Forwarded from کانال دوات فرهنگ، هنر و ادبیات
عبور از نیما خندهدار است
گزارشی پیرامون حضور سایه در خانهی فرهنگ گیلان
#دوات ، #یادایاد _بازنشر:
گزارش از:مزدک پنجهای
مجلهی گیلهوا ویژهی فرهنگ، هنر و ادبیات خانهی فرهنگ گیلان نوروز ۱۳۸۷
سردبیر ویژهنامه:علیرضا پنجهای
21.39.pdf
https://www.tg-me.com/davat1394/12959
گزارشی پیرامون حضور سایه در خانهی فرهنگ گیلان
گزارش از:مزدک پنجهای
مجلهی گیلهوا ویژهی فرهنگ، هنر و ادبیات خانهی فرهنگ گیلان نوروز ۱۳۸۷
سردبیر ویژهنامه:علیرضا پنجهای
21.39.pdf
https://www.tg-me.com/davat1394/12959
Telegram
کانال دوات فرهنگ، هنر و ادبیات
در مراسم مقابل تالار وحدت ، یلدا ابتهاج، دختر این شاعر، بر سن حاضر و حضورش با شعار درود بر سایه و تسلیت تسلیت حاضران همراه بود.
وی در سخنانی گفت: سایه بالاخره به سرزمین خود بازگشت. خوشحالم که با همکاری وزارت ارشاد، سفارت ایران و همکاری مردم، این اتفاق رخ داد و من با برادرانم کیوان و کاوه توانستیم این مسأله را فراهم کنیم که امروز به وطن برگردد و با مشایعت شما راهی زادگاهش شود و فردا شنبه، پنجم شهریور ماه ار ساعت هشت صبح در باغ محتشم به خاک سپرده شود.
وی در سخنانی گفت: سایه بالاخره به سرزمین خود بازگشت. خوشحالم که با همکاری وزارت ارشاد، سفارت ایران و همکاری مردم، این اتفاق رخ داد و من با برادرانم کیوان و کاوه توانستیم این مسأله را فراهم کنیم که امروز به وطن برگردد و با مشایعت شما راهی زادگاهش شود و فردا شنبه، پنجم شهریور ماه ار ساعت هشت صبح در باغ محتشم به خاک سپرده شود.
به اطلاع هنرمندان و دوستداران فرهنگ و هنر میرساند مراسم خاکسپاری شاعر امیر هوشنگ ابتهاج، شنبه ۵ شهریور، ساعت ۸ صبح در باغ محتشم رشت برگزار میشود.
گزارش اختصاصی پیرامون مراسم تدفین هوشنگ ابتهاج «سایه» در رشت
http://pj-m.blogfa.com/post/652
@mazdakpanjehee
http://pj-m.blogfa.com/post/652
@mazdakpanjehee
Blogfa
گزارشی پیرامون مراسم تدفین هوشنگ ابتهاج «سایه» در رشت
گزارشی پیرامون مراسم تدفین هوشنگ ابتهاج «سایه» در رشت - ادبی
احداث آرامگاه سایه در رشت، یک فرصت فرهنگی است
مزدک پنجهای
در روز تدفین هوشنگ ابتهاج، دخترش با مردم چنین سخن گفت: «سایه را در این خاک به امانت به شما میسپاریم و امیدواریم به هر شکل که میتوانید پاسدارش باشید و در غیاب ما به این خاک سر بزند. » بعد از مراسم تدفین آنها که از مسیر آرامگاه سایه عبور میکنند، شهادت میدهند که مردم در ساعات مختلف از شبانه روز به عهدی که با یلدا ابتهاج بستند، پایبند بودهاند.
دیروز سومین روز تدفین سایه بود و به مانند سه روز گذشته مردم در کنار مزار او شمع روشن کردند و شعر خواندند. اتفاقی که میتواند نوید دهندهی یک هنجار فرهنگی بزرگ برای رشت باشد. حضور سایه در گیلان سبب شده تا سرمایهی عظیم فرهنگی- گردشگری وارد رشت شود و اگر تا دیروز شهر رشت محل عبور مسافران به سایر شهرها بوده اما حالا توقفگاهی برای سیاحت فرهنگی مسافران قلمداد میشد.
اگر چه با تخریب خانهی مادری سایه یک فرصت بزرگ جذب سرمایه از رشت و فرهنگدوستانش از دست رفت اما با ایجاد آرامگاه ایشان در رشت و البته تبدیل آن به یک مجموعهی فرهنگی با معماریای ویژه، خواهد توانست کاستی دیروز را جبران کند. در واقع مطالبات عموم مردم فرهنگدوست رشت، دیگر نه صرفاً ایجاد یک خیابان یا میدان به نام سایه و نصب سردیس ایشان در آرامگاهش است بلکه با توجه به ایجاد یک فرصت سیاسی- اجتماعی-تاریخی، مسوولان سیاسی- فرهنگی رشت در یک موقعیت ویژه قرار گرفتهاند و باید بپذیرند که دیگر نمیتوان ادامهی مسیر را بدون برنامهریزی فرهنگی مدون، پیش برد. آنچه مهم است آرامگاه سایه با توجه به واکنش مثبت مردم به حضور ایشان در رشت، باید بهعنوان یک فضا و مجموعهی فرهنگی در نظر گرفته شود، به مانند آنچه که دربارهی حافظ، سعدی، عطار، دکتر معین اتفاق افتاده است. این شهر نیازمند برندسازی فرهنگی است و برای این مهم باید از همه ظرفیتهای موجود در کشور و استان به لحاظ طراحی، معماری بهره برده شود.
#سایه #هوشنگ_ابتهاج #مزدک_پنجهای #رشت #فرهنگ
https://www.instagram.com/p/Ch3-nEMKSW6/?igshid=MDJmNzVkMjY=
مزدک پنجهای
در روز تدفین هوشنگ ابتهاج، دخترش با مردم چنین سخن گفت: «سایه را در این خاک به امانت به شما میسپاریم و امیدواریم به هر شکل که میتوانید پاسدارش باشید و در غیاب ما به این خاک سر بزند. » بعد از مراسم تدفین آنها که از مسیر آرامگاه سایه عبور میکنند، شهادت میدهند که مردم در ساعات مختلف از شبانه روز به عهدی که با یلدا ابتهاج بستند، پایبند بودهاند.
دیروز سومین روز تدفین سایه بود و به مانند سه روز گذشته مردم در کنار مزار او شمع روشن کردند و شعر خواندند. اتفاقی که میتواند نوید دهندهی یک هنجار فرهنگی بزرگ برای رشت باشد. حضور سایه در گیلان سبب شده تا سرمایهی عظیم فرهنگی- گردشگری وارد رشت شود و اگر تا دیروز شهر رشت محل عبور مسافران به سایر شهرها بوده اما حالا توقفگاهی برای سیاحت فرهنگی مسافران قلمداد میشد.
اگر چه با تخریب خانهی مادری سایه یک فرصت بزرگ جذب سرمایه از رشت و فرهنگدوستانش از دست رفت اما با ایجاد آرامگاه ایشان در رشت و البته تبدیل آن به یک مجموعهی فرهنگی با معماریای ویژه، خواهد توانست کاستی دیروز را جبران کند. در واقع مطالبات عموم مردم فرهنگدوست رشت، دیگر نه صرفاً ایجاد یک خیابان یا میدان به نام سایه و نصب سردیس ایشان در آرامگاهش است بلکه با توجه به ایجاد یک فرصت سیاسی- اجتماعی-تاریخی، مسوولان سیاسی- فرهنگی رشت در یک موقعیت ویژه قرار گرفتهاند و باید بپذیرند که دیگر نمیتوان ادامهی مسیر را بدون برنامهریزی فرهنگی مدون، پیش برد. آنچه مهم است آرامگاه سایه با توجه به واکنش مثبت مردم به حضور ایشان در رشت، باید بهعنوان یک فضا و مجموعهی فرهنگی در نظر گرفته شود، به مانند آنچه که دربارهی حافظ، سعدی، عطار، دکتر معین اتفاق افتاده است. این شهر نیازمند برندسازی فرهنگی است و برای این مهم باید از همه ظرفیتهای موجود در کشور و استان به لحاظ طراحی، معماری بهره برده شود.
#سایه #هوشنگ_ابتهاج #مزدک_پنجهای #رشت #فرهنگ
https://www.instagram.com/p/Ch3-nEMKSW6/?igshid=MDJmNzVkMjY=
06.pdf
295.6 KB
گفتگوی روزنامه شرق با ضیاء موحد دربارهی هوشنگ ابتهاج و شعرهایش
06.pdf
06.pdf
یادداشتی در پاسخ به گفتوگوی روزنامهی شرق با ضیاء موحد
قالب غزل، قالب مرده است
مزدک پنجهای
گفتوگوی «احمد غلامی» با «ضیاء موحد» را در روزنامهی شرقِ سهشنبه 8شهریور خواندم. فارغ از صراحت لهجهی ضیاء موحد، و گفتوگوی پینگپونگی احمد غلامی که نشان از تبحر ایشان و شناختش نسبت به شعر ابتهاج داشت، آنچه موجب شد تا نسبت به بخشی از این گفتوگو واکنش نشان دهم، آنجا بود که ضیاء موحد، شعر ابتهاج را صرفاً مبتنی بر موسیقی و ریتم میدانست و کارکرد دیگری برایش قائل نبود. ایشان دربارهی شعر ابتهاج «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است/ ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است/گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/ دانی که رسیدن هنر گام زمان است» معتقد بود: «هزار تا بالاتر از این را مولوی و دیگر شاعران قدیم گفتهاند». و بعد به عنوان مثال شعر «ارغوان» ابتهاج را آه و ناله و رمانتیک میدانست که از جوهر شعر برخوردار نیست. موحد هر بار که در مقابل پرسشهای مصداقی غلامی قرار گرفت، سعی کرد به جای ارایه پاسخ منطقی به مصداق روی آورد. ایشان معتقد بود: اخوان در شعرش همین مفاهیم را به شکل نوتری میگوید و معتقد است حرفهایی که پیرامون شعرهای آقای ابتهاج زده میشود، ریشه در حرفهای آقای شفیعی کدکنی و غوغاسالاری امثال ایشان دارد.
البته در جایی که میگوید شعرهای آقای ابتهاج بیان امروزی ندارد و از نشانههای امروزی به دور است، و در واقع معاصر نیست، نمیتوان ایرادی بر سخنش وارد آورد چرا که شعر ابتهاج ساحت مدرنی ندارد و به شدت به نمادهای شعر قدمایی وابسته است. اما در جایی که بیان میدارد: «شعرهای ابتهاج فاقد شعریت است» به نظر قضاوت ایشان منصفانه نیست. ضمن اینکه ایشان تعریفی از «شعریت» ارایه نکرده و با این اوصاف بیان ایشان بوی سلیقه میدهد.
اما دلیل نگارش این سطور به آن بخش از گفتوگو باز میگردد که به هنگام مقایسهی شعر «سیمین بهبهانی» با «سایه» ، وقتی به شعر سیمین «شبی همرهت گذر به سوی چمن کنم/ز تن جامه بر کنم/ ز گل پیرهن کنم» یا به شعر «ای با تو درآمیخته چون جان، تنم امشب/ لعلت گل مرجان زده بر دامنم امشب... ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود/ روشن شودت چشم، که تر دامنم امشب/گلبرگ نیَم، شبنم یک بوسه بسم نیست/ رگبار پسندم، که زگل خرمنم امشب... » اشاره میکند، در مدح آن، میگوید این «شعر واقعاً زنانه است».
ادامه در بخش نظرات👇
#هوشنگ_ابتهاج #ضیاء_موحد #مزدک_پنجهای #شفیعی_کدکنی #غزل #سیمین_بهبهانی #حسین_منزوی #محمدعلی_بهمنی
https://www.instagram.com/p/Ch45vy9K5o9/?igshid=MDJmNzVkMjY=
قالب غزل، قالب مرده است
مزدک پنجهای
گفتوگوی «احمد غلامی» با «ضیاء موحد» را در روزنامهی شرقِ سهشنبه 8شهریور خواندم. فارغ از صراحت لهجهی ضیاء موحد، و گفتوگوی پینگپونگی احمد غلامی که نشان از تبحر ایشان و شناختش نسبت به شعر ابتهاج داشت، آنچه موجب شد تا نسبت به بخشی از این گفتوگو واکنش نشان دهم، آنجا بود که ضیاء موحد، شعر ابتهاج را صرفاً مبتنی بر موسیقی و ریتم میدانست و کارکرد دیگری برایش قائل نبود. ایشان دربارهی شعر ابتهاج «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است/ ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است/گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/ دانی که رسیدن هنر گام زمان است» معتقد بود: «هزار تا بالاتر از این را مولوی و دیگر شاعران قدیم گفتهاند». و بعد به عنوان مثال شعر «ارغوان» ابتهاج را آه و ناله و رمانتیک میدانست که از جوهر شعر برخوردار نیست. موحد هر بار که در مقابل پرسشهای مصداقی غلامی قرار گرفت، سعی کرد به جای ارایه پاسخ منطقی به مصداق روی آورد. ایشان معتقد بود: اخوان در شعرش همین مفاهیم را به شکل نوتری میگوید و معتقد است حرفهایی که پیرامون شعرهای آقای ابتهاج زده میشود، ریشه در حرفهای آقای شفیعی کدکنی و غوغاسالاری امثال ایشان دارد.
البته در جایی که میگوید شعرهای آقای ابتهاج بیان امروزی ندارد و از نشانههای امروزی به دور است، و در واقع معاصر نیست، نمیتوان ایرادی بر سخنش وارد آورد چرا که شعر ابتهاج ساحت مدرنی ندارد و به شدت به نمادهای شعر قدمایی وابسته است. اما در جایی که بیان میدارد: «شعرهای ابتهاج فاقد شعریت است» به نظر قضاوت ایشان منصفانه نیست. ضمن اینکه ایشان تعریفی از «شعریت» ارایه نکرده و با این اوصاف بیان ایشان بوی سلیقه میدهد.
اما دلیل نگارش این سطور به آن بخش از گفتوگو باز میگردد که به هنگام مقایسهی شعر «سیمین بهبهانی» با «سایه» ، وقتی به شعر سیمین «شبی همرهت گذر به سوی چمن کنم/ز تن جامه بر کنم/ ز گل پیرهن کنم» یا به شعر «ای با تو درآمیخته چون جان، تنم امشب/ لعلت گل مرجان زده بر دامنم امشب... ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود/ روشن شودت چشم، که تر دامنم امشب/گلبرگ نیَم، شبنم یک بوسه بسم نیست/ رگبار پسندم، که زگل خرمنم امشب... » اشاره میکند، در مدح آن، میگوید این «شعر واقعاً زنانه است».
ادامه در بخش نظرات👇
#هوشنگ_ابتهاج #ضیاء_موحد #مزدک_پنجهای #شفیعی_کدکنی #غزل #سیمین_بهبهانی #حسین_منزوی #محمدعلی_بهمنی
https://www.instagram.com/p/Ch45vy9K5o9/?igshid=MDJmNzVkMjY=
یادداشتی در پاسخ به گفتوگوی روزنامهی شرق با ضیاء موحد پیرامون شعرهای ابتهاج
قالب غزل، قالبی مرده است
مزدک پنجهای
گفتوگوی «احمد غلامی» با «ضیاء موحد» را در روزنامهی شرقِ سهشنبه 8شهریور http://rb.gy/ccaqdx خواندم . فارغ از صراحت لهجهی ضیاء موحد، و گفتوگوی پینگپونگی احمد غلامی که نشان از تبحر ایشان و شناختش نسبت به شعر ابتهاج داشت، آنچه موجب شد تا نسبت به بخشی از این گفتوگو واکنش نشان دهم، آنجا بود که ضیاء موحد، شعر ابتهاج را صرفاً مبتنی بر موسیقی و ریتم میدانست و کارکرد دیگری برایش قائل نبود. ایشان دربارهی شعر ابتهاج «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است/ ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است/گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/ دانی که رسیدن هنر گام زمان است» معتقد بود: «هزار تا بالاتر از این را مولوی و دیگر شاعران قدیم گفتهاند». و بعد به عنوان مثال شعر «ارغوان» ابتهاج را آه و ناله و رمانتیک میدانست که از جوهر شعر برخوردار نیست. موحد هر بار که در مقابل پرسشهای مصداقی غلامی قرار گرفت، سعی کرد به جای ارایه پاسخ منطقی به مصداق روی آورد. ایشان معتقد بود: اخوان در شعرش همین مفاهیم را به شکل نوتری میگوید و معتقد است حرفهایی که پیرامون شعرهای آقای ابتهاج زده میشود، ریشه در حرفهای آقای شفیعی کدکنی و غوغاسالاری امثال ایشان دارد.
البته در جایی که میگوید شعرهای آقای ابتهاج بیان امروزی ندارد و از نشانههای امروزی به دور است، و در واقع معاصر نیست، نمیتوان ایرادی بر سخنش وارد آورد چرا که شعر ابتهاج ساحت مدرنی ندارد و به شدت به نمادهای شعر قدمایی وابسته است. اما در جایی که بیان میدارد: «شعرهای ابتهاج فاقد شعریت است» به نظر قضاوت ایشان منصفانه نیست. ضمن اینکه ایشان تعریفی از «شعریت» ارایه نکرده و با این اوصاف بیان ایشان بوی سلیقه میدهد.
اما دلیل نگارش این سطور به آن بخش از گفتوگو باز میگردد که به هنگام مقایسهی شعر «سیمین بهبهانی» با «سایه» ، وقتی به شعر سیمین «شبی همرهت گذر به سوی چمن کنم/ز تن جامه بر کنم/ ز گل پیرهن کنم» یا به شعر «ای با تو درآمیخته چون جان، تنم امشب/ لعلت گل مرجان زده بر دامنم امشب... ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود/ روشن شودت چشم، که تر دامنم امشب/گلبرگ نیَم، شبنم یک بوسه بسم نیست/ رگبار پسندم، که زگل خرمنم امشب... » اشاره میکند، در مدح آن، میگوید این «شعر واقعاً زنانه است».
نکته اینکه وقتی پرسشگر به شعر «وقتی از جنگ گم پا نهادی بیرون و رها گشــتی از آن گره کور گمار/ ناگهان آبشاری از نور/ بر ســرت میریزد...» یا شعرهای دیگر سایه استناد میکند، ضیاء موحد میگوید: «نیما بهتر از این را سروده است.» این در حالی است که ایشان یا دقت نمیفرمایند یا فراموش میکنند که در مقابل شعر زنانهی خانم بهبهانی که مورد مصداق ایشان بوده نیز می توان این طور استدلال کرد که فروغ به مراتب شعرهای بهتر و جسورانهتری دارد که موجب انقلاب در شعر زنان شده است و در واقع به مراتب بهتر ساختارها و نُرمهای اجتماع را در شعر شکستهاست. ضمن اینکه در همین شعر سیمین بهبهانی که مورد مثال آقای موحد بوده، از لغات و تعابیری چون «گلبرگ»، «لعل»، «دامن» و «خرمن» استفاده شده که بارها و بارها در ادبیات کلاسیک استعمال شده است. بنابراین بهنظر باید ریشهی اظهارات ضیاء موحد را نه تنها در مخالفتخوانیاش با شعر ابتهاج بلکه در این مسئله دانست که ایشان معتقد است: «قالب غزل، قالبی مرده است». موحد، پیرو همین دیدگاه معتقد است: «بعد از حافظ ما در زمینه غزلسرایی جز عدهای مقلد چیزی نداریم.»
جالبتر اینکه وقتی صحبت از «سیمین بهبهانی» میشود اشارهای به پایان دوران غزلسرایی نمیکند و البته فراموش میکند که شبی روی آنتن زندهی شبکهی چهاردر برنامهی «نقد شعر» بیان داشته است: «نه غزل سیمین بهبهانی، نه غزل منزوی و نه غزل محمد علی بهمنی؛ اینها اصلا شعر نیست.» همچنین در گفتگوی اخیر، در مقایسهی غزل سایه و غزل سیمین بهبهانی بیان می دارد که « غزل [بهبانی] با آدم حرف میزند»، در واقع مخاطب در برخورد با اظهارات ضیاء موحد با ضدیّت و تناقضگویی در گفتار، استدلال و تحلیل مواجه می شود.
ضیاء موحد اهل فلسفه و منطق است، کتاب سعدی او یکی از بینظیرترین کتابهایی است که با نثری شیوا و روان در عرصهی سعدیپژوهی تقریر شده است و البته یادداشت مذکور چیزی از ارزشها و تواناییهای ایشان نخواهد کاست.
https://www.instagram.com/p/Ch45vy9K5o9/?igshid=MDJmNzVkMjY=
@mazdakpanjehee
قالب غزل، قالبی مرده است
مزدک پنجهای
گفتوگوی «احمد غلامی» با «ضیاء موحد» را در روزنامهی شرقِ سهشنبه 8شهریور http://rb.gy/ccaqdx خواندم . فارغ از صراحت لهجهی ضیاء موحد، و گفتوگوی پینگپونگی احمد غلامی که نشان از تبحر ایشان و شناختش نسبت به شعر ابتهاج داشت، آنچه موجب شد تا نسبت به بخشی از این گفتوگو واکنش نشان دهم، آنجا بود که ضیاء موحد، شعر ابتهاج را صرفاً مبتنی بر موسیقی و ریتم میدانست و کارکرد دیگری برایش قائل نبود. ایشان دربارهی شعر ابتهاج «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است/ ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است/گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/ دانی که رسیدن هنر گام زمان است» معتقد بود: «هزار تا بالاتر از این را مولوی و دیگر شاعران قدیم گفتهاند». و بعد به عنوان مثال شعر «ارغوان» ابتهاج را آه و ناله و رمانتیک میدانست که از جوهر شعر برخوردار نیست. موحد هر بار که در مقابل پرسشهای مصداقی غلامی قرار گرفت، سعی کرد به جای ارایه پاسخ منطقی به مصداق روی آورد. ایشان معتقد بود: اخوان در شعرش همین مفاهیم را به شکل نوتری میگوید و معتقد است حرفهایی که پیرامون شعرهای آقای ابتهاج زده میشود، ریشه در حرفهای آقای شفیعی کدکنی و غوغاسالاری امثال ایشان دارد.
البته در جایی که میگوید شعرهای آقای ابتهاج بیان امروزی ندارد و از نشانههای امروزی به دور است، و در واقع معاصر نیست، نمیتوان ایرادی بر سخنش وارد آورد چرا که شعر ابتهاج ساحت مدرنی ندارد و به شدت به نمادهای شعر قدمایی وابسته است. اما در جایی که بیان میدارد: «شعرهای ابتهاج فاقد شعریت است» به نظر قضاوت ایشان منصفانه نیست. ضمن اینکه ایشان تعریفی از «شعریت» ارایه نکرده و با این اوصاف بیان ایشان بوی سلیقه میدهد.
اما دلیل نگارش این سطور به آن بخش از گفتوگو باز میگردد که به هنگام مقایسهی شعر «سیمین بهبهانی» با «سایه» ، وقتی به شعر سیمین «شبی همرهت گذر به سوی چمن کنم/ز تن جامه بر کنم/ ز گل پیرهن کنم» یا به شعر «ای با تو درآمیخته چون جان، تنم امشب/ لعلت گل مرجان زده بر دامنم امشب... ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود/ روشن شودت چشم، که تر دامنم امشب/گلبرگ نیَم، شبنم یک بوسه بسم نیست/ رگبار پسندم، که زگل خرمنم امشب... » اشاره میکند، در مدح آن، میگوید این «شعر واقعاً زنانه است».
نکته اینکه وقتی پرسشگر به شعر «وقتی از جنگ گم پا نهادی بیرون و رها گشــتی از آن گره کور گمار/ ناگهان آبشاری از نور/ بر ســرت میریزد...» یا شعرهای دیگر سایه استناد میکند، ضیاء موحد میگوید: «نیما بهتر از این را سروده است.» این در حالی است که ایشان یا دقت نمیفرمایند یا فراموش میکنند که در مقابل شعر زنانهی خانم بهبهانی که مورد مصداق ایشان بوده نیز می توان این طور استدلال کرد که فروغ به مراتب شعرهای بهتر و جسورانهتری دارد که موجب انقلاب در شعر زنان شده است و در واقع به مراتب بهتر ساختارها و نُرمهای اجتماع را در شعر شکستهاست. ضمن اینکه در همین شعر سیمین بهبهانی که مورد مثال آقای موحد بوده، از لغات و تعابیری چون «گلبرگ»، «لعل»، «دامن» و «خرمن» استفاده شده که بارها و بارها در ادبیات کلاسیک استعمال شده است. بنابراین بهنظر باید ریشهی اظهارات ضیاء موحد را نه تنها در مخالفتخوانیاش با شعر ابتهاج بلکه در این مسئله دانست که ایشان معتقد است: «قالب غزل، قالبی مرده است». موحد، پیرو همین دیدگاه معتقد است: «بعد از حافظ ما در زمینه غزلسرایی جز عدهای مقلد چیزی نداریم.»
جالبتر اینکه وقتی صحبت از «سیمین بهبهانی» میشود اشارهای به پایان دوران غزلسرایی نمیکند و البته فراموش میکند که شبی روی آنتن زندهی شبکهی چهاردر برنامهی «نقد شعر» بیان داشته است: «نه غزل سیمین بهبهانی، نه غزل منزوی و نه غزل محمد علی بهمنی؛ اینها اصلا شعر نیست.» همچنین در گفتگوی اخیر، در مقایسهی غزل سایه و غزل سیمین بهبهانی بیان می دارد که « غزل [بهبانی] با آدم حرف میزند»، در واقع مخاطب در برخورد با اظهارات ضیاء موحد با ضدیّت و تناقضگویی در گفتار، استدلال و تحلیل مواجه می شود.
ضیاء موحد اهل فلسفه و منطق است، کتاب سعدی او یکی از بینظیرترین کتابهایی است که با نثری شیوا و روان در عرصهی سعدیپژوهی تقریر شده است و البته یادداشت مذکور چیزی از ارزشها و تواناییهای ایشان نخواهد کاست.
https://www.instagram.com/p/Ch45vy9K5o9/?igshid=MDJmNzVkMjY=
@mazdakpanjehee
سلام جناب پنجهای عزیز.
ممنونم که یادداشت ارزشمندتان را برایم ارسال کردید. در اینستا هم دیدم، اما آنجا ردگیری نوشتار در لابهلای کامنتها گاهی دشوار میشود.
دقیق و چند سویه نوشتید.
البته که رمانتیک بودن شعر سایه نافی شاعرانه بودن آن نیست.
و اینکه بعد از حافظ غزل موفق نداریم، نظری تعصبآمیز است.
و نظرتان درباره سیمین هم جالب بود.
بیشک بخشی از تاریخ ادبی، تاریخ اغراض و اهداف و منافعِ گروهی، محفلی و حتی شخصی است. برجسته شدن یک شاعر یا جریان هم الزاماً و منحصراً به ارزشهای زبانی و تمهیدات فرمی یا جهانِ بازنموده آن شاعر یا جریان مربوط نمیشود.
درست گفتند دکتر موحد که بخشی از شهرت و اعتبارِ سایه مدیون و مرهون جریانسازیِ (به تعبیرشان هیاهویِ) شفیعی کدکنی است. دکتر شفیعی در این سالها بسیار کوشیدند شاعرانی چون فرورانفر، خانلری، سایه و... را در مقابل نیما و شاملو و فروغ برکشند و نماینده شعر مدرن و متجدد معاصر معرفی کنند. درباره براهنی و رویایی که یکسره نظری منفی دارند و جریانهای آوانگارد جدیدتر را کلا به رسمیت نمیشناسند.
اما برکشیدن سیمین بهبهانی و امتیاز اغراقآمیز به شعر او دادن هم محصول همین جریانسازیها و اغراض است. ضیاء موحد (و به تبع ایشان، اسماعیل خویی و مرحوم علیمحمد حقشناس) سخاوتمندانه لقب "نیمای غزل" را به سیمین اعطا کردند. لقبی که شاید چندان به قامت سیمین راست نمیآید.
چنان که به درستی نشان دادید سیمین در بسیاری از غزلهای خود نه تنها از فروغ که گاه شاید از سایه سنتیتر هست. و ابداع وزنها و بحرهای جدید هم به خودی خود وزنی در شاعرانگی ندارد. (جالب آنکه استاد شفیعی به خانلری لقب "نیمای غزل" دادند!)
بگذریم. ببخشید اطاله کلام دادم. بهره میبرم از نوشتههای شما.
البته نگاه من به شعر سایه زیاد مثبت نیست. در روزهای آغازین درگذشت سایه و در آن هیاهوی اولیه، یادداشتی دمِ دستی برای یکی از دوستان نوشتم. برایتان ارسال میکنم.
شاید در آینده با زبانی علمیتر و منطقیتر چیز درستتری در این باره نوشتم.
#دکتر_رضا_چراغی
@mazdakpanjehee
ممنونم که یادداشت ارزشمندتان را برایم ارسال کردید. در اینستا هم دیدم، اما آنجا ردگیری نوشتار در لابهلای کامنتها گاهی دشوار میشود.
دقیق و چند سویه نوشتید.
البته که رمانتیک بودن شعر سایه نافی شاعرانه بودن آن نیست.
و اینکه بعد از حافظ غزل موفق نداریم، نظری تعصبآمیز است.
و نظرتان درباره سیمین هم جالب بود.
بیشک بخشی از تاریخ ادبی، تاریخ اغراض و اهداف و منافعِ گروهی، محفلی و حتی شخصی است. برجسته شدن یک شاعر یا جریان هم الزاماً و منحصراً به ارزشهای زبانی و تمهیدات فرمی یا جهانِ بازنموده آن شاعر یا جریان مربوط نمیشود.
درست گفتند دکتر موحد که بخشی از شهرت و اعتبارِ سایه مدیون و مرهون جریانسازیِ (به تعبیرشان هیاهویِ) شفیعی کدکنی است. دکتر شفیعی در این سالها بسیار کوشیدند شاعرانی چون فرورانفر، خانلری، سایه و... را در مقابل نیما و شاملو و فروغ برکشند و نماینده شعر مدرن و متجدد معاصر معرفی کنند. درباره براهنی و رویایی که یکسره نظری منفی دارند و جریانهای آوانگارد جدیدتر را کلا به رسمیت نمیشناسند.
اما برکشیدن سیمین بهبهانی و امتیاز اغراقآمیز به شعر او دادن هم محصول همین جریانسازیها و اغراض است. ضیاء موحد (و به تبع ایشان، اسماعیل خویی و مرحوم علیمحمد حقشناس) سخاوتمندانه لقب "نیمای غزل" را به سیمین اعطا کردند. لقبی که شاید چندان به قامت سیمین راست نمیآید.
چنان که به درستی نشان دادید سیمین در بسیاری از غزلهای خود نه تنها از فروغ که گاه شاید از سایه سنتیتر هست. و ابداع وزنها و بحرهای جدید هم به خودی خود وزنی در شاعرانگی ندارد. (جالب آنکه استاد شفیعی به خانلری لقب "نیمای غزل" دادند!)
بگذریم. ببخشید اطاله کلام دادم. بهره میبرم از نوشتههای شما.
البته نگاه من به شعر سایه زیاد مثبت نیست. در روزهای آغازین درگذشت سایه و در آن هیاهوی اولیه، یادداشتی دمِ دستی برای یکی از دوستان نوشتم. برایتان ارسال میکنم.
شاید در آینده با زبانی علمیتر و منطقیتر چیز درستتری در این باره نوشتم.
#دکتر_رضا_چراغی
@mazdakpanjehee
درودها مزدک جان
گفتگوی آقای موحد را نخواندم.
در کل این نوع تناقض گویی بیشتر به مود و حال بر می گردد تا استدلال های مصداقی...
کلی گویی واژه آشنا برای همه ی ماست.
تکلیف سایه با شعر خودش مشخص بود و بهتر از ما با فضاهای متناقض ادبی آشنایی داشت.
او وفادار به سبک و روش نئو کلاسیک بود که با همان خاستگاه سنت هم آمیختگی و تناسب داشت.
حتی ریسک سیمین بهبهانی را انجام نمی دهد. که قالب های عروضی را بشکند چون باز در دام همان ترکیبات مستعمل و قدیم، شاعر غزل سرا گیر می کند.
شعر سایه با بیان رمانتیک، بیشترعام پسند است و طبقه ی خاص سنت گرا را تا اندازه ای اقناع می کند اما زبان شعر پیشرو نیست.
نه سایه نه سیمین بهبهانی ...نه بسیاری غزل سراهای پست مدرن که با چپاندن کلمات روز می خواهند به زور، زبان غزل را به روز کنند در این دام گرفتار شده اند
مشکل ازدفرم، قالب و بندهای عروضی است.
اما عظمت سایه در الحاقیه هابی است که در ترانه سرایی و موسیقی و اجراهای رمانتیک و...می توان ردیابی کرد.
(ترانه هایی با مضمون های سیاسی و اجتماعی و حشر و نشر با غول های موسیقی اصیل مانند آقای لطفی و شجریان باعث محبوبیت ویژه سایه در اهل موسیقی اصیل شده است در موسیقی سنتی هم معمولا گرایش به شعر کلاسیک قالب است و به شعرهای معاصر و پیشرو کمتر بها داده میشود چون کاربرد آن ها در دستگاه های موسیقی چالش های خود را دارد.
اجرا های رمانتیک هم در بین طبقه عام طرفداران سرسخت دارد و این نشان از نبوغ شاعر نسبت به درک زیبایی شناسی طبقه مورد نظر است.
ایجاد این محبوبیت در دوره ی رکود شعر چند وجهی و قابل تحسین است.
تاثیر دکتر کدکنی و ..را هم اضافه کن و جو رسانه ای
به شخصه برای من تفکر سایه در شعر مقدس نیست اما قابل احترام است.
آقای موحد هم به همان مشکل سایه به شکلی دیگر گرفتار است
نوسرای پیشامدرن است و زبان شعرش از فضای زبان متفاوت روز جا مانده، به کهنه گی می زند.
این را بر اساس کتاب های قبلی که از او خوانده ام می گویم.
اینکه استاد منطق و فلسفه هستند در حوزه خودش بسیار قابل احترام است اما در حوزه ی شعر و نقد متفاوت مشکلات خاص خودش را دارد.
الان چه کسی می آید اسم مجموعه را می نویسد: نردبان «اندر» بیابان؟ 🙂
جز ذهنیت مدرن سنت گرا؟
#کوروش_جوانروح
@panjeheemazdak
گفتگوی آقای موحد را نخواندم.
در کل این نوع تناقض گویی بیشتر به مود و حال بر می گردد تا استدلال های مصداقی...
کلی گویی واژه آشنا برای همه ی ماست.
تکلیف سایه با شعر خودش مشخص بود و بهتر از ما با فضاهای متناقض ادبی آشنایی داشت.
او وفادار به سبک و روش نئو کلاسیک بود که با همان خاستگاه سنت هم آمیختگی و تناسب داشت.
حتی ریسک سیمین بهبهانی را انجام نمی دهد. که قالب های عروضی را بشکند چون باز در دام همان ترکیبات مستعمل و قدیم، شاعر غزل سرا گیر می کند.
شعر سایه با بیان رمانتیک، بیشترعام پسند است و طبقه ی خاص سنت گرا را تا اندازه ای اقناع می کند اما زبان شعر پیشرو نیست.
نه سایه نه سیمین بهبهانی ...نه بسیاری غزل سراهای پست مدرن که با چپاندن کلمات روز می خواهند به زور، زبان غزل را به روز کنند در این دام گرفتار شده اند
مشکل ازدفرم، قالب و بندهای عروضی است.
اما عظمت سایه در الحاقیه هابی است که در ترانه سرایی و موسیقی و اجراهای رمانتیک و...می توان ردیابی کرد.
(ترانه هایی با مضمون های سیاسی و اجتماعی و حشر و نشر با غول های موسیقی اصیل مانند آقای لطفی و شجریان باعث محبوبیت ویژه سایه در اهل موسیقی اصیل شده است در موسیقی سنتی هم معمولا گرایش به شعر کلاسیک قالب است و به شعرهای معاصر و پیشرو کمتر بها داده میشود چون کاربرد آن ها در دستگاه های موسیقی چالش های خود را دارد.
اجرا های رمانتیک هم در بین طبقه عام طرفداران سرسخت دارد و این نشان از نبوغ شاعر نسبت به درک زیبایی شناسی طبقه مورد نظر است.
ایجاد این محبوبیت در دوره ی رکود شعر چند وجهی و قابل تحسین است.
تاثیر دکتر کدکنی و ..را هم اضافه کن و جو رسانه ای
به شخصه برای من تفکر سایه در شعر مقدس نیست اما قابل احترام است.
آقای موحد هم به همان مشکل سایه به شکلی دیگر گرفتار است
نوسرای پیشامدرن است و زبان شعرش از فضای زبان متفاوت روز جا مانده، به کهنه گی می زند.
این را بر اساس کتاب های قبلی که از او خوانده ام می گویم.
اینکه استاد منطق و فلسفه هستند در حوزه خودش بسیار قابل احترام است اما در حوزه ی شعر و نقد متفاوت مشکلات خاص خودش را دارد.
الان چه کسی می آید اسم مجموعه را می نویسد: نردبان «اندر» بیابان؟ 🙂
جز ذهنیت مدرن سنت گرا؟
#کوروش_جوانروح
@panjeheemazdak
ماجرای نامهی #یدالله_رویایی
سال هشتاد و هشت که نخستین مجموعه شعرم "چوپان کلمات"منتشر شد، کمی بیشتر از حالا جسارت داشتم، لابد اقتضای سن و سال بود. بعد از ضد حالی که کتابفروشی واقع در بیستون رشت، هنگامی که کتابم را بردم تا بفروشد، به من زد؛ کتاب را نپذیرفت و گفت: "به جای چاپ این چیزها برو صنعت یاد بگیر"، شاید جوان دیگری بود با این همه سرخوردگی، قید شعر و شاعری را میزد. اما استقبال اطرافیان و در جمع کاندیدای دریافت جایزه شعر جوان ایران قرار گرفتن کتاب و نقدهای متعدد منتقدین و اهالی شعر و دوستان روی این مجموعه باعث شد، برایم تنها نقش کتاب اول را نداشته باشد و چیزی فراتر از آن باشد.
کتابی که چراغ راه آیندهام شد و بر خلاف بسیاری که کتاب اولشان را دوست ندارند و یا آن را ضعیف میدانند، برای من اما بسیار مهم و موثر در ادامهی راهم قلمداد میشد. البته بسیار بیشتر از سایر کتابهایم دوستاش دارم.
سال هشتاد و هشت کتاب را با شور و اشتیاقی که داشتم برای خیلیها ارسال کردم، چون مثل حالا شعر را با اکراه پخش میکردند. هزینه پست هم نسبت به حالا خیلی ارزانتر بود. کتاب را برای #یدالله_رویایی عزیز هم ارسال کردم. علاقهی بسیاری به شعرهایش پیدا کرده بودم و نقدی هم روی آفرینههاش با عنوان "تکنیسین بزرگ شعر حجم" در نشریه "نوشتا" نوشته بودم. همانطور که خودش در نامه نوشته، دیر کتاب را خوانده و دیر هم پاسخ داده اما نکته اینجاست، زمانی که نامه را پست میکند؛ ما از آن نشانی رفته بودیم. پستچی اما چون بسیار برایمان نامه میآورده، نامه را بر نگردانده، داده بوده به همسایه و او هم بعد گذشت چند ماه امانت داری، مرا پیدا کرده بود و نامه را داد دستم.
نامه اگر چه کوتاه اما بسیار ارزشمند و مهم است. مدتها در جابهجاییهای خانه گمش کرده بودم تا اینکه مجددا پیدا شد.
امشب دوباره مرورش کردم و به یاد آوردم که هنوز چه مسیر طول و درازی در پیش دارم...
#شعر_حجم #یدالله_رویایی
#چوپان_کلمات #مزدک_پنجه_ای #شعر #گیلان #رشت #سال۸۸ #هشتاد_هشت
https://www.instagram.com/p/Br05716n6V4/?igshid=MDJmNzVkMjY=
سال هشتاد و هشت که نخستین مجموعه شعرم "چوپان کلمات"منتشر شد، کمی بیشتر از حالا جسارت داشتم، لابد اقتضای سن و سال بود. بعد از ضد حالی که کتابفروشی واقع در بیستون رشت، هنگامی که کتابم را بردم تا بفروشد، به من زد؛ کتاب را نپذیرفت و گفت: "به جای چاپ این چیزها برو صنعت یاد بگیر"، شاید جوان دیگری بود با این همه سرخوردگی، قید شعر و شاعری را میزد. اما استقبال اطرافیان و در جمع کاندیدای دریافت جایزه شعر جوان ایران قرار گرفتن کتاب و نقدهای متعدد منتقدین و اهالی شعر و دوستان روی این مجموعه باعث شد، برایم تنها نقش کتاب اول را نداشته باشد و چیزی فراتر از آن باشد.
کتابی که چراغ راه آیندهام شد و بر خلاف بسیاری که کتاب اولشان را دوست ندارند و یا آن را ضعیف میدانند، برای من اما بسیار مهم و موثر در ادامهی راهم قلمداد میشد. البته بسیار بیشتر از سایر کتابهایم دوستاش دارم.
سال هشتاد و هشت کتاب را با شور و اشتیاقی که داشتم برای خیلیها ارسال کردم، چون مثل حالا شعر را با اکراه پخش میکردند. هزینه پست هم نسبت به حالا خیلی ارزانتر بود. کتاب را برای #یدالله_رویایی عزیز هم ارسال کردم. علاقهی بسیاری به شعرهایش پیدا کرده بودم و نقدی هم روی آفرینههاش با عنوان "تکنیسین بزرگ شعر حجم" در نشریه "نوشتا" نوشته بودم. همانطور که خودش در نامه نوشته، دیر کتاب را خوانده و دیر هم پاسخ داده اما نکته اینجاست، زمانی که نامه را پست میکند؛ ما از آن نشانی رفته بودیم. پستچی اما چون بسیار برایمان نامه میآورده، نامه را بر نگردانده، داده بوده به همسایه و او هم بعد گذشت چند ماه امانت داری، مرا پیدا کرده بود و نامه را داد دستم.
نامه اگر چه کوتاه اما بسیار ارزشمند و مهم است. مدتها در جابهجاییهای خانه گمش کرده بودم تا اینکه مجددا پیدا شد.
امشب دوباره مرورش کردم و به یاد آوردم که هنوز چه مسیر طول و درازی در پیش دارم...
#شعر_حجم #یدالله_رویایی
#چوپان_کلمات #مزدک_پنجه_ای #شعر #گیلان #رشت #سال۸۸ #هشتاد_هشت
https://www.instagram.com/p/Br05716n6V4/?igshid=MDJmNzVkMjY=
۳۱ شهریور ۱۴۰۱ - شیوه | شبکه 4 - ۳۱ شهریور ماه ۱۴۰۱
https://telewebion.com/episode/0x29940bc
https://telewebion.com/episode/0x29940bc
مجموعه شعر «کیفرخواست» و «جریانشناسی شعر دیداری - شنیداری» (چاپ دوم - ویراست ِ نو) منتشر شد اما...
مدتی است مجموعه شعر «کیفرخواست»، و چاپ دوم(ویراست جدید) کتاب «جریانشناسی شعر دیداری-شنیداری» منتشر شده است، اما در این روزهای غم و اندوه که عسرت را برای من و بسیاری به همراه داشته است، خواندن و شنیدن و گفتن از شعر مجالی دیگر میطلبد، هر چند که شعرهای «کیفرخواست»، بیارتباط به وضعیت معاصر نیست. من همیشه متاثر از پیرامون شعر سرودهام، همیشه همانطور که زیستهام نوشتهام، و شعرهایم نسبت نزدیکی به حال و حالهای مردم دارد. بنابراین بینسبت و بیتعصب با حال شما نیستم. بر این اساس، در وضعیتی که جسم و جان پذیرای عاطفه نیست و خشونت کارزار روزگار است، دریچهای برای جهان ِ روشن ِ شعر نمیبینم تا از آن به سمت ِ کوچهی خوشبخت بنگرم.
@panjeheemazdak
مدتی است مجموعه شعر «کیفرخواست»، و چاپ دوم(ویراست جدید) کتاب «جریانشناسی شعر دیداری-شنیداری» منتشر شده است، اما در این روزهای غم و اندوه که عسرت را برای من و بسیاری به همراه داشته است، خواندن و شنیدن و گفتن از شعر مجالی دیگر میطلبد، هر چند که شعرهای «کیفرخواست»، بیارتباط به وضعیت معاصر نیست. من همیشه متاثر از پیرامون شعر سرودهام، همیشه همانطور که زیستهام نوشتهام، و شعرهایم نسبت نزدیکی به حال و حالهای مردم دارد. بنابراین بینسبت و بیتعصب با حال شما نیستم. بر این اساس، در وضعیتی که جسم و جان پذیرای عاطفه نیست و خشونت کارزار روزگار است، دریچهای برای جهان ِ روشن ِ شعر نمیبینم تا از آن به سمت ِ کوچهی خوشبخت بنگرم.
@panjeheemazdak
Forwarded from انتشارات دوات معاصر
ویراست تازهای از «جریانشناسی شعر دیداری - شنیداری» عرضه شد - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
https://www.mehrnews.com/news/5616458/%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B4%D9%86%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D8%B6%D9%87-%D8%B4%D8%AF
https://www.mehrnews.com/news/5616458/%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B4%D9%86%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D8%B6%D9%87-%D8%B4%D8%AF
خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
توسط انتشارات دوات معاصر؛ ویراست تازهای از «جریانشناسی شعر دیداری - شنیداری» عرضه شد
ویراست تازهای از کتاب «جریان شناسی شعر دیداری - شنیداری» نوشته مزدک پنجهای توسط انتشارات دوات معاصر منتشر و راهی بازار نشر شد.
در سرزمین من!
باران همیشگی است
بغض همیشگی است
رنج در نهان ما درد میکشد
آنچه به گوش نمیرسد تویی!
آنچه مُقَطع گفته میشود منم!
آرزویی از برباد رفتههای سرزمین کهنم
چهرهای زنانه به خود گرفته مرگ
به خون نشسته آزادی
فریادی غسل میشود
جگر گوشهای بر دست میرود
سراسر این سرزمین!
چهرهای زنانه که درد میکشد!
#مجموعه_شعر
#با_من_پرنده_باش
#مزدک_پنجهای
@mazdakpanjehee
باران همیشگی است
بغض همیشگی است
رنج در نهان ما درد میکشد
آنچه به گوش نمیرسد تویی!
آنچه مُقَطع گفته میشود منم!
آرزویی از برباد رفتههای سرزمین کهنم
چهرهای زنانه به خود گرفته مرگ
به خون نشسته آزادی
فریادی غسل میشود
جگر گوشهای بر دست میرود
سراسر این سرزمین!
چهرهای زنانه که درد میکشد!
#مجموعه_شعر
#با_من_پرنده_باش
#مزدک_پنجهای
@mazdakpanjehee
Forwarded from خانه فرهنگ گیلان
صداقت، اعتبار و شرافت محمدرضا یکرنگ صفاکار
مزدک پنجهای
روز گذشته جامعهی فرهنگ و هنر گیلان یکی از نیکوسرشتترین اعضای خود را از دست داد. «محمدرضا یکرنگ صفاکار» نویسنده، مدرس موسیقی، پژوهنده و منتقد سینما بر اثر ابتلا به بیماری درگذشت و خاطر بسیاری از علاقهمندان به عرصهی فرهنگ و هنر را مکدر کرد. او که نیمی از عمر خود را صرف آموزش مبانی موسیقی، تحلیل آثار برجسته چهرههای موسیقی و سینما کرده بود، ما را با دریغهای بسیارمان تنها گذاشت. یکی از شاخصههای او رک گویی، صمیمیت، یکرنگی و صفای درونیاش بود. هیچ گاه کینه به دل نمیگرفت. در یاددادن به جوانها خست به خرج نداد و به شهادت بسیاری از علاقهمندان به عرصه موسیقی و سینما، درِ خانهاش به روی همه باز بود. خانهای که در یکی از کوچههای زولبیایی رشت، گرمابخش علاقهمندان به هنر و نوجویان بود.
وقتی صحبت از «خانهی فرهنگ گیلان» میشود، بیشک نمیتوان از برنامههای پر و پیمان «موسیقی، خیال، اندیشه» او نگفت. سالها پیش که برای نخستین بار سایه (هوشنگ ابتهاج) خانهی فرهنگ آمده بود، با دیدن پوستر برنامههایی که محمدرضا یکرنگ صفاکار برگزار میکرد، حیرت کرد، با تعجب میپرسید این برنامهها در کجا برگزار میشود، چه قدر بودجه دارید. وقتی به ایشان توضیح دادیم که همهی امکانات ما در خانهی فرهنگ واقع در بیستون، یک اتاق بیست و اندی متری با یک تلویزیون قدیمی است، سرش را به تعجب تکان داد و وقتی تایید دیگران را دید، باورش شد که میتوان با کمترین امکانات، زندگی ساخت و جهانی زیبا آفرید، فقط باید بیدوز و کلک، و با صدق دل کار کرد. در واقع رمز محبوبیت محمدرضا صفاکار رفتار صادقانه و بدور از سیاستش بود. اعتبار و شرافت او در زندگی شخصی و کاری بزرگترین سرمایهی همسر و فرزندانش است. در ماههای اخیر که پایش شکسته بود و خانه نشین شده بود، با او تماس گرفتم و جویای احوالش شدم و پیغام یکی از دوستانی که با ایشان گاهی چالش داشت را رساندم، گفتم فلانی میخواهد به دیدارت بیاید و تماس بگیرد، میترسد از او دلخور باشی، گفت من از هیچ کس کینه به دل ندارم و با سکوت و مکث همیشگیاش مثل همیشه درس اخلاق و فتوت داد.
حالا او رفته است و جمعه او را در کنار دیگر همسنگرانش به دستهای خاک میسپاریم و یقین داریم که با چشمهایش میشنود، با قلبش میبیند و چشم به راه قدمهای یکرنگ شماست.
ساعت و مکان دقیق مراسم تدفین متعاقبا اعلام خواهد شد.
@kfgil
▪️▪️▪️
مزدک پنجهای
روز گذشته جامعهی فرهنگ و هنر گیلان یکی از نیکوسرشتترین اعضای خود را از دست داد. «محمدرضا یکرنگ صفاکار» نویسنده، مدرس موسیقی، پژوهنده و منتقد سینما بر اثر ابتلا به بیماری درگذشت و خاطر بسیاری از علاقهمندان به عرصهی فرهنگ و هنر را مکدر کرد. او که نیمی از عمر خود را صرف آموزش مبانی موسیقی، تحلیل آثار برجسته چهرههای موسیقی و سینما کرده بود، ما را با دریغهای بسیارمان تنها گذاشت. یکی از شاخصههای او رک گویی، صمیمیت، یکرنگی و صفای درونیاش بود. هیچ گاه کینه به دل نمیگرفت. در یاددادن به جوانها خست به خرج نداد و به شهادت بسیاری از علاقهمندان به عرصه موسیقی و سینما، درِ خانهاش به روی همه باز بود. خانهای که در یکی از کوچههای زولبیایی رشت، گرمابخش علاقهمندان به هنر و نوجویان بود.
وقتی صحبت از «خانهی فرهنگ گیلان» میشود، بیشک نمیتوان از برنامههای پر و پیمان «موسیقی، خیال، اندیشه» او نگفت. سالها پیش که برای نخستین بار سایه (هوشنگ ابتهاج) خانهی فرهنگ آمده بود، با دیدن پوستر برنامههایی که محمدرضا یکرنگ صفاکار برگزار میکرد، حیرت کرد، با تعجب میپرسید این برنامهها در کجا برگزار میشود، چه قدر بودجه دارید. وقتی به ایشان توضیح دادیم که همهی امکانات ما در خانهی فرهنگ واقع در بیستون، یک اتاق بیست و اندی متری با یک تلویزیون قدیمی است، سرش را به تعجب تکان داد و وقتی تایید دیگران را دید، باورش شد که میتوان با کمترین امکانات، زندگی ساخت و جهانی زیبا آفرید، فقط باید بیدوز و کلک، و با صدق دل کار کرد. در واقع رمز محبوبیت محمدرضا صفاکار رفتار صادقانه و بدور از سیاستش بود. اعتبار و شرافت او در زندگی شخصی و کاری بزرگترین سرمایهی همسر و فرزندانش است. در ماههای اخیر که پایش شکسته بود و خانه نشین شده بود، با او تماس گرفتم و جویای احوالش شدم و پیغام یکی از دوستانی که با ایشان گاهی چالش داشت را رساندم، گفتم فلانی میخواهد به دیدارت بیاید و تماس بگیرد، میترسد از او دلخور باشی، گفت من از هیچ کس کینه به دل ندارم و با سکوت و مکث همیشگیاش مثل همیشه درس اخلاق و فتوت داد.
حالا او رفته است و جمعه او را در کنار دیگر همسنگرانش به دستهای خاک میسپاریم و یقین داریم که با چشمهایش میشنود، با قلبش میبیند و چشم به راه قدمهای یکرنگ شماست.
ساعت و مکان دقیق مراسم تدفین متعاقبا اعلام خواهد شد.
@kfgil
▪️▪️▪️
Telegram
➖