Telegram Web Link
JIPT_Volume 18_Issue 2_Pages 63-82.pdf
284.6 KB
مجله آینه معرفت، دانشگاه شهید بهشتی، تابستان۱۳۹۷: بررسی مفهوم «فطری بودن خداشناسی» در مکتب تفکیک (با تکیه بر دیدگاه میرزا مهدی اصفهانی و شیخ محمود حلبی)
|بررسی‌های کلامی|
تابستان ۱۳۹۷ در مجله آینه معرفت دانشگاه شهید بهشتی مقاله‌ای چاپ کردیم تحت عنوان: بررسی مفهوم «فطری بودن خداشناسی» در مکتب تفکیک (با تکیه بر دیدگاه میرزا مهدی اصفهانی و شیخ محمود حلبی) در این مقاله تحریف و وارونه کردن معنای معرفت فطری را توسط تفکیکیان نشان…
پاسخ آقای محمدتقی سبحانی به مطلب ما، و جواب مجدد من به پاسخ ایشان:


سبحانی:
اولا، مقاله ما قبل از انتشار آن مقاله تدوین شده بود و از وجود چنین مقاله‌ای مطلع نبودیم.
مختاری:
مقاله ما تابستان۹۷ منتشر شده و مقاله شما چند ماه بعد از آن و حدود اسفند۹۷ تحویل مجله انجمن خودتان داده شده است و ضرورت وجود «پیشینه تحقیق» دقیقا همین است که کسی که خود را در یک زمینه متخصص می‌داند و مقاله می‌نویسد بعدا اعلام نکند من از فلان مقاله بی‌خبر بودم!

سبحانی:
ثانیا، در مقالات علمی ضرورتی ندارد که به پیشینه تحقیق پرداخته شود، مهم این است که محتوای مقاله جدید باشد، خواه از نظر روش و یا رویکرد و یا محتوا که از این هر سه جهت هیچ تشابهی میان دو مقاله نیست.
مختاری:
خودتان اعتراف کردید از وجود مقاله ما بی‌خبر بودید پس مهمترین اشکال من به شما به قوت خود باقی می‌ماند. [اشکال من این بود که وقتی در یک زمینه‌ای مقاله می‌نویسید به پیشینه پژوهش دقت ندارید و این اعتراف شما کفایت می‌کند در اینکه اشکال من وارد است] حال به فرض که حتی از خوش‌شانسی‌تان مطالب شما جدید هم باشد باز از زیر بار اشکال من فرار نکردید و پذیرفتید.

سبحانی:
ثالثا، مقاله ما برگرفته از یکی از درس‌گفتارهای بنده است و زیر نظر بنده تحقیق و تنظیم شده است و محتوای مقاله مورد بازبینی و تایید اینجانب می‌باشد. به یاد ندارم که تاکنون مقاله‌ای بدون نظارت علمی بنده با نام من چاپ شده باشد.
مختاری:
اعتراضی از این جهت ندارم و خدا خیرتان دهد.

سبحانی:
رابعا، در مقاله ما، رویکرد اصلی توصیف و تبیین نظریه میرزای اصفهانی در باب فطرت است و درصدد نقد برداشت‌های دیگران نبوده‌ایم و طبعا نقد و‌بررسی برداشت‌های دیگران، نیازمند یک مقاله دیگری است که ان‌شاالله انجام خواهیم داد.
مختاری:
اشکال من به آقای سبحانی این بود که چرا صرفا ادعا کردید که ما مبانی میرزا را متوجه نشدیم؟ و چرا ادله ما را نشان مخاطب ندادید و صرفا تأسف خوردید؟
و پاسخ آقای سبحانی این است که خب بنا نداشتیم ادله شما را به مخاطب نشان دهیم!

سبحانی:
خامسا، مقاله یادشده فاقد روش علمی است و تنها به دنبال نقد و تخریب بوده است و برخلاف عنوان آن، نه به معنای معرفت فطری از دیدگاه میرزای اصفهانی پرداخته است و نه به ادله و شواهد بسیار ایشان اشاره شده است. بسیاری از مطالب مقاله نسبت به عنوان بحث، جنبه حاشیه ای دارد و نویسنده به بهانه فطرت گویا به دنبال عقده گشائی است.
مختاری:
گویا آقای سبحانی یا به هر طریقی خواهان جواب دادن هستند و می‌خواهند به هر روشی منتقد را از میدان به در کنند و یا از میرزا آنچنان بتی در ذهن ایشان شکل گرفته که کوچکترین بحث علمی را عقده‌گشایی می‌دانند.
آقای سبحانی در جلسات مختلفی و بارها علیه ما صحبت کرده‌اند و اتهاماتی به ما زده‌اند، من از اساتید محترمی که پیام حاضر را می‌خوانند خواهشمندم مقاله ما را که به پیوست همین پیام ارسال می‌شود تورقی کنند؛ و اصلا هم نمی‌خواهم داوری کنند که اشکالات ما به میرزا وارد است یا نه، صرفا با این نگاه مقاله را تورق کنند که آقای سبحانی آن را عقده‌گشایی و تخریب میرزا می‌دانند، بینی و بین الله ببینید حق با آقای سبحانی است یا اینکه ما با یک فرقه عجیب و حزبی طرف هستیم؟!
اصلا چاپ مقاله‌ای که جز مطلب علمی چیزی داشته باشد در دانشگاه بهشتی و تهران ممکن نیست و آقای سبحانی مجله انجمن خود را با جاهای دیگر اشتباه گرفته‌اند و این مجله انجمن خود آقای سبحانی است که بدون درج ادله طرف مقابل صرفا اتهام می‌زند و تأسف می‌خورد و رد می‌شود.

سبحانی:
سادسا، خلط‌های بسیاری هم در مقاله وجود دارد هم در معنای تعقل و معرفت عقلی و هم در معنای فطرت و معرفت فطری و...
مختاری:
مشتاقانه آماده بحث و گفتگوی علمی هستیم و با صرف ادعا چیزی عاید مخاطبین نمی‌شود.
@kalam_shia
دو نوشته پیشین ما درباره ادعاهای آقای محمدتقی سبحانی درباره عظمت مکتب میرزا مهدی اصفهانی
نگاهی به سخنان آقای محمد تقی سبحانی درباره میرزا مهدی اصفهانی در نشریه حریم امام که در آبان۱۳۹۷ منتشر شده است. [صفحه۶الی۹]
ما از دو منظر به سخنان آقای سبحانی ورود می‌کنیم؛
۱. تناقضاتی که در کلام ایشان موجود است
۲. معرفی نادرست از میرزا مهدی اصفهانی
----------------------------------
استاد سبحانی می‌نویسند:
"در گذشته تاریخ تشیع، دو جریان در درون اندیشه شیعه وجود داشت؛ یکی جریان محدثان و دیگری جریان متکلمان. جریان محدثان بر میراث وحیانی تکیه می‌کردند اما کار اجتهادی عمیق و گسترده روی این میراث انجام نمی‌دادند".
از آقای سبحانی می‌پرسیم این تقسیم بندی را بر چه اساسی انجام داده‌اید، مصداق این محدثان که حدیث نقل می‌کنند و کار اجتهادی عمیق نمی‌کنند کیست؟ شیخ صدوق؟! شیخ مفید؟! شیخ طوسی؟! علامه مجلسی؟!
ایشان قسم دوم این تقسیم را که در مقابل این محدثان هستند اینگونه معرفی می‌کنند:
"از سوی دیگر، متکلمان که دستگاه معرفتی ارائه می‌دادند، هر چند از قرآن و سنت استفاده می‌کردند اما چندان کار اجتهادی مستقل بر این میراث وحیانی انجام نمی‌دادند".
گوییم: این متکلمان چه کسانی هستند که دستگاه معرفتی ارائه می‌دهند اما کار اجتهادی مستقل بر میراث وحیانی انجام نمی‌دهند؟ شیخ صدوق؟! شیخ مفید؟! شیخ طوسی؟! علامه مجلسی؟!
آقای سبحانی پس از دو دسته کردن بی‌مبنای اندیشه تشیع، سخن از میرزا مهدی اصفهانی می‌گویند که "در عین حال که بر منابع وحیانی تکیه می‌کند به اجتهاد در این منابع می‌پردازد".
از آقای سبحانی می‌پرسیم:
آیا اکنون در واقع سه دسته در درون شیعه داریم، ۱. محدثان، که کار اجتهادی عمیقی نمی‌کردند. ۲. متکلمان، که دستگاه معرفتی ارائه می‌دادند اما توجه‌شان به وحی و سنت کم بود. ۳. میرزا مهدی اصفهانی، که هم به وحی و سنت توجه داشت و هم نگاه اجتهادی؟
سؤال دوممان از آقای سبحانی این است:
آیا میرزا تنها فرد موجود در این قسم سوم است یا بزرگانی از شیعه هم داخل در آن هستند؟ اگر مانند اکثر تفکیکیان میرزا را تحفه‌ای آسمانی و یگانه و بی‌بدیل و نوظهور ندانید و پاسخ دهید نه بزرگان دیگری از شیعه هم مانند شیخ کلینی، صدوق و مجلسی داخل در آن هستند، می‌گوییم پس به چه دلیل در ابتدا تقسیم را دو قسم کردید؟!

اصلا فرض کنید میرزا مهدی اصفهانی هیچگونه انحراف اعتقادی نداشتند و یکی از علمای صحیح العقیده شیعه بودند، آیا سزاوار بود چنین بتی از او ساخته شود که بزرگان شیعه پیش پای او ذبح شوند؟
--------------------------
بخش دوم:
آقای سبحانی می‌فرمایند میرزا خودش را از تبار محدثان و متکلمان نام می‌برد.
گوییم: اولا آنکه میرزا چنین کاری نکرده است، بلکه منهج میرزا تجهیل و تحقیر متکلمان و بلکه تحقیر عقل و تعقل است و بارها شواهدش را در کانال ارائه داده‌ایم.
ثانیا بر فرض که میرزا چنین کاری کرده است، طبق تقسیم بندی حضرتعالی کار اشتباهی کرده است؛ چون محدثان کسانی هستند که کار عمیق اجتهادی بر روی وحی و سنت نمی‌کردند و متکلمان هم کسانی بودند که نظام معرفتی ارائه می‌دادند ولی کار عمیقی بر روی وحی و سنت نمی‌کردند.
@kalam_shia
آقای محمد تقی سبحانی می‌فرمایند میرزا مهدی اصفهانی مبتکر روش اجتهادی در حوزه عقاید دینی بود.

گوییم: استاد سبحانی، حضرتعالی از مدیران و اساتید بزرگ انجمن کلام حوزه هستید، این متکلمین امامیه [شیخ طوسی، علامه حلی، فاضل مقداد، علامه مجلسی و...] در طول این قرن‌ها چه می‌کردند که میرزا مهدی از راه رسید و مبتکر روش اجتهادی در عقاید دینی شد؟! آیا بزرگان شیعه در طول ۱۲۰۰سالی که گذشت مشغول تقلید از همدیگر بودند تا اینکه میرزا آمد و مبتکر روش اجتهادی در حوزه عقاید شد؟!
[در پست قبل هم نشان دادیم که آقای سبحانی چگونه به متکلمان ظلم می‌کنند و ایشان را کسانی معرفی می‌کنند که نظام معرفتی ارائه می‌دهند ولی کار عمیق اجتهادی روی وحی و سنت انجام نمی‌دهند!]
این هم از مظلومیت کلام است که کسانی از بزرگان انجمن کلام حوزه هستند که دیدشان به متکلمین این است.
در انتها از استاد سبحانی می‌خواهیم به جای این سخنان و قربانی کردن متکلمان به پای میرزا مهدی، یک مسأله از مسائل اعتقادی را مطرح کنند و بیان آن مسأله را از زبان میرزا مهدی اصفهانی و متکلمین شیعه نشان دهند تا ببینیم این سخنان به شعار می‌ماند یا زیبنده میرزاست.
@kalam_shia
ده‌ها شاهد ارائه کردیم که میرزا مهدی اصفهانی بحث و استدلال عقلی را قبول ندارد و خداشناسی را فقط وجدان و شهود ذات خدا و به معنای حضوری می‌داند. بعد آقای سبحانی ما را تجهیل می‌کند و تأسف می‌خورد که مبانی میرزا را نفهمیده‌ایم. (البته توضیحی هم درباره آن همه شواهد و ادله‌ای که آورده‌ایم هم نداده و صرفا تأسف خورده و رد شده‌اند)
در تصویر فوق تصریح یکی از تفکیکیان را می‌بینید که اعتراف می‌کند «میرزا مهدی اصفهانی معرفت را به معنای حضوری می‌داند و اصلا معرفت حصولی را قبول ندارد».
بهتر است آقای سبحانی به جای تجهیل مخالفین مکتب تفکیک، در چیزی که تخصص ندارند دخالت نکنند.

@Arshvetashih
@kalam_shia
اتحاد علم و عالم و معلوم

شیخ محمود حلبی تصریح می‌کند که ابن عربی هم در بحث علم بلا معلوم با ایشان مشترک بوده و همان حرف صاحب شریعت را زده!

تصریح شیخ محمود حلبی بر اینکه صاحب شریعت مدعی اتحاد علم و عالم و معلوم است و ابن عربی و قیصری در این بحث حرف صاحب شریعت را می‌زنند!

شیخ محمود حلبی در رساله نقد فصوص، ص۶ - آنجا که قیصری علم الله في الأشياء را شرح می دهد و می‌گوید:
"علم در مرتبه احدیت عین ذات است مطلقا پس عالم و معلوم و علم یک چیز هستند[به حسب آن مرتبه] و مغایرتی در آن [مرتبه یا در آن سه] نیست"

می‌نویسد:
اقول: هذا هو العلم بلا معلوم الذي یدعیه صاحب الشرع بقوله عالم اذ لا معلوم، فتبصر ایها الزکي.
این [اتحاد علم و عالم و معلوم] همان علم بلا معلوم است که صاحب شریعت مدعی آن است آنجا که فرموده است: عالم إذ لا معلوم، پس آگاه باش ای پاکیزه."
|بررسی‌های کلامی|
ده‌ها شاهد ارائه کردیم که میرزا مهدی اصفهانی بحث و استدلال عقلی را قبول ندارد و خداشناسی را فقط وجدان و شهود ذات خدا و به معنای حضوری می‌داند. بعد آقای سبحانی ما را تجهیل می‌کند و تأسف می‌خورد که مبانی میرزا را نفهمیده‌ایم. (البته توضیحی هم درباره آن همه شواهد…
آقای برنجکار به این پست ما پاسخی داده‌اند به قرار زیر:

اینها کارشان مغالطه است اصلا بحث من در خداشناسی نبود بلکه در شناخت جهان بود. و اینجا حضوری به معنای نفی مدخلیت مفهوم در اصل معرفت است نه حضوری به معنای اتحاد عالم و معلوم.
و می‌گویند جواب همه اینها را در مناظره با آقای میلانی داده‌ام ولی ایشان نمی‌خواهد بفهمد و بنا بر مغالطه دارد و...
عین پیام ایشان را ضمیمه می‌کنیم
www.tg-me.com/kalam_shia/369


گوییم:
ما از مخاطبان می‌خواهیم خدا را گواه بگیرند و دوباره به پست فوق که تصویر عین کلام آقای برنجکار از سایت مباحثات است را ببینند که چگونه ایشان تصریح می‌کنند میرزا در بحث خداشناسی و جهان‌شناسی و... منکر علم حصولی است و فقط قائل به علم حضوری است!
اکنون در روز روشن ما را به دروغ و مغالطه متهم می‌کنند و هشتگ کذاب هم می‌زنند.
بینی و بین الله ببینید ما با چه فرقه‌ای طرف هستیم!

اضافه می‌کنیم:
میرزا اساسا منکر علم حصولی است و معرفت را فقط حضوری می‌داند.
شما هم که در مصاحبه‌ مذکورتان که درباره علم کلام و اعتقادات داشتید فرمودید میرزا در بحث خداشناسی و جهانشناسی و... منکر علم حصولی است و فقط علم حضوری را قبول دارد.
حال اگر از برخی قسمتهای مصاحبه‌تان پشیمان شدید و گمان می‌کنید میرزا تنها در جهان‌شناسی معرفت حصولی را منکر است نه در خداشناسی، جواب می‌دهیم که نه اینگونه نیست و شواهدش را ده‌ها بار ارائه دادیم که او در بحث خداشناسی معرفت را فقط حضوری و شهودی می‌داند.

پاسخ آقای برنجکار از این جهت نیز جالب است که در ابتدا تهمت مغالطه و تقطیع می‌زنند و می‌گویند منظور من این بود که میرزا فقط در بحث جهان‌شناسی قائل به علم حضوری است، ولی در ادامه همین جواب جدیدشان باز هم اعتراف می‌کنند که در خداشناسی هم قائل به علم حضوری است البته نه به معنای اتحاد عالم و معلوم!
پس چنانکه ملاحظه می‌کنید ایشان مثل همیشه در ابتدا به ما بد و بیراه می‌گویند و متهم به تقطیع و مغالطه می‌کنند ولی در ادامه آنچه را که بابتش ما را متهم کرده بودند را خودشان اعتراف می‌کنند!

پس چکیده جواب آقای برنجکار این می‌شود:
۱. شما اهل مغالطه و تقطیع هستید و من نگفتم میرزا در خداشناسی قائل به علم حضوری است
۲. میرزا قائل به علم حضوری هست ولی نه مثل فلاسفه که قائل به اتحاد عالم و معلوم‌اند.

چنانکه مشخص است پاسخ اول آقای برنجکار صرفا یک تهمتی است که خودشان در پاسخ دوم واضحش کردند.
اما جواب اصلی ایشان همین است که منظور از علم حضوری همان اتحاد عالم و معلوم نیست.
و پاسخ ما نیز این است:
اتفاقا شیخ محمود حلبی در رساله نقد فصوص ابن عربی ذیل بخش اتحاد علم و عالم و معلوم حاشیه می‌زنند و تصریح می‌کنند که سخن ابن عربی در اتحاد علم و عالم و معلوم همان حرف صاحب شریعت است! [اینجا]

جالب‌تر اینکه آقای میلانی در همان مناظره‌ای که آقای برنجکار از آن نام می‌برند همه این مطالب را بیان کردند و اسناد را ارائه دادند ولی جالب این است که در عین این حال آقای برنجکار می‌گویند این ما هستیم که خود را به نفهمی زدیم و می‌خواهیم حق را انکار کنیم و غرض و... داریم!
اما چون ما مثل آقای برنجکار علم غیب نداریم و دلیل اصرار ایشان بر مطالب باطلشان را نمی‌دانیم نمی‌گوییم ایشان غرض و مرض دارند بلکه می‌گوییم ایشان مکلف نیستند و حقیقتا چون از کودکی با مطالب باطل بزرگ شده‌اند اصلا متوجه سخنان باطل خود نمی‌شوند و حب و عشق به میرزا چشمانشان را کور کرده است چنانکه در انتهای همان مناظره به استاد میلانی فرمودند به اندازه موهای سرت در جهنمی!
.
|بررسی‌های کلامی|
آقای برنجکار به این پست ما پاسخی داده‌اند به قرار زیر: اینها کارشان مغالطه است اصلا بحث من در خداشناسی نبود بلکه در شناخت جهان بود. و اینجا حضوری به معنای نفی مدخلیت مفهوم در اصل معرفت است نه حضوری به معنای اتحاد عالم و معلوم. و می‌گویند جواب همه اینها را…
پاسخ مجدد آقای برنجکار به نقد ما، طبق شگرد همیشگی و انکار همه چیز!


آقای برنجکار نوشته‌اند:
«آقایان برای اثبات این که در اطلاعیه قبلیشان مغالطه نکرده‌اند این بار دو مغالطه کرده‌اند. اول این که از این مطلب که موضوع بحث مصاحبه بنده مطلق شناخت بود نه خصوص خداشناسی، نتیجه گرفته‌اند که این بحث شامل خداشناسی نمی‌شود، در حالی که مطلق شناخت شامل همه موجودات می‌شود و بنده تصریح کردم که «علم حصولی را هیچ جا قبول ندارند».
___________
گوییم:
آقای برنجکار ما کی از فرمایش شما نتیجه گرفتیم که سخن شما _ مبنی بر حضوری بودن معرفت از نگاه میرزا_ شامل خداشناسی نمی‌شود؟! ما که اتفاقا همین را گفتیم که فرمایش شما شامل خداشناسی هم می‌شود و طبق بیان شما، معرفت به خدای تعالی از نظر میرزا همان معرفت حضوری است. و این خود جنابعالی بودید که ما را متهم به مغالطه کردید و گفتید حرفتان درباره جهان شناسی بود نه خداشناسی!!

جناب برنجکار! حضرتعالی در اینجا تصریح کردید که فرمایشتان در آن مصاحبه شامل خداشناسی هم می‌شود و میرزا معرفت به خدا را هم معرفت حضوری می‌داند، لکن در مطلب قبلی‌تان ما را متهم به مغالطه کردید و نوشتید:
«اینها کارشان مغالطه است. اصلا بحث من خداشناسی نبود بلکه به طور کلی شناخت جهان است...»

مخاطبین عزیز شاهد هستند که روش بحث این جماعت تفکیکی چگونه است و در عین حال چگونه با کمال خونسردی و اعتماد به نفس، تهمت دروغ‌گویی و... به ما می‌زنند! این همان روش آقای برنجکار در مناظره تفکیکیان با آقای میلانی بود. در ابتدا یک چیز را انکار می‌کرد و تهمت و دروغ می‌خواند ولی در ادامه از همان مطلب دفاع می‌کرد و خلاف آن عقیده را باطل می‌دانست!

با تشکر از دوستان در ارسال این پیام، لازم به ذکر است کسانی که قصد دیدن بحث عمیق و علمی درباره انحرافات تفکیکیان را دارند به کتاب «مناظره با تفکیکیان» مراجعه کنند. بعد از مطالعه کتاب خواهند دید چرا تفکیکیان از ما بخاطر چاپ این کتاب شکایت کرده و تمام سعی‌شان را کردند که این کتاب چاپ نشود. اما از آنجا که به فضل الهی مناظره را چنان دقیق پیاده کرده بودیم و کارمان بدون نقص بود تفکیکیان دست از پا درازتر برگشتند.
@kalam_shia
Forwarded from حسن میلانی
بی‌اساس بودنِ جمله «اصول دین بر خلاف فروع دین تقلیدی نیست»!

اینکه گفته می‌شود اصول دین برخلاف فروع دین تقلیدی نیست نه تنها‌ اساسی ندارد بلکه مطلب اشتباهی است.
آنچه اساس مطلب است شناخت امام معصوم و وجوب تسلیم محض شدن در مقابل او بالعقل است، چه در عقاید باشد چه در احکام و فروع دین، چه دلیلش را بیان کنند و چه بیان نکنند. چه اینکه اگر بیان کردند ما بفهمیم‌ یا نفهمیم. [چه سخن معصوم را از خودشان شنیده باشیم چه از عالمِ قابل اعتماد] در هر صورت بعد از حکم عقل به وجوب تسلیم در مقابل صاحب معجزه در هر مسأله و حکمی باید تابع و تسلیم ایشان باشیم. و می‌توان همین امر عقلی را اصل دین و بلکه تنها اصل دین دانست.
هر چند که تعداد اصول دین به اعتبارات مختلف متفاوت می‌شود مثلا برخی اصول دین را پنج مورد می‌دانند، و برخی با نگاه فقهی این موضوع را بررسی می‌کنند؛ به ‌عنوان‌ مثال: عده‌ای با بیان اصول دین می‌خواهند شیعه را از اهل سنت جدا کنند لذا امامت و عدل را هم از اقسام اصول دین می‌شمارند. در مقابل، عده‌ای سعی دارند که شیعه را از غیر شیعه تفکیک نکنند لذا اصول دین را عبارت از «توحید، عدل و معاد» می‌دانند.
اما باید پذیرفت که: اصل و اساس دین، معرفت حجت (پیغمبر و امام) است. مجموع روایات نشان می‌دهد که «معرفت حجت» امری است که اگر کسی آن را داشت، سعادتمند است و اگر شخصی معتقد به آن نباشد، هیچ ندارد.
حقیقت آن است که هیچ شخصی نیست که به توحید صحیح رسیده باشد مگر اینکه اهل‌بیت را پذیرفته باشد.
کسانی که از راه معصومین علیهم ‌السلام وارد نشده باشند، یا معتقد به قدم عالم و وحدت وجود می‌شوند، یا بت‌پرست و خورشیدپرست و یا معتقد به جبر و...؛ گویا یکی از معجزات الهی این است که اجازه نمی‌دهد کسی از غیر طریق اهل‌بیت علیهم ‌السلام به حقیقت برسد. لذا اساس اصول دین، امامت است.
در روایتی آمده که شخصی از امام حسین علیه السلام پرسید: «ای پسر رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، معنای شناخت خدا چیست؟» ایشان فرمودند:
«مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ».
«معرفت خدا عبارت است از اینکه اهل هر زمان امامی را كه اطاعتش بر آنان واجب است، بشناسد».
و در روایت دیگری آمده:
عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه ‌السلام إِنِّي تَرَكْتُ مَوَالِيَكَ مُخْتَلِفِينَ يَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْض،ٍ قَالَ فَقَالَ وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ إِنَّمَا كُلِّفَ اَلنَّاسُ ثَلاَثَةً مَعْرِفَةَ اَلْأَئِمَّةِ وَ اَلتَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَ اَلرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ.
برای توضیحات بیشتر بنگرید به: حسن میلانی، معرفة الله تعالی بالله
https://www.tg-me.com/Hmilani/2785
@Hmilani
|بررسی‌های کلامی|
بی‌اساس بودنِ جمله «اصول دین بر خلاف فروع دین تقلیدی نیست»! اینکه گفته می‌شود اصول دین برخلاف فروع دین تقلیدی نیست نه تنها‌ اساسی ندارد بلکه مطلب اشتباهی است. آنچه اساس مطلب است شناخت امام معصوم و وجوب تسلیم محض شدن در مقابل او بالعقل است، چه در عقاید باشد…
اینکه برخی گفته‌اند «هرکس باید اصول‌ دین و مذهب را به اندازه فهم خود از روی دلیل‌ بداند و تقلید جایز نیست»‌ اگر منظور این است که مثلا توحید، معاد و... را خودش با دلیل بفهمد نه صرفا با اعتماد به کلام معصوم! در اینصورت همچنان که بیان شد گوییم: طبق حکم عقل تبعیت از صاحب معجزه و امام معصوم واجب است چه دلیلِ مطلبی را بیان کرده باشند چه بیان نکرده باشند، و یا بعد از بیان چه آن را بفهمیم و چه نفهمیم به بهانه‌های واهی از جمله اینکه اصول دین تقلیدی نیست نمی‌توان آن را رد کرد، چه اینکه رد کلام معصوم علیه السلام کفر است.

اما اگر منظور از تقلیدی نبودن اصول دین آن است که هر شخص باید خودش بطور مستقیم به کتب روایی مراجعه کند نه آنکه از علمای متخصص و مورد اعتماد دین قبول کند، باطل بودن چنین تکلیفی برای عموم نیز واضح است.

حالت سوم آن است که منظور این باشد:
مردم باید با دلیل و سند متوجه شوند که چه چیزهایی از آموزه‌ها و تعالیم معصومین علیهم السلام است، نه آنکه مثل شکیات نماز صرفا قول مجتهد را بپذیرند و دیگر از وی دلیل نخواهند که به دلیل کدام آیه و روایت باید بپذیرم که در فلان مسأله فقهی نظر اهل بیت علیهم السلام چه بوده است.
در اینصورت همان ادله در اینجا نیز جاری خواهد بود و تکلیف کردن عموم مردم به اینکه مثلا بدانند که خداوند به چه دلیل متجزی نیست و یا آیات و روایات هر یک از اصول دین را خودشان بررسی کنند تکلیف ما لایطاق است و خلاف عقل.
آنچه مهم است این است که فرد به یقین برسد که در فلان مسأله اعتقادی قول حجت خدا چه بوده است، حال این یقین را چه از راه تقلید بدست آورده باشد چه از غیر آن.
@kalam_shia
يکی از کتاب هایی که به غلط به فارابی نسبت داده شده کتاب التعليقات است. فارابی کتاب تعليقات نداشته و آنچه در متن بالا آمده نسبتی با فارابی ندارد. قبلا در کاتبان مختصری در اين زمينه نوشته بودم. در يادداشتی اين مطلب را بيشتر به بحث می گذارم.

https://www.tg-me.com/azbarresihayetarikhi
التعلیقات فارابی و التعلیقات ابن سینا

تصویر صفحه اول قدیمی‌ترین نسخه موجود از تعلیقات ابن سینا که توسط ابوالعباس لوکری شاگرد بهمنیار در سال 503ق تدوین شده. [تاریخ ذکر شده در انتهای رساله: في شهور سنة ثلث وخمسمائة]

چنانکه ملاحظه می‎شود عنوان زده است:
فهرست کتاب التعلیقات عن الشیخ الحکیم ابی نصر الفارابي والشیخ أبي علي سینا، روایة بهمنیار

مشخصات نسخه:
کتابخانه ایاصوفیه استانبول به شماره نسخه 2390

حال با وجود گزارش و روایت بهمنیار _که خود شاگرد ابن سینا بوده_ چگونه باید انتساب آن به فارابی را انکار کرد و التعلیقات فارابی را چکیده و تلخیص التعلیقات ابن سینا دانست؟
@kalam_shia
التعلیقات فارابی و التعلیقات ابن سینا

دکتر حسن انصاری به مانند برخی پژوهشگران غربی انتساب برخی آثار فارابی به وی را نمی‌پذیرد [از جمله عیون المسائل، فصوص الحکمة، التعلیقات و...]
دکتر انصاری توضیح چندانی درباره عدم انتساب التعلیقات به فارابی نداده‌اند، اگر ایشان مدعای خود را بصورت دقیق‌تری بیان کنند بیشتر قابل استفاده خواهد بود:
۱. التعلیقات فارابی چکیده و تلخیصی از همان التعلیقات ابن سینا است که بعدها عده‌ای به نام فارابی منتشر کرده‌اند
۲. التعلیقات فارابی از خود او نیست و ابن سینا و شاگردانش به اشتباه آن را از فارابی می‌پنداشتند
۳. نه فارابی و نه ابن سینا هیچیک کتابی به نام التعلیقات نداشتند و بعدها برخی چنین کتبی را به ایشان نسبت داده‌اند
برای بحث دقیق‌تر باید مشخص شود مدعای منکران انتساب التعلیقات به فارابی چیست؟

@kalam_shia

پاسخ‌ها و تبیین دکتر حسن انصاری درباره التعلیقات فارابی و ابن سینا

ضمن تشکر از ایشان، برخی اشکالاتی که در ارائه ایشان به ذهن می‌رسد بزودی عرض خواهد شد تا در صورت صلاح‌دید پاسخ بفرمایند تا بحث روشن‌تر شود.
[نتیجه گفتگوی مختصر با دکتر نصرالله حکمت (استاد فاضل فلسفه دانشگاه بهشتی و صاحب کتاب زندگی و اندیشه حکیم ابونصر فارابی) این بود که نظر ایشان نیز تأیید صحت انتساب کتاب به فارابی است _مخصوصا به خاطر قرائن متنی موجود در آثار فارابی_ ولی اگر آقای انصاری ادله محکمی در رد انتساب داشته باشند مایل به شنیدن و خواندن هستند].

@kalam_shia
ماهيت کتاب التعليقات منسوب به ابن سينا (در سه فرسته)

کتاب
تعليقات را منابع کهن شرح حال نگاری ابن سينا از او نشمرده اند؛ گرچه اين کتاب از دورانی کهن و از سده ششم قمری گاه به عنوان اثری از ابن سينا مورد اشاره و نقل قرار گرفته. عنوان کتاب در آغاز نسخه آياصوفيا چنين است: کتاب التعليقات عن الشيخ الحکيم أبي نصر الفارابي والشيخ الرئيس أبي علي بن سينا و در دنباله آمده: رواية بهمنيار. از اين عنوان چه می توان فهميد:

نخست اينکه اين کتاب در ژانر تعليق/ تعليقات/ تعاليق است. دوم اينکه مضامين آن (و شايد عبارات آن) به نحوی به فارابی و ابن سينا مربوط می شود؛ و سوم اينکه: اين کتاب به روايت بهمنيار است. حالا همين را هم می توان یه شيو های مختلف فهميد: کل کتاب اثر ابن سينا (و فارابی؟) است اما روايت آن از سوی بهمنیار صورت گرفته است؟؛ يا اينکه اين کتاب مجموعه ای است از متون/ يا مضامينی از فارابی و ابن سينا که آنها را بهمنيار در اين اثر روايت می کرده اما نويسنده و در واقع گردآورنده مجموعه حاضر معلوم نيست کيست؟ آيا گردآورنده اين مجموعه ابو العبّاس لوکري است؛ شاگرد بهمنيار؛ همو که برای کل کتاب فهرستی هم در سال 503 ق فراهم کرده که متن آن در آغاز نسخه آياصوفيا ديده می شود؟ بايد به اين پرسش ها پاسخ گفت.

آنچه برای پاسخ به اين پرسش ها نخست بايد بدانيم اين است که هيچ يک از بندهای موجود در اين کتاب نه در آثار ديگر فارابی عينا نقل شده و نه در هيچ کدام از آثار ابن سينا. البته بخش ها و تکه هایی از بندهای مختلف اين کتاب را می توان در پيوند با برخی آثار شناخته شده ابن سينا سراغ گرفت اما نمی توان جایی را نشان داد که در اين اثر مطلبی عينا از کتابی از ابن سينا نقل شده باشد. پس اين احتمال که بهمنيار يادداشت هایی از آثار فارابی و ابن سينا در اين کتاب گرد آورده قابل قبول نيست. اگر چنين بود بايد دست کم تعدادی از بندهای اين کتاب در آثار موجود و پر شمار ابن سينا (و حتی فارابی) قابل پی گيری بود.

احتمال ديگر اين است: اين کتاب متنی است تبييض نشده از ابن سينا که بهمنيار آن را سر و سامانی داده و تلاش کرده آنها را در نظم و نسقی قرار دهد چرا که ابن سينا مؤفق به تدوين نهایی اين اثر نشده. اين مطلب آشکارا با واقعيت اين کتاب و نظم پراکنده آن و ماهيت آنچه از آثار ابن سينا می شناسيم سازگار نيست. به همين دليل اين کتاب را هم نمی توان چنانکه محقق ويرايش جديد کتاب التعليقات احتمال داده مرتبط با کتاب اللواحق دانست که گفته می شود ابن سينا قصد تحرير آن را داشت. وانگهی اگر اين کتاب نوشته ای تحرير نشده از ابن سيناست نام فارابی در عنوان پيشگفته چه می کند؟
ممکن است گفته شود با توجه به عنوان تعليقات، اين کتاب مجموعه ای است از يادداشت هایی که بهمنيار عینا از مجموعه درس های ابن سينا و يا مجموعه پاسخ های او به پرسش های بهمنيار فراهم کرده. اينجا هم چند اشکال وجود دارد: نخست اینکه ابن سينا مدرس مدرسه ای نبود تا بسان آنچه بعد از او به ويژه در سنت های مدرسی معمول شد درس های منظمی ارائه داده باشد. متن کتاب هم نشان نمی دهد که اينها مطالبی بوده که کسی از مجموعه درسی منظم به صورت آنچه در سنت تقريرات نويسی می شناسيم فراهم کرده باشد. ابن سينا کتاب های خود را املاء می کرد و شاگردانی محدود داشت که در محضر او اين کتاب ها را تحریر و تبییض می کردند. اگر کتاب تعليقات از اين شمار بود می بايست مقدمه ای می داشت و مهمتر از آن از نظمی تبعيت می کرد؛ در حالی که تعليقات کتابی است که به مجموعه ای از يادداشت های نا منظم که در پی هم آمده اند بيشتر شباهت دارد؛ با اينکه گاهی چندين يادداشت پی در پی مرتبط با يک موضوع است. وانگهی مجموعه ای از مکاتبات بهمنيار با ابن سينا بخشی از کتاب المباحثات را تشکيل می دهد و قسمتی از آن هم مشتمل بر يادداشت هایی است از ابن سينا که ظاهرا برگرفته از گفتگوهای بهمنیار است با او و یا تکه هایی که از گفتارهای تحریر نشده ابن سینا بعدها از مجموعه آثار و نوشته ها و دست خط های ابن سینا به دست آمد. پس با اين حساب يا بايد تعليقات را به کتاب مباحثات پيوند می دادند و با همان عنوان و يا مباحثات را به کتاب تعليقات ملحق می کردند. چنين به نظر می رسد که ماهيت کتاب تعليقات متفاوت از کتاب مباحثات بوده و انتساب آن به ابن سينا نمی توانسته همچون کتاب مباحثات مقبول باشد. از ديگر سو بسياری از بندهای کتاب تعليقات مطلقا حالت توضيحی و يا تفسيری ندارند و روشن است که به عنوان پاسخ به پرسشی مطرح نشده اند؛ در واقع صرفا باوری مشهور نزد فلاسفه را ارائه می دهند. به همين دليل نه تنها نمی توان تصور کرد که در مقام پاسخ به پرسشی اساسی که توضيح ابن سينا را طلب کند ارائه شده اند بلکه حتی نقل آنها به صورت يادداشت از روی آثار فارابی و ابن سينا را هم مستبعد نشان می دهد. اين را هم اضافه کنم که اگر کتاب تعليقات مجموعه يادداشت ها و پاسخ های ابن سيناست پس سهم فارابی در اين تعليقات چيست؟ مصصح کتاب، آقای موسويان با وجود اينکه به روشنی متن همه آنچه در کتاب تعليقات فارابی آمده را يا عينا و يا با توضيحاتی بيشتر در متن کتاب ابن سينا نشان داده اند با اين وصف همچنان اصرار دارند که تعليقات فارابی اثری مستقل از تعليقات ابن سيناست و در واقع ابن سينا (و يا بهمنيار) گاه عين مطالب فارابی را در تعليقات تکرار کرده و يا اينکه آن را همراه با شرح و توضيحی نقل کرده است. اين در حالی است که بايد اين نسبت را بر عکس می ديدند: در واقع متنی که به نام تعليقات فارابی معروف است تنها هيئتی است برگزيده از تعليقات ابن سينا.

با توجه به سنت تعليق نگاری که ما قبلا مفصلا در نوشته های خود توضيح داده ايم تنها تفسير مقبول از کتاب تعليقات ابن سينا را می توان در ذيل چنين توضيح داد:

تعليقات منسوب به ابن سينا در واقع متن های مکتوب از سوی او نيست؛ کما اينکه ربطی به فارابی به شکل مستقيم ندارد. اين کتاب مجموعه ای از تعاليق (يادداشت ها) است به قلم بهمنيار که در طی تحصيل نزد ابن سينا و بهره گيری از محضر او فراهم کرده بود و بنابراين برداشت های او از درس های ابن سيناست که به منظور اینکه اصل مطالب و برهان ها و نحوه دقيق تقرير مطالب و براهين برای او محفوظ باشد آنها را در طی يادداشت هایی شخصی نگاشته بوده بی آنکه به آنها نظمی دهد. به احتمال زياد تفاوت هيئت های مختلف اين کتاب در نسخه های خطی متعددی که از آن در دست است به دليل اين است که در دفعات متعددی تلاش هایی برای تنظيم و يا دست کم نسخه برداری از مجموعه ياداشت های او صورت گرفته بوده. آنچه در هيئت موجود در نسخه آياصوفيا و شماری ديگر از نسخه هایی که ريشه آنها به این نسخه می رسد ديده می شود چنين می نمايد که فراهم آمده ابو العباس لوکري است و به همين دليل هم خود او برای اين مجموعه فهرستی تنظيم کرد. هيئت های ديگر اين مجموعه يادداشت ها را می توان در شکل های ديگری که هم در تعداد يادداشت ها، و هم در ترتيب با نسخه لوکري تفاوت دارند ديد.

هيئتی که به عنوان تعليقات فارابی شناخته می شود و مکرر چاپ شده يکی از مجموعه هایی است که از مجموعه تعليقات بهمنیار برگزيده شده است. به هرحال اين احتمال وجود دارد که بهمنيار در تدريس فلسفه از اين مجموعه يادداشت های خود استفاده می کرده و همين موجب اهتمام شاگردانش به اين يادداشت ها بوده است. می دانیم که استادان از يادداشت ها و يا تقريرات درسی دوران تحصيلی شان در ايام تدريس استفاده می کرده اند (اين سنت را در فقه و اصول و خلاف اهل سنت سنت تعليقه/ تعليق می ناميده اند).
حال برگرديم به سهم فارابی در تعليقات منسوب به ابن سينا: در واقع کاری که بهمنيار در طی اين يادداشت ها انجام داده و از آن در عنوان کتاب به "رواية" تعبير شده تقرير و "روايت" اوست از مباحث فلسفی و تقريرهای براهين آنها که در دوران تحصيلات فلسفی اش نزد ابن سينا برای خود گرد آورده بود. در واقع مجموعه ای از تعاليمی بود که از ديدگاه بهمنيار (و يا حتی نه او بلکه لوکري) تعاليم فارابی و ابن سينا را تشکيل می داد. اينکه نمی توان عبارات بندهای متعددی از اين کتاب را عينا در آثار فارابی و ابن سينا سراغ گرفت به اين دليل است؛ و الا اگر اين کتاب مجموعه ای از يادداشت هایی بود که بهمنيار در کلام خود ابن سينا ديده و برگزيده بود بايد بخش قابل توجهی از عبارات اين کتاب را عينا (و نه صرفا ناظر به) در آثاری مانند شفاء و اشارات می ديديم. وجود برخی آرای اختصاصی ابن سينا در اين کتاب (و همچنين مباحثات) در واقع تبلور آرای بسيار متأخر ابن سيناست که مجالی برای طرح در آثار مکتوب ابن سينا نيافت اما بهمنيار از آنها آگاه بود (در اين زمينه مستقلا خواهم نوشت). مطرح شدن نام فارابی در عنوان نسخه آياصوفيا که گفتيم به احتمال قوی کار لوکري است بعدا موجب شد که گزيده ای از اين مجموعه يادداشت ها نه تحت عنوان نام ابن سينا بلکه صرفا تحت نام فارابی شهرت پيدا کند و کتابی به نام تعليقات برای فارابی قلم برده شود. جريان فارابی گرایی در خراسان سده ششم احتمالا در اين زمينه سهم مهمی داشته است.

https://www.tg-me.com/azbarresihayetarikhi
2024/09/29 18:17:08
Back to Top
HTML Embed Code: