📶درسگفتارهای جامعه شناسی
(پیتیریمسوروکین) جامعهشناس آمریکایی روسیتبار وبنیانگذار تئوری تقارب در جامعهشناسی. وی به تباین ذاتی میان ادوار تاریخی قائل بود.ودر جامعه شناسی فرهنگی خویش به نقد تئوری اندیشه ترقی پرداخت.
☄نگاهی به به زندگی و اندیشه های سوروکین
✍ جعفر ربانی
در میان جامعهشناسان بزرگ، جامعهشناسان فرهنگ از این ویژگی برخوردارند که آثار و افکارشان از پویایی بیشتری برخوردار است. دلیل این امر را باید در ذات پویای فرهنگ جستوجو کرد که موضوعی عمیقاً انسانی است، و لذا به جامعهشناس امکان میدهد که هر جامعه یا گروه انسانی را، از بدویترین تا عالیترین جامعهها و گروهها، مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. مضافاً اینکه در این عرصه هر جامعهشناس، بنا بر دیدگاه فردی خود، میتواند تحلیل ناب و متفاوتی از دیگر جامعهشناسان داشته باشد.
الکساندر پیتیریم سوروکین یکی از جامعهشناسان فرهنگ است که به دلایل فوق جاذبههای خاص خود را دارد و از معدود جامعهشناسانی است که در جامعهشناسی فرهنگ آثار با ارزشی عرضه کرده است. سوروکین، اگرچه آثارش در ایران چندان به فارسی ترجمه نشده، اما همین قدر هم که ترجمه شده است یا دربارهاش کتاب و مقاله نوشتهاند، برای اهل نظر کاملاً شناخته شده است. زندهیاد دکتر جراد یوسفیان وی را «جامعهشناس ژرفاندیش» میدانست و دکتر شاپور راسخ
«از اعاظم علمای اجتماع معاصر» ش میخواند. دکتر ناصرالدین صاحبالزمانی هم «خداوند دو کعبه»اش نامیده است.
الکساندر ویچ پیتریم سوروکین، چنان که نامش هم نشان میدهد، از اهالی روسیه بود. وی در سال 1889 در خانوادهای روستایی در شهر «توریا»، در شمال غربی روسیه، به دنیا آمد. در سه سالگی مادرش را از دست داد و در ده سالگی نیز از پدر یتیم شد. بنابراین کودکی و نوجوانیاش در عسرت و تنگدستی، و دورهگردی و کارگری گذشت. اما نعمت استعداد و همراه با آن تلاش فراوان وی سبب شد، بهطور خودآموز سوادی یاد بگیرد و به مدرسه برود و کتابخوان و اهل مطالعه شود. مدرسه را که به پایان برد، به دانشگاه «سنپترزبورگ» راه یافت و در آنجا جامعهشناسی خواند و در این رشته دکترا گرفت.
سوروکین از جوانان انقلابی دوره تزاری و طبعاً مخالف رژیم تزاری بود از این رو مدتی به زندان افتاد. هنگامی که انقلاب شد و دولت موقت کرنسکی
قبل از اکتبر 1917 که به غلبه بلشویکها انجامید- تشکیل شد، سوروکین نیز به آن دولت راه یافت و تا منشیگری کرنکسی نیز ارتقا پیدا کرد. چندی بعد در همان سال، هنگامی که بلشویکها به رهبری لنین دولت موقت را سرنگون کردند و سلطه بلامنازع خود را بر سراسر روسیه گسترش دادند، سوروکین به تدریس در دانشگاه پرداخت و تا سال 1922 که از شوروی تبعید شد، تدریس کرد. در همین زمان هم دو جلد کتاب با عنوان «نظام جامعهشناسی» نوشت.
گفتنی است که سوروکین از همان آغاز با مارکسیستها و اندیشه مارکسیستی همدل نبود و حتی منتقد آن بود. از این رو (البته دقیقاً نمیدانیم به چه علت) در سال 1918 کمیته انقلابی شهر زادگاهش او را به اعدام محکوم کرد. اما با پادرمیانی تروتسکی، قائم مقام لنین، لنین حکم اعدام را امضا نکرد و حتی او را جذب سیستم کرد و اجازه داد به کارش ادامه داد.
البته این وضع چندان نپایید و در سال 1922 سرانجام سوروکین در یک جمع 300 نفری از مخالفان به اخراج از شوروی محکوم شد و راه مهاجرت در پیش گرفت. وی پس از یک سال اقامت در اروپا به آمریکا رفت و در دانشگاه «مینه سوتا» به تدریس مشغول شد. هفت سال در این دانشگاه بود تا اینکه دانشگاه «هاروارد» از وی دعوت کرد استاد کرسی جامعهشناسی شود. بدینترتیب سوروکین تا آخر عمر در هاروارد به تحقیق، تألیف و تدریس جامعهشناسی ادامه داد، به نشر اندیشه خود پرداخت و آثار مکتوب بسیاری پدید آورد. وی در سن 79 سالگی در سال 1968 درگذشت.
از میان ایرانیان، گویا نخستین بار دکتر ناصرالدین صاحبالزمانی بود که سوروکین را در آمریکا ملاقات کرد، با او به گفتوگو نشست و او را با کتاب «خداوند دو کعبه» به ایرانیان معرفی کرد. البته جز او کسان دیگری نیز به معرفی این جامعهشناس پرداختهاند. در ادامه ابعادی از شخصیت علمی این جامعهشناس را مرور میکنیم.
سوروکین جامعهشناسی بسیارخوان، بسیاردان، آشنا با فلسفه، مسلط به تاریخ، اهل تأمل در وضعیت انسان و فرهنگ انسانی و برخاسته از جامعهای با مذهب مسیحی ارتودوکسی بود. وی در عین بررسی عمیق نظریات و افکار جامعهشناسان بزرگ، که دستاورد آن تألیف کتاب «نظریههای جامعهشناسی معاصر» (1966) بود، نگاهی خاص خود به شخصیت، جامعه و فرهنگ داشت که نگاهی «تعالیگرایانه» بود. سوروکین در عین اینکه از دامان انقلاب بلشویکی، و در واقع از چنگ آن، به غرب گریخته بود، تمدن غربی را هم یکسره نمیپذیرفت؛ حتی منتقد آن بود. از جمله، به تندی از تجربهگرایی مبالغهآمیز آمریکایی و عنایت مفرط جامعهشناسان آن دیار به آمار ایراد گرفته است. [راسخ، 1350]. این نکته مهمی است که همواره درباره او باید به یاد داشته باشیم.
✍ جعفر ربانی
در میان جامعهشناسان بزرگ، جامعهشناسان فرهنگ از این ویژگی برخوردارند که آثار و افکارشان از پویایی بیشتری برخوردار است. دلیل این امر را باید در ذات پویای فرهنگ جستوجو کرد که موضوعی عمیقاً انسانی است، و لذا به جامعهشناس امکان میدهد که هر جامعه یا گروه انسانی را، از بدویترین تا عالیترین جامعهها و گروهها، مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. مضافاً اینکه در این عرصه هر جامعهشناس، بنا بر دیدگاه فردی خود، میتواند تحلیل ناب و متفاوتی از دیگر جامعهشناسان داشته باشد.
الکساندر پیتیریم سوروکین یکی از جامعهشناسان فرهنگ است که به دلایل فوق جاذبههای خاص خود را دارد و از معدود جامعهشناسانی است که در جامعهشناسی فرهنگ آثار با ارزشی عرضه کرده است. سوروکین، اگرچه آثارش در ایران چندان به فارسی ترجمه نشده، اما همین قدر هم که ترجمه شده است یا دربارهاش کتاب و مقاله نوشتهاند، برای اهل نظر کاملاً شناخته شده است. زندهیاد دکتر جراد یوسفیان وی را «جامعهشناس ژرفاندیش» میدانست و دکتر شاپور راسخ
«از اعاظم علمای اجتماع معاصر» ش میخواند. دکتر ناصرالدین صاحبالزمانی هم «خداوند دو کعبه»اش نامیده است.
الکساندر ویچ پیتریم سوروکین، چنان که نامش هم نشان میدهد، از اهالی روسیه بود. وی در سال 1889 در خانوادهای روستایی در شهر «توریا»، در شمال غربی روسیه، به دنیا آمد. در سه سالگی مادرش را از دست داد و در ده سالگی نیز از پدر یتیم شد. بنابراین کودکی و نوجوانیاش در عسرت و تنگدستی، و دورهگردی و کارگری گذشت. اما نعمت استعداد و همراه با آن تلاش فراوان وی سبب شد، بهطور خودآموز سوادی یاد بگیرد و به مدرسه برود و کتابخوان و اهل مطالعه شود. مدرسه را که به پایان برد، به دانشگاه «سنپترزبورگ» راه یافت و در آنجا جامعهشناسی خواند و در این رشته دکترا گرفت.
سوروکین از جوانان انقلابی دوره تزاری و طبعاً مخالف رژیم تزاری بود از این رو مدتی به زندان افتاد. هنگامی که انقلاب شد و دولت موقت کرنسکی
قبل از اکتبر 1917 که به غلبه بلشویکها انجامید- تشکیل شد، سوروکین نیز به آن دولت راه یافت و تا منشیگری کرنکسی نیز ارتقا پیدا کرد. چندی بعد در همان سال، هنگامی که بلشویکها به رهبری لنین دولت موقت را سرنگون کردند و سلطه بلامنازع خود را بر سراسر روسیه گسترش دادند، سوروکین به تدریس در دانشگاه پرداخت و تا سال 1922 که از شوروی تبعید شد، تدریس کرد. در همین زمان هم دو جلد کتاب با عنوان «نظام جامعهشناسی» نوشت.
گفتنی است که سوروکین از همان آغاز با مارکسیستها و اندیشه مارکسیستی همدل نبود و حتی منتقد آن بود. از این رو (البته دقیقاً نمیدانیم به چه علت) در سال 1918 کمیته انقلابی شهر زادگاهش او را به اعدام محکوم کرد. اما با پادرمیانی تروتسکی، قائم مقام لنین، لنین حکم اعدام را امضا نکرد و حتی او را جذب سیستم کرد و اجازه داد به کارش ادامه داد.
البته این وضع چندان نپایید و در سال 1922 سرانجام سوروکین در یک جمع 300 نفری از مخالفان به اخراج از شوروی محکوم شد و راه مهاجرت در پیش گرفت. وی پس از یک سال اقامت در اروپا به آمریکا رفت و در دانشگاه «مینه سوتا» به تدریس مشغول شد. هفت سال در این دانشگاه بود تا اینکه دانشگاه «هاروارد» از وی دعوت کرد استاد کرسی جامعهشناسی شود. بدینترتیب سوروکین تا آخر عمر در هاروارد به تحقیق، تألیف و تدریس جامعهشناسی ادامه داد، به نشر اندیشه خود پرداخت و آثار مکتوب بسیاری پدید آورد. وی در سن 79 سالگی در سال 1968 درگذشت.
از میان ایرانیان، گویا نخستین بار دکتر ناصرالدین صاحبالزمانی بود که سوروکین را در آمریکا ملاقات کرد، با او به گفتوگو نشست و او را با کتاب «خداوند دو کعبه» به ایرانیان معرفی کرد. البته جز او کسان دیگری نیز به معرفی این جامعهشناس پرداختهاند. در ادامه ابعادی از شخصیت علمی این جامعهشناس را مرور میکنیم.
سوروکین جامعهشناسی بسیارخوان، بسیاردان، آشنا با فلسفه، مسلط به تاریخ، اهل تأمل در وضعیت انسان و فرهنگ انسانی و برخاسته از جامعهای با مذهب مسیحی ارتودوکسی بود. وی در عین بررسی عمیق نظریات و افکار جامعهشناسان بزرگ، که دستاورد آن تألیف کتاب «نظریههای جامعهشناسی معاصر» (1966) بود، نگاهی خاص خود به شخصیت، جامعه و فرهنگ داشت که نگاهی «تعالیگرایانه» بود. سوروکین در عین اینکه از دامان انقلاب بلشویکی، و در واقع از چنگ آن، به غرب گریخته بود، تمدن غربی را هم یکسره نمیپذیرفت؛ حتی منتقد آن بود. از جمله، به تندی از تجربهگرایی مبالغهآمیز آمریکایی و عنایت مفرط جامعهشناسان آن دیار به آمار ایراد گرفته است. [راسخ، 1350]. این نکته مهمی است که همواره درباره او باید به یاد داشته باشیم.
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
(پیتیریمسوروکین) جامعهشناس آمریکایی روسیتبار وبنیانگذار تئوری تقارب در جامعهشناسی. وی به تباین ذاتی میان ادوار تاریخی قائل بود.ودر جامعه شناسی فرهنگی خویش به نقد تئوری اندیشه ترقی پرداخت.
🔻جامعه شناسی سورکین
جامعهشناسی سوروکین مبتنی بر هستیشناسی اوست. او نگاهی معرفتی به جهان دارد و جهان را شامل سه بخش یا سه عرصه متفاوت میداند:
اول، ماده یا پدیدههای بیجان که همان جهان جمادات است.
دوم، پدیدههای جاندار اعم از نبات یا حیوان.
سوم، پدیدههای اجتماعی - فرهنگی که ما از آن به «جهان معنا» تعبیر میکنیم و پدید آمدنش ناشی از خلقت یا حضور انسان در جهان هستی است.
با این تقسیمبندی سوروکین دو پدیده اول را به دانشمندان علوم طبیعی، اعم از فیزیکدانان، شیمیدانان و زیستشناسان وامیگذارد و خود به پدیدههای سوم که آنها را پدیدههای «سوپرارگانیک5» یا عالی میخواند، میپردازد. سوروکین نمودهای اجتماعی و فرهنگی را خاص انسان میداند؛ یعنی موجودی که دارای «ذهن و روح» است. به زعم او، همین ذهن و روح است که موجد پدیدههایی چون زبان، علم، فلسفه، دین، هنر، ادبیات، اخلاق و ... و بهطور کلی موجد پدید آمدن فرهنگ میشود و انسانِ روبهکمال را میسازد.
در همین جا باید اضافه کنیم که سوروکین نخست طرفدار مکتب «اصالت رفتار» یا «رفتارگرایی6» بود؛ یعنی شیوهای که میکوشد با مطالعه کمّی رفتار و افراد و جوامع به تحلیل ماهیت آن رفتارها بپردازد. اما به مرور زمان رویکرد دیگری را پذیرفت و آن «اصالت جامعه»، به تبع امیل دورکیم بود. دورکیم عقیده داشت: «پدیدههای اجتماعی و فرهنگی را نمیتوان به امور جهان بیجان یا دنیای حیات (مادی) و یا حتی عالم نفس تنزل داد» [پیشین].
سوروکین نیز به این اندیشه رسید که شناسایی رفتار بیرونی فرد، بدون توجه به مفهوم و معنای درونی آن رفتار، کاری ناممکن یا نادرست است. مثال یا مصداق ساده این سخن را میتوان در «عبادت» و یا بهطور کلی «مناسک عبادی» دانست که معمولاً همه افراد مؤمن عبادات را به یکسان انجام میدهند، اما مسلم است که صرف انجام این رفتار یا مناسک نمیتواند نشاندهنده حقیقت عمل و میزان ایمان آنها باشد. با وجود این، قابل انکار نیست که همین رفتار، در هر حال، نقطه آغازین مطالعه هر اندیشه و عمل فردی یا اجتماعی خواهد بود. از این روست که سوروکین نیز همه حقایق اجتماعی و فرهنگی، و قبل از اینها، شخصیت فرد را محصول «کنش متقابل اجتماعی» میداند که در شبکهای بسیار گسترده و وسیع شکل میگیرد.
در مورد شخصیت، سوروکین نقطه آغازین آن را «اسم» میداند که پدر و مادر بر فرزند خویش میگذارند و در حقیقت، نطفه هویت یافتن و فرایند «من شدن» را در او بنا میگذارند. از آن پس، همین فرایند کنش متقابل است که میتواند این «من» را در اجتماع به مراتب بالایی از شخصیت برساند.
بر این اساس، سوروکین شخصیت فرد را ناشی از تعامل یا کنش متقابل اجتماعی و دقیقتر بگوییم، فرهنگ جامعه میداند. با این توضیح که هر شخصیتی خود میتواند یکی از عوامل کنش متقابل اجتماعی باشد و از این طریق تا حد یک قهرمان بر جامعه خود تأثیر بگذارد.
🔻پویایی فرهنگی
در عنوان این مقاله سوروکین را «جامعهشناس فرهنگ» معرفی کردیم و به واقع همینطور است. چه او با عبور از نگاه مکانیکی و طبیعتگرای صرف به انسان، و تمایز نهادن میان «جهان انسانی» با جهانهای مادی و نباتی، انسان را پدیدآورنده معنا یا مفاهیم سوپرارگانیک، یعنی فرامادی میداند که البته این معانی و مفاهیم خود ناشی از کنش متقابل اجتماعی هستند و مجموعاً پدیدهای به نام «فرهنگ» را بهوجود میآورند. سوروکین به پویایی یا تحرک مدام جامعه و فرهنگ معتقد بود و از این رو به مطالعه وسیع تاریخ اجتماعات و تمدنهای بشری دست زد و سرانجام کتابی در چهارجلد به نام «پویاییهای اجتماعی و فرهنگی» نوشت.
به گفته شاپور راسخ، سوروکین در این کتاب «به تجزیه و تحلیل یکهزار و ششصد و بیست و دو انقلاب و اختلال داخلی اجتماعی در طول تاریخ یونان و اروپا پرداخت» و نتیجه گرفت که «شرط اصلی و لازم برای بروز اختلال درونی یک جامعه آن است که نظام اجتماعی یا فرهنگی آن و یا هر دو پریشان شوند.» چنین نگاهی به جامعه را نگاهی اورگانیک یا سیستمی میدانیم که متکی به شخص یا عامل معینی نیست، بلکه مجموعهای از هزاران عامل مرتبط با یکدیگر آن را پایدار نگه میدارند؛ همانگونه که یک موجود زنده را نیز عوامل اصلی و فرعی بیشماری زنده نگه میدارند.
جامعهشناسی سوروکین مبتنی بر هستیشناسی اوست. او نگاهی معرفتی به جهان دارد و جهان را شامل سه بخش یا سه عرصه متفاوت میداند:
اول، ماده یا پدیدههای بیجان که همان جهان جمادات است.
دوم، پدیدههای جاندار اعم از نبات یا حیوان.
سوم، پدیدههای اجتماعی - فرهنگی که ما از آن به «جهان معنا» تعبیر میکنیم و پدید آمدنش ناشی از خلقت یا حضور انسان در جهان هستی است.
با این تقسیمبندی سوروکین دو پدیده اول را به دانشمندان علوم طبیعی، اعم از فیزیکدانان، شیمیدانان و زیستشناسان وامیگذارد و خود به پدیدههای سوم که آنها را پدیدههای «سوپرارگانیک5» یا عالی میخواند، میپردازد. سوروکین نمودهای اجتماعی و فرهنگی را خاص انسان میداند؛ یعنی موجودی که دارای «ذهن و روح» است. به زعم او، همین ذهن و روح است که موجد پدیدههایی چون زبان، علم، فلسفه، دین، هنر، ادبیات، اخلاق و ... و بهطور کلی موجد پدید آمدن فرهنگ میشود و انسانِ روبهکمال را میسازد.
در همین جا باید اضافه کنیم که سوروکین نخست طرفدار مکتب «اصالت رفتار» یا «رفتارگرایی6» بود؛ یعنی شیوهای که میکوشد با مطالعه کمّی رفتار و افراد و جوامع به تحلیل ماهیت آن رفتارها بپردازد. اما به مرور زمان رویکرد دیگری را پذیرفت و آن «اصالت جامعه»، به تبع امیل دورکیم بود. دورکیم عقیده داشت: «پدیدههای اجتماعی و فرهنگی را نمیتوان به امور جهان بیجان یا دنیای حیات (مادی) و یا حتی عالم نفس تنزل داد» [پیشین].
سوروکین نیز به این اندیشه رسید که شناسایی رفتار بیرونی فرد، بدون توجه به مفهوم و معنای درونی آن رفتار، کاری ناممکن یا نادرست است. مثال یا مصداق ساده این سخن را میتوان در «عبادت» و یا بهطور کلی «مناسک عبادی» دانست که معمولاً همه افراد مؤمن عبادات را به یکسان انجام میدهند، اما مسلم است که صرف انجام این رفتار یا مناسک نمیتواند نشاندهنده حقیقت عمل و میزان ایمان آنها باشد. با وجود این، قابل انکار نیست که همین رفتار، در هر حال، نقطه آغازین مطالعه هر اندیشه و عمل فردی یا اجتماعی خواهد بود. از این روست که سوروکین نیز همه حقایق اجتماعی و فرهنگی، و قبل از اینها، شخصیت فرد را محصول «کنش متقابل اجتماعی» میداند که در شبکهای بسیار گسترده و وسیع شکل میگیرد.
در مورد شخصیت، سوروکین نقطه آغازین آن را «اسم» میداند که پدر و مادر بر فرزند خویش میگذارند و در حقیقت، نطفه هویت یافتن و فرایند «من شدن» را در او بنا میگذارند. از آن پس، همین فرایند کنش متقابل است که میتواند این «من» را در اجتماع به مراتب بالایی از شخصیت برساند.
بر این اساس، سوروکین شخصیت فرد را ناشی از تعامل یا کنش متقابل اجتماعی و دقیقتر بگوییم، فرهنگ جامعه میداند. با این توضیح که هر شخصیتی خود میتواند یکی از عوامل کنش متقابل اجتماعی باشد و از این طریق تا حد یک قهرمان بر جامعه خود تأثیر بگذارد.
🔻پویایی فرهنگی
در عنوان این مقاله سوروکین را «جامعهشناس فرهنگ» معرفی کردیم و به واقع همینطور است. چه او با عبور از نگاه مکانیکی و طبیعتگرای صرف به انسان، و تمایز نهادن میان «جهان انسانی» با جهانهای مادی و نباتی، انسان را پدیدآورنده معنا یا مفاهیم سوپرارگانیک، یعنی فرامادی میداند که البته این معانی و مفاهیم خود ناشی از کنش متقابل اجتماعی هستند و مجموعاً پدیدهای به نام «فرهنگ» را بهوجود میآورند. سوروکین به پویایی یا تحرک مدام جامعه و فرهنگ معتقد بود و از این رو به مطالعه وسیع تاریخ اجتماعات و تمدنهای بشری دست زد و سرانجام کتابی در چهارجلد به نام «پویاییهای اجتماعی و فرهنگی» نوشت.
به گفته شاپور راسخ، سوروکین در این کتاب «به تجزیه و تحلیل یکهزار و ششصد و بیست و دو انقلاب و اختلال داخلی اجتماعی در طول تاریخ یونان و اروپا پرداخت» و نتیجه گرفت که «شرط اصلی و لازم برای بروز اختلال درونی یک جامعه آن است که نظام اجتماعی یا فرهنگی آن و یا هر دو پریشان شوند.» چنین نگاهی به جامعه را نگاهی اورگانیک یا سیستمی میدانیم که متکی به شخص یا عامل معینی نیست، بلکه مجموعهای از هزاران عامل مرتبط با یکدیگر آن را پایدار نگه میدارند؛ همانگونه که یک موجود زنده را نیز عوامل اصلی و فرعی بیشماری زنده نگه میدارند.
ناگفته نماند که داشتن نگاه ارگانیک به جامعه را قبل از سوروکین، کسانی چون ابنخلدون، اسوالد اشپنگلر ، آرنولد توین بی و اگوست کنت نیز داشتهاند. با این تفاوت که مثلاً، برخلاف گوست کنت که برای جوامع بشری سه مرحله الهی، فلسفی و علمی قائل بود و مرحله علمی را به منزله کمال آن میدانست، سوروکین برای جامعه بشری غایتی را متصور نمیشود، بلکه امید میبرد که روزی برسد که از مجموع تجربههای خود، بشر به تمدنی برسد که واجد همه ارزشها و کمالات گذشته باشد.
🔹سوروکین و تبیین فرهنگ
سوروکین همانگونه که نگاهی سه ساحتی به جهان دارد، برای فرهنگ نیز سه ساحت قائل است: فرهنگ حسی، فرهنگ شهودی و فرهنگ عقلی. نخست باید دانست که وی میگوید: «از جمع نظامهای مختلف فرهنگی، چون زبان، علم، فلسفه، مذهب، هنر، اخلاق، قانون، و نیز نظامهای اقتصادی، سیاسی و فناوری، یک «نظام عالی» فرهنگی پدیدار میشود. سه نظام فوق هر یک بر یک اصل اساسی و نهایی مبتنی است که موجب تمایز این سه نظام از یکدیگر میشود.
برای مثال، فرهنگ میتواند براساس نگاهی اساطیری، یا براساس یگانهپرستی، چند خدایی، مادیگری و یا ... شکل بگیرد و هر یک از اینها نهتنها بر چیستی و هویت آن فرهنگ مؤثر واقع میشوند، بلکه اصولاً جهت آن را تعیین میکنند. برای مثال، در فرهنگ دینی، «گناه و عصیان»، مقولهای است که به رفتار و سلوک پیروان خود تعین و جهتی میدهد که در فرهنگ مادی مطلقاً وجود ندارد، و به همین ترتیب در دیگر فرهنگها. حال ببینیم سوروکین سه نوع فرهنگ خود را چگونه تبیین میکند.
جامعه حسی یا نظام عالی حسی، نظامی است که در آن اساس شناخت و معیار همه امور، عواطف و احساسات، اندیشهها و ارزشها، حس است. در این جامعه، عین حقیقت و حقیقت عینی همان علم حسی و مادی است و چیزی ورای حس و مافوق آن به رسمیت شناخته نمیشود. نمونه جامعه حسی، جوامع عصر حاضر یا قرون جدید تمدن اروپایی هستند که بعد از قرون وسطا بهوجود آمدهاند و تا به امروز ادامه دارند و تقریباً جهانگیر نیز شدهاند.
دکتر شاپور راسخ فرهنگ حسی معاصر را چنین تصویر کرده است: «عصر حاضر عصر رواج فلسفههای مادی و حسی است».
هنر در همه صور کیفیت مادی و حسی به خود گرفته و حتی اخلاق نیز حسی، سودپرستانه، لذتجویانه و مصلحتگرا شده است. ارزشهای مادی و ناسوتی چون ثروت، راحت جسم، رفاه زندگی، تمتع و کسب قدرت و شهرت ظاهری، غایت آرزوها و مجاهدات آدمیان معاصر شدهاند. در جستوجوی این ارزشها مردم از هیچ سعی و تلاش، و حتی مبارزه و تنازعی روگردان نیستند. از همینجاست که این همه تضادهای اجتماعی در روزگار ما پدیدار شده است .
اما فرهنگ شهودی فرهنگی است که بنایش بر فوق حس و عقل قرار دارد. از این فرهنگ به فرهنگ آرمانگرایانه و فرهنگ ایدهآلیستی نیز تعبیر شده است. فرهنگهای دینی، اعم از توحیدی و غیرتوحیدی، مانند مسیحیت و اسلام، و فرهنگ برهمنان هندی از این قبیل هستند.
فرهنگ قرون وسطای مسیحی در اروپا و تمدن اسلامی در عصرهای میانه نیز مصداقهای این فرهنگ هستند. در این فرهنگها یا جوامع، به تعبیر میرفندرسکی، حکیم عصر صفوی، همهچیز «صورتی در زیر دارد آنچه در بالادستی» ، و این بسیار متفاوت است با فرهنگ حسی که حقیقت را در عینیت، یعنی در مشاهدات و محسوسات جستوجو میکند.
و بالاخره فرهنگ عقلی یا اندیشهای آن است که محور و مدار، بلکه اساس اساسش، عقل یا اندیشه مستقل آدمی است و از طریق ابداع یا پردازش مفاهیم، به شناخت واقعیت دست مییابد.
فرهنگ عقلی در واقع، نقش میانجی یا واسطه را بین دو فرهنگ حسی و شهودی ایفا میکند و به انتخاب خود از عناصر آنها بهره میگیرد.
نمونه این فرهنگ را سوروکین فرهنگ یونانی میداند که پارهای از بزرگترین چهرههای فلسفی و عقلی تاریخ را به تمدن بشری بخشیده است.
🔻پویایی فرهنگ
پویایی فرهنگ یکی از ویژگیهای بارز فرهنگ در جامعهشناسی سوروکین است.
او در عین تقسیمبندی فرهنگها به سه دسته مذکور در فوق، هیچیک از این فرهنگها را صُلب و جامد نمیداند، بلکه بهطور پیوسته در حال تحرک و پویایی و در ارتباط با عوامل محرک به شمار میآورد. منتها این پویایی و تحرک بیمنطق یا خودبهخودی نیست که فرهنگی بتواند به سادگی فرهنگ دیگری را متمول سازد.
عناصر هر فرهنگ بهطور کلی با یکدیگر همبستگی دارند و با هم دچار تحول میشوند. این تحول نیز مبتنی بر تغییر یا نوسان در فرهنگ زمینه، یا همان حسی، شهودی و عقلی است. برای مثال، هنگامی که زمینه فرهنگی ایران عصر ساسانی با ورود اسلام به ایران، به تدریج به فرهنگ اسلامی تغییر یافت، همه عناصر آن از علم، فلسفه و ادبیات تا هنر، روابط اجتماعی، مناسک دینی و ... نیز دگرگون شد.
به همین طریق هنگامی که در اروپا رنسانس رخ داد، فرهنگ مسیحی قرون وسطا از آسمان به زمین آمد و به تدریج فرهنگ حسی جای فرهنگ شهودی و دینی را گرفت.
🔹سوروکین و تبیین فرهنگ
سوروکین همانگونه که نگاهی سه ساحتی به جهان دارد، برای فرهنگ نیز سه ساحت قائل است: فرهنگ حسی، فرهنگ شهودی و فرهنگ عقلی. نخست باید دانست که وی میگوید: «از جمع نظامهای مختلف فرهنگی، چون زبان، علم، فلسفه، مذهب، هنر، اخلاق، قانون، و نیز نظامهای اقتصادی، سیاسی و فناوری، یک «نظام عالی» فرهنگی پدیدار میشود. سه نظام فوق هر یک بر یک اصل اساسی و نهایی مبتنی است که موجب تمایز این سه نظام از یکدیگر میشود.
برای مثال، فرهنگ میتواند براساس نگاهی اساطیری، یا براساس یگانهپرستی، چند خدایی، مادیگری و یا ... شکل بگیرد و هر یک از اینها نهتنها بر چیستی و هویت آن فرهنگ مؤثر واقع میشوند، بلکه اصولاً جهت آن را تعیین میکنند. برای مثال، در فرهنگ دینی، «گناه و عصیان»، مقولهای است که به رفتار و سلوک پیروان خود تعین و جهتی میدهد که در فرهنگ مادی مطلقاً وجود ندارد، و به همین ترتیب در دیگر فرهنگها. حال ببینیم سوروکین سه نوع فرهنگ خود را چگونه تبیین میکند.
جامعه حسی یا نظام عالی حسی، نظامی است که در آن اساس شناخت و معیار همه امور، عواطف و احساسات، اندیشهها و ارزشها، حس است. در این جامعه، عین حقیقت و حقیقت عینی همان علم حسی و مادی است و چیزی ورای حس و مافوق آن به رسمیت شناخته نمیشود. نمونه جامعه حسی، جوامع عصر حاضر یا قرون جدید تمدن اروپایی هستند که بعد از قرون وسطا بهوجود آمدهاند و تا به امروز ادامه دارند و تقریباً جهانگیر نیز شدهاند.
دکتر شاپور راسخ فرهنگ حسی معاصر را چنین تصویر کرده است: «عصر حاضر عصر رواج فلسفههای مادی و حسی است».
هنر در همه صور کیفیت مادی و حسی به خود گرفته و حتی اخلاق نیز حسی، سودپرستانه، لذتجویانه و مصلحتگرا شده است. ارزشهای مادی و ناسوتی چون ثروت، راحت جسم، رفاه زندگی، تمتع و کسب قدرت و شهرت ظاهری، غایت آرزوها و مجاهدات آدمیان معاصر شدهاند. در جستوجوی این ارزشها مردم از هیچ سعی و تلاش، و حتی مبارزه و تنازعی روگردان نیستند. از همینجاست که این همه تضادهای اجتماعی در روزگار ما پدیدار شده است .
اما فرهنگ شهودی فرهنگی است که بنایش بر فوق حس و عقل قرار دارد. از این فرهنگ به فرهنگ آرمانگرایانه و فرهنگ ایدهآلیستی نیز تعبیر شده است. فرهنگهای دینی، اعم از توحیدی و غیرتوحیدی، مانند مسیحیت و اسلام، و فرهنگ برهمنان هندی از این قبیل هستند.
فرهنگ قرون وسطای مسیحی در اروپا و تمدن اسلامی در عصرهای میانه نیز مصداقهای این فرهنگ هستند. در این فرهنگها یا جوامع، به تعبیر میرفندرسکی، حکیم عصر صفوی، همهچیز «صورتی در زیر دارد آنچه در بالادستی» ، و این بسیار متفاوت است با فرهنگ حسی که حقیقت را در عینیت، یعنی در مشاهدات و محسوسات جستوجو میکند.
و بالاخره فرهنگ عقلی یا اندیشهای آن است که محور و مدار، بلکه اساس اساسش، عقل یا اندیشه مستقل آدمی است و از طریق ابداع یا پردازش مفاهیم، به شناخت واقعیت دست مییابد.
فرهنگ عقلی در واقع، نقش میانجی یا واسطه را بین دو فرهنگ حسی و شهودی ایفا میکند و به انتخاب خود از عناصر آنها بهره میگیرد.
نمونه این فرهنگ را سوروکین فرهنگ یونانی میداند که پارهای از بزرگترین چهرههای فلسفی و عقلی تاریخ را به تمدن بشری بخشیده است.
🔻پویایی فرهنگ
پویایی فرهنگ یکی از ویژگیهای بارز فرهنگ در جامعهشناسی سوروکین است.
او در عین تقسیمبندی فرهنگها به سه دسته مذکور در فوق، هیچیک از این فرهنگها را صُلب و جامد نمیداند، بلکه بهطور پیوسته در حال تحرک و پویایی و در ارتباط با عوامل محرک به شمار میآورد. منتها این پویایی و تحرک بیمنطق یا خودبهخودی نیست که فرهنگی بتواند به سادگی فرهنگ دیگری را متمول سازد.
عناصر هر فرهنگ بهطور کلی با یکدیگر همبستگی دارند و با هم دچار تحول میشوند. این تحول نیز مبتنی بر تغییر یا نوسان در فرهنگ زمینه، یا همان حسی، شهودی و عقلی است. برای مثال، هنگامی که زمینه فرهنگی ایران عصر ساسانی با ورود اسلام به ایران، به تدریج به فرهنگ اسلامی تغییر یافت، همه عناصر آن از علم، فلسفه و ادبیات تا هنر، روابط اجتماعی، مناسک دینی و ... نیز دگرگون شد.
به همین طریق هنگامی که در اروپا رنسانس رخ داد، فرهنگ مسیحی قرون وسطا از آسمان به زمین آمد و به تدریج فرهنگ حسی جای فرهنگ شهودی و دینی را گرفت.
دکتر جواد یوسفیان پویایی فرهنگ اروپایی طی 25 قرن گذشته را در چند عبارت به این شرح بیان کرده است: «قبل از قرن ششم پیش از میلاد مسیح، فرهنگ یونانی فرهنگ عقلی بود. در پایان قرن ششم عناصر حسی در آن رخنه کردند. در قرن پنجم و اوایل قرن چهارم پیش از میلاد مسیح، میان عناصر عقلی و حسی فرهنگ تعادلی برقرار شد. پس فرهنگ میانجی تحقق یافت.
بعد از قرن چهارم فرهنگ یونانی بهصورت فرهنگ حسی درآمد و با کمی تحول تا قرن سوم بعد از میلاد مسیح دوام آورد. از قرن سوم به بعد از نفوذ عناصر حسی کاسته شد و از قرن ششم تا پایان قرن دوازدهم عناصر دینی یکهتاز شدند. سپس با پیدایش مجدد عناصر حسی و آمیختن آنها با عناصر عقلی، فرهنگ میانجی قرنهای سیزدهم و چهاردهم طلوع کرد و بالاخره فرهنگ حسی غربی از قرن پانزدهم تاکنون ـ که در قرن نوزدهم به اوج رسیده ـ بر مغرب زمین مسلط شده است» [یوسفیان، 1369].
🔻نظریه تقارب
سوروکین از دل پویایی فرهنگی خود نظریه «تقارب فرهنگی» را بیرون آورد که بهویژه برای ما که در این عصر زندگی میکنیم، میتواند جالب باشد. این نظریه میگوید ـ بلکه پیشبینی میکندـ که جوامع صنعتی سرمایهداری و سوسیالیستی به تدریج به یکدیگر نزدیک میشوند.
این نزدیک شدن ناشی از روزافزون شدن مشکلات و پیچیدگیهای اقتصادی و تولید مشترک است و اختلافات و منازعات را تحتالشعاع قرار میدهد.
تردید نیست که سوروکین این تئوری یا نظریه را در زمان جنگ سرد، و چه بسا در میانه دو جنگ جهانی ارائه داده است و آن زمانی بود که میان جهان شرق و غرب به شدت تنازع و تضاد برقرار بود. اما گذشت زمان، بهویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، درستی نظریه تقارب را به اثبات رساند. چنانکه میبینیم پس از فروپاشی شوروی دیگر کشورهای سوسیالیستی، از جمله اروپایی شرقی و بهویژه چین، حتی کوبا و اخیراً نیز کرهشمالی در زمینههای اقتصادی و صنعتی به همگرایی رسیدهاند و اینک با وجود اختلافات بنیادی سیاسی و ایدئولوژیک خود؛ بیش از همه منافع اقتصادی، صنعتی و تجاری خود را مدنظر دارند. این امر نشان میدهد که نگاه سوروکین بر تحولات جوامع معاصر از عمق و دقت ویژهای برخوردار بوده که توانسته است چنین نظریهای را ارائه دهد.
🔹سوروکین و انقلاب
چنانکه گفته شد، سوروکین تبعید شده انقلاب اکتبر شوروی به غرب و به تعبیر امروز، «اپوزیسیون» آن انقلاب بود. بنابراین بدیهی است که وی نمیتواند در نظریات علمی خود توجیهکننده و طرفدار انقلاب باشد، اما او این کار را به طریق علمی دنبال میکند. وی در همان سالی (1922) که از شوروی تبعید شد، کتابی نوشت به نام «برگهایی از یک تقویم روسی» (22ـ1917) که در ایران با نام «اوراق خونین انقلاب اکتبر» ترجمه و منتشر شده است.
کتاب دیگری نیز به نام «جامعهشناسی انقلاب» دارد که به فارسی ترجمه نشده است. بهطورکلی سوروکین انقلاب را ناشی از به هم خوردن تعادل میان غریزه و عقل در یک جامعه بزرگ میداند. شاید به همین دلیل، یعنی به دلیل زخمخوردگی از انقلاب بزرگ کشورش، هرگز با کمونیسم آشتی نکرد و سرانجام در سال 1968 در «ماساچوست» آمریکا درگذشت.
سخن آخر اینکه، سوروکین با دیدگاههای جامعهشناسان غربی بهویژه آمریکایی هم چندان سرسازگاری نداشت. برای مثال، او نظرات جان دیویی (مربی بزرگ آمریکایی) و ویلیام جیمز (ازمؤسسان مکتب پراگماتیسم) را نمیپذیرفت و عقیده داشت که نظرات این دو متفکر، آمریکاییان را به این اعتقاد رساند که خرد انسانی به منظور تکامل روحانی و جسمانی خود میباید بسیاری از سنتهای دیرباز را درهم شکند و مخصوصاً در زمینه سوائق جنبی با آزادی کامل عمل کند. وی بر این نگرش و کنش اجتماعی تاختن گرفت و بیبند و باری جنسی را نشانه انحطاط جامعه آمریکایی دانست .
@kavosh_garan
بعد از قرن چهارم فرهنگ یونانی بهصورت فرهنگ حسی درآمد و با کمی تحول تا قرن سوم بعد از میلاد مسیح دوام آورد. از قرن سوم به بعد از نفوذ عناصر حسی کاسته شد و از قرن ششم تا پایان قرن دوازدهم عناصر دینی یکهتاز شدند. سپس با پیدایش مجدد عناصر حسی و آمیختن آنها با عناصر عقلی، فرهنگ میانجی قرنهای سیزدهم و چهاردهم طلوع کرد و بالاخره فرهنگ حسی غربی از قرن پانزدهم تاکنون ـ که در قرن نوزدهم به اوج رسیده ـ بر مغرب زمین مسلط شده است» [یوسفیان، 1369].
🔻نظریه تقارب
سوروکین از دل پویایی فرهنگی خود نظریه «تقارب فرهنگی» را بیرون آورد که بهویژه برای ما که در این عصر زندگی میکنیم، میتواند جالب باشد. این نظریه میگوید ـ بلکه پیشبینی میکندـ که جوامع صنعتی سرمایهداری و سوسیالیستی به تدریج به یکدیگر نزدیک میشوند.
این نزدیک شدن ناشی از روزافزون شدن مشکلات و پیچیدگیهای اقتصادی و تولید مشترک است و اختلافات و منازعات را تحتالشعاع قرار میدهد.
تردید نیست که سوروکین این تئوری یا نظریه را در زمان جنگ سرد، و چه بسا در میانه دو جنگ جهانی ارائه داده است و آن زمانی بود که میان جهان شرق و غرب به شدت تنازع و تضاد برقرار بود. اما گذشت زمان، بهویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، درستی نظریه تقارب را به اثبات رساند. چنانکه میبینیم پس از فروپاشی شوروی دیگر کشورهای سوسیالیستی، از جمله اروپایی شرقی و بهویژه چین، حتی کوبا و اخیراً نیز کرهشمالی در زمینههای اقتصادی و صنعتی به همگرایی رسیدهاند و اینک با وجود اختلافات بنیادی سیاسی و ایدئولوژیک خود؛ بیش از همه منافع اقتصادی، صنعتی و تجاری خود را مدنظر دارند. این امر نشان میدهد که نگاه سوروکین بر تحولات جوامع معاصر از عمق و دقت ویژهای برخوردار بوده که توانسته است چنین نظریهای را ارائه دهد.
🔹سوروکین و انقلاب
چنانکه گفته شد، سوروکین تبعید شده انقلاب اکتبر شوروی به غرب و به تعبیر امروز، «اپوزیسیون» آن انقلاب بود. بنابراین بدیهی است که وی نمیتواند در نظریات علمی خود توجیهکننده و طرفدار انقلاب باشد، اما او این کار را به طریق علمی دنبال میکند. وی در همان سالی (1922) که از شوروی تبعید شد، کتابی نوشت به نام «برگهایی از یک تقویم روسی» (22ـ1917) که در ایران با نام «اوراق خونین انقلاب اکتبر» ترجمه و منتشر شده است.
کتاب دیگری نیز به نام «جامعهشناسی انقلاب» دارد که به فارسی ترجمه نشده است. بهطورکلی سوروکین انقلاب را ناشی از به هم خوردن تعادل میان غریزه و عقل در یک جامعه بزرگ میداند. شاید به همین دلیل، یعنی به دلیل زخمخوردگی از انقلاب بزرگ کشورش، هرگز با کمونیسم آشتی نکرد و سرانجام در سال 1968 در «ماساچوست» آمریکا درگذشت.
سخن آخر اینکه، سوروکین با دیدگاههای جامعهشناسان غربی بهویژه آمریکایی هم چندان سرسازگاری نداشت. برای مثال، او نظرات جان دیویی (مربی بزرگ آمریکایی) و ویلیام جیمز (ازمؤسسان مکتب پراگماتیسم) را نمیپذیرفت و عقیده داشت که نظرات این دو متفکر، آمریکاییان را به این اعتقاد رساند که خرد انسانی به منظور تکامل روحانی و جسمانی خود میباید بسیاری از سنتهای دیرباز را درهم شکند و مخصوصاً در زمینه سوائق جنبی با آزادی کامل عمل کند. وی بر این نگرش و کنش اجتماعی تاختن گرفت و بیبند و باری جنسی را نشانه انحطاط جامعه آمریکایی دانست .
@kavosh_garan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمود سریعالقلم:
در حوزه عربی خلیج فارس 4 تریلیون دلار #صندوق_ذخیره_ارزی وجود دارد و شرکتهای فناوری و انرژی، سهمی از این صندوق را از آن خود کردند، در صورت عقب ماندن ایران از این موج، 20 سال آینده شکاف جبرانناپذیری بین ایران و این کشورها بوجود میآید.
@kavosh_garan
.
در حوزه عربی خلیج فارس 4 تریلیون دلار #صندوق_ذخیره_ارزی وجود دارد و شرکتهای فناوری و انرژی، سهمی از این صندوق را از آن خود کردند، در صورت عقب ماندن ایران از این موج، 20 سال آینده شکاف جبرانناپذیری بین ایران و این کشورها بوجود میآید.
@kavosh_garan
.
☄مقایسه اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاد نهاد گرا و جامعه شناسی اقتصادی
🔻دکتر حمید حمید رزاقی
🔹بخش اول
مقدمه
بیش از دویست سال از زمانی که آدام اسمیت نوشت فعالیتهای بازاری را «دست نامرئی» هماهنگ میکند، می¬گذرد. ظرف دو قرن اخیر نظام بازار و جامعه کالایی به رشد و گسترش خود ادامه داده و سراسر جهان اجتماعی را درنوردیده است. در این مدت نحله¬ های متفاوتی در شناخت و تحلیل پدیده¬ های اقتصادی مطرح شده و توسعه یافته¬ اند. هر یک از این رهیافت¬ ها در چارچوب نظری و معرفت شناسی خاص خود به فهم و تبیین کنش های اقتصادی انسان ها پرداخته اند. نحله¬ ای بر منفعت طلبی اقتصادی و کنش¬های ابزاری آدمیان تأکید دارد و نحله ¬ای دیگر کنش های انسانی را علاوه بر کنش¬ های اقتصادی شامل کنش های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی در نظر می¬گیرد. نحله¬ ی دیگری هم هست که منفعت طلبی اقتصادی را جزء ذات و سرشت آدمی تلقی نمی¬کند، بلکه کنش های منفعت جویانه را ساخته و پرداخته ی دوره¬ مشخصی از تاریخ اجتماعی بشر به حساب می¬آورد. گروهی نظام بازار را کعبه آمال بشریت تصور می کند، گروهی دیگر بر این باوراست سپردن همه چیز به دست بازار مسایل اجتماعی فراوانی در پی دارد، لذا لازم است در نظام بازار مداخله کرد. به نظر گروهی دیگر نظام بازار، یک نظام تاریخمند است که دوره پیدایش، توسعه و انقراضی دارد و در پی آن نظام تاریخی تازه ای امکان ظهور خواهد داشت.
این نوشتار کوشیده است مختصات و تمایزهای سه رهیافت شامل اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاد نهاد¬گرا و جامعه شناسی اقتصادی را در برخورد با مسایل اقتصادی توصیف کرده و مواضع آنها را در قبال پدیده های اقتصادی به مقایسه گذارد. توصیف چنین مقایسه ای از این جهت حائز اهمیت است که در شرایط کنونی اقتصاد نئولیبرال در جهان معاصر دست بالا را دارد و سه دیدگاه فوق در برابر هم در چالشی علمی و نقادانه به سر می برند، لذا به مقایسه گذاردن ویژگی-های آن ها ما را در شناسایی نقاط قوت و ضعف¬ شان در باره مسائل اقتصادی بیشتر آشنا خواهد کرد.
الف) توصیف مقایسه ای ویژگی های اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نهادگرا
لودویک فون میزس(Mieses)، فریدریش هایک (Hayek) و میلتون فریدمن (Fried Man) بانیان اصلی اقتصادنئوکلاسیک هستند. داگلاس نورث(North)جورج استگر (Stigler) و رونالد-کوز(Coace)معروف¬ ترین اقتصاد دانان نهادگرا به شمار می -روند.
به نظر نئوکلاسیک ها انسان موجودی اتمی (فردی) و اقتصادی است. در طبیعت بشر گرایشی ریشه دار به معامله و مبادله وجود دارد و آدمیان منفعت طلبانی هستند که به طور معقولانه در پی نفع شخصی هستند. پارادیم اصلی نئوکلاسیک ها بازار است. آنها به آزادی انتخاب فردی تأکید دارند. نئوکلاسیک¬ها به یک نظام بازار رقابتی که همان نظام خود تنظیم گرِ تعیین قیمت ها ست، باور دارند که به وسیله¬ دست نامرئی هماهنگ می شود. (کوز ۱۳۸۵: ۸-۷). به بیان دیگر آنها در اقتصاد، به بازار و عوامل انتزاعی مانند عرضه و تقاضا و قیمت پای می فشارند و هر آن چه خارج از این حیطه باشد حوزه بررسی آن ها نیست. در دنیای عقلانیت ابزاریِ نئوکلاسیک ها، نهادها غیر ضروری اند و ایده ها و ایدئولوژی ها اهمیتی ندارند؛ در حالی که نهادگرایان به التزامات و ترتیبات نهادی علاوه بر بازار توجه خاص نشان می دهند (نورث، ۱۳۸۵: ۹۵). به نظر نهاد -هاگرا ها همه چیز در بازار اتفاق نمی افتد و فقط بازار نیست که قیمت کالاها و خدمات را تعیین می کند، بلکه سازوکارهای نهادی هم بر فرایند مبادله حاکم است. با این که نهادگرایان مانند نئوکلاسیک ها به انسان به عنوان موجودی اقتصادی می نگرند و فرض بنیادین کمیابی و رقابت را می پذیرند و اقتصاد را یک نظریه انتخاب می بینند؛ اما به نقش سازمان، بنگاه، قرارداد و کم و کیف هزینه ی مبادله تأکید دارند. به نظر نهادگرایان، انسان ها اطلاعا تشان کامل نیست و ظرفیت ذهنی محدودی دارند ودر مبادلات با یکدیگر با مخاطره و عدم قطعیت مواجه اند. برای کاهش مخاطرات و هزینه¬ها، انسان ها قراردادها و قوانین حقوقی وضع میکنند. بنابراین قوانین، قراردادها، هنجارها، تأثیر فراوانی بر نحوه ی عملکرد بازارها دارند و هم چنین در کاهش ستیز منافع بین کارگزار و کارفرما نقش ایفا می کنند. نهادها برای کاهش بی ثباتی در مبادله های انسانی شکل گرفته اند، تا هزینه ی مبادله ی ناشی از اطلاعات نامتقارن را تقلیل دهند (نورث، ۱۳۹۲).
نئوکلاسیک ها بر این باورند که اقتصاد بازار و خصوصی سازی راه حل مشکلات اقتصادی برای همه ی کشورها و در هر شرایطی است. اما به نظر نهادگرایان بدون تأسیس و گسترش نهادها و ساز و کارهای مناسب ، نظام بازار ناکارآمد نخواهد بود . (کوز، ۱۳۸۵: ۹).
🔻دکتر حمید حمید رزاقی
🔹بخش اول
مقدمه
بیش از دویست سال از زمانی که آدام اسمیت نوشت فعالیتهای بازاری را «دست نامرئی» هماهنگ میکند، می¬گذرد. ظرف دو قرن اخیر نظام بازار و جامعه کالایی به رشد و گسترش خود ادامه داده و سراسر جهان اجتماعی را درنوردیده است. در این مدت نحله¬ های متفاوتی در شناخت و تحلیل پدیده¬ های اقتصادی مطرح شده و توسعه یافته¬ اند. هر یک از این رهیافت¬ ها در چارچوب نظری و معرفت شناسی خاص خود به فهم و تبیین کنش های اقتصادی انسان ها پرداخته اند. نحله¬ ای بر منفعت طلبی اقتصادی و کنش¬های ابزاری آدمیان تأکید دارد و نحله ¬ای دیگر کنش های انسانی را علاوه بر کنش¬ های اقتصادی شامل کنش های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی در نظر می¬گیرد. نحله¬ ی دیگری هم هست که منفعت طلبی اقتصادی را جزء ذات و سرشت آدمی تلقی نمی¬کند، بلکه کنش های منفعت جویانه را ساخته و پرداخته ی دوره¬ مشخصی از تاریخ اجتماعی بشر به حساب می¬آورد. گروهی نظام بازار را کعبه آمال بشریت تصور می کند، گروهی دیگر بر این باوراست سپردن همه چیز به دست بازار مسایل اجتماعی فراوانی در پی دارد، لذا لازم است در نظام بازار مداخله کرد. به نظر گروهی دیگر نظام بازار، یک نظام تاریخمند است که دوره پیدایش، توسعه و انقراضی دارد و در پی آن نظام تاریخی تازه ای امکان ظهور خواهد داشت.
این نوشتار کوشیده است مختصات و تمایزهای سه رهیافت شامل اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاد نهاد¬گرا و جامعه شناسی اقتصادی را در برخورد با مسایل اقتصادی توصیف کرده و مواضع آنها را در قبال پدیده های اقتصادی به مقایسه گذارد. توصیف چنین مقایسه ای از این جهت حائز اهمیت است که در شرایط کنونی اقتصاد نئولیبرال در جهان معاصر دست بالا را دارد و سه دیدگاه فوق در برابر هم در چالشی علمی و نقادانه به سر می برند، لذا به مقایسه گذاردن ویژگی-های آن ها ما را در شناسایی نقاط قوت و ضعف¬ شان در باره مسائل اقتصادی بیشتر آشنا خواهد کرد.
الف) توصیف مقایسه ای ویژگی های اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نهادگرا
لودویک فون میزس(Mieses)، فریدریش هایک (Hayek) و میلتون فریدمن (Fried Man) بانیان اصلی اقتصادنئوکلاسیک هستند. داگلاس نورث(North)جورج استگر (Stigler) و رونالد-کوز(Coace)معروف¬ ترین اقتصاد دانان نهادگرا به شمار می -روند.
به نظر نئوکلاسیک ها انسان موجودی اتمی (فردی) و اقتصادی است. در طبیعت بشر گرایشی ریشه دار به معامله و مبادله وجود دارد و آدمیان منفعت طلبانی هستند که به طور معقولانه در پی نفع شخصی هستند. پارادیم اصلی نئوکلاسیک ها بازار است. آنها به آزادی انتخاب فردی تأکید دارند. نئوکلاسیک¬ها به یک نظام بازار رقابتی که همان نظام خود تنظیم گرِ تعیین قیمت ها ست، باور دارند که به وسیله¬ دست نامرئی هماهنگ می شود. (کوز ۱۳۸۵: ۸-۷). به بیان دیگر آنها در اقتصاد، به بازار و عوامل انتزاعی مانند عرضه و تقاضا و قیمت پای می فشارند و هر آن چه خارج از این حیطه باشد حوزه بررسی آن ها نیست. در دنیای عقلانیت ابزاریِ نئوکلاسیک ها، نهادها غیر ضروری اند و ایده ها و ایدئولوژی ها اهمیتی ندارند؛ در حالی که نهادگرایان به التزامات و ترتیبات نهادی علاوه بر بازار توجه خاص نشان می دهند (نورث، ۱۳۸۵: ۹۵). به نظر نهاد -هاگرا ها همه چیز در بازار اتفاق نمی افتد و فقط بازار نیست که قیمت کالاها و خدمات را تعیین می کند، بلکه سازوکارهای نهادی هم بر فرایند مبادله حاکم است. با این که نهادگرایان مانند نئوکلاسیک ها به انسان به عنوان موجودی اقتصادی می نگرند و فرض بنیادین کمیابی و رقابت را می پذیرند و اقتصاد را یک نظریه انتخاب می بینند؛ اما به نقش سازمان، بنگاه، قرارداد و کم و کیف هزینه ی مبادله تأکید دارند. به نظر نهادگرایان، انسان ها اطلاعا تشان کامل نیست و ظرفیت ذهنی محدودی دارند ودر مبادلات با یکدیگر با مخاطره و عدم قطعیت مواجه اند. برای کاهش مخاطرات و هزینه¬ها، انسان ها قراردادها و قوانین حقوقی وضع میکنند. بنابراین قوانین، قراردادها، هنجارها، تأثیر فراوانی بر نحوه ی عملکرد بازارها دارند و هم چنین در کاهش ستیز منافع بین کارگزار و کارفرما نقش ایفا می کنند. نهادها برای کاهش بی ثباتی در مبادله های انسانی شکل گرفته اند، تا هزینه ی مبادله ی ناشی از اطلاعات نامتقارن را تقلیل دهند (نورث، ۱۳۹۲).
نئوکلاسیک ها بر این باورند که اقتصاد بازار و خصوصی سازی راه حل مشکلات اقتصادی برای همه ی کشورها و در هر شرایطی است. اما به نظر نهادگرایان بدون تأسیس و گسترش نهادها و ساز و کارهای مناسب ، نظام بازار ناکارآمد نخواهد بود . (کوز، ۱۳۸۵: ۹).
نهادها سه وظیفه بر عهده دارند. اول انباشت و هدایت اطلاعات در باره¬ی شرایط بازار و کالاها. دوم تعریف و تعیین حقوق مالکیت و قراردادها و سوم تأثیر¬گذاری رقابت در بازارها. نئوکلاسیک ها به نقش دولت در نظم بازار بهای چندانی نمی¬دهند و طرفدار مقررات زدایی هستند، اما نهادگرایان به دخالت دولت و حقوق مالکیت در تنظیم بازار و جهت کاهش نرخ هزینه¬ های مبادله اهمیت وافری قائلند. در واقع نهادگرایی، نگاه را از تئوری قیمت صرف به سوی نهادها سوق داد(نورث، ۱۳۸۵: ۹۶-۹۵).
اقتصادِ نئوکلاسیک، قوانین انتزاعی و جهان شمول را بر بازار حاکم می داند؛ به طوری که اقتصاد از نگاه آنها تهی از مضمون اجتماعی است. این دیدگاه به دنبال تحقق کامل جامعه ی تجاری است، جامعه ای که سیاست زدایی شده است و انتزاعات فراتاریخی برآن مسلط است. در حالی که نزد نهاد گرایانی چون پولانی جامعه ی بازاری امری تاریخی و گذرا ست که در دوره ی مشخصی از تاریخ بشر شکل گرفته است و نمی توان قوانین اقتصادیِ آن را ازلی و ابدی دانست(پولانی،۱۳۹۱: ۵۲-۵۰). ازدید نهادگرایان برخلاف نئوکلاسیک ها امروزه موسسات و مجتمع های بزرگ شرکتی بیشترین مشارکت و تاثیر را بر نظام بازار و قیمت کالاها و خدمات دارند و بر هزینه ی مبادله دخل و تصرف می کنند. شرکت های غول پیکر از قدرت سیاسی نیز برخوردارند و بر دولت در فرآیند بازار اثر می گذارند (لیندبلوم،۱۳۸۸ :۶۸-۶۵). بنابر این منفعت طلبی صرفا در بازار تجلی و تحقق پیدا نمی کند، بلکه نهاد ها محمل منفعت طلبی هستند و موجب می شوند که نفع شخصی در دل جامعه حک و درونه گیر شود. پارادایم اصلی نهاد گرایان سازمان و نهاد و قواعد رفتاری است.
اقتصادِ نئوکلاسیک به لحاظ روشی بر اثبات گراییِ منطقی در تبیین و پیش بینی پدیده¬ های اقتصادی تأکید دارد. نئوکلاسیک ¬ها از دلِ قوانین تبیین گر و پیشینی، فرضیه¬های پیش بین استخراج کرده و آن ها را به آزمون می¬گذارند. واحد تحلیل آن ¬ها فرد مصرف کننده یا بنگاه است که در پی حداکثر سود هستند. اما نهاد گرایان کل گرا بوده و دارای رویکرد سیستمی و تکاملی ¬اند و کل را بر ورای اجزاء می -دانند و این که تنها بر حسب کل می¬ توان واقعیت را فهمید. برای شناخت واقعیت به دنبال ساخت مدل و الگو هستند. نزد آنان واقعیت اجتماعی مجموعه¬ ای از ارتباطات و فرایند¬ها در دسته ¬ای از نهاد¬های اجتماعی است. فرایند تغییر اجتماعی فرایند مکانیکی محض نیست، بلکه محصول رفتار انسانی است. ساخت الگو متناسب با تغییر روابط در ذات واقعیت اجتماعی متحول شده و به صورت تکاملی بازاندیشی می¬شود. در سطح عینی¬تر اقتصادِ نهاد گرا به قدرت و تضاد در فرایند اقتصاد اهمیت ویژه¬ ای قائل است و بر نقش مالکیت و دولت در اقتصاد، شالوده¬ های قانونی سرمایه ¬داری، اهمیت سیاست جمعی، چانه زنی، مقررات و تبانی بین قدرت ¬های سیاسی، صنعتی و مالی تأکید دارد(ویلبر و هاریسون، ۱۳۸۵: ۶۸،۶۹،۷۴). اقتصادانان نهادگرا بر خلاف نئوکلاسیک ها رفتارهای غیر عقلانی انسان ها را در تصمیم گیری اقتصادی مورد توجه قرار می دهند. عطش قدرت و ماجراجویی، احساس استقلال، نوع دوستی، تنبلی، رسوم و عادات، همگی انگیزه های قوی در رفتارهای اقتصادی هستند. بدین ترتیب نهاد گرایان تا حدودی منتقد فرضِ انسان اقتصادی و منفعت طلبِ نئوکلاسیک ها هستند، اما گسستی معرفتی از آن ها ندارند.
ب) توصیف مقایسه ¬ای ویژگی¬ های اقتصاد نئوکلاسیک و جامعه شناسی اقتصادی
نئوکلاسیک ها، اقتصاد را مستقل از جامعه در نظر می گیرند و اصطکاک اجتماعی را ثابت فرض می کنند. از نظر آن ¬ها انسان اقتصادیِ مجزا و مستقل وجود دارد. در حالی که در جامعه شناسی اقتصادی، اقتصاد از جامعه و روابط و نهادهای اجتماعی جدا نیست. اقتصاد و جامعه درهم تنیده¬ اند. جامعه¬شناسی اقتصادی در بیان این درهم تنیدگی مفهوم حک¬ شدگی (Embeddedness) را از مطالعات پولانی (Polany) اخذ کرده است. جامعه شناسان اقتصادی از این مفهوم برای بیان کم و کیف تبعیت اقتصاد از روابط اجتماعی استفاده می کنند. به نظر آن¬ ها جامعه از گذشته تاکنون وجود داشته است و اقتصاد همواره در روابط اجتماعی حک شده بوده است. یعنی نظام اقتصادی تابع روابط اجتماعی بوده است، اما این حک شدگی شدت و ضعف داشته است. گاهی حک شدگی قوی و گاهی سست بوده است، ولی هرگز به فک شدگیِ اقتصاد از روابط اجتماعی نیانجامیده است(سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۵۶و ۵۶) جامعه شناسی اقتصادی جنبه ¬های غیر اقتصادی را که بر عرصه اقتصاد تأثیر می گذارد و از عرصه اقتصاد تاثیر می¬ پذیرد، مورد بررسی قرار می ¬دهد. در جامعه شناسی اقتصادی، انسانِ اقتصادی مجزا و مستقلی وجود ندارد، بلکه در جامعه، مردمی هستند که در تلاش های خود با یکدیگر در تعامل اند و منافع خود را می شناسند.
اقتصادِ نئوکلاسیک، قوانین انتزاعی و جهان شمول را بر بازار حاکم می داند؛ به طوری که اقتصاد از نگاه آنها تهی از مضمون اجتماعی است. این دیدگاه به دنبال تحقق کامل جامعه ی تجاری است، جامعه ای که سیاست زدایی شده است و انتزاعات فراتاریخی برآن مسلط است. در حالی که نزد نهاد گرایانی چون پولانی جامعه ی بازاری امری تاریخی و گذرا ست که در دوره ی مشخصی از تاریخ بشر شکل گرفته است و نمی توان قوانین اقتصادیِ آن را ازلی و ابدی دانست(پولانی،۱۳۹۱: ۵۲-۵۰). ازدید نهادگرایان برخلاف نئوکلاسیک ها امروزه موسسات و مجتمع های بزرگ شرکتی بیشترین مشارکت و تاثیر را بر نظام بازار و قیمت کالاها و خدمات دارند و بر هزینه ی مبادله دخل و تصرف می کنند. شرکت های غول پیکر از قدرت سیاسی نیز برخوردارند و بر دولت در فرآیند بازار اثر می گذارند (لیندبلوم،۱۳۸۸ :۶۸-۶۵). بنابر این منفعت طلبی صرفا در بازار تجلی و تحقق پیدا نمی کند، بلکه نهاد ها محمل منفعت طلبی هستند و موجب می شوند که نفع شخصی در دل جامعه حک و درونه گیر شود. پارادایم اصلی نهاد گرایان سازمان و نهاد و قواعد رفتاری است.
اقتصادِ نئوکلاسیک به لحاظ روشی بر اثبات گراییِ منطقی در تبیین و پیش بینی پدیده¬ های اقتصادی تأکید دارد. نئوکلاسیک ¬ها از دلِ قوانین تبیین گر و پیشینی، فرضیه¬های پیش بین استخراج کرده و آن ها را به آزمون می¬گذارند. واحد تحلیل آن ¬ها فرد مصرف کننده یا بنگاه است که در پی حداکثر سود هستند. اما نهاد گرایان کل گرا بوده و دارای رویکرد سیستمی و تکاملی ¬اند و کل را بر ورای اجزاء می -دانند و این که تنها بر حسب کل می¬ توان واقعیت را فهمید. برای شناخت واقعیت به دنبال ساخت مدل و الگو هستند. نزد آنان واقعیت اجتماعی مجموعه¬ ای از ارتباطات و فرایند¬ها در دسته ¬ای از نهاد¬های اجتماعی است. فرایند تغییر اجتماعی فرایند مکانیکی محض نیست، بلکه محصول رفتار انسانی است. ساخت الگو متناسب با تغییر روابط در ذات واقعیت اجتماعی متحول شده و به صورت تکاملی بازاندیشی می¬شود. در سطح عینی¬تر اقتصادِ نهاد گرا به قدرت و تضاد در فرایند اقتصاد اهمیت ویژه¬ ای قائل است و بر نقش مالکیت و دولت در اقتصاد، شالوده¬ های قانونی سرمایه ¬داری، اهمیت سیاست جمعی، چانه زنی، مقررات و تبانی بین قدرت ¬های سیاسی، صنعتی و مالی تأکید دارد(ویلبر و هاریسون، ۱۳۸۵: ۶۸،۶۹،۷۴). اقتصادانان نهادگرا بر خلاف نئوکلاسیک ها رفتارهای غیر عقلانی انسان ها را در تصمیم گیری اقتصادی مورد توجه قرار می دهند. عطش قدرت و ماجراجویی، احساس استقلال، نوع دوستی، تنبلی، رسوم و عادات، همگی انگیزه های قوی در رفتارهای اقتصادی هستند. بدین ترتیب نهاد گرایان تا حدودی منتقد فرضِ انسان اقتصادی و منفعت طلبِ نئوکلاسیک ها هستند، اما گسستی معرفتی از آن ها ندارند.
ب) توصیف مقایسه ¬ای ویژگی¬ های اقتصاد نئوکلاسیک و جامعه شناسی اقتصادی
نئوکلاسیک ها، اقتصاد را مستقل از جامعه در نظر می گیرند و اصطکاک اجتماعی را ثابت فرض می کنند. از نظر آن ¬ها انسان اقتصادیِ مجزا و مستقل وجود دارد. در حالی که در جامعه شناسی اقتصادی، اقتصاد از جامعه و روابط و نهادهای اجتماعی جدا نیست. اقتصاد و جامعه درهم تنیده¬ اند. جامعه¬شناسی اقتصادی در بیان این درهم تنیدگی مفهوم حک¬ شدگی (Embeddedness) را از مطالعات پولانی (Polany) اخذ کرده است. جامعه شناسان اقتصادی از این مفهوم برای بیان کم و کیف تبعیت اقتصاد از روابط اجتماعی استفاده می کنند. به نظر آن¬ ها جامعه از گذشته تاکنون وجود داشته است و اقتصاد همواره در روابط اجتماعی حک شده بوده است. یعنی نظام اقتصادی تابع روابط اجتماعی بوده است، اما این حک شدگی شدت و ضعف داشته است. گاهی حک شدگی قوی و گاهی سست بوده است، ولی هرگز به فک شدگیِ اقتصاد از روابط اجتماعی نیانجامیده است(سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۵۶و ۵۶) جامعه شناسی اقتصادی جنبه ¬های غیر اقتصادی را که بر عرصه اقتصاد تأثیر می گذارد و از عرصه اقتصاد تاثیر می¬ پذیرد، مورد بررسی قرار می ¬دهد. در جامعه شناسی اقتصادی، انسانِ اقتصادی مجزا و مستقلی وجود ندارد، بلکه در جامعه، مردمی هستند که در تلاش های خود با یکدیگر در تعامل اند و منافع خود را می شناسند.
جامعه شناسی اقتصادی نه تنها بر تأثیر روابط اجتماعی بر کنش اقتصادی توجه می¬کند، بلکه به منفعت هم اهمیت می ¬دهد (همان، ۱۱،۱۳،۴۹،۷۲،) در جامعه شناسی اقتصادی بر خلاف اقتصاد نئوکلاسیک، منفعت اقتصادی حرف اول را نمی¬ زند بلکه واقعیت¬ های دیگری چون روابط و نهاد¬های اجتماعی در پیوند با منفعت اقتصادی حائز اهمیت است.
نئوکلاسیک ¬ها بازار را تنها از منظر شکل گیری قیمت نگاه می¬کنند و آن را مترادف با نظریه ی قیمت تلقی می¬کنند، اما از دید جامعه شناسی اقتصادی بازارها نهاد¬هایی هستند که تحول پذیرند و این تحول در بازارها ی مختلف به سبب ساخت ¬های اجتماعی متفاوت با هم فرق می¬کنند. بازارها نهاد¬ها¬یی تاریخی ¬اند و به مثابه سازمان¬ هایی اقتصادی در آن¬ ها فرهنگ، اعتماد و دیگر روابط اجتماعی و تاریخی جاری و ساری است (سعیدی، ۱۳۹۰). نئوکلاسیک¬ ها بر این نظرند که اطلاعات از طریق بازار گردش می¬کنند و همه به آن دسترسی پیدا می¬کنند. اما به نظر جامعه شناسان اقتصادی، اطلاعات به صورت نامتقارن توزیع می¬ شود. یک عده اطلاعات بیشتری کسب می¬کنند و عده دیگر دسترسی کمتری به اطلاعات دارند. به طور مثال درباره گرفتن یک شغل، نئوکلاسیک¬ ها می¬گویند بازار کار محلی است که اطلاعات درباره به دست آوردن شغل به تمام متقاضیان می¬رسد. در صورتی که گرانووتور (Graonvaotur) به عنوان جامعه شناس اقتصادی نشان داد که در بازارکار بیشترِ اطلاعات از طریق برخی فرایند های اجتماعی منتقل می ¬شود. کسانی که ارتباطات و تماس شبکه¬ ای دارند، بهتر کار پیدا می¬کنند، حتی اگر افراد شایسته ¬ای نباشند و افرادی ممکن است شایسته باشند، اما اگر از ارتباطات و تماس برخوردار نباشند ؛ امکان دارد موفق به یافتن کار نشوند(سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۱۶۰-۱۵۹). بنابراین نزد نئوکلاسیک ¬ها بازار¬ها از پیش، فرض می¬ شوند نه اینکه مطالعه شوند، اما در جامعه شناسی اقتصادی ، بازارها در واقعیت نامتجانس ¬اند و به اشکال مختلف بر روابط و شبکه ¬های اجتماعی بنا شده ¬اند. در بازار¬ها شبکه ¬های قوی و ضعیف حک شده وجود دارند که در یکدیگر ادغام شده اند.
در حالی که نئوکلاسیک ¬ها همه چیز را در بازار می¬ بینند، رهیافت فرهنگی در جامعه ¬شناسی اقتصادی به مطالعه¬ ی نقش فرهنگ و ارزش¬های انسانی در زندگی اقتصادی و تأثیرات آن¬ ها در بازار می¬ پردازد. از منظر آن ها ارزش¬ های فرهنگی و ساختارهای معنامحور بر سمت و سوی بازار نفوذی انکار ناپذیر دارند. از دید نئوکلاسیک ¬ها فرِد مصرف کننده آزادی انتخاب دارد ، انگار برای اولین بار با کالا روبرو شده است. اما در جامعه شناسی اقتصادی، فردِ مصرف کننده با این که ممکن است آزادی انتخاب داشته باشد، ولی آگاهی¬ اش از کالا¬ها و خدمات را از پیش (گذشته) کسب کرده است. به طوری که مثلاً نزد«بوردیو» سرشت هر فرد نه تنها به تعلق طبقاتی ¬اش بستگی دارد، بلکه این سرشت از طریق روابط طبقاتی شکل می¬گیرد(سعیدی، ۱۳۹۰). به علاوه جیزکلمن نشان می ¬دهد که نوعی اعتماد به مثابه آگاهی در مبادله بین خریدار و فروشنده موثر است در حالی که نئوکلاسیک¬ها به نقش عوامل غیراقتصادی در پدیده¬های اقتصادی اهمیت و بهایی نمی ¬دهند(همان).
نزد نئوکلاسیک¬ ها منابع کمیاب است و اقتصاد علمی است که به تخصیص منابع کمیاب می ¬پردازد، پس به نحوی اقتصادی، تنها احتمال وقوع کنش ¬های عقلانی و ابزاری وجود دارد. اما در جامعه شناسی اقتصادی احتمال وقوع انواع و اقسامی از کنش¬ها و رفتارها وجود دارد، که کنش عقلانی یکی از آن¬ ها است. نئوکلاسیک ¬ها به عقلانیت و کنش عقلانی به عنوان یک فرض می¬ نگرند، در حالی که جامعه شناسی اقتصادی به عنوان یک متغیر به آن نگاه می¬کند. (اسملسر، ۱۳۷۶: ۳۰) از دید نئوکلاسیک¬ ها نتیجه ¬ی کنش در بازار و نظام عرضه و تقاضا، همگرایی و تعادل است، اما در جامعه شناسی اقتصادی ستیز منافع و تنش تثبیت شده در جامعه و بازار برقرار است. در نئوکلاسیک ها زمان در برابر کنشی که تحلیل می شود، ساکن و انتزاعی است، در حالی که در جامعه شناسی اقتصادی زمان واقعی است. در نئوکلاسیک ها روش علمی مبتنی بر مفاهیم و پیش بینی های انتزاعی است. اما در جامعه شناسی اقتصادی، توصیف ها و تبیین¬ ها و مفاهیم متکی بر تجربه است. موقعیت تحلیلگر در نئوکلاسیک¬ ها عینی و خارجی و بیرونی است، اما در جامعه شناسی اقتصادی تحلیل گر عضو فعال جامعه است و از این طریق به تولید نتایج علمی می پردازد. (همان، ۳۰)
نئوکلاسیک ها قائل به تفاوت جنسیتی در بازار نیستند، در حالی که جامعه شناسان اقتصادی در موضوع جنسیت این سئوال را مطرح میکنند که اگر بازارها تعیین کننده¬ ی میزان دستمزد ها هستند، پس چرا در شرایط تخصصی مشابه، مردان بیش از زنان دستمزد دریافت می کنند؟ بنابراین سطح دستمزدها صرفاً به قواعد بازار بستگی ندارد، بلکه به مناسبات و روابط جنسیتی در جامعه گره خورده است (سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۳۵۲-۳۴۶).
@kavosh_garan
نئوکلاسیک ¬ها بازار را تنها از منظر شکل گیری قیمت نگاه می¬کنند و آن را مترادف با نظریه ی قیمت تلقی می¬کنند، اما از دید جامعه شناسی اقتصادی بازارها نهاد¬هایی هستند که تحول پذیرند و این تحول در بازارها ی مختلف به سبب ساخت ¬های اجتماعی متفاوت با هم فرق می¬کنند. بازارها نهاد¬ها¬یی تاریخی ¬اند و به مثابه سازمان¬ هایی اقتصادی در آن¬ ها فرهنگ، اعتماد و دیگر روابط اجتماعی و تاریخی جاری و ساری است (سعیدی، ۱۳۹۰). نئوکلاسیک¬ ها بر این نظرند که اطلاعات از طریق بازار گردش می¬کنند و همه به آن دسترسی پیدا می¬کنند. اما به نظر جامعه شناسان اقتصادی، اطلاعات به صورت نامتقارن توزیع می¬ شود. یک عده اطلاعات بیشتری کسب می¬کنند و عده دیگر دسترسی کمتری به اطلاعات دارند. به طور مثال درباره گرفتن یک شغل، نئوکلاسیک¬ ها می¬گویند بازار کار محلی است که اطلاعات درباره به دست آوردن شغل به تمام متقاضیان می¬رسد. در صورتی که گرانووتور (Graonvaotur) به عنوان جامعه شناس اقتصادی نشان داد که در بازارکار بیشترِ اطلاعات از طریق برخی فرایند های اجتماعی منتقل می ¬شود. کسانی که ارتباطات و تماس شبکه¬ ای دارند، بهتر کار پیدا می¬کنند، حتی اگر افراد شایسته ¬ای نباشند و افرادی ممکن است شایسته باشند، اما اگر از ارتباطات و تماس برخوردار نباشند ؛ امکان دارد موفق به یافتن کار نشوند(سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۱۶۰-۱۵۹). بنابراین نزد نئوکلاسیک ¬ها بازار¬ها از پیش، فرض می¬ شوند نه اینکه مطالعه شوند، اما در جامعه شناسی اقتصادی ، بازارها در واقعیت نامتجانس ¬اند و به اشکال مختلف بر روابط و شبکه ¬های اجتماعی بنا شده ¬اند. در بازار¬ها شبکه ¬های قوی و ضعیف حک شده وجود دارند که در یکدیگر ادغام شده اند.
در حالی که نئوکلاسیک ¬ها همه چیز را در بازار می¬ بینند، رهیافت فرهنگی در جامعه ¬شناسی اقتصادی به مطالعه¬ ی نقش فرهنگ و ارزش¬های انسانی در زندگی اقتصادی و تأثیرات آن¬ ها در بازار می¬ پردازد. از منظر آن ها ارزش¬ های فرهنگی و ساختارهای معنامحور بر سمت و سوی بازار نفوذی انکار ناپذیر دارند. از دید نئوکلاسیک ¬ها فرِد مصرف کننده آزادی انتخاب دارد ، انگار برای اولین بار با کالا روبرو شده است. اما در جامعه شناسی اقتصادی، فردِ مصرف کننده با این که ممکن است آزادی انتخاب داشته باشد، ولی آگاهی¬ اش از کالا¬ها و خدمات را از پیش (گذشته) کسب کرده است. به طوری که مثلاً نزد«بوردیو» سرشت هر فرد نه تنها به تعلق طبقاتی ¬اش بستگی دارد، بلکه این سرشت از طریق روابط طبقاتی شکل می¬گیرد(سعیدی، ۱۳۹۰). به علاوه جیزکلمن نشان می ¬دهد که نوعی اعتماد به مثابه آگاهی در مبادله بین خریدار و فروشنده موثر است در حالی که نئوکلاسیک¬ها به نقش عوامل غیراقتصادی در پدیده¬های اقتصادی اهمیت و بهایی نمی ¬دهند(همان).
نزد نئوکلاسیک¬ ها منابع کمیاب است و اقتصاد علمی است که به تخصیص منابع کمیاب می ¬پردازد، پس به نحوی اقتصادی، تنها احتمال وقوع کنش ¬های عقلانی و ابزاری وجود دارد. اما در جامعه شناسی اقتصادی احتمال وقوع انواع و اقسامی از کنش¬ها و رفتارها وجود دارد، که کنش عقلانی یکی از آن¬ ها است. نئوکلاسیک ¬ها به عقلانیت و کنش عقلانی به عنوان یک فرض می¬ نگرند، در حالی که جامعه شناسی اقتصادی به عنوان یک متغیر به آن نگاه می¬کند. (اسملسر، ۱۳۷۶: ۳۰) از دید نئوکلاسیک¬ ها نتیجه ¬ی کنش در بازار و نظام عرضه و تقاضا، همگرایی و تعادل است، اما در جامعه شناسی اقتصادی ستیز منافع و تنش تثبیت شده در جامعه و بازار برقرار است. در نئوکلاسیک ها زمان در برابر کنشی که تحلیل می شود، ساکن و انتزاعی است، در حالی که در جامعه شناسی اقتصادی زمان واقعی است. در نئوکلاسیک ها روش علمی مبتنی بر مفاهیم و پیش بینی های انتزاعی است. اما در جامعه شناسی اقتصادی، توصیف ها و تبیین¬ ها و مفاهیم متکی بر تجربه است. موقعیت تحلیلگر در نئوکلاسیک¬ ها عینی و خارجی و بیرونی است، اما در جامعه شناسی اقتصادی تحلیل گر عضو فعال جامعه است و از این طریق به تولید نتایج علمی می پردازد. (همان، ۳۰)
نئوکلاسیک ها قائل به تفاوت جنسیتی در بازار نیستند، در حالی که جامعه شناسان اقتصادی در موضوع جنسیت این سئوال را مطرح میکنند که اگر بازارها تعیین کننده¬ ی میزان دستمزد ها هستند، پس چرا در شرایط تخصصی مشابه، مردان بیش از زنان دستمزد دریافت می کنند؟ بنابراین سطح دستمزدها صرفاً به قواعد بازار بستگی ندارد، بلکه به مناسبات و روابط جنسیتی در جامعه گره خورده است (سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۳۵۲-۳۴۶).
@kavosh_garan
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
جامعه شناسی اقتصادی نه تنها بر تأثیر روابط اجتماعی بر کنش اقتصادی توجه می¬کند، بلکه به منفعت هم اهمیت می ¬دهد (همان، ۱۱،۱۳،۴۹،۷۲،) در جامعه شناسی اقتصادی بر خلاف اقتصاد نئوکلاسیک، منفعت اقتصادی حرف اول را نمی¬ زند بلکه واقعیت¬ های دیگری چون روابط و نهاد¬های…
ج) توصیف مقایسه¬ ای ویژگی¬ های نهادگرایی اقتصادی و جامعه شناسی اقتصادی
از منظر نهاد¬گرا
یی، آن چیزی که نهادها و سازمان ها را می¬سازد منفعت طلبی است و انسان هم چنان موجودی اقتصادی است. آنچه که جامعه را می ¬سازد، هزینه مبادله و منفعت است و اقتصاد و نفع شخصی در دل جامعه و نهادهای آن حک شده است. اما از دید جامعه شناسی اقتصادی هر پدیده اقتصادی از دل ساخت¬های اجتماعی و فرهنگی بیرون می ¬آید و اقتصاد در جامعه حک شده است، ولی این حک شدگی از شدت و ضعف برخوردار است. « کنش¬های اقتصادی هم منحصراً از منافع اقتصادی نشأت نمی¬گیرد. به محض این که کنش¬گرا¬ن با یکدیگر تعامل می¬کنند، منافع اجتماعی نیز وارد می¬ شوند» (سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۵۷). بنابراین می¬توان نتیجه گرفت در حالی که بین نهادگرایان اقتصادی و نئوکلاسیک¬ ها فاصله ¬ی معرفتی چندانی وجود ندارد و واجد مرزهای مشترک قدرتمندی هستند، اما جامعه شناسی اقتصادی به لحاظ معرفتی در حوزه¬ ای متفاوت قرار دارد و به عنوان نزدیک¬ ترین شاخه¬ی جامعه شناسی به اقتصاد، پدیده¬ ی اقتصادی را در چارجوب نظری و معرفت شناسیِ خود مورد مطالعه قرار می دهد. با این حال جامعه شناسان اقتصادی جدید خود را کاملاً در مقابل علم اقتصاد قرار نمی¬دهند (سعیدی، ۱۳۸۸: ۲۰۴،۲۰۳، ۱۹۱).
تشابه جامعه شناسی اقتصادی و نهادگرایان در توجه و علاقه ی شان به پدیده ¬ی اقتصادی است. ولی تفاوت هایی بین آن¬ ها مشهود است. نهاد گرایان عوامل نهادی یا عوامل غیر اقتصادی را در تبیین پدیده¬های اقتصادی مورد توجه قرار می¬دهند. اما جامعه شناسان اقتصادی بر نقش روابط و نهادهای اجتماعی بر اقتصاد تمرکز خاص دارند و افراد کنشگر را در جامعه و ساختارهای اجتماعی می ¬بینند که با دیگران در تعامل و ارتباط هستند (سعیدی، ۱۳۹۰). برای جامعه شناسان اقتصادی جهت شناخت پدیده¬های اقتصادی ساختارها، شبکه¬ های اجتماعی و فرهنگی و هم چنین مشارکت و نهاد سازی ¬ها از اهمیت بسیار معنادار برخوردار هستند (سعیدی، ۱۳۸۸: ۲۰۰، ۱۹۸، ۱۹۶).
بازار نزد نهادگرایان چیزی بیش از محلی جغرافیایی یا جایی برای مبادله است و آن را به مثابه سازوکار تخصیص اقتصاد مطرح کرده ¬اند. نهادگرایان ضمن تأکید بر عقلانیت منفعت طلبانه¬ ی فردی و تداوم جریان پول و اعتبارات در بازار، فرایند های هزینه مبادله و حقوق مالکیت و هم چنین نقش نهاد دولت را در مطالعات و روند¬های بازار در نظر می¬گیرند. از دید آن¬ ها برخی نهاد های اقتصادی مانند بازار ممکن است هزینه مبادله¬ ی بالاتر یا پایین¬تر داشته باشند. «نورث» می¬گفت بازار، کیسه ¬ی درهمی از نهاد¬هاست که برخی از آن¬ها کارایی را افزایش می ¬دهند و برخی دیگر کاهش می دهند (سعیدی، ۱۳۹۰). در حالی که جامعه شناسان اقتصادی ضمن وارد کردن عقلانیت اجتماعی (غیر اقتصادی) در بررسی پدیده¬های اقتصادی، به روابط و مراودات اجتماعی درون بازار و تأثیر عوامل اجتماعی مانند اتحادیه¬ های کارگری و سازمان¬ های کارفرمایی بر بازار تأکید بیشتر و فراوانی داشته و هدف مطالعات خود قرار می ¬دهند . نهاد گرایانی مانند پولانی و جامعه شناسان اقتصادی به کنش ¬ها و پدیده¬ های اقتصادی و در پیوند با عوامل غیر اقتصادی از منظر تاریخی می¬ نگرند. به طوری که بازارها و نهاد¬ها در بستر تاریخ شکل گرفته و تحول و دگرگونی می ¬یابند (سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۱۷۶،۶۵،۶۴).
از نظر نهاد گرایان افراد و نهادها اطلاعات را به دلیل کسب منفعت دریافت می¬کنند، اما به راحتی در اختیار دیگران قرار نمی ¬دهند. بنابراین اطلاعات را پنهان نگه می ¬دارند و در نتیجه اطلاعات به طور نامتقارن انباشته می¬ شوند (نورث، ۱۳۹۲). اما نزد جامعه شناسان اقتصادی افراد از طریق شبکه¬ های روابط اجتماعی اطلاعات را به دست می-آورند. در شبکه ¬های اجتماعی پیوند های قوی و ضعیف وجود دارد که از طریق آن¬ ها اطلاعات کسب شده و هر اطلاعاتی مورد قبول قرار نمی¬گیرد. افراد به وسیله¬ی اطلاعات شبکه¬ ای توان آن را پیدا می¬کنند منفعت اقتصادی خود را تأمین کنند(سوئد برگ ،۱۳۹۱: ۶۰- ۵۵).
از نظر نهادگرایان ،اعتماد را منفعت به وجود می¬آورد. اما از منظر جامعه شناسان اقتصادی مانند جیمز کلمن اعتماد را روابط اجتماعی به وجود می¬آورد و تقویت می¬کند (همان، ۶۷- ۶۵). در نهایت این که نهاد گرایان به مانند جامعه شناسان اقتصادی بر این نکته تأکید دارند که حل مشکلات اقتصادی تنها راه حل اقتصادی ندارد، بلکه در این خصوص باید به عوامل غیر اقتصادی نیز توجه کرد.
فهرست منابع
۱- اسملسر، نیل جی، (۱۳۷۶)، جامعه شناسی اقتصادی، ترجمه محسن کلاهچی، تهران: کویر.
۲- پولانی، کارل (۱۳۹۱)، دگرگونی بزرگ، ترجمه محمد مالجو، تهران: پردیس دانش.
۳- سعیدی، علی اصغر (۱۳۸۸)، تمایز جامعه شناسی اقتصادی و علم اقتصاد (با تأکید بر نهاد گرایی جدید)، فصلنامه اقتصاد و جامعه، سال ششم ، شماره ۲۰- ۱۹، ۱۳۸۸ .
از منظر نهاد¬گرا
یی، آن چیزی که نهادها و سازمان ها را می¬سازد منفعت طلبی است و انسان هم چنان موجودی اقتصادی است. آنچه که جامعه را می ¬سازد، هزینه مبادله و منفعت است و اقتصاد و نفع شخصی در دل جامعه و نهادهای آن حک شده است. اما از دید جامعه شناسی اقتصادی هر پدیده اقتصادی از دل ساخت¬های اجتماعی و فرهنگی بیرون می ¬آید و اقتصاد در جامعه حک شده است، ولی این حک شدگی از شدت و ضعف برخوردار است. « کنش¬های اقتصادی هم منحصراً از منافع اقتصادی نشأت نمی¬گیرد. به محض این که کنش¬گرا¬ن با یکدیگر تعامل می¬کنند، منافع اجتماعی نیز وارد می¬ شوند» (سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۵۷). بنابراین می¬توان نتیجه گرفت در حالی که بین نهادگرایان اقتصادی و نئوکلاسیک¬ ها فاصله ¬ی معرفتی چندانی وجود ندارد و واجد مرزهای مشترک قدرتمندی هستند، اما جامعه شناسی اقتصادی به لحاظ معرفتی در حوزه¬ ای متفاوت قرار دارد و به عنوان نزدیک¬ ترین شاخه¬ی جامعه شناسی به اقتصاد، پدیده¬ ی اقتصادی را در چارجوب نظری و معرفت شناسیِ خود مورد مطالعه قرار می دهد. با این حال جامعه شناسان اقتصادی جدید خود را کاملاً در مقابل علم اقتصاد قرار نمی¬دهند (سعیدی، ۱۳۸۸: ۲۰۴،۲۰۳، ۱۹۱).
تشابه جامعه شناسی اقتصادی و نهادگرایان در توجه و علاقه ی شان به پدیده ¬ی اقتصادی است. ولی تفاوت هایی بین آن¬ ها مشهود است. نهاد گرایان عوامل نهادی یا عوامل غیر اقتصادی را در تبیین پدیده¬های اقتصادی مورد توجه قرار می¬دهند. اما جامعه شناسان اقتصادی بر نقش روابط و نهادهای اجتماعی بر اقتصاد تمرکز خاص دارند و افراد کنشگر را در جامعه و ساختارهای اجتماعی می ¬بینند که با دیگران در تعامل و ارتباط هستند (سعیدی، ۱۳۹۰). برای جامعه شناسان اقتصادی جهت شناخت پدیده¬های اقتصادی ساختارها، شبکه¬ های اجتماعی و فرهنگی و هم چنین مشارکت و نهاد سازی ¬ها از اهمیت بسیار معنادار برخوردار هستند (سعیدی، ۱۳۸۸: ۲۰۰، ۱۹۸، ۱۹۶).
بازار نزد نهادگرایان چیزی بیش از محلی جغرافیایی یا جایی برای مبادله است و آن را به مثابه سازوکار تخصیص اقتصاد مطرح کرده ¬اند. نهادگرایان ضمن تأکید بر عقلانیت منفعت طلبانه¬ ی فردی و تداوم جریان پول و اعتبارات در بازار، فرایند های هزینه مبادله و حقوق مالکیت و هم چنین نقش نهاد دولت را در مطالعات و روند¬های بازار در نظر می¬گیرند. از دید آن¬ ها برخی نهاد های اقتصادی مانند بازار ممکن است هزینه مبادله¬ ی بالاتر یا پایین¬تر داشته باشند. «نورث» می¬گفت بازار، کیسه ¬ی درهمی از نهاد¬هاست که برخی از آن¬ها کارایی را افزایش می ¬دهند و برخی دیگر کاهش می دهند (سعیدی، ۱۳۹۰). در حالی که جامعه شناسان اقتصادی ضمن وارد کردن عقلانیت اجتماعی (غیر اقتصادی) در بررسی پدیده¬های اقتصادی، به روابط و مراودات اجتماعی درون بازار و تأثیر عوامل اجتماعی مانند اتحادیه¬ های کارگری و سازمان¬ های کارفرمایی بر بازار تأکید بیشتر و فراوانی داشته و هدف مطالعات خود قرار می ¬دهند . نهاد گرایانی مانند پولانی و جامعه شناسان اقتصادی به کنش ¬ها و پدیده¬ های اقتصادی و در پیوند با عوامل غیر اقتصادی از منظر تاریخی می¬ نگرند. به طوری که بازارها و نهاد¬ها در بستر تاریخ شکل گرفته و تحول و دگرگونی می ¬یابند (سوئد برگ، ۱۳۹۱: ۱۷۶،۶۵،۶۴).
از نظر نهاد گرایان افراد و نهادها اطلاعات را به دلیل کسب منفعت دریافت می¬کنند، اما به راحتی در اختیار دیگران قرار نمی ¬دهند. بنابراین اطلاعات را پنهان نگه می ¬دارند و در نتیجه اطلاعات به طور نامتقارن انباشته می¬ شوند (نورث، ۱۳۹۲). اما نزد جامعه شناسان اقتصادی افراد از طریق شبکه¬ های روابط اجتماعی اطلاعات را به دست می-آورند. در شبکه ¬های اجتماعی پیوند های قوی و ضعیف وجود دارد که از طریق آن¬ ها اطلاعات کسب شده و هر اطلاعاتی مورد قبول قرار نمی¬گیرد. افراد به وسیله¬ی اطلاعات شبکه¬ ای توان آن را پیدا می¬کنند منفعت اقتصادی خود را تأمین کنند(سوئد برگ ،۱۳۹۱: ۶۰- ۵۵).
از نظر نهادگرایان ،اعتماد را منفعت به وجود می¬آورد. اما از منظر جامعه شناسان اقتصادی مانند جیمز کلمن اعتماد را روابط اجتماعی به وجود می¬آورد و تقویت می¬کند (همان، ۶۷- ۶۵). در نهایت این که نهاد گرایان به مانند جامعه شناسان اقتصادی بر این نکته تأکید دارند که حل مشکلات اقتصادی تنها راه حل اقتصادی ندارد، بلکه در این خصوص باید به عوامل غیر اقتصادی نیز توجه کرد.
فهرست منابع
۱- اسملسر، نیل جی، (۱۳۷۶)، جامعه شناسی اقتصادی، ترجمه محسن کلاهچی، تهران: کویر.
۲- پولانی، کارل (۱۳۹۱)، دگرگونی بزرگ، ترجمه محمد مالجو، تهران: پردیس دانش.
۳- سعیدی، علی اصغر (۱۳۸۸)، تمایز جامعه شناسی اقتصادی و علم اقتصاد (با تأکید بر نهاد گرایی جدید)، فصلنامه اقتصاد و جامعه، سال ششم ، شماره ۲۰- ۱۹، ۱۳۸۸ .
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
جامعه شناسی اقتصادی نه تنها بر تأثیر روابط اجتماعی بر کنش اقتصادی توجه می¬کند، بلکه به منفعت هم اهمیت می ¬دهد (همان، ۱۱،۱۳،۴۹،۷۲،) در جامعه شناسی اقتصادی بر خلاف اقتصاد نئوکلاسیک، منفعت اقتصادی حرف اول را نمی¬ زند بلکه واقعیت¬ های دیگری چون روابط و نهاد¬های…
۴- سعیدی، علی اصغر (۱۳۹۰) ، همه را «هایکی» دانستن ساده انگارانه است، مهر نامه، شماره ۱۹، بهمن ۱۳۹۰، شناسه مقاله ۳۲۴۶، بر گرفته از اینترنت.
۵- سوئد
برگ، ریچارد (۱۳۹۱)، منفعت طلبی و ساختار اجتماعی، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران: لوح فکر.
۶- کوز، رونالد (۱۳۸۵) ، ساختار نهادی تولید، ترجمه محمود کاظمیان ، مجله اقتصاد سیاسی تحول همه جانبه، سال اول، شماره دوم، پاییز ۱۳۸۵.
۷- لیند بلوم، چارلز(۱۳۸۸) ، نظام بازار، ترجمه محمد مالجو، تهران: نشرنی.
۸- نورث، داگلاس (۱۳۹۲)، اقتصاد نهاد گرای جدید و توسعه، ترجمه مرتضی مصطفوی، برگرفته از اینترنت.
۹- نورث، داگلاس (۱۳۸۵) ، اقتصاد نهادی نوین و توسعه، ترجمه فرشاد مومنی، مجله اقتصاد سیاسی تحول همه جانبه، سال اول شماره اول، تابستان ۱۳۸۵.
۱۰- ویلبر، چارلز و هاریسون، رابرت( ۱۳۸۵)، بنیان روش شناختی اقتصاد نهادی، ترجمه عباس رحیمی، مجله اقتصاد سیاسی تحول همه جانبه، سال اول، شماره سوم، زمستان ۱۳۸۵.
@kavosh_garan
۵- سوئد
برگ، ریچارد (۱۳۹۱)، منفعت طلبی و ساختار اجتماعی، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران: لوح فکر.
۶- کوز، رونالد (۱۳۸۵) ، ساختار نهادی تولید، ترجمه محمود کاظمیان ، مجله اقتصاد سیاسی تحول همه جانبه، سال اول، شماره دوم، پاییز ۱۳۸۵.
۷- لیند بلوم، چارلز(۱۳۸۸) ، نظام بازار، ترجمه محمد مالجو، تهران: نشرنی.
۸- نورث، داگلاس (۱۳۹۲)، اقتصاد نهاد گرای جدید و توسعه، ترجمه مرتضی مصطفوی، برگرفته از اینترنت.
۹- نورث، داگلاس (۱۳۸۵) ، اقتصاد نهادی نوین و توسعه، ترجمه فرشاد مومنی، مجله اقتصاد سیاسی تحول همه جانبه، سال اول شماره اول، تابستان ۱۳۸۵.
۱۰- ویلبر، چارلز و هاریسون، رابرت( ۱۳۸۵)، بنیان روش شناختی اقتصاد نهادی، ترجمه عباس رحیمی، مجله اقتصاد سیاسی تحول همه جانبه، سال اول، شماره سوم، زمستان ۱۳۸۵.
@kavosh_garan
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
مراسم رونمایی از کتاب "نهنگ ها به خاک برمی گردند" #تبریز
☄نقد پست مدرن داستان نهنگ ها به خاک بر میگردند…!!
✍️علی غلامی تحلیلگر مسایل اجتماعی
با اینکه چندان با مرزبندی های مکاتب ادبی میانه خوبی ندارم
ولیکن داستان نهنگها به خاک بر می گردند را ، من در فضای پست مدرن فهم می کنم
رضا نعمتی نمونهی غیر قابل انکار یک رویکرد پست مدرن را در این اثر به نمایش می گذارد .
ولی پست مدرن بودن تنها مولفهی آثر قصه بی پایان او نیست.
روایت او از زندگی مشخصات و ابعاد بسیار متلون و گسترده – در عین حال سبک روایی ساده و یکدستی – دارد که قطعاً عامه پسند نخواهد بود و تنها طیف خاصی از اهل ادبیات ، شیوهی روایی او را در خواهند یافت او را با سطر سطر داستانش همراهی خواهند کرد .
اما قبل از هر چیز دوست دارم تلقی خود را از پست مدرن کمی شرح دهم که در مخیله من پست مدرن چیست و تابع چه قواعدی است؟
به زعم رویکرد پست مدرن به آن دسته از قرائتهای زندگی اطلاق میشود که خواهان واژگون کردن ساختارهای روایی پیش از خود هستند، ضد ژانر بوده و از سنتهای پیشین برای قصه پردازی پیروی نمیکنند، قهرمان سازی و قهرمان پروری در آنها معنا ندارد.
قهرمان میتواند در این طیف از آثار فردی منزوی، تنها، شکست خورده، مردم گریز و یا حتی یک مجنون یا دیوانه باشد. در یک کلام میتوان گفت در فضای روایی پست مدرن قصه غصه می شود و غصه قصه !!!
همه چیز داستان اعم ابتدا ، میانه ، انتها ، شخصیت پردازی ، زاویه دید روایی ، طرح کلی ، ایده و … در مسیری خلاف مسیر آثار کلاسیک و یا حتی مدرن قدم بر میدارد و تصویر رایج را بر هم می زند.
از این رو درونمایه و هدف از نوشتن چنین داستانهای شکل اعتراض به خود میگیرد و در صدد انتقاد، چالش افکنی و طغیان علیه اتفاق یا مسئلهای شخصی و یا جهانشمول در گذشته یا حال بر میآید.
با این توصیفات به روشنی معلوم است که رضا نعمتی نمونهی قطعی داستانیستی پست مدرن است
او به نقل از همین داستان در سالهای کودکی و جوانی در داستانهای متعددی رشد و نمو کرده و در یک سفر پر ماجرای عمدتا تراژدیک با ساحتهای مختلف زندگی همخوابگی می کند
به هر کجا می رود این اقبال را داشته دارد نوآورانه پارامترهایی چون مرگ، سفر، تنهایی، روایت پردازی مینیمالیسی، فضای سوررئال، تأکید بر ریتم، ساختار روایی شاعرانه، طنز تلخ، هجو، نگاه بدبینانه و در عین حال انسانی به زندگی، از خود بیگانگی، عدم درک متقابل و رهایی در همهی احوالات داستان حضور محوری دارد.
از این رو رمان نهنگ ها به خاک بر می گردند فاقد جذابیتهای بصری و ترفندهای داستان پردازی های تجاری است و از دروغ پردازیهای پر تب و تاب کتب زرد مبراست. خود او این واقعیت را این طور در اخر کتاب اذعان میکند:
« می نویسم تا سبک بشم »
به زعم من ، او با این اعتقاد وارد هنر شده تا داستانهایی را که دوست دارم بنویسد، به همین دلیل به سراغ قصه انسانهای میرود از تلخی زندگی اشان کسی جرات نزدیکی به انها را ندارد گرچه اواعتراف میکند که آدم مناسبی برای این کار نیست. ولیکن قاعدهای را برای خود قائل شده و میکوشد برای نوشتن از سرمایه های ادبی دیگران بی بهره نماند ،بدون تردید پیامد این رویه و رویکرد سیالیتی به نویسنده می بخشد تا از تغییرات در جزییات و کلیات داستان هراسان نشود این کار باعث میشود بتواند آن طور که مایل است در سطور داستان ساری و جاری بشود بعضا فرای اسلوب شناخته شده بنویسد .
واما شخصیت اصلی داستان نهنگها بر خاک بر می گردند بابک ، جوانی خوش لباس، شسته رفته و اتو کشیده، سوار بر قطار آمال رهسپار «شهر اساطیر مرده ، تبریز مه آلود» می شود
(که در وصفش گویند: «سردسیرست مردمان اهمال تام دارند در معاد اهتمام دارند در معاش »)
تا علم علم بر دوش نهد برای رسیدن به جامعه آرمانی !!! از هر گونه تلاش و مبارزه ای دریغ نورزد
در همان بدو ورود با نهنگ اسطوره صلح، شفقت ، عشق و عرفان مذبوح قالب تهی کرده وامانده در شهر روبرو می شود که به هیچ وجه با کهن الگوهای ذهنی او همخوانی ندارد.
او در سراسر داستان به دنبال آمالی است که آرمان گشته و آدمی را بدست آدمی قربانی نو آدمی می کند!!
به نقل از بوکوفسکی در جای می خواندم :
هیچ چیز بدتر از “دیر آمدن ” بقولی تاخیر کردن نیست
واما وباید گفت با هر تاخیر و از قلم افتادنی ، به یاد ماندنی ترین افسانه ها افریده ، مثنوی حکایت نوشداروی سهراب نوشته و شعر امدی جانم به قربانت شهریار سروده میشود
او با زیستن در شهر اساطیر مرده توضیح می دهد چگونه زود رسیدن به موعود فاجعه و جنایات باعث می شود قدرت رمزگشایی و مو شکافی ادمی افزون شود و با نگر طبیبانه بیشتر آدمیان را از فرط قربت مبتلا به غربت در یابد .
او با به تصویر کشیدن فقر و نکبت و فلاکت اجتماعی … به خوبی نشان میدهد چگونه می توان طبیب بود و از درد و رنج مردم ارتزاق کرد برج های بلورین پوشالی ساخت و در باتلاق خیانت گرفتار امد …
✍️علی غلامی تحلیلگر مسایل اجتماعی
با اینکه چندان با مرزبندی های مکاتب ادبی میانه خوبی ندارم
ولیکن داستان نهنگها به خاک بر می گردند را ، من در فضای پست مدرن فهم می کنم
رضا نعمتی نمونهی غیر قابل انکار یک رویکرد پست مدرن را در این اثر به نمایش می گذارد .
ولی پست مدرن بودن تنها مولفهی آثر قصه بی پایان او نیست.
روایت او از زندگی مشخصات و ابعاد بسیار متلون و گسترده – در عین حال سبک روایی ساده و یکدستی – دارد که قطعاً عامه پسند نخواهد بود و تنها طیف خاصی از اهل ادبیات ، شیوهی روایی او را در خواهند یافت او را با سطر سطر داستانش همراهی خواهند کرد .
اما قبل از هر چیز دوست دارم تلقی خود را از پست مدرن کمی شرح دهم که در مخیله من پست مدرن چیست و تابع چه قواعدی است؟
به زعم رویکرد پست مدرن به آن دسته از قرائتهای زندگی اطلاق میشود که خواهان واژگون کردن ساختارهای روایی پیش از خود هستند، ضد ژانر بوده و از سنتهای پیشین برای قصه پردازی پیروی نمیکنند، قهرمان سازی و قهرمان پروری در آنها معنا ندارد.
قهرمان میتواند در این طیف از آثار فردی منزوی، تنها، شکست خورده، مردم گریز و یا حتی یک مجنون یا دیوانه باشد. در یک کلام میتوان گفت در فضای روایی پست مدرن قصه غصه می شود و غصه قصه !!!
همه چیز داستان اعم ابتدا ، میانه ، انتها ، شخصیت پردازی ، زاویه دید روایی ، طرح کلی ، ایده و … در مسیری خلاف مسیر آثار کلاسیک و یا حتی مدرن قدم بر میدارد و تصویر رایج را بر هم می زند.
از این رو درونمایه و هدف از نوشتن چنین داستانهای شکل اعتراض به خود میگیرد و در صدد انتقاد، چالش افکنی و طغیان علیه اتفاق یا مسئلهای شخصی و یا جهانشمول در گذشته یا حال بر میآید.
با این توصیفات به روشنی معلوم است که رضا نعمتی نمونهی قطعی داستانیستی پست مدرن است
او به نقل از همین داستان در سالهای کودکی و جوانی در داستانهای متعددی رشد و نمو کرده و در یک سفر پر ماجرای عمدتا تراژدیک با ساحتهای مختلف زندگی همخوابگی می کند
به هر کجا می رود این اقبال را داشته دارد نوآورانه پارامترهایی چون مرگ، سفر، تنهایی، روایت پردازی مینیمالیسی، فضای سوررئال، تأکید بر ریتم، ساختار روایی شاعرانه، طنز تلخ، هجو، نگاه بدبینانه و در عین حال انسانی به زندگی، از خود بیگانگی، عدم درک متقابل و رهایی در همهی احوالات داستان حضور محوری دارد.
از این رو رمان نهنگ ها به خاک بر می گردند فاقد جذابیتهای بصری و ترفندهای داستان پردازی های تجاری است و از دروغ پردازیهای پر تب و تاب کتب زرد مبراست. خود او این واقعیت را این طور در اخر کتاب اذعان میکند:
« می نویسم تا سبک بشم »
به زعم من ، او با این اعتقاد وارد هنر شده تا داستانهایی را که دوست دارم بنویسد، به همین دلیل به سراغ قصه انسانهای میرود از تلخی زندگی اشان کسی جرات نزدیکی به انها را ندارد گرچه اواعتراف میکند که آدم مناسبی برای این کار نیست. ولیکن قاعدهای را برای خود قائل شده و میکوشد برای نوشتن از سرمایه های ادبی دیگران بی بهره نماند ،بدون تردید پیامد این رویه و رویکرد سیالیتی به نویسنده می بخشد تا از تغییرات در جزییات و کلیات داستان هراسان نشود این کار باعث میشود بتواند آن طور که مایل است در سطور داستان ساری و جاری بشود بعضا فرای اسلوب شناخته شده بنویسد .
واما شخصیت اصلی داستان نهنگها بر خاک بر می گردند بابک ، جوانی خوش لباس، شسته رفته و اتو کشیده، سوار بر قطار آمال رهسپار «شهر اساطیر مرده ، تبریز مه آلود» می شود
(که در وصفش گویند: «سردسیرست مردمان اهمال تام دارند در معاد اهتمام دارند در معاش »)
تا علم علم بر دوش نهد برای رسیدن به جامعه آرمانی !!! از هر گونه تلاش و مبارزه ای دریغ نورزد
در همان بدو ورود با نهنگ اسطوره صلح، شفقت ، عشق و عرفان مذبوح قالب تهی کرده وامانده در شهر روبرو می شود که به هیچ وجه با کهن الگوهای ذهنی او همخوانی ندارد.
او در سراسر داستان به دنبال آمالی است که آرمان گشته و آدمی را بدست آدمی قربانی نو آدمی می کند!!
به نقل از بوکوفسکی در جای می خواندم :
هیچ چیز بدتر از “دیر آمدن ” بقولی تاخیر کردن نیست
واما وباید گفت با هر تاخیر و از قلم افتادنی ، به یاد ماندنی ترین افسانه ها افریده ، مثنوی حکایت نوشداروی سهراب نوشته و شعر امدی جانم به قربانت شهریار سروده میشود
او با زیستن در شهر اساطیر مرده توضیح می دهد چگونه زود رسیدن به موعود فاجعه و جنایات باعث می شود قدرت رمزگشایی و مو شکافی ادمی افزون شود و با نگر طبیبانه بیشتر آدمیان را از فرط قربت مبتلا به غربت در یابد .
او با به تصویر کشیدن فقر و نکبت و فلاکت اجتماعی … به خوبی نشان میدهد چگونه می توان طبیب بود و از درد و رنج مردم ارتزاق کرد برج های بلورین پوشالی ساخت و در باتلاق خیانت گرفتار امد …
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
مراسم رونمایی از کتاب "نهنگ ها به خاک برمی گردند" #تبریز
از طرفی به نظرمی رسد داستان می خواهد بگوید بهتر بود قهرمانان و مبارزین جویا نام !! ویلان و سرگردان در کوچه و پس کوچه ها شهر عاطل و باطل پرسه میزدند با هجو عجزی از یکدیگر الکی خوش می بودند تا به بازی رولت روسی یا هر مصافی دیگر وارد می شدند جا می زدند
گرچه حکایات قدیمی عشق ،نفرت ، خیانت و … باز خوانی می شود
و حتی چنان پر رنگ بدان پرداخته می شود گویی کسی را در این شهر نخواهی یافت به درجاتی تجربه خیانت نداشته باشد .
ولی باز عشق به شکل درماندگی اموخته شده خود نمایی می کند و مراتب عشق ورزی به محاق می رود
تا حکایت تنازع بقاء عشق افسانه های رقابت عشقی را باز آفرینی کند !!!پسری به طرفة العینی با دختری شبیه ملکه ذهنی خویش آشنا می شود تا تموج دریای تراژدی قصه های بی نام و نشانی را در پستوی خانه ها آفریده و نهان و مدفون کند …
فردای آن روزی که خیانت منجر به جنایت از پرده بیرون می افتد
دفتر مافات و مکافات گشوده می شود تا ظاهراً دوست سابق ، دشمن حاضر به سزای اعمال خویش برسد !!! تا آبروی قالب ، قاعده و قانون صیانت محافظت شود
یعنی با ذبح رواداری به پای آبروداری «بود»انسانیت ،به مدد هنر تاکسیدرمی در پیکره بی روح «نمود» پیدا کند
بدون تردید در دنیای تاکسیدرمی
دختری وجه مصالحه و معامله فقر و ثروت می شود
یا زنی که سوژه مبارزه دلالان محبت گشته نازینه بودن زنانگی را فراموش می کند سودابه دوران می شود…
در خوانش داستان نهنگها به خاک بر می گردند به یاد
“هیچکس” سرخپوست فیلم مردمرده جیم جارموش افتادم
او همه چیز را به هجو میکشد.
کارهایی میکند که هیچ سرخپوستی تا به حال جلوی هیچکس نکرده و حرفهایش نامفهوم و قلنبه سلنبه به نظر میرسد!
ولی حاوی و حاکی از روایت تلخ زندگی است که لحظات شیرین ان نقطه عطف و سر مشق ماجر های است در طول مسیرزندگی منتهی به مرگ بوقوع می پیوندد
رضا نعمتی در انتخاب اسامی شخصیتهای اصلی داستان لابد توجه و تأملی داشته است که بی دلیل انتخاب نشدهاند که می تواند برای خوانده کمک کند تا به روایت ساری و جاری ذهن او نزدیک بشود
بابک شخصیت اصلی داستان تداعی کنندهی نام قهرمان یا اسطوره شکست خورده و مثله شده ایست که با خیانت افشین همرزمش از قرون گذشته در فرهنگ عام و خاص هنوز نفس می کشد
به نظر من هر چند انتخاب اسامی بدین صورت نیاز نبود ولی گویا رضا نعمتی مسیری را که در قصه ی خود طی میکند شبیه به همان مسیری است که بابک در تاریخ اساطیری ما در نوردیده است…
نمی دانم شاید او متاثر از مطالعات و ریزش آموزه های عرفانی که در ذهنش متبادر میشود این مسیر را طی میکند تا از انسانی زمینی و آلوده به گناه به انسانی عارف، آسمانی و پاک شده و خالص تبدیل گردد و به عروجی ملکوتی دست یابد….
و اما نام « تبریز » شهری که برای پردازش شخصیتها برگزیده است نیز تداعی گر ظهور و افول انسانیت و وحشی گری است در طول قرنهاست و آرامش، محبت، انسانیت و دوستی آنجا در هاله ابهام است !!! .
در آغاز داستان وقتی بابک و بهرام
ماجرای قتل افشین صحبت میکنند،
بهرام به بابک می گوید :
«بابک ! چشمای افشین یادته؟ »
به ذهن من چنین تداعی می شود تبریز شهریست که در آن “کلمات” اهمیتی ندارند و تنها “عمل” معیاریست برای آزمودن افراد.
آن هم عملی چنین وحشیانه!!!
که به هیچ قرارداد اجتماعی وقعی نمی نهد روسو را با قراردادهای اش به سخره می گیرد …
بله قاعده این است
“به هیچ کلمهای که روی کاغذ نوشته شده اعتماد نکن”
بکش تا کشته نشوی
آری به نقل مضمون از داستان
ابگوشت گوشت ادم تا بپزد
دخترک گرسنه از دست میرود ….
داستان روایت تلخ و گزنده را در بر دارد ان حقیقتی است غیر قابل جبران از تاریخ بشر یعنی مرگ انسانیت .
بخشی از داستان در رویاهای رضا نعمتی سیر می کند که “هیچکس” نمیتواند در ان دخل و تصرفی کند
او در عالم خواب بی نام و نشان هیچکس است
به همین خاطر قابل اعتماد و مورد احترام است!!!
چرا که هیچ کسِ بی همه کس است در عین و حین حال با همه کس ،
همین عدم شباهتش به سایرین باعث به وجود آمدن اعتماد از جانب خوانده به نویسنده می شود
حرفهایی می زند که هیچ کس نمیزند
او هم باوری های دارد که تا به حال شبیه اش را نشنیده ایم.
و…
حیفم امد در مورد شوریدگی نویسنده داستان نهنگها به خاک بر می گردند
سخنی نگویم و اورا در وادی شیدایی تنها وا بگذارم رهایش بکنم
درک زیبای کلام بدون تردید منوط به تفســیر و دریافت معنای پنهان و نهفته در آن اســت.
گویی وجودی در فراخنای کلام فارغ از فرمِ زیبایی شــناختی ظاهری آن ترا به خود فرامی خواند تا با او هم اوا و هم آواز شوی ، پرده ها را به کنار نهی فرم را بشکافی به محتوا و جان کلام رسی .
گرچه حکایات قدیمی عشق ،نفرت ، خیانت و … باز خوانی می شود
و حتی چنان پر رنگ بدان پرداخته می شود گویی کسی را در این شهر نخواهی یافت به درجاتی تجربه خیانت نداشته باشد .
ولی باز عشق به شکل درماندگی اموخته شده خود نمایی می کند و مراتب عشق ورزی به محاق می رود
تا حکایت تنازع بقاء عشق افسانه های رقابت عشقی را باز آفرینی کند !!!پسری به طرفة العینی با دختری شبیه ملکه ذهنی خویش آشنا می شود تا تموج دریای تراژدی قصه های بی نام و نشانی را در پستوی خانه ها آفریده و نهان و مدفون کند …
فردای آن روزی که خیانت منجر به جنایت از پرده بیرون می افتد
دفتر مافات و مکافات گشوده می شود تا ظاهراً دوست سابق ، دشمن حاضر به سزای اعمال خویش برسد !!! تا آبروی قالب ، قاعده و قانون صیانت محافظت شود
یعنی با ذبح رواداری به پای آبروداری «بود»انسانیت ،به مدد هنر تاکسیدرمی در پیکره بی روح «نمود» پیدا کند
بدون تردید در دنیای تاکسیدرمی
دختری وجه مصالحه و معامله فقر و ثروت می شود
یا زنی که سوژه مبارزه دلالان محبت گشته نازینه بودن زنانگی را فراموش می کند سودابه دوران می شود…
در خوانش داستان نهنگها به خاک بر می گردند به یاد
“هیچکس” سرخپوست فیلم مردمرده جیم جارموش افتادم
او همه چیز را به هجو میکشد.
کارهایی میکند که هیچ سرخپوستی تا به حال جلوی هیچکس نکرده و حرفهایش نامفهوم و قلنبه سلنبه به نظر میرسد!
ولی حاوی و حاکی از روایت تلخ زندگی است که لحظات شیرین ان نقطه عطف و سر مشق ماجر های است در طول مسیرزندگی منتهی به مرگ بوقوع می پیوندد
رضا نعمتی در انتخاب اسامی شخصیتهای اصلی داستان لابد توجه و تأملی داشته است که بی دلیل انتخاب نشدهاند که می تواند برای خوانده کمک کند تا به روایت ساری و جاری ذهن او نزدیک بشود
بابک شخصیت اصلی داستان تداعی کنندهی نام قهرمان یا اسطوره شکست خورده و مثله شده ایست که با خیانت افشین همرزمش از قرون گذشته در فرهنگ عام و خاص هنوز نفس می کشد
به نظر من هر چند انتخاب اسامی بدین صورت نیاز نبود ولی گویا رضا نعمتی مسیری را که در قصه ی خود طی میکند شبیه به همان مسیری است که بابک در تاریخ اساطیری ما در نوردیده است…
نمی دانم شاید او متاثر از مطالعات و ریزش آموزه های عرفانی که در ذهنش متبادر میشود این مسیر را طی میکند تا از انسانی زمینی و آلوده به گناه به انسانی عارف، آسمانی و پاک شده و خالص تبدیل گردد و به عروجی ملکوتی دست یابد….
و اما نام « تبریز » شهری که برای پردازش شخصیتها برگزیده است نیز تداعی گر ظهور و افول انسانیت و وحشی گری است در طول قرنهاست و آرامش، محبت، انسانیت و دوستی آنجا در هاله ابهام است !!! .
در آغاز داستان وقتی بابک و بهرام
ماجرای قتل افشین صحبت میکنند،
بهرام به بابک می گوید :
«بابک ! چشمای افشین یادته؟ »
به ذهن من چنین تداعی می شود تبریز شهریست که در آن “کلمات” اهمیتی ندارند و تنها “عمل” معیاریست برای آزمودن افراد.
آن هم عملی چنین وحشیانه!!!
که به هیچ قرارداد اجتماعی وقعی نمی نهد روسو را با قراردادهای اش به سخره می گیرد …
بله قاعده این است
“به هیچ کلمهای که روی کاغذ نوشته شده اعتماد نکن”
بکش تا کشته نشوی
آری به نقل مضمون از داستان
ابگوشت گوشت ادم تا بپزد
دخترک گرسنه از دست میرود ….
داستان روایت تلخ و گزنده را در بر دارد ان حقیقتی است غیر قابل جبران از تاریخ بشر یعنی مرگ انسانیت .
بخشی از داستان در رویاهای رضا نعمتی سیر می کند که “هیچکس” نمیتواند در ان دخل و تصرفی کند
او در عالم خواب بی نام و نشان هیچکس است
به همین خاطر قابل اعتماد و مورد احترام است!!!
چرا که هیچ کسِ بی همه کس است در عین و حین حال با همه کس ،
همین عدم شباهتش به سایرین باعث به وجود آمدن اعتماد از جانب خوانده به نویسنده می شود
حرفهایی می زند که هیچ کس نمیزند
او هم باوری های دارد که تا به حال شبیه اش را نشنیده ایم.
و…
حیفم امد در مورد شوریدگی نویسنده داستان نهنگها به خاک بر می گردند
سخنی نگویم و اورا در وادی شیدایی تنها وا بگذارم رهایش بکنم
درک زیبای کلام بدون تردید منوط به تفســیر و دریافت معنای پنهان و نهفته در آن اســت.
گویی وجودی در فراخنای کلام فارغ از فرمِ زیبایی شــناختی ظاهری آن ترا به خود فرامی خواند تا با او هم اوا و هم آواز شوی ، پرده ها را به کنار نهی فرم را بشکافی به محتوا و جان کلام رسی .
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
مراسم رونمایی از کتاب "نهنگ ها به خاک برمی گردند" #تبریز
با این نگر به مسیل کلمات کتاب سری می زنم ،
تا حدیث انجذاب عاشقان را در آوای هارمونیک جاری و ساری عشق در جوی پلکانی سطور دریابم
و انرا امر هورمونیک نخوانم و ندانم .
عشق متجلی در داستان را عصیان به معناباختگی عصر بی معنای فهم کنم
که بر آنست خدای مرده اعصار را با عصاره عشق زنده کند و زندگی بخشد …
با این وصف ارتباط با متن ، به واسطه کشف راز درون مانده در خفای کلمات مایه آفرینش و به تبع سایه آرامش و واجد ستایش می شود
تا بتوان با شیفتگی روای داستان در امر دلدادگی به رعنا همراه شد و بدون هیچ بر ساختی بلحاظ فرم و آرایش در ادای مطلب و حتی نه به خاطر بیان بی واسطگی امر زیستی ، بل با تماشای مواجهه با حس غریب !! با جان کلام داستان همنوا شد و توضیح داد
که چگونه شوریدگی در تب و تاب دلدادگی خواصی چون بابک و بابکان در اوراقی از تاریخ متجلی ، متبلور و متعین ، منیر می شود و بسان منوری در شب های تاریک عصر بی معنایی در اندرون فراخ اندر فراخ آدمی می درخشد و تا او را بارور به باور وزش نسیم، راز گل سرخ در بیرون غارهای سنگی ، چوبی و آهنی ( ماشین ، ارابه و ..)فرا خواند تا بر لبان عبوس نامیرا گرفتار امده در عصر حجر و ماشین تبسم زندگی بنشاند …از این منظر است که می شود گفت جواب این سوال روای در خود نهفته است :
« چگونه است که چنین زنده در رگ من جاریست ؟ »
سوال از انچه عیان است عجبی دارد!!!
در ادامه باید افزود که عاشق پاک باخته با اقرار و اشعار با بانگ و فریاد « وامادوست دارم » بدون هیچ اما ی در پسوند دوست دارم همه چیز را بخشیده دیگر «منی» نیست که در وادی قضا حکم به تعزیر و تطهیر کند !!!
سخن کوتاه کنم از رموز عشق هیچ ندانم
معاشقه عشاق را بنگرم
حظ کنم و بیارامم
نسخه هزار و یک شهر ندانم که از یک اول عاشق تا یک اخر عاشق بیشمار صفرها و فاصله هاست
با تماشای عشق ورزی بابک به رعنا
باید گفت عشق ورزی عرصه فقدانی است و برای درک « عشق با پروا » از خلال بیشمار بسی « عشق بی پروا » .
باری غافل از آنیم که تنها « عشق با پروا و عقل با الا » است که ما را به مراد دل رساند …
باید کوشید در قصه شوریدگی عشاق بیمناکی بسان بابک ، به راز پنهان در ناز عیان محبوب دست یافت.
با نگر به سطور شیفتگی داستان
در خفای آشکار ِگی زیبا شناختی در وصف اروتیک لحظات سفر داشتگی به بودگی ، درّی وابسته به نهان را باید در صدف اروتیزم جست
و آن سیر و سلوکی که ادمی را در مراتب عشق بدان «درّ» که ان را « بیم » می نامم برساند
نمی دانم
گفتیم که رضا نعمتی هم باورهای دارد باید او را هم شنید
ازین رو، آن ایده یاحقیقتی اصالت دارد که درپِس فرمِ نوشتار اروتیک زیبــای او خفته است پس با رها کردن اول و اخر کتاب بسان خوانش کهنه کتاب هستی که زیبای اش در فقدان صفحات و اول و اخرش است
همدلانه به سراغ «هم آغوشی های داغ ، در کوچه دویدن ها ، نفس به نفس کنار هم نشستن ها ….»
برویم
از کشــف و تماشای معنای پنهــان ملاقات دو دوست لذت ببریم …
به خود همواره بقولی گوش زد کنیم
«امر هــنری در هر ساحت ان همواره یک رخداد اســت، فضایی اســت برای خلق یک حقیقت.
یک اثر هنری یک افزوده است به جهان، نه ابزاری برای کشــف حقیقت پیشــین. یک قطعۀ هنری یک حقیقت نوپدید اســت که چیزی به جهان افزوده اســت و ارزش آن لزومــاًدر جای دادن یــک حقیقت پیشــین در بطن خودش نیســت، بلکه در پدیــد آوردن یک حقیقت جدیداســت.»
با پرهیز از رمزگشایی و رازگشایی های مفتشانه به صلابه و تصلب کشیدن منتقدانه با پوزیشینهای متجددانه داستان نهنگها به خاک بر می گردند را به خانه بر نگردانیم !!!! انرادرخدمت یک ایدئولوژی ویا در قالب مکتب فکری در نیاوریم
از حقیقت پیش رو ، حقیقت پیشینی را مامایی نکنیم
با این عمل داستان را بلاموضوع نکرده و در بهترین حالت آن را امری َعرَضی و اعتباری نکنیم.
نقد هنری را به مثابه نقد چکی دریابیم که کسر موجودی دارد موجودی حساب را غنیمت شماریم وصول کنیم به جیب نهیم
بقولی نقد را بگیریم نسیه را وا گذاریم به فردای نیامده
کسری را به حساب بدهی نویسنده بنویسیم و مطالبه کنیم
نقد اثر هنری و زیبایی شــناختی دربهترین حالت نوعی پوسته شــکافیست.
داستان دراینجاچیزی جز یک پوسته نیســت که باید شکافته شــود.
با این نگر است خصلت خلاق نویسنده درک می شود و شیوۀ خلِق حقیقت و تصویری دیگرگون ازجهان خود را می نمایاند
باید توجه کنیم
مســئله دریافت و درک و فهم یک نگاه بدیع به روایت زندگی در این اثر است
نه انطباق اثر با نظمهای شناخته شده ادبی و محک زدن با آن .
خیلی ساده
به زعم من مســئله این اســت
بقولی داستان را چگونه در خدمت «چه میتوان کــرد» و «چه میتوان شــد» بخوانیــم، نه «چه باید باشــیم و چه نباید باشــیم».
پایان‼️
@kavosh_garan
تا حدیث انجذاب عاشقان را در آوای هارمونیک جاری و ساری عشق در جوی پلکانی سطور دریابم
و انرا امر هورمونیک نخوانم و ندانم .
عشق متجلی در داستان را عصیان به معناباختگی عصر بی معنای فهم کنم
که بر آنست خدای مرده اعصار را با عصاره عشق زنده کند و زندگی بخشد …
با این وصف ارتباط با متن ، به واسطه کشف راز درون مانده در خفای کلمات مایه آفرینش و به تبع سایه آرامش و واجد ستایش می شود
تا بتوان با شیفتگی روای داستان در امر دلدادگی به رعنا همراه شد و بدون هیچ بر ساختی بلحاظ فرم و آرایش در ادای مطلب و حتی نه به خاطر بیان بی واسطگی امر زیستی ، بل با تماشای مواجهه با حس غریب !! با جان کلام داستان همنوا شد و توضیح داد
که چگونه شوریدگی در تب و تاب دلدادگی خواصی چون بابک و بابکان در اوراقی از تاریخ متجلی ، متبلور و متعین ، منیر می شود و بسان منوری در شب های تاریک عصر بی معنایی در اندرون فراخ اندر فراخ آدمی می درخشد و تا او را بارور به باور وزش نسیم، راز گل سرخ در بیرون غارهای سنگی ، چوبی و آهنی ( ماشین ، ارابه و ..)فرا خواند تا بر لبان عبوس نامیرا گرفتار امده در عصر حجر و ماشین تبسم زندگی بنشاند …از این منظر است که می شود گفت جواب این سوال روای در خود نهفته است :
« چگونه است که چنین زنده در رگ من جاریست ؟ »
سوال از انچه عیان است عجبی دارد!!!
در ادامه باید افزود که عاشق پاک باخته با اقرار و اشعار با بانگ و فریاد « وامادوست دارم » بدون هیچ اما ی در پسوند دوست دارم همه چیز را بخشیده دیگر «منی» نیست که در وادی قضا حکم به تعزیر و تطهیر کند !!!
سخن کوتاه کنم از رموز عشق هیچ ندانم
معاشقه عشاق را بنگرم
حظ کنم و بیارامم
نسخه هزار و یک شهر ندانم که از یک اول عاشق تا یک اخر عاشق بیشمار صفرها و فاصله هاست
با تماشای عشق ورزی بابک به رعنا
باید گفت عشق ورزی عرصه فقدانی است و برای درک « عشق با پروا » از خلال بیشمار بسی « عشق بی پروا » .
باری غافل از آنیم که تنها « عشق با پروا و عقل با الا » است که ما را به مراد دل رساند …
باید کوشید در قصه شوریدگی عشاق بیمناکی بسان بابک ، به راز پنهان در ناز عیان محبوب دست یافت.
با نگر به سطور شیفتگی داستان
در خفای آشکار ِگی زیبا شناختی در وصف اروتیک لحظات سفر داشتگی به بودگی ، درّی وابسته به نهان را باید در صدف اروتیزم جست
و آن سیر و سلوکی که ادمی را در مراتب عشق بدان «درّ» که ان را « بیم » می نامم برساند
نمی دانم
گفتیم که رضا نعمتی هم باورهای دارد باید او را هم شنید
ازین رو، آن ایده یاحقیقتی اصالت دارد که درپِس فرمِ نوشتار اروتیک زیبــای او خفته است پس با رها کردن اول و اخر کتاب بسان خوانش کهنه کتاب هستی که زیبای اش در فقدان صفحات و اول و اخرش است
همدلانه به سراغ «هم آغوشی های داغ ، در کوچه دویدن ها ، نفس به نفس کنار هم نشستن ها ….»
برویم
از کشــف و تماشای معنای پنهــان ملاقات دو دوست لذت ببریم …
به خود همواره بقولی گوش زد کنیم
«امر هــنری در هر ساحت ان همواره یک رخداد اســت، فضایی اســت برای خلق یک حقیقت.
یک اثر هنری یک افزوده است به جهان، نه ابزاری برای کشــف حقیقت پیشــین. یک قطعۀ هنری یک حقیقت نوپدید اســت که چیزی به جهان افزوده اســت و ارزش آن لزومــاًدر جای دادن یــک حقیقت پیشــین در بطن خودش نیســت، بلکه در پدیــد آوردن یک حقیقت جدیداســت.»
با پرهیز از رمزگشایی و رازگشایی های مفتشانه به صلابه و تصلب کشیدن منتقدانه با پوزیشینهای متجددانه داستان نهنگها به خاک بر می گردند را به خانه بر نگردانیم !!!! انرادرخدمت یک ایدئولوژی ویا در قالب مکتب فکری در نیاوریم
از حقیقت پیش رو ، حقیقت پیشینی را مامایی نکنیم
با این عمل داستان را بلاموضوع نکرده و در بهترین حالت آن را امری َعرَضی و اعتباری نکنیم.
نقد هنری را به مثابه نقد چکی دریابیم که کسر موجودی دارد موجودی حساب را غنیمت شماریم وصول کنیم به جیب نهیم
بقولی نقد را بگیریم نسیه را وا گذاریم به فردای نیامده
کسری را به حساب بدهی نویسنده بنویسیم و مطالبه کنیم
نقد اثر هنری و زیبایی شــناختی دربهترین حالت نوعی پوسته شــکافیست.
داستان دراینجاچیزی جز یک پوسته نیســت که باید شکافته شــود.
با این نگر است خصلت خلاق نویسنده درک می شود و شیوۀ خلِق حقیقت و تصویری دیگرگون ازجهان خود را می نمایاند
باید توجه کنیم
مســئله دریافت و درک و فهم یک نگاه بدیع به روایت زندگی در این اثر است
نه انطباق اثر با نظمهای شناخته شده ادبی و محک زدن با آن .
خیلی ساده
به زعم من مســئله این اســت
بقولی داستان را چگونه در خدمت «چه میتوان کــرد» و «چه میتوان شــد» بخوانیــم، نه «چه باید باشــیم و چه نباید باشــیم».
پایان‼️
@kavosh_garan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرهنگ مقاومت: زندگی یا مرگ؟
بخشی مناظره مصطفی مهرآیین و سجاد صفار هرندی
مصطفی مهرآیین :
« به بهانه دفاع از مستضعفین، مردم خودمان مستضعف شدهاند.
زندگی و عقلانیت در جامعه ایران مرده است و تنها مقاومتی که در حال حاضر معنا دارد، مقاومت دربرابر نابودیمان است.
بخشی از جامعه به مخدری مثل مقاومت اعتیاد پیدا کردهاند.
مگر ما مسئول ظلم در جهان و کاستیهای دنیا هستیم؟
انسان در این جامعه تبدیل به موجود زائد شده و نابودی ایران، دین و... برای بقای عدهای هزینه شده است.»
سجاد صفارهرندی :
« جامعه ایران مشکلات متعددی دارد، اما مقاومت نقطه قوت آن است.
راهحل برخی این است که خلعسلاح و تسلیم شویم.
آیا فکر میکنیم جمهوری اسلامی نباشد، زندگی جاری میشود؟
همان زمان که مقاومت را انتخاب کردیم، مصر مقاومت را کنار گذاشت.
وضعیت مصر در مقایسه با ایران انقلابی که مقاومت را انتخاب کرده، مشخص است.
مسئله مقاومت دقیقا گسترش امکان زندگی است.»
نظر شما چیست؟
بخشی مناظره مصطفی مهرآیین و سجاد صفار هرندی
مصطفی مهرآیین :
« به بهانه دفاع از مستضعفین، مردم خودمان مستضعف شدهاند.
زندگی و عقلانیت در جامعه ایران مرده است و تنها مقاومتی که در حال حاضر معنا دارد، مقاومت دربرابر نابودیمان است.
بخشی از جامعه به مخدری مثل مقاومت اعتیاد پیدا کردهاند.
مگر ما مسئول ظلم در جهان و کاستیهای دنیا هستیم؟
انسان در این جامعه تبدیل به موجود زائد شده و نابودی ایران، دین و... برای بقای عدهای هزینه شده است.»
سجاد صفارهرندی :
« جامعه ایران مشکلات متعددی دارد، اما مقاومت نقطه قوت آن است.
راهحل برخی این است که خلعسلاح و تسلیم شویم.
آیا فکر میکنیم جمهوری اسلامی نباشد، زندگی جاری میشود؟
همان زمان که مقاومت را انتخاب کردیم، مصر مقاومت را کنار گذاشت.
وضعیت مصر در مقایسه با ایران انقلابی که مقاومت را انتخاب کرده، مشخص است.
مسئله مقاومت دقیقا گسترش امکان زندگی است.»
نظر شما چیست؟