سرباز بودم، یه جیببر دستگیر کردیم.
یه خانمه جیغ زد که نه آقا نکنید با جَوون مردم، حتما نیاز داشته.
جناب سروان بهش گفت خب اون کیفت رو بهش بده تا آزادش کنیم!
خانمه فحش داد و ول کرد رفت.
آدمهای امروز ایران برای چیزهایی که بابتش هزینه نمیدن خیلی فانتزی و هوایی فکر میکنن!
@miras_gozashtegan
یه خانمه جیغ زد که نه آقا نکنید با جَوون مردم، حتما نیاز داشته.
جناب سروان بهش گفت خب اون کیفت رو بهش بده تا آزادش کنیم!
خانمه فحش داد و ول کرد رفت.
آدمهای امروز ایران برای چیزهایی که بابتش هزینه نمیدن خیلی فانتزی و هوایی فکر میکنن!
@miras_gozashtegan
رابطه جدید بین کارگر و کارآفرین
کاریکاتور سوئیسی که ۲ سرمایهدار را در حالی نشان میدهد که سکهها را از کارگران خارج کرده و در سطلی با عنوان حوض سرمایهداری میریزند.
در بیرون، یک کارگر توسط چهرههای بدبختی، گرسنگی و مرگ شکار میشود.
این کاریکاتور در سال ۱۸۹۶ در روزنامه پیامرسان جدید منتشر شد، این روزنامه متعلق به حزب سوسیال دموکرات سوئیس، در شهر زوریخ مستقر بود.
@miras_gozashtegan
کاریکاتور سوئیسی که ۲ سرمایهدار را در حالی نشان میدهد که سکهها را از کارگران خارج کرده و در سطلی با عنوان حوض سرمایهداری میریزند.
در بیرون، یک کارگر توسط چهرههای بدبختی، گرسنگی و مرگ شکار میشود.
این کاریکاتور در سال ۱۸۹۶ در روزنامه پیامرسان جدید منتشر شد، این روزنامه متعلق به حزب سوسیال دموکرات سوئیس، در شهر زوریخ مستقر بود.
@miras_gozashtegan
🔴ابرانسانی که از هیچ همه چیز برای ایران ساخت. تنها چهره تاریخ ایران که بعد از ۱۵ قرن بردگی و برده داری در ایران را برانداخت.
🔹تنها چهره تاریخ ایران که برای بردگان ایرانی نامی هم ردیف خان های حاکم بر جان و مال آنها، قرار داد.
🔹تنها چهره تاریخ معاصر ایران که زبان از توصیف او در رنج است.
@miras_gozashtegan
🔹تنها چهره تاریخ ایران که برای بردگان ایرانی نامی هم ردیف خان های حاکم بر جان و مال آنها، قرار داد.
🔹تنها چهره تاریخ معاصر ایران که زبان از توصیف او در رنج است.
@miras_gozashtegan
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند
برده باشند خیلی سخت است
اما
دادن همان ازادی به مردمی که
میخواهند برده بمانند سخت تر است ...
👤 مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
برده باشند خیلی سخت است
اما
دادن همان ازادی به مردمی که
میخواهند برده بمانند سخت تر است ...
👤 مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
روزی اندوه به روستای ما آمد
گفتیم رهگذر است
اما ماند
گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان
گفتیم: مهمان بد قدمیست دو سه روز دیگر می رود و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان
اکنون اندوه کدخدا شده و تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد.
تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دل ها انبار کرد
پیران ده هنوز به یاد دارند:
روزی که اندوه آمد
"جهل" نگهبان دروازه روستا بود.
@miras_gozashtegan
گفتیم رهگذر است
اما ماند
گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان
گفتیم: مهمان بد قدمیست دو سه روز دیگر می رود و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان
اکنون اندوه کدخدا شده و تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد.
تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دل ها انبار کرد
پیران ده هنوز به یاد دارند:
روزی که اندوه آمد
"جهل" نگهبان دروازه روستا بود.
@miras_gozashtegan
مردم وقتی احساس کنند که در جامعه سهمی دارند از آن محافظت میکنند؛
اما اگر این حس را نداشته باشند، آن جامعه را به نابودی خواهند کشاند...!
مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
اما اگر این حس را نداشته باشند، آن جامعه را به نابودی خواهند کشاند...!
مارتین لوترکینگ
@miras_gozashtegan
"قدرت دیکتاتور ها را كور ميكند"
«بنیتو موسولینی» دیکتاتور ایتالیا وقتی از روی بالکن قصر مجلل خود برای صدها هزار نفر از طرفدارنش دست تکان میداد، هرگز تصور نمی کرد مدتی بعد به دست همین مردم به طرز فجیعی کشته شود !
مردمی که حتی به جنازه موسولینی هم رحم نکردند و روی جسد او ادرار کردند و به قدری به جمجمه موسولینی لگد زدند که له شد و ترکیب چهره اش از بین رفت !
"لئو تولستوی" در مورد ظلم تزارها می نویسد: قدرت دیکتاتورها را کور می کند. آنها همه را حامی و طرفدار خود میبینند، در حالی که مردم چشم انتظار روز انتقام هستند !
@miras_gozashtegan
«بنیتو موسولینی» دیکتاتور ایتالیا وقتی از روی بالکن قصر مجلل خود برای صدها هزار نفر از طرفدارنش دست تکان میداد، هرگز تصور نمی کرد مدتی بعد به دست همین مردم به طرز فجیعی کشته شود !
مردمی که حتی به جنازه موسولینی هم رحم نکردند و روی جسد او ادرار کردند و به قدری به جمجمه موسولینی لگد زدند که له شد و ترکیب چهره اش از بین رفت !
"لئو تولستوی" در مورد ظلم تزارها می نویسد: قدرت دیکتاتورها را کور می کند. آنها همه را حامی و طرفدار خود میبینند، در حالی که مردم چشم انتظار روز انتقام هستند !
@miras_gozashtegan
نخستین بورسیه های ایرانی در فرنگ!
هفتم جولای سال ۱۸۱۱ میلادی، دولت وقت ایران (دوران فتحعلی شاه) دو ایرانی را به عنوان دانشجو روانه انگلستان کرد. این تصمیم که از سوی عباس میرزا ولیعهد وقت گرفته شده بود به تایید وزیر اعظم هم رسیده بود. دلایل اصلی اتخاذ این تصمیم افزایش رفت و آمد فرستادگان انگلستان به ایران و نیاز مبرم به مترجم ماهر و مورد اعتماد و توجه به فرستادن افرادی برای دیدار این سرزمین و آشنایی با اوضاع واقعی انگلستان از نزدیک ذکر شده است.
@miras_gozashtegan
هفتم جولای سال ۱۸۱۱ میلادی، دولت وقت ایران (دوران فتحعلی شاه) دو ایرانی را به عنوان دانشجو روانه انگلستان کرد. این تصمیم که از سوی عباس میرزا ولیعهد وقت گرفته شده بود به تایید وزیر اعظم هم رسیده بود. دلایل اصلی اتخاذ این تصمیم افزایش رفت و آمد فرستادگان انگلستان به ایران و نیاز مبرم به مترجم ماهر و مورد اعتماد و توجه به فرستادن افرادی برای دیدار این سرزمین و آشنایی با اوضاع واقعی انگلستان از نزدیک ذکر شده است.
@miras_gozashtegan
علینقی عالیخانی، اسطورهیِ اقتصادِ ایران
وقتی به وزارت رسید آنقدر جوان و بیتجربه بود که برایِ تشریفاتِ معرفیِ وزرا لباسِ فردِ دیگری را قرض کرد، اما در نهایت حاصلِ کارِ او میانگینِ رشدِ بالایِ ۱۱ درصد و تورمِ ۲ درصد برایِ اقتصادِ کشور بود. بسیاری از برندهایِ مشهورِ صنعتِ ایران در دوره او بنا نهاده شدند و البته سازمانِ مدیریتِ صنعتی یادگارِ اوست. عالیخانی قبل از مرگش زوالِ نابخردانه بسیاری از دستاوردهایش را دید...
یادش گرامی🥀
@miras_gozashtegan
وقتی به وزارت رسید آنقدر جوان و بیتجربه بود که برایِ تشریفاتِ معرفیِ وزرا لباسِ فردِ دیگری را قرض کرد، اما در نهایت حاصلِ کارِ او میانگینِ رشدِ بالایِ ۱۱ درصد و تورمِ ۲ درصد برایِ اقتصادِ کشور بود. بسیاری از برندهایِ مشهورِ صنعتِ ایران در دوره او بنا نهاده شدند و البته سازمانِ مدیریتِ صنعتی یادگارِ اوست. عالیخانی قبل از مرگش زوالِ نابخردانه بسیاری از دستاوردهایش را دید...
یادش گرامی🥀
@miras_gozashtegan
داستان ضرب المثل آن مرحوم دیگر چه گفتند؟
یکی بود یکی نبود ، مردی بود که باغ و ملکی داشت و خانه ی بزرگی و یک سگ پاسبان ! سگ او وقتی که دزد می آمد پارس می کرد و همه را می ترساند و صاحب خانه را با خبر می کرد . صاحب خانه به سگش غذاهای خوب می داد و مواظب بود که مریض نشود .
اما روزی سگ باوفایش از دنیا رفت . صاحب سگ که بسیار ناراحت بود برای سگش یک قبر قشنگ در گورستان عمومی ساخت . مردم همه از این کار ناراضی بودند و می گفتند که دفن کردن سگ در گورستان عمومی درست نیست و این مسئله را با قاضی در میان گذاشتند . قاضی پرسید : چرا سگت را در گورستان عمومی دفن کرده ای ؟
صاحب سگ گفت : من سگم را دوست داشتم چون باوفا بود و جلوی دزدها را می گرفت . قاضی گفت : در هر صورت سگ نجس است و نباید در جایی که آدم ها را دفن می کنند دفن شود .
صاحب سگ که دید ممکن است قاضی حکم بیرون بردن لاشه ی سگش را بدهد فکری کرد و گفت : جناب قاضی ! سگ من با سگ های معمولی فرق داشت او نه تنها در تمام عمرش مزاحم کسی نشد بلکه وصیت کرد که غذایش را برای مدت دو سال به قاضی بدهند ! قاضی ناراحت شد و گفت : غذای سگ را به من بدهید ؟
صاحب سگ گفت : بله سگ من هر ماه پنج من نان و روغن و پنجاه عدد تخم مرغ و چهار من گوشت می خورد . هنگام مردن وصیت کرد که این مقدار را به قاضی بدهیم .
قاضی که می دید صاحب سگ با زیرکی رشوه ی خوبی به او پیشنهاد کرده گفت : عجب سگ خوبی ! آن مرحوم دیگر چه گفتند ؟
از آن پس اگر به کسی برخورد کنیم که به خاطر سود شخصی یا پیشنهاد پولی از عقیده اش دست بردارد و برخلاف عقیده اش عمل کند ، می گوییم آن مرحوم دیگر چه فرمودند ؟
@miras_gozashtegan
یکی بود یکی نبود ، مردی بود که باغ و ملکی داشت و خانه ی بزرگی و یک سگ پاسبان ! سگ او وقتی که دزد می آمد پارس می کرد و همه را می ترساند و صاحب خانه را با خبر می کرد . صاحب خانه به سگش غذاهای خوب می داد و مواظب بود که مریض نشود .
اما روزی سگ باوفایش از دنیا رفت . صاحب سگ که بسیار ناراحت بود برای سگش یک قبر قشنگ در گورستان عمومی ساخت . مردم همه از این کار ناراضی بودند و می گفتند که دفن کردن سگ در گورستان عمومی درست نیست و این مسئله را با قاضی در میان گذاشتند . قاضی پرسید : چرا سگت را در گورستان عمومی دفن کرده ای ؟
صاحب سگ گفت : من سگم را دوست داشتم چون باوفا بود و جلوی دزدها را می گرفت . قاضی گفت : در هر صورت سگ نجس است و نباید در جایی که آدم ها را دفن می کنند دفن شود .
صاحب سگ که دید ممکن است قاضی حکم بیرون بردن لاشه ی سگش را بدهد فکری کرد و گفت : جناب قاضی ! سگ من با سگ های معمولی فرق داشت او نه تنها در تمام عمرش مزاحم کسی نشد بلکه وصیت کرد که غذایش را برای مدت دو سال به قاضی بدهند ! قاضی ناراحت شد و گفت : غذای سگ را به من بدهید ؟
صاحب سگ گفت : بله سگ من هر ماه پنج من نان و روغن و پنجاه عدد تخم مرغ و چهار من گوشت می خورد . هنگام مردن وصیت کرد که این مقدار را به قاضی بدهیم .
قاضی که می دید صاحب سگ با زیرکی رشوه ی خوبی به او پیشنهاد کرده گفت : عجب سگ خوبی ! آن مرحوم دیگر چه گفتند ؟
از آن پس اگر به کسی برخورد کنیم که به خاطر سود شخصی یا پیشنهاد پولی از عقیده اش دست بردارد و برخلاف عقیده اش عمل کند ، می گوییم آن مرحوم دیگر چه فرمودند ؟
@miras_gozashtegan
یونانی ها به کوروش بزرگ گفتند: شما ایرانی ها برای «پول» می جنگید ما یونانی ها برای «شرف».
#کوروش_بزرگ بزرگ گفت:
آشکار است که هر ملتی برای آنچه ندارد میجنگد
@miras_gozashtegan
#کوروش_بزرگ بزرگ گفت:
آشکار است که هر ملتی برای آنچه ندارد میجنگد
@miras_gozashtegan
حکایت نموده اند که در روزگاران قدیم، الاغهای دِه، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودند.
زیرا پالانی که برایشان میدوخت پشت شان را زخمی میکرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید.
از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت... اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمیدوخت، بلکه از مواد اولیه پالانها نیز کم میگذا...شت و اینبار نه تنها پشتشان زخمی میشد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد. بازهم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالانها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالانها به تنشان اندازه شود... و اینبار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت
اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد.
تا اینکه تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی بکنند!!
@miras_gozashtegan
زیرا پالانی که برایشان میدوخت پشت شان را زخمی میکرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید.
از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت... اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمیدوخت، بلکه از مواد اولیه پالانها نیز کم میگذا...شت و اینبار نه تنها پشتشان زخمی میشد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد. بازهم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالانها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالانها به تنشان اندازه شود... و اینبار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت
اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد.
تا اینکه تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی بکنند!!
@miras_gozashtegan
فساد یک جامعه دو قسم است :
یکی موقعی که مردم قوانین را مراعات نمیکنند ،
این درد چاره پذیر است ؛
و دیگر آنکه قوانین مردم را فاسد میکند
که این درد درمانی ندارد ،
زیرا درد ناشی از خودِ درمان است !
#شارل_دو_مونتسکیو
@miras_gozashtegan
یکی موقعی که مردم قوانین را مراعات نمیکنند ،
این درد چاره پذیر است ؛
و دیگر آنکه قوانین مردم را فاسد میکند
که این درد درمانی ندارد ،
زیرا درد ناشی از خودِ درمان است !
#شارل_دو_مونتسکیو
@miras_gozashtegan
اگر مسئولیت یک صحرا را به بخش دولتی واگذار کنید بعد از گذشت پنج سال با کمبود شن مواجه میشوید!
میلتون فریدمن
@miras_gozashtegan
میلتون فریدمن
@miras_gozashtegan
| شهید آمریکایی مشروطه |
هوارد بسکرویل (Howard Baskerville) یک معلم آمریکایی بود که در طی درخواستش مبنی بر کسب تجربه در یک فرهنگ جدید، به تبریز اعزام و در مدرسه مموریال مشغول به تدریس شد.
زمان حضور وی در تبریز مصادف بود با شروع استبداد صغیر و محاصره کردن شهر توسط قشون محمدعلی شاه. او نیز که روحیه مبارزه طلبی داشت با مشروطه خواهان همراه شد و اسلحه بدست گرفت. کنسول آمریکا با این اقدامش مخالفت کرد اما او اعتنایی نکرده و پاسخ میدهد :" من نمیتوانم بیاعتنا زجر کشیدن این مردم را که برای حق خود میجنگند، تماشا کنم". ( آبراهام یسلسون/ روابط سیاسی ایران و آمریکا)
او درنهایت طی نبردی در سن ۲۴سالگی با اصابت گلوله ای در قلبش جان باخت و جسدش نیز برای خانواده اش فرستاده شد.
@miras_gozashtegan
هوارد بسکرویل (Howard Baskerville) یک معلم آمریکایی بود که در طی درخواستش مبنی بر کسب تجربه در یک فرهنگ جدید، به تبریز اعزام و در مدرسه مموریال مشغول به تدریس شد.
زمان حضور وی در تبریز مصادف بود با شروع استبداد صغیر و محاصره کردن شهر توسط قشون محمدعلی شاه. او نیز که روحیه مبارزه طلبی داشت با مشروطه خواهان همراه شد و اسلحه بدست گرفت. کنسول آمریکا با این اقدامش مخالفت کرد اما او اعتنایی نکرده و پاسخ میدهد :" من نمیتوانم بیاعتنا زجر کشیدن این مردم را که برای حق خود میجنگند، تماشا کنم". ( آبراهام یسلسون/ روابط سیاسی ایران و آمریکا)
او درنهایت طی نبردی در سن ۲۴سالگی با اصابت گلوله ای در قلبش جان باخت و جسدش نیز برای خانواده اش فرستاده شد.
@miras_gozashtegan
<[نشست مهستان]>
نخستین پارلمان ایران حدود ۱۸۰۰ سال پیش در زمان اشکانیان به نام مهستان تشکیل شده است؟ نخستین جلسه آن نیز در نوروز سال ۱۷۳ پیش از میلاد با حضور مهرداد اول، پادشاه قدرتمند اشکانی برگزار گردید.
اولین مصوبه این پارلمان انتخابی کردن شاه ایران توسط بزرگان کشور بود.
این مجلس هم دستور جنگ و تصویب قوانین دینی و شاهی و همچنین انتخاب شاهزادگان به عنوان پادشاه را برعهده داشت.
@miras_gozashtegan
نخستین پارلمان ایران حدود ۱۸۰۰ سال پیش در زمان اشکانیان به نام مهستان تشکیل شده است؟ نخستین جلسه آن نیز در نوروز سال ۱۷۳ پیش از میلاد با حضور مهرداد اول، پادشاه قدرتمند اشکانی برگزار گردید.
اولین مصوبه این پارلمان انتخابی کردن شاه ایران توسط بزرگان کشور بود.
این مجلس هم دستور جنگ و تصویب قوانین دینی و شاهی و همچنین انتخاب شاهزادگان به عنوان پادشاه را برعهده داشت.
@miras_gozashtegan
نامه ای به خط پهلوی
این پوست نوشته، نامه ای خصوصی متعلق به اواخر عصر ساسانی یا آغاز عصر اسلام که در منطقه ای میان قم و کاشان نوشته شده و نشان از رواج سواد و کتابت در میان عامه مردم ایران دارد.
پوست نوشته ای است به ابعاد ۱۰ در ۱۲ س. که متنی در ۹ سطر به خط پهلوی بر آن نوشته شده.
این سند به شماره Berk. 245 در کتابخانه بَنکرافت در برکلی کالیفرنیا در ایالات متحده نگهداری می شود.
این سند اصطلاحا یک palimpsest است و آثار متن دیگری در آن به خط پهلوی در ۶ سطر قابل مشاهده است.
برگردان به خط فارسی:
۱. یزدان فرّخ تر کرد، آزرمی خواهر،
۲. مروارید. هر فرّخی بدان خواهرِ
۳. خویش باد! من به دستِ
۴. بَختک شیشه ای روغن به بانو
۵. فرستادم. درستی و رامش خویش
۶. و فرّخزاد را به من بنویسید
۷. و از آنِ من و کودکان
۸. پدرام باش!
ترجمه:
خواهر گرامی، که ایزدان او را خوشبخت تر کنند، مروارید.
هر خوشبختی برای خواهرم باد!
من به دست بختک، یک شیشه ی روغن برایت فرستادم.
از تندرستی و آسایش خودت و فرّخزاد برای من نامه بنویس و از (تندرستی) من و کودکانم آسوده خاطر باش!
روغن را زود بفرست!
@miras_gozashtegan
این پوست نوشته، نامه ای خصوصی متعلق به اواخر عصر ساسانی یا آغاز عصر اسلام که در منطقه ای میان قم و کاشان نوشته شده و نشان از رواج سواد و کتابت در میان عامه مردم ایران دارد.
پوست نوشته ای است به ابعاد ۱۰ در ۱۲ س. که متنی در ۹ سطر به خط پهلوی بر آن نوشته شده.
این سند به شماره Berk. 245 در کتابخانه بَنکرافت در برکلی کالیفرنیا در ایالات متحده نگهداری می شود.
این سند اصطلاحا یک palimpsest است و آثار متن دیگری در آن به خط پهلوی در ۶ سطر قابل مشاهده است.
برگردان به خط فارسی:
۱. یزدان فرّخ تر کرد، آزرمی خواهر،
۲. مروارید. هر فرّخی بدان خواهرِ
۳. خویش باد! من به دستِ
۴. بَختک شیشه ای روغن به بانو
۵. فرستادم. درستی و رامش خویش
۶. و فرّخزاد را به من بنویسید
۷. و از آنِ من و کودکان
۸. پدرام باش!
ترجمه:
خواهر گرامی، که ایزدان او را خوشبخت تر کنند، مروارید.
هر خوشبختی برای خواهرم باد!
من به دست بختک، یک شیشه ی روغن برایت فرستادم.
از تندرستی و آسایش خودت و فرّخزاد برای من نامه بنویس و از (تندرستی) من و کودکانم آسوده خاطر باش!
روغن را زود بفرست!
@miras_gozashtegan
گفت چرا چشمش را بستی؟
گفت: برای اینکه خیال کند در مسیر راست حرکت میکند.
چرا زنگوله بستی؟ گفت برای اینکه اگر ایستاد متوجه شوم.
گفت اگر ایستاد و سرش را تکان داد که صدای زنگوله بیاید چه؟ گفت بیا برو گمشو خر ما از این کلکها بلد نیست. یادش نده!
@miras_gozashtegan
گفت: برای اینکه خیال کند در مسیر راست حرکت میکند.
چرا زنگوله بستی؟ گفت برای اینکه اگر ایستاد متوجه شوم.
گفت اگر ایستاد و سرش را تکان داد که صدای زنگوله بیاید چه؟ گفت بیا برو گمشو خر ما از این کلکها بلد نیست. یادش نده!
@miras_gozashtegan