💥سنگ خارایی بنام ایران...
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز ۱۶ اردیبهشت روز مراغه است روزِ آغاز ساخت رصدخانه مراغه در دورهٔ هلاکوخان بدست خواجه نصیر طوسی.
♦️ایرانیان بیشتر ملتی احساسی هستند تا عقلانی. زمانی با نبوغِ مخصوصِ خود، خشتها را روی هم چیده، تمدنی خیره کننده برپا می کنند اما زمانی دیگر، دیوانگی کرده و همه را با دست خود و یا بدست مهاجمی از بیرون، ویران میکند!
ایران در طول تاریخ، طوفانها و ضربات خرد کننده ای پشت سر گذاشته اما هر بار دوباره از زیر تلِ خاکستر، چون ققنوسی بالیده و متولد شده.
بهترین تشبیه در پایداری ایرانیان را گوبینو بر زبان رانده:
«...من هر وقت که بدین ملت می اندیشم سنگ خارایی را به نظر می آورم که با امواج خروشان دریا در گوشه ای در غلتیده و تحولات اعصار و قرون، آن را فرسوده و زوایایش را صاف کرده و در آن خلل و فرج بسیار پدید آورده اما با این همه این سنگ، سنگ خارا مانده است»
(سه سال در میان ایرانیان...ص۳۴۲)
♦️سئوال اینست که با اینهمه دیوانگی ها و ضربات ویرانگر، چه عواملی باعث ماندگاری این سنگِ خارا شده؟
به نظر من، یکی از بزرگترین علتِ ماندگاریش، توانایی پروراندن نبوغهایی چون خواجه نصیرها...بوده.
در آن اوضاع اسف انگیزِ پس از حمله مغول که بقول جوینی «هر کجا که ۱۰۰ هزار کس بود، ۱۰۰ کس نمانده بود» نقل است که وقتی نابغه ایرانی(خواجه نصیر) آواره و جان بدر برده از مرگ، به دربار المستعصم خلیفه بغداد پناه آورده و از او تقاضای شغل میکند، المستعصم که غیرعرب را همواره تحقیر می نمود و اعراب، خراسانیان را به گاو تشبیه میکردند، با تمسخر میگوید:
«تو که خراسانی هستی پس شاخت کو؟...»
خواجه نصیر بی هیچ سخنی، از بغداد خارج شده و در ایران، به خدمت هلاکوخان در می آید و او را تشویق به بفتح بغداد میکند.
♦️نقل است که پس از شکست خلیفه متکبر، وقتی خواجه نصیر به همراه هلاکوخان برای دستگیری خلیفه وارد کاخ او میشود، المستعصم با دیدن او به التماس افتاده و می پرسد که کجا بودی؟
و خواجه نصیر با کنایه میگوید رفته بودم شاخم را با خودم بیاورم و با دستش، هلاکوخان را نشانش می دهد...!
آنگاه خلیفه به دستور هلاکوخان، نمدمالی و کشته میشود.
(جامع التواريخ...ص ۷۰۴)
در واقع عمل خواجه نصیر مصداق بارزی است از این مثل که:
شغال بیشه مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی
♦️و کتابخانه نفیسِ بغداد و دانشمندانش و «عموم آلات رصدى لازم را كه در بغداد و غيره مغول به غارت گرفته بودند» نصیب رصدخانه مراغه میگردد.
(ابن فوطی، تلخیص مجمع الآداب...ص ۳۵۰)
یعنی رصدخانۀ مراغه با ۲۰۰۰۰ دينار از ماترک اموال خلیفه بغداد که زمانی او را گاو نامیده بود بنا میشود.
♦️در واقع از پدر بزرگِ ایلغارگر(چنگیز) که همواره از شمشیرش خون می چکیده، تا نواده اش هلاکوخان که مسلمان، رام، روشنفکر و فرهنگ گستر می گردد! کمتر از نیم قرن فاصله بوده!.
بدین ترتیب، در مراغه کانون و مرکز علمی شکل می گیرد که جریان ساز است و خواجه نصیر هر جا کتابی، دانشمندی یا ادوات علمی و هنری سراغ میگیرد به مراغه گسیل می دارد حتّی از چین، روم، شامات و اروپا...
و خودش نیز با آنهمه انقلابات جانكاه و گرفتاريهاى روحكُش، دقيقهاى از پژوهش و تدريس غافل نبوده كه پس از كشف دقيقهاى از دقايق علوم، شادىكنان و پاىكوبان مىگفته:
«اگر سلاطين شمشيرزن از عالم لذت ما خبر مىيافتند يقينا اين نعمت را هم از كف ما بدر مىبردند.»
همان لذت کشفی که قبل تر از او، آن ریاضیدان یونانی گفته بود که:
اگر قانونی کشف کنم لذتبخش تر از آنست که آتن را به من بدهند...
✅ راز ماندگاری ایرانیان همین است که گوبینو از آن به«سنگ خارا» تعبیر می کند یعنی تبدیل شمشیرِ خونین چنگیزی به رصدخانه و مکتب مراغه.
شهر مراغه در برهه های مختلفی دِین خودش را به این مرز و بوم بخوبی ادا کرده است.
امروزه، مراغه جزو شهرهایی است که به گذشته خود فخر می ورزد.
اما افسوس بر آن شهرهایی که بجای حال، به مرده ریگِ گذشته ی خود فخر ورزد...!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز ۱۶ اردیبهشت روز مراغه است روزِ آغاز ساخت رصدخانه مراغه در دورهٔ هلاکوخان بدست خواجه نصیر طوسی.
♦️ایرانیان بیشتر ملتی احساسی هستند تا عقلانی. زمانی با نبوغِ مخصوصِ خود، خشتها را روی هم چیده، تمدنی خیره کننده برپا می کنند اما زمانی دیگر، دیوانگی کرده و همه را با دست خود و یا بدست مهاجمی از بیرون، ویران میکند!
ایران در طول تاریخ، طوفانها و ضربات خرد کننده ای پشت سر گذاشته اما هر بار دوباره از زیر تلِ خاکستر، چون ققنوسی بالیده و متولد شده.
بهترین تشبیه در پایداری ایرانیان را گوبینو بر زبان رانده:
«...من هر وقت که بدین ملت می اندیشم سنگ خارایی را به نظر می آورم که با امواج خروشان دریا در گوشه ای در غلتیده و تحولات اعصار و قرون، آن را فرسوده و زوایایش را صاف کرده و در آن خلل و فرج بسیار پدید آورده اما با این همه این سنگ، سنگ خارا مانده است»
(سه سال در میان ایرانیان...ص۳۴۲)
♦️سئوال اینست که با اینهمه دیوانگی ها و ضربات ویرانگر، چه عواملی باعث ماندگاری این سنگِ خارا شده؟
به نظر من، یکی از بزرگترین علتِ ماندگاریش، توانایی پروراندن نبوغهایی چون خواجه نصیرها...بوده.
در آن اوضاع اسف انگیزِ پس از حمله مغول که بقول جوینی «هر کجا که ۱۰۰ هزار کس بود، ۱۰۰ کس نمانده بود» نقل است که وقتی نابغه ایرانی(خواجه نصیر) آواره و جان بدر برده از مرگ، به دربار المستعصم خلیفه بغداد پناه آورده و از او تقاضای شغل میکند، المستعصم که غیرعرب را همواره تحقیر می نمود و اعراب، خراسانیان را به گاو تشبیه میکردند، با تمسخر میگوید:
«تو که خراسانی هستی پس شاخت کو؟...»
خواجه نصیر بی هیچ سخنی، از بغداد خارج شده و در ایران، به خدمت هلاکوخان در می آید و او را تشویق به بفتح بغداد میکند.
♦️نقل است که پس از شکست خلیفه متکبر، وقتی خواجه نصیر به همراه هلاکوخان برای دستگیری خلیفه وارد کاخ او میشود، المستعصم با دیدن او به التماس افتاده و می پرسد که کجا بودی؟
و خواجه نصیر با کنایه میگوید رفته بودم شاخم را با خودم بیاورم و با دستش، هلاکوخان را نشانش می دهد...!
آنگاه خلیفه به دستور هلاکوخان، نمدمالی و کشته میشود.
(جامع التواريخ...ص ۷۰۴)
در واقع عمل خواجه نصیر مصداق بارزی است از این مثل که:
شغال بیشه مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی
♦️و کتابخانه نفیسِ بغداد و دانشمندانش و «عموم آلات رصدى لازم را كه در بغداد و غيره مغول به غارت گرفته بودند» نصیب رصدخانه مراغه میگردد.
(ابن فوطی، تلخیص مجمع الآداب...ص ۳۵۰)
یعنی رصدخانۀ مراغه با ۲۰۰۰۰ دينار از ماترک اموال خلیفه بغداد که زمانی او را گاو نامیده بود بنا میشود.
♦️در واقع از پدر بزرگِ ایلغارگر(چنگیز) که همواره از شمشیرش خون می چکیده، تا نواده اش هلاکوخان که مسلمان، رام، روشنفکر و فرهنگ گستر می گردد! کمتر از نیم قرن فاصله بوده!.
بدین ترتیب، در مراغه کانون و مرکز علمی شکل می گیرد که جریان ساز است و خواجه نصیر هر جا کتابی، دانشمندی یا ادوات علمی و هنری سراغ میگیرد به مراغه گسیل می دارد حتّی از چین، روم، شامات و اروپا...
و خودش نیز با آنهمه انقلابات جانكاه و گرفتاريهاى روحكُش، دقيقهاى از پژوهش و تدريس غافل نبوده كه پس از كشف دقيقهاى از دقايق علوم، شادىكنان و پاىكوبان مىگفته:
«اگر سلاطين شمشيرزن از عالم لذت ما خبر مىيافتند يقينا اين نعمت را هم از كف ما بدر مىبردند.»
همان لذت کشفی که قبل تر از او، آن ریاضیدان یونانی گفته بود که:
اگر قانونی کشف کنم لذتبخش تر از آنست که آتن را به من بدهند...
✅ راز ماندگاری ایرانیان همین است که گوبینو از آن به«سنگ خارا» تعبیر می کند یعنی تبدیل شمشیرِ خونین چنگیزی به رصدخانه و مکتب مراغه.
شهر مراغه در برهه های مختلفی دِین خودش را به این مرز و بوم بخوبی ادا کرده است.
امروزه، مراغه جزو شهرهایی است که به گذشته خود فخر می ورزد.
اما افسوس بر آن شهرهایی که بجای حال، به مرده ریگِ گذشته ی خود فخر ورزد...!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیروز روز مادر تو اسپانیا بود و بازیکنان ختافه موقع ورود به زمین به همراه مادراشون وارد زمین شدند😍
🔴 مفقود شدنِ دخترِ ایران و افزایشِ همدلی ملّی
✍️ احسان هوشمند
بسیاری از ایرانیان از طریق رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی از مفقودشدن دختر چهارسالهای به نام «یسنا دیدار» در روز نهم اردیبهشت ماه [۱۴۰۳ خورشیدی] در زمینهای کشاورزی روستای یلیبدراق از توابع بخش پیشکمرِ شهرستان کلاله در استان گلستان آگاه شدند. پس از انتشار خبر مفقودشدن یسنا، گروه درخورتوجهی از هموطنان در شبکههای اجتماعی به ابراز نگرانی دراینباره پرداختند و بهسرعت گروهی از شهروندان در استانهای مجاور خود را به کلاله و منطقهای که یسنا مفقود شده بود، رساندند. گروهی با خودرو و گروهی با آوردن سگ زندهیاب و گروهی دیگر نیز با ابزارهای دیگر از جمله کایت راهی کلاله شدند. جستوجوی گستردۀ زمینی و هوایی در سه روزِ پیدرپی به صورت خستگیناپذیری ادامه داشت و خوشبختانه پس از چهار روز یکی از نیروهای امدادی داوطلبِ همکاری با هلالاحمر از طریق گشت هوایی، یسنا را در میان مزرعه کلزا یافت و در ادامه نیروهای امدادی یسنا را به خانوادهاش تحویل دادند. اینکه خبر مفقودشدن یسنا به صورت خیلی سریعی به یک خبرِ ملی، مبدل میشود و واکنشهای بسیار گستردهای در سطحِ ملی مییابد، حاوی نکات مهمی است:
۱) مفقودشدن دختری اهل استان گلستان از میان هموطنانِ تُرکمن و با والدینی سنیمذهب به صدر اخبار اجتماعی کشور مبدل میشود؛ یعنی گروه درخورتوجهی از ایرانیان فارغ از مذهب و زبان و قبیله و تبار، به صورت ملی و یکپارچه به همدلی با خانواده یسنا میپردازند. گویی یسنا دختر همه ایرانیان است و دخترِ ایرانزمین مفقود شده است، این رویداد حاوی نشانه روشن و صریحی از تعمیق هرچه بیشتر همدلی و انسجام ملی در ایرانِ امروز است. اگر امدادگری اهل نیشابور و با مذهب و زبانی متفاوت به صورت داوطلبانه عازم منطقهای شده که یسنا مفقود شده و با پرواز در آسمان در جستوجوی یسنای مفقودشده موفق به یافتن او میشود، تجلّی ایرانِ تاریخی بیشازپیش هویدا میشود. این در حالی است که گروهی از دشمنان ایران با عنوانِ ترکیستها سعی داشتند با قومیسازی موضوع یسنا از آن استفاده ابزاری کنند؛ اما واکنش جمعی ایرانیان و همدلی آنان با خانواده یسنا موجب شد تا روح همدلی ملی، اجازۀ بروز هر نوع قومیسازی موضوع را خنثی کند. در روزهای اخیر و پس از یافتهشدن یسنا نیز مشخص شده که یسنا ربوده شده و اگر واکنشِ ملی و حضور هزاران نفر در منطقه برای یافتن یسنا نبود، شاید آدمربایان نیز یسنا را رها نمیکردند. به سخن دیگر حضور جمعی و گستردۀ مردم در منطقه برای یافتن یسنا به احتمال زیاد موجب شده تا آدمربایان دچار وحشت شوند و آنان پیشبینی چنین واکنشی را نداشتند. یسنا آزاد شد؛ چون حضور مردمی، موجبِ وحشت آدمربایان از نتیجه اقدامشان شد.
۲) یسنا نامی فوقالعاده محبوب در نزد ایرانیان است. این نام برگرفته از اجزای پنجگانه اوستا است و نامی تاریخی و تمدنی در ایرانِ ما است. هموطنی تُرکمن یعنی خانواده محترمِ «دیدار» نام یسنا را بر فرزند خود نهاده است، از این انتخاب نام چه چیزی فهمیده میشود؟ آیا جز تعمیقِ ارزشهای مشترک ایرانی، حتی با فرض انتخاب نام، تنها به دلیل زیبایی نام و علاقه عمومی و سرایت این حسِّ مشترک جمعی، میتوان برداشت دیگری از چنین انتخاب نامی برای فرزندِ ایرانزمین در روستای یلی بدراق کلاله کرد؟ انتخابِ نامِ یسنا نیز برای دخترِ ایرانزمین نشانهای از همبستگی ملی دارد.
۳) همدلی مردم در جریان مخاطرات و دردها و رنجهای عمومی یا خاص در نزد ایرانیان در سالهای اخیر جهش درخورتوجهی یافته است. کمک گستردۀ مردمی به زلزلهزدگانِ سنیمذهب سرپل ذهاب در سال ۱۳۹۷ [خورشیدی]، کمک گستردۀ مردمی به زلزلهزدگان آذربایجان در اهر و هریس و ورزقان در سال ۱۳۹۱ [خورشیدی] از جایجای ایران، کمک مردمی به زلزلهزدگان خوی در استان آذربایجان غربی در سال ۱۴۰۱ [خورشیدی]، کمکِ وصفناپذیرِ ملتِ ایران به سیلزدگانِ عربزبانِ استان خوزستان از جایجای ایرانزمین در سال ۱۳۹۸ [خورشیدی] و مواردی از این دست نشانگر روندی است که در دهههای اخیر ابعاد جدیدتری یافته است. البته هرچه به مشارکت عمومی و مردمی افزوده شده، شواهد حاکی است که ایرانیان بیشتر مایل بودهاند تا کمک و یاری خود را از طریق نهادهای غیردولتی روانۀ مناطقِ آسیبدیده کنند که این نکته نیز نیازمندِ تأملی جدی است. ایرانِ عزیزِ ما در دهههای اخیر شاهد گسترشِ همدلی ملی در مواقع حساس بوده است.
🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 مفقود شدنِ دخترِ ایران و افزایشِ همدلی ملّی
✍️ احسان هوشمند
بسیاری از ایرانیان از طریق رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی از مفقودشدن دختر چهارسالهای به نام «یسنا دیدار» در روز نهم اردیبهشت ماه [۱۴۰۳ خورشیدی] در زمینهای کشاورزی روستای یلیبدراق از توابع بخش پیشکمرِ شهرستان کلاله در استان گلستان آگاه شدند. پس از انتشار خبر مفقودشدن یسنا، گروه درخورتوجهی از هموطنان در شبکههای اجتماعی به ابراز نگرانی دراینباره پرداختند و بهسرعت گروهی از شهروندان در استانهای مجاور خود را به کلاله و منطقهای که یسنا مفقود شده بود، رساندند. گروهی با خودرو و گروهی با آوردن سگ زندهیاب و گروهی دیگر نیز با ابزارهای دیگر از جمله کایت راهی کلاله شدند. جستوجوی گستردۀ زمینی و هوایی در سه روزِ پیدرپی به صورت خستگیناپذیری ادامه داشت و خوشبختانه پس از چهار روز یکی از نیروهای امدادی داوطلبِ همکاری با هلالاحمر از طریق گشت هوایی، یسنا را در میان مزرعه کلزا یافت و در ادامه نیروهای امدادی یسنا را به خانوادهاش تحویل دادند. اینکه خبر مفقودشدن یسنا به صورت خیلی سریعی به یک خبرِ ملی، مبدل میشود و واکنشهای بسیار گستردهای در سطحِ ملی مییابد، حاوی نکات مهمی است:
۱) مفقودشدن دختری اهل استان گلستان از میان هموطنانِ تُرکمن و با والدینی سنیمذهب به صدر اخبار اجتماعی کشور مبدل میشود؛ یعنی گروه درخورتوجهی از ایرانیان فارغ از مذهب و زبان و قبیله و تبار، به صورت ملی و یکپارچه به همدلی با خانواده یسنا میپردازند. گویی یسنا دختر همه ایرانیان است و دخترِ ایرانزمین مفقود شده است، این رویداد حاوی نشانه روشن و صریحی از تعمیق هرچه بیشتر همدلی و انسجام ملی در ایرانِ امروز است. اگر امدادگری اهل نیشابور و با مذهب و زبانی متفاوت به صورت داوطلبانه عازم منطقهای شده که یسنا مفقود شده و با پرواز در آسمان در جستوجوی یسنای مفقودشده موفق به یافتن او میشود، تجلّی ایرانِ تاریخی بیشازپیش هویدا میشود. این در حالی است که گروهی از دشمنان ایران با عنوانِ ترکیستها سعی داشتند با قومیسازی موضوع یسنا از آن استفاده ابزاری کنند؛ اما واکنش جمعی ایرانیان و همدلی آنان با خانواده یسنا موجب شد تا روح همدلی ملی، اجازۀ بروز هر نوع قومیسازی موضوع را خنثی کند. در روزهای اخیر و پس از یافتهشدن یسنا نیز مشخص شده که یسنا ربوده شده و اگر واکنشِ ملی و حضور هزاران نفر در منطقه برای یافتن یسنا نبود، شاید آدمربایان نیز یسنا را رها نمیکردند. به سخن دیگر حضور جمعی و گستردۀ مردم در منطقه برای یافتن یسنا به احتمال زیاد موجب شده تا آدمربایان دچار وحشت شوند و آنان پیشبینی چنین واکنشی را نداشتند. یسنا آزاد شد؛ چون حضور مردمی، موجبِ وحشت آدمربایان از نتیجه اقدامشان شد.
۲) یسنا نامی فوقالعاده محبوب در نزد ایرانیان است. این نام برگرفته از اجزای پنجگانه اوستا است و نامی تاریخی و تمدنی در ایرانِ ما است. هموطنی تُرکمن یعنی خانواده محترمِ «دیدار» نام یسنا را بر فرزند خود نهاده است، از این انتخاب نام چه چیزی فهمیده میشود؟ آیا جز تعمیقِ ارزشهای مشترک ایرانی، حتی با فرض انتخاب نام، تنها به دلیل زیبایی نام و علاقه عمومی و سرایت این حسِّ مشترک جمعی، میتوان برداشت دیگری از چنین انتخاب نامی برای فرزندِ ایرانزمین در روستای یلی بدراق کلاله کرد؟ انتخابِ نامِ یسنا نیز برای دخترِ ایرانزمین نشانهای از همبستگی ملی دارد.
۳) همدلی مردم در جریان مخاطرات و دردها و رنجهای عمومی یا خاص در نزد ایرانیان در سالهای اخیر جهش درخورتوجهی یافته است. کمک گستردۀ مردمی به زلزلهزدگانِ سنیمذهب سرپل ذهاب در سال ۱۳۹۷ [خورشیدی]، کمک گستردۀ مردمی به زلزلهزدگان آذربایجان در اهر و هریس و ورزقان در سال ۱۳۹۱ [خورشیدی] از جایجای ایران، کمک مردمی به زلزلهزدگان خوی در استان آذربایجان غربی در سال ۱۴۰۱ [خورشیدی]، کمکِ وصفناپذیرِ ملتِ ایران به سیلزدگانِ عربزبانِ استان خوزستان از جایجای ایرانزمین در سال ۱۳۹۸ [خورشیدی] و مواردی از این دست نشانگر روندی است که در دهههای اخیر ابعاد جدیدتری یافته است. البته هرچه به مشارکت عمومی و مردمی افزوده شده، شواهد حاکی است که ایرانیان بیشتر مایل بودهاند تا کمک و یاری خود را از طریق نهادهای غیردولتی روانۀ مناطقِ آسیبدیده کنند که این نکته نیز نیازمندِ تأملی جدی است. ایرانِ عزیزِ ما در دهههای اخیر شاهد گسترشِ همدلی ملی در مواقع حساس بوده است.
🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢