با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگویید!
روزی پادشاهی دانا به شهری وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد چوپان میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. پادشاه دایرهای روی زمین میکشد. چوپان با خطی آن را دو نیم میکند. پادشاه تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. چوپان هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. پادشاه پنجه دستش را باز میکند و به سوی چوپان حواله میدهد. چوپان هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. پادشاه برمیخیزد، از چوپان تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: چوپان دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ صاف و مسطح است. و او پیازی نشان داد که به شکل پیاز لایه لایه است. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر چوپان هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن پادشاه دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. او تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. او پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود.😳😆
@miras_gozashtegan
روزی پادشاهی دانا به شهری وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد چوپان میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. پادشاه دایرهای روی زمین میکشد. چوپان با خطی آن را دو نیم میکند. پادشاه تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. چوپان هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. پادشاه پنجه دستش را باز میکند و به سوی چوپان حواله میدهد. چوپان هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. پادشاه برمیخیزد، از چوپان تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: چوپان دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ صاف و مسطح است. و او پیازی نشان داد که به شکل پیاز لایه لایه است. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر چوپان هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن پادشاه دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. او تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. او پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود.😳😆
@miras_gozashtegan
«جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند. یک سوار نامش قحطی، دیگری آنفلوانزای اسپانیایی و آخری وبا بود. طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پائیزی در برابر حمله این سواران بیرحم فرو میریختند. هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که می توانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند»
✍🏻محمدعلی جمالزاده دربارهی قحطی بزرگ ایران دقیقا ۱۰۰ سال قبل
@miras_gozashtegan
✍🏻محمدعلی جمالزاده دربارهی قحطی بزرگ ایران دقیقا ۱۰۰ سال قبل
@miras_gozashtegan
علم بهتر است یا نفت؟!؟
مقاله ای بسیار خواندنی و پند آموز از نيويورک تایمز
به قلم توماس فریدمن
گاه و بیگاه از من میپرسند:
«به جز كشور خودت به كدام كشور ديگر علاقه داری؟»
هميشه يک جواب داشتهام:
«تايوان !»
و مردم میپرسند «تايوان؟ چرا تايوان؟»
جواب خيلی ساده است. چون تايوان صخرهای لم يزرع در دريایی پر از امواج توفانی و بدون منابع طبيعی برای زندگی كردن است. حتی برای ساخت و ساز بايد از چين ، شن و ريگ وارد كند .
با وجود همه اين ها چهارمين ذخاير كلان مالی دنيا را در اختيار دارد. زيرا به جای كندن زمين و استخراج هر آنچه كه بالا میآيد، تايوان ذهن و افكار 23 ميليون تايوانی را میكاود، استعدادشان را، انرژیشان را و هوش و ذكاوت شان را، چه زن و چه مرد.
هميشه به دوستانم در تايوان ميگويم:
شما خوشبختترين مردم دنيا هستيد، چطور اين قدر خوشبخت شدهايد؟
نه نفت داريد، نه سنگآهن، نه جنگل، نه الماس، نه طلا، فقط مقدار كمی ذخاير ذغال سنگ و گاز طبيعی .
به خاطر همين هم است كه فرهنگ تقويت مهارتهايتان را توسعه دادهايد
کاری كه امروزه ثابت شده با ارزش ترين و تنها منبع تجديدپذير واقعی در جهان است
@miras_gozashtegan
مقاله ای بسیار خواندنی و پند آموز از نيويورک تایمز
به قلم توماس فریدمن
گاه و بیگاه از من میپرسند:
«به جز كشور خودت به كدام كشور ديگر علاقه داری؟»
هميشه يک جواب داشتهام:
«تايوان !»
و مردم میپرسند «تايوان؟ چرا تايوان؟»
جواب خيلی ساده است. چون تايوان صخرهای لم يزرع در دريایی پر از امواج توفانی و بدون منابع طبيعی برای زندگی كردن است. حتی برای ساخت و ساز بايد از چين ، شن و ريگ وارد كند .
با وجود همه اين ها چهارمين ذخاير كلان مالی دنيا را در اختيار دارد. زيرا به جای كندن زمين و استخراج هر آنچه كه بالا میآيد، تايوان ذهن و افكار 23 ميليون تايوانی را میكاود، استعدادشان را، انرژیشان را و هوش و ذكاوت شان را، چه زن و چه مرد.
هميشه به دوستانم در تايوان ميگويم:
شما خوشبختترين مردم دنيا هستيد، چطور اين قدر خوشبخت شدهايد؟
نه نفت داريد، نه سنگآهن، نه جنگل، نه الماس، نه طلا، فقط مقدار كمی ذخاير ذغال سنگ و گاز طبيعی .
به خاطر همين هم است كه فرهنگ تقويت مهارتهايتان را توسعه دادهايد
کاری كه امروزه ثابت شده با ارزش ترين و تنها منبع تجديدپذير واقعی در جهان است
@miras_gozashtegan
،
میگویند ، آقا محمدخان در نوجوانی ، با دختر شیخ علی خان زند رابطه برقرار میکند و این موضوع باعث بدنامی این دختر وخانواده اش میشود و باعث کینه خاندان خان زند نسبت به او . . .
،
آقا محمد خان یا آغا محمد خان ؟
شاید برای شما هم سئوال باشه که چرا بجای آقا محمد خان مینویسند آغا محمد خان !
آغا در زبان ترکی به معنای خواجه یا اخته میباشد .
اما ماجرای اخته شدن او و کینه ای که باعث سرنگونی حکومت زندیه شد را بشنوید .
میگویند که دختر شیخ علی خان زند با آغا محمد خان رابطه برقرار میکند و موجب بدنامی خود وخانواده میشود .
هنگامی که محمد حسین خان قاجار در قرق اشرف با شبخ علی خان زند میجنگید ، آغا محمد خان بهمراه مادرش جیران در جنگ حضور داشتند .
محمد حسین خان میگریزد ولی آغا محمدخان و جیران باسارت در میایند .
شیخ علی خان زند میخواهد آغا محمد خان را بقتل برساند ولی جیران با التماس میخواهد که فرزندش را بقتل نرساند .
شیخ علی خان مجازات خفیف تری برای ظلم به دخترش در نظر میگیرد و به دژخیم دستور میدهد که او را عقیم کنند .
پس از اعمال این مجازات ، آغا محمد خان و مادرش جیران آزاد میشوند .
بعد از اینکه سر محمد حسین خان قاجار را از تن جدا کردند وبرای کریمخان زند فرستادند ، جیران از فرزندش آغا محمد خان خواست که به قرآن وشمشیر سوگند یاد کند که نسل زندیه را طوری معدوم کند که حتی از هفتمین خویشاوند سببی آنها یک طفل باقی نماند .
این گفته چنان در دل او جای گرفت که ۲۰ هزارتن از مردم کرمان را فقط بخاطر اینکه به لطفعلی خان زند پناه داده بودند کور کرد و در آنجا کشتار و تجاوز زیادی انجام داد .
@miras_gozashtegan
میگویند ، آقا محمدخان در نوجوانی ، با دختر شیخ علی خان زند رابطه برقرار میکند و این موضوع باعث بدنامی این دختر وخانواده اش میشود و باعث کینه خاندان خان زند نسبت به او . . .
،
آقا محمد خان یا آغا محمد خان ؟
شاید برای شما هم سئوال باشه که چرا بجای آقا محمد خان مینویسند آغا محمد خان !
آغا در زبان ترکی به معنای خواجه یا اخته میباشد .
اما ماجرای اخته شدن او و کینه ای که باعث سرنگونی حکومت زندیه شد را بشنوید .
میگویند که دختر شیخ علی خان زند با آغا محمد خان رابطه برقرار میکند و موجب بدنامی خود وخانواده میشود .
هنگامی که محمد حسین خان قاجار در قرق اشرف با شبخ علی خان زند میجنگید ، آغا محمد خان بهمراه مادرش جیران در جنگ حضور داشتند .
محمد حسین خان میگریزد ولی آغا محمدخان و جیران باسارت در میایند .
شیخ علی خان زند میخواهد آغا محمد خان را بقتل برساند ولی جیران با التماس میخواهد که فرزندش را بقتل نرساند .
شیخ علی خان مجازات خفیف تری برای ظلم به دخترش در نظر میگیرد و به دژخیم دستور میدهد که او را عقیم کنند .
پس از اعمال این مجازات ، آغا محمد خان و مادرش جیران آزاد میشوند .
بعد از اینکه سر محمد حسین خان قاجار را از تن جدا کردند وبرای کریمخان زند فرستادند ، جیران از فرزندش آغا محمد خان خواست که به قرآن وشمشیر سوگند یاد کند که نسل زندیه را طوری معدوم کند که حتی از هفتمین خویشاوند سببی آنها یک طفل باقی نماند .
این گفته چنان در دل او جای گرفت که ۲۰ هزارتن از مردم کرمان را فقط بخاطر اینکه به لطفعلی خان زند پناه داده بودند کور کرد و در آنجا کشتار و تجاوز زیادی انجام داد .
@miras_gozashtegan
قانون اساسی هر کشوری هر 19 سال یکبار باید عوض و بازنویسی شود؛ چون هیچ نسلی حق ندارد و نباید برای نسل های بعدی تعیین تکلیف کند.
توماس جفرسون
@miras_gozashtegan
توماس جفرسون
@miras_gozashtegan
▪️این قسمت: درباریان شاه شهید
روزی «ناصرالدینشاه» و همرامانش رفتند باغ دوشان تپه، نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت نظر شاه را جلب کرد، فورا کاغذ و قلم برداشت و شروع بکشیدن گل نمود. نقاشی که تمام شد، آنرا به مستوفی الممالک نشان داد و گفت چطور است؟
گفت: قربان خیلی خوب است، بعد اقبال الدوله رسید، گفت: قربان حقیقتا عالی است و بعد اعتمادالسلطنه گفت: قربان نظیر ندارد و بعد یکی دیگر گفت: این نقاشی حتی از خود گل هم طبیعی تر و زیباتر است و نوبت به ضیاالدوله رسید، حتی عطر و بوی نقاشی قبله عالم از عطر و بوی خود گل بیشتر و فرحناکتر است!
همه حضار خندیدند، بعد از آنکه خلوت شد، شاه به موسیو ریشار فرانسوی گفت: وضع امروز را دیدی؟! من باید با این بیناموسها مملکت را اداره کنم...!
@miras_gozashtegan
روزی «ناصرالدینشاه» و همرامانش رفتند باغ دوشان تپه، نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت نظر شاه را جلب کرد، فورا کاغذ و قلم برداشت و شروع بکشیدن گل نمود. نقاشی که تمام شد، آنرا به مستوفی الممالک نشان داد و گفت چطور است؟
گفت: قربان خیلی خوب است، بعد اقبال الدوله رسید، گفت: قربان حقیقتا عالی است و بعد اعتمادالسلطنه گفت: قربان نظیر ندارد و بعد یکی دیگر گفت: این نقاشی حتی از خود گل هم طبیعی تر و زیباتر است و نوبت به ضیاالدوله رسید، حتی عطر و بوی نقاشی قبله عالم از عطر و بوی خود گل بیشتر و فرحناکتر است!
همه حضار خندیدند، بعد از آنکه خلوت شد، شاه به موسیو ریشار فرانسوی گفت: وضع امروز را دیدی؟! من باید با این بیناموسها مملکت را اداره کنم...!
@miras_gozashtegan
در انقلاب ها دو دسته از مردم وجود دارند:
آنهایی که انقلاب می کنند
و آنهایی که از آن سود می برند...
ناپلئون هیل
@miras_gozashtegan
آنهایی که انقلاب می کنند
و آنهایی که از آن سود می برند...
ناپلئون هیل
@miras_gozashtegan
با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگویید!
روزی پادشاهی دانا به شهری وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد چوپان میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. پادشاه دایرهای روی زمین میکشد. چوپان با خطی آن را دو نیم میکند. پادشاه تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. چوپان هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. پادشاه پنجه دستش را باز میکند و به سوی چوپان حواله میدهد. چوپان هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. پادشاه برمیخیزد، از چوپان تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: چوپان دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ صاف و مسطح است. و او پیازی نشان داد که به شکل پیاز لایه لایه است. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر چوپان هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن پادشاه دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. او تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. او پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود.😳😆
@miras_gozashtegan
روزی پادشاهی دانا به شهری وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد چوپان میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. پادشاه دایرهای روی زمین میکشد. چوپان با خطی آن را دو نیم میکند. پادشاه تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. چوپان هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. پادشاه پنجه دستش را باز میکند و به سوی چوپان حواله میدهد. چوپان هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. پادشاه برمیخیزد، از چوپان تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: چوپان دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ صاف و مسطح است. و او پیازی نشان داد که به شکل پیاز لایه لایه است. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر چوپان هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن پادشاه دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. او تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. او پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود.😳😆
@miras_gozashtegan
▪️رفتار کوروش بزرگ با شاهان مغلوبِ سه امپراتوری بزرگ جهان آن زمان
کوروش سه امپراتوری را ساقط کرده بود ، ماد، لیدی ، بابل ، آیندگان فراموش نکردند که کوروش هیچ کدام از سه فرمانروا ، نه آستیاگ ، نه کرزوس و نه نبونید را نکشت ، بلکه به تبعید آنان بسنده کرد و حتی برای آن ها زندگی شاهانه ای فراهم آورد . این رفتار در جهان باستان بی سابقه بود و تا زمان کوروش اتفاق نیفتاده بود .
📚بن مایه: داریوش و ایرانیان، والتر هینتس ، نشر ماهی ، ترجمه پرویز رجبی ، رویه ۱۰۵
@miras_gozashtegan
کوروش سه امپراتوری را ساقط کرده بود ، ماد، لیدی ، بابل ، آیندگان فراموش نکردند که کوروش هیچ کدام از سه فرمانروا ، نه آستیاگ ، نه کرزوس و نه نبونید را نکشت ، بلکه به تبعید آنان بسنده کرد و حتی برای آن ها زندگی شاهانه ای فراهم آورد . این رفتار در جهان باستان بی سابقه بود و تا زمان کوروش اتفاق نیفتاده بود .
📚بن مایه: داریوش و ایرانیان، والتر هینتس ، نشر ماهی ، ترجمه پرویز رجبی ، رویه ۱۰۵
@miras_gozashtegan
ژنرال آيزنهاور 29 نوامبر 1952 در نخستين مصاحبه عمومي اش پس از انتخاب شدن به سمت رئیس جمهور آمریکا گفت:
گمان نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد؛ ایران هم دارای نفت است و هم در چهار راه جهان واقع شده؛ نباید بگذاریم ایران به گذشته دورش بازگردد!
@miras_gozashtegan
گمان نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد؛ ایران هم دارای نفت است و هم در چهار راه جهان واقع شده؛ نباید بگذاریم ایران به گذشته دورش بازگردد!
@miras_gozashtegan
سرباز بودم، یه جیببر دستگیر کردیم.
یه خانمه جیغ زد که نه آقا نکنید با جَوون مردم، حتما نیاز داشته.
جناب سروان بهش گفت خب اون کیفت رو بهش بده تا آزادش کنیم!
خانمه فحش داد و ول کرد رفت.
آدمهای امروز ایران برای چیزهایی که بابتش هزینه نمیدن خیلی فانتزی و هوایی فکر میکنن!
@miras_gozashtegan
یه خانمه جیغ زد که نه آقا نکنید با جَوون مردم، حتما نیاز داشته.
جناب سروان بهش گفت خب اون کیفت رو بهش بده تا آزادش کنیم!
خانمه فحش داد و ول کرد رفت.
آدمهای امروز ایران برای چیزهایی که بابتش هزینه نمیدن خیلی فانتزی و هوایی فکر میکنن!
@miras_gozashtegan
رابطه جدید بین کارگر و کارآفرین
کاریکاتور سوئیسی که ۲ سرمایهدار را در حالی نشان میدهد که سکهها را از کارگران خارج کرده و در سطلی با عنوان حوض سرمایهداری میریزند.
در بیرون، یک کارگر توسط چهرههای بدبختی، گرسنگی و مرگ شکار میشود.
این کاریکاتور در سال ۱۸۹۶ در روزنامه پیامرسان جدید منتشر شد، این روزنامه متعلق به حزب سوسیال دموکرات سوئیس، در شهر زوریخ مستقر بود.
@miras_gozashtegan
کاریکاتور سوئیسی که ۲ سرمایهدار را در حالی نشان میدهد که سکهها را از کارگران خارج کرده و در سطلی با عنوان حوض سرمایهداری میریزند.
در بیرون، یک کارگر توسط چهرههای بدبختی، گرسنگی و مرگ شکار میشود.
این کاریکاتور در سال ۱۸۹۶ در روزنامه پیامرسان جدید منتشر شد، این روزنامه متعلق به حزب سوسیال دموکرات سوئیس، در شهر زوریخ مستقر بود.
@miras_gozashtegan
🔴ابرانسانی که از هیچ همه چیز برای ایران ساخت. تنها چهره تاریخ ایران که بعد از ۱۵ قرن بردگی و برده داری در ایران را برانداخت.
🔹تنها چهره تاریخ ایران که برای بردگان ایرانی نامی هم ردیف خان های حاکم بر جان و مال آنها، قرار داد.
🔹تنها چهره تاریخ معاصر ایران که زبان از توصیف او در رنج است.
@miras_gozashtegan
🔹تنها چهره تاریخ ایران که برای بردگان ایرانی نامی هم ردیف خان های حاکم بر جان و مال آنها، قرار داد.
🔹تنها چهره تاریخ معاصر ایران که زبان از توصیف او در رنج است.
@miras_gozashtegan
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند
برده باشند خیلی سخت است
اما
دادن همان ازادی به مردمی که
میخواهند برده بمانند سخت تر است ...
👤 مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
برده باشند خیلی سخت است
اما
دادن همان ازادی به مردمی که
میخواهند برده بمانند سخت تر است ...
👤 مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
روزی اندوه به روستای ما آمد
گفتیم رهگذر است
اما ماند
گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان
گفتیم: مهمان بد قدمیست دو سه روز دیگر می رود و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان
اکنون اندوه کدخدا شده و تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد.
تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دل ها انبار کرد
پیران ده هنوز به یاد دارند:
روزی که اندوه آمد
"جهل" نگهبان دروازه روستا بود.
@miras_gozashtegan
گفتیم رهگذر است
اما ماند
گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان
گفتیم: مهمان بد قدمیست دو سه روز دیگر می رود و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان
اکنون اندوه کدخدا شده و تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد.
تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دل ها انبار کرد
پیران ده هنوز به یاد دارند:
روزی که اندوه آمد
"جهل" نگهبان دروازه روستا بود.
@miras_gozashtegan
مردم وقتی احساس کنند که در جامعه سهمی دارند از آن محافظت میکنند؛
اما اگر این حس را نداشته باشند، آن جامعه را به نابودی خواهند کشاند...!
مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
اما اگر این حس را نداشته باشند، آن جامعه را به نابودی خواهند کشاند...!
مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
"قدرت دیکتاتور ها را كور ميكند"
«بنیتو موسولینی» دیکتاتور ایتالیا وقتی از روی بالکن قصر مجلل خود برای صدها هزار نفر از طرفدارنش دست تکان میداد، هرگز تصور نمی کرد مدتی بعد به دست همین مردم به طرز فجیعی کشته شود !
مردمی که حتی به جنازه موسولینی هم رحم نکردند و روی جسد او ادرار کردند و به قدری به جمجمه موسولینی لگد زدند که له شد و ترکیب چهره اش از بین رفت !
"لئو تولستوی" در مورد ظلم تزارها می نویسد: قدرت دیکتاتورها را کور می کند. آنها همه را حامی و طرفدار خود میبینند، در حالی که مردم چشم انتظار روز انتقام هستند !
@miras_gozashtegan
«بنیتو موسولینی» دیکتاتور ایتالیا وقتی از روی بالکن قصر مجلل خود برای صدها هزار نفر از طرفدارنش دست تکان میداد، هرگز تصور نمی کرد مدتی بعد به دست همین مردم به طرز فجیعی کشته شود !
مردمی که حتی به جنازه موسولینی هم رحم نکردند و روی جسد او ادرار کردند و به قدری به جمجمه موسولینی لگد زدند که له شد و ترکیب چهره اش از بین رفت !
"لئو تولستوی" در مورد ظلم تزارها می نویسد: قدرت دیکتاتورها را کور می کند. آنها همه را حامی و طرفدار خود میبینند، در حالی که مردم چشم انتظار روز انتقام هستند !
@miras_gozashtegan
نخستین بورسیه های ایرانی در فرنگ!
هفتم جولای سال ۱۸۱۱ میلادی، دولت وقت ایران (دوران فتحعلی شاه) دو ایرانی را به عنوان دانشجو روانه انگلستان کرد. این تصمیم که از سوی عباس میرزا ولیعهد وقت گرفته شده بود به تایید وزیر اعظم هم رسیده بود. دلایل اصلی اتخاذ این تصمیم افزایش رفت و آمد فرستادگان انگلستان به ایران و نیاز مبرم به مترجم ماهر و مورد اعتماد و توجه به فرستادن افرادی برای دیدار این سرزمین و آشنایی با اوضاع واقعی انگلستان از نزدیک ذکر شده است.
@miras_gozashtegan
هفتم جولای سال ۱۸۱۱ میلادی، دولت وقت ایران (دوران فتحعلی شاه) دو ایرانی را به عنوان دانشجو روانه انگلستان کرد. این تصمیم که از سوی عباس میرزا ولیعهد وقت گرفته شده بود به تایید وزیر اعظم هم رسیده بود. دلایل اصلی اتخاذ این تصمیم افزایش رفت و آمد فرستادگان انگلستان به ایران و نیاز مبرم به مترجم ماهر و مورد اعتماد و توجه به فرستادن افرادی برای دیدار این سرزمین و آشنایی با اوضاع واقعی انگلستان از نزدیک ذکر شده است.
@miras_gozashtegan