در ۱۶ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی، به مناسبت فرارسیدن روز قدس، فروشگاه های کورش به نام قدس تغییر یافت.
حمید موسوی عضو هیئت مدیره فروشگاه های کورش گفت:
"ملت مسلمان و قهرمان ایران در آرزوی قدس است و فرا رسیدن آن لحظه را فریاد میکند و کارکنان فروشگاههای کوروش سابق نام پرابهت قدس را بر تمامی سرمایه زندگیشان و حیاتشان زیبنده میدانند و برای تبلور خواسته امام عزیزمان ما کارکنان فروشگاههای زنجیرهای قدس (کوروش سابق) همآواز با سرودخوانان آزادی قدس و برافرازندگان رایت لاالهالاالله نام قدس را بر فروشگاههایمان برگزیدیم".
@miras_gozashtegan
حمید موسوی عضو هیئت مدیره فروشگاه های کورش گفت:
"ملت مسلمان و قهرمان ایران در آرزوی قدس است و فرا رسیدن آن لحظه را فریاد میکند و کارکنان فروشگاههای کوروش سابق نام پرابهت قدس را بر تمامی سرمایه زندگیشان و حیاتشان زیبنده میدانند و برای تبلور خواسته امام عزیزمان ما کارکنان فروشگاههای زنجیرهای قدس (کوروش سابق) همآواز با سرودخوانان آزادی قدس و برافرازندگان رایت لاالهالاالله نام قدس را بر فروشگاههایمان برگزیدیم".
@miras_gozashtegan
آقا محمد خان قاجار پس از مرگ کریم خان زند، از شیراز به حوالی تهران آمد زیرا که برخی از قبایل ایل قاجار در صحرای ورامین و اطراف تهران و برخی دیگر در شهر استرآباد یعنی گرگان امروز و عده ای هم در مازندران بودند و روی هم رفته به تهران نزديك بودند. او روز بیستم ماه صفر ۱۱۹۳ هجری قمری به شاه عبدالعظیم رسید و در آنجا به تخت نشست. اما این تاجگذاری رسمی او نبود و تا شش سال نتوانست تهران را بگیرد زیرا که مخالفان وی تهران را تسليم او نمیکردند. پس از شش سال شهر را محاصره کرد و باز مردم تهران شهر را تسلیم نکردند تا آنکه سرانجام در سال ۱۲۰۰ هجری قمری این شهر را گرفت و در اینجا تاجگذاری رسمی کرد و به سلطنت نشست. از آن روز تهران پایتخت ایران شد .
سالهای اولی که تهران پایتخت شد به همان کوچکی دوره صفویه بوده و بعداز آن رفته رفته شهر گسترش پیدا کرد .
پادشاهان قاجار در دوره سلطنت خود در این شهر، هر یک تاثیری در آبادانی این شهر داشتهاند و ساختمانها و عمارتهایی از خود به جا گذاشتهاند .
پس از آنکه تهران پایتخت سلسله قاجاریه شد، وقایع بسیاری در آن روی داده است.
@miras_gozashtegan
آقا محمد خان قاجار پس از مرگ کریم خان زند، از شیراز به حوالی تهران آمد زیرا که برخی از قبایل ایل قاجار در صحرای ورامین و اطراف تهران و برخی دیگر در شهر استرآباد یعنی گرگان امروز و عده ای هم در مازندران بودند و روی هم رفته به تهران نزديك بودند. او روز بیستم ماه صفر ۱۱۹۳ هجری قمری به شاه عبدالعظیم رسید و در آنجا به تخت نشست. اما این تاجگذاری رسمی او نبود و تا شش سال نتوانست تهران را بگیرد زیرا که مخالفان وی تهران را تسليم او نمیکردند. پس از شش سال شهر را محاصره کرد و باز مردم تهران شهر را تسلیم نکردند تا آنکه سرانجام در سال ۱۲۰۰ هجری قمری این شهر را گرفت و در اینجا تاجگذاری رسمی کرد و به سلطنت نشست. از آن روز تهران پایتخت ایران شد .
سالهای اولی که تهران پایتخت شد به همان کوچکی دوره صفویه بوده و بعداز آن رفته رفته شهر گسترش پیدا کرد .
پادشاهان قاجار در دوره سلطنت خود در این شهر، هر یک تاثیری در آبادانی این شهر داشتهاند و ساختمانها و عمارتهایی از خود به جا گذاشتهاند .
پس از آنکه تهران پایتخت سلسله قاجاریه شد، وقایع بسیاری در آن روی داده است.
@miras_gozashtegan
« به کُرسی نشاندنِ حرف » از كجا آمده؟!
رسم خواستگاری و بله بران در گذشته ایجاب می کرد که پس از آن که میان خانواده های عروس و داماد درباره ی مهریه و دیگر خرج های ازدواج توافق به دست می آمد و پیشنهاد های پدر و مادر عروس سرانجام مورد پذیرش خانواده داماد قرار می گرفت و قباله عقد نیز نوشته می شد، آن گاه عروس را بزک کرده بر یک کرسی که در آن زمان جای نشستن مهتران و بزرگان بود، می نشاندند ( در آن زمان از مبل و صندلی خبری نبود و کهتران نیز بر چهارپایه می نشستند) و او را در برابر تماشای دوشیزگان و بانوان محله و آبادی قرار می دادند.
نشستن عروس بر کرسی و نمایش او برای اهالی محل این معنی را داشت که پس خانواده عروس درخواست های خود را به خانواده داماد قبولانده و یا تحمیل نموده است که اکنون عروس خود را بر کرسی نشانده است. از این رو این اصطلاح اندک اندک دامنه ی معنایی گسترده تری یافت و مجازن در مورد قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت....
@miras_gozashtegan
رسم خواستگاری و بله بران در گذشته ایجاب می کرد که پس از آن که میان خانواده های عروس و داماد درباره ی مهریه و دیگر خرج های ازدواج توافق به دست می آمد و پیشنهاد های پدر و مادر عروس سرانجام مورد پذیرش خانواده داماد قرار می گرفت و قباله عقد نیز نوشته می شد، آن گاه عروس را بزک کرده بر یک کرسی که در آن زمان جای نشستن مهتران و بزرگان بود، می نشاندند ( در آن زمان از مبل و صندلی خبری نبود و کهتران نیز بر چهارپایه می نشستند) و او را در برابر تماشای دوشیزگان و بانوان محله و آبادی قرار می دادند.
نشستن عروس بر کرسی و نمایش او برای اهالی محل این معنی را داشت که پس خانواده عروس درخواست های خود را به خانواده داماد قبولانده و یا تحمیل نموده است که اکنون عروس خود را بر کرسی نشانده است. از این رو این اصطلاح اندک اندک دامنه ی معنایی گسترده تری یافت و مجازن در مورد قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت....
@miras_gozashtegan
امیر کبیر چه زیبا گفت:
دوران افول و عقب ماندگی ملت ها
زمانی شروع شد که ؛
جای اندیشیدن را " تقلید "
جای تلاش و کوشش را " دعا "
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را " قناعت "
جای اراده برای رفتن و رسیدن را " قسمت "
و جای تصمیم عقلانی را " استخاره " گرفت
@miras_gozashtegan
دوران افول و عقب ماندگی ملت ها
زمانی شروع شد که ؛
جای اندیشیدن را " تقلید "
جای تلاش و کوشش را " دعا "
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را " قناعت "
جای اراده برای رفتن و رسیدن را " قسمت "
و جای تصمیم عقلانی را " استخاره " گرفت
@miras_gozashtegan
جامعه ایی که به فقر تن دهد،
دینی که دوزخ داشته باشد،
و کشوری که ستم کند؛ فرومایه اند!!
من جامعه ایی بدون شاه،
دینی بدون تحمیل
و کشوری بدون مرز می خواهم!!!
👤 ویکتور هوگو
@miras_gozashtegan
دینی که دوزخ داشته باشد،
و کشوری که ستم کند؛ فرومایه اند!!
من جامعه ایی بدون شاه،
دینی بدون تحمیل
و کشوری بدون مرز می خواهم!!!
👤 ویکتور هوگو
@miras_gozashtegan
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
#حكايت؛ امثال و حکم
@miras_gozashtegan
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
#حكايت؛ امثال و حکم
@miras_gozashtegan
توصیف بی نظیر ملاصدرا از خداوند
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک می شود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده می شود
و بقدر ایمان تو کارگشا می شود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می شود
و به قدر دل امیدواران گرم می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسر ماندگان را همسر می شود
عقیمان را فرزند می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می خورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید
که در خدایی خدا یافت نمی شود؟
که به شیطان پناه می برید؟
که در عشق یافت نمی شود
که به نفرت پناه می برید؟
که در حقیقت یافت نمی شود
که به دروغ پناه می برید؟
که در سلامت یافت نمی شود
که به خلاف پناه می برید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید؟!
@miras_gozashtegan
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک می شود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده می شود
و بقدر ایمان تو کارگشا می شود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می شود
و به قدر دل امیدواران گرم می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسر ماندگان را همسر می شود
عقیمان را فرزند می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می خورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید
که در خدایی خدا یافت نمی شود؟
که به شیطان پناه می برید؟
که در عشق یافت نمی شود
که به نفرت پناه می برید؟
که در حقیقت یافت نمی شود
که به دروغ پناه می برید؟
که در سلامت یافت نمی شود
که به خلاف پناه می برید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید؟!
@miras_gozashtegan
در ذات سیاست نیست که بهترین افراد انتخاب شوند!
زیرا همیشه، بهترین افراد نمی خواهند بر همنوعانشان حکومت کنند...!
جورج مک دونالد
@miras_gozashtegan
زیرا همیشه، بهترین افراد نمی خواهند بر همنوعانشان حکومت کنند...!
جورج مک دونالد
@miras_gozashtegan
سال 69 م در روم؛ به سال چهار امپراتور معروف است!
سالی که نرون خودکشی کرد و گالبا امپراتور شد، گالبا توسط گاردش کشته شد و اتو امپراتور شد ولی سردارانش وی را کشتند، و وسپاسیان به قدرت رسید!
@miras_gozashtegan
سالی که نرون خودکشی کرد و گالبا امپراتور شد، گالبا توسط گاردش کشته شد و اتو امپراتور شد ولی سردارانش وی را کشتند، و وسپاسیان به قدرت رسید!
@miras_gozashtegan
حلقه بسيار زيباى هخامنشى از جنس طلا با نقش مرد پارسی
مربوط به قرن4قبل از میلاد
منطقه کشف گورستانی در منطقه سیبری روسیه
محل نگهدارى موزه ملی روسیه
@miras_gozashtegan
مربوط به قرن4قبل از میلاد
منطقه کشف گورستانی در منطقه سیبری روسیه
محل نگهدارى موزه ملی روسیه
@miras_gozashtegan
۵٠ سال پيش از علامه طباطبايی پرسیدند: چطور ما مسلمانان نماز میخوانيم ولی بارانش در غرب و سرزمینهای اروپایی میبارد؟!
علامه طباطبایی فرمود: با توجه به آيۀ [وَلَو اَنَّ اَهل القُری] آنچه موجب نزول باران و رحمت می شود «رعايت حقوق شهروندان» است نه رعایت حقوق الهی ! که این حقوق نیز در غـرب و اروپـا بهتر و بيشتر از سرزمینهای ما رعايت ميشود.
@miras_gozashtegan
علامه طباطبایی فرمود: با توجه به آيۀ [وَلَو اَنَّ اَهل القُری] آنچه موجب نزول باران و رحمت می شود «رعايت حقوق شهروندان» است نه رعایت حقوق الهی ! که این حقوق نیز در غـرب و اروپـا بهتر و بيشتر از سرزمینهای ما رعايت ميشود.
@miras_gozashtegan
داستانی جالب و قابل تامل :
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی ته کلاس ما مینشست، که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود، آن هم به ۳دلیل:
اول اینکه کچل بود!
دوم اینکه سیگار میکشید
وسوم اینکه در آن سن و سال زن داشت! که برای من از همه تهوع آور تر بود
سالها گذشت، یک روز با همسرم از خیابان میگذشتیم، به طور اتفاقی آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم...
در حالی که من زن داشتم!
سیگار میکشیدم!
و کچل شده بودم!
👤علی شریعتی
@miras_gozashtegan
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی ته کلاس ما مینشست، که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود، آن هم به ۳دلیل:
اول اینکه کچل بود!
دوم اینکه سیگار میکشید
وسوم اینکه در آن سن و سال زن داشت! که برای من از همه تهوع آور تر بود
سالها گذشت، یک روز با همسرم از خیابان میگذشتیم، به طور اتفاقی آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم...
در حالی که من زن داشتم!
سیگار میکشیدم!
و کچل شده بودم!
👤علی شریعتی
@miras_gozashtegan
سوخت هر یک از موشک های V2 آلمان نازی به هنگام جنگ جهانی دوم از 900 گالن اتانول تشکیل شده بود که به هنگام کمبود اتانول، 30 تن سیب زمینی برای سوخت ان به کار می رفت!
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
جمجمه ای یافت شده در يك قبر مصر باستان در زمان آخناتون در 1300 قبل از میلاد. مصریان همیشه به موها و حالت آن حتى پس از مرگ! اهمیت می دادند؛ و همچنين اولين اكستنشن مو به مصر باستان باز ميگردد
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
خفگی با خاكستر شکنجه زمان هخامنشیان؛ در اين روش اتاق را پر از خاکستر میکردند و شخص مجرم را در آن میانداختند. چرخ هایی در اتاق بود که میچرخیدند تا خاکستر در همه جای اتاق پخش شود
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
عملیات H-3 Airstrike یکی از عملیات هوایی نیروی هوایی ایران در جنگ با عراق، یکی از بزرگترین عملیات هاى جهان بنام فانتوم بود که در 15 فروردين 1360 بیش از 48 هواپیمای عراقی را نابود کرد.
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
وقتی روسها در پایان جنگجهانی، برلین رو تسخیر کردند، هر آثاری باقیمنده از نازیها و بطور کلی هر نماد تاریخی آلمانهارو ازی بین بردند و یا تخریب کردند.
سربازان خستهی روس به هر دختر و زنی که میدیدند تجاوز میکردند، نتیجهی این تجاوزهای وحشیانه این بود که ۸٪ متولدین برلین در سال بعد از جنگ، پدران روس داشتند.
@miras_gozashtegan
سربازان خستهی روس به هر دختر و زنی که میدیدند تجاوز میکردند، نتیجهی این تجاوزهای وحشیانه این بود که ۸٪ متولدین برلین در سال بعد از جنگ، پدران روس داشتند.
@miras_gozashtegan
جورج اورول:
اگر مردم نتوانند خوب بنویسند، نمیتوانند خوب فکر کنند، و اگر نتوانند خوب فکر کنند، دیگران به جای آنها فکر خواهند کرد.
@miras_gozashtegan
اگر مردم نتوانند خوب بنویسند، نمیتوانند خوب فکر کنند، و اگر نتوانند خوب فکر کنند، دیگران به جای آنها فکر خواهند کرد.
@miras_gozashtegan
نه مرگ آنقدر تلخ است،
نه زندگی آنقدر شیرین،
که انسان برای این دو «شرفش» را بدهد...
فریدون فرخزاد
فریدون فرخزاد ( برادر فروغ) زادهی ۱۵ مهر ۱۳۱۵ در تهران بدنیا آمد.
تاریخ دقیق مرگش بین ۹تا ۱۵ مرداد است اما
جنازهش را در ۱۶مرداد ۱۳۷۱ در شهر بن در خانهاش پیدا کرده بودند که به قتل رسیده بود.
@miras_gozashtegan
نه زندگی آنقدر شیرین،
که انسان برای این دو «شرفش» را بدهد...
فریدون فرخزاد
فریدون فرخزاد ( برادر فروغ) زادهی ۱۵ مهر ۱۳۱۵ در تهران بدنیا آمد.
تاریخ دقیق مرگش بین ۹تا ۱۵ مرداد است اما
جنازهش را در ۱۶مرداد ۱۳۷۱ در شهر بن در خانهاش پیدا کرده بودند که به قتل رسیده بود.
@miras_gozashtegan
وقتی تولستوی و چخوف در اولین سال قرن بیستم با هم ملاقات کردند، پیرمرد ۷۳ ساله بود و جوان ۴۱ ساله. پیرمرد ۹ سال پس از آن دیدار از دنیا رفت و جوان ۳ سال بعد. و هر دو در اوج شهرت و در خانه ویلایی چخوف در کریمه به ملاقات هم رسیدند.
تولستوی پیر را همه میشناختند. نجیبزادهای وکالت خوانده از خانوادهای معروف که به هیچ وجه اهل تعریف و تملق از دیگران نبود. با این حال درباره چخوف که نویسندهای رعیتزاده و در آن زمان در بستر بیماری بود گفته: «خوشحالم كه چخوف را دوست دارم. قصهها و نمایشنامههای چخوف از كارهای كمیابی است كه انسان دوست دارد آنها را دوباره بخواند».
چخوف نیز در تمجید از تولستوی گفته است: «وقتی ادبیات یک تولستوی دارد، نویسنده بودن لذتبخش و ساده میشود. حتی اگر بدانید خودتان هیچکاری انجام ندادهاید، چندان فاجعهبار نیست؛ چون تولستوی بهجای همه این کار را انجام میدهد.
این عکس یکی از سنگینترین و مهمترین عکسهای تاریخ روسیه و حتی تاریخ ادبیات جهان است. عکسی که در آن چیزی بیشتر از ملاقات یک وکیل و یک پزشک معروف ثبت شده است.
@miras_gozashtegan
تولستوی پیر را همه میشناختند. نجیبزادهای وکالت خوانده از خانوادهای معروف که به هیچ وجه اهل تعریف و تملق از دیگران نبود. با این حال درباره چخوف که نویسندهای رعیتزاده و در آن زمان در بستر بیماری بود گفته: «خوشحالم كه چخوف را دوست دارم. قصهها و نمایشنامههای چخوف از كارهای كمیابی است كه انسان دوست دارد آنها را دوباره بخواند».
چخوف نیز در تمجید از تولستوی گفته است: «وقتی ادبیات یک تولستوی دارد، نویسنده بودن لذتبخش و ساده میشود. حتی اگر بدانید خودتان هیچکاری انجام ندادهاید، چندان فاجعهبار نیست؛ چون تولستوی بهجای همه این کار را انجام میدهد.
این عکس یکی از سنگینترین و مهمترین عکسهای تاریخ روسیه و حتی تاریخ ادبیات جهان است. عکسی که در آن چیزی بیشتر از ملاقات یک وکیل و یک پزشک معروف ثبت شده است.
@miras_gozashtegan