مرا چشمیست خون افشان
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
• حافظ
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
• حافظ
وقتی حالِ دلت خوب نباشه برات چند شنبه بودن و روز یا شب بودن روزت برات مهم نیس.پس وقتی ازت پرسیدم چندشنبهس یا چندمه فقط بهم بگو میگذره دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره...وقتی ازت پرسیدم شبه یا روز فقط بهم بگو شبه ولی بالاخره روز میشه و خورشید در میاد روز میشه و تاریکی میره.
خب؟
خب؟
روانشناس ها میگن:
شما وقتی نمیتونید توضیح بدین چرا کسی
رو یا چیزی رو دوست دارین؛ که واقعا اون
هارو دوست داشته باشین...
شما وقتی نمیتونید توضیح بدین چرا کسی
رو یا چیزی رو دوست دارین؛ که واقعا اون
هارو دوست داشته باشین...
روزی به خودت می آیی و میبینی
هر چقدر برای بودنش جنگیدی
او برای نبودن تلاش کرد
هر چقدر برای جای خالی اش جنگیدی
او برای نیامدن تلاش کرد ...
از یک جایی به بعد میفهمی که باید کنار آمد
با خودت
با نبودنش
با جای خالی اش
با نخواستنش!
از یک جایی به بعد باید بفهمی که هر چیزی با تلاش نتیجه میدهد الا عاشقی!
هر چقدر برای بودنش جنگیدی
او برای نبودن تلاش کرد
هر چقدر برای جای خالی اش جنگیدی
او برای نیامدن تلاش کرد ...
از یک جایی به بعد میفهمی که باید کنار آمد
با خودت
با نبودنش
با جای خالی اش
با نخواستنش!
از یک جایی به بعد باید بفهمی که هر چیزی با تلاش نتیجه میدهد الا عاشقی!
دارم به کاهش توقع می اندیشم
به تمام کردنِ تمامِ انتظار های بی جا و به جا
به "طوری نیست"
به "شاید صلاح دیده با هم نباشیم"
به "خدایی آن مرد که کنارش دیدم آدمِ
زیاد بدی به نظر نمی آمد"
به "درک "
نه
به "به درک" نه
به " الهی پیش هم خوش باشند، بقیه اش مهم نیست"
من واقعا دارم متمدنانه به کاهش توقع می اندیشم
به "بیچاره! طرف رفت، به جز این چاره ای هم مگر مانده برایت"
به تمام کردنِ تمامِ انتظار های بی جا و به جا
به "طوری نیست"
به "شاید صلاح دیده با هم نباشیم"
به "خدایی آن مرد که کنارش دیدم آدمِ
زیاد بدی به نظر نمی آمد"
به "درک "
نه
به "به درک" نه
به " الهی پیش هم خوش باشند، بقیه اش مهم نیست"
من واقعا دارم متمدنانه به کاهش توقع می اندیشم
به "بیچاره! طرف رفت، به جز این چاره ای هم مگر مانده برایت"
انديشهها بايد هميشه به سوی آينده پيش رود؛ اگر خدا میخواست كه انسان به گذشته بازگردد يک چشم پشت سر او میگذاشت!
• ويكتور هوگو
• ويكتور هوگو
بیا خیال کنیم همهچیز خوب است. ما توی کلبهایم و آن بیرون، درخت هست و آبشار هست و کوهستان هست و رودخانه. بیا خیال کنیم هیچ اتفاق بدی نیفتاده، آدمها خوبند و هیچکس هیچ منظور بدی ندارد، همه سرشان به کار خودشان گرم است و فرصتی برای آزار همدیگر ندارند. بیا خیال کنیم بیرون پر از مهربانیست، گلهای نرگس و شقایق بین دستهای باد میرقصند و قناریها اوج میگیرند و از آسمان نمیترسند.
بیا خیال کنیم همهچیز خوب است، کسی دلی نمیشکند، اشکی از گونهای نمیریزد و مسیر آرزو و دلخوشیها برای تمام آدمها باز است.
بیا خیال کنیم؛ چرا که این سادهترین کاریست که از دست ما برای بهبود حال جهان درونمان ساختهست.
• نرگس صرافیان طوفان
بیا خیال کنیم همهچیز خوب است، کسی دلی نمیشکند، اشکی از گونهای نمیریزد و مسیر آرزو و دلخوشیها برای تمام آدمها باز است.
بیا خیال کنیم؛ چرا که این سادهترین کاریست که از دست ما برای بهبود حال جهان درونمان ساختهست.
• نرگس صرافیان طوفان
طبیعت مردمان را به دو قسمت تقسیم کرده، طبقه اول از مردمانی تشکیل شده که فقط وسیله هستن و مأموریتشان تولید موجوداتی شبیه به خودشان است و کار دیگری ندارن و طبقه دوم طبقه عالی که شامل مردمانی است که ذوق و موهبت آن را دارند که در محیط خود مطلب تازهای را به گوش دیگران برسانند.
دسته اول همیشه زمان حال را در نظر میگیرن و دسته دوم صاحبان آینده هستند یکی دنیا را حفظ میکند و ساکنینش را زیاد میکند دیگری جهان را به حرکت در میآورد و به سوی مقصدی رهبری میکند.
• فئودور داستایفسکی؛ جنایت و مکافات📚
دسته اول همیشه زمان حال را در نظر میگیرن و دسته دوم صاحبان آینده هستند یکی دنیا را حفظ میکند و ساکنینش را زیاد میکند دیگری جهان را به حرکت در میآورد و به سوی مقصدی رهبری میکند.
• فئودور داستایفسکی؛ جنایت و مکافات📚
تو برایِ من چیزی هستي شبیهِ دریا
بر من چیره میشوي
مجذوبم میکني...
شیفتهام میکني...
حتی در عینِ حال ترس در دلم مینشاني...
از بیحدیات واهمه دارم...!
• فرانتس کافکا
بر من چیره میشوي
مجذوبم میکني...
شیفتهام میکني...
حتی در عینِ حال ترس در دلم مینشاني...
از بیحدیات واهمه دارم...!
• فرانتس کافکا
و با چه قِید بگویم
که دوستَت دارم؟
که تا ابَد،
که همیشه
که جاودان
که هَنوز
• عباس معروفی
که دوستَت دارم؟
که تا ابَد،
که همیشه
که جاودان
که هَنوز
• عباس معروفی
من و تو
به يكديگر محتاجيم...
ما علت و معلوليم
ما لازم و ملزوميم
تمامِ آدمهاى شهر را هم زير
و رو كنى
اول و آخرش
اسمت
كنار اسم من معنا پيدا ميكند!
• علی قاضی نظام
به يكديگر محتاجيم...
ما علت و معلوليم
ما لازم و ملزوميم
تمامِ آدمهاى شهر را هم زير
و رو كنى
اول و آخرش
اسمت
كنار اسم من معنا پيدا ميكند!
• علی قاضی نظام
دستت را به من بده
تو هم چنان زنبق مني
و محبوب مني
علي رغم آن چه که بين ما بوده
آيا دوستم داري؟
• نزار قبانی
تو هم چنان زنبق مني
و محبوب مني
علي رغم آن چه که بين ما بوده
آيا دوستم داري؟
• نزار قبانی
چه میکند این عشق...
تو را آرام
در دل صدا می زنم؛
شمعدانی ناز می کند
اطلسی لبخند می زند
رویا بافته میشود!
و تو میرسی از خیابانی که
به سمت آغوشم یک طرفه است!
• حامد نیازی
تو را آرام
در دل صدا می زنم؛
شمعدانی ناز می کند
اطلسی لبخند می زند
رویا بافته میشود!
و تو میرسی از خیابانی که
به سمت آغوشم یک طرفه است!
• حامد نیازی