Telegram Web Link
مسعود ریاحی | masoud.riyahi
http://Telegram.me/masoudriyahii
[ابتدا تصویر ضمیمه را تماشا کنید]

#مسعود_ریاحی : این دیوار نوشته‌ی متناقض، به چهار شکل خوانده می‌شود :
«نرو، بمان»، «برو، نمان»، «نرو، نمان»،  «برو، بمان»
نمی‌خواسته یکی‌شان باشد، نمی‌توانسته هیچ‌کدام‌شان را به‌تنهایی بگوید، ناتوان بوده از گفتن اینکه: «نرو، بمان»، یا «برو، نمان» و یا آن دوتای دیگر.
در هر «نه»گفتن و «نرویی» یک «آری» و «برو» پنهان‌شده است؛ آری و برویی که به سبب رنج‌اش، سرکوب و وارونه می‌شود. در آنکه می‌رود هم احتمالا همین‌ها، در شکلی دیگر، رخ می‌دهد. ملغمه‌ای‌ست از امیالی متضاد، تکه‌ای که می‌خواهد بِبُرد، تکه‌ای که کنده می‌شود و می‌ماند.

چند ماهی‌است در هر جمعی که می‌روم، قرارست به‌زودی چند تکه از آن کنده شود و ازهم بپاشد و بعد هر تکه، پرتاب شود به یک‌طرف جهان. چند شبِ پیش در جمعی هفت نفره بودم که قرار بود چهار نفرش، به‌شکلی قطعی #مهاجرت کنند؛ به‌شوخی گفتم: «حداقل یکی‌تون بمونید شاید خواستیم حُکم بازی کنیم»، خندیدند؛ خندیدیم، احتمالا برای آخرین دفعات.

ازدست دادن، زمانی برایم در یک‌آن رخ می‌داد و غافلگیرش می‌شدم؛ حالا دارم در یک ازدست‌دادنِ کش‌آمده‌ای زندگی می‌کنم؛ با کسی، با کسانی آشنا می‌شوم که قرارست خیلی زود، ازدست بدهم‌شان، قرارست نمانند، قرارست بروند؛ قطعی‌تر و زودتر از موعدِ #مرگ، قطعی‌تر و زودتر از موعد جدایی و فراق‌های مرسومِ عاطفی. تا می‌آیم بگویم: «نرو، بمان»، توی کله‌ام ملغمه‌ای می‌شود از چیزی شبیهِ این نوشته‌ی متناقض روی دیوار؛ که : «نرو، نمان»، «برو، بمان»، «برو، نمان»
حالا با سرعتی بیشتر از قبل، درحالِ وداع با چیزها و حتی کسانی‌ام، که هرگز نداشتم‌شان. پیش از آنکه بدست‌آورم، ازدست می‌دهم. چیزهایی که ندارم را هم ازدست می‌دهم، یک ازدست‌دادن ماخولیایی.

اگر کسی از آن آینده‌ی موهومی که نمی‌دانم چیست و کی ممکن می‌شود، کسی پرسید، هی فلانی، در آن روزها و سالهای تلخِ این مملکت، چگونه می‌گذشت؟ این دیوار نوشته را هم نشانش خواهم داد که چنین هم بود؛ هر کس را تکه‌هایی بود که می‌خواست برود(اگر می‌توانست) و نرود، می‌خواست بماند و نماند، می‌خواست هم بماند، هم برود، می‌خواست هم نرود و هم نماند. هر کس را تکه‌هایی بود که هر طرفش به چهار گوشه‌ای وصل بود و کشیده می‌شد، درست عین شکنجه‌های قرون‌وسطایی که متهم را می‌بستند به چهار حیوان و می‌کشیدندش تا متلاشی شود؛ تا بپاشد از هم. آنکه این جمله را روی دیوار نوشته، با چهار نقطه‌ی متناقض‌اش، بر این زیستِ متناقض و غریب، #شهادت خواهد داد، بر همه‌ی این ازدست‌رفته‌ها، بر همه‌ی این تکه‌های متلاشی‌شده.

#نرو_بمان
#برو_نمان

http://Telegram.me/masoudriyahii
سوژه‌ای که ضرورت ناکامی را با آغوش باز می‌پذیرد، می‌تواند کام‌یاب باشد.

نظریه روانکاوانه فیلم، تاد مک گوان

http://Telegram.me/masoudriyahii
نشست نقد و بررسی مجموعه داستان تعمید، در کتاب‌فروشی نشرچشمه کارگر، ١٨ شهریور ١۴٠٢

http://Telegram.me/masoudriyahii
Audio
نقد ‌‌'حسام سلامت' بر «مجموعه داستان تعمید»، نوشته‌ی مسعود ریاحی

کتاب‌فروشی نشر چشمه کارگر
١٨شهریور ١۴٠٢
http://Telegram.me/masoudriyahii
Audio
نقد ‌'عرفان خلاقی' بر «مجموعه داستان تعمید»،نوشته‌ی مسعود ریاحی

در کتاب‌فروشی نشر چشمه کارگر،
١٨ شهریور ١۴٠٢
http://Telegram.me/masoudriyahii
Audio
نقد ‌‌'سالار خوشخو' بر «مجموعه داستان تعمید»،نوشته‌ی مسعود ریاحی

در کتاب‌فروشی نشر چشمه کارگر
١٨شهریور ١۴٠٢
http://Telegram.me/masoudriyahii
Audio
نقد ‌‌'امیر خداوردی' بر «مجموعه داستان تعمید»،نوشته‌ی مسعود ریاحی

در کتاب‌فروشی نشر چشمه کارگر
١٨شهریور ١۴٠٢
http://Telegram.me/masoudriyahii
Audio
نقد ‌‌'فرزاد نعمتی' بر «مجموعه داستان تعمید»، مسعود ریاحی

در کتاب‌فروشی نشر چشمه کارگر
١٨شهریور ١۴٠٢
http://Telegram.me/masoudriyahii
آن چیزی که فهم نشود، همیشه باز می‌گردد. به همین شکل، یک روح در عذاب هم تا زمانی که معمایش حل نشود، در عذاب خواهد ماند.

فروید، شرح حال هانس، ۱۹۰۹

http://Telegram.me/masoudriyahii
خیال، چیزی را که موضوع میل و آرزوی ماست،‌ به ما عرضه می دارد.

تأویل رویا

http://Telegram.me/masoudriyahii
پدر مگر نمی‌بینی که دارم می‌سوزم؟

شرایط مقدماتی این رویای نوعی به این شرح بود: پدری شب و روز در کنار بستر فرزند بیمارش از او تیمارداری می‌کرد. پس از مرگ کودک، این پدر به اتاق کناری رفت تا کمی استراحت کند، اما لای در را باز گذاشت تا بتواند از اتاق خودش اتاق مجاور را ببیند، همان اتاقی که تن بی‌جان پسرش در آن میان دایره ای از شمع‌های بلند آرام گرفته بود.

پیرمردی که او را در اتاق گذاشته بودند تا بپای جسد باشد، کنار پیکر پسرک نشست و زیر لب دعا خواند. پدر پس از چند ساعت خواب کوتاه در رویا دید که فرزندش در کنار تخت او ایستاده، بازوی او را گرفته و با حالتی ملامت آمیز فریاد می زند که: «پدر، مگر نمی‌بینی که دارم می سوزم؟» پدر از خواب بیدار شد و متوجه نوری درخشان شد که منبعش اتاق کناری بود.

او سراسیمه به اتاق کناری رفت و دید که پیرمرد خوابش برده، و شمدها و یک بازوی پسر محبوبش با شمعی فرو افتاده سوخته است.

فرويد در شرح اين رويا، نقل می‌كند كه

پدر در اتاقي به خواب رفته بود كه جنازه پسرش قرار داشت و او مشغول شب‌زنده‌داري در برابر جنازه پسر محبوبش بوده كه خواب او را در ربوده است. در اين ميان، شمع روشن كنار جسد واژگون می‌شود و شروع به سوزاندن تابوت مي‌كند.
در اينجا، مكانيزمي طبيعي به كار مي‌افتد: فردي كه در حال خواب‌ و بيداري است با واقعه‌ای مزاحم روبه‌رو مي‌شود و براي ادامه دادن به خواب، به سناريویی متوسل مي‌شود كه اين واقعه مزاحم را به واقعه‌اي طبيعي در رويايش بدل سازد و بدين طريق بتواند به خوابش ادامه دهد.
پدر نيز به همين مكانيزم ناخودآگاه متوسل می‌شود، اما اين سناريو او را با ميل حقيقي خودش مواجه مي‌سازد و از همين رو، به واقعيت چنگ مي‌اندازد تا از اين مواجهه مرگبار فرار كند: پدر از خواب می‌پرد و شعله‌های آتش را خاموش می‌كند.

 
زیگموند فروید
تأویل رویا
«اگر تمامِ به ناحق کشته‌شدگانْ برخیزند، جهان را یارای اقامت ایشان نباشد.»

ابوالعَلاء مَعَرّی
ای ستار‌ه‌ی نورانی صبح، تو از آسمان افتادی!

«همه‌ی آنها [مردگان] به او [پادشاه] می‌گویند: "اکنون تو مثل ما ضعیف هستی! تو هم مثل یکی از ما شده‌ای! در گذشته، همه با نواختن چنگ و سرود به تو احترام می‌گذاشتند، امّا الآن تو در دنیای مردگان هستی. بر تختی انباشته از حشرات خوابیده‌ای و با پتویی از کرم‌ها پوشیده شده‌ای." ای پادشاه بابل، ای ستار‌ه‌ی نورانی صبح، تو از آسمان افتادی!» [اشعیا ۱۴: ۱۰-۱۲]


© The Hell, 1500s. by Anonymous

http://Telegram.me/masoudriyahii
مسعود ریاحی | masoud.riyahi
http://Telegram.me/masoudriyahii
[ویدئو ضمیمه را تماشا کنید]

#مسعود_ریاحی : این دستگاهِ تولید صدا، با حرکت خود، صدایی را تولید می‌کند که کاملا طبق یک برنامه از پیش تعیین‌شده است. این دستگاه نمی‌تواند صدایی را از خود تولید کند که طبق برنامه‌اش نباشد.
به این معنا، برون رفت از این ساز و کار، شکل نمی‌گیرد، مگر مداخله در لای این چرخ دنده‌ها.
اما در اینجا چه رخ می‌دهد؟ این قطرهای سرخی که به دستگاه آوار می‌شوند و بعد ازهم می‌پاشند، با این دم و دستگاه چه می‌کنند؟ آیا در برنامه‌ی آن دستگاه تغییری معنادار رخ داده؟ یا فقط همان برنامه‌ و ملودی سابق‌است و فقط این صداهاست که طنین سابق را ندارند؟ آیا وقتی این قطره‌های سرخ نباشند، دوباره همان طنین گذشته، همانِ طنین موسیقی قبلی به گوش خواهد رسید؟
این قطره‌های سرخ و خون‌مانند، گویی کارشان فقط ایجاد یک گسست در همان ملودی سابق‌اند، با اینکه هیچ مداخله‌ای در تغییر آن برنامه‌ی سابق رخ نمی‌دهد، اما گویی این توان را دارند که گوش‌ها، که چشم‌ها را به آن دم و دستگاه و نحوه‌ی کارش جلب کنند.
این قطر‌ه‌های سرخ، گویی قصد دارند تا نشان بدهند و به‌گوش برسانند که این صدای ناخوش، این صدایِ خفه و ناکوک، از همانِ دستگاهِ سابق‌است که پیشتر، طنینی خوش‌آوا و کوک داشت. این ازهم‌پاشیدن قطره‌ها، این ترکیدن و منفجرشدن، بدست همان ملودیِ خوش‌آوای سابق‌است.
قطره‌ها سعی دارند با باکستر‌ها(سوژه‌های سندروم باکستر) بگویند که این همان دم و دستگاه‌است. به شیفتگان صدای کوکِ آپاراتوس‌ها(دم و دستگاه‌ها) نشان بدهد که این سلاخی‌ها، از درونِ همان دستگاهی جوشیده که شما مسحورِ صدایش هستید.
Videoart : #stefanvisan

http://Telegram.me/masoudriyahii
کارگاه نویسندگی(آنلاین)
با تاکید بر«تجربه زیسته» و «نسبت نوشتن با دستگاه روان»

پاییز ١۴٠٢

در دو سطح برگزار می‌شود

ترم ١:
شرکت در این ترم، پیشنیاز نویسندگی لازم ندارد
در این دوره علاوه بر طرح مباحث مبانی و عناصر دراماتیک داستان، تلاش خواهد شد تا هنرجو با توجه به«تجربه زیسته‌» خودش، توان و امکان اندیشیدن و نوشتن را پیدا کند. مباحث و تمرین‌های کارگاه پیوند مستقیمی با مباحث روانشناختی خواهد داشت. برای فهم و توضیح نحوه‌ کار«روان» و تجارب گذشته و اکنون از رویکردهایی چون روانکاوی و مایندفولنس(Mindfulness)یاری خواهیم گرفت.

ترم ٢:
این ترم مناسب کسانی‌است که سابقه نوشتن دارند(دو نمونه اثر داستانی جهت بررسی ارسال کنید)

طول دوره: ١٠جلسه، ٢ساعته؛ هفته‌ای ١جلسه

برای ثبت‌نام یا کسب اطلاعات به این شماره در واتس‌اپ ‌پیام دهید(فایل صوتی توضیحات تکمیلی برایتان ارسال می‌شود)


٠٩٩٢‌٣٢۴٢٢٨٢
یا تلگرام :
@kargahnevisandegi

جلسات در«googlemeet» برگزار خواهند شد

روزهای پیشنهادی:

شنبه و یکشنبه و دوشنبه

15-17
16-18
20-22

جلسات روانکاوی با حضور خانم دکتر مائده رسولی

شروع از هفته اول آذر

http://Telegram.me/masoudriyahii
Day3:Low Mist_Ludovico Einaudi
🦋 @Aaphroditemusic
nomadland موسیقی متن فیلم

از آلبوم پیاده‌روی هفت روزه یا قدم‌زنی هفت‌روزه، قطعه‌ی روز سوم

http://Telegram.me/masoudriyahii
اگر توانسته‌ام تابه‌حال دوام بیاورم، به این دلیل است که پس از هر درماندگی که به‌نظرم تحمل‌ناپذیر می‌آمد، درماندگی موحش‌تری از راه می‌رسید، سپس یکی دیگر، و به‌همین ترتیب الی آخر. حتی اگر در دوزخ باشم، آرزو دارم ببینم حلقه‌های آن* افزایش می‌یابند تا بتوانم به عذابی تازه و پرمایه‌تر از عذاب پیشین امید داشته باشم؛ سیاستی سودمند، دست‌کم در باب شکنجه.

[آفوریسم‌های زندگی، امیل چوران]

*نُه منطقه‌ی حلقه‌ای‌شکل جهنم که دانته در بخش اول «کمدی الهی» توصیف کرده است.


José Benlliure y Gil - Francesca of Rimini, 1890
2024/09/28 09:29:21
Back to Top
HTML Embed Code: