Telegram Web Link
"و من به شما میگویم که زندگی به راستی تاریکی ست، مگر آنکه شوقی باشد،
و شوق همیشه کورست،
مگر آنکه دانشی باشد،
و دانش همیشه بیهوده ست،
مگر آنکه کاری باشد،
و کار همیشه تهی ست،
مگر آنکه مهری باشد."

جبران خليل جبران
چند توصیه درباره سلامت روان

۱.اگر بعد از ۲۴ساعت همچنان موضوعی شما را اذیت کرد،ظرف ۴۸ساعت بعدی درباره آن صحبت کنید

۲.باخودتان طوری رفتار کنید که انگار مسئول مراقبت از خود هستید

۳.داشتن روزهای بد به معنی بد بودن کل زندگی نیست

۴.آن قضاوت کننده منتقد که در سرتان است، همیشه به شما راست نمی گوید

۵.مغز شما همزمان نمیتواند هم اضطراب داشته باشد هم شکر گزار باشد
پس در روز زمانی را به نیایش و شکرگزاری اختصاص دهید تا تمرکز از روی نداشته هایتان کاهش و و اضطرابتان فروکش کند

۶.عذرخواهی به خاطر ابراز احساساتتان را متوقف کنید،با اینکارشما خودتان را متقاعد می کنید که احساسات شما ارزشمند نیستند
گاهی ضربان قلب کسی که دوستش می‌داریم، یا از او محبت می‌بینیم، تنها نیرویی است که توفان‌های درون‌مان را آرام می‌کند …
ما کسی رو به دست نمیاریم که کنترل کنیم، محدود کنیم، آزادیش رو بگیریم، و عذابش بدیم. ما انتخاب می‌کنیم پَر پرواز چه کسی باشیم، تا کنار هم رشد کنیم، بزرگ بشیم، و بالا بریم. اسم رنج و عذاب دادن به هم رو عشق نذاریم. دوست داشتن واقعی در توانمند کردن همدیگه، ایجاد احساس امنیت، و دادن آرامش تعریف میشه …
دکتر هلاکویی همیشه ی حرف قشنگی داره که میگه:
آدمی باش که از داشته هات لذت ببری، خوش بگذرونی و شاد باشی!
اینجوری نباش که بعد از به دست آوردن یه موفقیت و موقعیت خوب قدر اونو ندونی و بازم نق بزنی و بگی من هیچی ندارم، زندگی کن و لذت ببر نه که فقط زنده باشی و همینجوری روزاتو بگذرونی!
در افريقا شاعران و رقاصان طبقه‌اى جداگانه بودند، كه موجوداتى ملعون حساب مى‌شدند و كسى حق نداشت دفنشان كند، بلكه جسدشان در شكاف درخت‌هاى بزرگ بائوباب جا داده مى‌شد.
افلاطون، اين فيلسوف بزرگ يونان، مى‌گفت شاعران را بايد از مدينهٔ فاضله بيرون كرد.
در فرانسه هنرپيشگان اجازه نداشتند در گورستان‌هاى کاتولیک به خاک سپرده شوند. اين قانون كليسا تا قرن نوزدهم ادامه داشت، آن هم در فرانسهٔ بعد از انقلاب كبير!

دست‌اندرکاران «كلام» احساسات غريبى در مردم بر می‌انگيزند. زمامداران از كسى كه می‌تواند سخن بگويد وحشت دارند.

کاترین کلمان؛ دنیای تئو 📚
شاید دیگر
هیچوقت حرف نزنم؛
اگر امکان در آغوش کشیدنت
را داشته باشم...

افشین یداللهی
کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می‌بخشد، جز درک حس دوست داشتن، از تو چه می‌خواهد؟
مهربانی آسان‌ترین کار دنیاست…
یک نفر هست
تمامش فقط سهم من است
و تمام من سهم اوست
من چقدر این یک نفر رو دوست دارم
طاقت بیاور!
حتی اگر کاسه‌ی صبرت دریا شده، و امیدت چون مویی باریک.
به یاد بیاور که هیچ ابری آفتاب را تا ابد نمی‌پوشاند، هیچ شبی نبوده که روشنی را در آغوش نگرفته باشد، و هیچ غمی همیشگی نیست. تو از جنس نوری، از جنس آفتاب.
طاقت بیاور…
من سخت تلاش می‌کنم، پس به نتیجه خواهم‌رسید. و آگاهم به این‌که آن‌روز هم هستند کسانی که تلاش‌های مرا نادیده‌ بگیرند و موفقیتم را سهل‌انگارانه قضاوت کنند و از همین حالا می‌گویم که برایم اهمیتی نخواهد داشت. من شیوه‌ی زیست خودم را دارم و تلاش می‌کنم هر روز انسان بهتری باشم و از خودم بیشتر رضایت داشته‌باشم.
و دلخوشم به این‌‌که بسیارند کسانی که به سختی‌های تلاش کردن و جریان داشتن آگاه‌اند و انسان‌های تلاشگر را سخاوتمندانه تحسین می‌کنند.

نرگس صرافیان طوفان‌
ریسمان پاره را می‌توان دوباره گره زد دوباره دوام می‌آورد؛ اما هرچه باشد ریسمان پاره‌ای است!
شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیم اما در آنجا که ترکم کردی؛
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت...

برتولت برشت
یا به میدان نیا،
یا تمام بیا...
جنگ کاهلانه همیشه به نفع دشمن است
هیچ موجودی نفرت انگیز تر از عاشق نیم بند نیست!

نادر ابراهیمی
خوش‌قلب‌ترین آدما
اونایی هستن که نگران تاثیر حرف‌هاشون روی قلب بقیه‌ان…
چون من ز تو و تو ز من دوریم این چنین
از تو خواستم که ببینی حال غم را در دلم ای مهجبین
شعر و شاعری ز حال ما دیوانه شد
گشت و گردید سر از پا این چنین مثال ما ویرانه شد
چون تهی دستان و مردان ستم غم گرفتند در سرای ما گزند
فقر و غم گرفت میل ما را بر جهان و میل هم
این چنین عشق در ما پیمانه شد
رفت و ره را بیراهه شد
چو دیدم این چنین مستِ می و پیمانه اند
حال خود را ندارند و در پی جانان و مِی و پیمانه اند
گفتم که روند از حال ما
خطا آن بود که جانان رفته در جان ما

ملیکا
تو یادت نیست
ولی من خوب به یاد دارم برای داشتنت
دلی را به دریا زدم که از آب میترسید...

سیدعلی صالحی
بالاخره او خواهد رفت، و تو می‌مانی و یک جای خالی. شاید روزی علم آنقدر پیشرفت کرد، که مثلا هر بار که می‌خندد لبخندش را همچون گُلی لای کتاب شعرت بگذاری، که بعدها در نبودش بر آن بوسه‌ای بزنی، و مست شوی از لبخند کسی که نیست یا مثلا با موهایش شال‌گردنی ببافی، که به وقت سرمای پر سوز زمستان، بپیچی به خودت…
اگه پیش اومده براتون که روزایی رو پشت سر بذارید که بعدش به خودتون بگید اگه فلانی نبود، من از غم میمردم، اون فلانی ای که شما رو تو روزای کشنده از غم، زنده نگه داشته رو نگهش دارید برای تمام روزای عمرتون...اون بزرگترین غنیمته که شما تو جنگ با روزگار به دستش آوردید، از دستش ندید...
هر چه گشتم در جهان نیافتم این چنین مهربان ،
خوش رو و نکو نام باشد طربِ شربِ خیال انگیز باشد،
نگاهش بس برایم این جهان و آن جهان،
اگر مصداق گویمش وصله ی جان،
چون یافتم فردی این چنین بِه از همگان،
خیالی نیافتم بِه ز ترک آدمیان،
به هنگامی که هم نشین شوی با فرشتگان،
خیال تلخیست سخن گفتن با آدمیان.

ملیکا
2024/09/24 03:31:44
Back to Top
HTML Embed Code: