Forwarded from دغلکاری نخبگان کانال اصغر حکمتیار
آیا بهتر نبود اگر حکومتمان کمونیستی خالص بود؟ (۱/۳)
@anti_hypocrisy
*پاسخ مهم نیست، نتایج بحث مهم است!
با فرض محال اگر حزب توده و گروهکهای چپ سکولار به تنهایی انقلاب میکردند و دجالیون مذهبی را جلو نمیانداختند و حکومتی یکسره سکولار کمونیستی به سبک کره شمالی تشکیل میدادند چه میشد؟ رفاه اقتصادی کمتر میبود، ولی استدلالهای محکمی میتوان آورد که یک حکومت باثبات کمونیستی خالص از لحاظ فرهنگی، محیط زیستی، اجتماعی، اداری و روابط خارجی از شترگاوپلنگ کمونیستی-عاریایی-عرزشی-اخوانی- ساسانی- فاشیستی فعلی احتمالا بهتر بود. شواهد تاریخی نشان میدهد که حکومتهای کمونیستی:
۱-امکان بخور بخور انفرادی در سطح کلان را از بین میبرند و در نتیجه، فسادهای کلان و ابرتورم مزمن که روح یک ملت را از بین میبرد کمتر شیوع دارد. وضع فعلی، یعنی مسابقه برای رانت اقتصادی از طریق ایجاد تورم، دسترسی به بانکها، ارز تخصیصی و کالاهای قیمتگذاری شده و هزار انحصار دیگر در بک نظام خصولتی مرکانتالیستی برای اخلاق جامعه بدتر از کمونیسم است. علاوه بر نابودی اخلاق جامعه با تورم پول و رواج سفتهگری (speculation), آپارتاید خودی-ناخودی، احساس تبعیض و حقارت به وجود میآورد. مسابقه رانتجویی بدترین نژاد جانورهای جامعه را بالا میآورد، امثال هیاتهای موتلفه اسلامی. همه دولتهای نخبهگرا و برنامهریز نابودگرند، اما این مخلوط شدن قدرت دولتی و منافع شخصی تنبلی و بیانگیزگی دولت کمونیستی را با انگیزه و ولع تمام نشدنی دزدان جابجا میکند و نابودگری دولت را به شدت افزایش میدهد (مثال : محیط زیست).
۲- مجموعا در مورد ایران میتوان گفت که محیط زیست بیشتر از سودجویی نهادها و اشخاص (مثلا مافیای سدسازی ) لطمه خورده و یک حکومت کمونیستی خالص احتمالا حفاظت بهتری از آبها و جنگلها و سواحل میکرد و یا دلایل کمتری برای نابودی آنها داشت.
۳-اداری: میزان رجالگی و شلختگی و بلبشوی اداری کمونیسم از نظام فعلی کمتر بود. کلید فهم ماجرا نوع آدمهایی است که در هر رژیم بالا میآیند. نظام تصمیمگیری کمونیستی سلسله طبقاتی است و هیاتی-مافیایی نیست. در حکومت کمونیستی مافیاها قدرت چندانی پیدا نمیکنند. نظام فعلی ایران را میتوان اتحادیه سهمخواهان نامید. اتحادیه ای از:
-جهودزادگان مزور توطئهگر زالوصفت مانند هیاتهای موتلفه اسلامی
-شیطانپرستان عمامهای و دجالیون نحس ضدزندگی، توسعه و رونق و متکی به فقر
-الواط و اشرار و رجالههای چموش
-نفوذیهای حزب توده و همنفسهای کمونیسم و تکنوکراتهای نفتی.
هرکدام از اقشار فوق تکه ای از وجود ناپاک خود را در نظام تجلی دادند. مثلا، آخوند و روشنفکر به دلیل کار نکردن و زحمت نکشیدن وراجی و تبلیغ را با دانش عملی و مدیریت اشتباه میگیرند و راه هر مشکلی را در یک سخنرانی کوبنده و یا اشک ریختن جستجو میکنند. مخالفین شاه از خود شاه خیلی بهتر و بیشتر زر میزدند و این تنها برتری شان بود. این ویژگی را به نظام انتقال دادند و بیش از هر زمان دیگر به وراجی و زر زدن چاپلوسان و جاهلان بها داده شد. هارتوپورت برنامهریزی از دانشگاهیان و تکنوکراتها آمد.
نیز. بعد از انقلاب، غارتگران، دلهدزدها و اشرار گردنکش بلافاصله ریش گذاشتند و کمیتههای انقلاب را به دست گرفتند و نهادهای دیگر را به تمسخر و چالش گرفتند. اینها بعدا به سایر نهادها از جمله نهادهای نظامی و اطلاعاتی رفتند و طرزفکر و روحیه دلهدزدی و قطاعالطریقی و ضدنظم و ضد اتوریتی و ضداصلاح با خود بردند. این روحیه پست و این نوع آدمها از بروکراتهای خشک کمونیستی بدترند. در واقع اتحادیه دجالیون مافیایی به نحوی که در ایران شکل گرفت بدترین نوع حکومت است. در نظام رجالهها، بر خلاف نظام کمونیستی، افکار منظم به بالا انتقال داده نمیشود و هیچ گونه سلیقه یا بلندنظری تحمل نمیشود. ضمن آنکه مقدار زیادی توطئه و پنهانکاری در آن وجود دارد و به شخصیتهای قوی و شاخص حتی اگر وفادار باشند اطمینانی ندارد و اجازه بروز نمیدهد، چون شخصیتهای قوی تمایل به نظم آفرینی و افسار زدن نیروهای چموش دارند. لذا دلهدزدان چموش مملکت بیصاحاب را ترجیح میدهند. اتحادیه رجالان شخصیتهای بسیار جاهل، ضعیف و شکننده را که فقط قادر به فهم چاپلوسی هستند و لاغیر بالا نگه میدارد. در واقع کلمات «نظام»، «ولایت» و «رهبری» زیاد تکرار میشوند، دقیقا به این علت که وجود ندارند: یعنی فقدان مطلق رهبری و نظمدهی و مسوولیت. نظام حاضر هدفمندی یک گله سگهای ولگرد شلاق نخورده را دارد. در نظام رجالگی هرگز کسی برکنار و توبیخ نمیشود. تنها جرمی که برای دست اندرکاران وجود دارد جرم سیاسی است، یعنی خارج شدن از گله وفاداران. در غیر اینصورت هر خریت، کثافتکاری و نابودگری جایز است.
@anti_hypocrisy
@anti_hypocrisy
*پاسخ مهم نیست، نتایج بحث مهم است!
با فرض محال اگر حزب توده و گروهکهای چپ سکولار به تنهایی انقلاب میکردند و دجالیون مذهبی را جلو نمیانداختند و حکومتی یکسره سکولار کمونیستی به سبک کره شمالی تشکیل میدادند چه میشد؟ رفاه اقتصادی کمتر میبود، ولی استدلالهای محکمی میتوان آورد که یک حکومت باثبات کمونیستی خالص از لحاظ فرهنگی، محیط زیستی، اجتماعی، اداری و روابط خارجی از شترگاوپلنگ کمونیستی-عاریایی-عرزشی-اخوانی- ساسانی- فاشیستی فعلی احتمالا بهتر بود. شواهد تاریخی نشان میدهد که حکومتهای کمونیستی:
۱-امکان بخور بخور انفرادی در سطح کلان را از بین میبرند و در نتیجه، فسادهای کلان و ابرتورم مزمن که روح یک ملت را از بین میبرد کمتر شیوع دارد. وضع فعلی، یعنی مسابقه برای رانت اقتصادی از طریق ایجاد تورم، دسترسی به بانکها، ارز تخصیصی و کالاهای قیمتگذاری شده و هزار انحصار دیگر در بک نظام خصولتی مرکانتالیستی برای اخلاق جامعه بدتر از کمونیسم است. علاوه بر نابودی اخلاق جامعه با تورم پول و رواج سفتهگری (speculation), آپارتاید خودی-ناخودی، احساس تبعیض و حقارت به وجود میآورد. مسابقه رانتجویی بدترین نژاد جانورهای جامعه را بالا میآورد، امثال هیاتهای موتلفه اسلامی. همه دولتهای نخبهگرا و برنامهریز نابودگرند، اما این مخلوط شدن قدرت دولتی و منافع شخصی تنبلی و بیانگیزگی دولت کمونیستی را با انگیزه و ولع تمام نشدنی دزدان جابجا میکند و نابودگری دولت را به شدت افزایش میدهد (مثال : محیط زیست).
۲- مجموعا در مورد ایران میتوان گفت که محیط زیست بیشتر از سودجویی نهادها و اشخاص (مثلا مافیای سدسازی ) لطمه خورده و یک حکومت کمونیستی خالص احتمالا حفاظت بهتری از آبها و جنگلها و سواحل میکرد و یا دلایل کمتری برای نابودی آنها داشت.
۳-اداری: میزان رجالگی و شلختگی و بلبشوی اداری کمونیسم از نظام فعلی کمتر بود. کلید فهم ماجرا نوع آدمهایی است که در هر رژیم بالا میآیند. نظام تصمیمگیری کمونیستی سلسله طبقاتی است و هیاتی-مافیایی نیست. در حکومت کمونیستی مافیاها قدرت چندانی پیدا نمیکنند. نظام فعلی ایران را میتوان اتحادیه سهمخواهان نامید. اتحادیه ای از:
-جهودزادگان مزور توطئهگر زالوصفت مانند هیاتهای موتلفه اسلامی
-شیطانپرستان عمامهای و دجالیون نحس ضدزندگی، توسعه و رونق و متکی به فقر
-الواط و اشرار و رجالههای چموش
-نفوذیهای حزب توده و همنفسهای کمونیسم و تکنوکراتهای نفتی.
هرکدام از اقشار فوق تکه ای از وجود ناپاک خود را در نظام تجلی دادند. مثلا، آخوند و روشنفکر به دلیل کار نکردن و زحمت نکشیدن وراجی و تبلیغ را با دانش عملی و مدیریت اشتباه میگیرند و راه هر مشکلی را در یک سخنرانی کوبنده و یا اشک ریختن جستجو میکنند. مخالفین شاه از خود شاه خیلی بهتر و بیشتر زر میزدند و این تنها برتری شان بود. این ویژگی را به نظام انتقال دادند و بیش از هر زمان دیگر به وراجی و زر زدن چاپلوسان و جاهلان بها داده شد. هارتوپورت برنامهریزی از دانشگاهیان و تکنوکراتها آمد.
نیز. بعد از انقلاب، غارتگران، دلهدزدها و اشرار گردنکش بلافاصله ریش گذاشتند و کمیتههای انقلاب را به دست گرفتند و نهادهای دیگر را به تمسخر و چالش گرفتند. اینها بعدا به سایر نهادها از جمله نهادهای نظامی و اطلاعاتی رفتند و طرزفکر و روحیه دلهدزدی و قطاعالطریقی و ضدنظم و ضد اتوریتی و ضداصلاح با خود بردند. این روحیه پست و این نوع آدمها از بروکراتهای خشک کمونیستی بدترند. در واقع اتحادیه دجالیون مافیایی به نحوی که در ایران شکل گرفت بدترین نوع حکومت است. در نظام رجالهها، بر خلاف نظام کمونیستی، افکار منظم به بالا انتقال داده نمیشود و هیچ گونه سلیقه یا بلندنظری تحمل نمیشود. ضمن آنکه مقدار زیادی توطئه و پنهانکاری در آن وجود دارد و به شخصیتهای قوی و شاخص حتی اگر وفادار باشند اطمینانی ندارد و اجازه بروز نمیدهد، چون شخصیتهای قوی تمایل به نظم آفرینی و افسار زدن نیروهای چموش دارند. لذا دلهدزدان چموش مملکت بیصاحاب را ترجیح میدهند. اتحادیه رجالان شخصیتهای بسیار جاهل، ضعیف و شکننده را که فقط قادر به فهم چاپلوسی هستند و لاغیر بالا نگه میدارد. در واقع کلمات «نظام»، «ولایت» و «رهبری» زیاد تکرار میشوند، دقیقا به این علت که وجود ندارند: یعنی فقدان مطلق رهبری و نظمدهی و مسوولیت. نظام حاضر هدفمندی یک گله سگهای ولگرد شلاق نخورده را دارد. در نظام رجالگی هرگز کسی برکنار و توبیخ نمیشود. تنها جرمی که برای دست اندرکاران وجود دارد جرم سیاسی است، یعنی خارج شدن از گله وفاداران. در غیر اینصورت هر خریت، کثافتکاری و نابودگری جایز است.
@anti_hypocrisy
Forwarded from دغلکاری نخبگان کانال اصغر حکمتیار
آیا بهتر نبود اگر حکومتمان کمونیستی خالص بود؟(۲/۳)
@anti_hypocrisy
نتیجه آنکه در نظام رجالهای به طور مزمن و فراینده احمقها بالا میروند که بیکفایتی دوران جنگ، مدیریت اقتصاد و روابط خارجی، ابداع هزار نهاد و نانخوری موازی شواهد آن است. اصرار به ابداع و استفاده از فقه جعلی حکومتی وضع اداره کشور را حتی معوجتر و بغرنجتر هم کرده است.
۴-فرهنگ: کمونیستهای سکولار به اندازه کمونیستهای عمامهای و رجالههای نافرهیخته دشمن فرهنگ به خصوص فولکلور نیستند. تقریبا در همه کشورهای کمونیستی لباس و موسیقی و رقص محلی تشویق شد. فقط از نوابغ ایرانی بر میآمد که با تمام وجود مقابل فرهنگهای خودی صدها ساله ایستاده و ملت را تقدیم فرهنگ غربی کنند. آثار معماری و باستانی هم بینصیب نماند. حماقت دریای بیپایانی است، و میزان بیفرهنگی، هنرستیزی، وحشیگری بیدلیل، تنگنظری، سگسلیقگی، پاچهورمالیدگی و آفتابهبدستی در نظام رجالهها بیشتر است.
۵-ار لحاظ روابط خارجی، کمونیستها معمولا متمایل به ثبات هستند. شلختگی و ماجراجویی و بینظمی و هزار صاحاب داشتن روابط خارجی در نظام کمونیستی اتفاق نمیافتاد. ایران اخوانی را شاید تنها رژیم تاریخ دانست که به نظریه تروتسکی (انقلاب دائمی جهانی) پایبندی دارد.
۶- از همه مهمتر و واضحتر آن که یک نظام کمونیستی به دین کاری نداشت و لذا دین حفظ میشد. دینداران عشق به آزادی را با اخلاص و دین و سنت در هم آمیخته حفظ میکردند و اتفاقا دینشان تقویت میشد. اگر هم رژیم کمونیستی تظاهر به شعایر دینی را محدود میکرد، لطمه آن به هیچ وجه قابل مقایسه با میزان لطمه ریاکاری، بدعتها و ظلمهای دین فروشان و فقه جعلی آنها نبود. دین و ایمان از جنس مادی نیست. به مسجد بزرگ و بلندگو و پرگویی و عربده و زور سانتیمانتالیستی احتیاج ندارد و اتفاقا ریاکاری بزرگترین آفت آن است.
اصولا در ایران در روز روشن دین سنتی با یک دین جدید عوض شد. برای اولین بار در تاریخ ایران دین ۱۴۰۰ ساله به مالکیت مطلق حکومت درآمد. مساجد تبدیل به بتکده شد و بت حکومت به جای خدا نشست و مداحان بیسواد جای واعظان را گرفتند. تمام منابع دینی برای پشتیبانی حکومت صرف شد. تودهایها آخوندها را قانع کردند که دین یک کالای عمومی است و تمام نهادها و مراسم و سمبولها و واژهها و قوانین آن ملک مطلق حاکمان بیدین است. قدوسیت یکشبه بیمعنا شد و انسان جای الله نشست. به هیچ ساحتی رحم نشد و هیچ مکانی و مفهومی از غارت در امان نماند. اینکه صدای کسی درنیامد، میزان تقوا و خداشناسی و دین شناسی علمای ما را نشان میدهد! کار به جایی رسیده که حتی مومنان از مساجد رویگردان شدهاند تا چشمشان به بت حکومتیان نیفتد و یا عرعر مداحان آزارشان ندهد. در واقع حزب توده و چپیهای روشنفکر با تقدیم حکومت کمونیستی به آخوندهای جاهل و حریص و قدرتپرست به هدف خود که نابودی دین و سنتها بود رسیدند، حالیکه سایر رژیمهای کمونیستی در این هدف شکست خورده بودند. گاهی کفر مطلق در لباس اسلام میآید.
۷- سرانجام باید گفت که یک حکومت کمونیستی احتمالا روان پریشی بسیار کمتری داشت. یک حکومت سلطنتی سنتی که تکلیفش روشن است و مشروعیت آن موروثی و تاریخی و احتیاجی به تجاوز ذهنی ندارد. حکومت کمونیستی هم یک فلسفه احمقانه ولی معین و محدود و مشخص مبنی بر حذف مالکیت خصوصی و حکومت نخبگان برنامهریز دارد. اما حکومت فعلی ایران نه کوچکترین مشروعیت تاریخی دارد و اساسا معلوم نیست از کجا آمده و چه هست و از جان ما چه میخواهد و چه توجیهی دارد. پیچیدهترین و چرتترین و مصنوعیترین قانون اساسی تاریخ را دارد. این منجر شده به یک تجاوز دائمی ذهنی در تلاش برای توجیه و تبلیغ و توضیح وجودش: تک تک واژهها و ایدهها را مورد سواستفاده قرار میدهد و آنها را وارونه و خالی و پوچ میکند : از اسلام و تمام معانی اسلامی گرفته تا عرفان تا ملی گرایی تا هزار جفنگ مارکسیستی تا ایدههای فاشیستی تا اخیرا انواع نظرات اقتصادی و اراجیف مدیریتی تا هر واژه و معنایی که به کار توهم و تصنع میآید. بخش خارق العاده ای از منابع و انرژی نظام فعلی صرف تبلیغ و بافتن گلواژه و وارونهسازی حقایق میشود. گویا پاچهخواران و شیفتگان و کارگزاران و ابلهان را نظام به چهارگوشه دنیا و حوزهها و دانشگاهها و کتابخانهها فرستاد و امر فرمود که واژهها را نشخوار کنید و برای توجیه و تجاوز به کار گیرید، به صورتی که ایرانی دیگر نتواند هیچ معیار و میزانی برای فکر کردن و به چالش گرفتن داشته باشد. این تجاوز عظیم به ذهن و زبان و منابع ذهنی مختص به ایران است.
حالا اگر با استدلالهای فوق موافق نیستید مهم نیست. درس آن است که به عنوان مسلمان سنتی یا آزادی طلب از التقاط و التقاطیون به شدت پرهیز کنیم.
@anti_hypocrisy
@anti_hypocrisy
نتیجه آنکه در نظام رجالهای به طور مزمن و فراینده احمقها بالا میروند که بیکفایتی دوران جنگ، مدیریت اقتصاد و روابط خارجی، ابداع هزار نهاد و نانخوری موازی شواهد آن است. اصرار به ابداع و استفاده از فقه جعلی حکومتی وضع اداره کشور را حتی معوجتر و بغرنجتر هم کرده است.
۴-فرهنگ: کمونیستهای سکولار به اندازه کمونیستهای عمامهای و رجالههای نافرهیخته دشمن فرهنگ به خصوص فولکلور نیستند. تقریبا در همه کشورهای کمونیستی لباس و موسیقی و رقص محلی تشویق شد. فقط از نوابغ ایرانی بر میآمد که با تمام وجود مقابل فرهنگهای خودی صدها ساله ایستاده و ملت را تقدیم فرهنگ غربی کنند. آثار معماری و باستانی هم بینصیب نماند. حماقت دریای بیپایانی است، و میزان بیفرهنگی، هنرستیزی، وحشیگری بیدلیل، تنگنظری، سگسلیقگی، پاچهورمالیدگی و آفتابهبدستی در نظام رجالهها بیشتر است.
۵-ار لحاظ روابط خارجی، کمونیستها معمولا متمایل به ثبات هستند. شلختگی و ماجراجویی و بینظمی و هزار صاحاب داشتن روابط خارجی در نظام کمونیستی اتفاق نمیافتاد. ایران اخوانی را شاید تنها رژیم تاریخ دانست که به نظریه تروتسکی (انقلاب دائمی جهانی) پایبندی دارد.
۶- از همه مهمتر و واضحتر آن که یک نظام کمونیستی به دین کاری نداشت و لذا دین حفظ میشد. دینداران عشق به آزادی را با اخلاص و دین و سنت در هم آمیخته حفظ میکردند و اتفاقا دینشان تقویت میشد. اگر هم رژیم کمونیستی تظاهر به شعایر دینی را محدود میکرد، لطمه آن به هیچ وجه قابل مقایسه با میزان لطمه ریاکاری، بدعتها و ظلمهای دین فروشان و فقه جعلی آنها نبود. دین و ایمان از جنس مادی نیست. به مسجد بزرگ و بلندگو و پرگویی و عربده و زور سانتیمانتالیستی احتیاج ندارد و اتفاقا ریاکاری بزرگترین آفت آن است.
اصولا در ایران در روز روشن دین سنتی با یک دین جدید عوض شد. برای اولین بار در تاریخ ایران دین ۱۴۰۰ ساله به مالکیت مطلق حکومت درآمد. مساجد تبدیل به بتکده شد و بت حکومت به جای خدا نشست و مداحان بیسواد جای واعظان را گرفتند. تمام منابع دینی برای پشتیبانی حکومت صرف شد. تودهایها آخوندها را قانع کردند که دین یک کالای عمومی است و تمام نهادها و مراسم و سمبولها و واژهها و قوانین آن ملک مطلق حاکمان بیدین است. قدوسیت یکشبه بیمعنا شد و انسان جای الله نشست. به هیچ ساحتی رحم نشد و هیچ مکانی و مفهومی از غارت در امان نماند. اینکه صدای کسی درنیامد، میزان تقوا و خداشناسی و دین شناسی علمای ما را نشان میدهد! کار به جایی رسیده که حتی مومنان از مساجد رویگردان شدهاند تا چشمشان به بت حکومتیان نیفتد و یا عرعر مداحان آزارشان ندهد. در واقع حزب توده و چپیهای روشنفکر با تقدیم حکومت کمونیستی به آخوندهای جاهل و حریص و قدرتپرست به هدف خود که نابودی دین و سنتها بود رسیدند، حالیکه سایر رژیمهای کمونیستی در این هدف شکست خورده بودند. گاهی کفر مطلق در لباس اسلام میآید.
۷- سرانجام باید گفت که یک حکومت کمونیستی احتمالا روان پریشی بسیار کمتری داشت. یک حکومت سلطنتی سنتی که تکلیفش روشن است و مشروعیت آن موروثی و تاریخی و احتیاجی به تجاوز ذهنی ندارد. حکومت کمونیستی هم یک فلسفه احمقانه ولی معین و محدود و مشخص مبنی بر حذف مالکیت خصوصی و حکومت نخبگان برنامهریز دارد. اما حکومت فعلی ایران نه کوچکترین مشروعیت تاریخی دارد و اساسا معلوم نیست از کجا آمده و چه هست و از جان ما چه میخواهد و چه توجیهی دارد. پیچیدهترین و چرتترین و مصنوعیترین قانون اساسی تاریخ را دارد. این منجر شده به یک تجاوز دائمی ذهنی در تلاش برای توجیه و تبلیغ و توضیح وجودش: تک تک واژهها و ایدهها را مورد سواستفاده قرار میدهد و آنها را وارونه و خالی و پوچ میکند : از اسلام و تمام معانی اسلامی گرفته تا عرفان تا ملی گرایی تا هزار جفنگ مارکسیستی تا ایدههای فاشیستی تا اخیرا انواع نظرات اقتصادی و اراجیف مدیریتی تا هر واژه و معنایی که به کار توهم و تصنع میآید. بخش خارق العاده ای از منابع و انرژی نظام فعلی صرف تبلیغ و بافتن گلواژه و وارونهسازی حقایق میشود. گویا پاچهخواران و شیفتگان و کارگزاران و ابلهان را نظام به چهارگوشه دنیا و حوزهها و دانشگاهها و کتابخانهها فرستاد و امر فرمود که واژهها را نشخوار کنید و برای توجیه و تجاوز به کار گیرید، به صورتی که ایرانی دیگر نتواند هیچ معیار و میزانی برای فکر کردن و به چالش گرفتن داشته باشد. این تجاوز عظیم به ذهن و زبان و منابع ذهنی مختص به ایران است.
حالا اگر با استدلالهای فوق موافق نیستید مهم نیست. درس آن است که به عنوان مسلمان سنتی یا آزادی طلب از التقاط و التقاطیون به شدت پرهیز کنیم.
@anti_hypocrisy
Forwarded from دغلکاری نخبگان کانال اصغر حکمتیار
آیا بهتر نبود اگر حکومتمان کمونیستی خالص بود؟ (۳/۳)
@anti_hypocrisy
ما صد در صد طرفدار بازار آزادیم، ولی تفکر بازار اگر به صورت خالص آن عرضه نشود و التقاطی باشد، به بالا آمدن آدمهای وحشتناک هزاردهان و هزارجیب منتهی میشود. حفظ سنت و آزادی اقتصادی و صاحابدار شدن مملکت همزمان اتفاق میافتد و بهترین راه آن هم مشخص است. دیگر باقی سخنها را کوتاه کن و دنبال دانشگاهها و ایدهفروشها راه نیفت.
زمانی پرچم التقاط دست چپیهای مسلمان و شریعتیها و دجالیون بود. اما نخبگان جدید و التقاطهای جدید در راهند: بقایای چپیها و چپ نو و از آن بدتر بعضی به ظاهر لیبرالها: فرصتطلبهای کاپیتالیست- سوسیالیست جدید که هم عاشق حکومت تکنوکراتها و «دانایان» هستند، هم عشق و ارادت عجیبی به هیات مدیره بانکها دارند، هم آروغ اقتصاد باز میزنند، هم فریاد اسلام میزنند، هم صاحب درجات عرفانی هستند، هم دموکراسی میخواهند، هم عرق ملیگرایی دارند، هم حافظشناس هستند، هم عقلگرا میباشند، هم سینهچاک حقوق زنان هستند، خلاصه آبگوشتی نیست که نانشان را در آن نزنند. راه حل مشکلات بشری هم در دست توانای ایشان است. فقط با چند تا چیز مشکل دارند: یکی نهاد سلطنت سنتی و دیگر انتقاد از کارنامه خودشان. این شترگاوپلنگهای نخبهگرا میراثخوار جمهوریاند. به طرفداران واقعی آزادی هشدار میدهم، که این التقاطیها ریشه آنچه از طبیعت و سنت و فرهنگ در ایران مانده خواهد زد. این است سرانجام توهم و زیاده خواهی و تصنع.
@anti_hypocrisy
@anti_hypocrisy
ما صد در صد طرفدار بازار آزادیم، ولی تفکر بازار اگر به صورت خالص آن عرضه نشود و التقاطی باشد، به بالا آمدن آدمهای وحشتناک هزاردهان و هزارجیب منتهی میشود. حفظ سنت و آزادی اقتصادی و صاحابدار شدن مملکت همزمان اتفاق میافتد و بهترین راه آن هم مشخص است. دیگر باقی سخنها را کوتاه کن و دنبال دانشگاهها و ایدهفروشها راه نیفت.
زمانی پرچم التقاط دست چپیهای مسلمان و شریعتیها و دجالیون بود. اما نخبگان جدید و التقاطهای جدید در راهند: بقایای چپیها و چپ نو و از آن بدتر بعضی به ظاهر لیبرالها: فرصتطلبهای کاپیتالیست- سوسیالیست جدید که هم عاشق حکومت تکنوکراتها و «دانایان» هستند، هم عشق و ارادت عجیبی به هیات مدیره بانکها دارند، هم آروغ اقتصاد باز میزنند، هم فریاد اسلام میزنند، هم صاحب درجات عرفانی هستند، هم دموکراسی میخواهند، هم عرق ملیگرایی دارند، هم حافظشناس هستند، هم عقلگرا میباشند، هم سینهچاک حقوق زنان هستند، خلاصه آبگوشتی نیست که نانشان را در آن نزنند. راه حل مشکلات بشری هم در دست توانای ایشان است. فقط با چند تا چیز مشکل دارند: یکی نهاد سلطنت سنتی و دیگر انتقاد از کارنامه خودشان. این شترگاوپلنگهای نخبهگرا میراثخوار جمهوریاند. به طرفداران واقعی آزادی هشدار میدهم، که این التقاطیها ریشه آنچه از طبیعت و سنت و فرهنگ در ایران مانده خواهد زد. این است سرانجام توهم و زیاده خواهی و تصنع.
@anti_hypocrisy
Forwarded from دغلکاری نخبگان کانال اصغر حکمتیار
انقلاب ما انفجار باد بود
تصور کنید میتوانستید به سال ۵۷ برگردید و در آن غوغا و همهمه، خلق را هشدار دهید. چه میتوانستید و چه میبایستی گفت؟ که از آخوندها بهراسند؟ یکی از معدود اقشار ضدانقلاب در آن روزگار آخوندهای سنتی و بعضی مراجع تقلید سنتی بودند. به علاوه اینکه چنین اندرزی جلوی چپیها و توطئهگران حزب توده را نمیگرفت. میگفتید که از چپیها و روشنفکران بهراسند؟ عالی، اما این مانع کمونیستهای عمامهبهسر و ملیگراهای احمق نمیشد. شاه هم خود را از چشمها انداخته، خلا معنوی ایجاد کرده و خود را نسبت به دروغها آسیبپذیر و بیدفاع کرده بود. چه اندرز اخلاقی میشد به آن نسل بیقرار مجنون داد؟
انقلاب ۵۷ انفجار بادهای جمعشده در صد سال پیش از آن بود. بادهایی که ایدهفروشان در ذهن مردم در طی صد سال کاشتند و تدریجا به طوفانی مهلک تبدیل شد. کمتر از صد سال طول کشید تا زیر پای مردم خالی شود و کاملا از باورها و نهادهای سنتی و چارچوب عقل متواضع سنتی خود محروم شوند و خود را جای خدا بگذارند و در گرداب توهم کمونیسم غرق شوند.
جنس ایرانی همیشه خردهشیشه داشته است، چیزی که حاصل سابقه طولانی آن دیار است. تاریخی طولانی از وارد کردن عقاید و ادیان و بعد تغییر اساسی آنها در بستهبندیهای جدید، و راه حق و راستی را چند پاره کردن. اما از خودبیگانگی جدی از دوران مدرن شروع شد. شخصیت خودشیفته و تنگنظر ایرانی مستعد باد بود، اما قدرت گرفتن ایدهفروشها از مشروطه شروع شد که مشتی دزد فریبکار و بابی و جاسوس و فاسد و متاثر از انقلاب فرانسه یا رادیکالهای قفقازی، با شعار مرگ بر استبداد و بدون کوچکترین اعتقادی قلبی به آزادی یا اصلاح و بدون هیچ احترامی برای شاه، به تخریب سلطنت سنتی پرداختند و از خود شهید و قهرمان ساختند. بعد در زمان رضاخان اندیشه ابلهانه باستانگرایی و ملیگرایی از اروپا وارد شد و باد تکبر و توهم سرعتی ناگهانی گرفت و بند مسلمانی گسست. مصدق و ملیگراها از این باد استفاده کردند و نحوست خلایق را افزودند. جان کلام ملیگرایان سوسیالیست چه بود؟ که مالکیت دولتی بهتر از تجارت آزاد است؛ که مخالفت و دشمنی با داد و ستد و مذاکره و مراوده با بیگانگان به معنی وطندوستی است؛ که باید هر آشغال خودی دولتی را با برچسب «ملی» قالب کرد به خلایق فریبخورده. نحوستی که مصدق به نگاه ایرانیان و روابط خارجی وارد کرد برای دههها بر ایرانیان استیلا پیدا کرد و معلوم نیست کی برود.
محمدرضا با انقلاب سفید و تمدن بزرگ و ژنرالهایش و سوسیالیسم آمرانه و جشن ۲۵۰۰ ساله و تقویم ۲۵۰۰ ساله، پرچم نخوت را تا میتوانست بالا برد و در بادهای ایرانیان دمید. در همان زمان، روشنفکران توخالی و چپیهای عقدهای میلیونها مطلب جفنگ خندهآور در مغز دانشجویان جاهل ریختند. آخر سروکله کمونیستهای اخوانی و دجالیون پیدا شد که اسلام را نجات دهند و انسان را به مقام انسانیت برسانند و جامعه بیطبقاتی توحیدی تاسیس و مقدمات حضور امام زمان را فراهم کنند و قدس را با نفت مجانی فتح کنند. سرانجام طوفان به بار آمد و سفلگان جامعه به رو آمدند و سکان را در دست گرفتند و فلاسفه و وعاظ و شعرا و فقها و اقتصاددانان و عرفا را به خدمت گرفتند تا مردانگی را خفه کنند.
باد هنوز میوزد. از حکومت رجاله ها که بگذریم ، الان فمینیستها منتظرند تا از زنان فضانورد و قهرمان پرش با نیزه بسازند و باقیماندهی شرم و حیا را بسوزانند و خانواده را به هم بریزند که دیگر اثری از مرد ایرانی نماند. یا شاید دوباره نوبت شیعیان غالی و افراطی باشد. یا شاید «اقتصاددان» برنامهریز سوسیال-دموکرات بخواهد فقر را ریشهکن کند. در غیاب سنن سیاسی اجتماعی ومذهبی، جنس ایرانی را سخت میتوان به صراط مستقیم آورد. تحصیلات اضافی و زائد دانشگاهی اصلیترین منبع باد است و ایرانیان هرکدام چند تا از این مدارک بیفایده در دست دارند. جفنگیات شعر نو و چسنالهها هم قفل میزند به درب عقل و گفتگو. مشکل ایرانی فقط اغراق در دانش خود نیست، بلکه اغراق در خلوص و اغراق در احساسات نیز است. پس طوفان ادامه پیدا خواهد کرد و ارواح پراکنده را پراکندهتر خواهد ساخت. ایرانیان این باد بیریشگی و خودشیفتگی و نحوست را هر جای دنیا که بروند با خود میبرند، و نتیجتا جمعشان جمع نمیشود و نسبت به هم دافعه شدید دارند و هیچ کار گروهی نتوانند کرد جز آنکه هزار صاحب پیدا کند. در غیاب شاه، همه شاه شدند. در غیاب معنویت و مشروعیت سنتی همه به بت دولت و بت «خود» پناه میبرند.
تاریخ اندیشه سیاسی ایرانی در ۱۵۰ سال اخیر چیزی نبوده جز کاملترین کلکسیون باد (تکبر و غرور و توهم و تصنع) در تاریخ جهان. چیزی نبوده جز ایدهفروشی رذیلانه از سوی دزدان به خلق ناسپاس و جوگیر، تحت لوای مشروطه و مساوات و حقوق بشر و حقوق کارگر و اسلامیسم و ملیگرایی و فمینیسم و....
@anti_hypocrisy
تصور کنید میتوانستید به سال ۵۷ برگردید و در آن غوغا و همهمه، خلق را هشدار دهید. چه میتوانستید و چه میبایستی گفت؟ که از آخوندها بهراسند؟ یکی از معدود اقشار ضدانقلاب در آن روزگار آخوندهای سنتی و بعضی مراجع تقلید سنتی بودند. به علاوه اینکه چنین اندرزی جلوی چپیها و توطئهگران حزب توده را نمیگرفت. میگفتید که از چپیها و روشنفکران بهراسند؟ عالی، اما این مانع کمونیستهای عمامهبهسر و ملیگراهای احمق نمیشد. شاه هم خود را از چشمها انداخته، خلا معنوی ایجاد کرده و خود را نسبت به دروغها آسیبپذیر و بیدفاع کرده بود. چه اندرز اخلاقی میشد به آن نسل بیقرار مجنون داد؟
انقلاب ۵۷ انفجار بادهای جمعشده در صد سال پیش از آن بود. بادهایی که ایدهفروشان در ذهن مردم در طی صد سال کاشتند و تدریجا به طوفانی مهلک تبدیل شد. کمتر از صد سال طول کشید تا زیر پای مردم خالی شود و کاملا از باورها و نهادهای سنتی و چارچوب عقل متواضع سنتی خود محروم شوند و خود را جای خدا بگذارند و در گرداب توهم کمونیسم غرق شوند.
جنس ایرانی همیشه خردهشیشه داشته است، چیزی که حاصل سابقه طولانی آن دیار است. تاریخی طولانی از وارد کردن عقاید و ادیان و بعد تغییر اساسی آنها در بستهبندیهای جدید، و راه حق و راستی را چند پاره کردن. اما از خودبیگانگی جدی از دوران مدرن شروع شد. شخصیت خودشیفته و تنگنظر ایرانی مستعد باد بود، اما قدرت گرفتن ایدهفروشها از مشروطه شروع شد که مشتی دزد فریبکار و بابی و جاسوس و فاسد و متاثر از انقلاب فرانسه یا رادیکالهای قفقازی، با شعار مرگ بر استبداد و بدون کوچکترین اعتقادی قلبی به آزادی یا اصلاح و بدون هیچ احترامی برای شاه، به تخریب سلطنت سنتی پرداختند و از خود شهید و قهرمان ساختند. بعد در زمان رضاخان اندیشه ابلهانه باستانگرایی و ملیگرایی از اروپا وارد شد و باد تکبر و توهم سرعتی ناگهانی گرفت و بند مسلمانی گسست. مصدق و ملیگراها از این باد استفاده کردند و نحوست خلایق را افزودند. جان کلام ملیگرایان سوسیالیست چه بود؟ که مالکیت دولتی بهتر از تجارت آزاد است؛ که مخالفت و دشمنی با داد و ستد و مذاکره و مراوده با بیگانگان به معنی وطندوستی است؛ که باید هر آشغال خودی دولتی را با برچسب «ملی» قالب کرد به خلایق فریبخورده. نحوستی که مصدق به نگاه ایرانیان و روابط خارجی وارد کرد برای دههها بر ایرانیان استیلا پیدا کرد و معلوم نیست کی برود.
محمدرضا با انقلاب سفید و تمدن بزرگ و ژنرالهایش و سوسیالیسم آمرانه و جشن ۲۵۰۰ ساله و تقویم ۲۵۰۰ ساله، پرچم نخوت را تا میتوانست بالا برد و در بادهای ایرانیان دمید. در همان زمان، روشنفکران توخالی و چپیهای عقدهای میلیونها مطلب جفنگ خندهآور در مغز دانشجویان جاهل ریختند. آخر سروکله کمونیستهای اخوانی و دجالیون پیدا شد که اسلام را نجات دهند و انسان را به مقام انسانیت برسانند و جامعه بیطبقاتی توحیدی تاسیس و مقدمات حضور امام زمان را فراهم کنند و قدس را با نفت مجانی فتح کنند. سرانجام طوفان به بار آمد و سفلگان جامعه به رو آمدند و سکان را در دست گرفتند و فلاسفه و وعاظ و شعرا و فقها و اقتصاددانان و عرفا را به خدمت گرفتند تا مردانگی را خفه کنند.
باد هنوز میوزد. از حکومت رجاله ها که بگذریم ، الان فمینیستها منتظرند تا از زنان فضانورد و قهرمان پرش با نیزه بسازند و باقیماندهی شرم و حیا را بسوزانند و خانواده را به هم بریزند که دیگر اثری از مرد ایرانی نماند. یا شاید دوباره نوبت شیعیان غالی و افراطی باشد. یا شاید «اقتصاددان» برنامهریز سوسیال-دموکرات بخواهد فقر را ریشهکن کند. در غیاب سنن سیاسی اجتماعی ومذهبی، جنس ایرانی را سخت میتوان به صراط مستقیم آورد. تحصیلات اضافی و زائد دانشگاهی اصلیترین منبع باد است و ایرانیان هرکدام چند تا از این مدارک بیفایده در دست دارند. جفنگیات شعر نو و چسنالهها هم قفل میزند به درب عقل و گفتگو. مشکل ایرانی فقط اغراق در دانش خود نیست، بلکه اغراق در خلوص و اغراق در احساسات نیز است. پس طوفان ادامه پیدا خواهد کرد و ارواح پراکنده را پراکندهتر خواهد ساخت. ایرانیان این باد بیریشگی و خودشیفتگی و نحوست را هر جای دنیا که بروند با خود میبرند، و نتیجتا جمعشان جمع نمیشود و نسبت به هم دافعه شدید دارند و هیچ کار گروهی نتوانند کرد جز آنکه هزار صاحب پیدا کند. در غیاب شاه، همه شاه شدند. در غیاب معنویت و مشروعیت سنتی همه به بت دولت و بت «خود» پناه میبرند.
تاریخ اندیشه سیاسی ایرانی در ۱۵۰ سال اخیر چیزی نبوده جز کاملترین کلکسیون باد (تکبر و غرور و توهم و تصنع) در تاریخ جهان. چیزی نبوده جز ایدهفروشی رذیلانه از سوی دزدان به خلق ناسپاس و جوگیر، تحت لوای مشروطه و مساوات و حقوق بشر و حقوق کارگر و اسلامیسم و ملیگرایی و فمینیسم و....
@anti_hypocrisy
داستان کلاهبرداری اخیر "کورش کمپانی" نمونهای از "ترفند پانزی" است. اینجا در مورد این ترفند و مساله نظارت دولتی برای جلوگیری از آن گفتهام👇👇
https://www.tg-me.com/jenabegav/460
https://www.tg-me.com/jenabegav/462
https://www.tg-me.com/jenabegav/460
https://www.tg-me.com/jenabegav/462
Telegram
جناب گاو
درخت خربزه، الله اکبر!
سخنی در باب نظارت یا عدم آن
ترفند (یا تمهید) پانزی، یکی از قدیمیترین کلاهبرداریها در دنیای امور مالی و پولی است. این ترفند در همه جای دنیا یک جرمِ سنگین شناخته میشود (همانطور که باید!)، از جمله در آمریکا.
برنی میدوف یک سرمایهدار…
سخنی در باب نظارت یا عدم آن
ترفند (یا تمهید) پانزی، یکی از قدیمیترین کلاهبرداریها در دنیای امور مالی و پولی است. این ترفند در همه جای دنیا یک جرمِ سنگین شناخته میشود (همانطور که باید!)، از جمله در آمریکا.
برنی میدوف یک سرمایهدار…
دو نوشتهی خوب از مهرپویا علا.
۱- در باب کژخوانی تاریخِ تجددخواهی و گستردگی تقابل با آن در کشورمان، و نتیجهی استبدادخواهانهای که از این کژخوانی تاریخ حاصل میشود. نوشتهای در چهار قسمت که با این پست شروع میشود:
https://www.tg-me.com/alamehrpouia/240
۲- در باب آرزوی بسیاری از مردم و روشنفکران برای یک "دیکتاتور توسعهطلب" برای ایران:
https://www.tg-me.com/alamehrpouia/244
۱- در باب کژخوانی تاریخِ تجددخواهی و گستردگی تقابل با آن در کشورمان، و نتیجهی استبدادخواهانهای که از این کژخوانی تاریخ حاصل میشود. نوشتهای در چهار قسمت که با این پست شروع میشود:
https://www.tg-me.com/alamehrpouia/240
۲- در باب آرزوی بسیاری از مردم و روشنفکران برای یک "دیکتاتور توسعهطلب" برای ایران:
https://www.tg-me.com/alamehrpouia/244
Telegram
مهرپویا علا
استبدادخواهی در لوای تجددخواهی
(بخش ۱/۴)
یک تفسیر غلط و ضد آزادی از تاریخ معاصر ایران رایج است که مطابق آن پهلویها و پیش از آن روشنفکران سکولار مشروطهخواه و پیش از آنها امیرکبیر میخواستند جامعه را متجدد و مدرن کنند اما با مخالفت شدید اکثریت سنتگرا و…
(بخش ۱/۴)
یک تفسیر غلط و ضد آزادی از تاریخ معاصر ایران رایج است که مطابق آن پهلویها و پیش از آن روشنفکران سکولار مشروطهخواه و پیش از آنها امیرکبیر میخواستند جامعه را متجدد و مدرن کنند اما با مخالفت شدید اکثریت سنتگرا و…
فمینیسم؛ پروژهای برای قدرت (۱/۴)
✍جواد گوهری
(از این فصلنامه)
در ابتدا یک نکته را روشن کنیم: واژه فمینیست به خیلی از افراد با عقاید گوناکون اطلاق شده، و همیشه دعواهایی بر سر اینکه چه کسی فمینیست واقعی است و چه کسی نیست جریان داشته است، و خیلی اوقات بعضی «فمینیست»ها همدیگر را بر سر این موضوع تخطئه میکنند. این واژه، گاه حتی در مورد وکیلی که بدون ایدئولوژی خاصی پیگیر حقوق موکلان مونث است نیز ممکن است به کار رود! ولی منظور ما در این نوشته، فمینیسم در صورت غالب آن و به خصوص در وجهی است که در غرب و به ویژه در آمریکا بسط و ظهور یافت.
♦️یک «ایسم» دیگر
در اساطیر یونانی، پروکروستس راهزنی غولپیکر بود که مردمان را به بهانه مهماننوازی به خانه میبرد، و شب بر روی تختی میخوابانید. اگر مهمانِ نگونبخت بلندتر از تخت بود او را از پا میبرید، و اگر کوتاهتر بود او را بر روی سندان با چکش میکوبید تا هماندازه تخت شود! ایدئولوژیها، انواع «ایسم»ها، مانند پروکروستساند، و واقعیتها مانند مهمانان زورکی آن! اگر به تخت آن ایدئولوژیها جور در نیایند، آنها را یا میبُرند یا میکوبند، و در این خصلت فمینیسم و فاشیسم و سوسیالیسم و اسلامیسم و ناسیونالیسم و یک دوجین ایسم دیگر مشترکند.
بسیاری گمان میکنند که هدف غایی فمینیسم تساوی مرد و زن در قانون و در برابر قانون، و زدودن تعصبهای کور ضدزنانه، و دادن آزادیها و حقوقی همپای مردان به زنان است. در ایران خیلیها فمینیسم را با عدم اجبار حجاب یا پوششی خاص برابر میگیرند، چیزی که اگر درست بود، تمام کشورهای دنیا (غیر از ایران و کره شمالی) را بایستی فمینیست دانست که بیمعنا و خندهدار است!
مسلماً میتوان یک نظام حقوقی را در نظر گرفت (و شاید در جهت تحقق آن کوشید) که در آن مرد و زن در مقابل قانون برابرند. مسلماً همیشه باید در جهت احقاق حق هر کسی، چه زن باشد یا مرد یا کودک، کوشید. مسلماً هرچه زنان یک جامعه (و البته مردان آن) شخصیتهای قویتر و سالمتری داشته باشند آن جامعه سالمتر است، و همانطور که بارها و در طی سالها تاکید کردهایم اجبار پوششهای خاص (یا حتی تشویق آن) توسط دولت امری مذموم است. ولی فمینیسم، چه در بروزهای تاریخی خود در قرن بیستم، و چه در واقعیت آن در زمان حاضر، اینها نیست! روزگاری وانمود میکرد که فقط به دنبال قدرتبخشی به زنان و تساوی حقوقی مرد و زن است، ولی الان حتی وانمود هم نمیکند. فمینیسم پروژهای پروکروستسوار است.
فمینیسم، مشابه ایدئولوژیهای دیگری که در بالا نام بردیم، پروژه انتقال قدرت است. همان طور که ملیگرایی مفهوم مجردی به نام «ملت» را جعل میکند تا قدرت را از اشخاص، از خود مردم، به دولت مرکزی که نماینده آن «ملت» میشمرد انتقال دهد؛ همان طور که اسلامیسم اجرای شرع اسلامی را بهانه میکند برای تمرکز قدرت (و هرجا شرع با تمرکز قدرت تضاد پیدا کرد شرع را به مصلحت قربانی میکند)؛ همانطور که سوسیالیسم هیچگاه واقعاً در مورد حقوق کارگران نبوده، و در واقع برای سپردن قدرت اقتصادی به بوروکراتها و سیاستمداران، و در حالتهای خشنِ کمونیستی به رهبر بزرگ بوده است؛ به همین ترتیب، فمینیسم هم در واقع برای «قدرت دادن به زنان» نیست، بلکه پروژه انتقال قدرت است: عمدتاً از خانواده و دیگر نهادهای خودجوش اجتماعی به سازمانهای دولتی. و همانگونه که هر سوسیالیست و اسلامیست و ناسیونالیست، لااقل در تخیلاتش، خودش را در مرکز قدرتی میبیند که ایدئولوژی مربوطه بناست ایجاد کند، هر زن یا مردِ فمینیستی هم به همین ترتیب!
مشابهت دیگر فمینیسم با دیگر «ایسم»ها در وعده دادن دنیایی بهشتگونه روی همین زمین است: دنیایی که در آن بر محدودیتهای فیزیکی و تاریخی و روانی غلبه حاصل شده، انسانی نو با سرشتی نو ابداع شده؛ انسان در آن، مطابق ایدهآلهای متصور و متخیل، در بهترین حالت ممکن به سر میبرد. برعکس ادیان که همیشه بهشت را در دنیایی دیگر (یا در آیندهای که فقط خدا تعیینکننده آن است) وعده میدهند، ایسمها که ادیان دنیای مدرنند، بهشت را در همین دنیا به پیروان خود وعده میدهند و چنانچه تاریخ نشان داده سر از جهنم در میآورند!
1. فمینیسم ضدآزادی است. سیمون دوبووار، یکی از سردمداران فمینیسم، زمانی گفته بود: «نباید به هیچ زنی اختیار داده شود تا در خانه بماند تا فرزندان خود را بزرگ کند. زنان نباید چنین انتخابی داشته باشند، دقیقاً به این دلیل که اگر چنین انتخابی داشته باشند، تعداد زیادی از زنان این انتخاب را انجام میدهند.» هنوز هستند در میان فمینیستها که به همین صراحت خواهان اجبار و استبدادند. ولی حتی بسیاری از فمینیستهایی که در ظاهر از اینگونه گفتار اجتناب میکنند، خواهانِ مهندسی اجتماعی با استفاده از ابزار دولتی (و به صورتی نرمتر از آنچه دوبوار گفته) برای تحمیل ارزشهای مورد نظر خودند...
ادامه
@jenabegav
✍جواد گوهری
(از این فصلنامه)
در ابتدا یک نکته را روشن کنیم: واژه فمینیست به خیلی از افراد با عقاید گوناکون اطلاق شده، و همیشه دعواهایی بر سر اینکه چه کسی فمینیست واقعی است و چه کسی نیست جریان داشته است، و خیلی اوقات بعضی «فمینیست»ها همدیگر را بر سر این موضوع تخطئه میکنند. این واژه، گاه حتی در مورد وکیلی که بدون ایدئولوژی خاصی پیگیر حقوق موکلان مونث است نیز ممکن است به کار رود! ولی منظور ما در این نوشته، فمینیسم در صورت غالب آن و به خصوص در وجهی است که در غرب و به ویژه در آمریکا بسط و ظهور یافت.
♦️یک «ایسم» دیگر
در اساطیر یونانی، پروکروستس راهزنی غولپیکر بود که مردمان را به بهانه مهماننوازی به خانه میبرد، و شب بر روی تختی میخوابانید. اگر مهمانِ نگونبخت بلندتر از تخت بود او را از پا میبرید، و اگر کوتاهتر بود او را بر روی سندان با چکش میکوبید تا هماندازه تخت شود! ایدئولوژیها، انواع «ایسم»ها، مانند پروکروستساند، و واقعیتها مانند مهمانان زورکی آن! اگر به تخت آن ایدئولوژیها جور در نیایند، آنها را یا میبُرند یا میکوبند، و در این خصلت فمینیسم و فاشیسم و سوسیالیسم و اسلامیسم و ناسیونالیسم و یک دوجین ایسم دیگر مشترکند.
بسیاری گمان میکنند که هدف غایی فمینیسم تساوی مرد و زن در قانون و در برابر قانون، و زدودن تعصبهای کور ضدزنانه، و دادن آزادیها و حقوقی همپای مردان به زنان است. در ایران خیلیها فمینیسم را با عدم اجبار حجاب یا پوششی خاص برابر میگیرند، چیزی که اگر درست بود، تمام کشورهای دنیا (غیر از ایران و کره شمالی) را بایستی فمینیست دانست که بیمعنا و خندهدار است!
مسلماً میتوان یک نظام حقوقی را در نظر گرفت (و شاید در جهت تحقق آن کوشید) که در آن مرد و زن در مقابل قانون برابرند. مسلماً همیشه باید در جهت احقاق حق هر کسی، چه زن باشد یا مرد یا کودک، کوشید. مسلماً هرچه زنان یک جامعه (و البته مردان آن) شخصیتهای قویتر و سالمتری داشته باشند آن جامعه سالمتر است، و همانطور که بارها و در طی سالها تاکید کردهایم اجبار پوششهای خاص (یا حتی تشویق آن) توسط دولت امری مذموم است. ولی فمینیسم، چه در بروزهای تاریخی خود در قرن بیستم، و چه در واقعیت آن در زمان حاضر، اینها نیست! روزگاری وانمود میکرد که فقط به دنبال قدرتبخشی به زنان و تساوی حقوقی مرد و زن است، ولی الان حتی وانمود هم نمیکند. فمینیسم پروژهای پروکروستسوار است.
فمینیسم، مشابه ایدئولوژیهای دیگری که در بالا نام بردیم، پروژه انتقال قدرت است. همان طور که ملیگرایی مفهوم مجردی به نام «ملت» را جعل میکند تا قدرت را از اشخاص، از خود مردم، به دولت مرکزی که نماینده آن «ملت» میشمرد انتقال دهد؛ همان طور که اسلامیسم اجرای شرع اسلامی را بهانه میکند برای تمرکز قدرت (و هرجا شرع با تمرکز قدرت تضاد پیدا کرد شرع را به مصلحت قربانی میکند)؛ همانطور که سوسیالیسم هیچگاه واقعاً در مورد حقوق کارگران نبوده، و در واقع برای سپردن قدرت اقتصادی به بوروکراتها و سیاستمداران، و در حالتهای خشنِ کمونیستی به رهبر بزرگ بوده است؛ به همین ترتیب، فمینیسم هم در واقع برای «قدرت دادن به زنان» نیست، بلکه پروژه انتقال قدرت است: عمدتاً از خانواده و دیگر نهادهای خودجوش اجتماعی به سازمانهای دولتی. و همانگونه که هر سوسیالیست و اسلامیست و ناسیونالیست، لااقل در تخیلاتش، خودش را در مرکز قدرتی میبیند که ایدئولوژی مربوطه بناست ایجاد کند، هر زن یا مردِ فمینیستی هم به همین ترتیب!
مشابهت دیگر فمینیسم با دیگر «ایسم»ها در وعده دادن دنیایی بهشتگونه روی همین زمین است: دنیایی که در آن بر محدودیتهای فیزیکی و تاریخی و روانی غلبه حاصل شده، انسانی نو با سرشتی نو ابداع شده؛ انسان در آن، مطابق ایدهآلهای متصور و متخیل، در بهترین حالت ممکن به سر میبرد. برعکس ادیان که همیشه بهشت را در دنیایی دیگر (یا در آیندهای که فقط خدا تعیینکننده آن است) وعده میدهند، ایسمها که ادیان دنیای مدرنند، بهشت را در همین دنیا به پیروان خود وعده میدهند و چنانچه تاریخ نشان داده سر از جهنم در میآورند!
1. فمینیسم ضدآزادی است. سیمون دوبووار، یکی از سردمداران فمینیسم، زمانی گفته بود: «نباید به هیچ زنی اختیار داده شود تا در خانه بماند تا فرزندان خود را بزرگ کند. زنان نباید چنین انتخابی داشته باشند، دقیقاً به این دلیل که اگر چنین انتخابی داشته باشند، تعداد زیادی از زنان این انتخاب را انجام میدهند.» هنوز هستند در میان فمینیستها که به همین صراحت خواهان اجبار و استبدادند. ولی حتی بسیاری از فمینیستهایی که در ظاهر از اینگونه گفتار اجتناب میکنند، خواهانِ مهندسی اجتماعی با استفاده از ابزار دولتی (و به صورتی نرمتر از آنچه دوبوار گفته) برای تحمیل ارزشهای مورد نظر خودند...
ادامه
@jenabegav
فمینیسم؛ پروژهای برای قدرت (۲/۴)
✍جواد گوهری
فمینیسم فقط تساوی حقوقی را نمیطلبد، بلکه خواهان اعمال زور از طرف دولت برای ایجاد «تساوی» در هر جایی است که به نظرش برابری وجود ندارد. خواهان آن است که دولت قانونهایی وضع کند که «تساوی» مورد نظرش را اجبار میکند. مثلاً، اگر شرکت خصوصی نخواهد موقعیت شغلی کارمند زنی را که برای چند ماه به مرخصی زایمان رفته نگاه دارد، میخواهد قانونی وضع کند که آن شرکت را مکلف به این کار کند. این را به بهانه «تساوی حقوق مرد و زن» انجام میدهد، ولی اگر مردی به دلیلی کاملاً و به همان اندازه واقعی مجبور شود چند ماه سرکار نرود، کارش را از دست خواهد داد. یعنی در اینجا خبری از تساوی در کار نیست! یا مثلاً خواهان قانونی میشوند که شرکتها را مجبور کند درصد خاصی از مدیرانشان زن باشند. یا انواع و اقسام دیگر قانونهای مشابه. یعنی فمینیسم مانند همه ایسمهای مدرن دیگر خواهان قدرتدهی به دولتها در جهت شکل دادن جامعه مطابق میل خود است.
2. فمینیسم حتی سادهترین و ابتداییترین اصول اولیه حقوقی را نقض میکند. یک مثالش، در موج اخیر me too، در مورد تعرض جنسی به زنان. مسلماً تعرضهای زیادی در سرتاسر جهان به زنان میشود و مسلماً متعرض باید سخت تنبیه شود. ولی یکی از اصول حقوقی بسیار قدیمی و بسیار مهم «اصل برائت» است: یعنی آنکه شخص در دادگاه بیگناه است، مگر آنکه گناهش اثبات شود. ولی در مورد اتهامات تعرض جنسی، اصرار فمینیسم (که در روند بسیاری از دادگاهها در آمریکا و اروپا تاثیر زیادی داشت) این بود که متهم گناهکار است، مگر آنکه بتواند بیگناهی خود را اثبات کند! اثبات بیگناهی از سختترین کارهاست: اگر کسی به شما تهمت بزند که از او دزدی کردهاید، برای اثبات باید مورد و زمان خاص دزدی را نشان دهد، ولی اگر شما بخواهید ثابت کنید که بیگناهید، باید نشان دهید که هیچگاه هیچ چیزی را از او ندزدیدهاید. بارها و بارها افراد بیگناهی به خاطر این فضای مسموم محکوم شدند و بعداً معلوم شد که اتهامات وارده بیپایه بودهاند، و فقط بر اساس اصرار فمینیستها بر گناهکار بودن هر متهم به تعرض پذيرفته شدهاند. چندی پیش مستندی در کشور اسراییل موارد بسیار زیاد سوءاستفاده هایی که در این کشور می شود را نشان میداد. مثلاً در یک مورد، یک راننده تاکسی شانس آورده بود روز قبل از آنکه زنی بیدلیل به او تهمت تجاوز بزند در تاکسیاش دوربین نصب کرده، و فقط به همین واسطه توانست ثابت کند که زن دروغ میگوید! اگر نکرده بود، کلاً از زندگی ساقط میشد، اگر چه آن زن هیچ شاهدی و مدرکی بر ادعایش نداشت. توجه کنید که، حتی اگر هزارویک فلسفهبافی و دلیلتراشی هم برای چنین چیزی بشود، هیچ سیستم عادلانهای در غیاب حقوق اساسی پایه (مانند اصل برائت) نمیتواند وجود داشته باشد. بدون این اصول، مانند آن است که یک برج بر روی شن روان بنا شود.
3. فمینیسم مانند ایسمهای دیگر جمعگراست، و در مقوله عدالت، فرجام این جمعگرایی یعنی ذبح عدالت. فمینیسم از ظلم تاریخی «مردان» بر «زنان» سخن میگوید، و این ظلم را عذری برای سیستمی میداند که اکنون بیمحابا به مردان ظلم میکند. در حالیکه در مقوله عدالت، حتی اگر چنان ظلمی از طرف «مردان» بر «زنان» به طور تاریخی وارد شده باشد، الان هر مرد یا هر زن به صورت فردی است که باید در محضر عدالت سنجیده شود. سادهتر بگویم: حتی اگر ادعای فمینیسم در مورد ظلم «مردان» به «زنان» در گذشتهها درست باشد، یک مرد امروزی تا خودش ظلمی نکرده است مسئول آن ظلمها نیست! چند سال پیش، زنی در آمریکا شوهرش را به قتل رساند. در دادگاه، زن ادعا کرد که شوهر چندین سالهاش(که از او دو بچه داشت)، او را مجبور میکرده که لباسهای برانگیزاننده بپوشد، و همین موجب شده که او عصبانی شود و شوهرش را با اسلحه بکشد. کل زمانی که او مجبور شد برای این قتل در زندان بگذارند کمتر از یک سال شد! در جواب اعتراضات زیادی که به این حکم سبک شد (و این اعتراض که اگر جای زن و شوهر برعکس بود، شوهر به هیچ وجه کمتر از بیست سال به زندان نمیرفت) جواب فمینیستها این بود که مردان همیشه به زنان ظلم کردهاند، حالا یک بار هم برعکس!
4. فمینیسم ضد مرد و مردانگی است. به خصوص مرد فداکار اهل خانواده را نمیتوانند تحمل کنند و انواع و اقسام اتهامات درست و غلط را به او میزنند. حاصل تمام تلاشهای فمینیستها برای «رهایی زنان» از مردان «سلطهجو» فقط منجر شده به ناپدید شدن نسل مردانی که لااقل مسئولیتپذیر بودند (اگر چه ممکن بود به درجاتی مردسالار هم باشند یا نباشند)، و جایگزینی آنها با نسلی از مردان که هیچ گونه مسئولیتی در قبال اعمال خود نمیپذیرند، از پذیرفتن تربیت بچههایی که در طی روابط ناپایدار ساختهاند شانه خالی میکنند، و زنان را هم فقط برای همان نوع روابط میخواهند.
ادامه
@jenabegav
✍جواد گوهری
فمینیسم فقط تساوی حقوقی را نمیطلبد، بلکه خواهان اعمال زور از طرف دولت برای ایجاد «تساوی» در هر جایی است که به نظرش برابری وجود ندارد. خواهان آن است که دولت قانونهایی وضع کند که «تساوی» مورد نظرش را اجبار میکند. مثلاً، اگر شرکت خصوصی نخواهد موقعیت شغلی کارمند زنی را که برای چند ماه به مرخصی زایمان رفته نگاه دارد، میخواهد قانونی وضع کند که آن شرکت را مکلف به این کار کند. این را به بهانه «تساوی حقوق مرد و زن» انجام میدهد، ولی اگر مردی به دلیلی کاملاً و به همان اندازه واقعی مجبور شود چند ماه سرکار نرود، کارش را از دست خواهد داد. یعنی در اینجا خبری از تساوی در کار نیست! یا مثلاً خواهان قانونی میشوند که شرکتها را مجبور کند درصد خاصی از مدیرانشان زن باشند. یا انواع و اقسام دیگر قانونهای مشابه. یعنی فمینیسم مانند همه ایسمهای مدرن دیگر خواهان قدرتدهی به دولتها در جهت شکل دادن جامعه مطابق میل خود است.
2. فمینیسم حتی سادهترین و ابتداییترین اصول اولیه حقوقی را نقض میکند. یک مثالش، در موج اخیر me too، در مورد تعرض جنسی به زنان. مسلماً تعرضهای زیادی در سرتاسر جهان به زنان میشود و مسلماً متعرض باید سخت تنبیه شود. ولی یکی از اصول حقوقی بسیار قدیمی و بسیار مهم «اصل برائت» است: یعنی آنکه شخص در دادگاه بیگناه است، مگر آنکه گناهش اثبات شود. ولی در مورد اتهامات تعرض جنسی، اصرار فمینیسم (که در روند بسیاری از دادگاهها در آمریکا و اروپا تاثیر زیادی داشت) این بود که متهم گناهکار است، مگر آنکه بتواند بیگناهی خود را اثبات کند! اثبات بیگناهی از سختترین کارهاست: اگر کسی به شما تهمت بزند که از او دزدی کردهاید، برای اثبات باید مورد و زمان خاص دزدی را نشان دهد، ولی اگر شما بخواهید ثابت کنید که بیگناهید، باید نشان دهید که هیچگاه هیچ چیزی را از او ندزدیدهاید. بارها و بارها افراد بیگناهی به خاطر این فضای مسموم محکوم شدند و بعداً معلوم شد که اتهامات وارده بیپایه بودهاند، و فقط بر اساس اصرار فمینیستها بر گناهکار بودن هر متهم به تعرض پذيرفته شدهاند. چندی پیش مستندی در کشور اسراییل موارد بسیار زیاد سوءاستفاده هایی که در این کشور می شود را نشان میداد. مثلاً در یک مورد، یک راننده تاکسی شانس آورده بود روز قبل از آنکه زنی بیدلیل به او تهمت تجاوز بزند در تاکسیاش دوربین نصب کرده، و فقط به همین واسطه توانست ثابت کند که زن دروغ میگوید! اگر نکرده بود، کلاً از زندگی ساقط میشد، اگر چه آن زن هیچ شاهدی و مدرکی بر ادعایش نداشت. توجه کنید که، حتی اگر هزارویک فلسفهبافی و دلیلتراشی هم برای چنین چیزی بشود، هیچ سیستم عادلانهای در غیاب حقوق اساسی پایه (مانند اصل برائت) نمیتواند وجود داشته باشد. بدون این اصول، مانند آن است که یک برج بر روی شن روان بنا شود.
3. فمینیسم مانند ایسمهای دیگر جمعگراست، و در مقوله عدالت، فرجام این جمعگرایی یعنی ذبح عدالت. فمینیسم از ظلم تاریخی «مردان» بر «زنان» سخن میگوید، و این ظلم را عذری برای سیستمی میداند که اکنون بیمحابا به مردان ظلم میکند. در حالیکه در مقوله عدالت، حتی اگر چنان ظلمی از طرف «مردان» بر «زنان» به طور تاریخی وارد شده باشد، الان هر مرد یا هر زن به صورت فردی است که باید در محضر عدالت سنجیده شود. سادهتر بگویم: حتی اگر ادعای فمینیسم در مورد ظلم «مردان» به «زنان» در گذشتهها درست باشد، یک مرد امروزی تا خودش ظلمی نکرده است مسئول آن ظلمها نیست! چند سال پیش، زنی در آمریکا شوهرش را به قتل رساند. در دادگاه، زن ادعا کرد که شوهر چندین سالهاش(که از او دو بچه داشت)، او را مجبور میکرده که لباسهای برانگیزاننده بپوشد، و همین موجب شده که او عصبانی شود و شوهرش را با اسلحه بکشد. کل زمانی که او مجبور شد برای این قتل در زندان بگذارند کمتر از یک سال شد! در جواب اعتراضات زیادی که به این حکم سبک شد (و این اعتراض که اگر جای زن و شوهر برعکس بود، شوهر به هیچ وجه کمتر از بیست سال به زندان نمیرفت) جواب فمینیستها این بود که مردان همیشه به زنان ظلم کردهاند، حالا یک بار هم برعکس!
4. فمینیسم ضد مرد و مردانگی است. به خصوص مرد فداکار اهل خانواده را نمیتوانند تحمل کنند و انواع و اقسام اتهامات درست و غلط را به او میزنند. حاصل تمام تلاشهای فمینیستها برای «رهایی زنان» از مردان «سلطهجو» فقط منجر شده به ناپدید شدن نسل مردانی که لااقل مسئولیتپذیر بودند (اگر چه ممکن بود به درجاتی مردسالار هم باشند یا نباشند)، و جایگزینی آنها با نسلی از مردان که هیچ گونه مسئولیتی در قبال اعمال خود نمیپذیرند، از پذیرفتن تربیت بچههایی که در طی روابط ناپایدار ساختهاند شانه خالی میکنند، و زنان را هم فقط برای همان نوع روابط میخواهند.
ادامه
@jenabegav
فمینیسم؛ پروژهای برای قدرت (۳/۴)
✍جواد گوهری
اکنون ازدواج در بسیاری از جوامع تبدیل به امری خطرناک برای مردان شده است! در حالی که روابط یکشبه یا کوتاهمدت به لطف آزادسازی زنان از قیود اجتماعی به راحتی در اختیار مردان قرار دارد. تصورش سخت نیست که چنین ساختاری به نفع چه مردانی و به ضرر چه مردانی است.
دشنام همیشگی فمینیستها به مردان فقط یک احساس زودگذر حاصل از خشم نیست. دیدهاید که چگونه اگر مردی در اقصینقاط جهان ظلمی یا سوءاستفادهای علیه زنی انجام دهد، فوری آن را بهانه میکنند برای حمله و فحاشی به همه مردان! اگر سفیدپوستی عمل زشت یک سیاهپوست را به همه سیاهپوستان، یا حتی اکثریت سیاهپوستان، یا حتی به تعداد زیادی از سیاهپوستان، یا حتی سیاهپوستان یک شهر خاص، تعمیم دهد، آن سفیدپوست فوری به نژادپرستی متهم میشود(به درستی)، ولی گویا هیچ مشکلی نیست اگر فمینیستها عمل یک مرد را به همه مردان (یا مثلاً همه مردان ایرانی) تعمیم دهند.
نگاه فمینیستها به جامعه و تاریخ هم به شدت ضدمرد است. بسیاری از جوانان امروز تصوری که از گذشته و قدیمیترها دارند مردانی است که همیشه زنانشان را کتک میزدند. این تلقی کلیشهای، حتی در اکثر محیطهای بسیار سنتی و «مردسالارانه» هم به هیچ وجه درست نبود. در واقع «دست بلند کردن» روی زن معمولاً قبیح شمرده میشد، و همیشه توصیه میشد که به «مردی که زنش را طلاق داده زن ندهید!» اگرچه در محدودیتهای غیرطبیعی اعمال شده بر زنان (که در شهرها بیشتر از دهات بود) مشکلات بسیار و غیر قابل انکاری وجود داشت، ولی واقعیت با تصاویر کلیشهای ارائه شده زمین تا آسمان متفاوت است.
5. فمینیسم تحریفکننده تاریخ است. نه تنها تاریخ گذشته را با لنز ایدئولوژیک خود تحریف میکند، بلکه در مورد موفقیت و نقش فمینیسم و فمینیستها بسیار دروغ میگوید. واقعیت آن است که تقریباً تمام «دستاورد»هایی که فمینیسم مدعی آن است ربطی به فمینیسم نداشته است. ماشین لباسشویی و جارو برقی و تعداد کمتر فرزندان، بسیار موثرتر از هر بیانیه فمینیستی برای کمتر شدن بار زنان خانهدار و امکان کار بیرون از خانه برای آنان بود. قرصهای ضدبارداری بیشتر از تمام کتابهای فمینیستی زنان را از قیود سنتی ارتباطات جنسی «آزاد» کردند؛ زنان در غرب خیلی پیش از آنکه فعالان فمینست سر و کلهشان پیدا شود آرام آرام حقوق قانونی برابر با مردان پیدا میکردند....
6. فمینیسم ضدزن و زنانگی است. فمینیسم احساسات مادرانه زنان را تحقیر میکند(معمولاً با یکی گرفتن نقش مادری با نامطبوعترین کار آن که شستن جامههای کثیف بچه باشد). فمینیسم ادعا میکند که جوامع سنتی همیشه آنچه زنانه بوده را خوار شمرده است، ولی خودش زنانی را میستاید که به مانند مردان عمل کنند، حتی مانند مردان لباس بپوشند، و حتی مانند بددهانترین مردان فحشهای رکیک بدهند و کلمات سخیف به کار برند. باید همچون بیتعهدترین مردان در روابط خود بیتعهد باشند! شعار «زن باید قدرت یابد» در عمل به «زن باید مثل مردان عمل کند و کپی آنها باشد» تبدیل شده است.
7. زنان توسط فمینیسم آزاد نشدند! فمینیسم مدعی آن است که زنان را از قید نگاه مردانه با محوریت جاذبه جنسی آزاد کرده است. اما آیا در هیچ دورهای از تاریخ بشری، زنان مانند امروز اینقدر نگران ظاهر خود بودند؟ از انواع جراحیهای زیبایی گرفته تا انواع آرایشها و نگرانی در مورد اندازه اعضای بدن خود. آیا روز را از صبح تا شب روی صندلی اداری و پشت کامپیوتر گذراندن پیروزی زنان است که باید جشن گرفته شود؟
8. فمینیسم ضدخانواده است. شاید کهنترین نهاد اجتماعی در هر جای دنیا خانواده است، و دشمنی ایدئولوژیهای فمینیستی با آن، در عمل و فلسفه، امری شناخته شده است و بسیاری از فمینیستها در مورد این دشمنی کاملاً صریحند. حاصل تمام «قدرت دادن به زنان» در چند دهه گذشته، جمعیت زیادی از بچههایی شد که با یک والد، معمولاً یک مادر تنها، بایستی بزرگ میشدند. تمام آمارها و تحقیقات دال بر تله فقر در چنین خانوادههای تک والدی است. ولی جرات دارید این را بگویید تا به عنوان دشمن زنان شمرده شوید!
دشمنی فمینیسم با خانواده مانند دشمنی ایدئولوژیهای مختلف با انواع نهادهای سنتی است. فقط در غیاب نهادهای سنتی است که دولت مدرن میتواند یوغ مطلق خود را بر مردم اعمال کند و بنابراین این نهادها باید یا نابود شوند، یا کلاً استحاله شوند تا دیگر چیزی واقعی از آنها به جا نماند. در این میان، نهاد خانواده به عنوان طبیعیترین نهاد اجتماعی بیشترین مقاومت را در مقابل ایدئولوژیها داشت، و فقط موج فمینیستی توانست تا حد زیادی ریشههای آن را بزند.
ادامه
@jenabegav
✍جواد گوهری
اکنون ازدواج در بسیاری از جوامع تبدیل به امری خطرناک برای مردان شده است! در حالی که روابط یکشبه یا کوتاهمدت به لطف آزادسازی زنان از قیود اجتماعی به راحتی در اختیار مردان قرار دارد. تصورش سخت نیست که چنین ساختاری به نفع چه مردانی و به ضرر چه مردانی است.
دشنام همیشگی فمینیستها به مردان فقط یک احساس زودگذر حاصل از خشم نیست. دیدهاید که چگونه اگر مردی در اقصینقاط جهان ظلمی یا سوءاستفادهای علیه زنی انجام دهد، فوری آن را بهانه میکنند برای حمله و فحاشی به همه مردان! اگر سفیدپوستی عمل زشت یک سیاهپوست را به همه سیاهپوستان، یا حتی اکثریت سیاهپوستان، یا حتی به تعداد زیادی از سیاهپوستان، یا حتی سیاهپوستان یک شهر خاص، تعمیم دهد، آن سفیدپوست فوری به نژادپرستی متهم میشود(به درستی)، ولی گویا هیچ مشکلی نیست اگر فمینیستها عمل یک مرد را به همه مردان (یا مثلاً همه مردان ایرانی) تعمیم دهند.
نگاه فمینیستها به جامعه و تاریخ هم به شدت ضدمرد است. بسیاری از جوانان امروز تصوری که از گذشته و قدیمیترها دارند مردانی است که همیشه زنانشان را کتک میزدند. این تلقی کلیشهای، حتی در اکثر محیطهای بسیار سنتی و «مردسالارانه» هم به هیچ وجه درست نبود. در واقع «دست بلند کردن» روی زن معمولاً قبیح شمرده میشد، و همیشه توصیه میشد که به «مردی که زنش را طلاق داده زن ندهید!» اگرچه در محدودیتهای غیرطبیعی اعمال شده بر زنان (که در شهرها بیشتر از دهات بود) مشکلات بسیار و غیر قابل انکاری وجود داشت، ولی واقعیت با تصاویر کلیشهای ارائه شده زمین تا آسمان متفاوت است.
5. فمینیسم تحریفکننده تاریخ است. نه تنها تاریخ گذشته را با لنز ایدئولوژیک خود تحریف میکند، بلکه در مورد موفقیت و نقش فمینیسم و فمینیستها بسیار دروغ میگوید. واقعیت آن است که تقریباً تمام «دستاورد»هایی که فمینیسم مدعی آن است ربطی به فمینیسم نداشته است. ماشین لباسشویی و جارو برقی و تعداد کمتر فرزندان، بسیار موثرتر از هر بیانیه فمینیستی برای کمتر شدن بار زنان خانهدار و امکان کار بیرون از خانه برای آنان بود. قرصهای ضدبارداری بیشتر از تمام کتابهای فمینیستی زنان را از قیود سنتی ارتباطات جنسی «آزاد» کردند؛ زنان در غرب خیلی پیش از آنکه فعالان فمینست سر و کلهشان پیدا شود آرام آرام حقوق قانونی برابر با مردان پیدا میکردند....
6. فمینیسم ضدزن و زنانگی است. فمینیسم احساسات مادرانه زنان را تحقیر میکند(معمولاً با یکی گرفتن نقش مادری با نامطبوعترین کار آن که شستن جامههای کثیف بچه باشد). فمینیسم ادعا میکند که جوامع سنتی همیشه آنچه زنانه بوده را خوار شمرده است، ولی خودش زنانی را میستاید که به مانند مردان عمل کنند، حتی مانند مردان لباس بپوشند، و حتی مانند بددهانترین مردان فحشهای رکیک بدهند و کلمات سخیف به کار برند. باید همچون بیتعهدترین مردان در روابط خود بیتعهد باشند! شعار «زن باید قدرت یابد» در عمل به «زن باید مثل مردان عمل کند و کپی آنها باشد» تبدیل شده است.
7. زنان توسط فمینیسم آزاد نشدند! فمینیسم مدعی آن است که زنان را از قید نگاه مردانه با محوریت جاذبه جنسی آزاد کرده است. اما آیا در هیچ دورهای از تاریخ بشری، زنان مانند امروز اینقدر نگران ظاهر خود بودند؟ از انواع جراحیهای زیبایی گرفته تا انواع آرایشها و نگرانی در مورد اندازه اعضای بدن خود. آیا روز را از صبح تا شب روی صندلی اداری و پشت کامپیوتر گذراندن پیروزی زنان است که باید جشن گرفته شود؟
8. فمینیسم ضدخانواده است. شاید کهنترین نهاد اجتماعی در هر جای دنیا خانواده است، و دشمنی ایدئولوژیهای فمینیستی با آن، در عمل و فلسفه، امری شناخته شده است و بسیاری از فمینیستها در مورد این دشمنی کاملاً صریحند. حاصل تمام «قدرت دادن به زنان» در چند دهه گذشته، جمعیت زیادی از بچههایی شد که با یک والد، معمولاً یک مادر تنها، بایستی بزرگ میشدند. تمام آمارها و تحقیقات دال بر تله فقر در چنین خانوادههای تک والدی است. ولی جرات دارید این را بگویید تا به عنوان دشمن زنان شمرده شوید!
دشمنی فمینیسم با خانواده مانند دشمنی ایدئولوژیهای مختلف با انواع نهادهای سنتی است. فقط در غیاب نهادهای سنتی است که دولت مدرن میتواند یوغ مطلق خود را بر مردم اعمال کند و بنابراین این نهادها باید یا نابود شوند، یا کلاً استحاله شوند تا دیگر چیزی واقعی از آنها به جا نماند. در این میان، نهاد خانواده به عنوان طبیعیترین نهاد اجتماعی بیشترین مقاومت را در مقابل ایدئولوژیها داشت، و فقط موج فمینیستی توانست تا حد زیادی ریشههای آن را بزند.
ادامه
@jenabegav
فمینیسم؛ پروژهای برای قدرت (۴/۴)
✍جواد گوهری
9. فمینیسم خواهان مهندسی اجتماعی از بالا و از سوی دولتهاست. اگر مرد و زن و خانواده و کودک، در طول تاریخ و فرهنگ بشری، معانی و کاربردهایی کسب کردند، حال «انسان طراز نوین» باید اینها را دور افکنَد، آن هم نه به صورت خودجوش اجتماعی، بلکه با استفاده از قوه قهریه دولت یا با استفاده از رسانههای حاکم. خانواده باید نابود شود و واقعیت باید تغییر کند! اکنون در مواجهه با تمام مشکلات ناشی از نابودی خانواده راهکار فمینیسم چیست؟ دولت! دولت است که باید نقش والدین و تربیت و بزرگ کردن بچهها را به عهده بگیرد، و دولت است که باید به زنان بدون همراه کمک کند تا بچهشان را بزرگ کنند. بدون گارانتی دولت برای کمک به مادران تنها، مسلماْ خیلی از زنان در ایجاد ارتباطات با مردان احتیاط بیشتری میکردند. یعنی اینجا کمک دولتها از جیب مردم به مردان و زنان مسئولیتناپذیر میرود.
10. فمینیسم با واقعیات دشمن است. از تساوی حقوق که بگذریم، ادعای تساوی مرد و زن (یا مردان و زنان)، و این ادعای رایج فمینیستها که جنسیت امری از جنس ساختار اجتماعی، و نه روانی، بیولوژیکی و طبیعی است، ادعاهایی آشکارا نادرست و عجیب و غریب است. مرد و زن از درونیترین ساختارهای ژنتیک گرفته (کروموزومها) تا مراحل رشد و هورمونها متفاوتند، تفاوتی که در دنیای انسانها همان قدر صادق است که در مورد هر پستاندار دیگری. اگر شهادت تاریخ و جوامع مختلف را بپذيريم، این تفاوتهای بیولوژیک در زن و مرد موجب بروز تمایلات و احساسات متفاوتی میشود. اینکه مردانی وجود دارند که بعضی گرایشات زنانه دارند یا برعکس، از این واقعیت نمیکاهد، کمااینکه در تفاوت فیزیک ظاهری مرد و زن نیز ممکن است درجات مختلفی باشد. اما فمینیسم تفاوتها را انکار میکند، و یا آن را ساختارهای تصنعی اجتماعی میداند که فقط و صرفاً به خاطر تفاوت قدرت فیزیکی مرد و زن حاصل شدهاند. بین گفتن این که «نباید بین زن و مرد از لحاظ حقوقی و قانونی فرق گذاشت» و گفتن اینکه «تفاوتهایی که بین مردان و زنان وجود دارد فقط و فقط حاصل ساختارهای تصنعی اجتماعی است، و باید با مهندسی اجتماعی مطلوب آنها را از بین برد» تفاوت از زمین تا آسمان است. روزگاری مارگارت مید ، از سردمداران فمینیسم، با دروغهایش در مورد بومیان جزایری در اقیانوس آرام این دروغ بزرگ را در فرهنگ آمریکا جا انداخت. تقریباً همزمان، روانشناس معروف دکتر جان مانی، در یکی از بهترین بیمارستانهای دانشگاهی آمریکا یعنی دانشگاه جان هاپکینز داشت با دو برادر دوقلو آزمایش تغییر جنسیتی انجام میداد که همین نکته را اثبات کند، و چون آزمایشات خلاف انتظاراتش پیش رفت، در مورد آنان دروغ گفت و دست آخر موجب خودکشی یک برادر و مرگ برادر دیگر بر اثر ضایعات روانی شد!
11. و نکته آخر آنکه فمینیسم خواهینخواهی و مانند هر «ایسم» دیگر در انتها به ضد خود خواهد انجامید. وقتی جنسیت یک ساختار صرفاً اجتماعی شد، حالا دیگر میتوان مرد بود و ادعای زنانگی کرد، و در مسابقات زنان نیز شرکت کرد و قهرمان شد! همان طور که هر ادعای یک زن علیه یک مرد به خودی خود دلیل است و همیشه آن مرد است که در معرض اتهام شوونیسم است، به همان دلیل هم ادعای یک ترانسجندر تفوق دارد بر ادعای هر زن، و اگر زنی نخواست با دیوانگی جدید کنار بیاید، اگر نخواست در فضای زنانه جلوی مردی که ادعا میکند زن است و به او زل زده است لخت شود، آن زن است که لابد دچار تعصبات اجتماعی است!
پینوشت۱: چون طبق معمول، اینجانب (نویسندهی این مقاله) بناست محکوم به مردسالار بودن و صفات مشابه شود، اجازه دهید این را بگویم: کسانی که مرا میشناسند میدانند که اینجانب در عمرم هیچ گونه احساس یا رفتار سالارانه نداشتهام: نه نسبت به خواهران کوچکترم، یا همسرم، یا دانشآموزانم، یا زیردستانم در کار... هیچگاه بابت نوع پوشش به هیچ زنی تذکر ندادهام (و اصولاً خیلی هم از پوشش چادر و مانتو خوشم نمیآید)، همسرم و خواهران و دخترانم هم بیرون از خانه کار میکنند...
پینوشت۲: اینجانب هیچ گونه تمایل و تشابه فکری و عقیدتی با ایدئولوژی فعلی حاکم در ایران ندارم! والسلام!
(مقاله فوق در شماره چهارم فصلنامه مالکیت و بازار آمده که آن را از اینجا میتوانید دانلود کنید)
@jenabegav
✍جواد گوهری
9. فمینیسم خواهان مهندسی اجتماعی از بالا و از سوی دولتهاست. اگر مرد و زن و خانواده و کودک، در طول تاریخ و فرهنگ بشری، معانی و کاربردهایی کسب کردند، حال «انسان طراز نوین» باید اینها را دور افکنَد، آن هم نه به صورت خودجوش اجتماعی، بلکه با استفاده از قوه قهریه دولت یا با استفاده از رسانههای حاکم. خانواده باید نابود شود و واقعیت باید تغییر کند! اکنون در مواجهه با تمام مشکلات ناشی از نابودی خانواده راهکار فمینیسم چیست؟ دولت! دولت است که باید نقش والدین و تربیت و بزرگ کردن بچهها را به عهده بگیرد، و دولت است که باید به زنان بدون همراه کمک کند تا بچهشان را بزرگ کنند. بدون گارانتی دولت برای کمک به مادران تنها، مسلماْ خیلی از زنان در ایجاد ارتباطات با مردان احتیاط بیشتری میکردند. یعنی اینجا کمک دولتها از جیب مردم به مردان و زنان مسئولیتناپذیر میرود.
10. فمینیسم با واقعیات دشمن است. از تساوی حقوق که بگذریم، ادعای تساوی مرد و زن (یا مردان و زنان)، و این ادعای رایج فمینیستها که جنسیت امری از جنس ساختار اجتماعی، و نه روانی، بیولوژیکی و طبیعی است، ادعاهایی آشکارا نادرست و عجیب و غریب است. مرد و زن از درونیترین ساختارهای ژنتیک گرفته (کروموزومها) تا مراحل رشد و هورمونها متفاوتند، تفاوتی که در دنیای انسانها همان قدر صادق است که در مورد هر پستاندار دیگری. اگر شهادت تاریخ و جوامع مختلف را بپذيريم، این تفاوتهای بیولوژیک در زن و مرد موجب بروز تمایلات و احساسات متفاوتی میشود. اینکه مردانی وجود دارند که بعضی گرایشات زنانه دارند یا برعکس، از این واقعیت نمیکاهد، کمااینکه در تفاوت فیزیک ظاهری مرد و زن نیز ممکن است درجات مختلفی باشد. اما فمینیسم تفاوتها را انکار میکند، و یا آن را ساختارهای تصنعی اجتماعی میداند که فقط و صرفاً به خاطر تفاوت قدرت فیزیکی مرد و زن حاصل شدهاند. بین گفتن این که «نباید بین زن و مرد از لحاظ حقوقی و قانونی فرق گذاشت» و گفتن اینکه «تفاوتهایی که بین مردان و زنان وجود دارد فقط و فقط حاصل ساختارهای تصنعی اجتماعی است، و باید با مهندسی اجتماعی مطلوب آنها را از بین برد» تفاوت از زمین تا آسمان است. روزگاری مارگارت مید ، از سردمداران فمینیسم، با دروغهایش در مورد بومیان جزایری در اقیانوس آرام این دروغ بزرگ را در فرهنگ آمریکا جا انداخت. تقریباً همزمان، روانشناس معروف دکتر جان مانی، در یکی از بهترین بیمارستانهای دانشگاهی آمریکا یعنی دانشگاه جان هاپکینز داشت با دو برادر دوقلو آزمایش تغییر جنسیتی انجام میداد که همین نکته را اثبات کند، و چون آزمایشات خلاف انتظاراتش پیش رفت، در مورد آنان دروغ گفت و دست آخر موجب خودکشی یک برادر و مرگ برادر دیگر بر اثر ضایعات روانی شد!
11. و نکته آخر آنکه فمینیسم خواهینخواهی و مانند هر «ایسم» دیگر در انتها به ضد خود خواهد انجامید. وقتی جنسیت یک ساختار صرفاً اجتماعی شد، حالا دیگر میتوان مرد بود و ادعای زنانگی کرد، و در مسابقات زنان نیز شرکت کرد و قهرمان شد! همان طور که هر ادعای یک زن علیه یک مرد به خودی خود دلیل است و همیشه آن مرد است که در معرض اتهام شوونیسم است، به همان دلیل هم ادعای یک ترانسجندر تفوق دارد بر ادعای هر زن، و اگر زنی نخواست با دیوانگی جدید کنار بیاید، اگر نخواست در فضای زنانه جلوی مردی که ادعا میکند زن است و به او زل زده است لخت شود، آن زن است که لابد دچار تعصبات اجتماعی است!
پینوشت۱: چون طبق معمول، اینجانب (نویسندهی این مقاله) بناست محکوم به مردسالار بودن و صفات مشابه شود، اجازه دهید این را بگویم: کسانی که مرا میشناسند میدانند که اینجانب در عمرم هیچ گونه احساس یا رفتار سالارانه نداشتهام: نه نسبت به خواهران کوچکترم، یا همسرم، یا دانشآموزانم، یا زیردستانم در کار... هیچگاه بابت نوع پوشش به هیچ زنی تذکر ندادهام (و اصولاً خیلی هم از پوشش چادر و مانتو خوشم نمیآید)، همسرم و خواهران و دخترانم هم بیرون از خانه کار میکنند...
پینوشت۲: اینجانب هیچ گونه تمایل و تشابه فکری و عقیدتی با ایدئولوژی فعلی حاکم در ایران ندارم! والسلام!
(مقاله فوق در شماره چهارم فصلنامه مالکیت و بازار آمده که آن را از اینجا میتوانید دانلود کنید)
@jenabegav
Forwarded from پویش فکری توسعه
🥗 توسعه فردی؛ تغذیه سالم و رعایت قواعد خوردن
@pooyeshfekri
▫️ هر گاه در بین شاخصهای توسعه فردی به شاخص سلامتی میرسیدم و یا به درصد روزهایی که یک فرد در طول عمرش سالم زندگی میکند، بر میخوردم، به یاد مادربزرگ و پدر بزرگم میافتم که تمام عمر خود را سالم و سرحال زندگی کردند و همه بیماریها به طور کاملا گذرا، تنها هفتهای از زیست سالانه آنها را تحت تاثیر قرار میداد و با کمی استراحت به زندگی عادیشان برمیگشتند.
▫️ پدر بزرگم که هیچگاه رنگ تخت بیمارستان را ندیده بود، با سلامتی کامل و با قامتی ایستاده و با عصایی که نزدیک خودش میگذاشت، نماز مغرب را خواند و در بین دو نماز کمی احساس خستگی کرد و برای استراحت سرش را بر دیوار کنارش نهاد و از دنیا رفت. به راستی آنها چگونه زندگی میکردند که بیمارستان را همچون غریبهای ناشناخته تصور میکردند؟
▫️ اخیرا دوست پژوهشگرم (اصلان قودجانی) کتابی را ترجمه کرده و متن آن را جهت انتشار رایگان، برای من ارسال کرد. کتابی که سعی دارد به این سوال ساده پاسخ بدهد؛ چه بخورم؟
▫️ در ابتدای این کتاب نوشته بود، «هر آنچه را که مادربزرگتان غذا نمیدانست، نخورید!» و پس از آن ۶۴ قاعده ساده را به زبانی طنز و زیبا بیان کرده است تا بتواند به این سوال مهم پاسخ دهید که «چه بخوریم؟».
▫️ به نظرم مزیت این کتاب نسبت به کتابهای مشابه این است، که توسط یک روزنامهنگار کنجکاو نوشته شده که در دنیای سرگشتگی خود به دنبال پاسخ روشن و قابل اجرا برای زندگی روزمره خود و خانوادهاش رفته است.
▫️ قلم زیبا و جذاب روزنامه نگاریاش هم کتابی روان ساخته که مرور آن خسته کننده نیست. برخی از قواعد پیشنهادی او را قبلا از زبان مادربزرگم شنیده بودم و همین انگیزه شد تا کتاب را به طور کامل مرور کنم.
▫️ در این روزها که متخصصان تغذیه مدرن هر روز نظریه جدیدی را برای خوردنها و نخوردنها پیشنهاد میدهند و از سوی دیگر متخصصان تغذیه و طب سنتی نیز نظریههای پیچیدهای را برای زیست و خوراک سالم پیشنهاد میکنند، مرور قواعد این کتاب خالی از لطف نیست.
▫️ کتاب «قواعد خوردن؛ راهنمای تغذیه سالم»، نوشته مایکل پولان اولین بار در سال ۲۰۰۹ به چاپ رسیده است. این کتاب با هدف دسترسی رایگان همه مخاطبان فارسی زبان و با حمایت دانشگاه جامع علمی-کاربردی عتیق، کانون انجمن کارفرمایی اصفهان، کانون کارآفرینان برتر اصفهان و شرکت توسعه سلامت بهارنیکان، و توسط اصلان قودجانی ترجمه شده است.
▫️ در ادامه فایل کامل این کتاب را در اختیار همه مخاطبان عزیز پویش فکری توسعه قرار میدهیم. به امید اینکه سهم سلامتی در زندگی همه شما عزیزان بیشتر شود و گامی کوچک در توسعه فردیتان باشد.
📓 دانلود رایگان فایل پی دی اف کتاب «قواعد خوردن»
📚 #کتابخوانی_توسعه
@pooyeshfekri
▫️ هر گاه در بین شاخصهای توسعه فردی به شاخص سلامتی میرسیدم و یا به درصد روزهایی که یک فرد در طول عمرش سالم زندگی میکند، بر میخوردم، به یاد مادربزرگ و پدر بزرگم میافتم که تمام عمر خود را سالم و سرحال زندگی کردند و همه بیماریها به طور کاملا گذرا، تنها هفتهای از زیست سالانه آنها را تحت تاثیر قرار میداد و با کمی استراحت به زندگی عادیشان برمیگشتند.
▫️ پدر بزرگم که هیچگاه رنگ تخت بیمارستان را ندیده بود، با سلامتی کامل و با قامتی ایستاده و با عصایی که نزدیک خودش میگذاشت، نماز مغرب را خواند و در بین دو نماز کمی احساس خستگی کرد و برای استراحت سرش را بر دیوار کنارش نهاد و از دنیا رفت. به راستی آنها چگونه زندگی میکردند که بیمارستان را همچون غریبهای ناشناخته تصور میکردند؟
▫️ اخیرا دوست پژوهشگرم (اصلان قودجانی) کتابی را ترجمه کرده و متن آن را جهت انتشار رایگان، برای من ارسال کرد. کتابی که سعی دارد به این سوال ساده پاسخ بدهد؛ چه بخورم؟
▫️ در ابتدای این کتاب نوشته بود، «هر آنچه را که مادربزرگتان غذا نمیدانست، نخورید!» و پس از آن ۶۴ قاعده ساده را به زبانی طنز و زیبا بیان کرده است تا بتواند به این سوال مهم پاسخ دهید که «چه بخوریم؟».
▫️ به نظرم مزیت این کتاب نسبت به کتابهای مشابه این است، که توسط یک روزنامهنگار کنجکاو نوشته شده که در دنیای سرگشتگی خود به دنبال پاسخ روشن و قابل اجرا برای زندگی روزمره خود و خانوادهاش رفته است.
▫️ قلم زیبا و جذاب روزنامه نگاریاش هم کتابی روان ساخته که مرور آن خسته کننده نیست. برخی از قواعد پیشنهادی او را قبلا از زبان مادربزرگم شنیده بودم و همین انگیزه شد تا کتاب را به طور کامل مرور کنم.
▫️ در این روزها که متخصصان تغذیه مدرن هر روز نظریه جدیدی را برای خوردنها و نخوردنها پیشنهاد میدهند و از سوی دیگر متخصصان تغذیه و طب سنتی نیز نظریههای پیچیدهای را برای زیست و خوراک سالم پیشنهاد میکنند، مرور قواعد این کتاب خالی از لطف نیست.
▫️ کتاب «قواعد خوردن؛ راهنمای تغذیه سالم»، نوشته مایکل پولان اولین بار در سال ۲۰۰۹ به چاپ رسیده است. این کتاب با هدف دسترسی رایگان همه مخاطبان فارسی زبان و با حمایت دانشگاه جامع علمی-کاربردی عتیق، کانون انجمن کارفرمایی اصفهان، کانون کارآفرینان برتر اصفهان و شرکت توسعه سلامت بهارنیکان، و توسط اصلان قودجانی ترجمه شده است.
▫️ در ادامه فایل کامل این کتاب را در اختیار همه مخاطبان عزیز پویش فکری توسعه قرار میدهیم. به امید اینکه سهم سلامتی در زندگی همه شما عزیزان بیشتر شود و گامی کوچک در توسعه فردیتان باشد.
📓 دانلود رایگان فایل پی دی اف کتاب «قواعد خوردن»
📚 #کتابخوانی_توسعه
Forwarded from دغلکاری نخبگان کانال اصغر حکمتیار
حاجاحمدآقا، از جماران تا قبرستان!
بعد از پبروزی انقلاب شکوهمند ۵۷ اموال و داراییهای علی خسروشاهی مالک نیکوکار کارخانه مینو همگی مصادره شدند. در کیفرخواست مصادره اموال او آمدهاست: «تغییر ذائقه مردم و ترویج فرهنگ آرایشی غرب از طریق تولید پفک، شیر خشک و لوازم آرایشی-بهداشتی».
بنیانگذار جمهوری و خاندانش پانزدههزار متر خانه و باغ خسروشاهی که از باغهای مشهور، زیبا و بزرگ جماران بوده است را در تملک گرفتند. در آن مکان پناهگاه و بیمارستان مجهزی هم برای استفاده شخصی ایشان تاسیس شد. باغ هم به اندرونی تخصیص یافت. البته دیدارهای عمومی ایشان در حسینیه کوچک جنب باغ صورت میگرفت و وانمود میشد محل زندگی ایشان هم همان ساختمان است. حسینیه عمداً محقر نگاهداری میشد. داخل باغ و منزل فقط پسرشان اجازه عکسبرداری داشتند و عکسهایی از بنیانگذار با آفتابه و سماور برقی ( وانمود شده بود نفتی لست) برداشتند. این عکسها وسعت باغ و محل سکونت را نشان نمیداد. حاج احمدآقا بیاندازه به قدسی نشان دادن پدر حساسیت داشتند. اندک فیلمهای «خصوصی» از دعا و نماز هم توسط ایشان کارگردانی میشد. اگر دولت رفسنجانی در برابر خواستههای حاج احمدآقا کمی مقاومت نمیکرد، اندازه و مخارج مقبره دو میلیارد دلاری پدر حتی بیشتر هم میشد. در ضمن بیت بنیانگذار انقلاب هنوز ۷ هزار مترمربع از این باغ غصبی را در اختیار دارد، تحت عنوان «مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی».
اطلاعات موثقی از سابقه تحصیل حاجاحمد در دسترس نیست، ولی مسلماً سواد خواندن و نوشتن داشتند، و نوشتن بخش زیادی از مکاتبات و وصایای پدر پیر و کمحوصلهشان به عهده ایشان بود، هرچند به رغم عمامه داشتن سواد حوزوی نداشتند و خاطرات زمان جوانی (برخورد حوزه سنتی با عقاید و شخصیت و اخلاق پدر) باعث شده بود نظیر پدر خود از حوزه کینه داشته باشند. حاج احمد و ریشهری نقش اصلی در ماجرای شریعتمداری و منتظری داشتند، با آن امید که مقام رهبری به احمدآقا و یا مشکینی (پدرزن ریشهری) برسد. ولی فوت سریع بنیانگذار فرصت اجرای کامل برنامه را گرفت و آخوندهای رتبه بالای نظام هم از هردو این شخصیتها (احمد خمینی و ریشهری) دل خوشی نداشتند و آنها را کنار زدند.
رابطه حاجاحمد با گروههای چپی نظیر مجاهدین رابطه پرسابقهای بود و ایشان به عقاید مارکسیستی دلبستگی داشت. هرچند بعدا در اعدام های دسته جمعی این گروه ها نقش مهمی داشتند (مشابه رفتار ایشان با صادق قطب زاده ). این شد که بیت حضرت امام بخشی از چپیهای تندرو به حساب میآمدند که ابتدا «خط امامی» و سپس «اصلاحطلب» نامیده شدند. بخشی از اینها هم در سالهای بعد با اخذ مدارک دانشگاهی به تکنوکرات تبدیل شدند. امید بسیاری از دانشگاهیان مذهبی برای برقراری آزادی به این گروه است (هنوز!)، هرچند که بحث اموال مصادرهای ، مشروعیت نظام و مفهوم آزادی در این گروهها معمولاً مطرح نمیشود و به جای آن واژههایی نظیر «راهبرد»، «ارزشها»، «انقلاب مردمی» و از این موارد مبهم استفاده میشود و از «امام زدایی» گله می شود.
در مورد فوت حاج احمدآقا دو نظریه وجود دارد. نقل مشهور قتل ایشان توسط وزارت اطلاعات است بعد از آنکه مزاحم شناخته شد. لطیفهای در آن سالها میگفت که تنها معجزه مرقد امام درمان شدن لال بودن احمد آقا بوده. نقل دیگری از اعتیاد و مصرف بیش از حد دارو میگوید.
هرچه هست احمد خمینی شخصیتی کوچک و ناشناخته بود که به واسطه پدر قدرت و نقش خارقالعادهای در تاریخ ایران پیدا کرد.
بعد از پبروزی انقلاب شکوهمند ۵۷ اموال و داراییهای علی خسروشاهی مالک نیکوکار کارخانه مینو همگی مصادره شدند. در کیفرخواست مصادره اموال او آمدهاست: «تغییر ذائقه مردم و ترویج فرهنگ آرایشی غرب از طریق تولید پفک، شیر خشک و لوازم آرایشی-بهداشتی».
بنیانگذار جمهوری و خاندانش پانزدههزار متر خانه و باغ خسروشاهی که از باغهای مشهور، زیبا و بزرگ جماران بوده است را در تملک گرفتند. در آن مکان پناهگاه و بیمارستان مجهزی هم برای استفاده شخصی ایشان تاسیس شد. باغ هم به اندرونی تخصیص یافت. البته دیدارهای عمومی ایشان در حسینیه کوچک جنب باغ صورت میگرفت و وانمود میشد محل زندگی ایشان هم همان ساختمان است. حسینیه عمداً محقر نگاهداری میشد. داخل باغ و منزل فقط پسرشان اجازه عکسبرداری داشتند و عکسهایی از بنیانگذار با آفتابه و سماور برقی ( وانمود شده بود نفتی لست) برداشتند. این عکسها وسعت باغ و محل سکونت را نشان نمیداد. حاج احمدآقا بیاندازه به قدسی نشان دادن پدر حساسیت داشتند. اندک فیلمهای «خصوصی» از دعا و نماز هم توسط ایشان کارگردانی میشد. اگر دولت رفسنجانی در برابر خواستههای حاج احمدآقا کمی مقاومت نمیکرد، اندازه و مخارج مقبره دو میلیارد دلاری پدر حتی بیشتر هم میشد. در ضمن بیت بنیانگذار انقلاب هنوز ۷ هزار مترمربع از این باغ غصبی را در اختیار دارد، تحت عنوان «مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی».
اطلاعات موثقی از سابقه تحصیل حاجاحمد در دسترس نیست، ولی مسلماً سواد خواندن و نوشتن داشتند، و نوشتن بخش زیادی از مکاتبات و وصایای پدر پیر و کمحوصلهشان به عهده ایشان بود، هرچند به رغم عمامه داشتن سواد حوزوی نداشتند و خاطرات زمان جوانی (برخورد حوزه سنتی با عقاید و شخصیت و اخلاق پدر) باعث شده بود نظیر پدر خود از حوزه کینه داشته باشند. حاج احمد و ریشهری نقش اصلی در ماجرای شریعتمداری و منتظری داشتند، با آن امید که مقام رهبری به احمدآقا و یا مشکینی (پدرزن ریشهری) برسد. ولی فوت سریع بنیانگذار فرصت اجرای کامل برنامه را گرفت و آخوندهای رتبه بالای نظام هم از هردو این شخصیتها (احمد خمینی و ریشهری) دل خوشی نداشتند و آنها را کنار زدند.
رابطه حاجاحمد با گروههای چپی نظیر مجاهدین رابطه پرسابقهای بود و ایشان به عقاید مارکسیستی دلبستگی داشت. هرچند بعدا در اعدام های دسته جمعی این گروه ها نقش مهمی داشتند (مشابه رفتار ایشان با صادق قطب زاده ). این شد که بیت حضرت امام بخشی از چپیهای تندرو به حساب میآمدند که ابتدا «خط امامی» و سپس «اصلاحطلب» نامیده شدند. بخشی از اینها هم در سالهای بعد با اخذ مدارک دانشگاهی به تکنوکرات تبدیل شدند. امید بسیاری از دانشگاهیان مذهبی برای برقراری آزادی به این گروه است (هنوز!)، هرچند که بحث اموال مصادرهای ، مشروعیت نظام و مفهوم آزادی در این گروهها معمولاً مطرح نمیشود و به جای آن واژههایی نظیر «راهبرد»، «ارزشها»، «انقلاب مردمی» و از این موارد مبهم استفاده میشود و از «امام زدایی» گله می شود.
در مورد فوت حاج احمدآقا دو نظریه وجود دارد. نقل مشهور قتل ایشان توسط وزارت اطلاعات است بعد از آنکه مزاحم شناخته شد. لطیفهای در آن سالها میگفت که تنها معجزه مرقد امام درمان شدن لال بودن احمد آقا بوده. نقل دیگری از اعتیاد و مصرف بیش از حد دارو میگوید.
هرچه هست احمد خمینی شخصیتی کوچک و ناشناخته بود که به واسطه پدر قدرت و نقش خارقالعادهای در تاریخ ایران پیدا کرد.
جناب گاو
درس گرفتن از تاریخ یک دروغ بزرگ که به ما یاد داده شد این است که "ما از تاریخ میآموزیم". در حالیکه واقعیت آن است که انسانها اکثراً تاریخ را بر اساس ذهنیت خودشان تفسیر میکنند، و خیلی اوقات وقتی وقایع تاریخی به ذهنیتشان نخورد، تاریخ را تحریف میکنند، در…
YouTube
تاملی بر فتح ایران به دست اعراب مسلمان. بخش دوم، دکتر خداداد رضاخانی
فتح ایران به دست اعراب مسلمان و تاریخ نگاری مدرن
کیانوش توکلی :خلاصه ای از این سخنرانی را در اینجا می نویسم و قضاوت را بعهده دوستان صاحب نظر وا می گذارم :دکتر خداداد رضا خانی تاریخ دان است و در امریکا درس خوانده و اکنون استاد دانشگاه برلین است . اثار او…
کیانوش توکلی :خلاصه ای از این سخنرانی را در اینجا می نویسم و قضاوت را بعهده دوستان صاحب نظر وا می گذارم :دکتر خداداد رضا خانی تاریخ دان است و در امریکا درس خوانده و اکنون استاد دانشگاه برلین است . اثار او…