Telegram Web Link
Forwarded from غلوپژوهی
📕 نصیریه: تاریخ، منابع و عقاید
✍️ عمیدرضا اکبری
با همکاری علی عادل‌زاده و مهدی جمالی‌فر
انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب
چاپ اول، ۱۴۰۲
500,000 تومان
خرید اینترنتی از نشر زحل با تخفیف 25%، از 17 تا 30 مهرماه:
375,000 تومان
هم‌چنین عزیزان با معرفی مجموعه غلوپژوهی به صورت حضوری نیز می‌توانند کتاب را با تخفیف دریافت کنند.
@Gholow2
برهانِ اثباتِ وحدانیتِ خداوند (تقریرِ دوم)

@madraseh_kalam || اینستاگرام
برهانِ اثباتِ وحدانیتِ خداوند (تقریرِ دوم)


۱. تقریرِ استدلال به نحو اجمالی:

دوئیت و تعدد زمانی معنا پیدا می کند که تمایزی در میان باشد و تمایز هم زمانی معنا پیدا می کند که اجزائی در میان باشد و از آنجایی که منحصراً، موجودِ بدونِ اجزا استحقاقِ الوهیت و خدایی را دارد، تمایز بین دو یا چند موجود بدون اجزا منتفی خواهد بود و وقتی هم تمایز منتفی شد، دوئیت و تعدد منتفی می شود.

۲. مقدمات استدلال تفصیلی:


مقدمه اول: عقل از طریق وجود اشیا دارای اجزا و زمان و مکان، استدلال می کند بر وجود خالقی که او موجود بدون اجزا است و زمان و مکان ندارد. (که بحثش در جای خودش مطرح شده است).

مقدمه دوم: زمانی می توانیم حکم کنیم و بگوییم دو چیز داریم، که بین آن دو فرق یا تمایزی وجود داشته باشد؛ برای مثال: وقتی گفته می شود ما در خانه دو انسان داریم، یکی علی است و یکی رضا، می پرسیم که علی و رضا به چه ملاکی دو تا هستند؟ در جواب گفته می شود: «زمانشان متفاوت است زیرا علی 14 ساله است و رضا 20 ساله است. مکانشان یکی نیست زیرا علی سمت چپ خانه است و رضا سمت راست خانه است. رنگشان یکی نیست زیرا علی سفید پوست است و رضا زرد پوست و مواردِ بسیار دیگر» اینجا است که ما دوئیت را می پذیریم. اما اگر بین علی و رضا هیچ فرقی نباشد به طوری که زمانشان یکی باشد، مکانشان یکی باشد، رنگشان یکی باشد، تغییراتشان یکی باشد، علمشان یکی باشد و خلاصه این که انقدر همه چیز آن ها یکی باشد که هیچ تفاوت و فرقی بین این دو باقی نماند و تمایز کامل منتفی شود، در این صورت می گوییم که علی و رضا دو اسم برای یک نفر هستند و اساسا قول به دوئیت برای آن ها منتفی است.

۳. تقریر استدلال به نحو تفصیلی:

اگر دو شئ بدون اجزا و زمان و مکان موجود باشند، سوال می شود که بین آن ها چه فرق و تمایزی وجود دارد؟ آیا رنگشان متفاوت است؟ اصلا رنگ ندارند. آیا تغییراتشان متفاوت است؟ اصلا تغییر ندارند. آیا مقدارشان متفاوت است؟ اصلا مقدار ندارند. آیا یکی عالم است و یکی عالم نیست؟ اصلا علم به معنای عرض ندارند. آیا قدرت یکی کمتر است و قدرت یکی بیشتر است؟ اصلا قدرت مقداری ندارند. خلاصه سخن این که عقلاً ممتنع و مُحال است که بین دو یا چند موجود بدون اجزا فرق و تمایزی وجود داشته باشد. و وقتی هم که عقل فرق و تمایز را ممتنع دانست، هیچ ملاکی برای دوئیت و تعدد آن ها باقی نمی ماند در نتیجه عقل حکم به وحدت موجود بدون اجزا و استحاله دوئیت و تعدد آن می کند.

۴. نتیجه بحث:

بنابر آنچه بیان شد، وقتی گفته می شود، خداوند متعال ذاتی بدون اجزاء، مقدار، زمان و مکان است یا به عبارتی مُجردِ مطلق می باشد؛ دیگر ذاتاً فرد و خدای دوم و سوم و شبیه و نظیر برای او تعالی محال خواهد بود. تعدد پذیری و داشتن نظیر و شبیه و نمونه دوم و سوم زمانی فرض عقلی دارد که در فضای موجودات و مخلوقات مقداری و دارای اجزاء بحث کنیم و آنها را مورد ارزیابی قرار دهیم.

نکته آخر: گمان نشود که وجود خدا و وحدانیت خدا، اثباتشان دو برهان جدا دارد! این ها هر دو نتیجه هایی هستند که از "برهان حدوث عالم" گرفته می شوند.

@madraseh_kalam
برهانِ اثباتِ قادرِ مختار بودن خداوند

@madraseh_kalam || اینستاگرام
برهانِ اثباتِ قادرِ مختار بودن خداوند


تقریرِ استدلال به نحو اجمالی:

این حقیقت که عالم معدوم بود، و خداوند آن را ایجاد کرد، ثابت می کند که خداوندِ متعال، قادرِ مختار است.

مقدماتِ استدلالِ تفصیلی:

مقدمه اول:
علت و معلول بر دو قسم است:
1. علت و معلول جبری: در این دسته از علت و معلول ها، علت و معلول از یک دیگر انفکاک ندارند. برای مثال آتش علت است برای سوزاندن، نمی شود انتظار داشت که آتش دو دقیقه استراحت کند و سوزانندگی را ترک کند، و بعد از دو دقیقه اعمال سوزانندگی کند! این حرف ها معنا ندارد؛ زیرا آتش مادامی که آتش و موجود است، می سوزاند و سوزانندگی از او انفکاک ندارد.
2. علت و معلول اختیاری: در این دسته از علت و معلول ها، انفکاک علت و معلول از یک دیگر محل اشکال نیست؛ برای مثال انسان علت است و کاری هم که انجام می دهد معلول است، و این انسان می تواند کار یا فعلی که انجام می دهد را ترک کند. پس تا اینجا واضح شد که بین علت و معلول های جبری انفکاکی نیست؛ اما بین علت و معلول های اختیاری انفکاک و جدایی می تواند باشد.

مقدمه دوم:
بعضی می گویند در این بحث فرقی بین معنای قدرت و اختیار نیست. و اگر هم فرقی باشد آنقدر اندک است که اصلا مورد توجه قرار نمی گیرد. مثلا آیا می توان گفت که آتش قدرت بر سوزاندن دارد؟! قطعا نمی توان چنین چیزی را گفت زیرا آتش مادامی که موجود است، نمی تواند سوزانندگی نداشته باشد. پس اگر چیزی قدرت بر چیزی نداشت صحیح است که گفته شود اختیاری برای آن ندارد و بر عکس. اما بعضی دیگر می گویند که قدرت غیر از اختیار است برای مثال آتش قدرت بر سوزاندن دارد و قدرت آتش همان انرژی هایی است که آزاد می کند اما از آنجایی که آتش مادامی که موجود است امساک از سوزانندگی برایش ممکن نیست، آتش اختیار ندارد. پس قادر اعم از مختار و مجبور است. باید توجه داشت که این اختلاف اصطلاحی در اصل برهان اشکالی ایجاد نمی کند. زیرا وقتی ما ثابت کردیم که خدا "مختار" است به طریق اولی ثابت می شود که "قادر" است.

تقریر استدلال به نحو تفصیلی:

خدا علت است و عالم معلول است. اگر رابطه خدا و عالم رابطه علی و معلولی جبری باشد، از آنجایی که بین علت و معلول های جبری انفکاکی نیست، نباید انفکاکی بین وجود خدا و وجود عالم باشد که در این صورت از دو حالت خارج نخواهد بود: 1- خدا و عالم هر دو قدیم باشند. این مورد قطعا باطل است زیرا ما با برهان ثابت کردیم که عالم حادث است. 2- خدا و عالم هر دو حادث باشند. این مورد هم قطعا باطل است زیرا قبلا ما با برهان، خدایی را ثابت کردیم که ایجاد و حادث شدن او استحاله عقلی دارد. پس وقتی دانسته شد که عقیده صحیح اینست که عالم معدوم بود، خدا آن را بدون استفاده از چیزی ایجاد کرد، ثابت می شود که بین خدا که علت است و عالم که معلول است انفکاک بوده و همین برای ما روشن می کند که رابطه خدا و عالم، رابطه علی و معلولی "اختیاری" است نه "جبری".

نکات مهم:

نکته اول: نکته ای بسیار مهم که باید به آن توجه داشت اینست که نباید گمان کرد که ما دو برهان داریم، یکی برهانِ اثبات وجود خدا است و یکی برهان اثبات قدرت خدا است! قطعا چنین نیست! بلکه وجود خدا و قادر مختار بودن خدا هر دو نتیجه "برهان حدوث عالم" هستند.

نکته دوم: برهانِ عدمِ محدودیتِ قدرتِ خداوند در جای خود خواهد آمد.

@madraseh_kalam
برهانِ اثباتِ عالم بودن خداوند

@madraseh_kalam || اینستاگرام
برهانِ اثباتِ عالم بودن خداوند


مقدمات استدلال:

مقدمه اول:
قبلا با اقامه برهان، ثابت کردیم که خداوند تبارک و تعالی، همه موجودات را بالاختیار خلق کرده است، نه این که مثل واجب الوجود فلاسفه مجبور باشد بر این که اشیا از ذات او صادر بشوند.

مقدمه دوم:
علتی که مجبور است گاهی به معلول جبری خودش عالم است؛ برای مثال شخصی که مشکل رعشه دست دارد، عالم به معلول [که همان رعشه دست میباشد] است. و گاهی به معلول جبری خودش عالم نیست، برای مثال شخصی که در حال خواب راه می رود و هیچ اطلاعی از راه رفتن خودش هم ندارد.

مقدمه سوم:
عقل بداهتا حکم می کند بر این که هر علتی که مختار باشد، نسبت به معلول اختیاری خودش عالم است برای مثال یک نجاری که صندلی ساخته است، حداقلش عالم است به این که صندلی ساخته است. یک بنا که خانه ای را ساخته است، حداقلش عالم به این است که خانه ساخته است. احتمال عالم نبودن فاعل مختار به معلول اختیاری اش منتفی است؛ زیرا حکایت آن، حکایت رباتی است که بدون این که عالم به کاری باشد فقط یک سری کار ها را انجام دهد. و همان طور که معلوم است، کار هایی که یک ربات انجام می دهد اختیاری نیست، بلکه بر اساس قوانین ضرورت بخشی است که بر آن حاکم کرده اند.

تقریر استدلال:

خدا جهان را بالاختیار خلق کرده است. هر فاعل مختاری به فعل خود عالم است. پس خداوند تعالی به همه افعال خود، عالم است.

نکات مهم:

نکته اول: همان طور که روشن شد، عالم بودن خدا برهانی جدای از برهان اثبات وجود خدا ندارد. هر دوی این ها نتیجه گیری هایی است که از برهان حدوث عالم (جهان) می شود.

نکته دوم: برهانِ عدمِ محدودیتِ علمِ خداوند در جای خود خواهد آمد.

@madraseh_kalam
صفاتِ ذاتِ خداوندِ متعال

@madraseh_kalam || اینستاگرام
صفاتِ ذاتِ خداوندِ متعال

مقدمه بحث:

ما در مطالبِ گذشته ثابت کردیم بنابر برهانِ عقلی خداوند متعال موجودی عالم و قادر است؛ اما قبل از پرداختن به برهانِ عدم محدودیتِ علم و قدرت خداوند متعال لازم است، بحثی را درباره عینیت صفات ذات با ذات الهی مطرح نماییم تا مقدمه ای بر ارائه برهان ما باشد.

بحث اجمالی درباره صفاتِ ذات:

صفتِ عارض یا زائد [اضافه بر ذات] منحصراً برای موجودات دارای اجزا است؛ برای مثال انسان که موجودی داری اجزا است، صفت و حالتی به نام علم عارض بر اجزا او است. شیر که موجودی دارای اجزا است، صفت و حالتی به نام قدرت عارض بر اجزا او است. ولی خداوند تبارک و تعالی اجزائی ندارند تا صفتی به نام علم و صفتی به نام قدرت عارض بر اجزا او باشد؛ در عین حال ما برهان داریم بر این که خدا عالم و قادر است. پس می گوییم: خداوند عالم است، اما علم خدا دقیقا همان ذات خدا است، نه صفت و حالتی برای خدا، همچنین قدرت خدا دقیقا همان ذات خدا است نه صفتی برای ذات خدا که جزء یا حالتی از ذات او باشد.

بحث تفصیلی درباره صفاتِ ذات:

1_ خدا علم دارد، ما هم علم داریم. اما فرق بین علم ما با علم خدا این است که علمِ ما کیفیتی عددی و متجزی است که زائد بر ذات ما شده است؛ اما خداوند تبارک و تعالی اجزاء ندارد، در نتیجه اصلا کیفیتی ندارد و چیزی زائد بر ذات او نمی شود!

2_ خدا قدرت دارد، ما هم قدرت داریم. اما فرق بین قدرت ما و قدرت خدا این است که قدرتِ ما نیرو های عددی و متجزی هستند که زائد بر ذات ما واقع شده و مظروف در اجزاءِ ما است. اما خدا اصلا اجزاء ندارد تا نیرو های عددی و متجزی داخل و عارض بر ذات او باشد.

3_ اگر قرار باشد که علم یا قدرت زائد و عارض بر ذات خدا باشد، نتیجه اش این می شود که در عین حال که خدا اجزاء ندارد، اجزاء داشته باشد تا چیزی عارض و زائد بر ذات او باشد؛ و این اجتماع نقیضین می باشد و هر کسی به وضوح مُحال بودن آن را درک میکند.

4_ ما از طرفی به وسیله برهان می فهمیم که خدا علم و قدرت دارد، از طرف دیگری هم به وسیله برهان می فهمیم که خدا اجزاء ندارد. در نتیجه چیزی زائد بر ذات او واقع نمی شود. پس حُکم می کنیم بر این که خدا علم دارد، اما علم او همان ذاتِ اوست و همچنین خدا قدرت دارد اما قدرت او عین و همان ذات اوست.


نکته مهم: متکلمین بعضاً می گویند خدا صفت ندارد و بعضا می گویند خدا صفت دارد. این دو قول در نگاه اول تعارض اولیه دارند، اما وقتی دقیق تر نگاه می کنیم متوجه می شویم آن جایی که متکلم گفته خدا صفت ندارد، صفت را به معنای شئ زائد و عارض بر ذات و اوصاف مقداری گرفته و در آن جایی که گفته خدا صفت دارد، صفت را به معنای اعم گرفته که در این صورت شامل چیزی که عین ذات می باشد هم می شود.

@madraseh_kalam
برهانِ عدمِ محدودیتِ علم و قدرتِ خداوند

@madraseh_kalam || اینستاگرام
برهانِ عدمِ محدودیتِ علم و قدرتِ خداوند


استدلال اجمالی:

علم خدا و قدرت خدا مقداری نیستند؛ در حالی که محدودیت فرع بر مقداری بودن است. پس علم خدا و قدرت خدا محدود نیستند.


مقدمات استدلال تفصیلی:

مقدمه اول:
همان طور که قبلا دانسته شد، ما با استدلال بر حدوث اشیاء متجزی و مقداری، اثبات کردیم اشیاء دارای اجزاء خالقی و محدثی دارند که آن خالق اجزا ندارد؛ و گفتیم که خدای ما همان موجود بدون اجزا است.

مقدمه دوم:
همچنین گفتیم که دقیقاً همان حدوث اشیا متجزی، ثابت می کند که خداوند تبارک و تعالی عالم و قادر است نسبت به جمیع کار هایی که انجام داده است‌.

مقدمه سوم:
ایضاً گفتیم که ما از طرفی نه می توانیم علم و قدرت خدا را عارض بر ذات یا جزء و حالتی برای ذات او بدانیم؛ زیرا او تعالی اجزا ندارد و موجودی دارای جزء نیست. از طرف دیگر هم نمی توانیم عالم و قادر بودن خداوند را انکار کنیم و برای اثباتش برهان داریم. پس می گوییم علم خدا دقیقا همان ذات خدا است، قدرت خدا هم دقیقا همان ذات خدا است.

تقریرِ استدلالِ تفصیلی بر محدود نبودن علم و قدرت خداوند:

اگر خداوند تبارک و تعالی نسبت به بعضی از اشیا عالم باشد و نسبت به بعضی دیگر از اشیا عالم نباشد، معنایش این است که خدا مقداری از علم را دارد و مقداری از علم را ندارد، در حالی که ما قبلا ثابت کردیم که علم خدا همان ذات خدا است و ذات خدا هم مقداری نیست. پس علم خدا مقداری نیست. در نتیجه همین که علم او به یک شئ ثابت شد، علم او نسبت به همه اشیاء ثابت می شود. همچنین اگر خداوند تبارک و تعالی به بعضی از ممکنات قادر باشد و به بعضی از ممکنات قادر نباشد معنایش این است که او مقداری از قدرت را دارد و مقداری از قدرت را ندارد، در حالی که ما قبلا ثابت کردیم که قدرت خدا همان ذات خدا است و از آنجایی که ذات خدا مقداری نیست مشخص می شود که قدرت خدا مقداری نیست. پس همین که ثابت شود خداوند به یک ممکن قادر است، ثابت می شود که نسبت به همه ممکنات قادر است‌‌. فتامل!


استدلال دوم بر محدود نبودن قدرت خداوند:

موجود مقداری و متجزی چون برای انجام کار و درست کردن اشیاء از انرژی یا مواد خاصی استفاده می کند، به همان اندازه انرژی یا مواد خاصی که از آن مایه گذاشته است می تواند کاری را انجام دهد یا چیزی را درست کند و بیشتر از آن نمی تواند. برای مثال یک مجسمه ساز به اندازه ای که خمیر مجسمه سازی نزد او موجود است می تواند مجسمه بسازد نه بیشتر، وزنه بردار به اندازه انرژی هایی که در بدنش موجود است می تواند وزنه بلند کند نه بیشتر. اما خداوند تبارک و تعالی برای خلق کردن اشیا از چیزی استفاده نمی کند تا از محدودیت آن چیز، محدودیت در قدرت خدا بر انجام در کار هایش لازم آید. به عبارت واضح تر: خداوند چون لا من شیء خلق می کند، هر چیزی را که بخواهد می تواند خلق کند و قدرت بر همه ممکنات دارد.

نکات مهم:

نکته اول: محدود نبودن گاهی به این معنا مورد استفاده قرار می گیرد که یه شیء مقداری آنقدر امتداد و گستره وجودی دارد که کسی به انتهای آن نمی رسد و سراسر گیتی را فراگرفته است. و گاهی به معنای سلب کردن مطلق مقدار و اندازه به کار می رود و وقتی میگوییم چیزی نامحدود است یعنی اساسا آن شیء از سنخ اندازه و مقدار و محدودیت نیست. لذا وقتی متکلمین درباره عدم محدودیت علم و قدرت خداوند سخن میگویند مقصودشان همین معنای دوم است نه معنای باطلِ اول.

نکته دوم: با این استدلالی که بیان شد، علم به افعال دیگران و انفعالات اشیاء و... حل و اثبات میشود.

@madraseh_kalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سؤال:
آیا انسان می‌تواند به درجه عصمت برسد؟
نظر شما درباره معصوم بودن حضرت زینب سلام الله علیها چیست؟

پاسخ استاد میلانی

اینستاگرام:
https://instagram.com/hmilani_ir

@Hmilani
عصمت، ضامنِ حجیت !

مسئله "عصمت" پیوندِ عمیقی با بحث حجیتِ امام در هر زمان دارد. جامعه مکلفین نیازمند حجت و فصل الخطابی میباشد، که قرائتِ اصیلِ الهیِ دین را بیان کند و مردم را از سرگردانی بیرون آورد. از سویی این حجت الهی باید سه ویژگی مهم و کلیدی داشته باشد:

1_ منصوص بودن: برای شناسایی این حجت الهی باید نصی بیانگر جایگاه او وجود داشته باشد.

2_ علم لدنی: حجت الهی برای ایفای نقش خود باید عالم به تمامی حقائق دینی و تمام اموری باشد که در امر امامت و رهبری خود بدان نیازمند است. علمی از جانب خداوند متعال.

3_ عصمت:
همچنین ضرورت دارد که امامِ عالمِ منصوص، دارای عصمت باشد و خداوند متعال به مکلفین تضمین بدهد که از جانب این امام که نقش حجیت را دارد خطا و اشتباه در بیان امر دین و اقامه امامت و تعمدی در گمراه کردن مردم صورت نمی گیرد، چه اینکه اگر اینگونه نباشد امام نیز فقیه و عالمی مانند بقیه علما خواهد بود که احتمال گمراه کردن مردم و تحریف حقائق دینی در او می رود و دیگر چنین شخصی حجت نخواهد بود.

بنابراین همان طور که گذشت مسئله مهم عصمت با حجیت و امامت گره خورده و وابسته به این امور مطرح می‌گردد و از این جهت یک مسئله مهم عقیدتی تلقی می شود. کسانی که برای غیر انبیا، اوصیا و امامانِ منتخب الهی، ادعای عصمت میکنند، اساساً التفاتی ندارند که موضوع طرح بحثِ "مسئله عصمت" برای چه امری میباشد و کاربردش در چه جایگاهی است. در غیر انبیا و اوصیا نیز باور به چنین امری نیازمند نصوص و ادله معتبر میباشد، مانند اعتقاد به عصمت حضرت فاطمه زهرا (س) که ادله معتبر بر آن دلالت میکند.

پیشنهاد می شود برای درک بهتر موضوع عصمت و ارتباط آن با حجیت امام به این دو بخش از درس گفتار نقد نظریه علمای ابرار، ارائه شده توسط دکتر حسن انصاری توجه نمایید:

جلسه دوم:
زمينه های شکلگيری تشيع امامی در سده دوم قمری، بحث "حجت"، علم و عصمت امام

جلسه سوم:
منابع علم امام، ارتباط موضوع عصمت امام با مسئله حجيت در امر دين و علم امام

@madraseh_kalam
Audio
🔷️«امام شناسی، از تشیع اعتدالی تا گرایشهای غالی»

🔷️ارائه: جناب آقای جویا جهانبخش

🔷️به همراه نقد جناب آقای محمدتقی سبحانی


@madraseh_kalam
2024/09/28 21:30:29
Back to Top
HTML Embed Code: