ادم ها زیادی برایم تکراری شدند، میتوانم حدس بزنم ثانیه بعدی چه رفتار کسل کننده ای قرار است نشان دهند یا چه حرفی بزنند تا خراش تازه ای روی اعصابم بیاندازند.
چطور میشود تا این حد غیرقابل تحمل بود؟ از ادم هایی که توهم برتری دارند و فکر میکنند آسمان باز شده و انسان ها به زمین افتادهاند حالم بهم میخورد، تفکرات پوسیده و سطحی و خودپسندانه. به گونهای خود را دست بالا میگرند که انگار تنها مخلوقات درین هستی بیپایان آنها هستند.
هرچه محقر تر و پست تر، توهم بزرگ و والا بودن بیشتر....
چطور میشود تا این حد غیرقابل تحمل بود؟ از ادم هایی که توهم برتری دارند و فکر میکنند آسمان باز شده و انسان ها به زمین افتادهاند حالم بهم میخورد، تفکرات پوسیده و سطحی و خودپسندانه. به گونهای خود را دست بالا میگرند که انگار تنها مخلوقات درین هستی بیپایان آنها هستند.
هرچه محقر تر و پست تر، توهم بزرگ و والا بودن بیشتر....
هرچقدر که بزرگتر میشی، انگار فاصله این تولد تا تولد بعدی یا فاصله این عید تا عید سال دیگه، کوتاهتر میشه. چون میگن آدما زمان رو بر اساس عمری که کردن میسنجن. مثلا یک سال برای یه بچه یک ساله یک عمره و برای یک آدم پنجاه ساله فقط دو درصد یک عمر!
میدونی چی از همه بیشتر اذیتم میکنه؟ اینکه هیچکدوم از آدمای اطرافم منِ واقعی رو نمیشناسن، اونا فقط نقشی که براشون بازی کردمُ میشناسن، نمیدونن چقدر میتونم غمگین باشم و چقدر با خندیدن بروزش بدم، نمیدونن چه فشاری رومه و چقدر همه چیو عادی جلوه میدم، ناراحتم و میترسم؛ میترسم اگه یه روز رفتم کسی نفهمه چرا و برای چی..!
مادربزرگ حواسش به شمعدانیها بود. گاه حتی همین که چرخی میزد کنار حوض و نگاهشان میکرد، کافی بود برای قد کشیدنشان. بعدها فهمیدم عشق مراقبت میخواهد. چیزی مثل زمزمهی اینکه “حواست به من باشد” ...
یه افسانه هست که میگه:
«وقتی دو نفر خیلی همدیگه رو دوست دارن؛ میتونن تو بُعد های دیگه غیر از این جهان همدیگه رو ملاقات کنن و با هم حرف بزنن. مثلا توی خواب!ممکنه طرف حتی یادش نباشه ولی بیدار که بشه تو رو یادش میاد.
«وقتی دو نفر خیلی همدیگه رو دوست دارن؛ میتونن تو بُعد های دیگه غیر از این جهان همدیگه رو ملاقات کنن و با هم حرف بزنن. مثلا توی خواب!ممکنه طرف حتی یادش نباشه ولی بیدار که بشه تو رو یادش میاد.
ولی من آدم نرفتنم ادمِ موندن و ساختن باهات ، ادمه رویا چیدن راجبه تموم قشنگیای آیندمون، آدمه کمکت کردن و بزرگ شدن کنار هم ، آدمه دعوا کردن ولی کنارت موندن ، آدمه هدف داشتن و ساختن با تو ، من آدم تموم این چیزام ولی اگر یه روزی رفتم بدون تو آدمه تموم این چیزا نبودی.
غمگین نباش!
به اتفاقات خوبِ هنوز نیوفتاده فکر کن!
به لبخند هایِ هنوز نزده، آدمهای خوبِ هنوز ملاقات نکرده، و سفرهای ناب هنوز نرفته...
فکر کن به مسیرهای سبز و روشنی که بنبست نیستند، به پل های محکمی که به سرزمین های آرام میرسند و به قلب های بزرگی که خداوند به وسعت اقیانوس ها به آنها میبخشد..!
به اتفاقات خوبِ هنوز نیوفتاده فکر کن!
به لبخند هایِ هنوز نزده، آدمهای خوبِ هنوز ملاقات نکرده، و سفرهای ناب هنوز نرفته...
فکر کن به مسیرهای سبز و روشنی که بنبست نیستند، به پل های محکمی که به سرزمین های آرام میرسند و به قلب های بزرگی که خداوند به وسعت اقیانوس ها به آنها میبخشد..!
اعتبارِ آدما به حضورشون نیست، به دلهرهایه که در نبودنشون احساس میشه؛ بعضی از نبودن ها رو هیچ بودنی پر نمیکنه.
باور کنید وقتی یکی سعی میکنه
شما رو از دست نده به این معنی
نیست که جز شما کسی دورش نیست!
باور کنید وقتی یکی سعی میکنه
شما رو از دست نده به این معنی
نیست که جز شما کسی دورش نیست!
آدم رو به جایی نرسونید که از خودش بپرسه، بود و نبود من مگه براش فرقی هم میکنه؟
آدمیزاد همیشه بین راضی بودن خودش و راضی نگه داشتن والدینش سرگردانه، نه میشه آدم خودشو بیخیال بشه و نه میشه با عذاب وجدان اون یکی کنار بیاد.
هیچوقت نزار به عنوان یه گزینه بهت نگاه کنن،یا همین الان اره یا برای همیشه نه!
قشنگ ترین تعریفی که از تعهد خوندم این بود که:«اگه یه نفر رو قلباً و با تمام وجود دوست داشته باشی، تعهد آسون ترین چیزیه که می تونی داشته باشی، چون هیچکس جز اون به چشمت نمی اد و هیچکس نمی تونه به اندازه ی اون زیبا و کامل باشه.»