مریدی از مرادش خواست که مرا پندی ده.
گفت:
مرنج و مرنجان.
گفت:
میتوانم نرنجانم ولی چه کنم که نرنجم؟
پاسخ شنید:
خود را کسی مدان...
@khodshnasi
گفت:
مرنج و مرنجان.
گفت:
میتوانم نرنجانم ولی چه کنم که نرنجم؟
پاسخ شنید:
خود را کسی مدان...
@khodshnasi
Audio
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
غزل: مولانا
دکلمه: امین لطفی
موسیقی: قطعه "در سایه سرگشتگی"، آلبوم زبور تنهایی، علی جابری
@khodshnasi
غزل: مولانا
دکلمه: امین لطفی
موسیقی: قطعه "در سایه سرگشتگی"، آلبوم زبور تنهایی، علی جابری
@khodshnasi
Forwarded from E.p
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهڪار گیرے ذهن براے جستجوے حقیقت توهم است و همہ فلاسفہ و همہ متخصصین الهیات این ڪار را ڪردہ اند متفڪرین بزرگ ڪارے نڪردہ اند جز بازے با ڪلمات.
ذهن نمیتواند حقیقت را بشناسد
مثل اینڪہ بخواهے با چشمانت موسیقے گوش ڪنے. نمیتوانے چون چشمها براے شنیدن ڪارایے ندارند یا اگر بخواهے نور را با گوشهایت بیینے نمیتوانے چون گوشها براے دیدن نور ڪارایے ندارند. گوشها براے صدا و چشمها براے نور ڪارایے دارند.
هر یڪ از آنها بُعد معینے براے ڪارڪردن دارند. ڪارڪرد ذهن ایجاد افڪار، رویاها، تصورات، خیالات، تجسم، سراب از همہ نوع است ڪارڪرد آن یافتن حقیقت نیست.
استفادہ نڪردن از ذهن راهِ یافتن حقیقت است. ڪاملاً ساڪت شدن بدون هیچ فڪرے. تنها یڪ لوح پاڪ، یڪ لوح سفید. در آن وضوح، شفافیت و روشنے، شخص در مییابد حقیقت چیست.
هم در درون و هم در بیرون، چون حقیقت یڪے است. این ذهن است ڪہ آن را بہ درون و بیرون تقسیم میڪند. وقتے ذهن ڪنار رفت، جدایے از بین میرود. آنگاہ تو حقیقت هستے. آنگاہ حتے دورترین ستارہ بہ تو وصل است. و حتے ڪوچڪترین برگِ علف بہ تو وصل است. این همہ یڪ هستے است.
@khodshnasi
ذهن نمیتواند حقیقت را بشناسد
مثل اینڪہ بخواهے با چشمانت موسیقے گوش ڪنے. نمیتوانے چون چشمها براے شنیدن ڪارایے ندارند یا اگر بخواهے نور را با گوشهایت بیینے نمیتوانے چون گوشها براے دیدن نور ڪارایے ندارند. گوشها براے صدا و چشمها براے نور ڪارایے دارند.
هر یڪ از آنها بُعد معینے براے ڪارڪردن دارند. ڪارڪرد ذهن ایجاد افڪار، رویاها، تصورات، خیالات، تجسم، سراب از همہ نوع است ڪارڪرد آن یافتن حقیقت نیست.
استفادہ نڪردن از ذهن راهِ یافتن حقیقت است. ڪاملاً ساڪت شدن بدون هیچ فڪرے. تنها یڪ لوح پاڪ، یڪ لوح سفید. در آن وضوح، شفافیت و روشنے، شخص در مییابد حقیقت چیست.
هم در درون و هم در بیرون، چون حقیقت یڪے است. این ذهن است ڪہ آن را بہ درون و بیرون تقسیم میڪند. وقتے ذهن ڪنار رفت، جدایے از بین میرود. آنگاہ تو حقیقت هستے. آنگاہ حتے دورترین ستارہ بہ تو وصل است. و حتے ڪوچڪترین برگِ علف بہ تو وصل است. این همہ یڪ هستے است.
@khodshnasi
شبی دل خویش میطلبیدم و نیافتم.
سحرگاه ندایی شنیدم که ای بایزید
به جز از ما چیزی دیگری میطلبی!
تو را با دل چه کار است؟
تذکرة الاولیاء
ذکر بایزید بسطامی "رحمة الله علیه"
@Khodshnasi
سحرگاه ندایی شنیدم که ای بایزید
به جز از ما چیزی دیگری میطلبی!
تو را با دل چه کار است؟
تذکرة الاولیاء
ذکر بایزید بسطامی "رحمة الله علیه"
@Khodshnasi
حکایت است از (مولانا سلطان العلما قطب العالم بهاءالحق و الدین قدس اللهّ سره العظیم) که روزی اصحاب او را مستغرق یافتند؛ وقت نماز رسید، بعضی مریدان آواز دادند مولانا را که «وقت نماز است» مولانا به گفتِ ایشان التفات نکرد، ایشان برخاستند و به نماز مشغول شدند. دو مرید موافقت شیخ کردند و به نماز نهاستادند؛ یکی ازان مریدان که در نماز بود خواجگینام به چشم سر به وی عیان بنمودند که جمله اصحاب مریدان که در نماز بودند با امام پشتشان به قبله بود و آن دو مرید را که موافقت شیخ کردهبودند رویشان به قبله بود زیرا که شیخ چون از ما و من بگذشت و اوییِ او فنا شد و نماند و در نور حق مستهلک شد که مُوْتُوْا قَبْلَ اَنْ تَمُوْتَوْا اکنون او نور حق شده است و هرکه پشت به نور حق کند و روی به دیوار آورد قطعا پشت به قبله کرده باشد زیرا که او جان قبله بودهاست. آخر این خلق که رو به کعبه میکنند (آخر آن کعبه را نبی ساخته است که) قبلهگاه عالم شده است. پس اگر او قبله باشد به طریق اولی چون آن برای او قبله شده است
#فیه_ما_فیه
#مولانا
@khodshnasi
#فیه_ما_فیه
#مولانا
@khodshnasi
این قدر، عمر که ترا هست
، در تفحص حال خود خرج کن،
در تفحص عالم چه خرج می کنی ؟!
شناخت خدا عمیق است ؟!
ای احمق
عمیق توئی!
اگر عمیقی هست، توئی!
#شمس
@khodshnasi
، در تفحص حال خود خرج کن،
در تفحص عالم چه خرج می کنی ؟!
شناخت خدا عمیق است ؟!
ای احمق
عمیق توئی!
اگر عمیقی هست، توئی!
#شمس
@khodshnasi
یکی از قواعد محکم و متین منطقی این است که گفته میشود نتیجه همیشه تابع اخس مقدمات است.
یعنی اگر یک امری بر چندین مقدمه مبتنی و استوار باشد ولی یکی از آن چند مقدمه ناقص و ناتمام باشد، آن امری که بر آن چند مقدمه مبتنی و استوار است، ناقص و ناتمام خواهد بود.
به طور مثال اگر همهی اعضا و جوارح انسان سالم باشد ولی فقط یکی از اعضای انسان به نوعی از بیماری مبتلا شده باشد، آن شخص سالم شناخته نمیشود. اگر یک محاسبه ریاضی دقیق و درست باشد ولی فقط یک اشتباه بسیار کوچک و ناچیز در آن رخ داده باشد، نتیجه آن محاسبه غلط خواهد بود.
رابطهی میان یک کل و اجزای آن بسیار دقیق و ظریف است و یک کل با همهی اجزای آن مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد.
بخش هفتم کتاب تجلی معنی در فکر و سخن
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@Khodshnasi
یعنی اگر یک امری بر چندین مقدمه مبتنی و استوار باشد ولی یکی از آن چند مقدمه ناقص و ناتمام باشد، آن امری که بر آن چند مقدمه مبتنی و استوار است، ناقص و ناتمام خواهد بود.
به طور مثال اگر همهی اعضا و جوارح انسان سالم باشد ولی فقط یکی از اعضای انسان به نوعی از بیماری مبتلا شده باشد، آن شخص سالم شناخته نمیشود. اگر یک محاسبه ریاضی دقیق و درست باشد ولی فقط یک اشتباه بسیار کوچک و ناچیز در آن رخ داده باشد، نتیجه آن محاسبه غلط خواهد بود.
رابطهی میان یک کل و اجزای آن بسیار دقیق و ظریف است و یک کل با همهی اجزای آن مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد.
بخش هفتم کتاب تجلی معنی در فکر و سخن
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@Khodshnasi
هر که را گفتار بسیارش بود
دل درون سینه بیمارش بود
عاقلان را پیشه خاموشی بود
پیشهٔ جاهل فراموشی بود
پندنامه
عطار نیشابوری
@Khodshnasi
دل درون سینه بیمارش بود
عاقلان را پیشه خاموشی بود
پیشهٔ جاهل فراموشی بود
پندنامه
عطار نیشابوری
@Khodshnasi
فرزند آدم شادمانه تر از آن نبود که در میان بیابان عظیم رسد، فرود آید. و زانوی شتر ببندد وروی زمین را نهالین سازد و دست خود را بالش خودکند و ساعتی بخسبد. چون از خواب بیدار شود، درنگرد شتر رفته باشد و توشهٔ راه و پای افزار و قماش وی بر سر شتر و شتر رفته، همه را برده. گاهی راست دَوَد و گاهی چپ. هیچ جایی اثر و نشان شتر نبیند. دل بر هلاکت بنهد. همانجا باز آیدکه شتر راگم کرده بود. ناگاه شتر را ببیند، مهار در دست و پای افکنده روی به وی نهاده از شادی پیوسته می گوید: «اللهم انت ربی و انا عبدک». این بارگفت: «اللهم انت عبدی و انا ربک» از غایت شادی خطاکرد و خواست گفتن تو خدای منی، من بندۀ تو، از شادی غلط کرد،گفت: یارب، تو بندۀ منی و من خدای تو!
#مجالس_سبعه
@khodshnasi
#مجالس_سبعه
@khodshnasi
انسان یک موجود اندیشمند است و اندیشه، همیشه اندیشیدن است. اندیشهای که نیندیشد، منجمد است و اصالت خود را از دست داده است.
اندیشهای راکد و منجمد از نیندیشیدن بدتر است و بسیار فرومایه میباشد. زیرا کسی که نمیاندیشد، از امکان اندیشیدن برخوردار است و ممکن است در آینده بیندیشد. ولی کسی که اندیشه او منجمد شده و متوقف است، از امکان اندیشیدن برخوردار نیست و در آینده نیز نمیاندیشد.
کسی که از اندیشیدن اصیل برخوردار نیست و همواره از رفتار و کردار اشخاص دیگر تقلید میکند، خود را در آنها منحل میکند و شخصیت وجودی خویش را از دست میدهد.
بخش هشتم کتاب پنجرههای روشن اندیشه
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@khodshnasi
اندیشهای راکد و منجمد از نیندیشیدن بدتر است و بسیار فرومایه میباشد. زیرا کسی که نمیاندیشد، از امکان اندیشیدن برخوردار است و ممکن است در آینده بیندیشد. ولی کسی که اندیشه او منجمد شده و متوقف است، از امکان اندیشیدن برخوردار نیست و در آینده نیز نمیاندیشد.
کسی که از اندیشیدن اصیل برخوردار نیست و همواره از رفتار و کردار اشخاص دیگر تقلید میکند، خود را در آنها منحل میکند و شخصیت وجودی خویش را از دست میدهد.
بخش هشتم کتاب پنجرههای روشن اندیشه
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@khodshnasi
اگر در دوزخم کنی، ذرّه ای از معرفت جمال تو پیدا کنم و دوزخ را بر دوزخیان چون فردوس گردانم.
اگر در بهشتم کنی، شرری از آتشکدهء عشقِ تو برون آرم و بهشت را بر بهشتیان چون جهنّم کنم.
گفتند: دوزخ نخواهی و با بهشت که سرای اهل سعادت است نسازی! پس چه میخواهی؟
گفتم: در دنیا عشق او میخواهم و در عُقبا وصل او.
دوزخیان را گو در دوزخ بسوزید و بسازید و بهشتیان را گو به بهشت بنازید.
ما را از دوزخ آتش عشق او بس است.
و از نعمات بهشت وصال او بس است.
شیخ المشایخ بایزید بسطامی
@Khodshnasi
اگر در بهشتم کنی، شرری از آتشکدهء عشقِ تو برون آرم و بهشت را بر بهشتیان چون جهنّم کنم.
گفتند: دوزخ نخواهی و با بهشت که سرای اهل سعادت است نسازی! پس چه میخواهی؟
گفتم: در دنیا عشق او میخواهم و در عُقبا وصل او.
دوزخیان را گو در دوزخ بسوزید و بسازید و بهشتیان را گو به بهشت بنازید.
ما را از دوزخ آتش عشق او بس است.
و از نعمات بهشت وصال او بس است.
شیخ المشایخ بایزید بسطامی
@Khodshnasi
هگل تاریخ را عرصهی گفتگوی روح با روح میداند. آنچه او تحت عنوان گفتگوی روح با روح مطرح میکند همان چیزی است که حکمای مسلمان تحت عنوان تعالی اندیشه از آن سخن میگویند.
در گفتگوی روح با روح اگر تعالی وجود نداشته باشد، تکرار و بیهوده بودن پیش میآید. تحولات جهان فیزیکی اگر با عالم متافیزیک ارتباط نداشته باشد، تعالی معنی ندارد و همه چیز در جهان مکرر و ملالآور خواهد بود.
طبیعت همیشه طبیعت است ولی آرمانها و آرزوهای بشر همیشه در حد طبیعت باقی نمیماند. بنابراین طبیعت به همه خواستههای انسان پاسخ نمیگوید و آنجا که انسان به پاسخ خواستههای خود نرسد، خسته و ملول میشود و زندگی را بدون معنی میبیند.
بخش هشتم کتاب پنجرههای روشن اندیشه
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@khodshnasi
در گفتگوی روح با روح اگر تعالی وجود نداشته باشد، تکرار و بیهوده بودن پیش میآید. تحولات جهان فیزیکی اگر با عالم متافیزیک ارتباط نداشته باشد، تعالی معنی ندارد و همه چیز در جهان مکرر و ملالآور خواهد بود.
طبیعت همیشه طبیعت است ولی آرمانها و آرزوهای بشر همیشه در حد طبیعت باقی نمیماند. بنابراین طبیعت به همه خواستههای انسان پاسخ نمیگوید و آنجا که انسان به پاسخ خواستههای خود نرسد، خسته و ملول میشود و زندگی را بدون معنی میبیند.
بخش هشتم کتاب پنجرههای روشن اندیشه
غلامحسین ابراهیمی دینانی
@khodshnasi
🦋
از بر این بیهنر گردندهی بینور
هست نیما اسم یک پروانهی مهجور
مانده از فصل بهاران دور...
#نیما_یوشیج
۲۱ آبان، زادروز نیما یوشیج گرامی باد.
@khodshnasi
از بر این بیهنر گردندهی بینور
هست نیما اسم یک پروانهی مهجور
مانده از فصل بهاران دور...
#نیما_یوشیج
۲۱ آبان، زادروز نیما یوشیج گرامی باد.
@khodshnasi