میدونستین فیدل کاسترو به معشوقه داشته به اسم ماریتا که CIA استخدامش میکنه که سم بریزه تو مشروب کاسترو و بکشدش. بعدکاسترو میفهمه و روایت عکسالعملش رو دختره تو یه مصاحبه تعریف کرده که مثل رمانهای نود و هشتیاست:
فیدل اسلحهش رو به من داد و گفت: تو نمیتونی من رو بکشی. هیچکس نمیتونه من رو بکشه! لبخند میزد و سیگارش رو میجوید. من مایوس شده بودم. اون از من خیلی مطمئن بود. من رو گرفت و عشقبازی کردیم.
+ و اونجا بود که با دنیای cia و دخترونگیم کلا خداحافظی کردم:)
@miras_gozashtegan
فیدل اسلحهش رو به من داد و گفت: تو نمیتونی من رو بکشی. هیچکس نمیتونه من رو بکشه! لبخند میزد و سیگارش رو میجوید. من مایوس شده بودم. اون از من خیلی مطمئن بود. من رو گرفت و عشقبازی کردیم.
+ و اونجا بود که با دنیای cia و دخترونگیم کلا خداحافظی کردم:)
@miras_gozashtegan
شمس گفت: تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده.
به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند
و بگوید" چه کنم! تقدیرم این بوده،" نشانهٔ جهالت است.
تقدیر همهٔ راه نیست، فقط تا سر دو راهی هاست .
گذرگاه مشخص است اما انتخاب در دست مسافر است.
پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی...
@miras_gozashtegan
به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند
و بگوید" چه کنم! تقدیرم این بوده،" نشانهٔ جهالت است.
تقدیر همهٔ راه نیست، فقط تا سر دو راهی هاست .
گذرگاه مشخص است اما انتخاب در دست مسافر است.
پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی...
@miras_gozashtegan
🔹اردشیر زاهدی وزیر خارجه ایران و آخرین سفیر ایران در ایالات متحده آمریکا در دورهٔ محمدرضا شاه پهلوی بود. وی فرزند فضلالله زاهدی و همچنین همسر سابق شهناز پهلوی میباشد. اردشیر زاهدی هماکنون در سوییس زندگی میکند.🤔
خواهرش هُما زاهدی سه دوره نماینده همدان در مجلس شورای ملی و از نخستین فعالین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود.
وی در ۱۵ مهرماه ۱۳۹۲ خورشیدی در سن ۸۳ سالگی پس از مبارزهای چند ساله با سرطان در شهر ژنو درگذشت.
@miras_gozashtegan
خواهرش هُما زاهدی سه دوره نماینده همدان در مجلس شورای ملی و از نخستین فعالین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود.
وی در ۱۵ مهرماه ۱۳۹۲ خورشیدی در سن ۸۳ سالگی پس از مبارزهای چند ساله با سرطان در شهر ژنو درگذشت.
@miras_gozashtegan
افسانه های ایرانی
Nane-sho | ننه شو
در باور مردمان گرگان، زنی به نام ننه شو وجود دارد. ننه شو زنی لاغر و قدبلند بوده که سینههای دراز داشته. او شبها با کیسهای بر دوش روی سقف خانهها راه میرفته و تنها چشمان سرخش دیده میشده. گاهی خود را به شکل مادر کودکان درمیآورده و با کلک و ترفند، کودکان را داخل کیسهاش میانداخته و با خود میبرده است. از این موجود برای ساکت کردن کودکان هنگام شب استفاده میشود.
در جنوب استان کرمان نیز موجودی به همین نام وجود دارد. مادر شو (مادر شب) فقط شبها بیرون میآمده. از این موجود برای ایجاد خوف و ترس در کودکان و بیرون نرفتن آنها استفاده میشود.
در باور مردمان تربت حیدریهی خراسان نیز شخصیتی اهریمنی به نام «مادر شو» وجود داشت. بزرگترها برای کودکانی که نمیخوابیدند، میخواندند:
«مادر شو، سینه لِکَتو، بخور و بدو»
سینه لکتو یعنی سینه های افتاده و چروکیده.
@miras_gozashtegan
Nane-sho | ننه شو
در باور مردمان گرگان، زنی به نام ننه شو وجود دارد. ننه شو زنی لاغر و قدبلند بوده که سینههای دراز داشته. او شبها با کیسهای بر دوش روی سقف خانهها راه میرفته و تنها چشمان سرخش دیده میشده. گاهی خود را به شکل مادر کودکان درمیآورده و با کلک و ترفند، کودکان را داخل کیسهاش میانداخته و با خود میبرده است. از این موجود برای ساکت کردن کودکان هنگام شب استفاده میشود.
در جنوب استان کرمان نیز موجودی به همین نام وجود دارد. مادر شو (مادر شب) فقط شبها بیرون میآمده. از این موجود برای ایجاد خوف و ترس در کودکان و بیرون نرفتن آنها استفاده میشود.
در باور مردمان تربت حیدریهی خراسان نیز شخصیتی اهریمنی به نام «مادر شو» وجود داشت. بزرگترها برای کودکانی که نمیخوابیدند، میخواندند:
«مادر شو، سینه لِکَتو، بخور و بدو»
سینه لکتو یعنی سینه های افتاده و چروکیده.
@miras_gozashtegan
تفاوت ميان دموكراسى و ديكتاتورى اين است كه ،
در دموكراسى شما ابتدا رأى ميدهيد سپس فرامين را اجرا مى كنيد ؛ اما در ديكتاتورى وقت تان براى رأى دادن تلف نمى شود .. !
👤 چارلز بوكفسكى
@miras_gozashtegan
در دموكراسى شما ابتدا رأى ميدهيد سپس فرامين را اجرا مى كنيد ؛ اما در ديكتاتورى وقت تان براى رأى دادن تلف نمى شود .. !
👤 چارلز بوكفسكى
@miras_gozashtegan
در ﻣﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎی ﺳﻴﺎسی،
ﺁن که ﺍﺩﻋﺎی ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﮐﺮﺩﻥ
ﺟﺎﻣﻌﻪ بشری ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻄﺮﻧﺎک تر ﺍﺳﺖ!
ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍی ﺑﺮﭘﺎیی بهشت ﺑﺮ زمین
همیشه جهنم به بار آورده ...
کارل پوپر
@miras_gozashtegan
ﺁن که ﺍﺩﻋﺎی ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﮐﺮﺩﻥ
ﺟﺎﻣﻌﻪ بشری ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻄﺮﻧﺎک تر ﺍﺳﺖ!
ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍی ﺑﺮﭘﺎیی بهشت ﺑﺮ زمین
همیشه جهنم به بار آورده ...
کارل پوپر
@miras_gozashtegan
سربازی از کنار یک ستوان جوان گذشت و به او سلام نظامی نداد. ستوان او را صدا کرد و با حالتی عبوس به او گفت: «تو به من سلام ندادی. برای همین حالا باید فوراً دویست بار سلام بدی.»
در این لحظه ژنرال از راه رسید و دید سرباز بیچاره پشت سر هم در حال دادن سلام نظامی است. ژنرال با تعجب پرسید: اینجا چه خبره؟
ستوان توضیح داد: این نادان به من سلام نداد و من هم به عنوان تنبیه به او دستور دادم دویست بار سلام دهد.
ژنرال با لبخند جواب داد: حق با توست.
اما فراموش نکن آقا، با هر بار
سلام سرباز، تو هم باید سلام بدی.
گاهی مجازات دیگران،
در واقع مجازات خودمان است!
@miras_gozashtegan
در این لحظه ژنرال از راه رسید و دید سرباز بیچاره پشت سر هم در حال دادن سلام نظامی است. ژنرال با تعجب پرسید: اینجا چه خبره؟
ستوان توضیح داد: این نادان به من سلام نداد و من هم به عنوان تنبیه به او دستور دادم دویست بار سلام دهد.
ژنرال با لبخند جواب داد: حق با توست.
اما فراموش نکن آقا، با هر بار
سلام سرباز، تو هم باید سلام بدی.
گاهی مجازات دیگران،
در واقع مجازات خودمان است!
@miras_gozashtegan
خدا خر را افرید و گفت: تو بار خواهی برد از زمانی که افتاب بدمد تا شب و 50 سال عمر خواهی کرد
خر گفت:میخواهم خر باشم اما فقط بیست سال عمرکنم....خدا پذیرفت.
خدا سگ را افرید و گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی شد و هرچه دادند خواهی خورد و سی سال عمر میکنی.
سگ گفت :میخواهم سگ باشم اما 15سال برایم کافیست...خدا پذیرفت.
خدا میمون را افرید و گفت: تو مدام از شاخه ای به شاخه ای میپری و 20 سال عمر میکنی. میمون گفت میخواهم میمون باشم اما 10سال عمر کافیست........
وخدا انسان رو افرید و گفت: تو اشرف مخلوقاتی سرور تمام زمین و 20 سال عمر میکنی
انسان گفت: می خواهم انسان باشم اما ان 30 سالی که خر نخواست , 15 سالی که سگ نخواست و 10 سالی که میمون نخواست به من بده...
واینچنین شد که ما فقط 20 سال مثل ادم زندگی میکنیم. بعد ازدواج میکنیم و 30 سال مثل خر کار میکنیم و 15 سال مثل سگ نگهبان خونه و بچه هامون میشیم و اخرش هم مثل میمون از خونه دختر به خونه پسر و از خونه پسر به خونه دختر میدویم و واسه نوه هامون شکلک در میاریم
@miras_gozashtegan
خر گفت:میخواهم خر باشم اما فقط بیست سال عمرکنم....خدا پذیرفت.
خدا سگ را افرید و گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی شد و هرچه دادند خواهی خورد و سی سال عمر میکنی.
سگ گفت :میخواهم سگ باشم اما 15سال برایم کافیست...خدا پذیرفت.
خدا میمون را افرید و گفت: تو مدام از شاخه ای به شاخه ای میپری و 20 سال عمر میکنی. میمون گفت میخواهم میمون باشم اما 10سال عمر کافیست........
وخدا انسان رو افرید و گفت: تو اشرف مخلوقاتی سرور تمام زمین و 20 سال عمر میکنی
انسان گفت: می خواهم انسان باشم اما ان 30 سالی که خر نخواست , 15 سالی که سگ نخواست و 10 سالی که میمون نخواست به من بده...
واینچنین شد که ما فقط 20 سال مثل ادم زندگی میکنیم. بعد ازدواج میکنیم و 30 سال مثل خر کار میکنیم و 15 سال مثل سگ نگهبان خونه و بچه هامون میشیم و اخرش هم مثل میمون از خونه دختر به خونه پسر و از خونه پسر به خونه دختر میدویم و واسه نوه هامون شکلک در میاریم
@miras_gozashtegan
مولانا میگوید : روزی از کنار مسجدی رد میشدم و دیدم عده ای دست به دعا برداشته اند و میگویند : خدایا کافران را بکش،
رفتم تا به کلیسایی رسیدم و دیدم در آنجا هم عده ای دست به آسمان برداشته اند و میگویند : خدایا کافران را بکش!! رفتم تا به در میخانه ای رسیدم و دیدم در آنجا جام ها را به هم میزنند و میگویند بزن بسلامتی نوشا نوش ...
سپس فرمود : من آنموقع بود که دیدم مستی بهترین دین است که جز سلامتی دیگران آرزویی ندارند .
پرستش به مستیست در کیش مهر
برون اند زین حلقه هوشیارها
@miras_gozashtegan
رفتم تا به کلیسایی رسیدم و دیدم در آنجا هم عده ای دست به آسمان برداشته اند و میگویند : خدایا کافران را بکش!! رفتم تا به در میخانه ای رسیدم و دیدم در آنجا جام ها را به هم میزنند و میگویند بزن بسلامتی نوشا نوش ...
سپس فرمود : من آنموقع بود که دیدم مستی بهترین دین است که جز سلامتی دیگران آرزویی ندارند .
پرستش به مستیست در کیش مهر
برون اند زین حلقه هوشیارها
@miras_gozashtegan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیولافوا در زمان ناصرالدین شاه از سوی دولت فرانسه سه بار به ایران سفرکرد. فرانسویان در این زمان امتیاز کاوشهای باستانشناسی در شوش را از شاه ایران دریافت کردند. بر طبق قرارداد آنها با حکومت ایران، قرار بر این بود که از کشفیات دیولافوا و همسرش بخشی نیز در تملک ایران قرارگیرد اما این زوج با تبانی مخفیانه خود با مظفرالملک، فرماندار وقت خوزستان، سهم ایران را نیز به پاریس منتقل کردند تا شکوه بخش بزرگی از موزه لوور را با هزاران قطعه از آثار باستانی ایران تامین کنند. میگویند حدود سی هزار بار شتر از این آثار به بندر بوشهر منتقل شدند تا از راه دریا به فرانسه ارسال شود. سرستون عظیم کاخ آپادانای داریوش در شوش یکی از آثاری بود که ایشان کشف کردند اما به دلیل حجم بسیار، توانایی انتقال آن را به بند و حمل آن با کشتی نداشتند. دیولافوا دیوانهوار با تخریب این اثر خشم خود را از این
ناتوانی نشان داد.
@miras_gozashtegan
ناتوانی نشان داد.
@miras_gozashtegan
در دهه 70 میلادی با بروز بحران مالی در غرب، بنز با مشکل مواجه میشود و رو به ورشکستگی میرود. در این شرایط دولت ایران سعی میکند 30 درصد از سهام بنز آلمان را بخرد. اما دولت آلمان از اين كار جلوگيرى ميكند، شاه نيز بخشى از سهام را براى خود خريدارى ميكند.
در سال 1979 به پیشنهاد محمدرضا شاه كه سهام دار 20 درصدي كمپانى بنز بود، نوعی خودرو نظامی چند منظوره طراحی شد. اين خودرو به حالتي جعبه مانند، اسپرت، قدرتمند و با حداکثر امنیت ساخته شد.
خود ایران که پیشنهاد دهنده چنین طرحی بود به واسطه انقلاب ۵۷ نصیبی از آن نبرد، و شركت بنز هم خودرو هاى مدل G سفارشى ايران را به جای ارتش ایران تحویل نیروهای ناتو میدهد و در حال حاضر نيروى نظامى 63 كشور از اين خودرو استفاده ميكنند
@miras_gozashtegan
در سال 1979 به پیشنهاد محمدرضا شاه كه سهام دار 20 درصدي كمپانى بنز بود، نوعی خودرو نظامی چند منظوره طراحی شد. اين خودرو به حالتي جعبه مانند، اسپرت، قدرتمند و با حداکثر امنیت ساخته شد.
خود ایران که پیشنهاد دهنده چنین طرحی بود به واسطه انقلاب ۵۷ نصیبی از آن نبرد، و شركت بنز هم خودرو هاى مدل G سفارشى ايران را به جای ارتش ایران تحویل نیروهای ناتو میدهد و در حال حاضر نيروى نظامى 63 كشور از اين خودرو استفاده ميكنند
@miras_gozashtegan
افسانه های ایرانی
The widow ghoul | بیوه غول
در باور مردمان روستای دوزین (که با تازگی شهر شده) در مینودشت استان گلستان غولی به نام بیوه غول زندگی میکرده که با بدنی پر مو تصور می شده.
بیوه غول کارهای مردم را تقلید میکرده؛ مردم بر سر زمینها کار میکردند یا غذا میپختند، بیوه غول هم کار آنان را تکرار میکرده و زمین را خراب میکرده.
روزی ننه میرحسن به اهالی روستا میگوید: "بیایید ما دست و پامان را روغن بزنیم، بعد که او تقلید کرد، الکی کبریت میزنیم تا آتش بگیرد."
اهالی نیز همین کار را میکنند و بیوه غول در آتش میسوزد.
از قدیم هم گفتهاند:
"چشمه قربان نداف بیوه غول داره!"
@miras_gozashtegan
The widow ghoul | بیوه غول
در باور مردمان روستای دوزین (که با تازگی شهر شده) در مینودشت استان گلستان غولی به نام بیوه غول زندگی میکرده که با بدنی پر مو تصور می شده.
بیوه غول کارهای مردم را تقلید میکرده؛ مردم بر سر زمینها کار میکردند یا غذا میپختند، بیوه غول هم کار آنان را تکرار میکرده و زمین را خراب میکرده.
روزی ننه میرحسن به اهالی روستا میگوید: "بیایید ما دست و پامان را روغن بزنیم، بعد که او تقلید کرد، الکی کبریت میزنیم تا آتش بگیرد."
اهالی نیز همین کار را میکنند و بیوه غول در آتش میسوزد.
از قدیم هم گفتهاند:
"چشمه قربان نداف بیوه غول داره!"
@miras_gozashtegan
محمود چهل تیکه
محمود کاوه در مدت 6 سالی که در جبهه حضور داشت ، بارها از نواحی مختلف دچار آسیبدیدگی و مجروحیت شد.
از جمله این موارد میتوان به اصابت گلوله به ناحیه شکم در اسفند ماه سال 61، اصابت گلوله به شانه چپ در مرداد ماه سال 63 و اصابت ترکش به صورت او در اسفند ماه سال 64 اشاره کرد.
با وجود اینکه هر بار به شدت مجروح میشد اما پس از به دست آوردن بهبود نسبی دوباره به جبهه باز میگشت.
استقامت و روحیه با نشاط معنوی ازویژگیهای بازر شهید کاوه بود.
همرزمان شهید کاوه به علت زیاد بودن جای جراحات و ترکشهای موجود در بدن ، به او لقب "چهل تیکه" داده بودند و او را با نام محمود چهل تیکه صدا میزدند.
@miras_gozashtegan
محمود کاوه در مدت 6 سالی که در جبهه حضور داشت ، بارها از نواحی مختلف دچار آسیبدیدگی و مجروحیت شد.
از جمله این موارد میتوان به اصابت گلوله به ناحیه شکم در اسفند ماه سال 61، اصابت گلوله به شانه چپ در مرداد ماه سال 63 و اصابت ترکش به صورت او در اسفند ماه سال 64 اشاره کرد.
با وجود اینکه هر بار به شدت مجروح میشد اما پس از به دست آوردن بهبود نسبی دوباره به جبهه باز میگشت.
استقامت و روحیه با نشاط معنوی ازویژگیهای بازر شهید کاوه بود.
همرزمان شهید کاوه به علت زیاد بودن جای جراحات و ترکشهای موجود در بدن ، به او لقب "چهل تیکه" داده بودند و او را با نام محمود چهل تیکه صدا میزدند.
@miras_gozashtegan
این پارس است
و آن پاس
اصطلاح نادرستی بین مردم رواج دارد
که میگویند سگ پارس میکند
حال جمله درست را ببنید:
سگ پاس میکند
در دوران ایران باستان
سگ را پاسبان میدانستند
و وقتی که میخواستند بگویند
سگ در حال پاسبانی و نگهبانی است
میگفتند که سگ پاس میکنید
با ورود اعراب به ایران
و تنفر آنها از حکومت پارس( ایران امروزی)
این جمله رو رواج دادن
ما به عنوان یک ایرانی وظیفه داریم
که نزاریم نام سرزمین مون
رو بعنوان صدای سگ استفاده کنند
پس برای دیگران بفرستید تا آگاه بشن
@miras_gozashtegan
و آن پاس
اصطلاح نادرستی بین مردم رواج دارد
که میگویند سگ پارس میکند
حال جمله درست را ببنید:
سگ پاس میکند
در دوران ایران باستان
سگ را پاسبان میدانستند
و وقتی که میخواستند بگویند
سگ در حال پاسبانی و نگهبانی است
میگفتند که سگ پاس میکنید
با ورود اعراب به ایران
و تنفر آنها از حکومت پارس( ایران امروزی)
این جمله رو رواج دادن
ما به عنوان یک ایرانی وظیفه داریم
که نزاریم نام سرزمین مون
رو بعنوان صدای سگ استفاده کنند
پس برای دیگران بفرستید تا آگاه بشن
@miras_gozashtegan
در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود ثبت نام کرده بودم. اولین انشا را با این مضمون دادند: دیوان حافظ بهتر است یا مولوی ؟
برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی از عشایر هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه می زاید؟ اسب بیشتر بار می برد یا خر؟ تا برای من کاملا روشن باشد. ... و تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جز لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم: من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتاب فروشی ها دیده ام. چگونه می توانم راجع به فرق و برتری این با آن انشا بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خنده بچه ها گوش فلک ر ا پر کرد؛ ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد. در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقا این جوان، نویسنده بزرگی خواهد شد. ...
محمد بهمن بیگی
پایه گذار آموزش عشایر ایران
نویسنده کتاب ایل من بخارای من
برنده جوایز یونسکو
@miras_gozashtegan
برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی از عشایر هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه می زاید؟ اسب بیشتر بار می برد یا خر؟ تا برای من کاملا روشن باشد. ... و تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جز لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم: من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتاب فروشی ها دیده ام. چگونه می توانم راجع به فرق و برتری این با آن انشا بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خنده بچه ها گوش فلک ر ا پر کرد؛ ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد. در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقا این جوان، نویسنده بزرگی خواهد شد. ...
محمد بهمن بیگی
پایه گذار آموزش عشایر ایران
نویسنده کتاب ایل من بخارای من
برنده جوایز یونسکو
@miras_gozashtegan
شاید در تجریش دیده باشید قطعه سنگ بزرگی که میان میدان تجریش است و در آن نقشی از آب دیده میشود
این سنگ گفته میشود یادمانیست از سیل سال ۱۳۶۶ تهران به عنوان یکی از پر خسارت ترین سیل های ایران و بالای دو قطعه سنگیست که از همان سیل جا مانده
روز یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۶۶ ساعت یک ظهر
این سیل پس از سیلاب سال ۱۳۸۰رودخانه گرگانرود با ۴۰۰ کشته، دومین سیل پرتلفات ثبت شده ایران است.
در این روز با وجود گرمای هوا، رگبار و تگرگ شدیدی آغاز به باریدن کرد. شدت رگبار به گونهای بود که در مدت ۱۰۷ دقیقه ۲۸ میلیمتر بارش ثبت شد.
سیلاب عظیمی از رودخانه گلابدره به حرکت درآمد و در مسیر خود به سد رسید و پشت سد جمع شد، اما با توجه به سستی سد و حجم آب، آن را تخریب و صدها تن گلولای و سنگ را در مسیر رودخانه گلابدره و جعفرآباد به سمت میدان تجریش به حرکت درآورد.
در گزارشها آمده با توجه به اعلام دیر هنگام وقوع سیل، مسئولین به جای بلندگو از آژیر. قرمز برای هشدار استفاده کردند و مردم با ذهنیت اعلام بمباران به زیر پل ها و زیر زمینها پناه بردند که همین باعث افزایش شمار جانباختگان شد.
@miras_gozashtegan
این سنگ گفته میشود یادمانیست از سیل سال ۱۳۶۶ تهران به عنوان یکی از پر خسارت ترین سیل های ایران و بالای دو قطعه سنگیست که از همان سیل جا مانده
روز یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۶۶ ساعت یک ظهر
این سیل پس از سیلاب سال ۱۳۸۰رودخانه گرگانرود با ۴۰۰ کشته، دومین سیل پرتلفات ثبت شده ایران است.
در این روز با وجود گرمای هوا، رگبار و تگرگ شدیدی آغاز به باریدن کرد. شدت رگبار به گونهای بود که در مدت ۱۰۷ دقیقه ۲۸ میلیمتر بارش ثبت شد.
سیلاب عظیمی از رودخانه گلابدره به حرکت درآمد و در مسیر خود به سد رسید و پشت سد جمع شد، اما با توجه به سستی سد و حجم آب، آن را تخریب و صدها تن گلولای و سنگ را در مسیر رودخانه گلابدره و جعفرآباد به سمت میدان تجریش به حرکت درآورد.
در گزارشها آمده با توجه به اعلام دیر هنگام وقوع سیل، مسئولین به جای بلندگو از آژیر. قرمز برای هشدار استفاده کردند و مردم با ذهنیت اعلام بمباران به زیر پل ها و زیر زمینها پناه بردند که همین باعث افزایش شمار جانباختگان شد.
@miras_gozashtegan
یکی از مهمترین بناهای تاریخی استان، گیلان قلعه گردن است. که در روستایی به همین نام (روستای قلعه گردن) در بخش رحیم آباد از توابع شهرستان رودسر ، قرار گرفته است.
این بنا با توجه به ارزشهای تاریخی و معماری ویژه خود در مرداد ماه سال ۱۳۸۲ با شماره ۹۴۰۸ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.
مطالعات اولیه قبل از انجام کاوشهای باستانشناسی در پیرامون قلعه ، قدمت آن را به دوره تیموری (حدود ۷۰۰ سال پیش) منتسب میدانند. اما با انجام کاوشهای باستانشناسی اداره کل استان در محدوده قلعه در سال ۱۳۸۶ توسط آقای شهرام رامین (از باستان شناسان برجسته اداره کل استان) و کشف گور باستانی عصرآهن در پایین دست قلعه و سایر شواهد به دست آمده مشخص شد که ساخت این قلعه در دوره پیش از اسلام نیز بسیار محتمل است.
@miras_gozashtegan
این بنا با توجه به ارزشهای تاریخی و معماری ویژه خود در مرداد ماه سال ۱۳۸۲ با شماره ۹۴۰۸ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.
مطالعات اولیه قبل از انجام کاوشهای باستانشناسی در پیرامون قلعه ، قدمت آن را به دوره تیموری (حدود ۷۰۰ سال پیش) منتسب میدانند. اما با انجام کاوشهای باستانشناسی اداره کل استان در محدوده قلعه در سال ۱۳۸۶ توسط آقای شهرام رامین (از باستان شناسان برجسته اداره کل استان) و کشف گور باستانی عصرآهن در پایین دست قلعه و سایر شواهد به دست آمده مشخص شد که ساخت این قلعه در دوره پیش از اسلام نیز بسیار محتمل است.
@miras_gozashtegan
آیا من دزدم؟
یکی از ایرانیان مقیم خارج از کشور مقاله زیبایی نوشته تحت عنوان "آیا من دزدم؟"
ایشان برای بیان این مطلب به دو رخداد که برای او پیش آمده است اشاره می کند
رخداد اول:
او میگوید: زمان امتحانات پزشکی من در ایرلند بود و مبلغی که برای امتحانات میبایست پرداخت میکردم ۳۰۹پوند بود
در صورتی که پول خرد نداشته و من مبلغ ۳۱۰پوند را پرداخت نمودم.امتحانات خود را دادم و بعد از گذشت زمان در حالی که به کشور دیگری رفته بودم.در آن هنگام نامه ای دریافت نمودم دانشگاه که نوشته بود:
(شما در پرداخت هزینه های امتحان اشتباه کردید و به جای مبلغ ۳۰۹ پوند ، ۳۱۰ پوند پرداخت کردید،و این چکی که به همراه این نامه برای شما ارسال شده به ارزش یک پوند می باشد ... ما بیش از حق خودمان دریافت نمی کنیم)
جالب اینجاست که ارزش آن پاکت نامه و نامه ای که در آن تایپ شده بود خود بیش از مبلغ ۱ پوند بود!
ا.
تفاق دوم:او می گوید که من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم، از سوپر مارکت که تو مسیرم بود و خانمی در آن فروشنده بود کاکائو به قیمت ۵۰ سنت میخریدم .در یکی از روزها قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن ۶۰ سنت نوشته بود در قفسه دیگر قرار داد.برای من جای تعجب داشت و از او پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟
در پاسخ،به من گفت:نه،همان نوع و همان کیفیت است !
.
پس دلیل چیست؟
.
در پاسخ به من گفت : به تازگی در کشور نیجریه، که کاکائو برای ما صادر میکرد
اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما بود .این جنس جدید قیمت فروش اش ۶۰ سنت و قبلی را چون قبلا خریدیم همان ۵۰ سنت است. به او گفتم با این وضعیت کسی نس جدید را از شما نمیخرد . او گفت: بله، من میدانم .به او گفتم: بیا یه کاری بکن همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش با این کار کسی نمی تواند متوجه شود و جنس قدیم از جنس جدید را تشخیص دهد. در پاسخ در گوشی به من گفت : مگه شما یک دزدی؟
شگفت زده شدم از آنچه او به من گفت و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار می شود
و ذهن مرا در گیر کرده است که : آیا من دزدم ؟
این چه اخلاق و کرداری است؟!
.
ما از جهان غرب عقب تر نیستیم ، از باورهایمان عقب تر مانده ایم
@miras_gozashtegan
یکی از ایرانیان مقیم خارج از کشور مقاله زیبایی نوشته تحت عنوان "آیا من دزدم؟"
ایشان برای بیان این مطلب به دو رخداد که برای او پیش آمده است اشاره می کند
رخداد اول:
او میگوید: زمان امتحانات پزشکی من در ایرلند بود و مبلغی که برای امتحانات میبایست پرداخت میکردم ۳۰۹پوند بود
در صورتی که پول خرد نداشته و من مبلغ ۳۱۰پوند را پرداخت نمودم.امتحانات خود را دادم و بعد از گذشت زمان در حالی که به کشور دیگری رفته بودم.در آن هنگام نامه ای دریافت نمودم دانشگاه که نوشته بود:
(شما در پرداخت هزینه های امتحان اشتباه کردید و به جای مبلغ ۳۰۹ پوند ، ۳۱۰ پوند پرداخت کردید،و این چکی که به همراه این نامه برای شما ارسال شده به ارزش یک پوند می باشد ... ما بیش از حق خودمان دریافت نمی کنیم)
جالب اینجاست که ارزش آن پاکت نامه و نامه ای که در آن تایپ شده بود خود بیش از مبلغ ۱ پوند بود!
ا.
تفاق دوم:او می گوید که من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم، از سوپر مارکت که تو مسیرم بود و خانمی در آن فروشنده بود کاکائو به قیمت ۵۰ سنت میخریدم .در یکی از روزها قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن ۶۰ سنت نوشته بود در قفسه دیگر قرار داد.برای من جای تعجب داشت و از او پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟
در پاسخ،به من گفت:نه،همان نوع و همان کیفیت است !
.
پس دلیل چیست؟
.
در پاسخ به من گفت : به تازگی در کشور نیجریه، که کاکائو برای ما صادر میکرد
اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما بود .این جنس جدید قیمت فروش اش ۶۰ سنت و قبلی را چون قبلا خریدیم همان ۵۰ سنت است. به او گفتم با این وضعیت کسی نس جدید را از شما نمیخرد . او گفت: بله، من میدانم .به او گفتم: بیا یه کاری بکن همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش با این کار کسی نمی تواند متوجه شود و جنس قدیم از جنس جدید را تشخیص دهد. در پاسخ در گوشی به من گفت : مگه شما یک دزدی؟
شگفت زده شدم از آنچه او به من گفت و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار می شود
و ذهن مرا در گیر کرده است که : آیا من دزدم ؟
این چه اخلاق و کرداری است؟!
.
ما از جهان غرب عقب تر نیستیم ، از باورهایمان عقب تر مانده ایم
@miras_gozashtegan