Mazdak Nezafat pinned «خبر رسید گلویِ کسی بریده شده! نشسته خون همه جا توی حوضِ نقاشی! نمای بازِ کفنپوشها که میگریَند به لختههای سیاهی که مانده بر کاشی صدای مُزدبگیران که پشت در ماندند و واقفاند به شغلِ شریف فحّاشی! نگاه کن که همین میشود نتیجهی شعر که قبل مردن بر جای سفت میشاشی!…»
Forwarded from Dyaloge
بازدید یوتیوب دیالوگ از ۱میلیون گذشت. این در خلاف تصورات اولیه ما بود و گمان نمیکردیم پرداختن به موضوعات جدی اینچنین با استقبال روبرو شود. حالا دیالوگ با سوفیا، انجمن شاعران زنده، فیلمولوژی و کارگاه شعر کومه به پشتوانه شما، با قدرت پیش میرود.
👊🧡
https://youtube.com/c/DyalogeMedia
👊🧡
https://youtube.com/c/DyalogeMedia
Forwarded from Shahin Najafi
من یک فراریام، شبحی چند گانهام
آلبوم جدید
REVELATION
سال ۲۰۲۲
۱۴۰۱
عکس:
حسین فاطمی
آلبوم جدید
REVELATION
سال ۲۰۲۲
۱۴۰۱
عکس:
حسین فاطمی
"تبعید"
بارانِ خون بود آنچه میبارید از چشمم
من تاب آوردم ولی رگبار بعدی را
در وا نشد از پنجههای خُردم اما باز
با مشت کوبیدم در و دیوار بعدی را
سیگار را خاموش میکردم به این امّید:
روشن کنم با فندکش سیگار بعدی را
با دستهای بینمک، با چشمهای شور
در آستینم لانه دادم مار بعدی را
نعشِ برادرها نباید بر زمین میماند
بر دوشِ خود کردم تنِ بر دار بعدی را
رفتم از این آوارشهر بی در و پیکر
دارم تحمل میکنم آوار بعدی را
من کولهبارم را به روی راه پاشیدم
تا درد بگذارد به دوشم بار بعدی را
چیزی به جز جانم نمانده در جهان شعر
با خونِ خود خواهم نوشت آثار بعدی را
با چشمهای شرّ و با این قطرههای سرخ
میزایم از هر اشکِ خود اشرار بعدی را
در لحظهی بدرود گفتن با عزیزانم
آری! کشیدم نقشهی دیدار بعدی را!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر
https://www.instagram.com/p/CaudongLrn2/?utm_medium=copy_link
بارانِ خون بود آنچه میبارید از چشمم
من تاب آوردم ولی رگبار بعدی را
در وا نشد از پنجههای خُردم اما باز
با مشت کوبیدم در و دیوار بعدی را
سیگار را خاموش میکردم به این امّید:
روشن کنم با فندکش سیگار بعدی را
با دستهای بینمک، با چشمهای شور
در آستینم لانه دادم مار بعدی را
نعشِ برادرها نباید بر زمین میماند
بر دوشِ خود کردم تنِ بر دار بعدی را
رفتم از این آوارشهر بی در و پیکر
دارم تحمل میکنم آوار بعدی را
من کولهبارم را به روی راه پاشیدم
تا درد بگذارد به دوشم بار بعدی را
چیزی به جز جانم نمانده در جهان شعر
با خونِ خود خواهم نوشت آثار بعدی را
با چشمهای شرّ و با این قطرههای سرخ
میزایم از هر اشکِ خود اشرار بعدی را
در لحظهی بدرود گفتن با عزیزانم
آری! کشیدم نقشهی دیدار بعدی را!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر
https://www.instagram.com/p/CaudongLrn2/?utm_medium=copy_link
Forwarded from Shahin Najafi
حرف و باس با کار و پا کار عملی کرد. با سیگما بعد از دو سال بدون کنسرت به دیدار فامیل در اروپا و کانادا و آمریکا میآییم. دس پر، تپل، جنگی
من شعر را زندگی میکنم! هر شعرم تکهای از من است.
#دهانی_جریده_از_فریاد را بعد از اولین بازجویی نوشتم. در شهر کوچکم "رودسر" که دوستش دارم.
#آله خفقان بود، حس خفگیای که فریاد شد!
#آخرین_بوسه بهترین روزهای عاشقانهام بود در سختترین لحظات زندگیام. در گیلان زیبای من. عشقی که در روزهای بیماری پدر و بعد از مرگش مرا سرپا نگه داشت. عاشقانهای توام با رنج که در کمپ پناهندگان شهر "اونا" در نزدیکیهای "دورتموند" نوشتمش.
و #امان لحظهی خداحافظی من و مادرم است که در شهر "کلن" نوشته شد.
در #سیگما اما اتفاقات دیگری خواهد افتاد!
تکههای بعدی پازل در راهاند!
#شاهین_نجفی #مزدک_نظافت
#دهانی_جریده_از_فریاد را بعد از اولین بازجویی نوشتم. در شهر کوچکم "رودسر" که دوستش دارم.
#آله خفقان بود، حس خفگیای که فریاد شد!
#آخرین_بوسه بهترین روزهای عاشقانهام بود در سختترین لحظات زندگیام. در گیلان زیبای من. عشقی که در روزهای بیماری پدر و بعد از مرگش مرا سرپا نگه داشت. عاشقانهای توام با رنج که در کمپ پناهندگان شهر "اونا" در نزدیکیهای "دورتموند" نوشتمش.
و #امان لحظهی خداحافظی من و مادرم است که در شهر "کلن" نوشته شد.
در #سیگما اما اتفاقات دیگری خواهد افتاد!
تکههای بعدی پازل در راهاند!
#شاهین_نجفی #مزدک_نظافت
.
به یادِ یکسد و هفتاد و شش رویا که پرپر شد
برای چشمِ خونِ ما که تاریخِ مصور شد
به یاد مادرانِ بیجگرگوشه، و خواهرهام
که هر شب کوچه گورِ جمعی سدها برادر شد
به یاد خندهی افتاده از لبهای آبادی
به یاد جانِ تکّهتکّهی در حبسِ آزادی
سرِ درهای هر زندان هزاران پر بکش با من
و روی هرچه دیوار است چندین در بکش با من
برای مرگ ما شمشیر از رو بستهاند اینها
رفیق بغضهایم! لااقل خنجر بکش با من
اگر دیدی که دشمن زد، برادر روی خاک افتاد
به دندان هم شده او را به یک سنگر بکش با من
علیهِ هر فراموشی، علیه خواب خرگوشی
به گوش لای هر دیوار، جیغ از سر بکش با من
از این ساحل که در گل مینشیند جان هر کشتی
از این دریای سرخِ اشک و خون لنگر بکش با من
سر هر بومِ نقاشیِ در حالِ فروپاشی
بر این شبشهرِ بیرویا دوباره پر بکش با من
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #هواپیمای_اوکراینی #آبادان #متروپل #متروپل_آبادان #مادران_آبان #خاوران #علیه_فراموشی #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_حکومت_اسلامی #نه_به_سپاه #نه_به_خامنه_ای_جنایتکار #نه_به_نظام_فاسد_جمهوری_اسلامی #خامنه_ای_دیکتاتور
به یادِ یکسد و هفتاد و شش رویا که پرپر شد
برای چشمِ خونِ ما که تاریخِ مصور شد
به یاد مادرانِ بیجگرگوشه، و خواهرهام
که هر شب کوچه گورِ جمعی سدها برادر شد
به یاد خندهی افتاده از لبهای آبادی
به یاد جانِ تکّهتکّهی در حبسِ آزادی
سرِ درهای هر زندان هزاران پر بکش با من
و روی هرچه دیوار است چندین در بکش با من
برای مرگ ما شمشیر از رو بستهاند اینها
رفیق بغضهایم! لااقل خنجر بکش با من
اگر دیدی که دشمن زد، برادر روی خاک افتاد
به دندان هم شده او را به یک سنگر بکش با من
علیهِ هر فراموشی، علیه خواب خرگوشی
به گوش لای هر دیوار، جیغ از سر بکش با من
از این ساحل که در گل مینشیند جان هر کشتی
از این دریای سرخِ اشک و خون لنگر بکش با من
سر هر بومِ نقاشیِ در حالِ فروپاشی
بر این شبشهرِ بیرویا دوباره پر بکش با من
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #هواپیمای_اوکراینی #آبادان #متروپل #متروپل_آبادان #مادران_آبان #خاوران #علیه_فراموشی #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_حکومت_اسلامی #نه_به_سپاه #نه_به_خامنه_ای_جنایتکار #نه_به_نظام_فاسد_جمهوری_اسلامی #خامنه_ای_دیکتاتور
میخورد مغزِ جوان، مار بر دوشِ علی
شده سرتاسر خون کلّ تنپوش علی
شعر من آمده تا پلک بر هم نزند
شعر من آمده تا ببَرد هوش علی
لشکری شورشیام که رژه خواهم رفت
مثل بختک تویِ خوابِ مغشوش علی
گوش کن در دلِ باد زوزهی گرگ مرا
هر قدم میلرزد پای خرگوش علی!
آه دامنگیرند واژهها در دهنم
این غزل یک سیلیست در بناگوش علی
خونِ ما میجوشد توی رگهای وطن
آخرش در دیگ است سرِ در جوش علی!
گرچه توی قفس است، جیغ این گربه بس است
تا بریزد به سرش لانهی موش علی!
گیرم او سر بکشد! خون از این جمجمهام!
جامِ زهر است سرم! خونِ من نوش علی!!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر #علیه_فراموشی #علی_خامنه_ای #نه_به_حکومت_اسلامی #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_خامنه_ای_جنایتکار #بشمار
شده سرتاسر خون کلّ تنپوش علی
شعر من آمده تا پلک بر هم نزند
شعر من آمده تا ببَرد هوش علی
لشکری شورشیام که رژه خواهم رفت
مثل بختک تویِ خوابِ مغشوش علی
گوش کن در دلِ باد زوزهی گرگ مرا
هر قدم میلرزد پای خرگوش علی!
آه دامنگیرند واژهها در دهنم
این غزل یک سیلیست در بناگوش علی
خونِ ما میجوشد توی رگهای وطن
آخرش در دیگ است سرِ در جوش علی!
گرچه توی قفس است، جیغ این گربه بس است
تا بریزد به سرش لانهی موش علی!
گیرم او سر بکشد! خون از این جمجمهام!
جامِ زهر است سرم! خونِ من نوش علی!!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر #علیه_فراموشی #علی_خامنه_ای #نه_به_حکومت_اسلامی #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_خامنه_ای_جنایتکار #بشمار
"رنه ماگریت" مست و پاتیلم
دود دادم سبیل "دالی" را
آمدم تا به آتشش بکشم
با همین شعر، این حوالی را
درد سنگین کوچ در تنم است
حجمی از هیچ و پوچ در تنم است
"دو فریدا" درون من شاید
پُر کنند این فضای خالی را
کلّ عمرم نفس نفس زدهام
در دلِ غرب به قفس زدهام
من خودم رقص میله را بلدم
مادرم گریهی شمالی را!
صورتِ سرخِ زیر سیلیهام
چشمهایم دو ابر ناآرام
روی دریای خشک میبارم
طی کنم بلکه خشکسالی را
مثل "ونگوگ" میان "گندم زار"
پر زدم "با کلاغها" بر دار
به جز آن ارث بردم از پدرم
منطقِ مرگ توی شالی را!
شعرهایم سیاه مثل شباند
بوسههایم همه بدون لباند
آمدم تا شبی بسوزانم
همهی بومهای خالی را!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر
#renemagritte #renémagritte
#salvadordali #fridakahlo #vincentvangogh
#gustavklimt
#mazdaknezafat #poesie #poem #poetry #lyrics #lyrik #lyriker #poet
دود دادم سبیل "دالی" را
آمدم تا به آتشش بکشم
با همین شعر، این حوالی را
درد سنگین کوچ در تنم است
حجمی از هیچ و پوچ در تنم است
"دو فریدا" درون من شاید
پُر کنند این فضای خالی را
کلّ عمرم نفس نفس زدهام
در دلِ غرب به قفس زدهام
من خودم رقص میله را بلدم
مادرم گریهی شمالی را!
صورتِ سرخِ زیر سیلیهام
چشمهایم دو ابر ناآرام
روی دریای خشک میبارم
طی کنم بلکه خشکسالی را
مثل "ونگوگ" میان "گندم زار"
پر زدم "با کلاغها" بر دار
به جز آن ارث بردم از پدرم
منطقِ مرگ توی شالی را!
شعرهایم سیاه مثل شباند
بوسههایم همه بدون لباند
آمدم تا شبی بسوزانم
همهی بومهای خالی را!
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر
#renemagritte #renémagritte
#salvadordali #fridakahlo #vincentvangogh
#gustavklimt
#mazdaknezafat #poesie #poem #poetry #lyrics #lyrik #lyriker #poet