روزی سقراط حکیم با یکی از بزرگ زادگان روبرو گشت، بزرگ زاده نام پدران خود را بر سقراط شمرد و به آنان افتخار کرد و سقراط را تحقیر نمود و به او گفت:
تو از خاندان بی قدر و پستی هستی !
سقراط در جواب گفت :
ای فلان ! پدران تو همه اشخاص بزرگ و عالی قدر و صاحب مقامات و درجات بسیار بوده اند، ولی تو خود نتوانستی پایه مقامی برای خود احراز کنی. و اما نسب من از خودم شروع می شود و من در راس خانواده ای هستم که از من آغاز شده است، ولی خانواده تو، به تو ختم می شود! پس تو ننگ خاندان خویش هستی و من شرف و افتخار خاندان خود می باشم
#ژن_خوب
@miras_gozashtegan
تو از خاندان بی قدر و پستی هستی !
سقراط در جواب گفت :
ای فلان ! پدران تو همه اشخاص بزرگ و عالی قدر و صاحب مقامات و درجات بسیار بوده اند، ولی تو خود نتوانستی پایه مقامی برای خود احراز کنی. و اما نسب من از خودم شروع می شود و من در راس خانواده ای هستم که از من آغاز شده است، ولی خانواده تو، به تو ختم می شود! پس تو ننگ خاندان خویش هستی و من شرف و افتخار خاندان خود می باشم
#ژن_خوب
@miras_gozashtegan
در کتاب خداوند الموت نوشته ی "پل آمیر" که به سرگذشت جامعه ی حشاشین می پردازد آمده : با ورود طاعون به ممالک ایران حسن صباح دستور داد که تمام شعب حشاشین به حالت قرنطینه در آیند و هیچ کس حق ورود یا خروج از شعب را ندارد و تمامی بیمارستان های تمامی شعب در حالت آماده باش باشند و جهت پیشگیری از پیشرفته ترین دارو های آن زمان از جمله شیره ی بید و شیره ی تریاک استفاده میکردند و نظافت را به حداکثر رسانیدند و این باعث شد که حتی یک نفر در شعب حشاشین مبتلا به طاعون نشود . جالب است بدانید که الموتیان از علم روز زمانه ی خود استفاده می کردند و دارای بیمارستان های بسیار بزرگ با تعداد زیادی پزشک و پرستار بودند.
منبع : کتاب خداوند الموت نوشته ی پل آمیر
@miras_gozashtegan
منبع : کتاب خداوند الموت نوشته ی پل آمیر
@miras_gozashtegan
در سوره بقره ذكر شده كه در ابتدا جادوگری توسط شیاطین از زمان سلیمان آغاز شد تا اینکه خداوند دو ملک به نام های هاروت و ماروت را مامور ساخت تا راه مقابله با جادو را به مردم بیاموزانند !
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
خیلی از افراد سالها تلاش میکنند و به آن چیزی که میخواهند نمیرسند، نه اینکه تلاششان کافی نباشد و نه اینکه هُشیارانه نخواهند که به خواستههایشان برسند.
بلکه به شکلی باورنکردنی، کامیابی و پیروزی، آنها را آشفته و مضطرب میکند و نرسیدن و شکست با اینکه باعث تلخکامیشان میشود، اما یادآور چیزی است که سالها با آن کنار آمدهاند.
💬 وحید اکبری ( درمانگر روانکاوانه)
@miras_gozashtegan
بلکه به شکلی باورنکردنی، کامیابی و پیروزی، آنها را آشفته و مضطرب میکند و نرسیدن و شکست با اینکه باعث تلخکامیشان میشود، اما یادآور چیزی است که سالها با آن کنار آمدهاند.
💬 وحید اکبری ( درمانگر روانکاوانه)
@miras_gozashtegan
اگر کوسه ها آدم بودند
در قلمروشان بی تردید مذهبی وجود داشت که به ماهیان می آموخت :
زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز می شود...!
برتولت برشت
@miras_gozashtegan
در قلمروشان بی تردید مذهبی وجود داشت که به ماهیان می آموخت :
زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز می شود...!
برتولت برشت
@miras_gozashtegan
شاه عباس و سفیر آلمان
#صفویه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
شاه عباس چنان ساده لباس می پوشید که با روستائیان اشتباهش میگرفتند. سفیر امپراتور آلمان حکایت می کند که:
روزی در شهر ایروان عده ای از اسرای ترکان عثمانی وارد شدند تا از شاه طلب بخشایش کنند چون شاه لباس سرخ کهنه ای بر تن داشت و لباس من از پارچه ابریشمین سرخ بود ، اسیران ترک مرا به جای شاه عباس اشتباه گرفتند ،و به پای من افتادند تا آن را ببوسند ، من ترسیدم و دو پا را با شتاب جمع کردم... شاه نگاهی تمسخر آمیزی به من افکند و قهقهه(خنده) آغاز کرد
📚بن مایه:شاه عباس کبیر مرد هزار چهره ، احمد پناهی(پناهی سمنانی) ، تهران ، ۱۳۶۹، رویه ۱۲۷
@miras_gozashtegan
#صفویه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
شاه عباس چنان ساده لباس می پوشید که با روستائیان اشتباهش میگرفتند. سفیر امپراتور آلمان حکایت می کند که:
روزی در شهر ایروان عده ای از اسرای ترکان عثمانی وارد شدند تا از شاه طلب بخشایش کنند چون شاه لباس سرخ کهنه ای بر تن داشت و لباس من از پارچه ابریشمین سرخ بود ، اسیران ترک مرا به جای شاه عباس اشتباه گرفتند ،و به پای من افتادند تا آن را ببوسند ، من ترسیدم و دو پا را با شتاب جمع کردم... شاه نگاهی تمسخر آمیزی به من افکند و قهقهه(خنده) آغاز کرد
📚بن مایه:شاه عباس کبیر مرد هزار چهره ، احمد پناهی(پناهی سمنانی) ، تهران ، ۱۳۶۹، رویه ۱۲۷
@miras_gozashtegan
نخستین قربانی فضا!
تاریخ سیر و سفر انسان از زمین به فضا چندان هم بیخطر نبود. یکی از این خطرات که به فاجعهای غمانگیز در ۲۴ آوریل ۱۹۶۷ بدل شد، سقوط فضانورد اتحاد شوروی، «ولادیمیر کوماروف» بود. او به کمک فضاپیمای سایوز-۱ توانست به نخستین فضانورد شوروی تبدیل شود که بیش از یکبار به فضا سفر کرده. با این وجود، سایوز-۱ قتلگاه کوماروف هم بود.
بازنشدن چتر نجات سایوز-۱ علت مرگ او عنوان شده است. کوماروف از نخستین کسانی بود که برای پروازهای فضایی در سال ۱۹۶۰ انتخاب شدند. این فضانورد در چهل سالگی، نخستین فضانوردی شد که جان خود را در راه فعالیتهای فضایی از دست داد.
+ تصویر بالا تنها چیزیست که از او باقی مانده!
@miras_gozashtegan
تاریخ سیر و سفر انسان از زمین به فضا چندان هم بیخطر نبود. یکی از این خطرات که به فاجعهای غمانگیز در ۲۴ آوریل ۱۹۶۷ بدل شد، سقوط فضانورد اتحاد شوروی، «ولادیمیر کوماروف» بود. او به کمک فضاپیمای سایوز-۱ توانست به نخستین فضانورد شوروی تبدیل شود که بیش از یکبار به فضا سفر کرده. با این وجود، سایوز-۱ قتلگاه کوماروف هم بود.
بازنشدن چتر نجات سایوز-۱ علت مرگ او عنوان شده است. کوماروف از نخستین کسانی بود که برای پروازهای فضایی در سال ۱۹۶۰ انتخاب شدند. این فضانورد در چهل سالگی، نخستین فضانوردی شد که جان خود را در راه فعالیتهای فضایی از دست داد.
+ تصویر بالا تنها چیزیست که از او باقی مانده!
@miras_gozashtegan
پیرمرد میگفت: یک فرق شهرهای کوچیک با بزرگ اینه که تو شهرهای کوچیک و روستاها، مرگ جزئی از زندگیست ولی در شهرهای بزرگ، زندگی جز کوچکی از مرگ است.
راست میگفت در تهران برای کمی زندگی باید دهها مرگ را تجربه کنی: مرگ دقیقهها درون ترافیکها، مرگ ساعتها میان فاصلهها، مرگ ریهها درون دودها، مرگ اندیشهها میان تبلیغها، مرگ لذتها میان تعجیلها، مرگ رویاها میان حسرتها، مرگ خلوتها میان آشوبها، مرگ درختها میان شعلههای آزها، ....
💬روح الله صدیق
@miras_gozashtegan
راست میگفت در تهران برای کمی زندگی باید دهها مرگ را تجربه کنی: مرگ دقیقهها درون ترافیکها، مرگ ساعتها میان فاصلهها، مرگ ریهها درون دودها، مرگ اندیشهها میان تبلیغها، مرگ لذتها میان تعجیلها، مرگ رویاها میان حسرتها، مرگ خلوتها میان آشوبها، مرگ درختها میان شعلههای آزها، ....
💬روح الله صدیق
@miras_gozashtegan
سوئد؛ کشوری که سیاستمداران هیچ برتری مالی و حقوقی نسبت به دیگران ندارند!
بیتردید برای بسیاری از مردم جهان غیرقابل باور است اما در سوئد سیاستمداران و بطور ویژه نمایندگان پارلمان هیچ امتیازحقوقی یا مادی به دلیل موقعیت خود ندارند.
همه سیاستمداران، چه وزرای دولت و چه نمایندگان پارلمان ناگزیرند که اغلب با وسایل حمل و نقل عمومی جابجا شوند و در موارد استثنایی از خودروهای شخصی استفاده کنند.
البته ناگفته نماند که نمایندگان پارلمان برای رفت و آمد کارت بلیط اتوبوس دریافت میکنند.
هیچ کدام از سیاستمداران این کشور حقی بنام «مصونیت» در برابر قانون ندارند
و مانند دیگر شهروندان عادی هرلحظه میتوان آنها را به دادگاه کشاند.
پارلمان تنها برای نمایندگانی که از شهرهای دیگر به پایتخت میآیند آپارتمانهای ۴۵ متری اجاره میکند
اما آنها حق میزبانی از میهمانان را در صورتی پیدا میکنند که یک پول اضافی، به عنوان اجاره به حساب پارلمان واریز کنند.
@miras_gozashtegan
بیتردید برای بسیاری از مردم جهان غیرقابل باور است اما در سوئد سیاستمداران و بطور ویژه نمایندگان پارلمان هیچ امتیازحقوقی یا مادی به دلیل موقعیت خود ندارند.
همه سیاستمداران، چه وزرای دولت و چه نمایندگان پارلمان ناگزیرند که اغلب با وسایل حمل و نقل عمومی جابجا شوند و در موارد استثنایی از خودروهای شخصی استفاده کنند.
البته ناگفته نماند که نمایندگان پارلمان برای رفت و آمد کارت بلیط اتوبوس دریافت میکنند.
هیچ کدام از سیاستمداران این کشور حقی بنام «مصونیت» در برابر قانون ندارند
و مانند دیگر شهروندان عادی هرلحظه میتوان آنها را به دادگاه کشاند.
پارلمان تنها برای نمایندگانی که از شهرهای دیگر به پایتخت میآیند آپارتمانهای ۴۵ متری اجاره میکند
اما آنها حق میزبانی از میهمانان را در صورتی پیدا میکنند که یک پول اضافی، به عنوان اجاره به حساب پارلمان واریز کنند.
@miras_gozashtegan
از عالمی پرسیدند
آدرس امام زمان کجاست؟
کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
عالم گفت :
آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است که می فرماید:
هرجا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، امام زمان آنجا تشریف دارد.
به گمانم با این اشارات آدرس ایشان در یکی از کشورهای اسکاندیناوی است که دادگاه هایش به دلیل نبود پرونده و دعاوی حقوقی سالی یک روز باز است !
و نه در کشوری با نام اسلامی که به قول رئیس قوه قضائیه 15 میلیون پرونده در دادگاهها منتظر رسیدگی هستند و زندان هایش با پنج برابر ظرفیت دیگر جای خالی ندارند و باید زندان های جدید ساخته شوند .
فایده کلاس اخلاق؛ نماز جمعه؛ دعای کمیل؛ زیارت عاشورا؛ راهیان نور؛ محرم و صفر؛ ایام فاطمیه؛ پیاده روی کربلا؛ ماه رمضان؛ اعتکاف و..... چه بوده ؟
پس چرا خروجی نداره و اینهمه فساد؛ اختلاس؛ دزدی؛ فاصله طبقاتی؛ پارتی بازی؛ بیکاری؛ فقر؛ بیماری و.....؟
کجای کار می لنگه؟!!
@miras_gozashtegan
آدرس امام زمان کجاست؟
کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
عالم گفت :
آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است که می فرماید:
هرجا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، امام زمان آنجا تشریف دارد.
به گمانم با این اشارات آدرس ایشان در یکی از کشورهای اسکاندیناوی است که دادگاه هایش به دلیل نبود پرونده و دعاوی حقوقی سالی یک روز باز است !
و نه در کشوری با نام اسلامی که به قول رئیس قوه قضائیه 15 میلیون پرونده در دادگاهها منتظر رسیدگی هستند و زندان هایش با پنج برابر ظرفیت دیگر جای خالی ندارند و باید زندان های جدید ساخته شوند .
فایده کلاس اخلاق؛ نماز جمعه؛ دعای کمیل؛ زیارت عاشورا؛ راهیان نور؛ محرم و صفر؛ ایام فاطمیه؛ پیاده روی کربلا؛ ماه رمضان؛ اعتکاف و..... چه بوده ؟
پس چرا خروجی نداره و اینهمه فساد؛ اختلاس؛ دزدی؛ فاصله طبقاتی؛ پارتی بازی؛ بیکاری؛ فقر؛ بیماری و.....؟
کجای کار می لنگه؟!!
@miras_gozashtegan
چیزی بین 5 تا 15 درصد بمب هایی که در جنگ جهانی دوم در اروپا و آسیا فرود آمدند منفجر نشدند و هنوز در جایی که افتاده اند پنهان مانده اند!
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
روزی بود و روزگاری در زمانهای پیش یک صوفی سوار بر الاغ به خانقاه رسید و از راهی دراز آمده و خسته بود و تصمیم گرفت که شب را در آن جا بگذراند پس خرش را به اصطبل برد و به دست مردی که مسئول نگهداری از مرکب ها بود سپرد و به او سفارش کرد که مواظب خرش باشد.
خود به درون خانقاه رفت و به صوفیان دیگر که در رقص و سماع بودند پیوست. او همانطور که با صوفیان دیگر به رقص سماع مشغول بود، مردی که ضرب می زد و آواز می خواند آهنگ ضرب را عوض کرد و شعری تازه خواند که می گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
آن مرد تا این شعر را بخواند صوفیان و از جمله آن مرد صوفی شور و حال دیگر یافتند و دسته جمعی خواندند خر برفت و خر برفت و خر برفت و تا صبح پایکوبی کردند و خر برفت را خواندند تا اینکه مراسم به پایان آمد.
همه یک یک خداحافظی کردند و خانقاه را ترک گفتند به جز صوفی داستان ما و او وسایلش را برداشت تا به اصطبل برود و بار خرش کند و راه بیفتد و برود. از مردی که مواظب مرکب ها بود سراغ خرش را گرفت اما او با تاسف گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
صوفی با تعجب پرسید منظورت چیست؟ گفت دیشب جنگی درگرفت، جمعی از صوفیان پایکوبان به من حمله کردند و مرا کتک زدند و خر را گرفتند و بردند و فروختند و آنچه می خورید و می نوشید از پول همان خر بود و من به تنهایی نتوانستم جلوی آنها را بگیرم.
صوفی با عصبانیت گفت تو دروغ می گویی اگر آنها ترا کتک زدند چرا داد و فریاد نکردی و به من خبر ندادی؟ پیداست خود تو با آنان همدست بوده ای.
مرد گفت من بارها و بارها آمدم که به تو خبر بدهم و خبر هم دادم که ای مرد صوفیان می خواهند خرت را ببرند ولی تو با ذوقت از دیگران می خواندی خر برفت و خر برفت و خر برفت و من با خود گفتم لابد خودت اجازه داده ای که خرت را ببرند و بفروشند.
صوفی با ناراحتی سرش را به زیر افکند و گفت آری وقتی صوفیان این شعر را می خواندند من بسیار خوشم آمد و این بود که من هم با آنها می خواندم.
آری صوفی با تقلید کورکورانه از آن صوفیان که قصد فریب او را داشتند گول خورد و خرش را از کف داد.
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد
مثنوی معنوی -دفتر چهارم
@miras_gozashtegan
خود به درون خانقاه رفت و به صوفیان دیگر که در رقص و سماع بودند پیوست. او همانطور که با صوفیان دیگر به رقص سماع مشغول بود، مردی که ضرب می زد و آواز می خواند آهنگ ضرب را عوض کرد و شعری تازه خواند که می گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
آن مرد تا این شعر را بخواند صوفیان و از جمله آن مرد صوفی شور و حال دیگر یافتند و دسته جمعی خواندند خر برفت و خر برفت و خر برفت و تا صبح پایکوبی کردند و خر برفت را خواندند تا اینکه مراسم به پایان آمد.
همه یک یک خداحافظی کردند و خانقاه را ترک گفتند به جز صوفی داستان ما و او وسایلش را برداشت تا به اصطبل برود و بار خرش کند و راه بیفتد و برود. از مردی که مواظب مرکب ها بود سراغ خرش را گرفت اما او با تاسف گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.
صوفی با تعجب پرسید منظورت چیست؟ گفت دیشب جنگی درگرفت، جمعی از صوفیان پایکوبان به من حمله کردند و مرا کتک زدند و خر را گرفتند و بردند و فروختند و آنچه می خورید و می نوشید از پول همان خر بود و من به تنهایی نتوانستم جلوی آنها را بگیرم.
صوفی با عصبانیت گفت تو دروغ می گویی اگر آنها ترا کتک زدند چرا داد و فریاد نکردی و به من خبر ندادی؟ پیداست خود تو با آنان همدست بوده ای.
مرد گفت من بارها و بارها آمدم که به تو خبر بدهم و خبر هم دادم که ای مرد صوفیان می خواهند خرت را ببرند ولی تو با ذوقت از دیگران می خواندی خر برفت و خر برفت و خر برفت و من با خود گفتم لابد خودت اجازه داده ای که خرت را ببرند و بفروشند.
صوفی با ناراحتی سرش را به زیر افکند و گفت آری وقتی صوفیان این شعر را می خواندند من بسیار خوشم آمد و این بود که من هم با آنها می خواندم.
آری صوفی با تقلید کورکورانه از آن صوفیان که قصد فریب او را داشتند گول خورد و خرش را از کف داد.
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد
مثنوی معنوی -دفتر چهارم
@miras_gozashtegan
مردى مهمان ملانصرالدين بود. از ملا پرسيد: شما اولاد داريد؟
ملانصرالدّين جواب داد: بله! يک پسر دارم.
مرد گفت: مثل جوانهاى اين دور و زمونه دنبال جوانگردى و عمر هدر دادن كه نيست؟
ملا گفت: نه! "
مرد پرسيد: اهلِ شربِ خمر و دود و دم و اين جور چيزهاى زشت كه نيست؟ "
ملا جواب داد: ابداً
مرد گفت: قماربازى هم كه نمى كند؟
ملا گفت: خير! اصلاً و ابداً!
مرد گفت: خدا رو كُرور كُرور شكر! بايد به شما به خاطر چنين فرزند صالحى تبريك و تهنيت گفت: آقازاده چند ساله است؟
ملانصرالدين گفت: " شير مى خورد. همين چند ماه پيش او را خدا داده به ما !!
@miras_gozashtegan
ملانصرالدّين جواب داد: بله! يک پسر دارم.
مرد گفت: مثل جوانهاى اين دور و زمونه دنبال جوانگردى و عمر هدر دادن كه نيست؟
ملا گفت: نه! "
مرد پرسيد: اهلِ شربِ خمر و دود و دم و اين جور چيزهاى زشت كه نيست؟ "
ملا جواب داد: ابداً
مرد گفت: قماربازى هم كه نمى كند؟
ملا گفت: خير! اصلاً و ابداً!
مرد گفت: خدا رو كُرور كُرور شكر! بايد به شما به خاطر چنين فرزند صالحى تبريك و تهنيت گفت: آقازاده چند ساله است؟
ملانصرالدين گفت: " شير مى خورد. همين چند ماه پيش او را خدا داده به ما !!
@miras_gozashtegan
داستان حاتم طایی :
حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی؟» گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم.» گفتم : «والله این بسی خوش بود.» حاتم ادامه داد: «غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را میکشت و آن موضع را می پخت و پیش من میآورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟» گفتند: «وی همه گوسفندان خود را بکشت.
وی را ملامت کردم که: «چرا چنین کردی؟» گفت: «سبحان الله ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟» پس حاتم را پرسیدند که: «تو در مقابله آن چه دادی؟» گفت: «سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.» گفتند: «پس تو کریمتر از او باشی!»
گفت: «هیهات! وی هر چه داشت داده است و من از آنچه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.»
@miras_gozashtegan
حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی؟» گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم.» گفتم : «والله این بسی خوش بود.» حاتم ادامه داد: «غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را میکشت و آن موضع را می پخت و پیش من میآورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟» گفتند: «وی همه گوسفندان خود را بکشت.
وی را ملامت کردم که: «چرا چنین کردی؟» گفت: «سبحان الله ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟» پس حاتم را پرسیدند که: «تو در مقابله آن چه دادی؟» گفت: «سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.» گفتند: «پس تو کریمتر از او باشی!»
گفت: «هیهات! وی هر چه داشت داده است و من از آنچه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.»
@miras_gozashtegan
شکست بزرگ ارتش روم از ایرانیان
۱۳شهریور سال ۳۶۳ میلادی، ۶۹ روز پس از مرگ ژولیان امپراتورروم، که با ۱۴ لژیون (لشکر رومی) به جنگ شاپور دوم معروف به ذوالاکتاف(دارنده ی کتف ها)شاه ساسانی ایران شتافته بود، جانشین او «ژوویان» با صرفنظرکردن از متصرفات روم در آسیای صغیر و غرب فرات،موافقت شاپور را برای صلح باایران به دست آورد- تا بتواند باقیمانده لژیونرها رازنده به کشورشان بازگرداند. ژولیان برای تصرف تیسفون از فرات نیز گذشته بود.
یکی از شرایط صلح این بود که ژوویان درجریان عقب نشینی به ساحل مدیترانه به هرشهر که برسد، باید به دست خودش پرچم ایران رابرفراز آن شهر به اهتزاز درآورد، واو مجبور به اجرای این تعهد به راستی خفت بار گردید.
ژولیان امپراتورهلاک شده ی قبلی روم درپنجم خرداد ماه سال ۳۶۳ در جریان عقب نشینی از برابرارتش توانمند ایرانیان زخمی شده بود و اواخرهمان شب از شدت جراحت وارده تلف شده بود.واحدهای ارتش ایران دست ازتعقیب لژیونرها رومی برنداشتند و همین امر ژوویان جانشین ژولیان را مجبور به دادن پیشنهاد صلح به شاپور دوم کرد. با این پیروزی درخشان،ایران باردیگر بر روم برتری یافت.
@miras_gozashtegan
۱۳شهریور سال ۳۶۳ میلادی، ۶۹ روز پس از مرگ ژولیان امپراتورروم، که با ۱۴ لژیون (لشکر رومی) به جنگ شاپور دوم معروف به ذوالاکتاف(دارنده ی کتف ها)شاه ساسانی ایران شتافته بود، جانشین او «ژوویان» با صرفنظرکردن از متصرفات روم در آسیای صغیر و غرب فرات،موافقت شاپور را برای صلح باایران به دست آورد- تا بتواند باقیمانده لژیونرها رازنده به کشورشان بازگرداند. ژولیان برای تصرف تیسفون از فرات نیز گذشته بود.
یکی از شرایط صلح این بود که ژوویان درجریان عقب نشینی به ساحل مدیترانه به هرشهر که برسد، باید به دست خودش پرچم ایران رابرفراز آن شهر به اهتزاز درآورد، واو مجبور به اجرای این تعهد به راستی خفت بار گردید.
ژولیان امپراتورهلاک شده ی قبلی روم درپنجم خرداد ماه سال ۳۶۳ در جریان عقب نشینی از برابرارتش توانمند ایرانیان زخمی شده بود و اواخرهمان شب از شدت جراحت وارده تلف شده بود.واحدهای ارتش ایران دست ازتعقیب لژیونرها رومی برنداشتند و همین امر ژوویان جانشین ژولیان را مجبور به دادن پیشنهاد صلح به شاپور دوم کرد. با این پیروزی درخشان،ایران باردیگر بر روم برتری یافت.
@miras_gozashtegan
شتر دیدى، ندیدى!
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی👌
@miras_gozashtegan
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی👌
@miras_gozashtegan
امروز ۱۳ شهریور بزرگداشت ابوریحان بیرونی، دانشمند و عالم سرشناس ایرانی است که پایه بسیاری از علوم مخصوصا در زمینه های نجوم و ریاضیات را بنا کرد و دانش وی تاثیر زیادی بر بسیاری از اکتشافات و پیشرفت های بشر تا به امروز داشته است.
یاد و نام و راه دانشمند ایران زمین گرامی، پر رهرو و جاودان باد❤️
@miras_gozashtegan
یاد و نام و راه دانشمند ایران زمین گرامی، پر رهرو و جاودان باد❤️
@miras_gozashtegan
مولانا کل کتابای روانشناسی رو
تو همین چند تا بیت خلاصه کرده و میگه:
هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...
@miras_gozashtegan
تو همین چند تا بیت خلاصه کرده و میگه:
هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...
@miras_gozashtegan
آدولف هيتلر از اولين رهبرانى بود كه قانون حمايت از حيوانات را وضع كرد! با سر کار آمدن حزب نازى در سال 1933، جامع ترین قانون حمایت از جانوران تا آن زمان در اروپا، در آلمان وضع و اجرا شد!
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
پرفسور ادوارد براون ایران شناس مشهور، در کرمان در اثر معاشرت با معتادان و حس کنجکاوی، تریاکی شد!
او بعد از 1 سال توانست با روش ابنسینا و با نامنظم کردن ساعات کشیدن، تریاک را ترک کند!
@miras_gozashtegan
او بعد از 1 سال توانست با روش ابنسینا و با نامنظم کردن ساعات کشیدن، تریاک را ترک کند!
@miras_gozashtegan