Telegram Web Link
🖇

📚برشی از یک کتاب




کافه‌های جهان
آکادمی‌های عاشقی هستند
هرگاه بسته شوند
فرهنگ عشق پایان می‌یابد



نزار_قبانی
📕 به بیروت با عشق



به
     🔸مســتانـه
                   بپیوندید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن روز خواهد آمد،
آن روزِ مقدس که فراموشی و شادی،
همچون عسلِ غلیظ
در کامِ انسانِ غم‌زده آب شود
و باد، راحت بر بوستان‌های سرسبز
و خرم بوزد و شکوفه‌های جوان
و رنگارنگ بهار را بر تمامی زمینِ
خشک و تشنه بپراکند.»

سلام صبح قشنگتون بخیر 🌹🤍



به
     🔸مســتانـه
                   بپیوندید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


در تکاپوی انسان شدن
در میانِ راه دیدار می‌کنیم حقیقت را
آزادی را
خود را
در میانِ راه می‌بالد و به بار می‌نشیند
دوستی‌ای که توانمان می‌دهد
تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری


#مارگوت_بیکل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معنی واقعی عشق🫰🌱

دکتر سوگل مشایخی
نظرات زیباتون باعث دلگرمیه عزیزانم
🌱❤️
🖇
با سلام و عرض ادب خدمت اعضای همدل گروه کانال مستانه

دوستداران  علاقمند مشاعره گل واژه ای
و
اعضای فرهیخته گروه

امشب راس ساعت۲۲:۰۰
بزم مشاعره بهاری
برپا خواهد بود

ارسال هر گونه پست و متنهای متفرقه غیر از ابیات مربوط به گل واژه مشاعره
در زمان یکساعت مشاعره پاک خواهد شد



همراهان شبهای فرد
∆یکشنبه
∆سه شنبه
∆پنجشنبه
۲۳۰۰- ۰۰:۰۰⌛️



با تشکر



به
     🔸مســتانـه
                   بپیوندید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫

💠دلی را کز آسمان و دایرۀ افلاک بزرگتر است و فراختر و لطیفتر و روشنتر، بدان اندیشه و وسوسه چرا باید تنگ داشتن و عالَم خوش را بر خود چو زندان تنگ کردن؟

چگونه روا باشد جهان چو بوستان را بر خود چو زندان کردن؟
همچو کرم پیله، لعاب اندیشه و وسوسه و خیالات مذموم بر گِرد نهاد خود تنیدن و در میان زندانی شدن و خفه شدن!

💠ما آنیم که زندان را بر خود بوستان گردانیم، چون زندان ما بوستان گردد، بنگر که بوستان ما خود چه باشد!

#مقالات_شمس_تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌱در وصف معجزه ي نوشتن براي تاب آوري و آروم شدن فقط اونجا كه هوشنگ مرادي تو كتاب «شما که غریبه نیستید» میگه:وقتی می نوشتم سبک می شدم.

صفحه ی سفید کاغذ بهترین کسی است که حرفهایم را گوش می کند. صفحه ی سفید کاغذ مسخره ام نمی کند. چیزهایی که می گویم توی دلش نگه می دارد. چیزی را به رُخَم نمی کشد. آزارم نمی دهد. دلسوزی بیجا نمی کند. خجالتم نمی دهد. نیش نمی زند. مرا به گذشته می برد، به آینده می برد، به خیال ها می برد. به رنج ها و شادی هایم. بغض می کند. لبخند می زند. قاه قاه می خندد. دوستش دارم، از چشم هایم بیش تر......
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌


آیا شک داری،
که بخشی از وجود منی؟
من از چشمان تو آتش را دزدیدم
و مهمترین انقلاب ها را رقم زدم!
تو ماهی هستی که
در آب حیات من شنا می کنی.
تو ماهی هستی که
هر شب از پنجره کلمات من
طلوع می کنی.
تو بزرگترین فتح در میان فتوحات منی!
تو آخرین وطنی که در آن زاده شدم،
و در آن دفن خواهم شد...!


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#نزار_قبانی
غزل۱۹۴حافظ،آمنه‌قاسم‌پور
حمیدرضاشفیعی(سنتور) امیرسبحانی(تنبک)
🖇


#شعرخوانی_هفتگی

سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

حافظ
غزل ۱۹۴



خوانش صحیح اشعارتوسط
سرکار خانم
دکتر آمنه قاسم پور










     حامی ادب و فرهنگ
     🔸مســتانـه
 
🖇

📚برشی از یک کتاب


مردی وارد خانه شد و
دید همسرش گریه می کند...
از او علت را جویا شد، همسرش گفت :
گنجشک‌هایی که بالای درخت هستند وقتی
بی‌حجابم به من نگاه می کنند و شاید
این امر معصیت باشد..!

مرد بخاطر عفت و خداترسی همسرش
پیشانیش را بوسید و تبری آورد و درخت
را قطع کرد..!

پس از یک هفته روزی زود از کارش برگشت
و همسرش را در آغوش دیگری آرمیده یافت !
شوهر زن فقط وسایل مورد نیازش را برداشت و از آن شهر گریخت...

به شهر دوری رسید که مردم آن شهر
در جلوی کاخ پادشاه جمع شده بودند..
وقتی از آنها علت را جویا شد، گفتند :
از گنجینه پادشاه دزدی شده..!

در این میان مردی که بر پنجه ی پا راه میرفت  از آنجا عبور کرد..

مرد  پرسید او کیست؟
گفتند: این شیخ شهر است و برای اینکه
خدای نکرده مورچه‌ای را زیر پا له نکند،
روی پنجه ی پا راه می رود..!

آن مرد گفت بخدا دزد را پیدا کردم !
مرا پیش پادشاه ببرید..
او به پادشاه گفت شیخ همان کسی است
که گنجینه تورا دزدیده است..!

شیخ پس از بازجویی به دزدی اعتراف کرد!

پادشاه از مرد پرسید:
چطور فهمیدی که او دزد است؟
مرد گفت:
"تجربه به من آموخت وقتی
در احتیاط افراط شود و در بیان فضیلت
زیاده روی شود بدان که این

سرپوشی است
برای یک جرم..!"



علی_اکبر_دهخدا
📕امثال و حکم




به
     🔸مســتانـه
                   بپیوندید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

ترانه جدید "مستِ عشق"

🎙 علیرضا_قربانی


     تو مرا جان و جهانی
     چه کنم جان و جهان را؟
     تو مرا گنج روانی
     چه کنم سود و زیان را؟


     مولانای_جان



به
     🔸مســتانـه
                   بپیوندید
2024/09/28 00:27:55
Back to Top
HTML Embed Code: