سلام نظامی جمعی از بازنشستگان نیروی هوایی به سپهبد نادر جهانبانی که بدون دلیل خاصی توسط خلخالی تیر باران شد...
وقتی سپهبد جهانبانی را برای محاکمه آوردند، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند، اما به نظر میرسید او جرمی نداشت، کسی هم پیدا نشد شهادت دهد او جرمی انجام داده. پس روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی عامل فساد !
@miras_gozashtegan
وقتی سپهبد جهانبانی را برای محاکمه آوردند، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند، اما به نظر میرسید او جرمی نداشت، کسی هم پیدا نشد شهادت دهد او جرمی انجام داده. پس روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی عامل فساد !
@miras_gozashtegan
مومیایی نفرین شده:
برطبق برخی ادعاها درسال 1910 یک مومیایی عجیب به خارج مصر قاچاق شد، تمام کسانی که با آن سرکار داشتند بطرز اسرارآمیزی فوت کردند!
جالبه بدونید این مومیای حتی تو کشتی تایتانیک هم حضور داشته.
@miras_gozashtegan
برطبق برخی ادعاها درسال 1910 یک مومیایی عجیب به خارج مصر قاچاق شد، تمام کسانی که با آن سرکار داشتند بطرز اسرارآمیزی فوت کردند!
جالبه بدونید این مومیای حتی تو کشتی تایتانیک هم حضور داشته.
@miras_gozashtegan
هرودت مورخ یونانی میگوید :
قوانین ایرانیان برای همگان یکسان به اجرا در میآید.
داریوش یکم در اجرای قوانین خود نسبت به کارکنان دولت سختگیرتر بود، تا کیفر دادن آنان موجب درس عبرت دیگران شود، زیرا خطاها، لغزشها و سهل انگاریهای مأموران دولتی به حساب حکومت هخامنشیان گذاشته می شد و چنین چیزی را داریوش نمیپسندید.
@miras_gozashtegan
قوانین ایرانیان برای همگان یکسان به اجرا در میآید.
داریوش یکم در اجرای قوانین خود نسبت به کارکنان دولت سختگیرتر بود، تا کیفر دادن آنان موجب درس عبرت دیگران شود، زیرا خطاها، لغزشها و سهل انگاریهای مأموران دولتی به حساب حکومت هخامنشیان گذاشته می شد و چنین چیزی را داریوش نمیپسندید.
@miras_gozashtegan
کلاغی آواز کبک را شنید و بر دلش نشست.
او تصمیم گرفت که آواز کبک را بیاموزد و از این طریق با کبک ها دوستی گزیند و همنشین آنها شود.
کلاغ بسی کوشید اما به جایی نرسید.
سرانجام ناامید شد و خواست به رفتار خویش باز گردد، اما نتوانست.
زیرا آواز خود را نیز فراموش کرده بود و دیگر زبان کلاغ ها را نمی دانست.
بنابرین از اینجا مانده و از آنجا رانده شد.
به جای اینکه از زندگی دیگران تقلید کنی، بهترین خودت باش...
@miras_gozashtegan
او تصمیم گرفت که آواز کبک را بیاموزد و از این طریق با کبک ها دوستی گزیند و همنشین آنها شود.
کلاغ بسی کوشید اما به جایی نرسید.
سرانجام ناامید شد و خواست به رفتار خویش باز گردد، اما نتوانست.
زیرا آواز خود را نیز فراموش کرده بود و دیگر زبان کلاغ ها را نمی دانست.
بنابرین از اینجا مانده و از آنجا رانده شد.
به جای اینکه از زندگی دیگران تقلید کنی، بهترین خودت باش...
@miras_gozashtegan
محمد خاتمی در حوزه رایگیری انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ ،
ربع قرن قبل ، عکس از بری ایورسن
@miras_gozashtegan
ربع قرن قبل ، عکس از بری ایورسن
@miras_gozashtegan
از پیرمردی پرسیدند
از عمری که سپری کردهای چه آموختی؟
جواب داد:
یاد گرفتم که مظلوم حتما پیروز میشود
حتی اگر سالها در انتظارش بماند
یاد گرفتم که
تیرهای شبانه(دعاهای نیمه شب)
هرگز به خطا نمیروند
یاد گرفتم که زندگی
هر لحظه میتواند به پایان برسد
در حالیکه در اوج غفلت هستیم
یاد گرفتم که مهربانی،خوش کلامی
یک چهره خندان و بخشش و سخاوت
بزرگترین دارایی انسان است
یاد گرفتم که ثروتمندترین فرد جهان
کسی است که سلامتی و امنیت دارد
یاد گرفتم هر کس سیر بکارد ریحان درو نمیکند
یاد گرفتم که زندگی به پایان میرسد
اما نگرانی و مشکلات پایانی ندارند
یاد گرفتم هر کس که از مردم می خواهد
حرفهایش را بشنوند
ابتدا باید خودش حرف دیگران را بشنود
یاد گرفتم که مسافرت با مردم
دقیق ترین میکروسکوپی است که
حقیقت درونی آنها را برایت آشکار میکند
یاد گرفتم هر کس که خیلی فلسفهبافی میکند
و زیاد من من میکند، از درون پوچ است
یاد گرفتم آنکس که معدن درونش
از طلا باشد، همیشه طلا میماند
و آنکس که درونش از آهن باشد
هر لحظه تغییر میکند و دگرگون میشود
یاد گرفتم که همه آنهایی که
در گورستان دفن شده اند
سرشان شلوغ بود و قرارهایی داشتند
و در نیتشان چیزهای زیادی نهفته بود
اما هرگز به آن نرسیدند
یاد گرفتم که ما هر شب
تخت را مرتب و اتاق را خنک می کنیم
تا از مرگ کوچکمان(خواب) لذت ببریم
اما آیا اعمالمان را مرتب کرده ایم؟
و قبرهایمان را با طاعت خنک کردهایم
تا از مرگ حقیقیمان لذت ببریم
یکی از عارفان می گوید:
من از کار بیشتر مردم تعجب می کنم
که از بعضی غذاها پرهیز میکنند
تا مریض نشوند
اما از گناهان دوری نمیکنند
تا از سختیهای روز قیامت در امان باشند
@miras_gozashtegan
از عمری که سپری کردهای چه آموختی؟
جواب داد:
یاد گرفتم که مظلوم حتما پیروز میشود
حتی اگر سالها در انتظارش بماند
یاد گرفتم که
تیرهای شبانه(دعاهای نیمه شب)
هرگز به خطا نمیروند
یاد گرفتم که زندگی
هر لحظه میتواند به پایان برسد
در حالیکه در اوج غفلت هستیم
یاد گرفتم که مهربانی،خوش کلامی
یک چهره خندان و بخشش و سخاوت
بزرگترین دارایی انسان است
یاد گرفتم که ثروتمندترین فرد جهان
کسی است که سلامتی و امنیت دارد
یاد گرفتم هر کس سیر بکارد ریحان درو نمیکند
یاد گرفتم که زندگی به پایان میرسد
اما نگرانی و مشکلات پایانی ندارند
یاد گرفتم هر کس که از مردم می خواهد
حرفهایش را بشنوند
ابتدا باید خودش حرف دیگران را بشنود
یاد گرفتم که مسافرت با مردم
دقیق ترین میکروسکوپی است که
حقیقت درونی آنها را برایت آشکار میکند
یاد گرفتم هر کس که خیلی فلسفهبافی میکند
و زیاد من من میکند، از درون پوچ است
یاد گرفتم آنکس که معدن درونش
از طلا باشد، همیشه طلا میماند
و آنکس که درونش از آهن باشد
هر لحظه تغییر میکند و دگرگون میشود
یاد گرفتم که همه آنهایی که
در گورستان دفن شده اند
سرشان شلوغ بود و قرارهایی داشتند
و در نیتشان چیزهای زیادی نهفته بود
اما هرگز به آن نرسیدند
یاد گرفتم که ما هر شب
تخت را مرتب و اتاق را خنک می کنیم
تا از مرگ کوچکمان(خواب) لذت ببریم
اما آیا اعمالمان را مرتب کرده ایم؟
و قبرهایمان را با طاعت خنک کردهایم
تا از مرگ حقیقیمان لذت ببریم
یکی از عارفان می گوید:
من از کار بیشتر مردم تعجب می کنم
که از بعضی غذاها پرهیز میکنند
تا مریض نشوند
اما از گناهان دوری نمیکنند
تا از سختیهای روز قیامت در امان باشند
@miras_gozashtegan
🔺شرح در تصویر ...
+ مهندس رحیم علی خرم صاحب پارک خرم
یا پارک ارم کنونی در غرب تهران و داماد
مرضیه خواننده بود!
+ بر طبق اسناد و مدارک تاریخی او
نه جاسوس بود نه قاتل نه فاسد!
+ بلکه فقط بخاطر ساختن یک پارک برای
جوانان ، از دیدگاه آیت الله خلخالی مفسد
فی الارض شناخته شد و تیربارانش کردند !!!
@miras_gozashtegan
+ مهندس رحیم علی خرم صاحب پارک خرم
یا پارک ارم کنونی در غرب تهران و داماد
مرضیه خواننده بود!
+ بر طبق اسناد و مدارک تاریخی او
نه جاسوس بود نه قاتل نه فاسد!
+ بلکه فقط بخاطر ساختن یک پارک برای
جوانان ، از دیدگاه آیت الله خلخالی مفسد
فی الارض شناخته شد و تیربارانش کردند !!!
@miras_gozashtegan
#شمس_تبریزی
ای اشک آهسته بریز غم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشۀ گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هراحمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست ...
@miras_gozashtegan
ای اشک آهسته بریز غم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشۀ گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هراحمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست ...
@miras_gozashtegan
آیا در ایران باستان، دانشمندی وجود نداشته؟
اینجا برخی از نامهای این بزرگان را گفتیم، اما بدانید که بیشتر از اینهاست، چون اعراب مسلمان در حمله به #ایرانشهر_ساسانی آنقدر از نخبگان را کشتند و آنقدر کتابها به آتش کشیدند و فرهنگها و رسوم ایرانی را ممنوع کردند که بازهم این بزرگان و شاهان و دین و فرهنگ و تز ایرانی است که ماند، که هر تمدنی با حملهی اعراب و مغول و هجوم غرب و شرق بود بیشک کلا از این بین رفته بود.....
✅ دانشمندان ایران باستان، نماد خردورزی و دانشمندی بودهاند؛ از جمله بزرگمهر و برزویه که فراوان از آنها یاد شده است. در اینجا نام چندی از برجسته ترین دانشمندان و اندیشمندان ایران باستان را یادآور می شویم و امید است که خواننده گرامی، خود برای دانش بیشتر گام بردارد.
#هوشتانه
کیمیاگر (هوشتانه استاد مبتکر نظریه اتم یعنی دموکریت بوده است)– دوره هخامنشیان
#آرتاخه (آرتاخایس)
آگاه به مهندسی سازه (از مدیران آبراهه آتوس)– دوره هخامنشیان
#آذرباد_ماراسپندان
فرازمند (حکیم)، اندیشمند، ادیب (از تأثیرگذاترین اشخاص در ادبیات پس از اسلام)– دوره ساسانیان
#باربد
موسیقی دان بزرگ (از اشخاص تأثیر گذار در دانش موسیقی)– دوره ساسانیان
#بروزیه_پزشک
پزشک (پیشوای پزشکان)، اندیشمند، آشنا به زبان های گوناگون– دوره ساسانیان
#بزرگمهر_بختگان
اندیشمند و وزیر خسرو انوشیروان (نماد خردمندی و کاردانی در دوره پس از اسلام)– دوره ساسانیان
#اسکیلاس
دریانورد، کاشف و مهندس سازنده کاریزها "زمان حکومت داریوش"_ دوره هخامنشی
#ستاسپ
دریانورد و کاشف "زمان حکومت خشایارشا"_ دوره هخامنشی
#بویر_اندا
مهندس "زمان خشایارشا"_ دوره هخامنشی
#استانس
شیمی دان و استاد دموکریتوس_ دوره هخامنشی
#برازه
مهندس و بنیاد کننده شهر فیروزآباد پارس "در زمان اردشیر پاپکان"_ دوره ساسانی
#برانوش
سازنده بناهای شادروان شوشتر_ دوره ساسانی
#فرغان
مهندس و سازنده طاق خسرو انوشیروان_ دوره ساسانی
#جهن_برزین
سازنده تخت تاغدیس_ دوره ساسانی
#مهرنرسی
وزیر دانشمند بهرام گور_ دوره ساسانی
#نکیسا
موسیقی دان_ دوره ساسانی
#ثرتیه
از نخستین پزشکان که در اوستا از او یاد شده است.
#ویونگهان
پدر جمشید، نخستین کسی که آشنا به فشردن گیاه هوم شد_ دوره پیشدادی
#جاماسپ
فیلسوف و وزیر گشتاسب کیانی_ دوره کیانی
در پایان نام دانشمند و آموزگار بزرگ، #آشوزرتشت_اسپنتمان که اندیشمندان بزرگ جهان، به راه و بینش پاک ایشان باورمند هستند در کهکشان ایران باستان درخشان است.
@miras_gozashtegan
اینجا برخی از نامهای این بزرگان را گفتیم، اما بدانید که بیشتر از اینهاست، چون اعراب مسلمان در حمله به #ایرانشهر_ساسانی آنقدر از نخبگان را کشتند و آنقدر کتابها به آتش کشیدند و فرهنگها و رسوم ایرانی را ممنوع کردند که بازهم این بزرگان و شاهان و دین و فرهنگ و تز ایرانی است که ماند، که هر تمدنی با حملهی اعراب و مغول و هجوم غرب و شرق بود بیشک کلا از این بین رفته بود.....
✅ دانشمندان ایران باستان، نماد خردورزی و دانشمندی بودهاند؛ از جمله بزرگمهر و برزویه که فراوان از آنها یاد شده است. در اینجا نام چندی از برجسته ترین دانشمندان و اندیشمندان ایران باستان را یادآور می شویم و امید است که خواننده گرامی، خود برای دانش بیشتر گام بردارد.
#هوشتانه
کیمیاگر (هوشتانه استاد مبتکر نظریه اتم یعنی دموکریت بوده است)– دوره هخامنشیان
#آرتاخه (آرتاخایس)
آگاه به مهندسی سازه (از مدیران آبراهه آتوس)– دوره هخامنشیان
#آذرباد_ماراسپندان
فرازمند (حکیم)، اندیشمند، ادیب (از تأثیرگذاترین اشخاص در ادبیات پس از اسلام)– دوره ساسانیان
#باربد
موسیقی دان بزرگ (از اشخاص تأثیر گذار در دانش موسیقی)– دوره ساسانیان
#بروزیه_پزشک
پزشک (پیشوای پزشکان)، اندیشمند، آشنا به زبان های گوناگون– دوره ساسانیان
#بزرگمهر_بختگان
اندیشمند و وزیر خسرو انوشیروان (نماد خردمندی و کاردانی در دوره پس از اسلام)– دوره ساسانیان
#اسکیلاس
دریانورد، کاشف و مهندس سازنده کاریزها "زمان حکومت داریوش"_ دوره هخامنشی
#ستاسپ
دریانورد و کاشف "زمان حکومت خشایارشا"_ دوره هخامنشی
#بویر_اندا
مهندس "زمان خشایارشا"_ دوره هخامنشی
#استانس
شیمی دان و استاد دموکریتوس_ دوره هخامنشی
#برازه
مهندس و بنیاد کننده شهر فیروزآباد پارس "در زمان اردشیر پاپکان"_ دوره ساسانی
#برانوش
سازنده بناهای شادروان شوشتر_ دوره ساسانی
#فرغان
مهندس و سازنده طاق خسرو انوشیروان_ دوره ساسانی
#جهن_برزین
سازنده تخت تاغدیس_ دوره ساسانی
#مهرنرسی
وزیر دانشمند بهرام گور_ دوره ساسانی
#نکیسا
موسیقی دان_ دوره ساسانی
#ثرتیه
از نخستین پزشکان که در اوستا از او یاد شده است.
#ویونگهان
پدر جمشید، نخستین کسی که آشنا به فشردن گیاه هوم شد_ دوره پیشدادی
#جاماسپ
فیلسوف و وزیر گشتاسب کیانی_ دوره کیانی
در پایان نام دانشمند و آموزگار بزرگ، #آشوزرتشت_اسپنتمان که اندیشمندان بزرگ جهان، به راه و بینش پاک ایشان باورمند هستند در کهکشان ایران باستان درخشان است.
@miras_gozashtegan
صفا آمدی! خرداد ۱۳۱۳ - صفحه اول روزنامه ترکیه درباره سفر رضاشاه پهلوی به آن کشور. این سفر تنها سفر خارجی رضاشاه در دوران حکومتش بود.
@miras_gozashtegan
صفا آمدی! خرداد ۱۳۱۳ - صفحه اول روزنامه ترکیه درباره سفر رضاشاه پهلوی به آن کشور. این سفر تنها سفر خارجی رضاشاه در دوران حکومتش بود.
@miras_gozashtegan
| فاجعه کوناکسا |
بعد از درگذشت داریوش دوم پسر بزرگش اردشیر دوم به سلطنت رسید. کوروش فرزند دیگر داریوش ( برای تفاوت با کوروش بزرگ او را "کوچک" می نامیدند)، که پادشاهی برادرش را نپذیرفت، علیهش توطئه و خواست او را بکشد که البته این علمش ناکام ماند. اردشیر نیز بخاطر پا در میانی مادرش او را بخشید و به ساتراپ های غربی تبعید کرد.
اما بعد مشخص شد که این عملش اشتباه بوده و منجر به یکی از بزرگترین شورش تاریخ شاهنشاهی میشود. کوروش کوچک هزاران مزدور یونانی را بکار گرفت و در سال 401 پیش از میلاد به سوی پایتخت حرکت کرد تا تاج و تخت را از برادرش بستاند. او با لشکر خود در منطقه کوناکسا در کناره رود فرات مقابل برادر قرار میگیرد و سرانجام کوروش کوچک پس از نبردی سهمگین کشته شده و به دنبال این حادثه سپاهیانش فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
@miras_gozashtegan
بعد از درگذشت داریوش دوم پسر بزرگش اردشیر دوم به سلطنت رسید. کوروش فرزند دیگر داریوش ( برای تفاوت با کوروش بزرگ او را "کوچک" می نامیدند)، که پادشاهی برادرش را نپذیرفت، علیهش توطئه و خواست او را بکشد که البته این علمش ناکام ماند. اردشیر نیز بخاطر پا در میانی مادرش او را بخشید و به ساتراپ های غربی تبعید کرد.
اما بعد مشخص شد که این عملش اشتباه بوده و منجر به یکی از بزرگترین شورش تاریخ شاهنشاهی میشود. کوروش کوچک هزاران مزدور یونانی را بکار گرفت و در سال 401 پیش از میلاد به سوی پایتخت حرکت کرد تا تاج و تخت را از برادرش بستاند. او با لشکر خود در منطقه کوناکسا در کناره رود فرات مقابل برادر قرار میگیرد و سرانجام کوروش کوچک پس از نبردی سهمگین کشته شده و به دنبال این حادثه سپاهیانش فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
@miras_gozashtegan
با ورود اسلام به ایران مردان ريش گذاشتند.
سال ۱۰۰۷،شاه عباس صفوى حكم تراشیدن ریش را صادر نمود. بر اساس این فرمان همه مردان حتی روحانیون موظف به تراشیدن ریش خود شدند
@miras_gozashtegan
سال ۱۰۰۷،شاه عباس صفوى حكم تراشیدن ریش را صادر نمود. بر اساس این فرمان همه مردان حتی روحانیون موظف به تراشیدن ریش خود شدند
@miras_gozashtegan
رسم دربار هخامنشی چنین بود که شاه فقط در کنار مادر و همسرش غذا میخورد. همسر شاه پایینتر از او مینشست و مادر شاه بالاتر مینشست چراکه در سنت ایرانیان مادر جایگاه والایی داشت.
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگویید!
روزی پادشاهی دانا به شهری وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد چوپان میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. پادشاه دایرهای روی زمین میکشد. چوپان با خطی آن را دو نیم میکند. پادشاه تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. چوپان هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. پادشاه پنجه دستش را باز میکند و به سوی چوپان حواله میدهد. چوپان هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. پادشاه برمیخیزد، از چوپان تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: چوپان دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ صاف و مسطح است. و او پیازی نشان داد که به شکل پیاز لایه لایه است. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر چوپان هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن پادشاه دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. او تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. او پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود.😳😆
@miras_gozashtegan
روزی پادشاهی دانا به شهری وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد چوپان میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. پادشاه دایرهای روی زمین میکشد. چوپان با خطی آن را دو نیم میکند. پادشاه تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. چوپان هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. پادشاه پنجه دستش را باز میکند و به سوی چوپان حواله میدهد. چوپان هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. پادشاه برمیخیزد، از چوپان تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: چوپان دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ صاف و مسطح است. و او پیازی نشان داد که به شکل پیاز لایه لایه است. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر چوپان هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن پادشاه دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. او تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. او پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود.😳😆
@miras_gozashtegan
یکی از ریشه های احتمالی که برای لغت "زمین" در نظر گرفته می شود این است که با توجه به اینکه از قديم، جوهر و ذات کره زمين را سرد میدانستند از واژه ی زم (به معنای سرما) براى آن استفاده كردند!
@miras_gozashtegan
@miras_gozashtegan
ما پادشاه را کشتیم؛
سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم
حالا تنها چیزی که گیرمان آمده،
یک پادشاه جدید بدتر است!
آن زمان برای آزادی میجنگیدیم ، ولی الان برای نان!!!
👤ویکتور هوگو
@miras_gozashtegan
سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم
حالا تنها چیزی که گیرمان آمده،
یک پادشاه جدید بدتر است!
آن زمان برای آزادی میجنگیدیم ، ولی الان برای نان!!!
👤ویکتور هوگو
@miras_gozashtegan
ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ که ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮﺩ !
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﻻﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﭼﭙﺎﻭﻟﮕﺮﺍﻥ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺑﺎ ﻏﻼﻣﺶ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﺯﯾﺮ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﮐﻮﻩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﺷﺐ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺯﯾﻦ ﻭ ﻟﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﻼﻡ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺯﺩﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩﺩ، ﻭﺯﯾﺮﮔﻔﺖ: ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﭘﺲ ﺧﻮﺏ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ ﺷﻨﯿﺪﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﻦ . ﺳﭙﺲ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺴﺖ . ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﻏﻼﻡ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﮐﻮ؟
ﻏﻼﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺁﺩﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑرد.
@miras_gozashtegan
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﻻﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﭼﭙﺎﻭﻟﮕﺮﺍﻥ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺑﺎ ﻏﻼﻣﺶ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﺯﯾﺮ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﮐﻮﻩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﺷﺐ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺯﯾﻦ ﻭ ﻟﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﻼﻡ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺯﺩﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩﺩ، ﻭﺯﯾﺮﮔﻔﺖ: ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﭘﺲ ﺧﻮﺏ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ ﺷﻨﯿﺪﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﻦ . ﺳﭙﺲ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺴﺖ . ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﻏﻼﻡ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﮐﻮ؟
ﻏﻼﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺁﺩﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑرد.
@miras_gozashtegan
وقتی موعد اعدام سقراط رسید، زنش را دید که داشت گریه میکرد!
نزدیکش شد و پرسید: چه چیزی باعث گریه ات شده عزیزم؟
زن در حالی که گریه میکرد گفت: ظالمانه کشته خواهی شد.
سقراط گفت: یعنی اگر عادلانه کشته میشدم گریه نمیکردی؟!
زن گفت: منظورم اینست که بیگناه کشته می شوی!
سقراط گفت: یعنی دوست داشتی گناهکار باشم؟!
زن خود را از آغوش او رها کرد و گفت:
الهی زیر گل بری که موقع مردن هم دست از فلسفه و منطق برنمیداری!! 😆
#طنز
#سقراط ❤️
@miras_gozashtegan
نزدیکش شد و پرسید: چه چیزی باعث گریه ات شده عزیزم؟
زن در حالی که گریه میکرد گفت: ظالمانه کشته خواهی شد.
سقراط گفت: یعنی اگر عادلانه کشته میشدم گریه نمیکردی؟!
زن گفت: منظورم اینست که بیگناه کشته می شوی!
سقراط گفت: یعنی دوست داشتی گناهکار باشم؟!
زن خود را از آغوش او رها کرد و گفت:
الهی زیر گل بری که موقع مردن هم دست از فلسفه و منطق برنمیداری!! 😆
#طنز
#سقراط ❤️
@miras_gozashtegan