Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ɢᴏᴏᴅ ᴍᴏᴏᴅ.
Iᴛ ᴍᴇᴀɴs ʜᴀᴠɪɴɢ ʏᴏᴜ

          حال خوب یعنی داشتن تـ♡ـو∞♡
‌‌
   ♥️ ⃟♡•°
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گران ترین املاکی که ترامپ تاکنون خریده است.
ما پادشاه را کشتیم،
سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم
حالا تنها چیزی که گیرمان آمده،
یک پادشاه جدید است که از قبلی بهتر نیست
اینجا سرزمینی است که برای آزادی جنگیدیم ولی
حالا برای نان می جنگیم؛
نکته‌ی عدالت این است که
همه وقتی برابر میشوند که مُرده اند...!

#ویکتور_هوگو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درود عزیزان 💛

این کانال برای رفع اشکال ریاضی تشکیل شده است.

💡ریاضی سوم دبستان تا نهم دبیرستان

📝 لطفا اشکال های خود رو در حد یک سوال به پی وی ارسال کنید. در اسرع وقت پاسخگو هستم.

🧮  دوستانتون رو توسط لینک دعوت کنید.

✏️ این کانال هزینه ایی ندارد.

🎓 زهرا شعرباف کاشانی هستم. دارای مدرک فوق لیسانس با ۱۵ سال تجربه تدریس ریاضی

📚💛
لینک دعوت کانال روبیکا:
@math39kashani

https://rubika.ir/math39kashani

☎️ 09102065934
📞 09368721271
#ریاضی #ریاضیات #تدریس_ریاضی #ریاضی_نهم #ریاضی_هشتم #ریاضی_هفتم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ᵉᶰᵍˡᶤѕʰ ˡᶤᵗᵉʳᵃᵗᵘʳᵉ 📚
پدرم هر روز مشغول کار بود،
می کوشید تا به هر زحمتی مخارج زندگی را تهیه کند،
می کوشید تا غذایی برای خوردن ما و کفش مناسب پای ما را تهیه کند.
پدر هر شب مرا به اطاقم میبرد،
رختخوابم را مرتب می کرد و پس از آنکه دعایم را می خواندم، پیشانیم را می بوسید.
در تمام این سالها،
سالهای اندوه و اشک،
در تمام آنها ما در کنار هم استوار بودیم.
زمانه ناسازگار بود اما پدر هم شکست ناپذیر،
و در تمام این دوران، مادرم را در کنار خود داشت.
بزرگ شدن در کنار آنها آسان بود، زمان به سرعت می گذشت و سالها پرواز کنان، دور می شدند.
آنها هر روز سالخورده تر می شدند و من نیز بزرگتر
و حالا می فهمم که مادرم رنجور و مریض بود
و پدر در اعماق وجود خود خبر داشت و مادرم هم همینطور.
زمانی که مادر رفت، پدر درهم شکست، گریست و تنها جمله ای که توانست بگوید این بود:
آخر چرا او؟ خدایا کاش مرا می بردی.
پدر هر روز آنجا می نشست و در صندلی خود به خواب می رفت،
او هرگز نتوانست به اتاق مشترکشان برود، زیرا مادرم دیگر آنجا نبود.
روزی پدر گفت: پسر، می بالم به آنچه در تو می بینم،
به جهان قدم بگذار و خود، زندگیت را بساز،
نگرانم مباش، من با تنهایی، انس گرفته ام.
او می گفت:
در جهان کارهای بسیاری برای انجام دادن و چیزهای بسیاری برای دیدن وجود دارند،
هنگام خداحافظی با من، چشمانش با غم آغشته بود.
و حالا،
هر زمان که کودکانم را می بوسم،
سخنان پدر در گوشم طنین انداز می شوند که می گفت:
"کودکانت در وجودت زیست می کنند، اجازه بده بزرگ شوند، هرچند آنها هم روزی تو را ترک می کنند."
من تمام کلمات پدر را به خاطر دارم،
فرزندانم را می بوسم و آرزو می کنم که آنها هم مرا چنین به یاد آورند.
آه
چقدر آرزو دارم که آنها نیز مرا این چنین، یاد کنند.

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#ترجمه_آهنگ #موزیک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2025/07/05 14:41:33
Back to Top
HTML Embed Code: