Telegram Web Link
#کتاب_خوب
.
دست از نوشتن بر نمی دارم. گاهی فکر می کنم این طور نیست که همیشه وجود مکتوب یک واقعه پس از واقع شدنش در عالم خارج خلق شود. نوشتن یک واقعه رخ نداده، گاهی مقدمه وجود خارجیِ آن واقعه است. می توان قصه هایی را یافت که سال ها بعد تحقق یافته اند. قصه هایی که نخستین شکل تحققشان، یک رویا در خیال صادق و شفاف یک مومن بوده و سال ها بعد تاریخ را دیگرگون کرده است.

🍃
به این جمله امام می اندیشم که "عالم خیال که مبدا الهام های گاه و بیگاه برای نوشتن و سرودن و نواختن است، حقیقتی مستقل دارد، متعالی تر از دنیایی که محدود به لمس و بُعد و زمان است. به منشا اصلی پدیده ها توجه کن تا شوکت ماده و ماده پرستان کافرت نکند."
🍃

و من عالم خیال را جدی می گیرم؛ چنان جدی که گویی فرصتی است برای دیدن آنچه قطعا در آینده رخ خواهد داد، و الهام های گاه و بی گاه را همچون سروده های فرشتگان الهی می دانم که پنهانی و با لطافت در عمق جانم زمزمه می شود. الهام ها را ارج می نهم و آن ها را به شرافت کتابت، ثبت می کنم که بماند.
#ارتداد

لینک تهیه کتابِ ارتداد از نمایشگاه کتاب👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/h12491
🌱🌱🌱
@ketabe_khoub
📚 کتاب خوب
Photo
_عشق به بازار روزگار برآمد،
دمدمه حسن آن نگار برآمد
عقل که باشد کنون چو عشق خرامید؟
صبر که باشد کنون چو یار برآمد؟
نام دلم بعد چند سال که گم بود
از خم آن زلف مُشک بار برآمد

شیخ بیت آخر را میان اشک و لبخند تکرار می کرد و شانه های سید علی شوشتری را می فشرد.

شب زمستانی به سحری بهاری بدل شده بود. سرما جای خود را به گرمایی مطبوع داده بود که از شعله شوق زبانه می کشید. قلب شیخ به شعف آمده و جان تازه گرفته بود. نمی دانست چه مدت است که شانه به شانه سید علی قدم می زند. سید علی آرام و با طمانینه سخن می گفت و شوق می آفرید و جان می افزود. او قدری جوان تر از شیخ بود؛ ولی چونان کسی که در ذره ذره ی عمر شیخ همنشین فکر و خیالش بوده باشد، تقویم تاریخ شیخ را ورق می زد و راز می گشود.

_تمام رویاهای تو، آن ها که به دریایی در نجف ختم می شد، صادق بود.
_اگر نبود، تو را از صدا و چشم هایت نمی شناختم.
_سال ها منتظر چنین شبی بودم. خداوند عجب طرحی برای عاشقان ریخته؛ من را با جرقه نگاه ملا قلی جولای دزفولی آتش می زند و به نجف می فرستد و تو را با کلمه ای که از دهان صدرالدین کاشف بیرون می آید آواره می کند...
_تو دعای مستجاب منی سید! دعا همان لحظه که از در خانه سید صدرالدین بازگشتم مستجاب شده بود، ولی گویا برای امروز ذخیره اش کرده بودند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹


لینک خرید کتابِ نخل و نارنج از نمایشگاه کتاب 👇👇👇👇👇👇

https://b2n.ir/m95251
🌴🍊نخل و نارنج
لینک خرید کتابِ ماجرای فکر آوینی از نمایشگاه کتاب 👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/h73393
🔹صدق شالوده کار است. از این جهت که طبق روایت مذکور، وقتی از حضرت سوال کردند" چه کاری را انجام دهیم که بهشتی شویم؟" فرمود:" صدق سبب بهشتی شدن است."
به قول حکیمانه شاعر: " صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست."

🔹آنگاه حضرت استدلال کرد و فرمود:" به دلیل اینکه وقتی انسان صادق بود، نیکوکار می‌شود." دنباله راستی، درستی و درست کاری است؛ یعنی اگر از انسان کار خوبی( عمل بِرّی) سر می زند، این صدق اوست و تا انسان صادق نباشد عمل بری از او سر نمی زند.

🔹اینجا نکته بسیار مهمی وجود دارد و آن اینکه اگر کسی کار خوبی هم انجام دهد، ولی صدق نداشته باشد، آن کار بِرّ محسوب نمی شود و آن عمل، عمل بر نیست؛ پس تا صدق ندارد عمل بر هم ندارد.

#تحجر_گرایی
🎎
🎋کمی سرگرم تماشای پیرزن ها و پیرمردهای ژاپنی می شوم. واقعاً تماشایی هستند. متوسط قد آنها از متوسط قد گروه ما بی اغراق نیم متر کوتاه تر است.

🎋 نه می خندند و نه غر می زنند و نه هیچ حالت دیگری در چهرۀ آنها قابل تشخیص است. شبیه ایموجی پوکر فیس(😐) فقط به نقطه ای خیره مانده اند. تعدادشان خیلی زیاد است. انگار که این پرواز مخصوص سفر یک خانه سالمندان ژاپنی باشد.

🎈لینک خرید کتاب از نمایشگاه کتاب

https://b2n.ir/f67132
والشمس و ضحاها

🌾آیا او می درخشید و می فروزید یا من می تابیدم؟ آیا من به قدرت او حیات داشتم و جهان را روشن می کردم یا او بود که به من و ستاره ها و کهکشان ها از تشعشعات خویش نور می داد؟
آیا او به من محتاج بود یا من در هستیِ خویش و تمنای بودن و درخشیدن و روشن کردنِ عالم، فقیر درگاه او بودم؟
او بود که وقتی من و تمام سیاره های چرخان در گرداگرد وجودم نبودیم، معنای هستی را به ملائکه الله ذره ذره می چشانید!

🌾 سالیان مدیدی که به سوی آن کره خاکی علی الدوام در حال تابیدن بودم، مردمان بسیاری آمده اند و رفته اند. اشک ها، غم ها، شادی ها، خنده ها، خون ها، غارت ها، چپاول ها و خودخواهی های مردمان، هر روز از این زمین خاکی در صفحه وجدان تاریخ حک شده است.
از مهم ترین پهنه های روی آن، سرزمین هایی نزدیک به هم در کشوری به نام عراق بود، که شگفت انگیزترین کینه ها و قتل ها، و در مقابل، درخشان ترین طلوع های عشق در تاریخ انسانیت، در آنجا تحقق یافته است.


🌾در این بین، نجفِ اشرف ستاره ای بود که تلالوش، جبین هفت مُلک زمین و آسمان را درخشان می کرد. آسمانیان بهتر از زمینیان می دانند که هر صبح، سراسر کیهان، هستیِ خویش را از آشیانه مشیت الهی در نجف اشرف می گیرد.
در مملکت آسمان ها، بیش از هزار سال در این دوره از ادوار وجود انسان روی زمین، گرداگرد آن حرم شاهد مردمانی بودیم که خویشتن را همچون بومی به دستِ قلم الهی نقاشی می کردند.


🌾چه شگفت آور بود جان هایی که در این اتصال به آن حقیقت مکتوم، فانی در تجلی خورشید می شدند. در آن برهه از تاریخ که مکتبی که بعدها آن را مکتب نجف نامیدند به همتِ عمل و مجاهدت ها و خون دل خوردن های پیاپی سلسله ای از فقیهان عارف شیعه در حال شکل گرفتن بود. بنیان هایی از معنویت برای سالیان دور، همچون میخ هایی بر زمین حقیقت کوفته می شد تا لب تشنگانی که عطش نابودی خویش در مرکز هستی داشتند، بی نصیب از این گوهر نمانند.

🌾ملکوت و جبروت و لاهوت، شاهد صحنه بازی گردانی این علمای ربانی شدند که هر کدام در گوشه حجره ای نمور یا خانه ای محقر، در حال حفر سینه های خویشتن برای هم آغوشی با اقیانوس حقیقت اهل بیت علیهم السلام بودند...
👇👇
🌾در آن سالها از بلندای طاق این گنبد دوار، شاهد جوشش چشمه ای از حیات در قاب مردی در بین علمای نجف شدم که همچون عمود نوری، از زمین تا عالم لاهوت درخشیدن گرفته بود.

🌾گویا جان هایی که به او متصل می شدند و در این راه نه تنها دل خوش به این اتصال بلکه اهل عمل به کلام او می شدند، ذره ذره همچون آتش زیر خاکستر، هستی خویش را در وجود امیرالمومنین، سلطان سلاطین ملک و ملکوت و والی غیب و شهود، فانی می کردند.

🌾 آسمانیان بر آن حریم ملکوتی و اتصالِ آن جان های شیفته به حق تعالی، رشک می بردند و هر روز و شب و هر لحظه تماشاگرِ جهاد نفس گیرِ آنها در خلوت ها و جلوت ها و آمد و شد ها بودند.
با اینکه مردمِ زمین متوجه نبودند، جزئیات از چشم تیزبین آسمانیان از قلم نمی افتاد.

📚کهکشان نیستی
محمد هادی اصفهانی
🇮🇷

ساعت نه صبح هواپیمای پاریس_ تهران در فرودگاه مهر آباد نشست. حس و حال بی نظیری بود. مردم خوشحال بودند و به هم تبریک می گفتند.

🌸🌸🌸🌸🍃
یک عده با تاج های گل آمده بودند. زن های چادری و زن های بی حجاب، مردهای ریشو و مردهای کراوات زده، همه و همه، چشم انتظار دیدن رهبرشان بودند.


🌸🌸🌸🌸🍃
پلاکاردهای "مرگ بر بختیار" و " درود بر خمینی" تمام خیابان آیزنهاور و دور تا دور میدان شهیاد را پُر کرده بود.


🌸🌸🌸🌸🍃

🇮🇷🇮🇷حجره شماره دو

💠۱۲ بهمن سالروز ورود امام خمینی به ایران گرامی باد.
💠سال های پنجاه و شش و پنجاه و هفت نگرانی و شک در چشم های همه دو دو می زد. از همه بیشتر من آن را در چشم های متلاطم دریا می دیدم. اما آن اواخر بعد از فرار شاه، اشتیاق بر نگرانی غلبه کرده بود و دلهره و اشتیاق در هم می آمیخت.

💠دریا، گاه سربلند می کرد و درباره آینده چیزهایی می پرسید، درباره آینده دور حتی، درباره نقطه اتصال نهضت خمینی با ظهور منجی موعود. کلافه بود که چرا نمی توان از روی تاریخ پرید و مقدمات را زودتر و فشرده تر محقق کرد.

🚫ارتداد

@ketabe_khoub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️
دریغا که در همراهی هر امام حقی، رنجی نهفته است که سیاه‌لشکر حامیان را باز با این پرسش ناگهانی دهشتناک می‌آزماید: « آیا این انتخاب به رنجی که در پی دارد می‌ارزد؟»
🔥ارتداد
#وحید_یامین_پور
📕@ketabe_khoub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️
احمد می دانست که گاه بی کلگی ها و تهورهای نامتعارف من دلیلی جز این نداشت که از دریا یک دست مریزاد بشنوم. او مرا سراپا نگه داشته بود...

🔥ارتداد
📕@ketabe_khoub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️
خدا در کمین می نشیند و گاه با یک عصیان شکل حادثه را عوض می کند...

🔥ارتداد
📕@ketabe_khoub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️
ما مبارزه می کردیم؛ چون فقط به رهایی فکر می کردیم. طرح کلی آینده در تخیل ما بود و چون شهری که چراغ هایش از دور می درخشید، خیال ما را به خود مشغول می کرد.
سید علی یکبار گفته بود:" آینده را در آینده خواهیم ساخت. آینده با قدم های ما روشن خواهد شد، هر چند از هم اکنون در تاریکی مطلق باشد. تنها شرطش این است، برای قدم هایی که برمی داریم، دلیلی پاک و قابل دفاع داشته باشیم.

🔥ارتداد
📕@ketabe_khoub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️
یونس همه چیز تمام شد!
🔥ارتداد
📕@ketabe_khoub
🟥سلام دوستان
از این پس می تونید در مورد هر پست ری اکشن و نظر بدید.

@ketabe_khoub
🇮🇷به ایمان قسم ، به عشق ، به آزادی ، به حقیقت ، به شرف و به خدایی خدا قسم که در قلب آنکس که خانه اش را می خواهد ، زادگاهش را دوست دارد و حُبّ وطن فراوان دارد، همیشه نوری هست ، همیشه چراغی، همیشه شعله ای ، آفتابی ، روشنایی بی پایانی ...

🇮🇷در قلبش، همیشه در تاریکترین لحظه های ناامیدی ، امیدی هست ...
در متن سنگین ترین دردها ، برایش راهِ درمانی هست ...
در اندوه و عذاب بی پایان ، سبکبالی و نشاطی هست ...
در فقر ثروتی هست ؛ در اسارت ، عطر نجاتی هست ، در دم مرگ ، روشنایی توکلی هست ...

🇮🇷به فرزندان خود اگر به راستی خواهان خوشبختی عمیق آنها هستید و اگر می خواهید که در قلب های شان همیشه مهری باشد ، عطوفتی ،  صفایی ، شوقی و سلامت آرامش بخشی ، حُبّ الوطن را بیاموزید ...

#نادرابراهیمی
#نادر_دوست_داشتنی_ما
#وطن
#ایران
#حب_الوطن
#بیست_و_دوم_بهمن_۱۴۰۰
#بر_جاده_های_آبی_سرخ
2024/10/01 13:44:43
Back to Top
HTML Embed Code: