مسعود ریاحی | masoud.riyahi
Photo
وضعیت اردوگاهی
منتشر شده در شماره هفتم فصلنامه نهیب
[پیش از خواندن متن عکسها را تماشا کنید]
#مسعود_ریاحی : این عکسها از کارمندان و کارکنان اردوگاههای آشویتس گرفتهشده، در نیمه دوم سال 1944؛ در اوج سلاخیها و کشتارهای اردوگاه. هر وضعیت اردوگاهی، یک منطقهی سبز دارد که در آن، زندگی بیاعتنا و نامرتبط با نازیستن اردوگاهی در جریان است. این کارمندان شاد و خندان و رقصان و تمیز و مرتب، که به دوربین نگاه میکنند، به لحظاتی شهادت میدهند که آگامبن به شهادت از «پریمو لویِ» بازمانده از آشویتس، آن را «خوف حقیقی اردوگاه» میداند.
لوی بهیاد میآورد و شهادت میدهد که یک شاهد، «میکلوش نیسلی» یکی از افرادِ انگشتشماری که از آخرین تیم ویژه آشویتس جان به در برد، روایت میکرد که یکبار طی نوبت استراحت از «کار» در یک بازی فوتبال بین مأموران اس.اس. و نمایندگان Sonderkommando شرکت کرده بود. سایر افراد اس.اس. و بقيه جوخه هم در بازی حضور داشتند؛ آنها طرفداری میکردند، شرط میبستند، کف میزدند، بازیکنان را تشویق میکردند، طوری که توگویی این بازی، به جای دروازههای دوزخ، روی چمنزار روستا در جریان بود.
این بازی بهقول #آگامبن، میتواند همچون یک میانپردهیِ کوتاه انسانی در میانهی خوفی بیپایان جلوه کند. این بازی، این لحظه از زندگی عادی، خوف حقیقی اردوگاه است.
این همنشینی شمایل زندگییی که بی اعتنا به آن نازیستن محقق شده، خوفناک است؛ این خندیدنها و رقصها که نه بیرون از اردوگاه، که دروناش ممکن شده.
این رمز تمام عیار و جاودان «منطقه خاکستری»[همان منطقه سبز] است که وقت نمیشناسد و در همهجا هست. درون همهی وضعیتهای اردوگاهی. عذاب و شرم بازماندگان از همین روی است، عذابی نقش بسته بر همه، در این مهلکهی حاضران در جهانی متروک و خالی که روح انسان از آن غایب است: روحی هنوز نزاده یا پیشاپیش زایل شده. اما شرم ما نیز از همین روی است، شرم کسانی که اردوگاهها را نمیشناختند و با این حال، بیآنکه بدانند چگونه تماشاگران آن بازیاند، هماره خود را تکرار میکنند، در تکتک بازیها در ورزشگاههای ما، در تکتک پخشهای تلویزیونی، و در جریان عادی زندگی هرروزه. اگر موفق نشویم آن بازیها را بفهمیم و متوقف کنیم، امیدی در کار نخواهد بود.
اکنون نیز، در وضعیتهای اردوگاهی و استثنایی، در مناطق سبز و خاکستری، بسیاری خندان و رقصان و مستاند، بیاعتنا، نامرتبط با وضعیت غالب اردوگاهی، در حال بازیهای سرمستانهی خود.
عکاس: ناشناس
http://Telegram.me/masoudriyahii
منتشر شده در شماره هفتم فصلنامه نهیب
[پیش از خواندن متن عکسها را تماشا کنید]
#مسعود_ریاحی : این عکسها از کارمندان و کارکنان اردوگاههای آشویتس گرفتهشده، در نیمه دوم سال 1944؛ در اوج سلاخیها و کشتارهای اردوگاه. هر وضعیت اردوگاهی، یک منطقهی سبز دارد که در آن، زندگی بیاعتنا و نامرتبط با نازیستن اردوگاهی در جریان است. این کارمندان شاد و خندان و رقصان و تمیز و مرتب، که به دوربین نگاه میکنند، به لحظاتی شهادت میدهند که آگامبن به شهادت از «پریمو لویِ» بازمانده از آشویتس، آن را «خوف حقیقی اردوگاه» میداند.
لوی بهیاد میآورد و شهادت میدهد که یک شاهد، «میکلوش نیسلی» یکی از افرادِ انگشتشماری که از آخرین تیم ویژه آشویتس جان به در برد، روایت میکرد که یکبار طی نوبت استراحت از «کار» در یک بازی فوتبال بین مأموران اس.اس. و نمایندگان Sonderkommando شرکت کرده بود. سایر افراد اس.اس. و بقيه جوخه هم در بازی حضور داشتند؛ آنها طرفداری میکردند، شرط میبستند، کف میزدند، بازیکنان را تشویق میکردند، طوری که توگویی این بازی، به جای دروازههای دوزخ، روی چمنزار روستا در جریان بود.
این بازی بهقول #آگامبن، میتواند همچون یک میانپردهیِ کوتاه انسانی در میانهی خوفی بیپایان جلوه کند. این بازی، این لحظه از زندگی عادی، خوف حقیقی اردوگاه است.
این همنشینی شمایل زندگییی که بی اعتنا به آن نازیستن محقق شده، خوفناک است؛ این خندیدنها و رقصها که نه بیرون از اردوگاه، که دروناش ممکن شده.
این رمز تمام عیار و جاودان «منطقه خاکستری»[همان منطقه سبز] است که وقت نمیشناسد و در همهجا هست. درون همهی وضعیتهای اردوگاهی. عذاب و شرم بازماندگان از همین روی است، عذابی نقش بسته بر همه، در این مهلکهی حاضران در جهانی متروک و خالی که روح انسان از آن غایب است: روحی هنوز نزاده یا پیشاپیش زایل شده. اما شرم ما نیز از همین روی است، شرم کسانی که اردوگاهها را نمیشناختند و با این حال، بیآنکه بدانند چگونه تماشاگران آن بازیاند، هماره خود را تکرار میکنند، در تکتک بازیها در ورزشگاههای ما، در تکتک پخشهای تلویزیونی، و در جریان عادی زندگی هرروزه. اگر موفق نشویم آن بازیها را بفهمیم و متوقف کنیم، امیدی در کار نخواهد بود.
اکنون نیز، در وضعیتهای اردوگاهی و استثنایی، در مناطق سبز و خاکستری، بسیاری خندان و رقصان و مستاند، بیاعتنا، نامرتبط با وضعیت غالب اردوگاهی، در حال بازیهای سرمستانهی خود.
عکاس: ناشناس
http://Telegram.me/masoudriyahii
تعمید، توسط نشریه dort آلمان، با عنوان «Die Taufe»، به زبان آلمانی، ترجمه و منتشر شد.
https://www.dort-magazine.de/produkt/dort-2-fruehling-2022/
#مجموعه_داستان_تعمید
#مسعود_ریاحی
نشر نیماژ
ترجمهی آلمانی تعمید، با بخشی از تمثیل «آمدن مسیح» فرانتس کافکا، آغاز میشود :
«مسیح روزی خواهد آمد که دیگر به او نیازی نیست، مسیح یکروز پس از ورودش خواهد آمد، در واپسین روز نخواهد آمد، بلکه در واپسینِ واپسین روز.»
Der Messias wird erst kommen, wenn er nicht mehr nötig sein wird, er wird erst einen Tag nach seiner Ankunft kommen, er wird nicht am letzten Tag kommen, sondern am allerletzten.
Franz Kafka; Das dritte Oktavenheft
«Die Taufe»
Masoud Riahi
2022
Der Titel dieser Geschichte, "Ta'mid", ist zweideutig. Meist wird das Wort der christlichen Taufe gleichgesetzt. Aber als von der arabischen Wurzel "'mada: Absicht" entstammtes Nomen heißt es auch: mit Absicht und bewusst handeln.
http://Telegram.me/masoudriyahii
https://www.dort-magazine.de/produkt/dort-2-fruehling-2022/
#مجموعه_داستان_تعمید
#مسعود_ریاحی
نشر نیماژ
ترجمهی آلمانی تعمید، با بخشی از تمثیل «آمدن مسیح» فرانتس کافکا، آغاز میشود :
«مسیح روزی خواهد آمد که دیگر به او نیازی نیست، مسیح یکروز پس از ورودش خواهد آمد، در واپسین روز نخواهد آمد، بلکه در واپسینِ واپسین روز.»
Der Messias wird erst kommen, wenn er nicht mehr nötig sein wird, er wird erst einen Tag nach seiner Ankunft kommen, er wird nicht am letzten Tag kommen, sondern am allerletzten.
Franz Kafka; Das dritte Oktavenheft
«Die Taufe»
Masoud Riahi
2022
Der Titel dieser Geschichte, "Ta'mid", ist zweideutig. Meist wird das Wort der christlichen Taufe gleichgesetzt. Aber als von der arabischen Wurzel "'mada: Absicht" entstammtes Nomen heißt es auch: mit Absicht und bewusst handeln.
http://Telegram.me/masoudriyahii
«Die Taufe»
Masoud Riahi
2022
Der Titel dieser Geschichte, "Ta'mid", ist zweideutig. Meist wird das Wort der christlichen Taufe gleichgesetzt. Aber als von der arabischen Wurzel "'mada: Absicht" entstammtes Nomen heißt es auch: mit Absicht und bewusst handeln.
http://Telegram.me/masoudriyahii
Masoud Riahi
2022
Der Titel dieser Geschichte, "Ta'mid", ist zweideutig. Meist wird das Wort der christlichen Taufe gleichgesetzt. Aber als von der arabischen Wurzel "'mada: Absicht" entstammtes Nomen heißt es auch: mit Absicht und bewusst handeln.
http://Telegram.me/masoudriyahii
مسعود ریاحی | masoud.riyahi
Video
[ابتدا ویدئو را تماشا کنید]
#مسعود_ریاحی : با کدامین حروف، با کدامین کلمات میتوان دوام آورد؟ با کدام زبان میشود زنده ماند؟
آنچه زنِ سمتِ چپِ تصویر میخواند، ترانهی محلیِ معروفِ #عربی است؛ «طالعین الجبل». بیشتر، زنان این ترانه را برای عزیزانِ زندانی شدهشان آواز میخواندند، پشت دیوار زندانها؛ «میآید و نجاتت میدهد»، «مقاومت میکند».
آن حرف «ل» که مدام تکرار میشود، اضافه شده تا برخی از کلمات را برای آنها(مسئولان زندان) که عربی بلدند، نامفهوم کند. نوعی زبانِ رمزی، نوعی «نازبان» برای مقاومت کردن، برای دوام آوردن. تنها زندانیها و آوازخوانها میفهمیدند که چه خوانده میشود و چه چیز وعده داده میشود.
شخصیتِ اصلی رمانِ سقوط #کامو، در جایی از رمان از آن دوستِ مسکوتاش میپرسد: «براي من ماجراي مردي را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شبها بر کف اتاق ميخوابيد تا از آسايشي لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده است... چه کسي...؟! چه کسي براي ما بر زمين خواهد خفت؟»
اکنون چه کسانی برای کدامین دوستانشان، بر کفِ زمینِ سرد خوابیدهاند؟ برای کدامین دوستان، #آواز میخوانند؟ کدام ترانه را؟ کدام کلمات و حروف را؟
در زمانهی ظلمت، با کدامین زبان میشود مقاومت کرد؟آیا دوام آوردن در تاریکی، نازبان میطلبد؟
کدام حرف باید به کدام حرف دیگر بچسبد تا از سدِ نگهبانانِ شر، دشمنان #زندگی، بگریزد و برسد به گوش خستهگان، دلشکستهگان؛ «که در خون خستهگان، دلشکستهگان، آرمیده طوفان»
زنِ سمتِ راستِ تصویر، ترانهی محلی دیگری را به پرتغالی میخواند، ترانهای که حینِ پختنِ نان، خوانده میشده. آن رفتار دستها و آن ریتم، رفتار و صدایِ دستهاییست که کار میکنند. آن ریتم، آن موسیقی چونان ریتمِ یک رزم، این دو را کنار هم آورده و پیوندِ میانشان شده.
کدام ریتم، با کدامین دستها، آن ترانهی دوامآوردن و رزم را خواهد ساخت؟ کدام حنجره، کدام حنجرهها، آن را خواهند خواند؟
http://Telegram.me/masoudriyahii
#مسعود_ریاحی : با کدامین حروف، با کدامین کلمات میتوان دوام آورد؟ با کدام زبان میشود زنده ماند؟
آنچه زنِ سمتِ چپِ تصویر میخواند، ترانهی محلیِ معروفِ #عربی است؛ «طالعین الجبل». بیشتر، زنان این ترانه را برای عزیزانِ زندانی شدهشان آواز میخواندند، پشت دیوار زندانها؛ «میآید و نجاتت میدهد»، «مقاومت میکند».
آن حرف «ل» که مدام تکرار میشود، اضافه شده تا برخی از کلمات را برای آنها(مسئولان زندان) که عربی بلدند، نامفهوم کند. نوعی زبانِ رمزی، نوعی «نازبان» برای مقاومت کردن، برای دوام آوردن. تنها زندانیها و آوازخوانها میفهمیدند که چه خوانده میشود و چه چیز وعده داده میشود.
شخصیتِ اصلی رمانِ سقوط #کامو، در جایی از رمان از آن دوستِ مسکوتاش میپرسد: «براي من ماجراي مردي را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شبها بر کف اتاق ميخوابيد تا از آسايشي لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده است... چه کسي...؟! چه کسي براي ما بر زمين خواهد خفت؟»
اکنون چه کسانی برای کدامین دوستانشان، بر کفِ زمینِ سرد خوابیدهاند؟ برای کدامین دوستان، #آواز میخوانند؟ کدام ترانه را؟ کدام کلمات و حروف را؟
در زمانهی ظلمت، با کدامین زبان میشود مقاومت کرد؟آیا دوام آوردن در تاریکی، نازبان میطلبد؟
کدام حرف باید به کدام حرف دیگر بچسبد تا از سدِ نگهبانانِ شر، دشمنان #زندگی، بگریزد و برسد به گوش خستهگان، دلشکستهگان؛ «که در خون خستهگان، دلشکستهگان، آرمیده طوفان»
زنِ سمتِ راستِ تصویر، ترانهی محلی دیگری را به پرتغالی میخواند، ترانهای که حینِ پختنِ نان، خوانده میشده. آن رفتار دستها و آن ریتم، رفتار و صدایِ دستهاییست که کار میکنند. آن ریتم، آن موسیقی چونان ریتمِ یک رزم، این دو را کنار هم آورده و پیوندِ میانشان شده.
کدام ریتم، با کدامین دستها، آن ترانهی دوامآوردن و رزم را خواهد ساخت؟ کدام حنجره، کدام حنجرهها، آن را خواهند خواند؟
http://Telegram.me/masoudriyahii
کارگاه نویسندگی(آنلاین)
با تاکید بر«تجربه زیسته» و «نسبت نوشتن با دستگاه روان»
در دو سطح برگزار میشود
ترم ١:
شرکت در این ترم، پیشنیاز نویسندگی لازم ندارد
در این دوره علاوه بر طرح مباحث مبانی و عناصر دراماتیک داستان، تلاش خواهد شد تا هنرجو با توجه به«تجربه زیسته» خودش، توان و امکان اندیشیدن و نوشتن را پیدا کند. مباحث و تمرینهای کارگاه پیوند مستقیمی با مباحث روانشناختی خواهد داشت. برای فهم و توضیح نحوه کار«روان» و تجارب گذشته و اکنون از رویکردهایی چون روانکاوی و مایندفولنس(Mindfulness)یاری خواهیم گرفت.
ترم ٢:
این ترم مناسب کسانیاست که سابقه نوشتن دارند(دو نمونه اثر داستانی جهت بررسی ارسال کنید)
طول دوره: ١٠جلسه، ٢ساعته؛ هفتهای ١جلسه
برای ثبتنام یا کسب اطلاعات به این شماره در واتساپ پیام دهید(فایل صوتی توضیحات تکمیلی برایتان ارسال میشود)
٠٩٩٢٣٢۴٢٢٨٢
یا تلگرام :
@kargahnevisandegi
جلسات در«googlemeet» برگزار خواهند شد
ساعت و روز با توافق اعضاست ولی روزهای پیشنهادی اینهاست:
شنبه 17 تا 19
شنبه 20 تا 22
دوشنبه 20تا 22
چهارشنبه 20 تا 22
شروع از هفته دوم مرداد
http://Telegram.me/masoudriyahii
با تاکید بر«تجربه زیسته» و «نسبت نوشتن با دستگاه روان»
در دو سطح برگزار میشود
ترم ١:
شرکت در این ترم، پیشنیاز نویسندگی لازم ندارد
در این دوره علاوه بر طرح مباحث مبانی و عناصر دراماتیک داستان، تلاش خواهد شد تا هنرجو با توجه به«تجربه زیسته» خودش، توان و امکان اندیشیدن و نوشتن را پیدا کند. مباحث و تمرینهای کارگاه پیوند مستقیمی با مباحث روانشناختی خواهد داشت. برای فهم و توضیح نحوه کار«روان» و تجارب گذشته و اکنون از رویکردهایی چون روانکاوی و مایندفولنس(Mindfulness)یاری خواهیم گرفت.
ترم ٢:
این ترم مناسب کسانیاست که سابقه نوشتن دارند(دو نمونه اثر داستانی جهت بررسی ارسال کنید)
طول دوره: ١٠جلسه، ٢ساعته؛ هفتهای ١جلسه
برای ثبتنام یا کسب اطلاعات به این شماره در واتساپ پیام دهید(فایل صوتی توضیحات تکمیلی برایتان ارسال میشود)
٠٩٩٢٣٢۴٢٢٨٢
یا تلگرام :
@kargahnevisandegi
جلسات در«googlemeet» برگزار خواهند شد
ساعت و روز با توافق اعضاست ولی روزهای پیشنهادی اینهاست:
شنبه 17 تا 19
شنبه 20 تا 22
دوشنبه 20تا 22
چهارشنبه 20 تا 22
شروع از هفته دوم مرداد
http://Telegram.me/masoudriyahii
مسعود ریاحی | masoud.riyahi
سکانسی از فیلم «معجزه در میلان»، دسیکا http://Telegram.me/masoudriyahii
[ابتدا ویدئو ضمیمه را تماشا کنید]
#مسعود_ریاحی : در یکی از سکانسهای فیلمِ «معجزه در میلان» دسیکا، پیرمردِ بادکنک فروش، از فرطِ لاغری یا عدمِ همخوانی وزناش برای نگهداشتنِ بادکنکها، از زمین کنده میشود و به آسمان میرود که سریعا مردم او را پایین میکشند و «نان» میخورانندش و سنگ توی جیبهایش میریزند.
یک بادکنک فروش، باید از درآمدِ حاصل از فروشِ بادکنک، نان بخرد و بخورد تا بادکنکهایی که در دست دارد، او را به آسمان نبرد! وقتی سرعتِ فروش بادکنکها، از سرعتِ لاغر شدن، کندتر باشد، لاغری، بازی را میبرد و سوژه به آسمان میرود!
وضعیتِ نمادینِ معجزه در #میلان، آن رمانتیزه کردنِ سوژهی فقیر را به هجو میکشد؛ اینجا آن پروازِ سانتیمانتالِ خیالانگیز با بادکنکها، بهشکل طعنهآمیزی به تصویر کشیده میشود؛ باد ما را به هیچ خواهد برد، نه آسمانِ خیالانگیز؛ باید نان خورد، باید پاها روی زمین باشد و در راه رفتن روی آن، امنیت داشته باشد.
دسیکا، بهجای آن کارِ مرسومِ ستایشِ فقر و زیباییشناسی سوژهی فقیر، دست روی مکانیزمهای ساخت فقر میگذارد. بادکنکفروش، از ابتدا چنین نبودهاست که بادکنکها او را به آسمان ببرند! سرعتِ لاغر شدناش، سرعتِ از دست رفتنِ بدناش، بیشتر از سرعتِ فروش بادکنکهاست. چیزی از چیزی پیشی گرفته که او به آسمان میرود، وگرنه نه با امری تماشایی طرفیم، نه پروازی قدسی، نه آسمانی خیالانگیز. در این پرواز، نه رستگاریای هست، نه رها شدنی؛ برای همین است که یکی از فقرا، به طعنه، سنگ توی جیبهای بادکنکفروش میریزد.
آن مکانیزمهای دفاعیِ مرسوم برای راضی نگه داشتنِ سوژهی فقیر نسبت به وضعیتاش، اینجا تهی و ناکارآمدند، اتفاقا این سوژهها، #زندگی زمینی میخواهند. #خوشبختی و رستگاری بر روی زمیناست. میخواهند پاهایشان روی زمین باشد، بر زمین نان بخورند، بر روی زمین برقصند و بنوشند و بخندند.
دوربین دسیکا، برخلافِ دوربینهای مرسوم در رابطه با فقرا، که بیشتر چشمچرانی میکنند، دوربینیاست از درونِ زیستِ سوژهی فقیر و مکانیزمهایی که آن زندگیها را ممکن کرده.
http://Telegram.me/masoudriyahii
#مسعود_ریاحی : در یکی از سکانسهای فیلمِ «معجزه در میلان» دسیکا، پیرمردِ بادکنک فروش، از فرطِ لاغری یا عدمِ همخوانی وزناش برای نگهداشتنِ بادکنکها، از زمین کنده میشود و به آسمان میرود که سریعا مردم او را پایین میکشند و «نان» میخورانندش و سنگ توی جیبهایش میریزند.
یک بادکنک فروش، باید از درآمدِ حاصل از فروشِ بادکنک، نان بخرد و بخورد تا بادکنکهایی که در دست دارد، او را به آسمان نبرد! وقتی سرعتِ فروش بادکنکها، از سرعتِ لاغر شدن، کندتر باشد، لاغری، بازی را میبرد و سوژه به آسمان میرود!
وضعیتِ نمادینِ معجزه در #میلان، آن رمانتیزه کردنِ سوژهی فقیر را به هجو میکشد؛ اینجا آن پروازِ سانتیمانتالِ خیالانگیز با بادکنکها، بهشکل طعنهآمیزی به تصویر کشیده میشود؛ باد ما را به هیچ خواهد برد، نه آسمانِ خیالانگیز؛ باید نان خورد، باید پاها روی زمین باشد و در راه رفتن روی آن، امنیت داشته باشد.
دسیکا، بهجای آن کارِ مرسومِ ستایشِ فقر و زیباییشناسی سوژهی فقیر، دست روی مکانیزمهای ساخت فقر میگذارد. بادکنکفروش، از ابتدا چنین نبودهاست که بادکنکها او را به آسمان ببرند! سرعتِ لاغر شدناش، سرعتِ از دست رفتنِ بدناش، بیشتر از سرعتِ فروش بادکنکهاست. چیزی از چیزی پیشی گرفته که او به آسمان میرود، وگرنه نه با امری تماشایی طرفیم، نه پروازی قدسی، نه آسمانی خیالانگیز. در این پرواز، نه رستگاریای هست، نه رها شدنی؛ برای همین است که یکی از فقرا، به طعنه، سنگ توی جیبهای بادکنکفروش میریزد.
آن مکانیزمهای دفاعیِ مرسوم برای راضی نگه داشتنِ سوژهی فقیر نسبت به وضعیتاش، اینجا تهی و ناکارآمدند، اتفاقا این سوژهها، #زندگی زمینی میخواهند. #خوشبختی و رستگاری بر روی زمیناست. میخواهند پاهایشان روی زمین باشد، بر زمین نان بخورند، بر روی زمین برقصند و بنوشند و بخندند.
دوربین دسیکا، برخلافِ دوربینهای مرسوم در رابطه با فقرا، که بیشتر چشمچرانی میکنند، دوربینیاست از درونِ زیستِ سوژهی فقیر و مکانیزمهایی که آن زندگیها را ممکن کرده.
http://Telegram.me/masoudriyahii
Forwarded from مسعود ریاحی | masoud.riyahi
از سخنرانی برتولت برشت در نخستین کنگرهٔ جهانی نویسندگان» پاریس، ژوئن ۱۹۳۵
فاشیسم معتقد است که در تربیت افراد کوتاهی شده. فاشیسم امید فراوانی بهنفوذ در مغز انسانها و تسخیر قلوب آنها بسته است. فاشیسم، تعلیم خشونت در مدارس، روزنامهها و تآترها را بهخشونت حاکم در شکنجهگاههای خویش میافزاید. آری، فاشیسم تمامی ملت را چنین تربیت میکند و در تمام طول روز، بیوقفه بدین امر مشغول است. فاشیسم نمیتواند چیز زیادی بهتودهٔ مردم بدهد، چون سخت سرگرم «تربیت» انسانهاست. غذائی برای مردم ندارد، پس باید تقویت اراده و غلبهٔ بر نفس را تبلیغ کند. نمیتواند امر تولید را سر و سامان ببخشد و بهجنگ نیاز دارد، پس باید بهتقویت جرأت و روحیهٔ رزمندگی بپردازد. بهفداکاری نیازمند است، پس باید بهتشویق حس فداکاری در افراد دست بزند. اینها هم برای خود آرمانهائی هستند، توانائیهائی که از انسانها خواسته میشود و بعضی نیز حتی آرمانها و خواستهای متعالی بهشمار میآیند. ولی ما میدانیم که این آرمانها در خدمت کدامین هدف است، تربیتکننده کیست و چه کسانی از چنین تربیتی بهره میگیرند: بیشک بهرهگیران، تربیتشوندگان نیستند.
http://Telegram.me/masoudriyahii
فاشیسم معتقد است که در تربیت افراد کوتاهی شده. فاشیسم امید فراوانی بهنفوذ در مغز انسانها و تسخیر قلوب آنها بسته است. فاشیسم، تعلیم خشونت در مدارس، روزنامهها و تآترها را بهخشونت حاکم در شکنجهگاههای خویش میافزاید. آری، فاشیسم تمامی ملت را چنین تربیت میکند و در تمام طول روز، بیوقفه بدین امر مشغول است. فاشیسم نمیتواند چیز زیادی بهتودهٔ مردم بدهد، چون سخت سرگرم «تربیت» انسانهاست. غذائی برای مردم ندارد، پس باید تقویت اراده و غلبهٔ بر نفس را تبلیغ کند. نمیتواند امر تولید را سر و سامان ببخشد و بهجنگ نیاز دارد، پس باید بهتقویت جرأت و روحیهٔ رزمندگی بپردازد. بهفداکاری نیازمند است، پس باید بهتشویق حس فداکاری در افراد دست بزند. اینها هم برای خود آرمانهائی هستند، توانائیهائی که از انسانها خواسته میشود و بعضی نیز حتی آرمانها و خواستهای متعالی بهشمار میآیند. ولی ما میدانیم که این آرمانها در خدمت کدامین هدف است، تربیتکننده کیست و چه کسانی از چنین تربیتی بهره میگیرند: بیشک بهرهگیران، تربیتشوندگان نیستند.
http://Telegram.me/masoudriyahii
نقد سالار خوشخو بر مجموعه داستان کوتاه «تعمید»، نوشته مسعود ریاحی، نشر نیماژ
پنجشنبه، ١٧ فروردین ١۴٠٢، روزنامه هممیهن
لینک مطلب در روزنامه :
https://hammihanonline.ir/news/culture/ahyay-swzhh-bdnmnd
http://Telegram.me/masoudriyahii
پنجشنبه، ١٧ فروردین ١۴٠٢، روزنامه هممیهن
لینک مطلب در روزنامه :
https://hammihanonline.ir/news/culture/ahyay-swzhh-bdnmnd
http://Telegram.me/masoudriyahii
بخشی از نقد سالار خوشخو بر مجموعه داستان تعمید، روزنامه هممیهن، پنجشنبه ١٧ فروردین ١۴٠٢ :
«تعمید»، علیه رستگاری است. کلید عبارت این نگاه در جملهای است که در آغاز داستان «تعمید»، از تمثیلات کافکا نقل شده است: «مسیح یک روز پس از ورودش خواهد آمد، در واپسین روز نخواهد آمد بلکه در واپسین واپسین روز». پس هیچ امیدی به رخداد رستگاری نیست، در داستانهای «تعمید» با تلفیقی از جهانبینی کافکایی بهدلیل همین نگاه علیه رستگاری و شخصیتهای برشتی مواجهیم. جهانبینی کافکایی، جهانبینی «آن انسانی است که در زیر چرخها گیر کرده است.» خردهبورژوایی که مجبور است طوق جهانبینی را به گردن بیفکند...قهرمانهای کافکا در زیر چرخها له میشوند (بنیامین، 1398)، اما نزد برشت با باور به اینکه «از چیزهای خوب پیشین آغاز نکن، از چیزهای بد جدید شروع کن» و اینکه «انسانزدایی با رویگردانی از توده برطرف نمیشود، بلکه با تبدیلشدن به بخشی از آن رفع میگردد» قربانی کافکایی، «کا»ی بینام و نشان، خردهبورژایی در زیر چرخها، بدل به «کا»ی برشتی، یعنی آقای کیونر زیرک میشود. این همان اتفاقی است که در داستان «تعمید» رخ میدهد و از یک فضای ناامیدانه کافکایی که چشمانتظار هیچ مسیحی نمیتوان بود، شخصیت بینام و نشان برشتی سربرمیآورد؛ پدر بینامونشانی که روزهای «بد جدید» شخصیتاش را ویران میکند و مانند برشت و بنیامین با انسان بینام آغاز میکند و انعطافپذیریاش را تشویق میکند تا شاید آن «چیز سخت» فرو پاشد. انعطاف پدر، سپس پسر بینامونشان تا جایی پیش میرود که مرگ خویش را تصاحب میکند و مگر نه آنکه «بر آنکس که میمیرد، کمترین سلطه را میتوان داشت». امکان تصاحب مرگ توسط شخصیت بینامونشان پدر داستان «تعمید»، ما را به جهان کافکا برمیگرداند، همانطور که گرگور با مسخ و تبدیل به حشره، ژست بنیادگذار بعد سوبژکتیویته و لحظه امکانناپذیر «تولد سوبژکتیویته» است (ژیژک، 1401)، در مردن و زندهشدن پدر داستان «تعمید» نیز سوژگی شکل میگیرد و هر دو نشاندهنده حرکت واپسنشینی سوژه است که هر هستنده بیرون از خودش را نفی میکند. (ژیژک،1401)، کمااینکه هردو رخداد تروماتیک، مسخ و مرگ چندباره، به معنای «گمشدهبودن در دریای کل و دریای پرآسودگی» نیست، بلکه حرکت آغازین جداییخواهی و جداشدگی خشونتآمیز است که تعادل و آسودگی نظم موجود را بر هم میزنند. (ژیژک، 1401) این لحظه، لحظه پسزدن هر نوع رستگاری، کاتارسیس و بازیابی سوژگی است. اگر بنا به نظر پریمو لوی، ادبیات تأمل مدام درباره مرگ و قدرت شر باشد و بکوشد در هر دو مورد امر درکناپذیر را درک کند، به دستنیافتنیها دست یابد و پرتو نوری هرچند ضعیف به دل تاریکی بتاباند، مجموعه داستان «تعمید» را میتوان بنا به این رسالت، اثر قابلتأملی پنداشت.
برای خواندن کل مطلب، روی لینک زیر کلیک کنید
https://hammihanonline.ir/news/culture/ahyay-swzhh-bdnmnd
http://Telegram.me/masoudriyahii
«تعمید»، علیه رستگاری است. کلید عبارت این نگاه در جملهای است که در آغاز داستان «تعمید»، از تمثیلات کافکا نقل شده است: «مسیح یک روز پس از ورودش خواهد آمد، در واپسین روز نخواهد آمد بلکه در واپسین واپسین روز». پس هیچ امیدی به رخداد رستگاری نیست، در داستانهای «تعمید» با تلفیقی از جهانبینی کافکایی بهدلیل همین نگاه علیه رستگاری و شخصیتهای برشتی مواجهیم. جهانبینی کافکایی، جهانبینی «آن انسانی است که در زیر چرخها گیر کرده است.» خردهبورژوایی که مجبور است طوق جهانبینی را به گردن بیفکند...قهرمانهای کافکا در زیر چرخها له میشوند (بنیامین، 1398)، اما نزد برشت با باور به اینکه «از چیزهای خوب پیشین آغاز نکن، از چیزهای بد جدید شروع کن» و اینکه «انسانزدایی با رویگردانی از توده برطرف نمیشود، بلکه با تبدیلشدن به بخشی از آن رفع میگردد» قربانی کافکایی، «کا»ی بینام و نشان، خردهبورژایی در زیر چرخها، بدل به «کا»ی برشتی، یعنی آقای کیونر زیرک میشود. این همان اتفاقی است که در داستان «تعمید» رخ میدهد و از یک فضای ناامیدانه کافکایی که چشمانتظار هیچ مسیحی نمیتوان بود، شخصیت بینام و نشان برشتی سربرمیآورد؛ پدر بینامونشانی که روزهای «بد جدید» شخصیتاش را ویران میکند و مانند برشت و بنیامین با انسان بینام آغاز میکند و انعطافپذیریاش را تشویق میکند تا شاید آن «چیز سخت» فرو پاشد. انعطاف پدر، سپس پسر بینامونشان تا جایی پیش میرود که مرگ خویش را تصاحب میکند و مگر نه آنکه «بر آنکس که میمیرد، کمترین سلطه را میتوان داشت». امکان تصاحب مرگ توسط شخصیت بینامونشان پدر داستان «تعمید»، ما را به جهان کافکا برمیگرداند، همانطور که گرگور با مسخ و تبدیل به حشره، ژست بنیادگذار بعد سوبژکتیویته و لحظه امکانناپذیر «تولد سوبژکتیویته» است (ژیژک، 1401)، در مردن و زندهشدن پدر داستان «تعمید» نیز سوژگی شکل میگیرد و هر دو نشاندهنده حرکت واپسنشینی سوژه است که هر هستنده بیرون از خودش را نفی میکند. (ژیژک،1401)، کمااینکه هردو رخداد تروماتیک، مسخ و مرگ چندباره، به معنای «گمشدهبودن در دریای کل و دریای پرآسودگی» نیست، بلکه حرکت آغازین جداییخواهی و جداشدگی خشونتآمیز است که تعادل و آسودگی نظم موجود را بر هم میزنند. (ژیژک، 1401) این لحظه، لحظه پسزدن هر نوع رستگاری، کاتارسیس و بازیابی سوژگی است. اگر بنا به نظر پریمو لوی، ادبیات تأمل مدام درباره مرگ و قدرت شر باشد و بکوشد در هر دو مورد امر درکناپذیر را درک کند، به دستنیافتنیها دست یابد و پرتو نوری هرچند ضعیف به دل تاریکی بتاباند، مجموعه داستان «تعمید» را میتوان بنا به این رسالت، اثر قابلتأملی پنداشت.
برای خواندن کل مطلب، روی لینک زیر کلیک کنید
https://hammihanonline.ir/news/culture/ahyay-swzhh-bdnmnd
http://Telegram.me/masoudriyahii
هممیهن
احیای سوژه بدنمند
نقد مجموعه داستان کوتاه تعمید