•◇• اطلاعیه
امشب ساعت ۲۱
قسمت دوم آموزش داستانکنویسی
با احسان رضایی
در پخش زنده صفحهی اینستاگرام خودنویس
📱 instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
امشب ساعت ۲۱
قسمت دوم آموزش داستانکنویسی
با احسان رضایی
در پخش زنده صفحهی اینستاگرام خودنویس
📱 instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [قرنطینهی پادشاه]
سلطان «ماها واجیرالونگکورن» پادشاه تایلند، همانقدر که به تاج طلایی روی سرش عشق میورزید از ویروس تاجیشکلِ چرب و چیل کرونا بیزار بود. او باید به قرنطینه میرفت، ملازم گفت: چه روزگار غریبی است سرورم که پادشاهان در قرنطینه روزگار میگذرانند! سلطان ماها به تأسف سر تکان داد، از ماشین پیاده شد و صفی از ۲۰ همبالین و خدمتکار او را برای گذران روزهای سخت به سوی هتل طلاییاش در گارمیشپارتنکرچن آلمان همراهی کردند.
| سعیده ملایی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
سلطان «ماها واجیرالونگکورن» پادشاه تایلند، همانقدر که به تاج طلایی روی سرش عشق میورزید از ویروس تاجیشکلِ چرب و چیل کرونا بیزار بود. او باید به قرنطینه میرفت، ملازم گفت: چه روزگار غریبی است سرورم که پادشاهان در قرنطینه روزگار میگذرانند! سلطان ماها به تأسف سر تکان داد، از ماشین پیاده شد و صفی از ۲۰ همبالین و خدمتکار او را برای گذران روزهای سخت به سوی هتل طلاییاش در گارمیشپارتنکرچن آلمان همراهی کردند.
| سعیده ملایی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [نامهای از طرف کرونا]
بعد از دو هفته بالاخره در خانهشان را باز کردند. کاغذی از لای در بیرون افتاد که رویش نوشته بود:
آمدیم
نبودید
رفتیم.
از طرف کوید ۱۹
| سارا ملاعباسی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
بعد از دو هفته بالاخره در خانهشان را باز کردند. کاغذی از لای در بیرون افتاد که رویش نوشته بود:
آمدیم
نبودید
رفتیم.
از طرف کوید ۱۹
| سارا ملاعباسی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [حسرت]
حالا که روی تخت بیمارستان افتاده بود و کسی به او نزدیک نمیشد، بهتر حال دل مادری را میفهمید که چند سال قبل در خانهی سالمندان رهایش کرده بود و سال به سال به او سر نمیزد...
| محمدرضا هوری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
حالا که روی تخت بیمارستان افتاده بود و کسی به او نزدیک نمیشد، بهتر حال دل مادری را میفهمید که چند سال قبل در خانهی سالمندان رهایش کرده بود و سال به سال به او سر نمیزد...
| محمدرضا هوری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کرونا و ستاره میشلن]
ماسیمو سرآشپز رستورانِ معروف فرانچسکانای ایتالیا عصاره لیمو را روی خوراک خاویار ریخت.
- این بشقاب، سومین ستاره میشلن رستوران رو تضمین میکنه، میدونستم بالاخره پرچم رستوران فرانچسکانا بر فراز واتیکان برافراشته میشه و ما غذای پاپ رو داخل اتاقش سرو میکنیم!
مشتش را بالا برد و فریاد زد:
urrà، urrà
در باز شد. آشپز والنتینو با سرفههای عمیق وارد شد:
- استاد! رستوران ما به خاطر رعایت نکردن قوانین قرنطینه شهری از سوی انجمن بازرسان ناشناس، یکسال پلمپ شد!
| سعیده ملایی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
ماسیمو سرآشپز رستورانِ معروف فرانچسکانای ایتالیا عصاره لیمو را روی خوراک خاویار ریخت.
- این بشقاب، سومین ستاره میشلن رستوران رو تضمین میکنه، میدونستم بالاخره پرچم رستوران فرانچسکانا بر فراز واتیکان برافراشته میشه و ما غذای پاپ رو داخل اتاقش سرو میکنیم!
مشتش را بالا برد و فریاد زد:
urrà، urrà
در باز شد. آشپز والنتینو با سرفههای عمیق وارد شد:
- استاد! رستوران ما به خاطر رعایت نکردن قوانین قرنطینه شهری از سوی انجمن بازرسان ناشناس، یکسال پلمپ شد!
| سعیده ملایی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [نگاه]
تلویزیون را روشن میکنم،
گویندهی خبر میگوید: لطفا در خانههای خود بمانید.
استوریها را ورق میزنم،
یکی نوشته است: هی قرنطینه، قرنطینه نکنید، همین الان برید تو اتاقتون، پنجره رو باز کنید، به آسمون نگاه کنید و خدارو شکر کنید که زنده اید.
بلند میشوم به اتاقم بروم، یادم میافتد اتاقی ندارم.
به پنجرهی جنوبی و دیوار روبهرویی هال نگاهی میاندازم،
برمیگردم به پشتی تکیه میدهم.
مامان و بابا را نگاه میکنم و خداراشکر میکنم که هنوز زندهاند.
| مائده ولیزاده
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
تلویزیون را روشن میکنم،
گویندهی خبر میگوید: لطفا در خانههای خود بمانید.
استوریها را ورق میزنم،
یکی نوشته است: هی قرنطینه، قرنطینه نکنید، همین الان برید تو اتاقتون، پنجره رو باز کنید، به آسمون نگاه کنید و خدارو شکر کنید که زنده اید.
بلند میشوم به اتاقم بروم، یادم میافتد اتاقی ندارم.
به پنجرهی جنوبی و دیوار روبهرویی هال نگاهی میاندازم،
برمیگردم به پشتی تکیه میدهم.
مامان و بابا را نگاه میکنم و خداراشکر میکنم که هنوز زندهاند.
| مائده ولیزاده
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• ترس چی فدات شم؟! تیغ جلاد، آها ها، بیخ گردن ماست عزیز من! یه هفته نه، تو بگو دلشون بسوزه حکم ما رو بندازن دو هفته دیگه، که چی؟! حالا کوخ و کوخ سرفه بکنم، نفس صابمرده بالا نیاد، کورهی آتیش بشم، آخر سر میخوام برم بالای دار یا نه؟! مُهر مرگ ما رو زدن که زدن... والضــــالین!
| مسلم کبیری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
| مسلم کبیری
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• آخرین بیمار کرونایی از بیمارستان مرخص میشود.
پرستار برای دیدن فرزندانش بیقرار است که ناگهان کسی را برای بستری شدن میآورند.
| نرگس زمانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
پرستار برای دیدن فرزندانش بیقرار است که ناگهان کسی را برای بستری شدن میآورند.
| نرگس زمانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• هرسال عید، مسافرت بهانهای میشد برای پسر که به دیدن مادرش نرود، امسال، جایی برای رفتن نداشت اما،
آغوش مادر هم پذیرایش نبود.
| کوروش آسترکی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
آغوش مادر هم پذیرایش نبود.
| کوروش آسترکی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [روزمرگی]
دلش میخواست این بیماری لعنتی هرچه زودتر شرش را کم کند و زندگیش به همان روال سابقش بازگردد، کمی با خود فکر کرد و گفت: روال سابقش؟
یعنی همان روزمرگی و یکنواختی که کم از بیماری نداشت؟
| میثم قاسمی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
دلش میخواست این بیماری لعنتی هرچه زودتر شرش را کم کند و زندگیش به همان روال سابقش بازگردد، کمی با خود فکر کرد و گفت: روال سابقش؟
یعنی همان روزمرگی و یکنواختی که کم از بیماری نداشت؟
| میثم قاسمی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• بچهها را نمیکشد
ولی
وای به حال کودکی که کرونا مادرش را از او گرفته...
| نرگس زمانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
ولی
وای به حال کودکی که کرونا مادرش را از او گرفته...
| نرگس زمانی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• -آقا همین جا بزن بغل باید همهی سرنشینها غربالگری بشن.
-آخه بچهها خوابن.
-عیب نداره همینجوری کارمون رو انجام میدیم. ولی من یه سوال دارم از شما. خداوکیلی شب سر راحت رو بالشت میذارید، وقتی یه جماعتی اینجا به خاطر تفریحات شما بیست و چهار ساعته سرپان؟
| نازنین جلیلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
-آخه بچهها خوابن.
-عیب نداره همینجوری کارمون رو انجام میدیم. ولی من یه سوال دارم از شما. خداوکیلی شب سر راحت رو بالشت میذارید، وقتی یه جماعتی اینجا به خاطر تفریحات شما بیست و چهار ساعته سرپان؟
| نازنین جلیلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [عملیات]
بیسیم را برمیدارد.
+ از کرونا به کتاب...
+ کروناجان به گوشم...
+ وضعیت چطوره؟
+ همهچیز طبق برنامه پیش میره! سوژه موردنظر بالاخره امروز یه نگاهی به من کرد!
| رضا بیگلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
بیسیم را برمیدارد.
+ از کرونا به کتاب...
+ کروناجان به گوشم...
+ وضعیت چطوره؟
+ همهچیز طبق برنامه پیش میره! سوژه موردنظر بالاخره امروز یه نگاهی به من کرد!
| رضا بیگلی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [درکدام خانه بمانیم؟]
- رفیق داریم میپوسیم دیگه.
- یادش بهخیر...! دفعه قبل که این حرفو بهم زدی زنده بودیم...!
| آزاده رباطجزی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
- رفیق داریم میپوسیم دیگه.
- یادش بهخیر...! دفعه قبل که این حرفو بهم زدی زنده بودیم...!
| آزاده رباطجزی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• - فرشته دخترم ظرفها رو شستی باقیمانده برنج و گوشتهای ته ظرفها رو دور نریز لازم دارم.
- وا مامان برای چته؟ دیگه قابل خوردن نیستن.
- دخترم در این روزا که رستورانها به خاطر کرونا بستهاس، برای گربه و سگهای بیپناه بریزیم گرسنه نمونن.
| شهپر کاوه
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
- وا مامان برای چته؟ دیگه قابل خوردن نیستن.
- دخترم در این روزا که رستورانها به خاطر کرونا بستهاس، برای گربه و سگهای بیپناه بریزیم گرسنه نمونن.
| شهپر کاوه
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• مهم نبود کجای بخش ایستادیم.
تا رییس بیمارستان گفت: بچهها ما کرونا را شکست دادیم.
همهمون افتادیم به سجده. پای تخت بیمار، دم میز پذیرش، بین درهای باز آسانسور.
صدای هق هق گریهها و دستزدنهایمان باهم قاطی شده بود که یک مادر از روی تخت گفت:
خسته نباشید رزمندهها.
| منصوره حسینمردی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
تا رییس بیمارستان گفت: بچهها ما کرونا را شکست دادیم.
همهمون افتادیم به سجده. پای تخت بیمار، دم میز پذیرش، بین درهای باز آسانسور.
صدای هق هق گریهها و دستزدنهایمان باهم قاطی شده بود که یک مادر از روی تخت گفت:
خسته نباشید رزمندهها.
| منصوره حسینمردی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• - اعلام کنید وقت بیرون رفتن مردم لازم نیست ماسک بزنن. ویروس تو هوا نمیمونه.
- چشم
- ماسک من رو هم بیار، جلسه دارم.
| مهدی خوجهگی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
- چشم
- ماسک من رو هم بیار، جلسه دارم.
| مهدی خوجهگی
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• گوشی رو گذاشت. داشت به حرفهای دوستش فکر می.کرد که گفته مامانش مجبورش کرده این مدت هر روز دیکته بنویسه. یهو حسابی دلش تنگ شد. خواست با دستای کوچیکش بشمره چند روزه که مامانو ندیده اما نتونست. دوباره گوشی رو برداشت، شماره بیمارستان رو گرفت.
"الو سلام میخوام با خانم حسینی صحبت کنم، بگین امیرعلیام."
سرپرستار رفت که خانم حسینی رو صدا کنه اما دید درحال نماز خوابش برده، بیست ساعتی میشد که نخوابیده بود. دلش نیومد بیدارش کنه. یه دفعه چشمش به نوشته روی دستکش خانم حسینی افتاد. برگشت، گوشی رو برداشت و با بغض گفت: امیرعلی مامان دلتنگته...
| هاجر بهبودیراد
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
"الو سلام میخوام با خانم حسینی صحبت کنم، بگین امیرعلیام."
سرپرستار رفت که خانم حسینی رو صدا کنه اما دید درحال نماز خوابش برده، بیست ساعتی میشد که نخوابیده بود. دلش نیومد بیدارش کنه. یه دفعه چشمش به نوشته روی دستکش خانم حسینی افتاد. برگشت، گوشی رو برداشت و با بغض گفت: امیرعلی مامان دلتنگته...
| هاجر بهبودیراد
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
•◇• از دست ویروس لعنتی کرونا تو خونه مهره اول دومینو رو هل دادم، یکی یکی پشت سر هم روی هم میافتادن. صدای منظم خوبی داشتن و از این چیدمانِ دقیق کیف میکردم. یهو پشیمون شدم، با برداشتن یه مهره بازی رو نگه داشتم.
تلویزیون رو خاموش کردم. همه صداشون رفت بالا که بذار سریالو ببینیم.
با هیجان بهشون گفتم فردا هیچکس از خونه بیرون نره، مثل این مهره شما هم میتونید باعث قطع ارتباط ویروس به بقیه باشید.
| محمد حسیناک
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir
تلویزیون رو خاموش کردم. همه صداشون رفت بالا که بذار سریالو ببینیم.
با هیجان بهشون گفتم فردا هیچکس از خونه بیرون نره، مثل این مهره شما هم میتونید باعث قطع ارتباط ویروس به بقیه باشید.
| محمد حسیناک
#کلمات_علیه_کرونا
@khodnevis_ir