Telegram Web Link
بوداييان تبت بجاى خاك كردن ياسوزاندن مرده ها آنهارا به كركسها ميسپارند. دراين روش كه "دفن در آسمان" نام دارد ابتدا اجسادرا در محلى بنام "برج سكوت" گذاشته وسپس تكه تكه كرده و به كركسها ميدهند






@miras_gozashtegan
آورده اند كه ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﻩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ!
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
- ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟
+ ﻧﻪ
- ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟
+ ﻧﻪ
- ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟
+ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭﻣﺮﮐﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ!
- ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟!
+ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ!
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ! ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ در جامعه اكنون بسيار ﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ!
ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻩ!
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ!
ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ!
ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!

منبع: ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ 232 ، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ

*اگر علماى ما در آن زمان بودند قطعا به پيامبر تذكر ميدادند كه، مگر نميدانى آن زن مشترك و مطرب است، كمك كردن به او جايز نيست و حرام است...
ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺍﺳﺖ؟!






@miras_gozashtegan
دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد.
خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:
ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی!
دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.

حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد
گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت:
تاکنون به راه خطا می رفتم. یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت.
مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم. کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.

تذکره‌الاولیاى عطار





@miras_gozashtegan
بنابر نظر برخى علماى شيعه بازى شطرنج نه تنها حرام است بلكه نگاه كردن به آن نيز حرام است! چرا كه به اعتقاد آنها، هزاران سال پيش از صفحه شطرنج براى تسخير و ارتباط با شياطين استفاده ميشده است!!






@miras_gozashtegan
برای فروپاشی اقتصاد یک کشور تنها باید کاردان و میهن دوست را بیکار کرد و به دزد و نادان پُست داد.

یواخیم فون ریبنتروپ؛[وزیر خارجه المان نازی]







@miras_gozashtegan
کشور کافران زلزله می شود به این نتیجه می رسند که باید خانه های ضد زلزله بسازند
کشور ما به این نتیجه می رسند که خدایی از آسمانها آنها را تنبيه کرده است!

خشکسالی میشود کافران به این نتیجه می رسند كه آب و هوا تغییر کرده و برای آن باید راه و چاره ای بیابند
ما به این نتیجه می رسیم كه موی زنان بیرون بوده و خدا از آنان انتقام گرفته است!
جامعه کافران وقتی وضعیت اقتصادی خراب شود به این نتیجه می رسند که سازماندهی و مدیریت اقتصادی كشور اشکال داشته و صادرات و واردات تنظیم نبوده و باعث رکود اقتصادی شده است
جامعه ما به این نتیجه می رسند که خدا آنها را در فقر قرار داده تا ایمان آنها را آزمایش کند!

جامعه کافران وقتی یک بیماری همه گیر شود، علت بیماری را کشف کرده و برای درمان آن واکسن و آنتی ویروس و دارو اختراع میکنند،
جامعه ما تصور میکند بلای آسمانی نازل شده و دلیل آن کفر گویی بوده است!

ای فرنگی کشتی جنگی دریائی ز تــو
راه‌آهن علم طیّ الارض صحرایی ز تــو
در هوا با زور زیپلن عرش پيمايى ز تو

در زمین بیماری و فقر و فلاکت مال ماست
غوطه خوردن اندر اين درياى ذلت مال ماست...






@miras_gozashtegan
در نظرسنجی ای که اخیراً در روسیه درباره محبوبترین چهره تاریخ روسیه صورت گرفته، استالین پس از الکساندر نوسکی و پطر کبیر مقام سوم را به دست آورده است. قاتل میلیونها روس همچنان مثل یک قهرمان ستایش میشود.







@miras_gozashtegan
‏سرباز: ما برای چه میجنگیم؟
‏فرمانده: برای خاکمون
‏سرباز: یعنی این خاک مال منه؟
‏فرمانده: بله
‏سرباز: پس چرا پدرم وقتی مُرد برای یک متر قبر پول دادیم؟





@miras_gozashtegan
داروخانه داری که عارف شد!

یکی از روزها، عطار در دکان خود مشغول کار بود که درویشی وارد مغازه اش می شود. درویش چندبار این جمله را تکرار می کند که: چیزی برای خدا به من بدهید.
عطار اهمیتی نمی دهد و چون درویش بی تفاوتی او را می بیند، می پرسد: تو چطور می خواهی از دنیا بروی؟
عطار پاسخ می دهد: همان طور که تو از دنیا می روی!
درویش می گوید: تو می توانی مانند من بمیری؟
و زمانی که با پاسخ مثبت عطار رو به رو می شود، دراز می کشد، کاسه خود را زیر سر می گذارد و می میرد!
این داستان همان داستانی است که عطار را عارف کرد و سفرهای عارفانه او را رقم زد...







@miras_gozashtegan
ضرب المثل  زاغ سیاه کسی را چوب زدن!

منظور از زاغ ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست . زاغ (‌زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه،  سبز،  سفید و غیره )

زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی ،پارچه و چرم می‌رسد . اگر هنرمندی  ببیند كه نخ ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن ،تلاش می کند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع ، اندازه  و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است .

این مثل وقتی به کار می رود که کسی  کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است.








@miras_gozashtegan
نقل است که :
با هجوم موشها به شهر همدان ،
که موجب شیوع بیماری طاعون در این شهر شده بود ، پزشک حاذق "ابو علی سینا" به مردم دستور داد برای مقابله با موشها از مار استفاده کنند!
و بعد ها نیز به پاس اینکار
در سر راه مارها
جام شرابی از انگور سیاه گذاشتند تا از آن بنوشند ، زیرا زهر مارها را بیشتر و خطرناک تر میکرد!

از آن پس مار نماد بهداشت
و نماد داروخانه های جهان شد،
لذا برخی داشتن و نگهداری مار را
نشانه سلامت میدانستند!
و به افرادی که زیاد دچار امراض میشدند ، "بی مار" میگفتند!

کلمه ایی که تا به امروز نیز پابرجاست
و به همین عنوان استفاده میشود!






@miras_gozashtegan
در سال ۱۹۵۸ حکومت چین راه حل بسیار عجیبی برای جلوگیری از قحطی ابداع کرد. آنها حساب کرده بودند که هر گنجشک در طول یک سال در حدود ۴.۵ کیلو غله و بذر می خورد، به این ترتیب می‌توان با کشتن گنجشک‌ها در هر سال میلیون.ها تن گندم و برنج اضافی پس انداز کرد. دولت برنامه از بین بردن چهار آفت را به راه انداخت که طبق آن، پشه‌ها، مگس‌ها، موش‌ها و گنجشک‌ها باید از بین برده می‌شدند!
حاصل آن رشد فزاینده آفت‌ها و حشرات بود، حشراتى که توسط پرنده‌ها کشته میشدند حالا بدون هیچ دشمنى چنان بر سر مزارع چینى‌ها افتادند که قحطى بزرگ اتفاق افتاد! قحطى که حدود ۴۰ میلیون چینى مردند!
طبق گزارش گاردین به طور کلی در این مدت، جسد یک میلیارد گنجشک و یک و نیم میلیون موش از سطح کشور جمع آوری شد. دولت چین نیز بعد از این قضایا ۲۰۰ هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!







@miras_gozashtegan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قلعه بابک خرمدین - کلیبر - آذربایجان شرقی








@miras_gozashtegan
حكيمي به دهی سفر کرد؛
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وی باشد.
حكيم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به حكيم رسانید و گفت :
این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !حكيم به کدخدا گفت :
یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان حكيم گذاشت.
آنگاه حكيم گفت :
حالا کف بزن !!!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟!
حكيم لبخندی زد و پاسخ داد :

هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.






@miras_gozashtegan
تانک ببر (tiger) شاهکار مهندسی آلمان در جنگ جهانی دوم به تنهایی حریف چند تانک بود!

فرمانده یکی از ببرهای هولناک پس از درگیری با 50 تانک روسی و انهدام 22 تای آنها، از هیتلر مدال افتخار گرفت!







@miras_gozashtegan
"شورای اورشلیم" از مهم ترین دیدارهای مذهبی تاریخ به شمار میرود که میان پولس(از مبلغان مسیحی) و کلیسای اورشلیم برگذار شد؛ بحث اصلی این شورا ملزم بودن یا نبودن ختنه برای غیر یهودیان بود!!







@miras_gozashtegan
آمریکا در ته چاه است!!
@ancient
تا زمان ناصر الدین شاه به عقیده مردم، آن هم مردمی که سواد داشتند و در صدر امور بودند، آمریکا در زیر زمین واقع بود و فکر می کردند با حفر یک چاه دویست ذرعی به این سرزمین خواهند رسید.

فتحعلیشاه قاجار در زمان دریافت استوارنامه سر هارد فورد جونز اولین سفیر بریتانیا در ایران، ضمن سوال از اوضاع انگلیس و جهان پرسید: «راستی آقای سفیر اینکه می گویند ینگه دنیا در زیر زمین است، حقیقت دارد و آیا اگر من دستور بدهم در این قصر یک چاه دویست ذرعی بکنند، به ینگه دنیا خواهم رسید؟» مستر جونز که هاج و واج مانده بود به شاه گفت: «اصلا ربطی به کندن زمین ندارد و ما با کشتی به آمریکا سفر می کنیم» فتحعلیشاه با شنیدن این پاسخ اوقاتش تلخ می شود و می گوید: «معلوم است حواست پرت است، سفیر عثمانی برای من قسم خورد که اگر دویست ذرع زمین را بکنیم به ینگه دنیا می رسیم!»

گذشت و گذشت تا اینکه در سال ۱۸۸۳، چستر آرتور رئیس جمهور جمهوریخواه آمریکا به خاطر همجواری ایران با عثمانی و روسیه، شخصی به نام بنجامین را به عنوان اولین سفیر ایالات متحده روانه تهران کرد. بعداز مدتی ناصرالدین شاه به فکر تعیین سفیر لایقی برای نمایندگی ایران در آمریکا افتاد و بعد از مطالعات زیاد و احضار چند تن از رجال، کسی حاضر به عهده دار شدن این ماموریت خطیر نشد. دلیل عمده این بی علاقگی هم ترس عده ای از رجال بود که خیال می کردند اگر به آمریکا بروند، مثل این است که در ته چاه رفته اند و خروج از ته چاه هم مشکل است. !!!






@miras_gozashtegan
دو تصویر بالا که مشاهده میکنید ارائه شده توسط یهودیان است كه روايتگر قتل عام و خشونت نازی ها با آنان است!

تصاویر پایین تصاوير بدون دستكارى هستند که واقعیت را نشان ميدهند!





@miras_gozashtegan
از کتاب: چگونه جهان را اداره کنیم (وينستون چرچیل)

زنان یک جامعه را محدود کنید ، آن ها را تو سری خور و حقیر کنید ، تمسخرشان کنید ، کاری کنید تا بزرگترین آرزویشان ازدواج و بزرگترین هنرشان آشپزی و خیاطی باشد ، بلایی بر سر آن ها بیاورید تا از اجتماع بترسند ،تخم تفکری در ذهن پدرانشان بکارید تا ایمان بیاورند دخترانشان را باید در قفس پرورش دهند ، کتاب علم و قلم و چکش را از دخترانشان بگیرید و به جای آن ملاقه و سوزن و انجیل به دستانشان بدهید، با جوانانشان کاری کنید که از جنس مخالفشان دور باشند ولی تمام تفکرشان پیش آن ها، و هر کسی که برای آزادی زنان تلاش کرد را بنده شیطان و دشمن خدا بنامید که او دشمن ما ، و ما خدای زمین هستیم.

من تضمین میدهم چنين جامعه ای هزار سال هم بگذرد ، پیشرفت نخواهد کرد !!







@miras_gozashtegan
حسنك روزگار ما...

گاو ما ما می کرد، گوسفند بع بع می کرد، سگ واق واق می کرد؛
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد. کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس دوست شده بود. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد!
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.
اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد؛
به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد...




@miras_gozashtegan
2024/10/03 15:34:14
Back to Top
HTML Embed Code: