Cerf, 2017
۲/ «گوهری بود در صدفی، گِردِ عالم میگشت، صدفها میدید بیگوهر... همچنین میرفت این صدف در عالم بر این قرار؛ تا روزی جوهری یگانهای بیافت... امروز غواص مولاناست و بازرگان من و گوهر میان ماست...»
۳/ نشانی ویدیوی جلسه:
https://www.youtube.com/watch?v=O5PWSzXvJGk&feature=youtu.be
و میدانید که مولانا هم این را در مثنوی آورده است: تخمِ بطّی گر چه مرغ خانهات / کرد زیر پَر چو دایه تربیت...
1/ La quête du joyau, Cerf, 2017
۲/ «گوهری بود در صدفی، گِردِ عالم میگشت، صدفها میدید بیگوهر... همچنین میرفت این صدف در عالم بر این قرار؛ تا روزی جوهری یگانهای بیافت... امروز غواص مولاناست و بازرگان من و گوهر میان ماست...»
۳/ نشانی ویدیوی جلسه:
https://www.youtube.com/watch?v=O5PWSzXvJGk&feature=youtu.be
از عالَمِ معنی اَلِفی بیرون تاخت که هر که آن اَلِف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این اَلِف را فهم نکرد هیچ فهم نکرد. طالبان چون بید میلرزند از برایِ فهمِ آن اَلِف. امّا برای طالبان سخن دراز کردند شرحِ حجابها را، که «هفتصد حجاب است از نور و هفتصد حجاب است از ظلمت.» به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی. ایشان را نومید کردند که «ما این همه حجابها را کِی بگذریم؟»
همهی حجابها یک حجاب است، جز آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب این وجود است.
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح استاد موحد، ص۹۹)
مو آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سر حرف آمدستم
بهر الفی الف قدّی بر آیو
الف قدم که در الف آمدستم
(باباطاهر همدانی)
@movahed1302
همهی حجابها یک حجاب است، جز آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب این وجود است.
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح استاد موحد، ص۹۹)
مو آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سر حرف آمدستم
بهر الفی الف قدّی بر آیو
الف قدم که در الف آمدستم
(باباطاهر همدانی)
@movahed1302
چشم بر عین و غین
۱/ دکتر عبدالکریم سروش در مقدّمهٔ تصحیح خود از مثنوی، مینویسد که نسخهٔ قونیه چه مشکلاتی را از متن مثنوی رفع کرده است و برای مثال به این بیت در دفتر چهارم اشاره میکند:
نقش او را کی بیابد هر شغال / بلکه فرعِ نقش او یعنی خیال
نقش او بر روی دیوار ار فتد / از دلِ دیوار خونِ دل چکد
دکتر سروش مینویسد که ضبط نسخه قونیه، «شعال» به جای شغال در عموم نسخ، مشکل «شغال» را که معلوم نیست آنجا چه میکند، حلّ کرده است. شعال همان مشعل است و این تصویر اشاره دارد به تمثیل افلاطون و سایهٔ آتش بر دیوار.
دکتر محمّدعلی موحّد امّا در مقالهٔ «مروری بر مثنوی چاپ عبدالکریم سروش» همان شغال را درست دانسته است با این توضیح که ضبط «شعال»، خطای ساده کاتب نسخه محمّد بن عبدالله قونوی است که نقطهٔ غین را جا انداخته است. علاوه بر این، «شعال» در ادب عرب و عجم استفادهای نداشته است و همه قراین نشان میدهد که خوانش شعال، بر اساس ضبط این نسخه، تکلّف است. معنی بیت هم روشن است. شغال در اینجا نماد حقارت هر مدّعی خسیس در برابر هر مطلوب نفیس است.
به گمان من هم نظر استاد موحّد صائب است. شغال نماد موجود ضعیف، مزوّر، ترسو و حیلهگر است در مقابل شیران که مردان خدا هستند. در این بیت هم میگوید که شغالان، یعنی کافران و منکران پیامبر، نه تنها نقش پیامبر را در نمییابند، بلکه توانایی درک عکس نقش او، یعنی خیالش را هم ندارند.
۲/ استاد موحّد در مقدّمه تصحیح خود از مثنوی، میگوید که نسخه قونیه گاه با ضبط دقیق خود، گرهگشای برخی ابیات پیچیده شده است و برای مثال به این بیت دفتر سوم اشاره میکند:
سنگ میندهد به استغفار دُر / این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر
دکتر مینویسد که در نسخه قونیه «استعفار» آمده است و همین ضبط را هم مقابل همهٔ نسخ دیگر که «استغفار» آوردهاند، برگزیده است. توضیح ایشان چنین است که «استعفار به معنی خاکسابی است و بیت معنای روشنی دارد: سنگ را با خاکسابی گوهر نمیتوان کرد. خاکسابی روشی ابتدایی برای پاک کردن و صیقل دادن سنگ و فلز و امثال آن بود». استاد همچنین افزوده است که در لغت عرب تعفیر آمده و استعفار نیامده است امّا این استفاده از مولانا عجیب نیست.
۳/ شباهتها با نکته پیشین، گزینش دکتر سروش و نقد دکتر موحّد، آشکار است. اینجا هم میتوان گفت که کاتب نسخه قونیه، به سادگی، نقطه غین استغفار را جا انداخته، همان طور که نقطه غین شغال را جا انداخته بود! به واقع وضعیت ضبط انحصاری «استعفار» در نسخه قونیه، در مقابل همه نسخ دیگر، نظیر «شعال» است در مثال پیشین. اینجا هم، چنان که خود دکتر اشاره کرده، میتوان گفت که استعفار در ادب عرب و عجم استفادهای نداشته است چنان که شعال نداشت. اختیار ضبط خاص استعفار، در مقابل استغفار در نسخ دیگر، جدای غرابت لفظ، خالی از تکلّف نیست و معنی را سختتر و دورتر میکند آن هم در جایی که سخن از جرم و دیت و انصاف و دادخواهی است و استغفار به تمامی در بافت متن مینشیند.
۴/ استاد موحّد پرسیدهاند که «استغفار لغت آسانیابتری است امّا معنی بیت چه میشود؟» و دو تفسیر از انقروی آوردهاند که من اینجا نمیآورم منتهی با استاد موافقیم که هر دو آنها متکلّفانه است.
امّا معنی بیت! استغفار در آن ابیات به معنی جبران است چنان که به مثال پیشتر در همان دفتر سوم، گفتگوی بین منجّمان و عمران، استغفار به همین معنیِ جبران خطا آمده بود:
فوت شد از ما و حَملش شد پدید / نُطفهاش جَست و رَحِم اندر خزید
لیک استِغفار این روز وِلاد / ما نگه داریم ای شاه و قُباد
در اینجا اشاره مولانا به «تبدیل مزاج» و گوهر شدن سنگ نیست، بلکه سخن از طبیعت نفس ستمگر و شدّت بیدادی اوست چنان که به جبران گوهری که برده، سنگی را هم پس نمیدهد. با همه ظلمی که پدر را کُشته و از او صد گاو و صد شتر برده، باز راضی نمیشود که برای جبران، یک گاو را که به خانه فرزند مقتول دویده بود، به او ببخشد.
همچنان کاین ظالمِ حقناشناس / بهر گاوی کرد چندین التباس
او از او صد گاو برد و صد شتر / نفس این است ای پدر از وی ببُر
نیز روزی با خدا زاری نکرد / یاربی نامد از او روزی به درد
کای خدا خصمِ مرا خشنود کن / گر مَنَش کردم زیان تو سود کن
گر خطا کُشتم دیَت بر عاقله است / عاقلهٔ جانم تو بودی از الَسْت
سنگ میندهد به استغفارِ دُر / این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر
در مقابل مال و جانی که برده، همچنان گاوی را هم از فرزند خواجه دریغ میکند: «سنگ میندهد به استغفارِ دُر».
پس فاعل پنهان «ندهد» نه سنگ است و نه درّ و نه خداوند، بلکه نفس در مصراع دیگر است و اینگونه است که پیوند دو مصراع گسسته نمیشود: «این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر».
۵/ این یادداشت را به پایان ببریم با بیان سپاس خود از استاد و این همه انعامهای بیکران او. صد هزاران آفرین بر جان پُر احسان او...
(مجید سلیمانی)
@movahed1302
۱/ دکتر عبدالکریم سروش در مقدّمهٔ تصحیح خود از مثنوی، مینویسد که نسخهٔ قونیه چه مشکلاتی را از متن مثنوی رفع کرده است و برای مثال به این بیت در دفتر چهارم اشاره میکند:
نقش او را کی بیابد هر شغال / بلکه فرعِ نقش او یعنی خیال
نقش او بر روی دیوار ار فتد / از دلِ دیوار خونِ دل چکد
دکتر سروش مینویسد که ضبط نسخه قونیه، «شعال» به جای شغال در عموم نسخ، مشکل «شغال» را که معلوم نیست آنجا چه میکند، حلّ کرده است. شعال همان مشعل است و این تصویر اشاره دارد به تمثیل افلاطون و سایهٔ آتش بر دیوار.
دکتر محمّدعلی موحّد امّا در مقالهٔ «مروری بر مثنوی چاپ عبدالکریم سروش» همان شغال را درست دانسته است با این توضیح که ضبط «شعال»، خطای ساده کاتب نسخه محمّد بن عبدالله قونوی است که نقطهٔ غین را جا انداخته است. علاوه بر این، «شعال» در ادب عرب و عجم استفادهای نداشته است و همه قراین نشان میدهد که خوانش شعال، بر اساس ضبط این نسخه، تکلّف است. معنی بیت هم روشن است. شغال در اینجا نماد حقارت هر مدّعی خسیس در برابر هر مطلوب نفیس است.
به گمان من هم نظر استاد موحّد صائب است. شغال نماد موجود ضعیف، مزوّر، ترسو و حیلهگر است در مقابل شیران که مردان خدا هستند. در این بیت هم میگوید که شغالان، یعنی کافران و منکران پیامبر، نه تنها نقش پیامبر را در نمییابند، بلکه توانایی درک عکس نقش او، یعنی خیالش را هم ندارند.
۲/ استاد موحّد در مقدّمه تصحیح خود از مثنوی، میگوید که نسخه قونیه گاه با ضبط دقیق خود، گرهگشای برخی ابیات پیچیده شده است و برای مثال به این بیت دفتر سوم اشاره میکند:
سنگ میندهد به استغفار دُر / این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر
دکتر مینویسد که در نسخه قونیه «استعفار» آمده است و همین ضبط را هم مقابل همهٔ نسخ دیگر که «استغفار» آوردهاند، برگزیده است. توضیح ایشان چنین است که «استعفار به معنی خاکسابی است و بیت معنای روشنی دارد: سنگ را با خاکسابی گوهر نمیتوان کرد. خاکسابی روشی ابتدایی برای پاک کردن و صیقل دادن سنگ و فلز و امثال آن بود». استاد همچنین افزوده است که در لغت عرب تعفیر آمده و استعفار نیامده است امّا این استفاده از مولانا عجیب نیست.
۳/ شباهتها با نکته پیشین، گزینش دکتر سروش و نقد دکتر موحّد، آشکار است. اینجا هم میتوان گفت که کاتب نسخه قونیه، به سادگی، نقطه غین استغفار را جا انداخته، همان طور که نقطه غین شغال را جا انداخته بود! به واقع وضعیت ضبط انحصاری «استعفار» در نسخه قونیه، در مقابل همه نسخ دیگر، نظیر «شعال» است در مثال پیشین. اینجا هم، چنان که خود دکتر اشاره کرده، میتوان گفت که استعفار در ادب عرب و عجم استفادهای نداشته است چنان که شعال نداشت. اختیار ضبط خاص استعفار، در مقابل استغفار در نسخ دیگر، جدای غرابت لفظ، خالی از تکلّف نیست و معنی را سختتر و دورتر میکند آن هم در جایی که سخن از جرم و دیت و انصاف و دادخواهی است و استغفار به تمامی در بافت متن مینشیند.
۴/ استاد موحّد پرسیدهاند که «استغفار لغت آسانیابتری است امّا معنی بیت چه میشود؟» و دو تفسیر از انقروی آوردهاند که من اینجا نمیآورم منتهی با استاد موافقیم که هر دو آنها متکلّفانه است.
امّا معنی بیت! استغفار در آن ابیات به معنی جبران است چنان که به مثال پیشتر در همان دفتر سوم، گفتگوی بین منجّمان و عمران، استغفار به همین معنیِ جبران خطا آمده بود:
فوت شد از ما و حَملش شد پدید / نُطفهاش جَست و رَحِم اندر خزید
لیک استِغفار این روز وِلاد / ما نگه داریم ای شاه و قُباد
در اینجا اشاره مولانا به «تبدیل مزاج» و گوهر شدن سنگ نیست، بلکه سخن از طبیعت نفس ستمگر و شدّت بیدادی اوست چنان که به جبران گوهری که برده، سنگی را هم پس نمیدهد. با همه ظلمی که پدر را کُشته و از او صد گاو و صد شتر برده، باز راضی نمیشود که برای جبران، یک گاو را که به خانه فرزند مقتول دویده بود، به او ببخشد.
همچنان کاین ظالمِ حقناشناس / بهر گاوی کرد چندین التباس
او از او صد گاو برد و صد شتر / نفس این است ای پدر از وی ببُر
نیز روزی با خدا زاری نکرد / یاربی نامد از او روزی به درد
کای خدا خصمِ مرا خشنود کن / گر مَنَش کردم زیان تو سود کن
گر خطا کُشتم دیَت بر عاقله است / عاقلهٔ جانم تو بودی از الَسْت
سنگ میندهد به استغفارِ دُر / این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر
در مقابل مال و جانی که برده، همچنان گاوی را هم از فرزند خواجه دریغ میکند: «سنگ میندهد به استغفارِ دُر».
پس فاعل پنهان «ندهد» نه سنگ است و نه درّ و نه خداوند، بلکه نفس در مصراع دیگر است و اینگونه است که پیوند دو مصراع گسسته نمیشود: «این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر».
۵/ این یادداشت را به پایان ببریم با بیان سپاس خود از استاد و این همه انعامهای بیکران او. صد هزاران آفرین بر جان پُر احسان او...
(مجید سلیمانی)
@movahed1302