ارواح، انسان، الهه و خدایان همه با هم زندگی میکنن.
درست همون روزی که میوکو فنجونهای شکسته رو برای بار هزارم پیش سفالگر میبره، الههی مرگ، اهریمن افسانهای، نفرینی به اون میده که سرنوشت میوکو رو از سر مینویسه.
گیکی روح زاغ سیاه، پسری ریز نقش که میوکو نجاتش داده، دورو یا گرا (شاهزاده اهریمن) که فقط میوکو میتونه چهره واقعی اونو ببینه و شخصیتهای متفاوت و پیچیده دیگهای میوکو رو تا انتهای این سفر همراهی میکنن.
هزار قدم در دل شب داستان دختری است که برای به دست گرفتن سرنوشتش و رهایی از نفرینی ناخواسته قدم به تاریکیای بیانتها میذاره که بیبرگشته.
📗 #هزارقدم_دردلشب
✍🏻 #تریسیچی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
درست همون روزی که میوکو فنجونهای شکسته رو برای بار هزارم پیش سفالگر میبره، الههی مرگ، اهریمن افسانهای، نفرینی به اون میده که سرنوشت میوکو رو از سر مینویسه.
گیکی روح زاغ سیاه، پسری ریز نقش که میوکو نجاتش داده، دورو یا گرا (شاهزاده اهریمن) که فقط میوکو میتونه چهره واقعی اونو ببینه و شخصیتهای متفاوت و پیچیده دیگهای میوکو رو تا انتهای این سفر همراهی میکنن.
هزار قدم در دل شب داستان دختری است که برای به دست گرفتن سرنوشتش و رهایی از نفرینی ناخواسته قدم به تاریکیای بیانتها میذاره که بیبرگشته.
📗 #هزارقدم_دردلشب
✍🏻 #تریسیچی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب
خانوادهی ما چهار نفر بود و همه هم موزیسین بودند. سیزده ساله که بودم، به همراه برادرم که پانزده سالش بود، شروع کردم به یادگیری پیانو زیر نظر مامان و بابام. یه خرده که بزرگتر شدیم، تو استودیوی بابام، زیر نظر خودش کار رو ادامه دادیم. استودیوی بابام یکی از معدود استودیوهای اون زمان بود. در یکی از همین روزا بود که صدای ساز یکی از هنرجوهای پدرم منو وارد یه دنیای دیگه کرد. سازش شبیه گیتار بود. ملودی متفاوتش، احساسات عجیبی رو برام تداعی کرد. حسی که مثل تکهی گمشده زندگیم بود...
📗 #پیکاپ
✍🏻 #مهریذاکر
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
خانوادهی ما چهار نفر بود و همه هم موزیسین بودند. سیزده ساله که بودم، به همراه برادرم که پانزده سالش بود، شروع کردم به یادگیری پیانو زیر نظر مامان و بابام. یه خرده که بزرگتر شدیم، تو استودیوی بابام، زیر نظر خودش کار رو ادامه دادیم. استودیوی بابام یکی از معدود استودیوهای اون زمان بود. در یکی از همین روزا بود که صدای ساز یکی از هنرجوهای پدرم منو وارد یه دنیای دیگه کرد. سازش شبیه گیتار بود. ملودی متفاوتش، احساسات عجیبی رو برام تداعی کرد. حسی که مثل تکهی گمشده زندگیم بود...
📗 #پیکاپ
✍🏻 #مهریذاکر
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
مادر و پدربزرگ تینک، لیلی و جانر ایگبی راز بزرگی رو از اونها مخفی میکنن رازی که دنیای بچهها رو قراره زیر و رو کنه. دنیایی که همین الان هم پر از اژدها، کالسکه سیاه، شبح بریمنی استوپ، تازیهای شاخ دار، گاودندان و نیشدندان است.
زندگی مخفی همراه با رازهای سرپوشیده خانواده ایگبی درست از روزی که لیلی کوچولو از سگ یه دندهاش در برابر نیشدندانهای بدجنس گلیپوود دفاع میکنه درگیر یه سلسله حوادث و ماجراجوییهای عجیب میشه.
📗 #افسانه_آنیرا
✍🏻 #اندرو_پیترسون
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
زندگی مخفی همراه با رازهای سرپوشیده خانواده ایگبی درست از روزی که لیلی کوچولو از سگ یه دندهاش در برابر نیشدندانهای بدجنس گلیپوود دفاع میکنه درگیر یه سلسله حوادث و ماجراجوییهای عجیب میشه.
📗 #افسانه_آنیرا
✍🏻 #اندرو_پیترسون
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚 بخشی از کتاب
از پدر ثریا پرسیدم آیا هرگز به فکر نیفتاد رسما شکایت کند؟ پاسخش این بود:
«از که باید شکایت میکردم؟ ثریا را سوار یک ماشین دولتی کرده و بادیگاردهایی که برای رهبر کشور کار میکردند او را با خودشان برده بودند. هیچ اعتراضی حتی قابل تصور هم نبود. موقعی که شما در جهنم هستید، چگونه میتوانید شیطان را متهم کنید؟ حتا در خیالتان هم نمیتوانید این کار را بکنید!»
📗 #حرمسرای_قذاقی
✍🏻 #آنیک_کوژان
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
از پدر ثریا پرسیدم آیا هرگز به فکر نیفتاد رسما شکایت کند؟ پاسخش این بود:
«از که باید شکایت میکردم؟ ثریا را سوار یک ماشین دولتی کرده و بادیگاردهایی که برای رهبر کشور کار میکردند او را با خودشان برده بودند. هیچ اعتراضی حتی قابل تصور هم نبود. موقعی که شما در جهنم هستید، چگونه میتوانید شیطان را متهم کنید؟ حتا در خیالتان هم نمیتوانید این کار را بکنید!»
📗 #حرمسرای_قذاقی
✍🏻 #آنیک_کوژان
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب
هنگامی که با چالشهای زندگی درگیر هستیم، خودشفقتی بسیار مهم است. وقتی واقعا در حال مبارزه با احساس ترس، افسردگی، عصبانیت یا تنهایی هستیم، چیزی که بیشتر از همه نیاز داریم؛ احساس عشق، حمایت و درک است. مشکل این است که ما همیشه نمیتوانیم به حضور دیگران در زندگی خود وابسته باشیم.
📗 #مهربانی_باخود
✍🏻 #تیم_دزموند
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
هنگامی که با چالشهای زندگی درگیر هستیم، خودشفقتی بسیار مهم است. وقتی واقعا در حال مبارزه با احساس ترس، افسردگی، عصبانیت یا تنهایی هستیم، چیزی که بیشتر از همه نیاز داریم؛ احساس عشق، حمایت و درک است. مشکل این است که ما همیشه نمیتوانیم به حضور دیگران در زندگی خود وابسته باشیم.
📗 #مهربانی_باخود
✍🏻 #تیم_دزموند
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
از دولت عشق .pdf
1.7 MB
کتابی که هم برای نویسنده و هم برای خوانندگانش معجزه های بی شماری آفریده است. کسانی که این کتاب را خوانده و آرمانهای آن را به کار بسته اند،نخست خود و سپس زندگی شان عوض شده است و همگی شاهد پیشرفتی عظیم در سراسر زندگی خود بوده اند.همچنین کاترین پاندر نامه های آموزنده و جالبی را که دریافت کرده را به متن کتاب افزوده است.
📗 #ازدولتعشق
✍🏻 #کاترینپاندر
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📗 #ازدولتعشق
✍🏻 #کاترینپاندر
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚برشی از کتاب
دنیای بدون زن می تواند شبیه چیزی مانند این باشد:
مردان صورتشان را نه میشویند و نه اصلاح میکنند. کشوی کمد ما فقط حاوی چیزهای ساده ای مثل تی شرت، عرق گیر، جوراب و شاید هم یک کفش کتانی برای مواقعی باشد که مجبوریم از منزل خارج شویم.
هیچ نیازی به داشتن هیچ ظرفی نیست و غذایمان را در بشقاب یک بار مصرف کاغذی پیتزا و یک لیوان نوشابه همه چیز حل میشود.
اسباب و لوازم منزل تا حد امکان کم است. فقط یک ماشین لباسشویی، یک یخچال و یک تلویزیون واقعا بزرگ؛ دستگاه کنترل از راه دور آن فراموش نشود
✍🏻 #استیو_هاروی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
دنیای بدون زن می تواند شبیه چیزی مانند این باشد:
مردان صورتشان را نه میشویند و نه اصلاح میکنند. کشوی کمد ما فقط حاوی چیزهای ساده ای مثل تی شرت، عرق گیر، جوراب و شاید هم یک کفش کتانی برای مواقعی باشد که مجبوریم از منزل خارج شویم.
هیچ نیازی به داشتن هیچ ظرفی نیست و غذایمان را در بشقاب یک بار مصرف کاغذی پیتزا و یک لیوان نوشابه همه چیز حل میشود.
اسباب و لوازم منزل تا حد امکان کم است. فقط یک ماشین لباسشویی، یک یخچال و یک تلویزیون واقعا بزرگ؛ دستگاه کنترل از راه دور آن فراموش نشود
✍🏻 #استیو_هاروی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
انسان اینطور ساخته شده که از زندگی زمان حال ناراضی است و حسرت زندگی گذشته را میخورد یا فکر میکند که زندگی آیندهی او بهتر از زمانِ حال خواهد شد!
📗 #سینوهه
✍🏻 #میکا_والتاری
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📗 #سینوهه
✍🏻 #میکا_والتاری
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب
همه جا هوهوی درویش مآبانه ی باد
هق هقی قهقهه سرداد واز پا افتاد
وجهاندیده ترین یاس چنین پیچیده ست
مثل قنداقه ی شومی به امیدی نوزاد
گوش کن چلچله ها باز خبر می آرند
یوسف چهچهه در چاه تقلا افتاد
تیشه ای راکه نکوبید طلسمش کردند
کوه گویا قسمش داد به جان فرهاد
پیشگویی کردم خانه ام از مغ پرشد
یک نفرآتشی از مابه شما خواهد داد
این فراموشی آشفتگی ام ممکن نیست
می شود اینهمه آشوب نماند در یاد
مرگ این مرحله یکبار وشیون یکبار
هرچه در خاطرت افتاد بگو باداباد
📗 #جانجهان
✍🏻 #فاطمهگلجاریان
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
همه جا هوهوی درویش مآبانه ی باد
هق هقی قهقهه سرداد واز پا افتاد
وجهاندیده ترین یاس چنین پیچیده ست
مثل قنداقه ی شومی به امیدی نوزاد
گوش کن چلچله ها باز خبر می آرند
یوسف چهچهه در چاه تقلا افتاد
تیشه ای راکه نکوبید طلسمش کردند
کوه گویا قسمش داد به جان فرهاد
پیشگویی کردم خانه ام از مغ پرشد
یک نفرآتشی از مابه شما خواهد داد
این فراموشی آشفتگی ام ممکن نیست
می شود اینهمه آشوب نماند در یاد
مرگ این مرحله یکبار وشیون یکبار
هرچه در خاطرت افتاد بگو باداباد
📗 #جانجهان
✍🏻 #فاطمهگلجاریان
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
کتاب ترانه آبی واورمیای بنقش
اثری متفاوت در ساختاری متفاوت در بیان اسطوره لب دوخته وکشته شدن دختر اورمیه در ساحل دریاچه وافسانه ی عشق و رویین تنی قوها در دریاچه اورمیه . این اثر به زبانهای مختلف ترجمه شده و هر ایرانی بخصوص اهالی آذربایجان باید آن را بخوانند
تو معنی آب را در غم نهادهای
دريا اما
بیپاسخ و سرد
سر در صدای باد داده است
از دور، دور خاطرش
صدای ابر
بارش باران را میشنود
کی میآيد؟
صدای پای کيست؟
باران کجا میبارد؟
دريا اما چيزی نمیگويد
📗 #ترانهآبی_اورمیایبنفش
✍🏻 #اسماعیلیوردشاهیان
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
اثری متفاوت در ساختاری متفاوت در بیان اسطوره لب دوخته وکشته شدن دختر اورمیه در ساحل دریاچه وافسانه ی عشق و رویین تنی قوها در دریاچه اورمیه . این اثر به زبانهای مختلف ترجمه شده و هر ایرانی بخصوص اهالی آذربایجان باید آن را بخوانند
تو معنی آب را در غم نهادهای
دريا اما
بیپاسخ و سرد
سر در صدای باد داده است
از دور، دور خاطرش
صدای ابر
بارش باران را میشنود
کی میآيد؟
صدای پای کيست؟
باران کجا میبارد؟
دريا اما چيزی نمیگويد
📗 #ترانهآبی_اورمیایبنفش
✍🏻 #اسماعیلیوردشاهیان
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب
تلخی همزاد پریزاد بود، با او زاده شده بود و تا آخرین لحظات عمر هم تنهایش نگذاشت؛ برای یک دختر هیچ تلخی بالاتر از تلخی از دست دادن پدر نیست،تلخی از دست دادن تنها عشق زندگیش درست در نقطه ای از زندگی که شوق رسیدن به آرزوهایش را میشد از برق چشمانش خواند.در اوج جوانی فرو ریختن کاخ آرزوهایش را به چشم خود دید و از زور تنهایی پا به زندگی ای گذاشت که آه از هم پاشیدنش وجود خسته و آزرده پریزاد را خسته تر کرد،با دلی شکسته از بی رحمی های فراوان روزگار هنوز هم ساز امیدواری می زد و برای سرپا نگه داشتن زندگی نیمه جانش تا آخرین دقایق عمرش جنگید.
📗 #آهجامانده
✍🏻 #سمانهشالچی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
تلخی همزاد پریزاد بود، با او زاده شده بود و تا آخرین لحظات عمر هم تنهایش نگذاشت؛ برای یک دختر هیچ تلخی بالاتر از تلخی از دست دادن پدر نیست،تلخی از دست دادن تنها عشق زندگیش درست در نقطه ای از زندگی که شوق رسیدن به آرزوهایش را میشد از برق چشمانش خواند.در اوج جوانی فرو ریختن کاخ آرزوهایش را به چشم خود دید و از زور تنهایی پا به زندگی ای گذاشت که آه از هم پاشیدنش وجود خسته و آزرده پریزاد را خسته تر کرد،با دلی شکسته از بی رحمی های فراوان روزگار هنوز هم ساز امیدواری می زد و برای سرپا نگه داشتن زندگی نیمه جانش تا آخرین دقایق عمرش جنگید.
📗 #آهجامانده
✍🏻 #سمانهشالچی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی ار کتاب
شب بود و نسیم خنکی شاخ و برگهای درختان پارک را تکان می داد. مهران و لاله روی نیمکت در گوشه ای دنج و آرام نشسته و به بگو بخند مشغول بودند در حالی که آسمان پر ستاره در پیش چشمانشان نمایان بود و درخت انار از پشت نیمکت شاخ و برگ خود را به بالای سر آنها می رساند. در آن محیط دنج و آرام فقط صدای وزش باد و صحبتهای مهران و لاله سکوت را می شکست. مهران آن شب با کلی ذوق و شوق از امید و آرزوهای خود برای لاله می گفت. تمام آرزوهای مهران، تمام امیدهایش در یک ستاره جمع شده بود. ستاره ای که دنیایی بهتر را نوید می داد و مهران چنان از سفر به این ستاره (سیاره) می گفت که گویی دسترسی به این ستاره از انارهای روی درخت در چند قدمی آنها آسان تر است. در سالهای دور جد مهران به همراه گروهی بزرگ به یک سیاره ای مشایه زمین در دوردست سفر کرده بودند و حالا او آرزوی سفر به این سیاره را در سر می پروراند.
📗 #داستانهایی_درسالیانی_نچنداندور
✍🏻 #کوروش_هدایتی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
شب بود و نسیم خنکی شاخ و برگهای درختان پارک را تکان می داد. مهران و لاله روی نیمکت در گوشه ای دنج و آرام نشسته و به بگو بخند مشغول بودند در حالی که آسمان پر ستاره در پیش چشمانشان نمایان بود و درخت انار از پشت نیمکت شاخ و برگ خود را به بالای سر آنها می رساند. در آن محیط دنج و آرام فقط صدای وزش باد و صحبتهای مهران و لاله سکوت را می شکست. مهران آن شب با کلی ذوق و شوق از امید و آرزوهای خود برای لاله می گفت. تمام آرزوهای مهران، تمام امیدهایش در یک ستاره جمع شده بود. ستاره ای که دنیایی بهتر را نوید می داد و مهران چنان از سفر به این ستاره (سیاره) می گفت که گویی دسترسی به این ستاره از انارهای روی درخت در چند قدمی آنها آسان تر است. در سالهای دور جد مهران به همراه گروهی بزرگ به یک سیاره ای مشایه زمین در دوردست سفر کرده بودند و حالا او آرزوی سفر به این سیاره را در سر می پروراند.
📗 #داستانهایی_درسالیانی_نچنداندور
✍🏻 #کوروش_هدایتی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب
-فک میکنی چه عاملی باعث شد که انسان های اولیه بر موجودات دیگه برتری پیدا کنند؟؟
📗 #هوش_جهان
✍🏻 #شاهین_قاضینژاد
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
-فک میکنی چه عاملی باعث شد که انسان های اولیه بر موجودات دیگه برتری پیدا کنند؟؟
📗 #هوش_جهان
✍🏻 #شاهین_قاضینژاد
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷