🌾🌿🌾
شيخ شبلي نقل كرده است كه روزي در مجلس شيخ جنيد بغدادي حاضر بودم، زني با شوهر خويش نزد شيخ آمدند و زن از شوهر شكايت مي كرد كه مدتي است تا در عقد او هستم و اكنون قصد دارد كه زن ديگري بر سر من بگيرد.
شيخ فرمود:
مردان چهار زن مي توانند بگيرند...
زن گفت:
«اي شيخ اگر بر زنان كشف حجاب جايز بود من پرده از رخ برمي داشتم تا شما مي ديدي و انصاف مي دادي كه با اين حسن و جمال كه دارم سزاوار نيست كه ديگري را بر من اختيار كند.»
شيخ فريادي كشيد و بيهوش شد.
بعد از مدتي به هوش آمد.
شبلي مي گويد از شيخ پرسيدم:
سبب فرياد زدن و از هوش رفتن چه بود؟
جنيد پاسخ داد:
«آن زن سخن مي گفت و من سخن او را از جاي ديگر مي شنيدم، كه گويي حق تعالي مي گويد:
اي جنيد! اگر روا بود كه كسي ببيند، حجاب برمي داشتم تا بندگان مرا مي ديدند و مي دانستند كه هر كه را چون من خدايي داشته باشد سزاوار نيست به غير از من به ديگري التفات كند...
@kolbekhobaan
شيخ شبلي نقل كرده است كه روزي در مجلس شيخ جنيد بغدادي حاضر بودم، زني با شوهر خويش نزد شيخ آمدند و زن از شوهر شكايت مي كرد كه مدتي است تا در عقد او هستم و اكنون قصد دارد كه زن ديگري بر سر من بگيرد.
شيخ فرمود:
مردان چهار زن مي توانند بگيرند...
زن گفت:
«اي شيخ اگر بر زنان كشف حجاب جايز بود من پرده از رخ برمي داشتم تا شما مي ديدي و انصاف مي دادي كه با اين حسن و جمال كه دارم سزاوار نيست كه ديگري را بر من اختيار كند.»
شيخ فريادي كشيد و بيهوش شد.
بعد از مدتي به هوش آمد.
شبلي مي گويد از شيخ پرسيدم:
سبب فرياد زدن و از هوش رفتن چه بود؟
جنيد پاسخ داد:
«آن زن سخن مي گفت و من سخن او را از جاي ديگر مي شنيدم، كه گويي حق تعالي مي گويد:
اي جنيد! اگر روا بود كه كسي ببيند، حجاب برمي داشتم تا بندگان مرا مي ديدند و مي دانستند كه هر كه را چون من خدايي داشته باشد سزاوار نيست به غير از من به ديگري التفات كند...
@kolbekhobaan
آورده اند که روزی
چرچیل، روزولت و استالین بعد از
میتینگ های پی در پی، برای خوردن شام با هم نشسته بودند.
در کنار میز یکی از سگهای چرچیل
ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می کرد.
چرچیل خطاب به همراهانش گفت:
"چطوری میشه از این خردل تند به
این سگ داد؟"
روزولت گفت که بلد است و مقداری گوشت
برید و خردل را داخل گوشت مالید و به
طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش
گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد. سگ گوشت
را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید. خردل دهان سگ را سوزاند
و سگ از خوردن صرف نظر کرد.
بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت
هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره و
مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته
و به طرف سگ بیچاره رفته و با یک
دستش گردن سگ را محکم گرفته و با
دست دیگرش خردل را به زور به داخل دهان
سگ چپاند. سگ با ضرب زور خودش را
از دست استالین رهانید و خردل را تف
کرد. در این میان که چرچیل به هر دوی
آنها می خندید بلند شد و گفت: "دوستان
هر دوتاتون سخت در اشتباهید! شما باید
کاری بکنید که خودش مجبور بشه بخوره."
روزولت گفت: چطوری؟
چرچیل گفت: نگاه کنید، و بعد بلند شد و با
چهار انگشتش مقداری از خردل را به مقعد
سگ مالید، سگ زوزه کشان در حالی که
به خودش می پیچید شروع به لیسیدن
خردل کرد!
چرچیل گفت: "دیدید چطوری می توان زور
را بدون زور زدن به مردمان تحمیل کرد!"
@kolbekhobaan
چرچیل، روزولت و استالین بعد از
میتینگ های پی در پی، برای خوردن شام با هم نشسته بودند.
در کنار میز یکی از سگهای چرچیل
ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می کرد.
چرچیل خطاب به همراهانش گفت:
"چطوری میشه از این خردل تند به
این سگ داد؟"
روزولت گفت که بلد است و مقداری گوشت
برید و خردل را داخل گوشت مالید و به
طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش
گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد. سگ گوشت
را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید. خردل دهان سگ را سوزاند
و سگ از خوردن صرف نظر کرد.
بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت
هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره و
مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته
و به طرف سگ بیچاره رفته و با یک
دستش گردن سگ را محکم گرفته و با
دست دیگرش خردل را به زور به داخل دهان
سگ چپاند. سگ با ضرب زور خودش را
از دست استالین رهانید و خردل را تف
کرد. در این میان که چرچیل به هر دوی
آنها می خندید بلند شد و گفت: "دوستان
هر دوتاتون سخت در اشتباهید! شما باید
کاری بکنید که خودش مجبور بشه بخوره."
روزولت گفت: چطوری؟
چرچیل گفت: نگاه کنید، و بعد بلند شد و با
چهار انگشتش مقداری از خردل را به مقعد
سگ مالید، سگ زوزه کشان در حالی که
به خودش می پیچید شروع به لیسیدن
خردل کرد!
چرچیل گفت: "دیدید چطوری می توان زور
را بدون زور زدن به مردمان تحمیل کرد!"
@kolbekhobaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما قدرت صدای معین بدون میکروفون رو ببینید فقط 😍
من چیزی برای گفتن ندارم ...
اصـالت اینجاست👌
@kolbekhobaan
من چیزی برای گفتن ندارم ...
اصـالت اینجاست👌
@kolbekhobaan
یکی از زیباترین شعرهای 👌👌
دیوان شمس از مولانای جان
ای اشک، آهسته بریز که غم زیاد است
ای شمع ، آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست
@kolbekhobaan
دیوان شمس از مولانای جان
ای اشک، آهسته بریز که غم زیاد است
ای شمع ، آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست
@kolbekhobaan
مادربزرگ
حواسش به شمعدانیها بود
گاه حتی همینکه چرخی میزد کنار
حوض نگاهشان میکردکافی بود برای
قد کشیدنشان
بعدها فهمیدم عشق مراقبت میخواهد
چیزی مثل زمزمه اینکه حواست به من باشد
@kolbekhobaan
حواسش به شمعدانیها بود
گاه حتی همینکه چرخی میزد کنار
حوض نگاهشان میکردکافی بود برای
قد کشیدنشان
بعدها فهمیدم عشق مراقبت میخواهد
چیزی مثل زمزمه اینکه حواست به من باشد
@kolbekhobaan
چه زیبا گفت خیام
گر چه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
@kolbekhobaan
گر چه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
@kolbekhobaan
💧شکست، یک شخص نیست!
💞یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور بود. شیوانا از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند. یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد.
شیوانا پاسخ داد: شکست، یک اتفاق است، یک شخص نیست! کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه ای نداشته است، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده و تارهای متصل به شکست را می شناسد. او بهتر از هر کس دیگری می تواند سیاهچاله های منجر به شکست را به ما نشان دهد.
وقتی کسی موفق می شود بدانید که چیزی یاد نگرفته، اما وقتی کسی شکست می خورد آگاه باشید که او هزاران چیز یاد گرفته که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد می تواند به دیگران منتقل کند. وقتی کسی شکست می خورد هرگز نگوئید او تا ابد شکست خورده است، بلکه بگوئید او هنوز موفق نشده است!
@kolbekhobaan
💞یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور بود. شیوانا از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند. یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد.
شیوانا پاسخ داد: شکست، یک اتفاق است، یک شخص نیست! کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه ای نداشته است، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده و تارهای متصل به شکست را می شناسد. او بهتر از هر کس دیگری می تواند سیاهچاله های منجر به شکست را به ما نشان دهد.
وقتی کسی موفق می شود بدانید که چیزی یاد نگرفته، اما وقتی کسی شکست می خورد آگاه باشید که او هزاران چیز یاد گرفته که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد می تواند به دیگران منتقل کند. وقتی کسی شکست می خورد هرگز نگوئید او تا ابد شکست خورده است، بلکه بگوئید او هنوز موفق نشده است!
@kolbekhobaan
زندگی چشمه لذت است ...
اما آنجا كه فرومايه نيز آب مینوشد، چاهها همه زهرآگيناند ...
من دوستارِ پاكی هایم هستم ...
باری خوش نمیدارم ديدارِ پوزههای گشاده به نيشخند را و تشنگیِ ناپاكان را ...
آنان در چاه نگاه انداختهاند و اكنون لبخندِ نفرتانگیزِشان را از تهِ چاه به سویِ من بَر میتابد ...
آبِ مقدس را با شهوتبارگیِ خويش
زهرآلود كردهاند و چون روياهای پليدِشان را «لذت» ناميدند، واژهها را نیز به زهر آلودند ...
فردریش نیچه
@kolbekhobaan
اما آنجا كه فرومايه نيز آب مینوشد، چاهها همه زهرآگيناند ...
من دوستارِ پاكی هایم هستم ...
باری خوش نمیدارم ديدارِ پوزههای گشاده به نيشخند را و تشنگیِ ناپاكان را ...
آنان در چاه نگاه انداختهاند و اكنون لبخندِ نفرتانگیزِشان را از تهِ چاه به سویِ من بَر میتابد ...
آبِ مقدس را با شهوتبارگیِ خويش
زهرآلود كردهاند و چون روياهای پليدِشان را «لذت» ناميدند، واژهها را نیز به زهر آلودند ...
فردریش نیچه
@kolbekhobaan