🖇
#ضرب_المثل
✅ حلاج گرگ بودن !
حلاجی از شهر برای کار حلاجی به دهی می رفت. زمین از برف پوشیده و هوا بسیار سرد بود. از قضا در بین راه به گرگی گرسنه برخورد. گرگ از سرما و گرسنگی، حالت حمله به خود گرفت. حلاج درحالی که می ترسید، دست و پای خود را گم نکرد و درصدد چاره برآمد. خواست با کمان به او حمله کند. دید کمان، طاقت حملهٔ گرگ را ندارد و می شکند. به سرعت روی زمین نشست و با چک حلاجی بنای زدن بر زه کمان گذاشت! گرگ از صدای زه کمان ترسید و فرار کرد. حلاج هم به سرعت به راه افتاد. هنوز بیش از چند قدم نرفته بود که باز دید گرگ به سمت او می آید. حلاج مانند قبل، کوبیدن چک بر کمان را شروع کرد و گرگ را فراری داد و به راه خود ادامه داد. باز دید گرگ دست بردار نیست. حلاج دوباره صدای زه را درآورد تا سرانجام گرگ خسته شد و به سراغ شکار دیگری رفت. حلاج هم چون دید شب نزدیک است و هوا سرد و برفی است، به خانهٔ خود بازگشت. وقتی همسرش پرسید: «امروز چه کردی؟» گفت: «حلاج گرگ بودم!»
حلاج گرگ بودن، معنی انجام کار بدون مزد است.
حلاج یعنی پنبه زن،شغلی که در قدیم رواج داشته است.
حامی ادب و فرهنگ
🔸مســتانـه
#ضرب_المثل
✅ حلاج گرگ بودن !
حلاجی از شهر برای کار حلاجی به دهی می رفت. زمین از برف پوشیده و هوا بسیار سرد بود. از قضا در بین راه به گرگی گرسنه برخورد. گرگ از سرما و گرسنگی، حالت حمله به خود گرفت. حلاج درحالی که می ترسید، دست و پای خود را گم نکرد و درصدد چاره برآمد. خواست با کمان به او حمله کند. دید کمان، طاقت حملهٔ گرگ را ندارد و می شکند. به سرعت روی زمین نشست و با چک حلاجی بنای زدن بر زه کمان گذاشت! گرگ از صدای زه کمان ترسید و فرار کرد. حلاج هم به سرعت به راه افتاد. هنوز بیش از چند قدم نرفته بود که باز دید گرگ به سمت او می آید. حلاج مانند قبل، کوبیدن چک بر کمان را شروع کرد و گرگ را فراری داد و به راه خود ادامه داد. باز دید گرگ دست بردار نیست. حلاج دوباره صدای زه را درآورد تا سرانجام گرگ خسته شد و به سراغ شکار دیگری رفت. حلاج هم چون دید شب نزدیک است و هوا سرد و برفی است، به خانهٔ خود بازگشت. وقتی همسرش پرسید: «امروز چه کردی؟» گفت: «حلاج گرگ بودم!»
حلاج گرگ بودن، معنی انجام کار بدون مزد است.
حلاج یعنی پنبه زن،شغلی که در قدیم رواج داشته است.
حامی ادب و فرهنگ
🔸مســتانـه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینجا اوپرت مرز بین سمنان و مازندران
یکی از زیباترین غروبهای خورشید رو میشه همراه با دریای ابر باور نکردنی بر روی جنگلهای مازندران دید.
تماشا کنید و لذت ببرید...🫶🏾
یکی از زیباترین غروبهای خورشید رو میشه همراه با دریای ابر باور نکردنی بر روی جنگلهای مازندران دید.
تماشا کنید و لذت ببرید...🫶🏾
"محمّدعلی بهمنی
(۲۷ فروردین ۱۳۲۱ – ۹ شهریور ۱۴۰۳)
شاعر و غزلسرای ایران
محمدعلی بهمنی
زادهٔ
۲۷ فروردین ۱۳۲۱
دزفول، ایران
درگذشت
۹ شهریور ۱۴۰۳ (۸۲ سال)
تهران
علت مرگ
سکته مغزی
پیشه
شاعر
سالهای فعالیت
۱۳۳۰–۱۴۰۳
روحش شاد ودرآرامش
(۲۷ فروردین ۱۳۲۱ – ۹ شهریور ۱۴۰۳)
شاعر و غزلسرای ایران
محمدعلی بهمنی
زادهٔ
۲۷ فروردین ۱۳۲۱
دزفول، ایران
درگذشت
۹ شهریور ۱۴۰۳ (۸۲ سال)
تهران
علت مرگ
سکته مغزی
پیشه
شاعر
سالهای فعالیت
۱۳۳۰–۱۴۰۳
روحش شاد ودرآرامش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای دلنشین و پرشور حسین شبانبور، هموطنی از شهرضای اصفهان، بدون آموزش و تنها با عشق به اشعار سعدی و استاد بزرگ محمدرضا شجریان، دلها را به لرزه درمیآورد. او با جان میخواند و هر بیت را به زیبایی در جان شنونده مینشاند❤️
🎙حسینعلی شبانپور
✍🏻 سعدی
🎙حسینعلی شبانپور
✍🏻 سعدی
🖇
#ضرب_المثل
کار نیکو کردن از پر کردن است !
روزی روزگاری در پشت کوه های بلند اذربایجان علی بن مجدالدین از پدری به نام عبدالله و مادری به نام امنه متولد شد.
علی پسری بازیگوش و نافرمان بود و تمام روز خود را به آزار و اذیت دیگران,سپری میکرد و نصیحت های خانواده اش در او اثری نداشت.
در یکی از روزهای بسیار گرم تابستان علی چوپانی را دید که به تنهایی گله ای که از ده ها میش بزرگ تشکیل شده بود را ,به تنهایی به سمت آغل هدایت میکرد و در نزدیکی آغل آنها را روی دست میگرفت و به داخل میبرد.این صحنه که هم علی را به خنده انداخته بود ,و هم باعث شده بود کنجکاوی او تحریک شود,باعث شد به سمت جوان رفته و از او سوالی را بپرسد. علی به نزدیکی در آغل رفت و با طعنه به چوپان گفت:موجود ضعیف و لاغری چون تو چگونه میتواند کار مردان جنگی ورزیده را انجام دهد,نکند گوشت میش های تو از پنبه است و یا آنها پر در می آورندو همچون فرشته ها پرواز کنان به آغل میروند.چوپان با آرامش سری تکان داد و گفت:تو چگونه تمام روز را میتوانی به تمسخر دیگران بپردازی ,نکند در دهان تو هم به جای زبان ماری با نیش زهراگین وول میخورد.علی که اینبار فکر کرد چوپان اورا فردی حاضر جواب میداند با غرور گفت:من سالهاست که بارها و بارها این کار را انجام میدهم و برای من بسیار آسان شده است.تمسخر دیگران زحمتی برای من ندارد.
جوان با لبخند گفت:پس برای من هم که از کودکی شبانی کرده و هرروز این کار را انجام میدهم,بلند کردن و هدایت چند میش بسیار آسان است .
اماچه خوب است نتیجه کارنیک را با پرکردن بیابی.
حامی ادب و فرهنگ
🔸مســتانـه
#ضرب_المثل
کار نیکو کردن از پر کردن است !
روزی روزگاری در پشت کوه های بلند اذربایجان علی بن مجدالدین از پدری به نام عبدالله و مادری به نام امنه متولد شد.
علی پسری بازیگوش و نافرمان بود و تمام روز خود را به آزار و اذیت دیگران,سپری میکرد و نصیحت های خانواده اش در او اثری نداشت.
در یکی از روزهای بسیار گرم تابستان علی چوپانی را دید که به تنهایی گله ای که از ده ها میش بزرگ تشکیل شده بود را ,به تنهایی به سمت آغل هدایت میکرد و در نزدیکی آغل آنها را روی دست میگرفت و به داخل میبرد.این صحنه که هم علی را به خنده انداخته بود ,و هم باعث شده بود کنجکاوی او تحریک شود,باعث شد به سمت جوان رفته و از او سوالی را بپرسد. علی به نزدیکی در آغل رفت و با طعنه به چوپان گفت:موجود ضعیف و لاغری چون تو چگونه میتواند کار مردان جنگی ورزیده را انجام دهد,نکند گوشت میش های تو از پنبه است و یا آنها پر در می آورندو همچون فرشته ها پرواز کنان به آغل میروند.چوپان با آرامش سری تکان داد و گفت:تو چگونه تمام روز را میتوانی به تمسخر دیگران بپردازی ,نکند در دهان تو هم به جای زبان ماری با نیش زهراگین وول میخورد.علی که اینبار فکر کرد چوپان اورا فردی حاضر جواب میداند با غرور گفت:من سالهاست که بارها و بارها این کار را انجام میدهم و برای من بسیار آسان شده است.تمسخر دیگران زحمتی برای من ندارد.
جوان با لبخند گفت:پس برای من هم که از کودکی شبانی کرده و هرروز این کار را انجام میدهم,بلند کردن و هدایت چند میش بسیار آسان است .
اماچه خوب است نتیجه کارنیک را با پرکردن بیابی.
حامی ادب و فرهنگ
🔸مســتانـه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این قطعه زیبا تقدیم شما
نه ساعت
آغازم میکند ،
نه تقویم پایانم میدهد!
لحظهشمارِ اتفاقی هستم، که نمیافتد…
-زنده یاد محمد علی بهمنی🕊(یادت مانا )
نه ساعت
آغازم میکند ،
نه تقویم پایانم میدهد!
لحظهشمارِ اتفاقی هستم، که نمیافتد…
-زنده یاد محمد علی بهمنی🕊(یادت مانا )
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖇
#ضرب_المثل
شاید ضرب المثل
“ارزن عثمانی، خروس ایرانی”
رو شنیده باشید. در جریان نبرد نادر شاه با عثمانی ها روزی فرستاده دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد نادرشاه شرفیاب میشود و آنها را در مقابل نادرشاه بر روی زمین میگذارد و میگوید : لشکر ما این تعداد است و از جنگ با ما صرفنظر بکنید.
نادرشاه دستور میدهد دو خروس بیاورند و دو خروس را در برابر دو گونی ارزن قرار دهند و خروس ها شروع به خوردن ارزنها میکنند. در این هنگام نادرشاه رو به فرستاده عثمانی میکند و میگوید: برو به سلطانت بگو که دو خروس همه لشگریان ما را خوردند !
این ضربالمثل زمانی به کار می رود که کسی از کری خوانی رقیب باک نداشته باشد و آن را با کری قوی تری پاسخ بدهد و این گونه دو طرف با به رخ کشیدن قدرت خود بخواهند باج بگیرند.
حامی ادب و فرهنگ
🔸مســتانـه
#ضرب_المثل
شاید ضرب المثل
“ارزن عثمانی، خروس ایرانی”
رو شنیده باشید. در جریان نبرد نادر شاه با عثمانی ها روزی فرستاده دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد نادرشاه شرفیاب میشود و آنها را در مقابل نادرشاه بر روی زمین میگذارد و میگوید : لشکر ما این تعداد است و از جنگ با ما صرفنظر بکنید.
نادرشاه دستور میدهد دو خروس بیاورند و دو خروس را در برابر دو گونی ارزن قرار دهند و خروس ها شروع به خوردن ارزنها میکنند. در این هنگام نادرشاه رو به فرستاده عثمانی میکند و میگوید: برو به سلطانت بگو که دو خروس همه لشگریان ما را خوردند !
این ضربالمثل زمانی به کار می رود که کسی از کری خوانی رقیب باک نداشته باشد و آن را با کری قوی تری پاسخ بدهد و این گونه دو طرف با به رخ کشیدن قدرت خود بخواهند باج بگیرند.
حامی ادب و فرهنگ
🔸مســتانـه
بلوغ در یک رابطهی صمیمانه یعنی تصمیمهای سخت را با مهر گرفتن.
یعنی با مهر، خشمگین شویم
با مهر، از خشم صحبت کنیم
با مهر، خودمان و دیگری را درک کنیم.
با مهر، مسئولیت اشتباهات خودمان را قبول کنیم.
با مهر، برای تغییر رابطه تلاش کنیم
با مهر، رابطه را تمام کنیم
با مهر، رابطه را شروع کنیم
با مهر، دیوانگیهای خودمان و دیگری را بپذیریم
با مهر، تصمیم بگیریم چه بگوییم، چه بکنیم و چطور بسازیم یا تمام کنیم.
وجه اشتراک تمام رفتارهای بالغانه فقط در یک جمله خلاصه میشود: با مهر انجام میشود.
و مهر جز همدلانه، درک کردن خودمان و دیگری، چیز دیگری نیست.
هر زمان در هر شرایطی توانستید با مهر به اختلافات و مشکلات در رابطههایتان نگاه کنید، آن زمان شما یک فرد بالغ در روابط عاطفیتان
هستید.
#پونه_مقیمی
یعنی با مهر، خشمگین شویم
با مهر، از خشم صحبت کنیم
با مهر، خودمان و دیگری را درک کنیم.
با مهر، مسئولیت اشتباهات خودمان را قبول کنیم.
با مهر، برای تغییر رابطه تلاش کنیم
با مهر، رابطه را تمام کنیم
با مهر، رابطه را شروع کنیم
با مهر، دیوانگیهای خودمان و دیگری را بپذیریم
با مهر، تصمیم بگیریم چه بگوییم، چه بکنیم و چطور بسازیم یا تمام کنیم.
وجه اشتراک تمام رفتارهای بالغانه فقط در یک جمله خلاصه میشود: با مهر انجام میشود.
و مهر جز همدلانه، درک کردن خودمان و دیگری، چیز دیگری نیست.
هر زمان در هر شرایطی توانستید با مهر به اختلافات و مشکلات در رابطههایتان نگاه کنید، آن زمان شما یک فرد بالغ در روابط عاطفیتان
هستید.
#پونه_مقیمی
جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی
که در مانی به دام او اگرچه تیز پر بازی
#ناصر_خسرو
١٢ شهريور،زادروز ناصرخسرو
که در مانی به دام او اگرچه تیز پر بازی
#ناصر_خسرو
١٢ شهريور،زادروز ناصرخسرو