•◇• داستانکِ [پرستار]
هفتاد سالش بود. همه کادر بیمارستان او را میشناختند. سه دهه توی همین بیمارستان پرستار بود. سه روز پیش وقتی شنید که نتیجه تستش مثبت شده عصایش را دستش گرفت لنگان لنگان با پای خودش رفت بیمارستان بستری شد.
تلفن همراهش را به پرستار جوان داد. از او خواست تا با دخترش تماس تصویری بگیرد. وقتی که بر صفحه تلفن چشمش به گریه دختر و نوههایش افتاد سعی کرد همه نیرو و توانش را در لبخندش جمع کند. اشکش را پشت ماسک پنهان و سرفههایش را در گلو خفه کرد. آخرین دیدارش را با یک بوسه سرانگشتی در حافظه گوشی به یادگار گذاشت.
سی سال پرستاری کرد، سه روز پرستاری شد.
| بهروز مرتاض
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
هفتاد سالش بود. همه کادر بیمارستان او را میشناختند. سه دهه توی همین بیمارستان پرستار بود. سه روز پیش وقتی شنید که نتیجه تستش مثبت شده عصایش را دستش گرفت لنگان لنگان با پای خودش رفت بیمارستان بستری شد.
تلفن همراهش را به پرستار جوان داد. از او خواست تا با دخترش تماس تصویری بگیرد. وقتی که بر صفحه تلفن چشمش به گریه دختر و نوههایش افتاد سعی کرد همه نیرو و توانش را در لبخندش جمع کند. اشکش را پشت ماسک پنهان و سرفههایش را در گلو خفه کرد. آخرین دیدارش را با یک بوسه سرانگشتی در حافظه گوشی به یادگار گذاشت.
سی سال پرستاری کرد، سه روز پرستاری شد.
| بهروز مرتاض
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• پسرک بین نگاههای نگران مادر به اخبار آمار کووید نوزده، میگوید: مامان عکسهای مجلهام را ببین. اینجا دماوند است. جوری از پایین عکس گرفتهاند که گلهای لاله در عکس باشند. اینجا هم جایی در کردستان است.
مادر میپرسد: اسمش چیست؟
با زحمت حروف را کنار هم میچیند: او...را...ما...نات. اینجا هم میانه است. تپههای رنگی را ببین.
مادر با امیدی ساختگی میگوید: عزیزم همه را باهم میرویم.
مجله را ورق میزند و میگوید: مامان میدانستی فضانوردها حدود پنج سال دیگر به مریخ سفر میکنند؟
پسرک هشتساله امید را بین تمام لحظههای مادر میرقصاند.
| حبیبه حسامپور
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
مادر میپرسد: اسمش چیست؟
با زحمت حروف را کنار هم میچیند: او...را...ما...نات. اینجا هم میانه است. تپههای رنگی را ببین.
مادر با امیدی ساختگی میگوید: عزیزم همه را باهم میرویم.
مجله را ورق میزند و میگوید: مامان میدانستی فضانوردها حدود پنج سال دیگر به مریخ سفر میکنند؟
پسرک هشتساله امید را بین تمام لحظههای مادر میرقصاند.
| حبیبه حسامپور
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• انگار قرار نبود مادر برگردد؛
قرار نبود اشکهای دختر تمام شود؛
قرار نبود تنهایی به باهم بودن بدل شود؛عروسک نمیدانست کرونا چیست.
| انیسه فکوریان
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
قرار نبود اشکهای دختر تمام شود؛
قرار نبود تنهایی به باهم بودن بدل شود؛عروسک نمیدانست کرونا چیست.
| انیسه فکوریان
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [جان]
چند لحظه به چهارچوب در تکیه کرد تا جانی دوباره بگیرد و به بیمار روی تختش بگوید: جانم!؟
| مهدی صالحیپور
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
چند لحظه به چهارچوب در تکیه کرد تا جانی دوباره بگیرد و به بیمار روی تختش بگوید: جانم!؟
| مهدی صالحیپور
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• جای بند ماسک روی صورتش، با لباسی که تنش بود.
یاد شب عملیات افتادم.
شیمیایی زده بودن. رضا ماسکش رو زد روی صورت علی.
و بعدش هی سرفه، سرفه و آخر...
| رسول زارع
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
یاد شب عملیات افتادم.
شیمیایی زده بودن. رضا ماسکش رو زد روی صورت علی.
و بعدش هی سرفه، سرفه و آخر...
| رسول زارع
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• اینروزها پدرم مثل ماههای قبل غمگین نیست. دیگر همه پدرها خانهنشیناند.
اینروزها مادرم هم شبیه همه مادرها خیلی غر نمیزند.
چقدر خوب است همه شهر شبیه هماند و یکدست.
فقط خدا کند سفرهشان شبیه سفره ما نباشد...خالیِ یکدست.
| محمدحسین امیری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
اینروزها مادرم هم شبیه همه مادرها خیلی غر نمیزند.
چقدر خوب است همه شهر شبیه هماند و یکدست.
فقط خدا کند سفرهشان شبیه سفره ما نباشد...خالیِ یکدست.
| محمدحسین امیری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [ناشکری]
همیشه از کار زیاد مینالید.
همیشه شِکوه و شکایت داشت.
میگفت: هتلداری امانم را بریده.
کرونا که آمد "بیپولی و بیکاری" امانش را برید.
| نسیم خوبآیند
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
همیشه از کار زیاد مینالید.
همیشه شِکوه و شکایت داشت.
میگفت: هتلداری امانم را بریده.
کرونا که آمد "بیپولی و بیکاری" امانش را برید.
| نسیم خوبآیند
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [پشیمانی]
در این چند روزی که به علت بیماری کرونا بستری شده بود وقت بیشتری داشت که به گذشته فکر کند.
با خودش تصمیم گرفت به محض بهبودی به دیدن برادرش برود که دو سالی میشد که با او قهر بود.
خبر نداشت همین یکی دو ساعت قبل برادرش که در بیمارستانی دیگر بستری بود، نتوانسته از پسِ مبارزه با این ویروس لعنتی بربیاید.
| مهناز مجدآبادی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
در این چند روزی که به علت بیماری کرونا بستری شده بود وقت بیشتری داشت که به گذشته فکر کند.
با خودش تصمیم گرفت به محض بهبودی به دیدن برادرش برود که دو سالی میشد که با او قهر بود.
خبر نداشت همین یکی دو ساعت قبل برادرش که در بیمارستانی دیگر بستری بود، نتوانسته از پسِ مبارزه با این ویروس لعنتی بربیاید.
| مهناز مجدآبادی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• معرفی کتاب
[نوشتن همیشه با خواندن تقویت میشود]
معرفی چند کتابِ خوب برای آشنایی با فضای داستانکنویسی:
– داستانهای ۵۵ کلمهای / استیو ماس / ترجمه گیتا گرگانی / نشر قطره
– گلوله / مجموعه داستانهای مینی مال / ناولر / ترجمه اسدالله امرایی / نشر مشکی
– مینی مالیسم / دیوید بچلر / ترجمه حسن افشار / نشر مرکز
– شرمنده رفیق / میرشمس الدین فلاح هاشمی / نشر ناد
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
[نوشتن همیشه با خواندن تقویت میشود]
معرفی چند کتابِ خوب برای آشنایی با فضای داستانکنویسی:
– داستانهای ۵۵ کلمهای / استیو ماس / ترجمه گیتا گرگانی / نشر قطره
– گلوله / مجموعه داستانهای مینی مال / ناولر / ترجمه اسدالله امرایی / نشر مشکی
– مینی مالیسم / دیوید بچلر / ترجمه حسن افشار / نشر مرکز
– شرمنده رفیق / میرشمس الدین فلاح هاشمی / نشر ناد
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• برندگان هفتهی اول آرای مردمی
مسابقه داستانکنویسیِ #کلمات_علیه_کرونا
جایزهی هفتگی:
۲۰۰ هزار تومان بنِ خرید کتاب الکترونیک در اپلیکیشنِ طاقچه
سه برنده هفتهی اول:
داستانکِ [میخواهم زنده بمانی]
راضیه سلیمی
داستانکِ [درهای بسته]
مژگان بهرمن
داستانکِ [بازنشستگی]
الهام ویسمه
ممنون که همراه ما هستید 🌱
📱 instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
مسابقه داستانکنویسیِ #کلمات_علیه_کرونا
جایزهی هفتگی:
۲۰۰ هزار تومان بنِ خرید کتاب الکترونیک در اپلیکیشنِ طاقچه
سه برنده هفتهی اول:
داستانکِ [میخواهم زنده بمانی]
راضیه سلیمی
داستانکِ [درهای بسته]
مژگان بهرمن
داستانکِ [بازنشستگی]
الهام ویسمه
ممنون که همراه ما هستید 🌱
📱 instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کار بزرگ]
- تو هیچی نمیشی پسر.
- یه روز یه کار بزرگ میکنم. اونقدر بزرگ که کل دنیا راجع به من حرف بزنن. حالا میبینی.
(چند سال بعد، اخبار سراسری)
تمام جهان درگیرِ ویروسی به نام کرونا!
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
- تو هیچی نمیشی پسر.
- یه روز یه کار بزرگ میکنم. اونقدر بزرگ که کل دنیا راجع به من حرف بزنن. حالا میبینی.
(چند سال بعد، اخبار سراسری)
تمام جهان درگیرِ ویروسی به نام کرونا!
| الهه ایزدی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• شاید روزی نباشم
ولی از بودنم لذت ببرید،
چون همهجا را بخاطر اینکه کنار هم باشید تعطیل کردم.
| مهرداد عیوضی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
ولی از بودنم لذت ببرید،
چون همهجا را بخاطر اینکه کنار هم باشید تعطیل کردم.
| مهرداد عیوضی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [سالِ بیصبح!]
تا حالا دقت کردین سال ۹۹ اصلا صبح نداره؟ هر وقت بیدار میشم ظهره آخه از وقتی بیکار شدم، شبها از فکر و خیال تا بعد نماز صبح خوابم نمیبره. همش با خودم میگم یک هفته دو هفته دیگه احتمالا کرونا از رو میره، به زندگی که قدرشو نمیدونستم برمیگردم.
| فرشته رضایی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
تا حالا دقت کردین سال ۹۹ اصلا صبح نداره؟ هر وقت بیدار میشم ظهره آخه از وقتی بیکار شدم، شبها از فکر و خیال تا بعد نماز صبح خوابم نمیبره. همش با خودم میگم یک هفته دو هفته دیگه احتمالا کرونا از رو میره، به زندگی که قدرشو نمیدونستم برمیگردم.
| فرشته رضایی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• آخرین استوری،
دورهمی فامیلی: داداش جونم از ووهان برگشت.
| مهدی ناظری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
دورهمی فامیلی: داداش جونم از ووهان برگشت.
| مهدی ناظری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [خانواده]
تا بابا از سوریه برگشت،
مامان رفت خط مقدم.
| آزاده رباطجزی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
تا بابا از سوریه برگشت،
مامان رفت خط مقدم.
| آزاده رباطجزی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کیمیا]
بعد از اینکه ویروس همه مردان دنیا را از بین برد،
مرد کارتنخواب هزاران محافظ دارد.
| مصطفی خدامی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
بعد از اینکه ویروس همه مردان دنیا را از بین برد،
مرد کارتنخواب هزاران محافظ دارد.
| مصطفی خدامی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• نگاه پرستار چندبار بین چین و چروک پیر زحمتکش و چهره جوان ناشکفته رد و بدل شده،
و به تنها دستگاه تنفس باقیمانده در بخش خیره میماند.
| فرحناز شیخ بهاالدینزاده
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
و به تنها دستگاه تنفس باقیمانده در بخش خیره میماند.
| فرحناز شیخ بهاالدینزاده
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• برندگان هفتهی دوم آرای مردمی
مسابقه داستانکنویسیِ #کلمات_علیه_کرونا
جایزهی هفتگی:
۲۰۰ هزار تومان بنِ خرید کتاب الکترونیک در اپلیکیشنِ طاقچه
سه برنده هفتهی دوم:
داستانکِ [خداحافظیِ آخر]
زهرا کشاورز گرامی
داستانکِ [برس را برداشت]
مهدی خدادادی
داستانکِ [پنجههای چسبناک]
مولود توکلی
ممنون که همراه ما هستید 🌱
📱 instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
مسابقه داستانکنویسیِ #کلمات_علیه_کرونا
جایزهی هفتگی:
۲۰۰ هزار تومان بنِ خرید کتاب الکترونیک در اپلیکیشنِ طاقچه
سه برنده هفتهی دوم:
داستانکِ [خداحافظیِ آخر]
زهرا کشاورز گرامی
داستانکِ [برس را برداشت]
مهدی خدادادی
داستانکِ [پنجههای چسبناک]
مولود توکلی
ممنون که همراه ما هستید 🌱
📱 instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دور میدون]
- یه روز کار... ۶۰ هزارتومن.
- خیلی کمه... نرخش این نیست.
- نرخ من اینه.
- ولی...
- پس همینجا وایسا تا بعد قرنطینه!
| احمد نوری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
- یه روز کار... ۶۰ هزارتومن.
- خیلی کمه... نرخش این نیست.
- نرخ من اینه.
- ولی...
- پس همینجا وایسا تا بعد قرنطینه!
| احمد نوری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• دردانه پسر، پشیمان بود از بیمهری که به مادر کرده بود. غرورش اجازه نمیداد به دستبوس مادر رود.
منتظر بود بهار شود، نوروز را بهانه کند.
نوروز شد اما مادر در قرنطینه بود.
| فرزانه نکو
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
منتظر بود بهار شود، نوروز را بهانه کند.
نوروز شد اما مادر در قرنطینه بود.
| فرزانه نکو
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir