Audio
☄ «چیستی، ضرورت و امکان جامعهشناسی کاربردی با رویکرد فرود به زمین»
🔻دکتر مریم حسینی فر
🔸بخش اول
@kavosh_garan
🔻دکتر مریم حسینی فر
🔸بخش اول
@kavosh_garan
Audio
☄ «چیستی، ضرورت و امکان جامعهشناسی کاربردی با رویکرد فرود به زمین»
🔻دکتر مریم حسینی فر
🔸بخش دوم
@kavosh_garan
🔻دکتر مریم حسینی فر
🔸بخش دوم
@kavosh_garan
شاید یک انقلاب به خودکامگی فردی یا رژیمی ستمگر و دیکتاتور پایان دهد، اما انقلاب هرگز نمیتواند در شیوههای تفکر و اندیشه تغییراتی واقعی به وجود آورد.
#امانوئل_کانت
@kavosh_garan
#امانوئل_کانت
@kavosh_garan
☄تاریخ آموزگار زندگی است
✍عیسی عبدی، تاریخ پژوه
🔻تاریخ ، "راه یا راه های آینده است" که گویای پژواک گذشته در زمان حال برای خودیابی و ورود به امکان های دیگر در آینده است .در نگاه اول عبارت بالا، گزاره " گذشته چراغ راه آینده است" یا به تعبیر سیسرون، " تاریخ آموزگار زندگیست Historia Magistra Vitae" را به ذهن تداعی می کند.
🔻" تاریخ آموزگار زندگی است " برگرفته از De Oratore سیسرون روزگاری یکی از شالوده های تاریخ نگاری قرون وسطی و عصر رنسانس بود و بر این نکته دلالت می کرد که گذشته، بینش برای آینده ها در خود دارد.
🔻 در واقع، پل زدن به " آینده" در گزاره معروف" گذشته چراغ راه آینده است" که کمابیش عبارت سیسرون را تداعی می کند در گذشته غالبا به معنای تکرار در تاریخ بود . اما امروز در پرتو نگرش های مدرن از تاریخ، دلالت های چندگانه ای به خود گرفته و در حالت کلی دارای ایهام است. از دریچه معرفتی امروز، خوانش متفاوتی از آن، شکل گرفته است. در واقع، در معنای نوین، تاریخ دیگر، با وجود آموزندگی و عبرت آمیزی، تکرار پذیر نیست بلکه فهم پی در پی فرآیندها و دگرگونی هاست.
🔻هیچ واقعه ای که عینا در زمان خاصی روی داده در زمان های بعدی با همان ماهیت و موقعیت روی نداده و تکرار نخواهد شد. کشمکشی که میان دو امپراتور در یک دوره تاریخی روی داده با همان کیفیت و ماهیت تکرار نخواهد شد..زیرا مفهوم امپراتور و امپراتوری به دولت ملتها تحول یافته است. همین طور، با جهانی شدن، دولت ملتها وارد تحولات نوظهور دیگری خواهند شد.
🔻دیرزمانی در سده های دور و شاید هم اکنون کمابیش،تاریخ همان گذشته تلقی می شده یا می شود اما این تصور در نفس خود ضد تاریخی بود.به دلیل آنکه گذشته و تاریخ یکی نیستند و " گذشته" صرفا گذشته ای نیست که الگویی برای تکرار در آینده باشد بلکه اکنونیتی مستمر و پویاست که در پی گذشته ای پیش از خود به زمان کنونی راه یافته باشد تا بستر رویش امکان های دیگری در آینده باشد
🔻به تدریج با همین بینش نوین و با دگرگونی زایا در معرفت و شیوه نگاه به جهان، معرفت تاریخی از قید انحصاری گذشته درآمد و به تدریج به قلمرو زمان حال نزدیک و راهگشای فهم آینده شد.
🔻در تداوم آن، معرفت تاریخی کماکان و با گذشت زمان از این حالت فراتر رفت . " گذشته، اکنون و آینده " در افقی وسیع تر با هم در تعامل قرار گرفتند و شالوده های نوین " تاریخ" را شکل دادند. گویی، تاریخ در " اکنون" تجلی پیدا می کند .لذا رویکرد اکنونی به تاریخ، رمینه را برای شکل دادن به "تاریخ مسئله آمیز " یا به تعبیر مارک بلوخhistoire-,problème هموار کرد. یعنی در زمان حال، تاریخ مسئله مند می شود زیرا انسان زنده در افق تاریخ معاصر و جهان معاصر از خود و هستی اش پرسش می کند.
🔻این برداشت نوین به معنای آن بود که زمان های گذشته و" آینده های گذشته" در زمان حال به هم می پیوندند و با هم در گفتگو و کشمکش قرار می گیرند. زیرا در این برداشت، تاریخ دیگر، گذشته نیست بلکه تعامل میان زمان ها در اکنون ماست.
🔻گذشته در زمان حال ، با میانجی کنش انسان زنده ، امکان های ورود به آینده را شکل می دهد .با این تلقی ، زمان حال همیشه پویاست و تاریخ معاصر همواره گویای کل تاریخ است لذا به نظر می رسد که زمان حال به علت اینکه تجلی فرآیندهای در جریان است اساس فهم انسان از تاریخ را شکل می دهد
🔻به عبارت بهتر تاریخ همان تاریخ معاصر است اما همین تاریخ وجود مستقلی به لحاظ زمانی ندارد بلکه روندی است که در آن گذشته و حال به جریان افتاده و بالقوه رو به سوی آینده های ممکن دارند.
@kavosh_garan
✍عیسی عبدی، تاریخ پژوه
🔻تاریخ ، "راه یا راه های آینده است" که گویای پژواک گذشته در زمان حال برای خودیابی و ورود به امکان های دیگر در آینده است .در نگاه اول عبارت بالا، گزاره " گذشته چراغ راه آینده است" یا به تعبیر سیسرون، " تاریخ آموزگار زندگیست Historia Magistra Vitae" را به ذهن تداعی می کند.
🔻" تاریخ آموزگار زندگی است " برگرفته از De Oratore سیسرون روزگاری یکی از شالوده های تاریخ نگاری قرون وسطی و عصر رنسانس بود و بر این نکته دلالت می کرد که گذشته، بینش برای آینده ها در خود دارد.
🔻 در واقع، پل زدن به " آینده" در گزاره معروف" گذشته چراغ راه آینده است" که کمابیش عبارت سیسرون را تداعی می کند در گذشته غالبا به معنای تکرار در تاریخ بود . اما امروز در پرتو نگرش های مدرن از تاریخ، دلالت های چندگانه ای به خود گرفته و در حالت کلی دارای ایهام است. از دریچه معرفتی امروز، خوانش متفاوتی از آن، شکل گرفته است. در واقع، در معنای نوین، تاریخ دیگر، با وجود آموزندگی و عبرت آمیزی، تکرار پذیر نیست بلکه فهم پی در پی فرآیندها و دگرگونی هاست.
🔻هیچ واقعه ای که عینا در زمان خاصی روی داده در زمان های بعدی با همان ماهیت و موقعیت روی نداده و تکرار نخواهد شد. کشمکشی که میان دو امپراتور در یک دوره تاریخی روی داده با همان کیفیت و ماهیت تکرار نخواهد شد..زیرا مفهوم امپراتور و امپراتوری به دولت ملتها تحول یافته است. همین طور، با جهانی شدن، دولت ملتها وارد تحولات نوظهور دیگری خواهند شد.
🔻دیرزمانی در سده های دور و شاید هم اکنون کمابیش،تاریخ همان گذشته تلقی می شده یا می شود اما این تصور در نفس خود ضد تاریخی بود.به دلیل آنکه گذشته و تاریخ یکی نیستند و " گذشته" صرفا گذشته ای نیست که الگویی برای تکرار در آینده باشد بلکه اکنونیتی مستمر و پویاست که در پی گذشته ای پیش از خود به زمان کنونی راه یافته باشد تا بستر رویش امکان های دیگری در آینده باشد
🔻به تدریج با همین بینش نوین و با دگرگونی زایا در معرفت و شیوه نگاه به جهان، معرفت تاریخی از قید انحصاری گذشته درآمد و به تدریج به قلمرو زمان حال نزدیک و راهگشای فهم آینده شد.
🔻در تداوم آن، معرفت تاریخی کماکان و با گذشت زمان از این حالت فراتر رفت . " گذشته، اکنون و آینده " در افقی وسیع تر با هم در تعامل قرار گرفتند و شالوده های نوین " تاریخ" را شکل دادند. گویی، تاریخ در " اکنون" تجلی پیدا می کند .لذا رویکرد اکنونی به تاریخ، رمینه را برای شکل دادن به "تاریخ مسئله آمیز " یا به تعبیر مارک بلوخhistoire-,problème هموار کرد. یعنی در زمان حال، تاریخ مسئله مند می شود زیرا انسان زنده در افق تاریخ معاصر و جهان معاصر از خود و هستی اش پرسش می کند.
🔻این برداشت نوین به معنای آن بود که زمان های گذشته و" آینده های گذشته" در زمان حال به هم می پیوندند و با هم در گفتگو و کشمکش قرار می گیرند. زیرا در این برداشت، تاریخ دیگر، گذشته نیست بلکه تعامل میان زمان ها در اکنون ماست.
🔻گذشته در زمان حال ، با میانجی کنش انسان زنده ، امکان های ورود به آینده را شکل می دهد .با این تلقی ، زمان حال همیشه پویاست و تاریخ معاصر همواره گویای کل تاریخ است لذا به نظر می رسد که زمان حال به علت اینکه تجلی فرآیندهای در جریان است اساس فهم انسان از تاریخ را شکل می دهد
🔻به عبارت بهتر تاریخ همان تاریخ معاصر است اما همین تاریخ وجود مستقلی به لحاظ زمانی ندارد بلکه روندی است که در آن گذشته و حال به جریان افتاده و بالقوه رو به سوی آینده های ممکن دارند.
@kavosh_garan
اغلب انقلابها در نهایت شکست میخورند. هنوز چیزی از ساقط شدن یک مستبد نمیگذرد که رهبر جدیدی ظاهر میشود و عطشی سیری ناپذیر برای قدرت پیدا میکند.
بعد از انقلاب فرانسه ناپلئون بود بعد از انقلاب روسیه لنین و استالین بودند مصر نیز به دیکتاتوری جدید روی آورده است. جامعه شناسان به این پدیده "قانون پولادین جرگه سالاری" میگویند: حتى سوسیالیستها و کمونیستها علی رغم آرمانهای آزادی و برابری که ادعا می کنند، اصلاً از تأثیر فساد آور قدرت بیش از حد مصون نیستند.
#روتخر_برخمان
کتاب: آدمی یک تاریخ نویدبخش
ترجمه: مزدا موحد
@kavosh_garan
بعد از انقلاب فرانسه ناپلئون بود بعد از انقلاب روسیه لنین و استالین بودند مصر نیز به دیکتاتوری جدید روی آورده است. جامعه شناسان به این پدیده "قانون پولادین جرگه سالاری" میگویند: حتى سوسیالیستها و کمونیستها علی رغم آرمانهای آزادی و برابری که ادعا می کنند، اصلاً از تأثیر فساد آور قدرت بیش از حد مصون نیستند.
#روتخر_برخمان
کتاب: آدمی یک تاریخ نویدبخش
ترجمه: مزدا موحد
@kavosh_garan
هیچ چیزی ناجور تر از یک رژیم سیاسی نیست که نسبت به حقیقت بی تفاوت باشد. اما هیچ چیزی خطرناک تر از یک سیستم سیاسی نیست که مدعی حقیقت باشد ...
عمل بیان حقیقت نباید شکل قانون به خود بگیرد.
#میشل_فوکو
@kavosh_garan
عمل بیان حقیقت نباید شکل قانون به خود بگیرد.
#میشل_فوکو
@kavosh_garan
Audio
☄بررسی مسائل سیاسی روز
" فساد سیستماتیک (پیوند ساختاری و کارکردی فساد با سرشت دولت و سیاست) در ایران امروز"
🔻دکتر ابوالفضل دلاوری
@kavosh_garan
" فساد سیستماتیک (پیوند ساختاری و کارکردی فساد با سرشت دولت و سیاست) در ایران امروز"
🔻دکتر ابوالفضل دلاوری
@kavosh_garan
Forwarded from آرشیو جلسات کتابخوانی (گروه فراگیری)
☄مسیر توسعه یافتگی در ایران بر اساس نظریه فوکویاما
✍مهران صولتی
فرانسیس فوکویاما اندیشمند شهیر امریکایی در مقاله ای با عنوان؛ از رابطه میان ابعاد سیاسی و اقتصادی توسعه چه می دانیم؟، توسعه یافتگی را منوط به سه مولفه سیاسی، یک مولفه اقتصادی و یک مولفه اجتماعی می داند.
به باور وی (دولت سازی/ حاکمیت قانون/ دموکراسی) عناصر سیاسی، (رشد اقتصادی) مولفه اقتصادی و (تحرک اجتماعی) مولفه اجتماعی این مجموعه می باشند.
در نظریه فوکویاما، دولت سازی به استقرار یک دولت مشروع در مرزهای سرزمینی و وجود ظرفیت برای وضع قوانین، اخذ مالیات و تامین کالاهای اساسی و عمومی اطلاق می شود. حاکمیت قانون هم به پاسداری حکومت از حقوق مالکیت، ادعاهای تجاری و حوزه خصوصی شهروندان می پردازد.
دموکراسی عبارت از سازوکارهایی مانند برگزاری انتخابات منظم چند حزبی، تفکیک قوا، وجود مطبوعات آزاد و وجود جامعه مدنی قوی برای افزایش شفافیت و پاسخگویی حکومت است.
همچنین رشد اقتصادی شامل افزایش تولید ناخالص داخلی هر کشور می باشد و تحرک اجتماعی هم ناشی از فربه شدن طبقه متوسط و ظهور نیروهای اجتماعی جدید است.
فوکویاما دو مسیر را برای توسعه یافتگی می گشاید؛ نخستین راه مربوط به کشورهای شرق آسیاست که از یک بوروکراسی چابک، و اجماعی برای رشد اقتصادی برخوردارند. در این کشورها وجود دولت با ظرفیت و حاکمیت قانون موجب رشد اقتصادی شده است. البته افزایش رفاه در ادامه موجب فربه شدن طبقه متوسط می شود که خواست های دموکراسی خواهانه دارند.
مسیر دوم مربوط به کشورهایی است که دارای یک دولت غارت گر، ناکارآمد، فاسد و دارای قابلیت پایین حکمرانی هستند. روشن است که در چنین کشورهایی بدون تقویت جامعه مدنی که بتواند بر عملکرد دولت نظارت داشته باشد انبوه سرمایه گذاری های اقتصادی نه تنها توسعه را به ارمغان نمی آورد بلکه موجب اتلاف شدید منابع می شود. بنابراین در این کشورها دموکراسی بر رشد اقتصادی اولویت می یابد تا بتواند حداقلی از شفافیت و پاسخگویی را ایجاد نماید.
تحلیل فوکویاما از ابعاد سیاسی/ اقتصادی توسعه چه آموزه هایی برای ایران امروز در بر دارد؟ آیا رشد اقتصادی مقدم بر دموکراسی است یا برعکس؟
در یک نگاه ساده با توجه به ابعاد نگران کننده فساد، ناکارآمدی و یک بوروکراسی متورم و فشل شاید بتوان رای به ترجیح دموکراسی بر رشد اقتصادی داد. ولی به نظر می رسد شرایط ایران به واسطه دیرپایی استبداد، تشدید تحریم ها و ضعف جامعه مدنی پیچیده تر از سایر کشورها باشد.
ایران امروز به دلیل فقر فزاینده ناشی از تحریم ها با تحلیل رفتن جامعه مدنی مواجه شده است. افشاگری های فضای مجازی نیز به بسیج نیروهای اجتماعی معطوف به تغییر نینجامیده و پس از مدتی به فراموشی سپرده می شود. هم چنین به دلیل پدید آمدن انسداد سیاسی و انقباض ساخت قدرت، امکان ایجاد تغییرات هر چند اندک از هر زمان دیگری دشوارتر شده است.
در چنین وضعیت پیچیده ای است که رفع تحریم ها مهمترین اولویت برای کاهش فشارهای اقتصادی محسوب می شود تا جامعه بتواند اندکی کمر راست کرده و سایر خواست های مدنی را پیگیری نماید.
البته پرواضح است که به دلیل عدم همنوایی حکومت با اقتضائات جهان امروز چندان نمی توان به تحقق توسعه اقتصادی امید داشت. دلیل دیگر هم این که حکومت فربه شدن طبقه متوسط را برای آینده سیاسی خود مخاطره آمیز می داند.
@kavosh_garan
دربارهٔ انسان همین بس که موجودی بسیار عجیبوغریب است و تقریباً بیشتر به بیگانهای در زمین میمانَد. با اعتدالی که دارد، ظاهرش بیشتر از آنکه مشابه موجودی باشد که صرفاً از این سیاره برآمده، شبیه موجودی است که عادات بیگانه را از سیارهای دیگر به زمین آورده است. انسان یک نقطهقوتِ ناعادلانه و یک نقطهضعف ناعادلانه دارد؛ او نمیتواند برهنه بخوابد و نمیتواند به غرایز خود اطمینان کند. همزمان هم موجودی است که بهشکلی اعجابآور دستها و انگشتهای خود را تکان میدهد و هم بهنوعی افلیج و ناتوان است. او با نوارهای مصنوعی که لباس نامیده میشود، خود را میپوشاند؛ روی تکیهگاههایی مصنوعی بهنام مبلمان لم میدهد. ذهنش آزادیهای نامطمئن و محدودیتهایی وحشی دارد. آدمی در میان دیگر حیوانات تنها موجودی است که از دیوانگی زیبایی به نام خنده بهرهمند است. او همچنین به رازهایی دربارهٔ جهان پی برده است که موجودات دیگر از آن بیخبرند. در میان حیوانات تنها موجودی است که سعی میکند از قالب جسمانی خود فراتر رفته و فکر خود را به موضوعات زمینی محدود نکند و نیز تنها موجودی است که افکار خود را طوری پنهان میکند که گویی در محضر ناظری برتر قرار دارد و ازاینرو تنها موجودی است که شرمگین میشود. چه این ویژگیها را بهعنوان خصوصیات طبیعی انسان ستایش کنیم و چه آنها را بهعنوان خصلتهایی مصنوعی در طبیعت نکوهش کنیم، باز هم بهمعنای واقعی کلمه منحصربهفردند.
آیا «سبک زندگی» دقیقاً مانند این موجود بیگانه در زمین نیست؟ یک سبک زندگی خاص، تنها مجموعهای از ارزشهای انتزاعی مسیحی یا اسلامی نیست؛ بلکه دربرگیرندۀ شبکهای انبوه از اعمال روزمرهٔ ماست، از نحوهٔ خوردن و آشامیدن گرفته تا آوازخواندن، عشقورزیدن و ارتباط با مراجع قدرت. «ما» سبک زندگی خود هستیم. این طبیعت دوم ماست. به همین خاطر است که آموزش مستقیم قادر به تغییردادن آن نیست. برای تغییر سبک زندگی به چیزی بهمراتب اساسیتر نیازمندیم: تجربهای وجودی و عمیق که باعث میشود احمقانه و بیمعنیبودن آداب و سننمان برایمان آشکار شود. بوسیدن، درآغوشکشیدن و شیوهٔ نظافت و غذاخوردن ما هیچکدام طبیعی نیستند.
بنابراین هدف نه بهرسمیتشناختن خود در میان بیگانگان، بلکه بهرسمیتشناختن بیگانهای در میان خودمان است؛ این عمیقترین بُعد مدرنیتهٔ اروپایی است. تصدیق اینکه همهٔ ما، هرکدام بهشیوهٔ خود، دیوانگانی عجیبوغریب هستیم، این امید را به وجود میآورد که بتوانیم در کنارِ هم همزیستی مطبوعی را تجربه کنیم.
#اسلاوی_ژیژک
@kavosh_garan
آیا «سبک زندگی» دقیقاً مانند این موجود بیگانه در زمین نیست؟ یک سبک زندگی خاص، تنها مجموعهای از ارزشهای انتزاعی مسیحی یا اسلامی نیست؛ بلکه دربرگیرندۀ شبکهای انبوه از اعمال روزمرهٔ ماست، از نحوهٔ خوردن و آشامیدن گرفته تا آوازخواندن، عشقورزیدن و ارتباط با مراجع قدرت. «ما» سبک زندگی خود هستیم. این طبیعت دوم ماست. به همین خاطر است که آموزش مستقیم قادر به تغییردادن آن نیست. برای تغییر سبک زندگی به چیزی بهمراتب اساسیتر نیازمندیم: تجربهای وجودی و عمیق که باعث میشود احمقانه و بیمعنیبودن آداب و سننمان برایمان آشکار شود. بوسیدن، درآغوشکشیدن و شیوهٔ نظافت و غذاخوردن ما هیچکدام طبیعی نیستند.
بنابراین هدف نه بهرسمیتشناختن خود در میان بیگانگان، بلکه بهرسمیتشناختن بیگانهای در میان خودمان است؛ این عمیقترین بُعد مدرنیتهٔ اروپایی است. تصدیق اینکه همهٔ ما، هرکدام بهشیوهٔ خود، دیوانگانی عجیبوغریب هستیم، این امید را به وجود میآورد که بتوانیم در کنارِ هم همزیستی مطبوعی را تجربه کنیم.
#اسلاوی_ژیژک
@kavosh_garan
من وقتی از زیستن در دایرهٔ حقیقت سخن میگویم، طبيعتاً فقط فراوردههای فکری مفهومی را در نظر ندارم، چیزهایی نظیر اعتراض یا نامهنگاریهای گروهی از روشنفکران. هر شخص یا گروهی که به هر طریقی در برابر ملعبه شدن سر به شورش بردارد در واقع پا در دایرهٔ زندگی در حقیقت گذاشته است: از نامهٔ روشنفکران گرفته تا اعتصاب کارگران، از کنسرت یک گروه راک گرفته تا تظاهرات دانشجویی، از رأی ندادن در انتخابات نمایشی گرفته تا نطقی علنی در کنگرهای رسمی، یا حتی اعتصاب غذا. اگر سرکوب اهداف زندگی فرایندی پیچیده است، و اگر این سرکوب مبتنی بر انواع گوناگون کنترل بر همه جلوههای زندگی است، پس با این حساب هر نوع به جلوه درآوردن آزادانهٔ زندگی نظام پساتالیتر را بهشکلی غیرمستقیم از نظر سیاسی به خطر میاندازد. حتی جلوههایی از زندگی که در جوامع دیگر هیچ اهمیت سیاسی بالقوهای ندارد، چه رسد به قدرت انفجاری.
قدرت بی قدرتان
#واتسلاف_هاول
مترجم: احسان کیانیخواه
@kavosh_garan
قدرت بی قدرتان
#واتسلاف_هاول
مترجم: احسان کیانیخواه
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای جامعه شناسی
☄نقطه امن این جامعه کجاست؟
ما در جهان مخاطره آمیزی زندگی می کنیم که آبستن بحران های متفاوتی است که احتمال زایش بحران ها هر روز بیشتر و بیشتر می شود. از فجايع زیستی محیطی گرفته تا گرسنگی فراگیر، از جنگ های منطقه ای تا جنگ های جهانی، جنگ هايی با ابزارهای تسلیحاتی متفاوت همچون بمب های هسته ای و.... که می تواند در اثر حماقت یکی از رهبران سیاسی، اکثر کشورها و جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار دهد.
اما نگاه هم از چشم انداز جهانی نیست بلکه در گستره یک جغرافیا به نام ایران است. اینکه در این جهان مخاطره آمیز ما در کشوری زندگی می کنیم که به قول اولریش بک جامعه شناس آلمانی #جامعه_خطر_خیز است که در سایه بی تدبیری ها و زیر سلطه یک حکمرانی بد از يک طرف و از طرف دیگر فشارهای بین المللي الخصوص جوامع غربی و هم پیمانان آنها در منطقه این وضعیت این جامعه را در شرایط دشواری قرار داده است که اکنونیت و آینده این جامعه را با چالش های اساسی درگیر کرده است.
چالش امنیت در همه سطوح یکی از بنیادی ترین چالش های اساسی این جامعه محسوب می شود که چشم بستن به آن مخاطرات جبران ناپذیری را در سر راه این جامعه هشتاد میلیونی قرار داده است.
سوال بنیادین من با این پرسش آغاز می شود.
نقطه امن این جامعه کجاست؟
سیاست، اقتصاد، فرهنگ، بهداشت، امنیت فردی و اجتماعی، محیط زیست ، سايبري،علمی،نظامی، امنیت ملی، منافع ملی و.. در کدام یک از این سطوح خرد و کلان ما با چالش امنیتی مواجه نیستیم؟
#علیرضاهمدست
@kavosh_garan
ما در جهان مخاطره آمیزی زندگی می کنیم که آبستن بحران های متفاوتی است که احتمال زایش بحران ها هر روز بیشتر و بیشتر می شود. از فجايع زیستی محیطی گرفته تا گرسنگی فراگیر، از جنگ های منطقه ای تا جنگ های جهانی، جنگ هايی با ابزارهای تسلیحاتی متفاوت همچون بمب های هسته ای و.... که می تواند در اثر حماقت یکی از رهبران سیاسی، اکثر کشورها و جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار دهد.
اما نگاه هم از چشم انداز جهانی نیست بلکه در گستره یک جغرافیا به نام ایران است. اینکه در این جهان مخاطره آمیز ما در کشوری زندگی می کنیم که به قول اولریش بک جامعه شناس آلمانی #جامعه_خطر_خیز است که در سایه بی تدبیری ها و زیر سلطه یک حکمرانی بد از يک طرف و از طرف دیگر فشارهای بین المللي الخصوص جوامع غربی و هم پیمانان آنها در منطقه این وضعیت این جامعه را در شرایط دشواری قرار داده است که اکنونیت و آینده این جامعه را با چالش های اساسی درگیر کرده است.
چالش امنیت در همه سطوح یکی از بنیادی ترین چالش های اساسی این جامعه محسوب می شود که چشم بستن به آن مخاطرات جبران ناپذیری را در سر راه این جامعه هشتاد میلیونی قرار داده است.
سوال بنیادین من با این پرسش آغاز می شود.
نقطه امن این جامعه کجاست؟
سیاست، اقتصاد، فرهنگ، بهداشت، امنیت فردی و اجتماعی، محیط زیست ، سايبري،علمی،نظامی، امنیت ملی، منافع ملی و.. در کدام یک از این سطوح خرد و کلان ما با چالش امنیتی مواجه نیستیم؟
#علیرضاهمدست
@kavosh_garan
من وقتی از زیستن در دایرهٔ حقیقت سخن میگویم، طبيعتاً فقط فراوردههای فکری مفهومی را در نظر ندارم، چیزهایی نظیر اعتراض یا نامهنگاریهای گروهی از روشنفکران. هر شخص یا گروهی که به هر طریقی در برابر ملعبه شدن سر به شورش بردارد در واقع پا در دایرهٔ زندگی در حقیقت گذاشته است: از نامهٔ روشنفکران گرفته تا اعتصاب کارگران، از کنسرت یک گروه راک گرفته تا تظاهرات دانشجویی، از رأی ندادن در انتخابات نمایشی گرفته تا نطقی علنی در کنگرهای رسمی، یا حتی اعتصاب غذا. اگر سرکوب اهداف زندگی فرایندی پیچیده است، و اگر این سرکوب مبتنی بر انواع گوناگون کنترل بر همه جلوههای زندگی است، پس با این حساب هر نوع به جلوه درآوردن آزادانهٔ زندگی نظام پساتالیتر را بهشکلی غیرمستقیم از نظر سیاسی به خطر میاندازد. حتی جلوههایی از زندگی که در جوامع دیگر هیچ اهمیت سیاسی بالقوهای ندارد، چه رسد به قدرت انفجاری.
قدرت بی قدرتان
#واتسلاف_هاول
مترجم: احسان کیانیخواه
@kavosh_garan
قدرت بی قدرتان
#واتسلاف_هاول
مترجم: احسان کیانیخواه
@kavosh_garan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
☄اسطوره، امروز / رولان بارت
«ایدئولوژیهای غالب چگونه میتوانند به طور موفقیتآمیز خود را به عنوان تنها شیوهای که جهان باید باشد عرضه کنند؟ رولان بارت نظریهپرداز فرانسوی معتقد بود که ایدئولوژیها این کار را با ربودن فرهنگ عامه و هدفگذاری دوباره برای آن میکنند ...»
♾در این ویدئو نظریات رولان بارت در کتاب «اسطوره امروز» مرور میشود.
@kavosh_garan
«ایدئولوژیهای غالب چگونه میتوانند به طور موفقیتآمیز خود را به عنوان تنها شیوهای که جهان باید باشد عرضه کنند؟ رولان بارت نظریهپرداز فرانسوی معتقد بود که ایدئولوژیها این کار را با ربودن فرهنگ عامه و هدفگذاری دوباره برای آن میکنند ...»
♾در این ویدئو نظریات رولان بارت در کتاب «اسطوره امروز» مرور میشود.
@kavosh_garan
☄ تحول ارگانیک یا شورش و انقلاب؟
✍ مرضیه حاجی هاشمی
هر سرزمینی دارای یک ملت و سنتهای متعلق بدان است که ریشه در میراث فرهنگی، اسطورهها، نمادها و معناهایی دارد و در مجموع همه این مولفهها آن را حائز یک فرهنگ سیاسی خاص میکند. نهادهای سیاسی یک ملت بر ابتناء این فرهنگ سیاسی به طور تاریخی برساخت می شود.
آنهایی که معتقد به تغییرات نهادهای سیاسی از مسیر انقلاب هستند یا به فرهنگ سیاسی که در هویت تاریخی سرزمینها و ملتها ریشه دارد، بیتوجه هستند یا تنها آن را در سویه انقلابیون و شکلگیری ایدئولوژی انقلابی در نظر میآورند، نه در ایجاد ساختار سیاسی موجود که حتی پس از انقلاب و در صورت تغییر ظاهری نهادهای سیاسی نیز همچنان باقی خواهند ماند.
«ادموند برک» معتقد است، انقلاب تنها میتواند به بیسامانی و عدم آزادی جدید منجر شود؛ زیرا تغییر نهادهای سیاسی یک ملت با حرکتی آنی ممکن نیست. وی و همفکرانش انقلاب فرانسه را که منجر به حکومت وحشت و حکومت مطلقه «ناپلئون» پس از آن شد، دلیلی محکم بر اثبات ادعای خود میدانند.
بریک اظهار میدارد که « در هر تغییر باید گذشته ملت و سنتهایش مورد ملاحظه قرار گیرد، به اعتقاد وی تحول یک جامعه ارگانیک است؛ یعنی به طور پیوسته و مداوم ادامه مییابد»( لیدمان، ۱۴٠٠، ۱۷۹) و یک ملت در یک روند تکاملی، بلوغ سیاسی- اجتماعی را تجربه میکند و به آزادیهای خویش دست مییابد.
اما گاهی شورش و انقلاب نیز به طور طبیعی و اجتناب ناپذیر رخ میدهد و آن هنگامی است که حکومتهای دیکتاتوری مسیر تحول ارگانیک جامعه را با قوهای قهریه و اراده ای آهنین، سد میکنند و مانع تکامل جوامع میشوند، این انتخابی است توسط دیکتاتورها به طور کاملاً ارادی و آگاهانه که قدرت انتخاب را از جامعه سلب کنند یا هر نوع مانعی بر سر راه دستیابی به آزادیها و خواستههای مردم ایجاد کنند؛ اما نتایج آن کاملاً غیر ارادی و خارج از کنترل آنهاست؛ یعنی شورشهای مکرر و در انتها انقلاب.
وانگهی نتیجه و آنچه جامعه بدان دست می یابد، با خواسته های آن فاصله زیادی دارد؛ چون تحول ایجاد شده ارگانیک نبوده و در بستر سنت ها و فرهنگ سیاسی آن جامعه به طور مداوم و پیوسته و با بلوغ مبتنی بر آموزش، اندیشه و دانش ایجاد نشده است؛ بلکه یک تحول آنی و عموما با استیلای شور و هیجان است با همان نهادهای سیاسی و ساختار سیاسی مستحکم سابق با دورهای از نابسامانیهای جدید.
@kavosh_garan
✍ مرضیه حاجی هاشمی
هر سرزمینی دارای یک ملت و سنتهای متعلق بدان است که ریشه در میراث فرهنگی، اسطورهها، نمادها و معناهایی دارد و در مجموع همه این مولفهها آن را حائز یک فرهنگ سیاسی خاص میکند. نهادهای سیاسی یک ملت بر ابتناء این فرهنگ سیاسی به طور تاریخی برساخت می شود.
آنهایی که معتقد به تغییرات نهادهای سیاسی از مسیر انقلاب هستند یا به فرهنگ سیاسی که در هویت تاریخی سرزمینها و ملتها ریشه دارد، بیتوجه هستند یا تنها آن را در سویه انقلابیون و شکلگیری ایدئولوژی انقلابی در نظر میآورند، نه در ایجاد ساختار سیاسی موجود که حتی پس از انقلاب و در صورت تغییر ظاهری نهادهای سیاسی نیز همچنان باقی خواهند ماند.
«ادموند برک» معتقد است، انقلاب تنها میتواند به بیسامانی و عدم آزادی جدید منجر شود؛ زیرا تغییر نهادهای سیاسی یک ملت با حرکتی آنی ممکن نیست. وی و همفکرانش انقلاب فرانسه را که منجر به حکومت وحشت و حکومت مطلقه «ناپلئون» پس از آن شد، دلیلی محکم بر اثبات ادعای خود میدانند.
بریک اظهار میدارد که « در هر تغییر باید گذشته ملت و سنتهایش مورد ملاحظه قرار گیرد، به اعتقاد وی تحول یک جامعه ارگانیک است؛ یعنی به طور پیوسته و مداوم ادامه مییابد»( لیدمان، ۱۴٠٠، ۱۷۹) و یک ملت در یک روند تکاملی، بلوغ سیاسی- اجتماعی را تجربه میکند و به آزادیهای خویش دست مییابد.
اما گاهی شورش و انقلاب نیز به طور طبیعی و اجتناب ناپذیر رخ میدهد و آن هنگامی است که حکومتهای دیکتاتوری مسیر تحول ارگانیک جامعه را با قوهای قهریه و اراده ای آهنین، سد میکنند و مانع تکامل جوامع میشوند، این انتخابی است توسط دیکتاتورها به طور کاملاً ارادی و آگاهانه که قدرت انتخاب را از جامعه سلب کنند یا هر نوع مانعی بر سر راه دستیابی به آزادیها و خواستههای مردم ایجاد کنند؛ اما نتایج آن کاملاً غیر ارادی و خارج از کنترل آنهاست؛ یعنی شورشهای مکرر و در انتها انقلاب.
وانگهی نتیجه و آنچه جامعه بدان دست می یابد، با خواسته های آن فاصله زیادی دارد؛ چون تحول ایجاد شده ارگانیک نبوده و در بستر سنت ها و فرهنگ سیاسی آن جامعه به طور مداوم و پیوسته و با بلوغ مبتنی بر آموزش، اندیشه و دانش ایجاد نشده است؛ بلکه یک تحول آنی و عموما با استیلای شور و هیجان است با همان نهادهای سیاسی و ساختار سیاسی مستحکم سابق با دورهای از نابسامانیهای جدید.
@kavosh_garan
☄ آدمی، تمنای نادانی به قدر دانایی؛ بلکه بیشتر
✍سروش انفرادی
🔻 آیا ما انسانها مایلیم و باید که همه چیز را بدانیم و در هر کاری و چیزی و موضوعی سرک بکشیم و عطش حس کنجکاوی و دانش جویی مان را سیراب کنیم؟ به واقع، دانستن همه چیز چه منفعتی دارد؟ به چه کار می آید؟ باعث چه چیزی میشود؟ چه آثار هیجانی و عملی در زندگی ما دارد؟ و یا اساسا، انسانها این میل و تمنا را برای فهم همه چیز و به قول معروف، درآوردن ته و توی آن دارند؟
🔻 دانستن زمان دقیق مرگ به چه کار انسان می آید؟ مگر نه آن است که به وجهی، شکوه زندگی در همین لحظات نامانا و ناپایدار و احتمال عدم تکرار مطلق هر لحظه و از این طریق، معناداربودگی زندگی است؟ دانستن چنین چیزی فقط مشتی اضطراب و رمیدگی و یاس به بار می آورد؛ چه آنکه اگر به فردی بگویید شما ۲۷ سال و ۴ ماه دیگر فوت میکنید دانستن این فقط او را نگران میگند و مایوس و وحشت زده. حال آنکه اگر این را نداند و در واقع فقط ۲ سال از عمرش باقی مانده باشد جوری رفتار خواهد کرد که گویی نامیراست و تلاش میکند و میخندد و طمع ورزی میکند و حس میکند قرعه کار (مرگ) هرگز به نام او زده نخواهد شد: او زندگی خواهد کرد.
🔻در مورد سایر موضوعات هم چنین چیزی صادق است. آدمی از فهم اینکه در قلب شریک زندگی اش چه کس یا کسانی است چه نفعی میبرد؟ با دانستن چنین چیزهایی زندگی اش چه کیفیتی بدست میآورد و چه میزان شادی و خوشنودی و موفقیت را برایش به ارمغان خواهد آورد؟ به واقع هیچ، هیچِ هیچ. از آن بدتر، دانستن چنین چیزهایی فقط زندگی را به کام فرد تلخ میکند. گاه، ندانستن رهایی بخش است و مفید.
🔻 در مورد اعمال فرهنگی و اجتماعی هم چنین چیزهایی صادق است. فهمیدن اینکه مناسک دینی و عرف های اجتماعی از چه چیز نشات میگیرند چه کمکی به فرد میکند؟ فهمیدن فلسفه وجودی آنها بد نیست ولی آیا نه این است که خیلی از انسانها در تمام کشورهای جهان به چیزهایی در عرصه اجتماعی دل خوش کرده اند که اگر به ماهیت آنها پی ببرند فقط از جهت احساسی نابود خواهند شد و هیچ کمکی در هیچ سطحی به فرد یا آن جامعه مشخص نخواهد کرد. فهمیدن جعبه سیاه ها خیلی وقت ها سقوط به بار می آورد و عملکرد فرد را در جامعه مختل میکند.
🔻 باری، مثال ها زیادند. هر چیز انسانی و ساخته انسان و بسیاری از قوانین طبیعی دارای منشا و سازوکار مشخصی هستند که در اکثر شرایط مطابق حدسیات و تمنیات و امیال ما انسانها نیست؛ در واقع، جور دیگری عمل میکنند و این جور دیگر عمل کردن و فلسفه آن، خیلی وقت ها باب دل ما نیست و وحشت آور است حتی. فهم سازوکار و چگونگی عمل آنها نیز قبایی ست که فقط میبایست بر تن برخی دانشمند و اندیشمند دوخته شود (بقول شمس: فقط دریانوش [پیامبر اسلام]ی میتواند باشد و زود اناالحق نگوید [چون منصور حلاج]). مردم، اکثر مردم میخواهند زندگی کنند: با زاد توشه و کوله باری از دانایی ها و نادانی ها.
@kavosh_garan
✍سروش انفرادی
🔻 آیا ما انسانها مایلیم و باید که همه چیز را بدانیم و در هر کاری و چیزی و موضوعی سرک بکشیم و عطش حس کنجکاوی و دانش جویی مان را سیراب کنیم؟ به واقع، دانستن همه چیز چه منفعتی دارد؟ به چه کار می آید؟ باعث چه چیزی میشود؟ چه آثار هیجانی و عملی در زندگی ما دارد؟ و یا اساسا، انسانها این میل و تمنا را برای فهم همه چیز و به قول معروف، درآوردن ته و توی آن دارند؟
🔻 دانستن زمان دقیق مرگ به چه کار انسان می آید؟ مگر نه آن است که به وجهی، شکوه زندگی در همین لحظات نامانا و ناپایدار و احتمال عدم تکرار مطلق هر لحظه و از این طریق، معناداربودگی زندگی است؟ دانستن چنین چیزی فقط مشتی اضطراب و رمیدگی و یاس به بار می آورد؛ چه آنکه اگر به فردی بگویید شما ۲۷ سال و ۴ ماه دیگر فوت میکنید دانستن این فقط او را نگران میگند و مایوس و وحشت زده. حال آنکه اگر این را نداند و در واقع فقط ۲ سال از عمرش باقی مانده باشد جوری رفتار خواهد کرد که گویی نامیراست و تلاش میکند و میخندد و طمع ورزی میکند و حس میکند قرعه کار (مرگ) هرگز به نام او زده نخواهد شد: او زندگی خواهد کرد.
🔻در مورد سایر موضوعات هم چنین چیزی صادق است. آدمی از فهم اینکه در قلب شریک زندگی اش چه کس یا کسانی است چه نفعی میبرد؟ با دانستن چنین چیزهایی زندگی اش چه کیفیتی بدست میآورد و چه میزان شادی و خوشنودی و موفقیت را برایش به ارمغان خواهد آورد؟ به واقع هیچ، هیچِ هیچ. از آن بدتر، دانستن چنین چیزهایی فقط زندگی را به کام فرد تلخ میکند. گاه، ندانستن رهایی بخش است و مفید.
🔻 در مورد اعمال فرهنگی و اجتماعی هم چنین چیزهایی صادق است. فهمیدن اینکه مناسک دینی و عرف های اجتماعی از چه چیز نشات میگیرند چه کمکی به فرد میکند؟ فهمیدن فلسفه وجودی آنها بد نیست ولی آیا نه این است که خیلی از انسانها در تمام کشورهای جهان به چیزهایی در عرصه اجتماعی دل خوش کرده اند که اگر به ماهیت آنها پی ببرند فقط از جهت احساسی نابود خواهند شد و هیچ کمکی در هیچ سطحی به فرد یا آن جامعه مشخص نخواهد کرد. فهمیدن جعبه سیاه ها خیلی وقت ها سقوط به بار می آورد و عملکرد فرد را در جامعه مختل میکند.
🔻 باری، مثال ها زیادند. هر چیز انسانی و ساخته انسان و بسیاری از قوانین طبیعی دارای منشا و سازوکار مشخصی هستند که در اکثر شرایط مطابق حدسیات و تمنیات و امیال ما انسانها نیست؛ در واقع، جور دیگری عمل میکنند و این جور دیگر عمل کردن و فلسفه آن، خیلی وقت ها باب دل ما نیست و وحشت آور است حتی. فهم سازوکار و چگونگی عمل آنها نیز قبایی ست که فقط میبایست بر تن برخی دانشمند و اندیشمند دوخته شود (بقول شمس: فقط دریانوش [پیامبر اسلام]ی میتواند باشد و زود اناالحق نگوید [چون منصور حلاج]). مردم، اکثر مردم میخواهند زندگی کنند: با زاد توشه و کوله باری از دانایی ها و نادانی ها.
@kavosh_garan
حالا که کار سیاسی و ریختن به خیابانها هزینه دارد و شاید ناممکن باشد، قدم به عرصه پیشا_سیاسی بگذارید و با زیستن در دایره حقیقت، رژیم ها را از قدرتمندترین سلاحش، -"دروغ"-، محروم بکنید.
رژیم های مستبد، در واقع بناهایی هستند ساخته شده بر ستونهای دروغ، و تا زمانی دوام خواهند آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند. من اعتقاد ندارم فقط کسانی که فعال سیاسیاند و علیه رژیم ها میجنگند شایسته ستایش هستند. برای این افراد ارزش بسیار قایلم اما کسان دیگری هم هستند که شایسته ستایشند.کسانی که تصمیم گرفتهاند از این پس در هیچ حرکتی که در آن رگهای از دروغ و ناراستی باشد شرکت نکنند.
من از شما که از کار سیاسی پرمخاطره بیمناکید، یک درخواست دارم: قد راست کنید و به فردیت خودتان کرامت بیشتری ببخشید و به حقیقت خدمت کنید تا رژیم های دروغ فروریزند.
#واتسلاف_هاول
کتاب: قدرت بی قدرتان
ترجمه: احسان کیانی
@kavosh_garan
رژیم های مستبد، در واقع بناهایی هستند ساخته شده بر ستونهای دروغ، و تا زمانی دوام خواهند آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند. من اعتقاد ندارم فقط کسانی که فعال سیاسیاند و علیه رژیم ها میجنگند شایسته ستایش هستند. برای این افراد ارزش بسیار قایلم اما کسان دیگری هم هستند که شایسته ستایشند.کسانی که تصمیم گرفتهاند از این پس در هیچ حرکتی که در آن رگهای از دروغ و ناراستی باشد شرکت نکنند.
من از شما که از کار سیاسی پرمخاطره بیمناکید، یک درخواست دارم: قد راست کنید و به فردیت خودتان کرامت بیشتری ببخشید و به حقیقت خدمت کنید تا رژیم های دروغ فروریزند.
#واتسلاف_هاول
کتاب: قدرت بی قدرتان
ترجمه: احسان کیانی
@kavosh_garan