Telegram Web Link
براهینِ اثبات وجود خدا_"برهانِ اول"

در این پست از طریق راهی بسیار ساده و روشن و در عین حال بسیار دقیق و عقلانی، مسئله وجود خدا را با طرح برخی مباحثِ منطقی ارائه می دهیم به طوری که برای هر ذهنی - چه ذهن بسیط و چه ذهن پیچیده - قانع کننده باشد.

الف. نکاتِ مقدماتی برهانِ کلامی:

۱. نکته اول: برای اثباتِ خدا مقدمتاً باید این نکته را روشن کنیم که ملاکِ مُحال عقلی بودن چیست؟ یک چیز باید چه ویژگی داشته باشد تا آن را محال عقلی بدانیم؟ پاسخ:
میگوییم هر چیزی که اجتماع نقیضین باشد -مثل درختی که در عین حال که موجود است، معدوم باشد- یا بازگشت به اجتماع نقیضین داشته باشد -مثل مثلثی که مربع باشد- مُحال عقلی است.
لازم به ذکر است که دیگر مواردی که برای محال بودن ذکر میکنند مانند: اجتماع ضدین، اجتماع متماثلین، دور، تسلسل و... اینها همگی چون بازگشت به اجتماع نقیضین دارند مُحال هستند.

۲. نکته دوم: برای اجتماع نقیضین شروطی است که مفصل در کتب منطقی درباره آن ها بحث شده است و این شعر مختصر آن ها را بیان می کند:
«در تناقض هشت وحدت شرط دان
وحدت موضوع و محمول و مکان
وحدت شرط و اضافه جز و کل
قوه و فعل است در آخر زمان»
بعضی گفته اند علاوه بر این شروط هشتگانه، یک شرط دیگر هم باید باشد و آن وحدت در حمل است.

۳. نکته سوم: شرطی که در بحث ما بسیار مهم و قابل توجه است "شرط وحدت در زمان" است برای توضیح بیشتر ذهن شما را به این مثال جلب می کنیم: اگر کسی بگوید زید در زمانِ واحد در خانه ما هم موجود است هم معدوم، اجتماع نقیضین می شود، ولی اگر بگویند زید از ساعت 1 تا 2 در خانه ما موجود بود ولی از ساعت 3 تا 4 در خانه ما معدوم بود (بلکه در خانه خودش موجود بود.) این اجتماع نقیضین نیست.

۴. نکته چهارم: نکته بعد که باید به آن توجه داشته باشیم این است که زمان یعنی "مقدار بقا شئ"؛ برای مثال وقتی یک نفر می گوید من 14 سالم است معنایش این است که مقدار بقای او در دنیا بعد از بیرون آمدن از رحم مادرش 14 سال بوده است. با توجه به این تعریفی که از زمان ارائه دادیم دیگر معدوم زمان ندارد، زیرا گفتیم زمان مقدار بقا شئ است در حالی که معدوم اصلا بقا ندارد تا از مقدار آن بحث شود.

ب. مبحث اصلی برهانِ کلامی:

۱. حال که این مقدمات مفصل توضیح داده شد و شما آن ها را یاد گرفتید، از شما سوال می کنیم آیا محال عقلی است که عالم مقداری و متجزی معدوم باشد، موجود شود یا موجود باشد، معدوم شود؟ برای بدست آوردن جواب باید یاد آوری کنیم که ما قبلا گفتیم ملاک مُحال بودن، اجتماع نقیضین است؛ پس برای این که بدانیم لازمه موجود و معدوم شدن عالم مقداری اجتماع نقیضین است یا نه، باید ببینیم اینجا شروط اجتماع نقیضین را داریم یا نه؟

۲. همان طور که قبلا گفتیم زمان صفت برای موجود است و چیزی که معدوم باشد، اصلا زمان ندارد. پس اگر عالم مطلقاً معدوم باشد، موجود شود دو طرف خواهیم داشت:
عالم معدوم بود و بی زمان
عالم موجود شد و زمان دار

قبلا گفتیم شرط در اجتماع نقیضین وحدت در زمان است، در حالی که ما اینجا دو طرف زمان دار نداریم تا بررسی و بحث کنیم که آیا وحدت در زمان داریم یا نه! اینجا یک طرف بی زمان است پس بحث وحدت در زمان از ریشه و بنیان منتفی است.

۳. همچنین اگر عالم موجود باشد، مطلقاً معدوم شود باز دو طرف خواهیم داشت:
عالم موجود بود و زمان دار
عالم معدوم شد و بی زمان

در اینجا هم می گوییم که شرط در اجتماع نقیضین وحدت در زمان است در حالی که ما اینجا دو طرف زمان دار نداریم تا بحث و بررسی شود که وحدت در زمان داریم یا نه! ما اینجا دو طرف داریم که یک طرفش بی زمان است پس بحث از وحدت در زمان از ریشه منتفی است.

۴. پس وقتی در موجود و معدوم شدن عالم مقداری و متجزی وحدت در زمان نباشد، لازمه آن ها هم اجتماع نقیضین نخواهد بود، وقتی هم که لازمه آن ها اجتماع نقیضین نباشد، عقلا محال نخواهند بود. تا اینجا ثابت شد چیزی که مقداری و متجزی باشد نظر به ذاتش نه وجود برای او ضرورت دارد و نه عدم، یعنی عقلا نظر به ذاتش هر دو طرف وجود و عدم برای او جائز است یا به عبارت اُخری نظر به ذاتش وجود و عدم برای او پنجاه پنجاه است.

۵. معدوم عینیتی در خارج از ذهن ندارد تا بگوییم علت پیدایش آن چه بوده، اما شیء موجود، عینیتی در خارج از ذهن دارد و از آن جایی که وجود برای آن ضرورت ندارد، جای دارد بپرسیم که علت وجود عالم مقداری و متجزی چیست؟ یعنی چه علتی بوده تا وجود عالم را بر عدمش ترجیح داده و آن را خلق کرده است؟

پ. علتِ عالم از این چند مورد خارج نیست:

۱. عدم:
قطعا عدم خالق عالم نیست. زیرا عدم عینیت و واقعیتی در خارج از ذهن ندارد تا بتواند منشا اثر باشد و چیزی را خلق کند.


ادامه متن🔻
@madraseh_kalam
ادامه متن🔺️

۲. خودش(خودِ عالم):
خالق عالم قطعا خودش نیست. اگر خالق عالم مقداری. خود عالم باشد لازم می آید در عین حال که معدوم بوده است، موجود هم بوده باشد، تا توانسته باشد خودش را خلق کند و این اجتماع نقیضین خواهد بود.

۳. موجودی متجزی مثل خودش:
الف. موجودی که دارای اجزا باشد نمی تواند چیزی را لا من شئ موجود یا مطلقا معدوم کند و برهانی که بر این مطلب اقامه می شود اینست: موجود دارای اجزا برای این که بتواند کاری انجام بدهد باید حرکت داشته باشد حتی اگر دست و پا یا جای دیگر خودش را نمی خواهد حرکت بدهد حداقلش اینست که باید اشاره ذهنی که حرکتی درون اجزا ذهن است داشته باشد و حتی اگر نخواهد اشاره ذهنی هم داشته باشد حداقل حداقلش باید انفعال خواستن که حرکتی درون اجزائش است داشته باشد پس موجود متجزی برای اعمال قدرت ناچار به حرکت است و معنای حرکت هم جا به جایی مکانی است و جا به جایی مکانی هم دقیقا نقطه مقابل ایجاد لا من شئ و اعدام مطلق است.

ب. اگر خالق منحصراً موجودی متجزی باشد و سلسله علت و معلول های متجزی، به ابتدایی ختم نشود، تسلسل لازم می آید و تسلسل نیز باطل است.(در پستی مستقل بیشتر به این بخش پرداخته خواهد شد.)

۴. موجودی غیر متجزی بر خلافِ خودِ عالم:
قطعا این مورد صحیح است؛ و چنین موجودی همان خالق(خدا) میباشد. همچنین اشکالی که در مورد قبلی بود اینجا تکرار نمی شود زیرا موجود بدون اجزا، انفعال نفسانی تحت عنوان خواستن و اعمال قدرت به نحو اشاره ذهنی و حرکت اعضا ندارد. از طرف دیگر باید این نکته را در نظر داشته باشیم چیزی که اجزا نداشته باشد، زمان و مکان هم نخواهد داشت؛ زیرا زمان و مکان واقعیت هایی خارجی و عرضی هستند که قائم بر اجزا می باشند. از سویی دیگر به دلیل اینکه چنین موجودی غیر متجزی است، دارای ملاک امکان نیست و نیارمند خالقی دیگر نمیباشد تا تسلسل واقع شود.

دو نکته مهم پایانی:

الف. خالق عالم که همان موجود بدون زمان و مکان باشد قابل موجود شدن نیست زیرا چیزی که معدوم بوده موجود شده ابتدای وجود دارد و ابتدای وجود داشتن هم یعنی امتداد زمانی داشتن در حالی که ما قبلا گفتیم خالق زمان ندارد. پس لازمه اعتقاد به این که خالق می شود معدوم باشد موجود شود، جمع بین وجود صفت زمان و عدم صفت زمان است که جمع بین این دو جمع نقیضین است.

ب. همچنین خالق عالم قابل معدوم شدن نیست زیرا چیزی که معدوم شود انتهای وجود دارد و انتهای وجود داشتن هم یعنی امتداد زمانی داشتن حال آنکه ما وجود خالقی بدون زمان را ثابت کردیم پس لازمه قول به قابلیت معدوم شدن برای خالق، جمع بین وجود صفت زمان و عدم صفت زمان است که جمع بین این دو هم جمع نقیضین است.
@madraseh_kalam
براهین اثبات وجود خدا_"برهان دوم"

الف. نکات مقدماتی بحث:

۱. در این پست تلاش میکنیم وجود خداوند را از طریق استدلال به "ابطال تسلسل" ثابت کنیم، متاسفانه در جوامع اهل ادیان مشاهده می شود
که عموما یا ابطال تسلسل را بدیهی می گیرند
و استدلالی برای بطلانش نمی آورند( که در این صورت فرصت سوء استفاده مخالفان فراهم میشود) یا این که از استدلال های اشتباه برای ابطال تسلسل استفاده می کنند. در حال حاضر استدلال های اشتباهی که برای ابطال تسلسل استفاده می شود مشهور شده است، اما "برهان تطبیق" که کاملا صحیح و عقلانی بوده و هیچ اشکالی در آن راه ندارد، کمتر مورد توجه قرار میگیرد.

۲. برهان تطبیق با ابطال تسلسل و ازلیتِ جهانِ مقداری و اثبات حدوث و آغازمند بودن آن؛ نیازمندی جهان به خداوند و آفریننده حقیقی را اثبات میکند.

۳. تعریفِ تسلسل: تسلسل به معنای خاص یعنی علت و معلول های بی نهایتی که یک سلسله واحده باشند. ولی تسلسل به معنای عام، مطلقِ هر بی نهایتی را شامل میشود. چه علت و معلول باشند و چه نباشند [مثل سنگ هایی که کنار هم چیده شده] چه یک سلسله واحده باشند و چه مجموعه سلسله های متعدد باشند. اعتقادِ آتئیست ها، فلاسفه و صوفیه به قدم و ازلیت جهان از مصادیقِ اعتقاد به تسلسل است.

ب. مبحثِ اصلی برهانِ کلامی تطبیق:

۱.‌ ابتدا این برهان را روی مثال طناب پیاده می کنیم تا به صورت کامل برایتان جا بیفتد. فرض کنید دو طناب داریم که ادعا شده بی ابتدا هستند اما انتها دارند:

...-----------------------------------
...--------------------


سوال می کنیم انتهای این دو طناب مساوی هستند یا یکی بیشتر است و یکی کمتر؟ قطعا مساوی نیستند؛ زیرا بیشتری طناب دوم و کمتری طناب اول به وضوح درک می شود و آن را انکار نمی کند مگر مجنونی که به دلیل عدم داشتن قوه عاقله قابلیت درک بحث های عقلی را ندارد.

٢. اما اگر گفته شد طناب دوم انتهایش از طناب اول کمتر است(که صحیح هم همین است). می گوییم در مقام تحلیل و بررسی های عقلی طناب دوم را جلو بکشید به طوری که انتهایش با انتهای طناب اول مساوی شود. وقتی انتهای طناب دوم با انتهای طناب اول مساوی شد، می گوییم که تا قبل از مساوی شدن انتها ها، نقصان و کاستی طناب دوم از جهت انتها بود، اما الان که انتها مساوی شده آیا هنوز نقصان و کاستی داریم یا نه؟
نمی توان نقصان و کاستی را منکر شد، چون ما چیزی به طناب نیفزودیم تا نقصان و کاستی از بین برود؛ بلکه ما همان طناب را با داشته هایش جلو کشیدیم. پس کاستی و نقصان باقی است.
حال که کاستی و نقصان باقی است، چاره ای نیست جز این که گفته شود، این کاستی و نقصان به سمت ابتدا رفته است؛ یعنی طناب دوم از جهت ابتدا کمتر از طناب اول است و این گونه ثابت می شود که هر دوی این طناب ها ابتدا دارند و ادعای بی ابتدا بودنشان از اول همان اشتباه بوده. فتامل!

۳.
همچنین این برهان را می توان روی یک سلسله هم پیاده کرد به این صورت که یک طناب داریم که انتها دارد اما ادعا شده که بی ابتدا است به این صورت:

...------------------------------------------

بعد در مقام تحلیل عقلی از انتهای این طناب کم می کنیم:

...-----------------------------


بعد طناب را در مقام تحلیل عقلی جلو می کشیم تا نسبت به انتهایی که از قبل داشته مساوی شود.
حال وقتی انتهای فعلی این طناب با انتهایی که از قبل داشته مساوی شد، سوال می کنیم که این نقصان و کمبودی که این طناب نسبت به قبلش داشته از بین رفته یا باقی مانده است؟

٤. قطعا این کمبود از بین نرفته زیرا ما چیزی به طناب نیفزودیم، بلکه همان را با داشته هایش جلو کشیدیم، پس مشخص می شود که این کمبود و نقصان همچنان باقی است، حال که باقی است باید سوال کنیم که این کمبود و نقصان کجا رفته؟ چاره ای نداریم جز این که بگوییم به ابتدا رفته است یعنی اندازه فعلی این طناب از جهت ابتدا از اندازه قبلی اش کمتر است؛ و این ثابت می کند که این طناب چه قبل از کم شدن و چه بعد از کم شدنش ابتدا داشته است.
نکته قابل توجه: اگر ادعا شد سلسله ای ابتدا دارد اما انتها ندارد همین برهان را به نحو بر عکس روی آن پیاده می کنیم و انتها نداشتن را ابطال می کنیم. همچنین اگر ادعا شد که سلسله ای نه ابتدا دارد و نه انتها، به یک نقطه از آن توجه می کنیم، بعد این برهان را اول از سمت چپ بعد از سمت راست روی آن پیاده می کنیم. بنابراین ثابت می کنیم که آن سلسله از هر دو طرف محدود است یعنی هم ابتدا دارد و هم انتها.

ادامه متن🔻
@madraseh_kalam
ادامه متن🔺️

٥. حال که این برهان به نحوه ای جامع و کامل تبیین شد. می گوییم اگر عالم قدیم باشد لازم می آید که سلسله زمانی بی ابتدا داشته باشیم، که در این صورت می توانیم برهان را روی دو سلسله زمانی پیاده کنیم:

1_ زمان وجود عالم را از سال 1402 حساب کنید، سپس بروید به عقب تا بی نهایت.

2_ زمان وجود عالم را از سال 1380 حساب کنید. سپس بروید به عقب تا بی نهایت.

این دو سلسله قطعا مساوی نیستند؛ زیرا سلسله اول 22 سال زمان بیشتر از سلسله دوم دارد. پس سلسله زمانی اول از حیث انتها، بیشتر از انتهای سلسله زمانی دوم است. سپس در مقام تحلیل و بررسی های عقلی انتهای سلسله زمانی دوم را جلو می کشیم به طوری که با انتهای سلسله زمانی اول منطبق و مساوی شود، قبل از منطبق شدن انتها، کاستی سلسله زمانی دوم از حیث انتها بود، الان که انتها ها مساوی شده یا باید کاستی نداشته باشیم - که این غلط است زیرا ما چیزی به آن اضافه نکردیم بلکه صرفا منطبق کردیم - یا این که باید کاستی از ابتدا رفته باشد که صحیح هم همین است.

٦. همچنین می توانید این برهان را روی یک سلسله پیاده کنید. به این صورت که عمر عالم را از سال 1402 حساب کنید، بروید به عقب تا بی نهایت، بعد 22 سال از انتهای آن کم کنید، بعد سلسله زمانی را جلو بکشید تا انتهایش با انتهایی که قبلا داشته منطبق و مساوی شود. الان که انتها مساوی شده این سلسله زمانی یا باید نسبت به قبلش کاستی نداشته باشد که این درست نیست زیرا ما سلسله را با داشته هایش جلو کشیده و آن را منطبق کردیم و چیزی به این نیفزودیم یا این که این کاستی از ابتدا رفته و فرض بی ابتدا بودن از همان اول غلط بود که همین هم صحیح است پس این سلسله زمانی چه قبل از کم شدنش و چه بعد از کم شدنش ابتدا داشته است.
نکته مهم: اگر کسی ادعا داشت که مکان ها نا محدود هستند این برهان را از چهار طرف روی آن پیاده می کنیم و به این روش ثابت می کنیم که مکان ها از چهار طرف محدود هستند، خلاصه هر چیزی که عددی و متجزی بود و ادعای نامحدود بودنش شد، با پیاده کردن این برهان به راحتی محدودیت آن را ثابت می کنیم.

پ. نتیجه بحث:

۱. حال که با این برهان ثابت شد مجموعه سلسله زمانی کل عالم ابتدا دارد، ثابت می شود که عالم معدوم بوده. موجود شده است و نیازمند ایجاد کننده میباشد.

۲. اما این آفریننده و خالق کیست؟


الف. خالق این عالم نباید موجودی زمان دار باشد زیرا ما ثابت کردیم که کل سلسله زمانی ابتدا دارد، پس خالق باید موجودی بدون زمان باشد و موجودی که بدون زمان باشد، مکان هم ندارد. زیرا چیزی که مکان دارد قابل زیاده و نقصان است و زیاده و نقصان هم واقع نمی شود مگر در زمان.

ب. خالق عالم که همان موجود بدون زمان و مکان است، قابل موجود شدن نیست. زیرا چیزی که معدوم بوده و موجود شده؛ ابتدای وجود دارد و ابتدای وجود داشتن هم یعنی امتداد زمانی داشتن. در حالی که ما قبلا گفتیم خالق، زمان ندارد. پس لازمه اعتقاد به این که خالق می شود معدوم باشد موجود شود، جمع بین وجود صفت زمان و عدم صفت زمان است، که جمع بین این دو جمع نقیضین است. بنابراین همواره خودش موجود بوده و ایجاد نشده و نیازمند ایجاد کننده نیست.

پ. همچنین خالق عالم قابل معدوم شدن نیست. زیرا چیزی که معدوم شود انتهای وجود دارد و انتهای وجود داشتن هم یعنی امتداد زمانی داشتن. حال آنکه ما وجود خالقی بدون زمان را ثابت کردیم پس لازمه قول به قابلیت معدوم شدن برای خالق، جمع بین وجود صفت زمان و عدم صفت زمان است، که جمع بین این دو هم جمع نقیضین است. بنابراین از بین رفتن برای او معنا ندارد.
@madraseh_kalam
Forwarded from آئین و خرد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻معنای قلب چیست؟
معنای حکمت چیست ؟
دلیل بعثت انبیا چیست ؟
و ....
در روایتی از《 امام کاظم علیه السلام 》

👨‍🏫سید محسن هندی

⏰️مدت زمان : ۳ دقیقه و ۴۶ ثانیه

@ayeen_kherad
فهرست برخی مطالب ارائه شده در مدرسه کلام

(لیست اول⬇️)

۱. آیا ما مجبوریم ؟!
۲. انسان خالق میشود !!!
۳. تفاوت معنای خالقیت
۴. خالق و رازق کیست ؟
۵. خالق و مخلوق ۱ . ۲ . ۳ . ۴ . ۵
۶. معرفت خداوند متعال ۱ . ۲ . ۳
۷. فرشتگان و روح !!
۸. افسانه بینهایت ۱ . ۲
۹. جدایی از زمان ۱
۱۰. جدایی از زمان ۲
۱۱. حدوث همه مخلوقات ۱ . ۲
۱۲. انحصار خالقیت لا من شیء
۱۳. ازلیت غیر خداوند = انکار وجود خداوند
۱۴. گفت و گوی موحد و بیخدا
۱۵. رابطه عقل و وحی از دیدگاه متکلمین بغداد
۱۶. مغالطه اولین مخلوق و ازلی بودن اهل بیت
۱۷. خالق اجسام نمیتواند جسم باشد!!
۱۸. گفت و گوی استاد و دانشجو درباره خدا
۱۹. گفت و گوی شیعه و غالی ۱
۲۰. گفت و گوی شیعه و غالی ۲
۲۱. شرح احادیث در نقد خالقیت غیر خداوند🔽
حدیث ۱
. ۲ . ۳ . ۴ . ۵
۲۲. انسجام و همبستگی ارکان دین
۲۳. غلو ، اعتدال و تقصیر !!
۲۴. وساطت در خلق و ایجاد اشیاء ۱
۲۵. وساطت در خلق و ایجاد اشیاء ۲
۲۶. اتمام حجت با غلات
۲۷. مبحث شرافت و اضافه تشریفی
۲۸. معمای تجلی و ظهور خداوند !!
۲۹. تحریف معنای تفویض !!
۳۰. خدای زمین !!!
۳۱. معمای اراده در طول !!
۳۲. خداوند یا مادر ازلی دهر !!
۳۳.‌ اسماء و صفات باری تعالی ۱
۳۴. اسماء و صفات باری تعالی ۲
۳۵. حدوث و قدم
۳۶. عقلانیت و وحی الهی
۳۷. اختیار لازمه عبودیت
۳۸. حدوث ملاک نیازمندی به خالق
۳۹. افسانه وجود مجردات ۱
۴۰. افسانه وجود مجردات ۲
۴۱. رازقیت الهی و توسل ۱ . ۲
۴۲.‌ نقد جناب امیر معزی ۱ . ۲ . ۳ . ۴ . ۵ . ۶
۴۳. مفهوم واژگان کلامی ۱ . ۲ . ۳
۴۴. توحید بدون ولایت !!!
۴۵. نه تشبیه و نه تعطیل
۴۶. زنجیرۀ زرّین ولایت
۴۷. آیا بیگ بنگ منشاء جهان هستی است؟
۴۸. «سنت»،«بدعت»،«جماعت»،«فرقه»
۴۹. خداوند،«واحد حقیقی» یا «واحد اعتباری»
۵۰. «چرا چند خدا نداریم؟!!»
۵۱. سخنِ مُحال، حجت نیست !!
۵۲. برزخِ میانِ خالق و مخلوق !!
۵۳. «خلقت لا من شیء»
۵۴. «خلقت لا من شیء در آیات و روایات»
۵۵. «معمای معرفت فطری۱»
۵۶. «معمای معرفت فطری۲»
۵۷. مُعمایی به نامِ « قلب »
۵۸. «مذمت غلو در قرآن کریم»
۵۹. آیا جهان، آفریننده ای دارد؟
۶۰. «مختار بودنِ آفریننده جهان»
۶۱. ازلیتِ آفریننده جهان و حدوث مخلوقات ۱
۶۲. ازلیتِ آفریننده جهان و حدوث مخلوقات ۲
۶۳. ازلیتِ آفریننده جهان و حدوث مخلوقات ۳
۶۴. آیا جهان ماده ازلی است؟
۶۵. پیروی از امام و نبی، به کدامین دلیل؟(۱)
۶۶. پیروی از امام و نبی، به کدامین دلیل؟(۲)
۶۷. «علم انبیاء و امامان علیهم السلام»
۶۸. علـــم و خداباوری
۶۹. «آسیبِ نقل گراییِ افراطی»
۷۰. مقصره چه کسانی هستند؟!(۱)
۷۱. مقصره چه کسانی هستند؟!(۲)
۷۲. مُقصران حقیقی چه کسانی هستند؟!
۷۳. آیا علوم تجربی بشر می‌تواند وجود خدا را رد کند؟

(لیست دوم)

@madraseh_kalam
فهرست برخی مطالب ارائه شده در مدرسه کلام

(لیست دوم⬇️)

۷۴. مقصود از بینونت صفتی و عزلی
۷۵. نقد و بررسی نظریه تشکیک وجود
۷۶. تفسیر صحیح از معرفت وجدانی ۱ . ۲
۷۷. بررسی قاعده "بسیط الحقیقة کل الاشیاء" ۱
۷۸. بررسی قاعده "بسیط الحقیقة کل الاشیاء" ۲
۷۹. آیا خداوند وصف و شناخته میشود؟
۸۰. «معرفة الله تعالی بالله» یا شناختِ خداوندِ متعال به خودش، به چه معناست؟!
۸۱. اکتسابی یا اضطراری بودن معرفت خداوند!
از دیدگاه بزرگان امامیه ۱

۸۲. اکتسابی یا اضطراری بودن معرفت خداوند!
از دیدگاه بزرگان امامیه ۲

۸۳. مرحوم شیخ مفید و "مقوله سماع"
۸۴. فــرار از وحی!
۸۵. آیا واسطه ای میانِ جبر و اختیار وجود دارد؟
۸۶. معنای جبر، تفویض، امر بین الامرین و اختيار قسمت ۱
۸۷. معنای جبر، تفویض، امر بین الامرین و اختيار قسمت ۲
۸۸. مسئله وجود و عدم" در بستر توحید
۸۹. چيزي برخلاف تمام اَشياء
۹۰. ملائک آفریننده؟! یا آفریدگان انتقال دهنده؟!
۹۱. برهان استحاله خلق لا من شیء برای مخلوقات
۹۲. براهینِ اثبات وجود خدا_"برهانِ اول"
۹۳. براهینِ اثبات وجود خدا_"برهانِ دوم"
۹۴. برهانِ اثباتِ وحدانیتِ خداوند (تقریرِ اول)
٩۵. برهانِ اثباتِ وحدانیتِ خداوند (تقریرِ دوم)
۹۶. برهانِ اثباتِ قادرِ مختار بودن خداوند
۹۷. برهانِ اثباتِ عالم بودن خداوند
۹۸. صفاتِ ذاتِ خداوندِ متعال
۹۹. برهانِ عدمِ محدودیتِ علم و قدرتِ خداوند
۱۰۰. عصمت، ضامنِ حجیت !
۱۰۱. هِشام بن حَکم و اتهام تجسیم
۱۰۲. علم خداوند، حصولی یا حضوری؟!
۱۰۳. علم خداوند به اشیاء قبل از خلقت
۱۰۴. آیا علمِ خداوند سببِ جبرِ بندگان میشود؟
۱۰۵. علم خداوند متعال به جزئیات
۱۰۶. کدامین بینهایت !
۱۰۷. معانیِ ازلیت و ابدیت
۱۰۸. بررسیِ رابطه علتِ تامه با نفی اختیار
۱۰۹‌. اثرگذاریِ اختیاری، مُحال است یا ممکن؟!
۱۱۰. نقدِ واسطه در خلقت و مجبور بودنِ خالق!
۱۱۱. نفی اختیار، بر اساسِ شبهه ایجادِ عدم !
۱۱۲. عدمِ تعلقِ قدرتِ خداوند بر مُحال
۱۱۳. معمای معجزات
۱۱۴. نقد مکتب تفکیک: ۱ . ۲ . ۳. ۴. ۵

(لیست اول)

@madraseh_kalam
مدرسه کلام pinned «فهرست برخی مطالب ارائه شده در مدرسه کلام (لیست اول⬇️) ۱. آیا ما مجبوریم ؟! ۲. انسان خالق میشود !!! ۳. تفاوت معنای خالقیت ۴. خالق و رازق کیست ؟ ۵. خالق و مخلوق ۱ . ۲ . ۳ . ۴ . ۵ ۶. معرفت خداوند متعال ۱ . ۲ . ۳ ۷. فرشتگان و روح !! ۸. افسانه بینهایت ۱ . ۲…»
برهانِ اثباتِ وحدانیتِ خداوند (تقریرِ اول)

@madraseh_kalam || اینستاگرام
برهانِ اثباتِ وحدانیتِ خداوند (تقریرِ اول)


تقریر استدلال به نحو اجمالی:

ما در برهان اثبات وجود خداوند تبارک و تعالی ثابت کردیم خداوند، موجودی غیر مقداری است. حال اگر کسی بگوید: «دو خدا داریم» سوال می شود که چه چیزی از آن ها دو تا است؟ تنها جوابی که می توان داد این است که مقدارشان دو تا است، در حالی که این خلاف فرضمان بر غیر مقداری بودن خدا است. همچنین اگر کسی بگوید: «پنج خدا داریم» سوال می شود که چه چیزی از آن ها پنج تا است؟ تنها جوابی که می توان داد اینست که مقدارشان پنج تا است، در حالی که این خلاف فرضمان بر غیر مقداری بودن خدا است. با این توضیحات مشخص می شود که ذاتاً محال است که موجودِ غیر مقداری بیش از یکی باشد.(زیرا لازم می آید که در عین غیر مقداری بودن، مقداری باشد، تا تعدد آن ثابت شود و این امر بازگشت به اجتماع نقضین خواهد بود!)

مقدمات استدلال تفصیلی:

(مقدمه اول)
۱. انحصارِ موجود به مقداری و غیر مقداری:

به حکم عقل موجود از دو قِسم خارج نیست: ۱- موجود مقداری ۲- موجود غیر مقداری. واسطه ای بین "مقداری و غیر مقداری" نداریم، زیرا جمع وجود صفت مقدار و عدم صفت مقدار بازگشت به اجتماع نقیضین دارد و رفع وجود صفت مقدار و عدم صفت مقدار بازگشت به ارتفاع نقیضین دارد.

(مقدمه دوم)
۲. تلازم مقداری بودن با داشتن اجزاء:

موجودِ مقداری هر چه قدر اجزایش کمتر باشد، صحیح است گفته شود که مقدارش کمتر است و هر چه قدر اجزایش بیشتر باشند صحیح است که گفته شود مقدارش بیشتر است، اما موجودی که اجزا نداشته باشد، اصلا مقداری نیست؛ و از آنجایی که با برهان ثابت است که خداوند تبارک و تعالی موجود بدون اجزا است، پس باید او را موجودی "غیر مقداری" بدانیم.

(مقدمه سوم)
٣. تقابل واحد حقیقی و واحد اعتباری:

واحد و یکی که در باب اعداد است، یک واحدِ حقیقی نیست، بلکه واحدِ اعتباری است. زیرا "عدد یکی" که در باب اعداد مقداری قرار دارد را میتوان به دو نیم تقسیم کرد؛ بعد آن دو نیم را می شود به دو بیست و پنج صدم تقسیم کرد و همین طور به نحو «لا یقفی» و بدون توقف می توان این تقسیمات را ادامه داد،(در حقیقت در واحدِ اعتباری ذهن ما مجموعه ای از اجزاء و ترکیبات را واحد اعتبار و تلقی میکند). آن واحدی را می توان یک و واحد حقیقی دانست که در باب اعداد نیست و تقسیم نمی پذیرد.

(مقدمه چهارم)
۴. توضیح تمایز واحد حقیقی و اعتباری:

مقدار و جزئی که واقعاً و حقیقتاً بتوان آن را به یک و واحد(حقیقی) بودن وصف کرد نداریم. زیرا هر مقدار و جزئی را می توان به نحو بدونِ توقف به مقدار و جز کوچک تری تقسیم کرد. به عبارت دیگر "جزء لا یتجزی ممتنع الوجود است". پس اگر موجودی دارای اجزا به یک و واحد بودن وصف شود، این یک، همان یک در باب اعداد یا به عبارتی دیگر واحد اعتباری است، نه یک حقیقی که در باب اعداد نیست. مثلا مجموعه اجزاء شخصی به نام زید، را یک اعتبار می کنیم بعد می گوییم که زید یک نفر و واحد است، مشخص است که یکی که اینجا مد نظر است یک در باب اعداد است. اما اگر موجود بدون اجزا را به یک و واحد بودن وصف شود، این یک، یک حقیقی است، که در باب اعداد نیست و نمی توان چنین یکی را یک اعتباری دانست زیرا اصلا مجموعه اجزا و تکثری در کار نیست تا یک و واحد بودن برای او اعتباری باشد.

(مقدمه پنجم)
۵. ازدیاد، انقسام و تعدد از خواص مقدار است:

اگر کسی وجود مقدار خاصی را با وجود مقدار خاص دیگری جمع کند، مثلا انسانی را با انسان دیگری جمع کند، در واقع یک در باب اعداد را [که اعتباری است] با یک دیگری که در باب اعداد است [و آن هم اعتباری است] جمع کرده است و نتیجه آن، دو شده است، که این دو می شود همان مقدارشان. اما اگر کسی صفر را با صفر جمع کند، هیچ وقت "دو" نتیجه گیری نمی کند؛ بلکه نتیجه چیزی جز صفر نخواهد بود.

(مقدمه ششم)
۶. تمایز موجود غیر مقداری با هیچ:

بگذارید با یک مثال این تمایز را روشن کنیم:
یک بار می گویند "پوستِ امین" قرمز نیست.
یک بار می گویند "پوستِ ققنوس" قرمز نیست.

در مورد اولی "موضوع" که پوستِ امین هست را داریم، اما "محمول" که رنگ قرمز می باشد را نداریم. اما در مورد دوم اصلاً "موضوع منتفی هست"؛ ما اصلا ققنوس نداریم، چه برسد به اینکه رنگ پوست او قرمز است یا سیاه، یعنی این مسئله "سالبه به انتفاء موضوع هست".

حال وقتی میگوییم:
الف. خدا مقدار ندارد.
ب. "ققنوسِ معدوم" مقدار ندارد.

در مورد اول، موضوع که خدا باشد را داریم(یعنی خداوند حقیقتاً در خارج از ذهن موجود است)؛ اما محمول که مقدار باشد را نداریم؛ اما در مورد دوم اصلا موضوع منتفی هست یعنی سالبه به انتقا موضوع هست.(به عبارت دیگر اساسا امر معدوم یک امر وجودی نیست تا به مقداری یا غیر مقداری بودن وصف شود).
⬇️⬇️
2024/09/29 19:29:59
Back to Top
HTML Embed Code: