بی امان زندگی خواهم کرد، با تمام وجود
انسان کارش همین است،
زندگی دادن و زندگی کردن
من وظیفه دارم خوشبخت باشم
همین که به سهم خودم کام دیگری را تلخ نکنم
شروع خوشبختی ست
انسان بودن سخت است
"بعد از مرگ وقت کافی برای خواب دارم"
• صابر ابر
انسان کارش همین است،
زندگی دادن و زندگی کردن
من وظیفه دارم خوشبخت باشم
همین که به سهم خودم کام دیگری را تلخ نکنم
شروع خوشبختی ست
انسان بودن سخت است
"بعد از مرگ وقت کافی برای خواب دارم"
• صابر ابر
به شکل خلوت خود بود!
و عاشقانهترین انحنایِ وقتِ خودش را
برای آینه تفسیر کرد...
• سهراب سپهری
و عاشقانهترین انحنایِ وقتِ خودش را
برای آینه تفسیر کرد...
• سهراب سپهری
نکتهٔ کلیدی در حصول شادکامی(و یا حتّی عنصر والاتر از آن: آرامش) این نیست که ذهن همیشه سرشار باشد از افکار شاد. نه؛ چنین چیزی شدنی نیست. هیچ ذهنی روی زمین وجود ندارد که با همهٔ فراست و تیزهوشیاش، همهٔ عمر تنها افکار شاد را در خود بپروراند.
نکتهٔ کلیدی پذرش افکار است؛ از هر قسمی که هستند، حتی بدترینشان. پذیرا بودنِ آنها، بیآنکه به آنها بدل شوید.
برای آبدیده شدن، نیاز است در شرایط خطیر قرار بگیرید؛ نیاز است درد بکشید. همانطور که مولانا شاعر پارسی زبان قرن دوازدهم میگوید:
«زخم مدخلیست برای رسوخ نور به وجود آدمی»
• مت هیگ؛ دلایلی برای زنده ماندن📚
نکتهٔ کلیدی پذرش افکار است؛ از هر قسمی که هستند، حتی بدترینشان. پذیرا بودنِ آنها، بیآنکه به آنها بدل شوید.
برای آبدیده شدن، نیاز است در شرایط خطیر قرار بگیرید؛ نیاز است درد بکشید. همانطور که مولانا شاعر پارسی زبان قرن دوازدهم میگوید:
«زخم مدخلیست برای رسوخ نور به وجود آدمی»
• مت هیگ؛ دلایلی برای زنده ماندن📚
برایم نامهای بنویس،
و نامه را تنها خودت به دستانم برسان.
همانطور که دستانم نامههایت را هربار به بوسه میگیرد...
قصد کردهام نامه رسان را، بوسهای بزنم!
• نیلو ص
و نامه را تنها خودت به دستانم برسان.
همانطور که دستانم نامههایت را هربار به بوسه میگیرد...
قصد کردهام نامه رسان را، بوسهای بزنم!
• نیلو ص
جسارتِ اجراییکردنِ ایدههایت را داشته باش،
وگرنه همیشه جهان پر بوده است از ترسوهای خوش فکر!
• استیو جابز
وگرنه همیشه جهان پر بوده است از ترسوهای خوش فکر!
• استیو جابز
امیدوارم هر بار امیدت را گم کردی بلد باشی دوباره پیدایش کنی؛
جوری که کم ترین زمان را فدای نابلدی کنی
برایت آرزو میکنم بالاخره با پوست و خونت عجین شود
که در این زندگیِ عجیب، هیچکس جز خودت به فریادت نمیرسد.
این لعنتی را ممکن کن:
«به خودت بیشتر از هرکس و هرچیز بِرِس!»
شاید در تنگناهای این مسیر تنها چیزی که به کارت بیاید
این باشد که به کولهات سر بزنی و در هر قدم تاکید کنی
«ادامه دادن کارِ زنده هاست!»
رویا ببافی و همزمان،
توقعت را از خودت و آسمان بالای سرت و زمین زیر پایت
در منطقی ترین سطحِ ممکن نگه داری
به معنای کاملِ این جمله: «مراقبت کن از خودَت...»
• پریسا زابلی پور
جوری که کم ترین زمان را فدای نابلدی کنی
برایت آرزو میکنم بالاخره با پوست و خونت عجین شود
که در این زندگیِ عجیب، هیچکس جز خودت به فریادت نمیرسد.
این لعنتی را ممکن کن:
«به خودت بیشتر از هرکس و هرچیز بِرِس!»
شاید در تنگناهای این مسیر تنها چیزی که به کارت بیاید
این باشد که به کولهات سر بزنی و در هر قدم تاکید کنی
«ادامه دادن کارِ زنده هاست!»
رویا ببافی و همزمان،
توقعت را از خودت و آسمان بالای سرت و زمین زیر پایت
در منطقی ترین سطحِ ممکن نگه داری
به معنای کاملِ این جمله: «مراقبت کن از خودَت...»
• پریسا زابلی پور
-نبودن آدمها را،
میشود با ساعت های معمولی اندازه گرفت.
اما نبودن تو را،
با ساعت شنی اندازه میگیرم..
و حالا،دقیقاً دو اقیانوس و یک صحرا است که نیستی.
• حسنا زرین
میشود با ساعت های معمولی اندازه گرفت.
اما نبودن تو را،
با ساعت شنی اندازه میگیرم..
و حالا،دقیقاً دو اقیانوس و یک صحرا است که نیستی.
• حسنا زرین
کیستی که من جز او نمیبینم و نمییابم
دریایِ پشتِ کدام پنجرهای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفتهای
زندگی را دوباره جاری نمودهای
پرشور زیبا و روان...
• شاملو
دریایِ پشتِ کدام پنجرهای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفتهای
زندگی را دوباره جاری نمودهای
پرشور زیبا و روان...
• شاملو
بیشک جهان را
به عشق کسی آفریدهاند،
چون من که آفریدهام از عشق
جهانی برای تو!
• حسین پناهی
به عشق کسی آفریدهاند،
چون من که آفریدهام از عشق
جهانی برای تو!
• حسین پناهی
کاش با شعور باشیم و با شعور بمانیم، تا لحظهی آخر. که بشر به بالاترین جایگاههای ممکن هم که برسد و بزرگترین سنگها را هم که بلند کند و هرکار کند، مذبوحانه و بیفایده است اگر از شعور و انصاف، دور ماندهباشد.
شعور یعنی کسی را قضاوت نمیکنم وقتی با کفشهای او راه نرفتهام، یعنی داشتهها و دستاوردهایی که دارم را پتک نمیکنم و با آن توی سر کسی نمیکوبم که من با جربزه بودم و تو بیدست و پا! شعور یعنی درک شرایط جامعه، درک شرایط آدمها، درک اینکه اگر من در حال حاضر روی زمین محکمی ایستادهام و تلاشهام جواب داده، کسی هست که از همان ابتدا روی زمین سست و ناامنی ایستاده و هرچقدر هم که تلاش میکند، راه به جایی نمیبرد. که خدا کند که این زمین، برای تمام آدمها سخت و محکم و هموار شود و تلاش همه به بار بنشیند و نهال آرزوهای همه قد بکشد، به همان میزان که لیاقت داشتهاند، تلاش کردهاند و صاحب توانایی و استعداد ویژهای بودهاند.
شعور یعنی تواناییِ احساس همدردی، یعنی عدم قیاس دیگران با خود، یعنی قابلیت حکیمانه حرف زدن و حکیمانه رفتار کردن.
شعور یعنی دوست داشتن آدمها، دوست داشتنِ تمام آدمها، حتی آنان که بهواسطهی شرایط، در جایگاهی پایینتر از ما ایستادهاند و از امکانات، محروم ماندهاند. یعنی دوست داشتن، بدون کسب هیچ منفعتی.
کاش تا لحظهی آخر شعورمان حفظ شود. وگرنه چه فایده که زندگی کنیم و زندگی کنیم و زندگی کنیم و حتی اندوه متراکم در چشمهای کودکی که کنار چهار راهی، فال به دست ایستاده و فرصتی ندارد برای عروسکهاش لباس بدوزد را احساس نکنیم. یا اندوه کولبر مستاصلی که آنقدر تلاش کرده که از ناحیهی کمر دچار عارضه شده و نه امکان درمان دارد و نه امکان تلاش بیشتر.
کاش شعورمان حفظ شود و آنقدری که به ظاهر؛ به ارتقای اخلاق و رفتار و منش زیست خودمان و دیگران اهمیت میدادیم. آنقدر اهمیت میدادیم که برای محبوب شدن، چهره و اندام را جراحی نمیکردند، آدمهای بهتری میشدند و درستتر رفتار میکردند.
• نرگس صرافیان طوفان
شعور یعنی کسی را قضاوت نمیکنم وقتی با کفشهای او راه نرفتهام، یعنی داشتهها و دستاوردهایی که دارم را پتک نمیکنم و با آن توی سر کسی نمیکوبم که من با جربزه بودم و تو بیدست و پا! شعور یعنی درک شرایط جامعه، درک شرایط آدمها، درک اینکه اگر من در حال حاضر روی زمین محکمی ایستادهام و تلاشهام جواب داده، کسی هست که از همان ابتدا روی زمین سست و ناامنی ایستاده و هرچقدر هم که تلاش میکند، راه به جایی نمیبرد. که خدا کند که این زمین، برای تمام آدمها سخت و محکم و هموار شود و تلاش همه به بار بنشیند و نهال آرزوهای همه قد بکشد، به همان میزان که لیاقت داشتهاند، تلاش کردهاند و صاحب توانایی و استعداد ویژهای بودهاند.
شعور یعنی تواناییِ احساس همدردی، یعنی عدم قیاس دیگران با خود، یعنی قابلیت حکیمانه حرف زدن و حکیمانه رفتار کردن.
شعور یعنی دوست داشتن آدمها، دوست داشتنِ تمام آدمها، حتی آنان که بهواسطهی شرایط، در جایگاهی پایینتر از ما ایستادهاند و از امکانات، محروم ماندهاند. یعنی دوست داشتن، بدون کسب هیچ منفعتی.
کاش تا لحظهی آخر شعورمان حفظ شود. وگرنه چه فایده که زندگی کنیم و زندگی کنیم و زندگی کنیم و حتی اندوه متراکم در چشمهای کودکی که کنار چهار راهی، فال به دست ایستاده و فرصتی ندارد برای عروسکهاش لباس بدوزد را احساس نکنیم. یا اندوه کولبر مستاصلی که آنقدر تلاش کرده که از ناحیهی کمر دچار عارضه شده و نه امکان درمان دارد و نه امکان تلاش بیشتر.
کاش شعورمان حفظ شود و آنقدری که به ظاهر؛ به ارتقای اخلاق و رفتار و منش زیست خودمان و دیگران اهمیت میدادیم. آنقدر اهمیت میدادیم که برای محبوب شدن، چهره و اندام را جراحی نمیکردند، آدمهای بهتری میشدند و درستتر رفتار میکردند.
• نرگس صرافیان طوفان
آسمانِ چشمانت که مهتابی می شود
شب آرام آرام، از راه می رسد
آرامش می بارد از نگاهت
به وقت مهتاب
ستاره ها، گل لبخند را روی لبانت
نقش می زنند، نقره فام
و من آرامش را مي نوشم
از زمزمه مهتابی چشمانت ...
شبتون آروم
• عرفان یزدانی
شب آرام آرام، از راه می رسد
آرامش می بارد از نگاهت
به وقت مهتاب
ستاره ها، گل لبخند را روی لبانت
نقش می زنند، نقره فام
و من آرامش را مي نوشم
از زمزمه مهتابی چشمانت ...
شبتون آروم
• عرفان یزدانی
حتی کسی که از مادرش فلج به دنیا می آید
اگر قهرمان ورزش نشود
خودش مسئول و مقصر است.
• ژان پل سارتر
اگر قهرمان ورزش نشود
خودش مسئول و مقصر است.
• ژان پل سارتر