🍀✨💫🍀✨💫
📗 چرا در روزهای ناخوب باید #کتاب خواند؟
✍ #احسان_محمدی
📚 عمیقا" باور دارم که آزادی، آبادی و امنیت یک کشور نه از راه لوله تفنگ و مُشت های گره کرده و دهان های کف آلود و زنده باد و مُرده باد، که از کتابخانه های آرام و آگاهی بخشی ایجاد می شود.
📚 #پاکستان هم بمب اتم دارد اما جز عملیات انتحاری و کشتار خیابانی و دمپایی های رها شده کف خیابان از آنها تصویری دیگری در ذهن داریم؟
میلیون ها نفر در #عراق فدایی دایناسور مستی مثل صدام حسین بودند، در #کره_شمالی کیم جونگ اون را می پرستند اما می شود این سرزمین ها را آباد، آزاد و مردمش را خوشبخت قلمداد کرد؟
📚 انسانی که بیشتر از یک کتاب می خواند؛ کمتر فریب می خورد، ابزار نمی شود، از او نردبان نمی سازند، در ماه عکس نمی بیند و هر چه که می گویند را باور نمی کند، مدام تخم یاس و نومیدی نمی کارد، تزهای خیالپردازانه نمی دهد که این کشور را باید کوبید و از نو ساخت و باید فرار کرد رفت اروپا و آمریکا ...
📗 کتاب یکی از ابزارهای دانایی است. چراغی در تاریکی. اگر می خواهیم روشنی ببخشیم باید چراغ های بیشتری در این سرزمین روشن کنیم.
⬅️ جایی می خواندم:
به خاطر میخی، نعلی افتاد
به خاطر نعلی، اسبی افتاد
به خاطر اسبی، سواری افتاد
به خاطر سواری، جنگی شکست خورد
به خاطر شکستی، مملکتی نابود شد
و همه این ها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود!
📗 بگذارید امیدوارانه فکر کنیم که یک کتاب ممکن است بیش از یک میخ سرنوشت سرزمینی را تغییر دهد.
دستکم من راه بهتری برای آبادی، آزادی و امنیت این کشور نمی شناسم جز یاد گرفتن و یاد دادن نیکی ها!
🍀✨💫🍀✨💫
📗 چرا در روزهای ناخوب باید #کتاب خواند؟
✍ #احسان_محمدی
📚 عمیقا" باور دارم که آزادی، آبادی و امنیت یک کشور نه از راه لوله تفنگ و مُشت های گره کرده و دهان های کف آلود و زنده باد و مُرده باد، که از کتابخانه های آرام و آگاهی بخشی ایجاد می شود.
📚 #پاکستان هم بمب اتم دارد اما جز عملیات انتحاری و کشتار خیابانی و دمپایی های رها شده کف خیابان از آنها تصویری دیگری در ذهن داریم؟
میلیون ها نفر در #عراق فدایی دایناسور مستی مثل صدام حسین بودند، در #کره_شمالی کیم جونگ اون را می پرستند اما می شود این سرزمین ها را آباد، آزاد و مردمش را خوشبخت قلمداد کرد؟
📚 انسانی که بیشتر از یک کتاب می خواند؛ کمتر فریب می خورد، ابزار نمی شود، از او نردبان نمی سازند، در ماه عکس نمی بیند و هر چه که می گویند را باور نمی کند، مدام تخم یاس و نومیدی نمی کارد، تزهای خیالپردازانه نمی دهد که این کشور را باید کوبید و از نو ساخت و باید فرار کرد رفت اروپا و آمریکا ...
📗 کتاب یکی از ابزارهای دانایی است. چراغی در تاریکی. اگر می خواهیم روشنی ببخشیم باید چراغ های بیشتری در این سرزمین روشن کنیم.
⬅️ جایی می خواندم:
به خاطر میخی، نعلی افتاد
به خاطر نعلی، اسبی افتاد
به خاطر اسبی، سواری افتاد
به خاطر سواری، جنگی شکست خورد
به خاطر شکستی، مملکتی نابود شد
و همه این ها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود!
📗 بگذارید امیدوارانه فکر کنیم که یک کتاب ممکن است بیش از یک میخ سرنوشت سرزمینی را تغییر دهد.
دستکم من راه بهتری برای آبادی، آزادی و امنیت این کشور نمی شناسم جز یاد گرفتن و یاد دادن نیکی ها!
🍀✨💫🍀✨💫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فقط خوشحالیِ بعد از گرفتنش! 😄
راز عجیب کولهپشتی در کلانتری فاش شد!
روزنامه خراسان: موتورسواری که مورد ظن نیروهای گشت انتظامی قرار گرفته بود، پس از انتقال به کلانتری سپاد مشهد، راز عجیب کوله پشتی را فاش کرد.
چند روز قبل ماموران گشت کلانتری سپاد هنگام انجام وظیفه در حوزه استحفاظی، به رفتارهای موتورسواری مشکوک شدند که کوله پشتی بزرگی را بر دوش داشت. ماموران که او را به طور غیرمحسوس زیرنظر گرفته بودند، هر لحظه بیشتر به حرکات اضطراب آمیز او ظن می بردند چرا که احتمال می دادند، موتورسوار مذکور درحال جابه جایی مواد مخدر باشد. به همین دلیل ماموران به او نزدیک شدند و مدارک موتورسیکلت را درخواست کردند اما موتورسوار که کلاه کاسکت بزرگی بر سر داشت، تلاش می کرد تا حد امکان کمتر سخن بگوید به این دلیل فقط به گفتن کلمه «ندارم» اکتفا کرد.
این رفتارها در حالی شک ماموران را بیشتر کرد که درون کوله پشتی موتورسوار فقط مقدار زیادی پارچه کهنه بود. به گزارش خراسان، حالا دیگر فرضیه سرقت موتورسیکلت بدون مدارک هم به دیگر احتمالات پلیسی افزوده شده بود که آن ها به ناچار وی را برای بررسی های بیشتر به کلانتری هدایت کردند.
با آن که هوای گرم تابستان، شرایط تحمل ناپذیری را ایجاد کرده بود اما موتورسوار کلاه کاسکت را حتی درون اتاق اطلاعات کلانتری هم از سرش برنمی داشت و باز هم سعی می کرد بیشتر با ایما و اشاره سخن بگوید. در این هنگام افسر اطلاعات کلانتری از او خواست کلاه کاسکت را از سرش بردارد و به سوالات پلیس به درستی پاسخ دهد اما ناگهان صحنه عجیبی رقم خورد که همه نیروهای پلیس مات و مبهوت ماندند.
زمانی که موتورسوار در میان شک و تردید کلاه کاسکت را برداشت، مقنعه مشکی او نمایان و مشخص شد که موتورسوار مذکور زن جوانی حدود 30 ساله است. او که بغض غریبی گلویش را می فشرد درباره این ماجرا گفت: 16 ساله بودم که سر سفره عقد نشستم و با همسرم که کارگر ساختمانی بود زندگی شیرینی را آغاز کردم اما مدتی بعد پدرم را به دلیل ابتلا به یک بیماری از دست دادم.
او اگرچه با کارگری و زحمت کشی، مخارج زندگی را تامین می کرد اما نیازی به فرزندانش نداشت و به هر طریق ممکن مخارج زندگی و مادرم را می پرداخت با این حال بعد از مرگ پدر، شوهر من به مادرم نیز از نظر مالی کمک می کرد ولی از بخت بد من و در حالی که صاحب دو فرزند کوچک بودم، همسرم از بالای ساختمان درحال احداث سقوط کرد و از دنیا رفت. من دیگر بی کس و بی پناه شدم به طوری که نمی توانستم اجاره خانه ام را بپردازم.
به همین دلیل لوازم منزلم را جمع کردم و نزد مادرم رفتم اما از شدت شرم نمی توانستم به چهره رنجور و بیمار مادرم نگاه کنم! من فرزند بزرگ خانواده بودم و کارگری در منازل مردم نیز پاسخ گوی نیازهای مادی خانواده ام نبود. در این شرایط چشمم به تنها دارایی باقی مانده از همسر مرحومم افتاد. موتورسیکلت او را تمیز کردم و تصمیم به مسافرکشی گرفتم. برای آن که مسائل شرعی را رعایت کنم مجبور شدم لباس های بیشتری بپوشم!
یک کوله پشتی بزرگ هم تهیه کردم و درون آن پارچه های کهنه ریختم تا از تماس نامحرم دور بمانم. کلاه کاسکت را هم روی سرم گذاشتم و خیلی تمرین می کردم تا با مسافران صحبت نکنم چرا که خیلی زود لو می رفتم. خلاصه به این ترتیب روزی 80 هزار تومان کار می کردم تا مادرم را خوشحال ببینم. او نمی دانست من با موتور مسافرکشی می کنم ولی زمانی که داروهایش را می گرفتم لبخندی می زد که دنیا را به فراموشی می سپردم.
اگرچه این مبلغ برای هزینه های فرزندان و خواهر و برادرانم کافی نبود ولی هر روز خدا را شکر می کردم که نان حلال سر سفره می برم و مادرم را شاد می کنم! با این حال امروز که توسط پلیس به کلانتری هدایت شدم، از چشمان مادرم خجالت می کشم اگرچه فرزندانم نیز چشم به در دوخته اند تا با شکلاتی طعم عشق مادر را بچشند و ... هنوز سخنان این زن جوان به پایان نرسیده بود که اشک از چشمان رئیس اطلاعات کلانتری سرازیر شد.
او به آرامی و به بهانه بازرسی کوله پشتی مبلغ 80 هزار تومان را درون آن گذاشت و سپس با هماهنگی قاضی «فرهمندنیا» موتورسیکلت زن جوان را تحویل داد تا او به دنبال شغلی برود که منع قانونی نداشته باشد و ... آن لحظه بود که با خود گفتم آیا مسئولان هم با درد و رنج آشنا هستند؟ آیا قلب آن ها، گهگاه در تاریکی های احساسات مدفون می شود؟ آیا این صحنه های دردناک را می بینند و فقط اشک می ریزند؟! خلاصه این ماجرا را نگاشتم نه این که فقط مردم بخوانند برای آن که مسئولان بدانند و اشک بریزند!
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://www.tg-me.com/servitude_happiness1400
روزنامه خراسان: موتورسواری که مورد ظن نیروهای گشت انتظامی قرار گرفته بود، پس از انتقال به کلانتری سپاد مشهد، راز عجیب کوله پشتی را فاش کرد.
چند روز قبل ماموران گشت کلانتری سپاد هنگام انجام وظیفه در حوزه استحفاظی، به رفتارهای موتورسواری مشکوک شدند که کوله پشتی بزرگی را بر دوش داشت. ماموران که او را به طور غیرمحسوس زیرنظر گرفته بودند، هر لحظه بیشتر به حرکات اضطراب آمیز او ظن می بردند چرا که احتمال می دادند، موتورسوار مذکور درحال جابه جایی مواد مخدر باشد. به همین دلیل ماموران به او نزدیک شدند و مدارک موتورسیکلت را درخواست کردند اما موتورسوار که کلاه کاسکت بزرگی بر سر داشت، تلاش می کرد تا حد امکان کمتر سخن بگوید به این دلیل فقط به گفتن کلمه «ندارم» اکتفا کرد.
این رفتارها در حالی شک ماموران را بیشتر کرد که درون کوله پشتی موتورسوار فقط مقدار زیادی پارچه کهنه بود. به گزارش خراسان، حالا دیگر فرضیه سرقت موتورسیکلت بدون مدارک هم به دیگر احتمالات پلیسی افزوده شده بود که آن ها به ناچار وی را برای بررسی های بیشتر به کلانتری هدایت کردند.
با آن که هوای گرم تابستان، شرایط تحمل ناپذیری را ایجاد کرده بود اما موتورسوار کلاه کاسکت را حتی درون اتاق اطلاعات کلانتری هم از سرش برنمی داشت و باز هم سعی می کرد بیشتر با ایما و اشاره سخن بگوید. در این هنگام افسر اطلاعات کلانتری از او خواست کلاه کاسکت را از سرش بردارد و به سوالات پلیس به درستی پاسخ دهد اما ناگهان صحنه عجیبی رقم خورد که همه نیروهای پلیس مات و مبهوت ماندند.
زمانی که موتورسوار در میان شک و تردید کلاه کاسکت را برداشت، مقنعه مشکی او نمایان و مشخص شد که موتورسوار مذکور زن جوانی حدود 30 ساله است. او که بغض غریبی گلویش را می فشرد درباره این ماجرا گفت: 16 ساله بودم که سر سفره عقد نشستم و با همسرم که کارگر ساختمانی بود زندگی شیرینی را آغاز کردم اما مدتی بعد پدرم را به دلیل ابتلا به یک بیماری از دست دادم.
او اگرچه با کارگری و زحمت کشی، مخارج زندگی را تامین می کرد اما نیازی به فرزندانش نداشت و به هر طریق ممکن مخارج زندگی و مادرم را می پرداخت با این حال بعد از مرگ پدر، شوهر من به مادرم نیز از نظر مالی کمک می کرد ولی از بخت بد من و در حالی که صاحب دو فرزند کوچک بودم، همسرم از بالای ساختمان درحال احداث سقوط کرد و از دنیا رفت. من دیگر بی کس و بی پناه شدم به طوری که نمی توانستم اجاره خانه ام را بپردازم.
به همین دلیل لوازم منزلم را جمع کردم و نزد مادرم رفتم اما از شدت شرم نمی توانستم به چهره رنجور و بیمار مادرم نگاه کنم! من فرزند بزرگ خانواده بودم و کارگری در منازل مردم نیز پاسخ گوی نیازهای مادی خانواده ام نبود. در این شرایط چشمم به تنها دارایی باقی مانده از همسر مرحومم افتاد. موتورسیکلت او را تمیز کردم و تصمیم به مسافرکشی گرفتم. برای آن که مسائل شرعی را رعایت کنم مجبور شدم لباس های بیشتری بپوشم!
یک کوله پشتی بزرگ هم تهیه کردم و درون آن پارچه های کهنه ریختم تا از تماس نامحرم دور بمانم. کلاه کاسکت را هم روی سرم گذاشتم و خیلی تمرین می کردم تا با مسافران صحبت نکنم چرا که خیلی زود لو می رفتم. خلاصه به این ترتیب روزی 80 هزار تومان کار می کردم تا مادرم را خوشحال ببینم. او نمی دانست من با موتور مسافرکشی می کنم ولی زمانی که داروهایش را می گرفتم لبخندی می زد که دنیا را به فراموشی می سپردم.
اگرچه این مبلغ برای هزینه های فرزندان و خواهر و برادرانم کافی نبود ولی هر روز خدا را شکر می کردم که نان حلال سر سفره می برم و مادرم را شاد می کنم! با این حال امروز که توسط پلیس به کلانتری هدایت شدم، از چشمان مادرم خجالت می کشم اگرچه فرزندانم نیز چشم به در دوخته اند تا با شکلاتی طعم عشق مادر را بچشند و ... هنوز سخنان این زن جوان به پایان نرسیده بود که اشک از چشمان رئیس اطلاعات کلانتری سرازیر شد.
او به آرامی و به بهانه بازرسی کوله پشتی مبلغ 80 هزار تومان را درون آن گذاشت و سپس با هماهنگی قاضی «فرهمندنیا» موتورسیکلت زن جوان را تحویل داد تا او به دنبال شغلی برود که منع قانونی نداشته باشد و ... آن لحظه بود که با خود گفتم آیا مسئولان هم با درد و رنج آشنا هستند؟ آیا قلب آن ها، گهگاه در تاریکی های احساسات مدفون می شود؟ آیا این صحنه های دردناک را می بینند و فقط اشک می ریزند؟! خلاصه این ماجرا را نگاشتم نه این که فقط مردم بخوانند برای آن که مسئولان بدانند و اشک بریزند!
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
https://www.tg-me.com/servitude_happiness1400
Telegram
موسسه فرهنگی_قرآنی راه بندگی و سعادت
آموزش تخصصی رشته های.
#روخوانی #روانخوانی# تجوید# حفظ #تربیت مربی قرآنی.
ارتباط با ادمین،،👇
@Mansuri62
#روخوانی #روانخوانی# تجوید# حفظ #تربیت مربی قرآنی.
ارتباط با ادمین،،👇
@Mansuri62
در هر جامعه ای که ستایشگری و مداحی رواج داشته باشد، سلامتی آن جامعه در خطر است. هر قدر مداحان مریض اند و ضعیف النفس، ممدوحان هم حقیرند و خودپرست و به راستی چقدر حقارت می خواهد که آدمی مفتون تملقِ تملق گویانی حقیر گردد و به دروغ های آنان دل خوش دارد و بیزار نگردد.
... سخن مولوی را بپذیریم که ستایش ها و تملق ها فرعون را فرعون کرد:
از وفور مدح ها فرعون شد
کن ذلیل النفس هونا لا تسد
مثنوی، دفتر اول (بیت ۱۸۶۷)
یکی از عواملی که بیشترین نقش را در تبهکار شدن جباران تاریخ داشته است، عامل تملق و چاپلوسی است. ظرفیت خود فریبی در انسان، بی نهایت است. وقتی که انسان خودش را فریب داد آمادگی آن را هم خواهد داشت که فریب دیگران را نیز (در مورد خودش) بخورد. فرعون زهرِ "فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى" * را از دست ستایشگران گرفت و نوشید. این زهر اندک اندک و جرعه جرعه تاثیر خود را گذاشت.
*نازعات ۲۴
"اوصاف پارسایان"
@tafakkor
... سخن مولوی را بپذیریم که ستایش ها و تملق ها فرعون را فرعون کرد:
از وفور مدح ها فرعون شد
کن ذلیل النفس هونا لا تسد
مثنوی، دفتر اول (بیت ۱۸۶۷)
یکی از عواملی که بیشترین نقش را در تبهکار شدن جباران تاریخ داشته است، عامل تملق و چاپلوسی است. ظرفیت خود فریبی در انسان، بی نهایت است. وقتی که انسان خودش را فریب داد آمادگی آن را هم خواهد داشت که فریب دیگران را نیز (در مورد خودش) بخورد. فرعون زهرِ "فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى" * را از دست ستایشگران گرفت و نوشید. این زهر اندک اندک و جرعه جرعه تاثیر خود را گذاشت.
*نازعات ۲۴
"اوصاف پارسایان"
@tafakkor
🍃🍃🍃🍃
يك بيمار مبتلا به سرطان در فرايند روان درمانى می گفت: "سرطان، اختلالات روانى را درمان می كند"!
گويى ابتلا به يك بيماری سخت مثل سرطان باعث می شود جزئيات رفتار سايرين و به طور كلی "جزئيات زندگی"، اهميت خود را از دست بدهد؛ چون افراد، خود را در تقابل و رويارو با مرگ می بينند، پس عميقا درک می كنند كه فرصت كم است.
آنها به جای درگير كردن خود با جزئيات رفتار سايرين و اتفاقات روزمره و متعاقبا دچار اختلالات روانی شدن، كليت و معناى كلى زندگى را می بينند؛ چون فكر می كنند فرصتى برای پرداختن به جزئيات ندارند.
گويى درک گذرا و كوتاه بودن زندگی باعث مي شود بيماران دريابند كه حيف است زمان كوتاهی كه دارند را صرف جزئيات بي ارزش كنند ...
چقدر از اضطراب ها و افسردگی ها و استرس های ما ناشى از پرداختن به جزئيات رفتار اطرافيانمان است؟!
تنها تفاوت بيمار مبتلا به سرطان و فرد سالم در اين است كه شخص بيمار، واقعيت گذرا و كوتاه بودن زندگی را عميقا باور كرده چون در بدنش دليلی بر تاييد آن وجود دارد، اما فرد سالم اين حقيقت را عميقا باور ندارد؛ حتی اگر به زبان آن را تاييد كند.
پس فرد سالم چنان با جزئيات خود را درگير می كند که انگار هزاران هزار سال ديگر برای پرداختن به مسائل مهمتر فرصت دارد.
🌸اروین یالوم🌸
این موضوع در روان شناسی امروز به عنوان" رشد پس از سانحه" شناخته می شود، یعنی تغییران شناختی مثبت که پس از حادثه ناگوار رخ می دهد!
يك بيمار مبتلا به سرطان در فرايند روان درمانى می گفت: "سرطان، اختلالات روانى را درمان می كند"!
گويى ابتلا به يك بيماری سخت مثل سرطان باعث می شود جزئيات رفتار سايرين و به طور كلی "جزئيات زندگی"، اهميت خود را از دست بدهد؛ چون افراد، خود را در تقابل و رويارو با مرگ می بينند، پس عميقا درک می كنند كه فرصت كم است.
آنها به جای درگير كردن خود با جزئيات رفتار سايرين و اتفاقات روزمره و متعاقبا دچار اختلالات روانی شدن، كليت و معناى كلى زندگى را می بينند؛ چون فكر می كنند فرصتى برای پرداختن به جزئيات ندارند.
گويى درک گذرا و كوتاه بودن زندگی باعث مي شود بيماران دريابند كه حيف است زمان كوتاهی كه دارند را صرف جزئيات بي ارزش كنند ...
چقدر از اضطراب ها و افسردگی ها و استرس های ما ناشى از پرداختن به جزئيات رفتار اطرافيانمان است؟!
تنها تفاوت بيمار مبتلا به سرطان و فرد سالم در اين است كه شخص بيمار، واقعيت گذرا و كوتاه بودن زندگی را عميقا باور كرده چون در بدنش دليلی بر تاييد آن وجود دارد، اما فرد سالم اين حقيقت را عميقا باور ندارد؛ حتی اگر به زبان آن را تاييد كند.
پس فرد سالم چنان با جزئيات خود را درگير می كند که انگار هزاران هزار سال ديگر برای پرداختن به مسائل مهمتر فرصت دارد.
🌸اروین یالوم🌸
این موضوع در روان شناسی امروز به عنوان" رشد پس از سانحه" شناخته می شود، یعنی تغییران شناختی مثبت که پس از حادثه ناگوار رخ می دهد!
گل زیبای عروس سنگ😍
✅بجای کلینیک حجاب، به فکر کلینیک خودکشی باشید!
بر اساس تمام موازین دینی، رسانهای، روانشناختی و... ترویج خودکشی قطعا غلط و ویرانگر است.
خودکشی، مبارزه نیست؛ نتیجه استیصال است.!
اما وقتی بخشهایی از جامعه با یک خودکشی همدل میشوند، علامت خطر است!
به جای کلینیک حجاب، این واقعیات را باید چاره کرد!/ روزبه علمداری
✅بجای کلینیک حجاب، به فکر کلینیک خودکشی باشید!
بر اساس تمام موازین دینی، رسانهای، روانشناختی و... ترویج خودکشی قطعا غلط و ویرانگر است.
خودکشی، مبارزه نیست؛ نتیجه استیصال است.!
اما وقتی بخشهایی از جامعه با یک خودکشی همدل میشوند، علامت خطر است!
به جای کلینیک حجاب، این واقعیات را باید چاره کرد!/ روزبه علمداری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرکز جهان روی ما نیست!
هرکسی در جهان ما دارد به مسائل خودش فکر میکند و ذهنش درگیر موضوعات روزمرهایست که با آنها سر و کار دارد.
بسیاری از ما با فکر اینکه همه دارند به ما توجه میکنند، انرژی و توان خود را هدر میدهیم. این خطای شناختی، یکی از اصلیترین ریشههای اضطراب ماست.
@DevelopmentSc
هرکسی در جهان ما دارد به مسائل خودش فکر میکند و ذهنش درگیر موضوعات روزمرهایست که با آنها سر و کار دارد.
بسیاری از ما با فکر اینکه همه دارند به ما توجه میکنند، انرژی و توان خود را هدر میدهیم. این خطای شناختی، یکی از اصلیترین ریشههای اضطراب ماست.
@DevelopmentSc
◼️چرا نباید #خودکشی کرد؟
📕کتاب «درباره معنی زندگی»
از ویل دورانت
✍روزی مردی به نزد ویل دورانت رفت و از او خواست دلیلی به او بدهد که چرا نباید خودکشی کند. ویل دورانت در این خصوص به صد شخصیت معروف زمانش از هنرمندان تا سیاست مداران نامهای نوشت و از آنها خواست معنا و مایه خرسندی و تسلی زندگیشان را برای او بگویند. جمع نامههای رسیده، این کتاب را شکل داده است. در زیر به بعضی از این جوابها اشاره میکنیم:
◾اچ ال منکن: من به کار و زندگی ادامه میدهم به همان دلیل که یک مرغ به نشستن روی تخممرغها ادامه میدهد. زندگی، مقتضی زیستن است...
◾سینکلر لوئیس: من از زندگی لذت میبرم، همانطور که از دیدن یک نمایش تئاتر لذت میبرم، بدون آنکه برایم مهم باشد که این نمایش، آفرینش الهی دارد و تحت هدایت الهی است.
◾جان ارسکین: معتقدم زندگی یک هنر است و زندگی، هر آن چیزیست که باعث میشود زندگیای داشته باشیم که شایسته به یادآوردن، بیضرر بودن برای دیگران و مفید بودن برای آنهاست....
◾چارلز بیرد: زندگی خوب، غایتی است که باید بخاطر خودش آن را دوست داشت و از آن لذت برد و کار و تلاش فکریام، در جهت رواج زندگی خوب است و این اندیشه، آسیاب کوچک ذهنم را در حرکت نگه میدارد....
◾جان کوپر: رهاکردن خویش از قساوتهای خودخواهی، اعتدال پیشه کردن و چون آب سیال بودن...
◾ادوین رابینسون: ظاهرا آدم کار زیادی در این مورد نمیتواند بکند، جز اینکه نورِ خودش را دنبال کند، که چه بسا نور یک آتش واهی در یک باتلاق باشد....
◾چارلز اچ مایو: من آنقدر مشغول کارم که فرصت نمیکنم به معنا فکر کنم...
◾اوسیپ گاوریلوچ: هنر و خانوادهام....
◾استفانسون: آنچه احتمالا بیمعنی است، این سوال است که آیا زندگی معنی دارد....
◾آزبرن: زندگیام شلوغتر از آن است که به من اجازه بدهد که درباره معنی زندگی بحث کنم....
◾دریاسالار برد: عمل سالمتر از اندیشه است و قضیه با راه رفتن حل میشود. حتی پرسشهای فلسفی را هم فقط با انجام کار میتوان جواب داذ. گوته میگوید: هر اندیشهای که به عمل منتهی نشود، مرض است...
◾کارل لمه: جواب من جوابیست که همهی عقل کلها به آن میخندند: کار و تبدیل ایدهها به نتیجه، چیزی که باعث میشود بینهایت کیف کنم....
◾آدولف آکس: دین و زندگی یهودیام و حس میکنم خدا در درون من است، امری ناشناخته و وصف ناپذیر...
◾لعل نهرو: تلاش برای آزادی هند و هدف و آرمان بلند....
◾گاندی: تلاش برای نیل به حقیقت و کمال مرا سرپا نگه میدارد و تسلی و خوشبختی من، در خدمت به همه زندگان نهفته است، زیرا ذات الهی، سرجمع و سرچشمه همه حیات است....
◾برتراند راسل: متاسفانه در حال حاضر مشغولتر از آنم که خاطر جمع باشم که زندگی هیچ معنایی دارد...به نظر نمیرسد که بتوانیم قضاوت کنیم که نتیجهی حقیقت چه بوده، زیرا تا به حال هیچ حقیقتی کشف نشده است.
◾برنارد شاو: کوتاهترین پاسخ را او داده: آخر من از کجا بدانم؟ آیا خود این سوال اصلا معنایی دارد؟
🍀پاسخ ویل دورانت به سوال خودش: راه معناداشتن و با ارزش و رضایت زندگی کردن این است که به یک کل بپیوندیم و با همهی ذهن و تن خود برای آن کار کنیم. معنی زندگی در فرصتی است که زندگی برای تولید یا یاری رساندن به چیزی بزرگتر از خودمان به ما میدهد. آن چیز لازم نیست خانواده باشد، اگرچه عریضترین راه است.....و برای من معنی زندگی: خانواده و کارم است. پاتوق خوشبختی من، خانه، کتابهایم، جوهر و قلمم هستند.....
👤دکتر روح الله صدیق(روانپزشک)
📕کتاب «درباره معنی زندگی»
از ویل دورانت
✍روزی مردی به نزد ویل دورانت رفت و از او خواست دلیلی به او بدهد که چرا نباید خودکشی کند. ویل دورانت در این خصوص به صد شخصیت معروف زمانش از هنرمندان تا سیاست مداران نامهای نوشت و از آنها خواست معنا و مایه خرسندی و تسلی زندگیشان را برای او بگویند. جمع نامههای رسیده، این کتاب را شکل داده است. در زیر به بعضی از این جوابها اشاره میکنیم:
◾اچ ال منکن: من به کار و زندگی ادامه میدهم به همان دلیل که یک مرغ به نشستن روی تخممرغها ادامه میدهد. زندگی، مقتضی زیستن است...
◾سینکلر لوئیس: من از زندگی لذت میبرم، همانطور که از دیدن یک نمایش تئاتر لذت میبرم، بدون آنکه برایم مهم باشد که این نمایش، آفرینش الهی دارد و تحت هدایت الهی است.
◾جان ارسکین: معتقدم زندگی یک هنر است و زندگی، هر آن چیزیست که باعث میشود زندگیای داشته باشیم که شایسته به یادآوردن، بیضرر بودن برای دیگران و مفید بودن برای آنهاست....
◾چارلز بیرد: زندگی خوب، غایتی است که باید بخاطر خودش آن را دوست داشت و از آن لذت برد و کار و تلاش فکریام، در جهت رواج زندگی خوب است و این اندیشه، آسیاب کوچک ذهنم را در حرکت نگه میدارد....
◾جان کوپر: رهاکردن خویش از قساوتهای خودخواهی، اعتدال پیشه کردن و چون آب سیال بودن...
◾ادوین رابینسون: ظاهرا آدم کار زیادی در این مورد نمیتواند بکند، جز اینکه نورِ خودش را دنبال کند، که چه بسا نور یک آتش واهی در یک باتلاق باشد....
◾چارلز اچ مایو: من آنقدر مشغول کارم که فرصت نمیکنم به معنا فکر کنم...
◾اوسیپ گاوریلوچ: هنر و خانوادهام....
◾استفانسون: آنچه احتمالا بیمعنی است، این سوال است که آیا زندگی معنی دارد....
◾آزبرن: زندگیام شلوغتر از آن است که به من اجازه بدهد که درباره معنی زندگی بحث کنم....
◾دریاسالار برد: عمل سالمتر از اندیشه است و قضیه با راه رفتن حل میشود. حتی پرسشهای فلسفی را هم فقط با انجام کار میتوان جواب داذ. گوته میگوید: هر اندیشهای که به عمل منتهی نشود، مرض است...
◾کارل لمه: جواب من جوابیست که همهی عقل کلها به آن میخندند: کار و تبدیل ایدهها به نتیجه، چیزی که باعث میشود بینهایت کیف کنم....
◾آدولف آکس: دین و زندگی یهودیام و حس میکنم خدا در درون من است، امری ناشناخته و وصف ناپذیر...
◾لعل نهرو: تلاش برای آزادی هند و هدف و آرمان بلند....
◾گاندی: تلاش برای نیل به حقیقت و کمال مرا سرپا نگه میدارد و تسلی و خوشبختی من، در خدمت به همه زندگان نهفته است، زیرا ذات الهی، سرجمع و سرچشمه همه حیات است....
◾برتراند راسل: متاسفانه در حال حاضر مشغولتر از آنم که خاطر جمع باشم که زندگی هیچ معنایی دارد...به نظر نمیرسد که بتوانیم قضاوت کنیم که نتیجهی حقیقت چه بوده، زیرا تا به حال هیچ حقیقتی کشف نشده است.
◾برنارد شاو: کوتاهترین پاسخ را او داده: آخر من از کجا بدانم؟ آیا خود این سوال اصلا معنایی دارد؟
🍀پاسخ ویل دورانت به سوال خودش: راه معناداشتن و با ارزش و رضایت زندگی کردن این است که به یک کل بپیوندیم و با همهی ذهن و تن خود برای آن کار کنیم. معنی زندگی در فرصتی است که زندگی برای تولید یا یاری رساندن به چیزی بزرگتر از خودمان به ما میدهد. آن چیز لازم نیست خانواده باشد، اگرچه عریضترین راه است.....و برای من معنی زندگی: خانواده و کارم است. پاتوق خوشبختی من، خانه، کتابهایم، جوهر و قلمم هستند.....
👤دکتر روح الله صدیق(روانپزشک)
«…وانما یوتی خراب الارض من اعواز و انما یعوز اهلها لاشراف انفس الولاة علی الجمع و سوء ظنهم بالبقاء و قلة انتفاعهم بالعبر»
…و مردم زمانی تنگدست میگردند که همه همت والیان، مالاندوزی باشد.. و همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی مردم است و تنگدستی مردم به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به بقای خود بدبیناند و از تاریخ گذشتگان عبرت نمیگیرند.
نامه۵۳/ امام علی(ع)، نهجالبلاغه
…و مردم زمانی تنگدست میگردند که همه همت والیان، مالاندوزی باشد.. و همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی مردم است و تنگدستی مردم به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به بقای خود بدبیناند و از تاریخ گذشتگان عبرت نمیگیرند.
نامه۵۳/ امام علی(ع)، نهجالبلاغه
مصطفی مهرآیین(جامعه شناس)
«در منطق جامعهشناسی، امری که بتوان آن را تصمیم مطلقا فردی دانست وجود ندارد، حتی زمانی که در نظریه اگزیستانسیالیسم از قدرت اختیار فردی سخن گفته میشود، توان اختیار فردی پیشاپیش امری اخلاقی و سیاسی است و اختیار ما همواره در چارچوب اخلاق و سیاست (عدالت) ممکن میگردد.
ما به مثابه فرد همواره پیشاپیش دگرآوا و اجتماعی هستیم و در درون ضرورتهای اجتماعی، زندگی را تجربه میکنیم.
به زبان پیر بوردیو، شما به هنگام قبولی یا مردودشدن فرزندتان در امتحان نمیتوانید آن را به استعداد، عرضه یا بیعرضگی فرزندتان نسبت دهید: نمره امتحان امری کاملا اجتماعی است.
تصمیم به زیستن یا مردن، پیشاپیش انباشته از اجتماع و امری اجتماعی است؛ قتل حاصل از جبر زندگی را خودکشی ندانیم!
من گرچه به دست خودم میمیرم؛ اما دست مرا نیرویی دیگر وادار به انجام این کار میکند:
قدرت جامعه و سیاست.»
«در منطق جامعهشناسی، امری که بتوان آن را تصمیم مطلقا فردی دانست وجود ندارد، حتی زمانی که در نظریه اگزیستانسیالیسم از قدرت اختیار فردی سخن گفته میشود، توان اختیار فردی پیشاپیش امری اخلاقی و سیاسی است و اختیار ما همواره در چارچوب اخلاق و سیاست (عدالت) ممکن میگردد.
ما به مثابه فرد همواره پیشاپیش دگرآوا و اجتماعی هستیم و در درون ضرورتهای اجتماعی، زندگی را تجربه میکنیم.
به زبان پیر بوردیو، شما به هنگام قبولی یا مردودشدن فرزندتان در امتحان نمیتوانید آن را به استعداد، عرضه یا بیعرضگی فرزندتان نسبت دهید: نمره امتحان امری کاملا اجتماعی است.
تصمیم به زیستن یا مردن، پیشاپیش انباشته از اجتماع و امری اجتماعی است؛ قتل حاصل از جبر زندگی را خودکشی ندانیم!
من گرچه به دست خودم میمیرم؛ اما دست مرا نیرویی دیگر وادار به انجام این کار میکند:
قدرت جامعه و سیاست.»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برداشت زعفران، خراسان
😍
😍
Ⓜ️ اثر شفافیت بر روان فقرا
📌 حالا که قضیه شفافیت درآمدی پیش اومده و حتی گامهایی برای انتشار درآمدهای دولتیها برداشته شده، خوبه که به این مساله بپردازیم که آیا شفافیت همیشه خوبه؟ مثلا فرض کنید ما از این وضعیت پیشتر هم بریم و از همین فردا سوابق مالیاتی و درآمدی همه ایرانیان روی یک سامانه بارگذاری بشه و شما بتونید بفهمید که بقیه اعضای خانواده، اساتید، همکاران، سیاستمداران، دوستان و حتی آدمهایی که نمیشناسید، چقدر درآمد دارن و چقدر مالیات میپردازن. به نظر شما این شفافیت چه پیامد اجتماعی میتونه داشته باشه؟
📌 جالبه بدونید نروژ جز کشورهایی که در حال حاضر همچین سامانهای داره. قبل از سال ۲۰۰۱ هر نروژی اگر میخواست سوابق مالیاتی فرد دیگهای رو ببینه باید یک درخواست میداد، اما از سال ۲۰۰۱ به بعد هر نروژی میتونست خیلی سریع به یک وبسایت مراجعه کرده و بفهمه که بقیه مردم نروژ چقدر مالیات میپردازن و چقدر درآمد دارند. البته این وضعیت منحصر به نروژ نیست و کشورهای دیگهای مثل فلاند، سوئد و ایسلند هم قوانینی در زمینه به نمایش گذاشتن عمومی سوابق مالیاتی دارن.
📌 حالا تو این وضعیت، احتمالا فقرا بیشتر آسیب میبینن، چون اونا میفهمن که "فقیرتر از اونی هستن که فکر میکردن" و همین مساله روی عزتنفس اونها تاثیر میذاره. به همین دلیل مطالعهای انجام شده و با بررسی پیمایشهایی که از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۱۳ در نروز انجام شده، تاثیر شفافیت درآمدی رو بر رضایت از زندگی و میزان شادی نروژیها بررسی کردن. نتایج اونها فرضیه بالا رو تائید کرده و نشون داده فقرا از به نمایش گذاشتن عمومی لیست احساس شرم میکنن و کودکان خانوادههای فقیر در مدرسه به خاطر عمومی بودن لیست، مورد آزار و اذیت قرار میگیرن!
📌 حرف اینه که شفافیت یکی از مباحثیه که در اقتصاد به طور عام و اقتصاد رفتاری به طور خاص خیلی در موردش بحث شده، اما همیشه نمیتونه یک گزینه سیاستی خوب باشه. واضحه که حرف این نیست که چون شفافیت بر فقرا تاثیر گذاشته باید ازش جلوگیری بشه، حرف اینه که باید نحوه ارائه و به نمایش گذاشتن اطلاعات به صورتی باشه که در عین حال که شفافیت وجود داره، پیامدهای اجتماعی مخربش کاهش پیدا کنه. مثلا تو سال ۲۰۱۴، دولت نروژ تصمیم گرفت که جستجو در سوابق مالیاتی دیگه به صورت «ناشناس» نباشه (بحث ناشناس بودن یا نبودن یکی از موضوعاتی که ادبیات گستردهای در اقتصاد رفتاری داره)، و به جای اون هر فرد میتونست در وبسایت بفهمه که چه کسی درآمدش رو سرچ کرده. وقتی ناشناس بودن حذف شد، تعداد جستجوهای الکی و از روی تفریح و یا حتی برای سواستفاده، ۸۸% کاهش پیدا کرد. آدمها همچنان به سایت مراجعه میکردن، اما این بار نه برای جستجوی درآمد دیگران، بلکه برای این که بفهمن چه کسی اونها رو سرچ کرده!
📌درسته که این یک گام عملی برای مبارزه با فساده (انتشار درآمدهای دولتیها در ایران) و در اولین گام معمولا به جزئیات مساله خیلی دقت نمیشه، اما با توجه به تاثیر بلندمدت شفافیت بر جامعه، لازمه که برنامهریزی دقیقتری برای اجرای برنامه صورت بگیره تا یک سیاست خوب در بلندمدت به یک سیاست بد مبدل نشه.
📝 زهرا موسوی +++
🛄 @zistboommedia ||
📌 حالا که قضیه شفافیت درآمدی پیش اومده و حتی گامهایی برای انتشار درآمدهای دولتیها برداشته شده، خوبه که به این مساله بپردازیم که آیا شفافیت همیشه خوبه؟ مثلا فرض کنید ما از این وضعیت پیشتر هم بریم و از همین فردا سوابق مالیاتی و درآمدی همه ایرانیان روی یک سامانه بارگذاری بشه و شما بتونید بفهمید که بقیه اعضای خانواده، اساتید، همکاران، سیاستمداران، دوستان و حتی آدمهایی که نمیشناسید، چقدر درآمد دارن و چقدر مالیات میپردازن. به نظر شما این شفافیت چه پیامد اجتماعی میتونه داشته باشه؟
📌 جالبه بدونید نروژ جز کشورهایی که در حال حاضر همچین سامانهای داره. قبل از سال ۲۰۰۱ هر نروژی اگر میخواست سوابق مالیاتی فرد دیگهای رو ببینه باید یک درخواست میداد، اما از سال ۲۰۰۱ به بعد هر نروژی میتونست خیلی سریع به یک وبسایت مراجعه کرده و بفهمه که بقیه مردم نروژ چقدر مالیات میپردازن و چقدر درآمد دارند. البته این وضعیت منحصر به نروژ نیست و کشورهای دیگهای مثل فلاند، سوئد و ایسلند هم قوانینی در زمینه به نمایش گذاشتن عمومی سوابق مالیاتی دارن.
📌 حالا تو این وضعیت، احتمالا فقرا بیشتر آسیب میبینن، چون اونا میفهمن که "فقیرتر از اونی هستن که فکر میکردن" و همین مساله روی عزتنفس اونها تاثیر میذاره. به همین دلیل مطالعهای انجام شده و با بررسی پیمایشهایی که از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۱۳ در نروز انجام شده، تاثیر شفافیت درآمدی رو بر رضایت از زندگی و میزان شادی نروژیها بررسی کردن. نتایج اونها فرضیه بالا رو تائید کرده و نشون داده فقرا از به نمایش گذاشتن عمومی لیست احساس شرم میکنن و کودکان خانوادههای فقیر در مدرسه به خاطر عمومی بودن لیست، مورد آزار و اذیت قرار میگیرن!
📌 حرف اینه که شفافیت یکی از مباحثیه که در اقتصاد به طور عام و اقتصاد رفتاری به طور خاص خیلی در موردش بحث شده، اما همیشه نمیتونه یک گزینه سیاستی خوب باشه. واضحه که حرف این نیست که چون شفافیت بر فقرا تاثیر گذاشته باید ازش جلوگیری بشه، حرف اینه که باید نحوه ارائه و به نمایش گذاشتن اطلاعات به صورتی باشه که در عین حال که شفافیت وجود داره، پیامدهای اجتماعی مخربش کاهش پیدا کنه. مثلا تو سال ۲۰۱۴، دولت نروژ تصمیم گرفت که جستجو در سوابق مالیاتی دیگه به صورت «ناشناس» نباشه (بحث ناشناس بودن یا نبودن یکی از موضوعاتی که ادبیات گستردهای در اقتصاد رفتاری داره)، و به جای اون هر فرد میتونست در وبسایت بفهمه که چه کسی درآمدش رو سرچ کرده. وقتی ناشناس بودن حذف شد، تعداد جستجوهای الکی و از روی تفریح و یا حتی برای سواستفاده، ۸۸% کاهش پیدا کرد. آدمها همچنان به سایت مراجعه میکردن، اما این بار نه برای جستجوی درآمد دیگران، بلکه برای این که بفهمن چه کسی اونها رو سرچ کرده!
📌درسته که این یک گام عملی برای مبارزه با فساده (انتشار درآمدهای دولتیها در ایران) و در اولین گام معمولا به جزئیات مساله خیلی دقت نمیشه، اما با توجه به تاثیر بلندمدت شفافیت بر جامعه، لازمه که برنامهریزی دقیقتری برای اجرای برنامه صورت بگیره تا یک سیاست خوب در بلندمدت به یک سیاست بد مبدل نشه.
📝 زهرا موسوی +++
🛄 @zistboommedia ||
Telegram
مدرسه علوم انسانی
🔹من یک معلم هستم.
🔹️شنونده ی خوبی باشیم.
🔹خوب زندگی کردن به آموزش نیاز دارد.
🔹علوم انسانی را برای بهتر زیستن بیاموزیم.
🔹️من کامل نیستم، همه ی حقیقت هم در نزد من نیست.
🔹مطالب منتشر شده فقط جهت تبادل اندیشه و تفکر است والزاماً نظر بنده نیست.
🔹️شنونده ی خوبی باشیم.
🔹خوب زندگی کردن به آموزش نیاز دارد.
🔹علوم انسانی را برای بهتر زیستن بیاموزیم.
🔹️من کامل نیستم، همه ی حقیقت هم در نزد من نیست.
🔹مطالب منتشر شده فقط جهت تبادل اندیشه و تفکر است والزاماً نظر بنده نیست.