Telegram Web Link
هربار ظهور فاشیسم، شاهدی است بر انقلابی شکست خورده.

والتر بنیامین

http://Telegram.me/masoudriyahii
در واقع، وقتی قطعه‌ای جابجا می‌شود، یک‌جای خالی را از خود به‌جای می‌گذارد که می‌تواند با قطعه‌ی دیگری این شکاف پر شود؛ هر انتخاب موجب انصراف یک قطعه و در عین حال، جایگزین کردن قطعه‌ی دیگری می‌شود. بنابراین، تأمین انرژی بالقوه‌ی نظام، حالتی دائمی دارد. شاید به این معنا نیز باشد که رضایت‌ها در تعادل هستند، پس چیزی که انجام می‌دهید، مهم نیست؛ اما ویلی‌ها و نیئری‌ها چنین نتیجه‌ای نمی‌گیرند.
(نتيجه‌ای که با وجود قناعت در انرژی، به اثبات می‌رسد.) این باوری است که بکت گاهی با آن بازی می‌کند. در گودو نیز اشکهایی که در جهان ریخته می‌شوند، دائمی هستند.
وقتی کسی ضجّه‌ای را در جایی شروع می‌کند، یکی دیگر در جای دیگری ضجّه‌اش را تمام می‌کند. همین اتفاق در خندیدن هم صادق است.



هیو کِنر
http://Telegram.me/masoudriyahii
چیزهای خوب همه روزگاری چیزهای بد بوده‌اند.
از دلِ هر گناهِ نخستین است که یک فضیلتِ نخستین سر بر‌ می‌کشد.

تبارشناسی اخلاق، نیچه
http://Telegram.me/masoudriyahii
احمقانه‌ است که فکر کنیم، هرگاه که "خود را از چیزی خلاص می‌کنیم" صرفاً داریم جیم می‌زنیم، صرفاً داریم از چیزی می‌گریزیم یا از آن اجتناب می‌کنیم، گرچه خودِ خلاص کردنِ خود از چیزی نیز تلویحاً بر همین معانی دلالت دارد. همانطور که مایکل بالینت روانکاو در نقد اجمالی فرویدیسم اشاره کرده است، هرگاه داریم از چیزی فرار می‌کنیم، داریم با سر به سمت چیز دیگری می‌رویم.

از کتاب "Ways of Escape " گراهام گرین

http://Telegram.me/masoudriyahii
Stranger
Marek Iwaszkiewicz
19 ژوئیه

رؤیا بپرور و گریه سر ده، ای نژاد نگون‌بخت انسان.
راه نجاتی پیدا نیست
تو آن را گم کرد‌ه‌ای.
با  " وای " شب را بدرود می‌گویی
با " وای " دگر روز را درود.



یادداشت‌ها
فرانتس کافکا

http://Telegram.me/masoudriyahii
چه بگویم؟
همه چیز نرم می‌گذشت. همه چیز نرم از کنار من می‌گذشت.
منصف باشم و این را هم بگویم که گاه فراموشی‌های من شایسته‌ی تحسین بود. توجه کرده‌اید که مردمی هستند که مذهب آن‌ها بخشودن توهین است، و واقعاً هم آن را می‌بخشایند، اما هرگز آن را فراموش نمی‌کنند.
من از آن تافته‌های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می‌بردم.
آن کس که تصور می‌کرد که من از او نفرت دارم چون می‌دید که با لبخندی صمیمی به او سلام می‌گویم غرق در شگفتی می‌شد و نمی‌توانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا جبن و بی‌غیرتیم را تحقیر می‌کرد، بی‌آنکه فکر کند که انگیزه‌ی من ساده‌تر از این‌ها بوده است،
من همه‌چیز حتی نام او را از یاد برده بودم.


سقوط
آلبر کامو
ترجمه‌ی شورانگیز فرخ
http://Telegram.me/masoudriyahii
2024/06/28 09:54:46
Back to Top
HTML Embed Code: