This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖇
ذوالنون مصری نقل می کند؛
در بادیه، عاشقی را دیدم با یک پای، سَر در بیابان با آهوان نهاده بود و خوش می رفت، گفتم تا کجا؟
گفت: تا خانه ی دوست.
گفتم: بی آلت سفر، مسافت بعيد قطع کردن چون میسر شود؟
گفت: ویحک یا ذوالنون أما قرأت في کتابه؟
و حَمَلناهُم فِي البَرِّ و البَحر؟
(وای بر تو ای ذوالنون آیا کتاب او را نخوانده ای؟
و ما آنها را در خشکی و دریا حمل کردیم؟)
ذوالنون گفت: چون به کعبه رسیدم دیدم او را که طواف می کرد، چون مرا بدید خوش بخندید و مرا گفت: انت حاملُ الأمر و أنا محمول به.
تو را داعیه ی تکلیف در کار آورده است و مرا جاذبه ی او به این دیار
🔸مســتانـه
ذوالنون مصری نقل می کند؛
در بادیه، عاشقی را دیدم با یک پای، سَر در بیابان با آهوان نهاده بود و خوش می رفت، گفتم تا کجا؟
گفت: تا خانه ی دوست.
گفتم: بی آلت سفر، مسافت بعيد قطع کردن چون میسر شود؟
گفت: ویحک یا ذوالنون أما قرأت في کتابه؟
و حَمَلناهُم فِي البَرِّ و البَحر؟
(وای بر تو ای ذوالنون آیا کتاب او را نخوانده ای؟
و ما آنها را در خشکی و دریا حمل کردیم؟)
ذوالنون گفت: چون به کعبه رسیدم دیدم او را که طواف می کرد، چون مرا بدید خوش بخندید و مرا گفت: انت حاملُ الأمر و أنا محمول به.
تو را داعیه ی تکلیف در کار آورده است و مرا جاذبه ی او به این دیار
🔸مســتانـه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖇
آهنگ بینظیر fusion
از استاس تونه Estas Tonne ,
گیتاریست محبوب و مشهور اوکراینی
موسیقی
بیکلام در
🔸مســتانـه
همراه ما
باشید
آهنگ بینظیر fusion
از استاس تونه Estas Tonne ,
گیتاریست محبوب و مشهور اوکراینی
موسیقی
بیکلام در
🔸مســتانـه
همراه ما
باشید
هیچگاه عاقبت اقداماتمان را و اینکه چطور خواهد شد در نظر نمیآوریم. بدون فکر و منطق و استدلال، فقط کورکورانه دنبالهرو احساسات هستیم و هر چه دلمان خواست و هر چه دلمان را خنک کند انجام میدهیم و وقتی با نتیجهی قهریِ اعمالمان یعنی شکست مواجه شدیم، ابتدا با توسل به زور و قلدری و فحاشی و خشونت، و اگر نشد با دروغ و تقلب و تشبّت و گریه و التماس، و اگر نشد با نذر و نیاز به درگاه خدا و پیغمبر و امام و امامزاده و حضرتعباس و یا هر وسیلهی مشروع و نامشروع دیگری که پیدا میکنیم متوسل میشویم تا خود را از مخمصه برهانیم. این بینظمی و بیبرنامگی و بیتوجهی نه تنها در کار یک فرد و یک خانواده و یا یک شهر، بلکه در تمام مملکت و در همه جا پیداست.
📚 #چرا_عقب_ماندهایم
🖊 #دکتر_علیمحمد_ایزدی
📖 #کتاب_بخوانیم
📚 #چرا_عقب_ماندهایم
🖊 #دکتر_علیمحمد_ایزدی
📖 #کتاب_بخوانیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ســـــلام مهربانان
صبحتون پر شور و نشاط
روزے بینظیر و صبحے دلنشین و
لبخندے از تہ دل هزار آرزوے زیبا
تقدیم لحظهها و ثانیہ هاتون
الهے
شروع روزتون پرخیر و برڪت باشه
سلام صبح بخیر دوستان همراه
صبحتون پر شور و نشاط
روزے بینظیر و صبحے دلنشین و
لبخندے از تہ دل هزار آرزوے زیبا
تقدیم لحظهها و ثانیہ هاتون
الهے
شروع روزتون پرخیر و برڪت باشه
سلام صبح بخیر دوستان همراه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﮋﻣﺮﺩﻥ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﮔﻞ
ﺑﺮ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ #ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﺮ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ #ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﻡ
ﺑﺮﺁﻧﻢ ﮐﻪ #ﺑﺎﺷﻢ🌹
احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴ – ۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمنامهنویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. او بنیانگذار قالب شعری موسوم به شعر سپید به عنوان تحولی پس از شعر نو در ادبیات فارسی بود. از این رو او را پدر شعر سپید فارسی مینامند📖
ﺑﺮ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ #ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﺮ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ #ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﻡ
ﺑﺮﺁﻧﻢ ﮐﻪ #ﺑﺎﺷﻢ🌹
احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴ – ۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمنامهنویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. او بنیانگذار قالب شعری موسوم به شعر سپید به عنوان تحولی پس از شعر نو در ادبیات فارسی بود. از این رو او را پدر شعر سپید فارسی مینامند📖
به فراخور سالگرد آسمانی شدن شادروان عماد رام:
در سالهای دور در یکروز تابستانی که ماشین عماد خراب بود، او برای نوشتن شعری روی آهنگش با معینی کرمانشاهی، قرار داشت که به منزلش برود. در خیابان زیر آفتاب داغ و طاقت فرسا منتظر تاکسی بود.
عماد برایم تعریف کرد: چند نفر در خیابان منتظر تاکسی بودند که من بیشتر از آنها منتظر بودم و رسم بر این بود که اولین تاکسی را باید من سوار شوم و آن زمان تاکسیها فقط اولین مسافر را سوار میکردند. بهر حال تاکسی رسید و از جلو پایم رد شد و جلوی مسافر جدید نگهداشت. از مسافر جدید پرسیدم مسیر شما کجاست، میتوانیم با هم برویم ؟
مسافر، مرا شناخت و با اصرار گفت: آقای رام شما بفرمایید من تازه آمدهام. چند نفر هم زودتر از من باید سوار شوند. راننده تاکسی ناگهان فریاد زد: ای بابا حالا دیگه تعارفتان گرفته، یکی سوار شه من باید پول دربیارم نمیتونم معطل بشم.
ناگزیر سوار شدم. چند متری که رفتیم نگاهی به راننده انداختم و پرسیدم: رفیق چرا آنقدر عصبانی هستی ؟
نگاهی به من انداخت و گفت: چرا جلو نشستی، دوست داری جلو ماشین بنشینی ؟
گفتم نه، به احترام شما جلو نشستم.
گفت: آدم به چه کسانی برمیخوره. مرسی از اینکه نخواستی به من این احساس را بدی که راننده توام.
بهش گفتم: اگر مسافری بود که به مسیر ما میخورد سوارش کن.
راننده گفت: ببین آقا، دستام روغنی و سیاهند. ماشینم از صبح تا حالا بازی درآورده. خراب شده بود و نتونستم کار کنم. همین حالا درست شده، اعصابم خورده، تازه الان هم بنزین کم دارم باید خاموش و روشن شما رو برسانم.
گفتم: ناراحت نباش با اینکه دیرم شده اما اول بنزین بزن.
راننده، داستان زندگی پردردش را برایم تعریف کرد. به چهره اش نگاه میکردم، یک دنیا غم تو چهرهاش بود.
گفت: الان زنم توی بیمارستانه، پدر و مادرم پیرند و مریض، 2 تا بچهام توی خونه بیسرپرستند، زندگیم روز بروز میگذره، اونوقت توی این گرمای تابستان ماشینم هم خراب شده، ماشینی که باید با آن نان دربیارم. ببخشید اگر داد زدم، دست خودم نبود.
عماد گفت: خیلی با او صحبت کردم، کمی اونو خندوندم و زمان پیاده شدن هر چه پول در جیبم بود، به او دادم. وقتی وارد منزل معینی کرمانشاهی شدم، او متوجه برافروختگی چهره ام شدند.
معینی که مرا خوب میشناخت، پرسید: عماد حالت خوب نیست ؟
داستان را برایشان تعریف کردم و گفتم: رحیم از هر چه هنر خسته شدم، دلم میخواد این نُتها را پاره کنم.
معینی کرمانشاهی، خیلی زود این شعر زیبا با این مضمون بر روی آهنگم نوشت:
یارب دگر از خلق جهان بیخبرم کن
چون سروِ سرافراز چمن بیثمرم کن
آثار من آتش بزن و بیاثرم کن
دیگر ز هنر خسته شدم، بی هنرم کن
✍ خاطره فلور صدودی از 39 سال زندگی مشترک با همسرش، زنده یاد عماد رام
در سالهای دور در یکروز تابستانی که ماشین عماد خراب بود، او برای نوشتن شعری روی آهنگش با معینی کرمانشاهی، قرار داشت که به منزلش برود. در خیابان زیر آفتاب داغ و طاقت فرسا منتظر تاکسی بود.
عماد برایم تعریف کرد: چند نفر در خیابان منتظر تاکسی بودند که من بیشتر از آنها منتظر بودم و رسم بر این بود که اولین تاکسی را باید من سوار شوم و آن زمان تاکسیها فقط اولین مسافر را سوار میکردند. بهر حال تاکسی رسید و از جلو پایم رد شد و جلوی مسافر جدید نگهداشت. از مسافر جدید پرسیدم مسیر شما کجاست، میتوانیم با هم برویم ؟
مسافر، مرا شناخت و با اصرار گفت: آقای رام شما بفرمایید من تازه آمدهام. چند نفر هم زودتر از من باید سوار شوند. راننده تاکسی ناگهان فریاد زد: ای بابا حالا دیگه تعارفتان گرفته، یکی سوار شه من باید پول دربیارم نمیتونم معطل بشم.
ناگزیر سوار شدم. چند متری که رفتیم نگاهی به راننده انداختم و پرسیدم: رفیق چرا آنقدر عصبانی هستی ؟
نگاهی به من انداخت و گفت: چرا جلو نشستی، دوست داری جلو ماشین بنشینی ؟
گفتم نه، به احترام شما جلو نشستم.
گفت: آدم به چه کسانی برمیخوره. مرسی از اینکه نخواستی به من این احساس را بدی که راننده توام.
بهش گفتم: اگر مسافری بود که به مسیر ما میخورد سوارش کن.
راننده گفت: ببین آقا، دستام روغنی و سیاهند. ماشینم از صبح تا حالا بازی درآورده. خراب شده بود و نتونستم کار کنم. همین حالا درست شده، اعصابم خورده، تازه الان هم بنزین کم دارم باید خاموش و روشن شما رو برسانم.
گفتم: ناراحت نباش با اینکه دیرم شده اما اول بنزین بزن.
راننده، داستان زندگی پردردش را برایم تعریف کرد. به چهره اش نگاه میکردم، یک دنیا غم تو چهرهاش بود.
گفت: الان زنم توی بیمارستانه، پدر و مادرم پیرند و مریض، 2 تا بچهام توی خونه بیسرپرستند، زندگیم روز بروز میگذره، اونوقت توی این گرمای تابستان ماشینم هم خراب شده، ماشینی که باید با آن نان دربیارم. ببخشید اگر داد زدم، دست خودم نبود.
عماد گفت: خیلی با او صحبت کردم، کمی اونو خندوندم و زمان پیاده شدن هر چه پول در جیبم بود، به او دادم. وقتی وارد منزل معینی کرمانشاهی شدم، او متوجه برافروختگی چهره ام شدند.
معینی که مرا خوب میشناخت، پرسید: عماد حالت خوب نیست ؟
داستان را برایشان تعریف کردم و گفتم: رحیم از هر چه هنر خسته شدم، دلم میخواد این نُتها را پاره کنم.
معینی کرمانشاهی، خیلی زود این شعر زیبا با این مضمون بر روی آهنگم نوشت:
یارب دگر از خلق جهان بیخبرم کن
چون سروِ سرافراز چمن بیثمرم کن
آثار من آتش بزن و بیاثرم کن
دیگر ز هنر خسته شدم، بی هنرم کن
✍ خاطره فلور صدودی از 39 سال زندگی مشترک با همسرش، زنده یاد عماد رام
امروز 24 July، #روز_جهانی مراقبت از خود هست
این روز واسه اینه که یادمون نره هیچکس تو زندگی مهم تر از خودمون نیست.
https://www.tg-me.com/mastanekazemi
این روز واسه اینه که یادمون نره هیچکس تو زندگی مهم تر از خودمون نیست.
https://www.tg-me.com/mastanekazemi
The Eagle (Radio Edit)
Peder B. Helland
با توجه به درخواست شما جانان لایتناهیم
این موزیک زیباا تقدیم میشه 😍😍
در عشق و آرامش باشید
و اینچنین است
🌱💚🕊✨💜🙏💎
این موزیک زیباا تقدیم میشه 😍😍
در عشق و آرامش باشید
و اینچنین است
🌱💚🕊✨💜🙏💎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای فاخته پروازکنان بر سرِ سروی
درد دل مرغان گرفتار چه دانی
کار دلِ رندان بلادیده بوَد عشق
ای زاهد مغرور تو این کار چه دانی
https://www.tg-me.com/mastanekazemi
درد دل مرغان گرفتار چه دانی
کار دلِ رندان بلادیده بوَد عشق
ای زاهد مغرور تو این کار چه دانی
https://www.tg-me.com/mastanekazemi