Telegram Web Link
📚بخشی از کتاب

با خودم عهدکرده‌ام شاد باشم.
بی‌خیالِ قضاوت‌ها، حسادت‌ها، دشمنی‌ها و کینه‌ورزی‌ها،
بی‌خیالِ مشکلات و نداشته‌ها،
بی‌خیالِ هرچیز که دلم را می‌رنجاند،
بی‌خیالِ هرچیز که لبخند را از صورتم می‌دزدد...
متمرکز می‌شوم روی داشته‌هایم،
به‌جای دشمنی‌ها و حسادت‌ها؛
دوستانم را می‌بینم... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی‌ام دارند.
به‌جای مشکلاتم؛
به موفقیت و شادی‌های پیش رو و پشت سرم چشم می‌دوزم.
و می‌خندم ... از تهِ دلم می‌خندم...
من اگر هیچ هم نداشته باشم، خدایی دارم که برای شادی و لبخندِ من، همه جوره حمایتم می‌کند،
به‌جای همه، به خدایی تکیه می‎‌کنم که بی‌منت، روزی‌ام می‌دهد و بی‌منت، هوای بیقراری‌ام را دارد.
من باخودم عهد کرده‌ام شاد باشم؛
و این بزرگ‌ترین گامِ موفقیتِ من است...

📗 #بدون‌_بال_پرواز
✍🏻 #نرگس_صرافیان_طوفان
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
داستانی از دل استرالیا
مگی از کودکی شیفته و عاشق پدررالف می شود و پدررالف شیدای آنچه که می اندیشید و این داستان ستیزی است بین فراز جویی، جاه طلبی و عشق و سرانجام آن...

📗 #پرنده_خارزار
✍🏻 #کالین_مکالو
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
برشی از کتاب

📗 #قدرت_ایمان_عشق
✍🏻 #ریچارد_دورهام
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
فالون دختر هیجده‌ساله‌ای که در یک آتش سوزی دچار زخم‌های روی بالاتنه و صورتش شده است در نهم نوامبر، روزی که تصمیم دارد شبش لوس‌آنجلس را برای شروع یک زندگی دوباره به مقصد نیویویرک ترک کند با پدرش که یک بازیگر هالیوودی است در رستورانی قرار می‌‌گذارد. رابطه فالون با پدرش خوب نیست زیرا او مادرش را ترک کرده و تا به حال با دو زن رابطه داشته است. درست لحظه‌ای که پدر فالون شروع به صحبت درباره ازدواج سوم خودش با زنی می‌کند، بنتون جیمز کسلر، یک رمان‌نویس جوان که حرف‌های آن دو را می‌شنیده، سر میز آنها می‌آید و وانمود می‌کند دوست‌پسر فالون است. فالون ابتدا جا می‌خورد اما سریع خودش را با او هماهنگ می‌کند.... بعد از این ملاقات آنها یک روز را باهم می‌گذرانند و داستان پرماجرای زندگی فالون و روند آشنایی‌ آنها الهام‌بخش بن برای آغاز رمان جدیدش می‌شود.

📗 #نهمین_روزاز_ماه‌نوامبر
✍🏻 #کالین_هوور
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب

لوکرس با تقلا از کنار ویترین بزرگ عبور کرد که تعداد زیادی
شیشه طلایی بزرگ در داخل آن سو سو میزدند.
سپس از کنار پسر بزرگش عبور کرد ، یک پسر ۱۵ ساله لاغر و استخوانی که همیشه ناخنها و لبهایش را می جوید و اکنون
سرش باند پیچی شده بود .کنار او مریلین ۱۲ ساله ایستاده بود.
یک دختر با اضافه وزن شدید که بدون توجه به اطرافش بر روی
چهار پایه فرو افتاد بود.او می توانست با یک بار باز و بسته کردن
دهانش کل جهان را ببلعد!

📗 #مغازه_خودکشی
✍🏻 #ژان_تولی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
برشی از کتاب

📗 #ناخوانده_درغبار
✍🏻 #ویلیام_فاکنر
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب

دو تا پسر دارم که امروز به خودشون نشون داده‌ن که مَرد شدن. دو نفری که مسئولیت‌پذیری نشون دادن و تصمیم گرفتن. رنج انتخاب رو به جون خر..یدن؛ می‌دونین که این یعنی چی؟ یعنی انتخاب کردن چیزیه که راه گلوتون رو می‌بنده و خفه‌تون می‌کنه، نه انتخابی که بالاخره می‌کنین. وقتی می‌فهمین که صرف نظر از انتخابی که می‌کنین قراره شب‌ها بیدار بمونین و خودتون رو ش..کنجه بدین و از خودتون بپرسین انتخابی که کردین درست بوده یا نه. می‌تونستین از این قضیه فرار کنین، اما با این انتخاب سختی که پیش روتون بوده رو‌به‌رو شدین. اینکه بذارین سگ زنده بمونه و زجر بکشه یا بذارین بمیره و قا..تلش بشین. فرار نکردن اون‌هم وقتی با انتخابی مثل این روبه‌رو می‌شین، نیاز به شجاعت داره.

📗 #قلمرو
✍🏻 #یو_نسبو
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب

بعضی چیزها را نمی‌شود گفت. بعضی چیزها را احساس می‌کنید. رگ و پی شما را می‌تراشد، دل شما را آب می‌کند، اما وقتی می‌خواهید بیان کنید می‌بینید که بی‌رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را می‌فشارد، در آن نیست.

📗 #چشم‌هایش
✍🏻 #بزرگ‌علوی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
برشی از کتاب

📗 #ریگ_روان
✍🏻 #استیو_تولتز
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
مترسک.pdf
556.2 KB
اکثرا مترسک‌هایی هستیم که با زشتی‌ها و موهومات دنیا خو گرفته ‌یم. مغلوب جبر روزگار شده‌ایم و خسته تکرار. بدی‌ها را تحمل می‌کنیم تا شاید دنیای دیگری باشد که بتوانیم حق خود را بستانیم، دریغ از اینکه آن کسی که در این دنیا برد و خورد در آن دنیای دیگر نیز در صورت وجود رویه خود را ادامه می‌دهد. دل بستن به آنچه ما را از رفتن باز می‌دارد تنها باعث نابودی ما می‌شود، باید رفت تا خرافات را مغلوب کرد، ماندن یعنی مُردن. دل‌سپردن به افکار پوسیده دیگران، تن دادن به ناآگاهی آنان ما را به جنون خواهد کشاند، جنونی که وحشتناک‌تر از مرگ است.

📗 #مترسک
✍🏻 #امیداسماعیلی

@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚برشی از کتاب

گوتز: من همانطور که تو را می‌بینم، راهم را هم می‌بینم. خدا نور هدایت به من عنایت کرده است.

ناستی: وقتی خدا ساکت است، می‌توان هر ادعایی را به او نسبت داد.


📕#شیطان_و_خدا
#ژان_پل_سارتر

@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚معرفی کتاب
برای این مردم، هرگز خودت را تغییر مده!
چـون ایـنـان هــر روز تـو را بـه یـک شـکـل
میخواهند، شکل تصورات غلطشان که فکر
می کنند تنها حقیقت درست جهان است ...

✍🏻#هرتا_مولر


@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📝معرفی کتاب

خانـه‌ی تـو آنـجـایی نـیست کـه در آن متولد
می‌شوی! خـانـه‌ی تـو آنجا است که وقتی به
عـقـل می‌رسی و می‌توانی تصمیم بگیری که
چه چیز را دوست داری و چه چیز را دوست
نـداری، بـرای بقیه‌ی سال‌هـای عمرت انتخاب
می‌کنی ...

✍🏻#اوریانا‌فالاچی

@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
کتاب دسته دلقک ها، رمانی نوشته ی لویی فردینان سلین است که نخستین بار در سال 1944 به چاپ رسید. سلین در این رمان به کاوش در ترس ها و اضطراب های ناشی از دنیایی پرآشوب می پردازد. قهرمان داستان که تشابهات زیادی با خود سلین دارد، در دنیای زیرزمینی و کابوس وار لندن طی سال های جنگ جهانی اول زندگی می کند. او در این جهان پرهرج و مرج و رنج آور با انواع و اقسام شخصیت هایی همچون دلالان، شعبده بازان، افسران پلیس و تبهکاران آشنا می شود و زوال روحی خود و جامعه ی پیرامونش را به نظاره می نشیند. لویی فردینان سلین، جهان وهم آلود این شخصیت را آنچنان پرجزئیات و دقیق توصیف می کند که واقعیت دنیای شناخته شده ی مخاطبین، با چالشی تفکربرانگیز رو به رو می شود.

📗 #دسته_دلقک‌ها
✍🏻 #لویی_فردینان_سلین
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
رمان حضرت بیقرار من به قلمی ساده شیوا و روان
مخاطب را در فضایی گرم و صمیمی به دام خودش می اندازد
فضای رمان درست شبیه رمان های دهه هشتاد سراسر پر است از احساسات مختلف
داستان شما را در فضاهای مختلف با خودش همراه می‌کند
شروع داستان در شهر شیراز اتفاق می افتد
و آرام بودن فضای اولیه مخاطب را به علامت سوالی بزرگ‌همراه می‌کند که این همان نقطه عطف ماجراست و شروع اتفاقی بزرگ
چرا که ما قرار است با خواندن این داستان حس های مختلف را کنار هم‌تجربه کنیم
از زیباترین حس که دوست داشتن و دوست داشته شدن باشد
تا نفرت و انتقام که عجیب ترین حس در وجود انسان است.

📗 #حضرت_بیقرار_من
✍🏻 #سمانه_حسینی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
برشی از کتاب

📗 #رنگ_عدالت
✍🏻 #هارلن_کوبن
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
رمان اِلیا یک روایت معمایی و غیرقابل پیش بینی که با مفاهیم فلسفی،سیاسی و اجتماعی آمیخته شده. داستانی که نگاه شما رو به دنیا و انسان ها عوض میکنه و در عین حال شباهت زیادی به وضعیت این روز های زندگی ما داره. اگر به دنبال یک داستان جذاب و مفهومی هستید رمان اِلیا رو از دست ندید.

📗 #الیا
✍🏻 #مجتبی_صادقلو
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
یه کتاب معمایی پلیسی نیست، اما هیجان انگیزه ...!ماجرای پسری دبیرستانی به نام کوروش ایران نژاد که تصمیم میگیره دنیا رو تغییر بده و دوستش با هک کردن سایت های آمریکایی ،ایده اش رو برای رئیس جمهور آمریکا می‌فرسته و رییس جمهور آمریکا ازش دعوت میکنه ولی یک روز توسط افرادی که خودشونو مامور اطلاعات ایران معرفی میکنند ، دستگیر میشه و کلی اتفاقات عجیب براش می افته.

📗 #بر_فراز_دنیا
✍🏻 #محمدحسین_طهرانی
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
برشی از کتاب

📗 #اگرحقیقت_این‌باشد
✍🏻 #کالین_هوور
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
📚بخشی از کتاب

خرِ ما از کُرگی دم نداشت. گفتم بیشتر از این زن بیچاره را اذیت نکنم دو هفته اش ،گذشته بقیه اش را هم یک گلی به سرم می‌گیرم یادم داد چطور با آپ همان واتس آب که می‌گفت جوری زنگ بزنم که تصویر هم داشته باشد. گوشی‌ام زنگ می‌خورد. مریم است می‌پرسد .کجایی می‌گویم آمده‌ام بهشت زهرا سر قبر جواد. بعد هم غر می‌زنم سرش که چرا یک سر به این برادرش که دستش از دنیا کوتاه است نمی‌زند بهانه می‌آورد بعد هم دعوتم می‌کند خانه‌اش برای شام می‌گویم بگذارد برای یک وقت
دیگر چون فردا چهلم بهفر است و باید از اینجا بروم خانه‌ی فخری همان فردای خاکسپاری سنگ قبر بهفر را سفارش داده بودم فخری خودش شعرش را از قبل انتخاب کرده بود گفته بود که سنگش از بهترین نوع و مشکی باشد با نوشته‌های طلایی دورتادور سنگ هم دولبه باشد...

📗 #کاش_بوی_سگ‌مرده_میداد
✍🏻 #دلارام_دلنواز
@ketabshoma
🍷🍷🍷🍷🍷🍷
2024/09/29 23:23:57
Back to Top
HTML Embed Code: