حدود ساعت سه
تو را تا لحظهٔ آخر نگاه من صدا میزد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا میزد
حدود ساعت سه، جان من میرفت آهسته
برای غرق در دریا شدن میرفت آهسته
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع، ای دریای غیرت! خیمهها با من
تمام راه برپا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم، شکستم بیصدا در خود
شکستم بیصدا در خود که باید بیتو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید...
#عاشورا
#حمیدرضا_برقعی
محرم ۱۴۴۵
تو را تا لحظهٔ آخر نگاه من صدا میزد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا میزد
حدود ساعت سه، جان من میرفت آهسته
برای غرق در دریا شدن میرفت آهسته
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع، ای دریای غیرت! خیمهها با من
تمام راه برپا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم، شکستم بیصدا در خود
شکستم بیصدا در خود که باید بیتو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید...
#عاشورا
#حمیدرضا_برقعی
محرم ۱۴۴۵
💠 تو یوسف میشوی!
💬 رهبرانقلاب: بنده در طی مبارزات، خوابهای عجیبی دیدم که یکیشان درسال ۱۳۴۶ است. در آن زمان، وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت برای مبارزان بود و جز چند تن، بقیه عرصه را رها کردند. در آن شرایط، خواب دیدم که امام خمینی وفات کرده و پیکرشان در یکی از خانههای نزدیک خانه پدرم درمشهد بر زمین است.
دردی جانکاه قلبم را میفشرد؛ تابوت را روی دوش گرفتیم؛ در بین انبوه تشییعکنندگان، بسیاری از علما بودند اما چیزی که بر درد من میافزود، این بود که برخی از علما بدون هیچ اندوهی با هم صحبت میکردند و میخندیدند.
پیکر امام به آخر شهر رسید؛ بیشتر افراد بازگشتند و فقط ۲۰نفر ماندند. پیکر امام را به بیرون از شهر برده و به تپهای رسیدند؛ اما بیشتر تشییعکنندگان، در پایین تپه ماندند.
جنازه را با ۵نفر بالای تپه برده و روی تپه قرار دادیم. من پایین پای امام رفتم تا با او وداع کنم؛ اما ناگهان امام، انگشت سبابهٔ دست راستشان را به سمت بالا حرکت داد و با چشمان بسته شروع کرد به نشستن،تا اینکه انگشت اشارهاش را بر پیشانیم قرار داد و دو بار گفت: "تو یوسف میشوی!"
کتاب «خون دلی که لعل شد»/ص۲۶۲
@ketabe_khoub
💬 رهبرانقلاب: بنده در طی مبارزات، خوابهای عجیبی دیدم که یکیشان درسال ۱۳۴۶ است. در آن زمان، وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت برای مبارزان بود و جز چند تن، بقیه عرصه را رها کردند. در آن شرایط، خواب دیدم که امام خمینی وفات کرده و پیکرشان در یکی از خانههای نزدیک خانه پدرم درمشهد بر زمین است.
دردی جانکاه قلبم را میفشرد؛ تابوت را روی دوش گرفتیم؛ در بین انبوه تشییعکنندگان، بسیاری از علما بودند اما چیزی که بر درد من میافزود، این بود که برخی از علما بدون هیچ اندوهی با هم صحبت میکردند و میخندیدند.
پیکر امام به آخر شهر رسید؛ بیشتر افراد بازگشتند و فقط ۲۰نفر ماندند. پیکر امام را به بیرون از شهر برده و به تپهای رسیدند؛ اما بیشتر تشییعکنندگان، در پایین تپه ماندند.
جنازه را با ۵نفر بالای تپه برده و روی تپه قرار دادیم. من پایین پای امام رفتم تا با او وداع کنم؛ اما ناگهان امام، انگشت سبابهٔ دست راستشان را به سمت بالا حرکت داد و با چشمان بسته شروع کرد به نشستن،تا اینکه انگشت اشارهاش را بر پیشانیم قرار داد و دو بار گفت: "تو یوسف میشوی!"
کتاب «خون دلی که لعل شد»/ص۲۶۲
@ketabe_khoub
Forwarded from فرهنگی مترو
🔸سازههای کتاب ایستگاه میدان ولیعصر(عج) محرمی شد
🔸همزمان با فرارسیدن ماه محرم، ماه سوگواری عزای سرور و سالار شهیدان با هدف آشنایی مسافران با سیره امام حسین علیهالسلام و چرایی قیام کربلا، سازههای حجمی کتاب در ایوان انتظار با موضوعات مرتبط با سیدالشهدا علیهالسلام در معرض دید شهروندان قرار گرفت.
🔸کتابهای آینهداران آفتاب، پنجرههای تشنه، قیام حسین علیهالسلام، نامیرا و فتح خون، که شهروندان میتوانند برای آشنایی بیشتر با کتاب و تهیه آن از طریق اسکن بارکدی که روی آنها تعبیه شده است، اقدام کنند.
🔸این سازهها علاوه بر انتشار حال و هوای حسینی در مترو تهران به ارتقاء فرهنگ کتابخوانی و افزایش سرانه مطالعه نیز کمک میکنند.
ایتا | بله | اینستاگرام |
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سالک و مسلک یکی است.هر کسی رونده ی راه خود است و راه، همان نفس است. راه، بیرون از نفس تو نیست که آن را بیابی و بر آن راه بروی. تو در خودت راه خواهی رفت و من در خودم و هر کسی در نفس خود. سالک و مسلک متحد است. آن که تو را به راه حق می خواند، در حقیقت تو را به درونت می کشاند که" من عرف نفسه، فقد عرف ربه" و ذکر و ورد، راهی است برای بازگرداندن تو به حقیقت خودت.
🌴🌴🌴
#نخل_و_نارنج
🌴🌴🌴
#نخل_و_نارنج
✍️حکایت
🔹روزی خلیفه زمان، بهلول را احضار کرد
و گفت؛ خوابی دیده ام و میخواهم تعبیرش کنی
بهلول گفت؛ چیست؟!
خلیفه گفت؛ خواب دیده ام به جانور ترسناکی تبدیل شده ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود میبینم، در هم می شکنم و می بلعم!
بگو تعبیرش چیست؟
بهلول گفت؛ من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم...!!
🔹روزی خلیفه زمان، بهلول را احضار کرد
و گفت؛ خوابی دیده ام و میخواهم تعبیرش کنی
بهلول گفت؛ چیست؟!
خلیفه گفت؛ خواب دیده ام به جانور ترسناکی تبدیل شده ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود میبینم، در هم می شکنم و می بلعم!
بگو تعبیرش چیست؟
بهلول گفت؛ من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم...!!
انسان با قطب و محوری که از خدا یا هوی، برای خودش فرض می کند، به خودش محوریت می بخشد و سایر آرزوهای او از این محور انشعاب پیدا می کند.
💢 کتاب تربیت کودک دینی
🖌آیت الله حائری شیرازی
@ketabe_khoub
💢 کتاب تربیت کودک دینی
🖌آیت الله حائری شیرازی
@ketabe_khoub
با زبان گریه از دنیا شکایت میکنم
از لب خندان مردم نیز، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنار دیگران احساس غربت میکنم
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر کس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا از خویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بیهمزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم
#سجاد_سامانی
از لب خندان مردم نیز، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنار دیگران احساس غربت میکنم
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر کس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا از خویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بیهمزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم
#سجاد_سامانی
Armaghane Tariki ~ UpMusic
Mohammad Esfahani ~ UpMusic
چه در دل من چه در سر تو من از تو رسیدم به باور تو
تو بودی و من به گریه نشستم برابر تو به خاطر تو💔
به گریه نشستم بگو چه کنم …
#محمد_اصفهانی
#ارمغان_تاریکی
#موسیقی
@ketabe_khoub
تو بودی و من به گریه نشستم برابر تو به خاطر تو💔
به گریه نشستم بگو چه کنم …
#محمد_اصفهانی
#ارمغان_تاریکی
#موسیقی
@ketabe_khoub
📚نام کتاب: شنام
🖋نویسنده: کیانوش گلزار راغب
📑انتشارات: سوره مهر
📓تعداد صفحات: ۲۸۰
📖توضیحات
کیانوش گلزار راغب در کتاب شنام به شرح خاطرات خود از دوران اسارتش به دست کومله میپردازد. تجربههای متفاوت نویسنده از جنگ و اسارت موجبات بدیع بودن این کتاب را فراهم آورده. به نحوی که در این اثر عشق، شوخی، جنگ، اسارت و ... به هم آمیخته می شوند و تصویری دیگرگونه از جنگ ارائه می دهند.
📗📘📙
@ketabe_khoub
🖋نویسنده: کیانوش گلزار راغب
📑انتشارات: سوره مهر
📓تعداد صفحات: ۲۸۰
📖توضیحات
کیانوش گلزار راغب در کتاب شنام به شرح خاطرات خود از دوران اسارتش به دست کومله میپردازد. تجربههای متفاوت نویسنده از جنگ و اسارت موجبات بدیع بودن این کتاب را فراهم آورده. به نحوی که در این اثر عشق، شوخی، جنگ، اسارت و ... به هم آمیخته می شوند و تصویری دیگرگونه از جنگ ارائه می دهند.
📗📘📙
@ketabe_khoub
Forwarded from راز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺اگر حسین بن علی بود میگفت: اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمرِ هزار و سیصد سال پیش مُرد، شمرِ امروز را بشناس.
#اسرار
▫️«برنامه تلویزیونی راز»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دیدار دوست
دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود، نه به خفتن و نه به گشتن و نه به خوردن؛ الا به دیدار دوست که «لِقاءُ الخَلیل شِفاءُ العلیل»
📖فیه مافیه
دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود، نه به خفتن و نه به گشتن و نه به خوردن؛ الا به دیدار دوست که «لِقاءُ الخَلیل شِفاءُ العلیل»
📖فیه مافیه
از خود رمیدن
گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد. نمی دانست که از خود می رمد.
همه ی اخلاق بد ـ از ظلم و کین و حسد و حرص و بی رحمی و کبر ـ چون در توست، نمی رنجی؛ چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی.
📖فیه مافیه
گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد. نمی دانست که از خود می رمد.
همه ی اخلاق بد ـ از ظلم و کین و حسد و حرص و بی رحمی و کبر ـ چون در توست، نمی رنجی؛ چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی.
📖فیه مافیه