Telegram Web Link
جناب گاو
عقل طالب هم بر عقل (نداشته‌ی) ج.ا. چربید! در مسابقه‌ی بی‌عقلی و بلاهت کامل در روابط خارجی، جام قهرمانی ملت‌ها و مقام‌های دوم و سوم تا دهم مال خودمان است، یازدهمی مال کره‌ی شمالی! @jenabegav
وقتی می‌گویم مقام اول تا دهم مال حکومت خودمان است، بیهوده نمی‌گویم!

نه تنها کردهای عراق که زمانی متحدین ایران بودند را دشمن کردند، حالا دارند کل دولت عراق را از خودشان منزجر می‌کنند. برای چه؟ فقط برای آنکه یک خوراک تبلیغاتی خیلی زودگذر برای طرفداران‌شان مهیا کنند که یک وقت در خودارضایی ذهنی هرروزه‌‌ی آنها خللی ایجاد نشود.

@jenabegav
جناب گاو
نسب شاهانه! حسن محمودی امپراطوران ژاپن تا به امروز خود را از نسل الهه خورشید می‌دانسته‌اند. (نقل است که افسری آمریکایی، بعد از تصرف ژاپن در جنگ جهانی، عاشق شاهزاده‌خانمی ژاپنی شد. جواب گرفت که: او خود را از نسل الهه خورشید و شما خود را از نسل میمون می‌دانی!…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نهاد پادشاهی دانمارک با بیش از ۱۰۰۰ سال سابقه دومین نهاد پادشاهی در دنیا از لحاظ قدمت است (بعد از ژاپن).

ملکه مارگارت دانمارک (که ۸۳ سال سن دارد) اخیراً بعد از ۵۲ سال پادشاهی استعفا داد و دیروز فرزندش فردریک دهم پادشاه شد.

در این ویدیو نخست وزیر دانمارک به همراهی شهروندان دانمارکی، در مراسمی منسک‌وار، به سه گوشه جهان رو کرده، ندا می‌دهد "عمر پادشاه فردریک دهم دراز باد!"

@jenabegav
خاویر میلی، طرفدار کاپیتالیسم، مخالف چپ، و رئیس‌جمهور جدید آرژانتین در هواپیما در سفر به داووس سوئیس!

منتها ایشان از هواپیمای مخصوص استفاده نکرده و از یک شرکت هواپیمایی معمولی بلیت خریده و سوار شده، که یعنی کلی صرفه‌جویی (در حد میلیون دلار) برای آرژانتین!

شعار این کارها را چپی‌ها و برادران ارزشی و بقیه پوپولیست‌ها می‌دهند، و اجرایش را این آزادیخواه طرفدار سرمایه‌داری انجام می‌دهد.

چه دنیای عجیبی!

@jenabegav
جناب گاو
وقتی می‌گویم مقام اول تا دهم مال حکومت خودمان است، بیهوده نمی‌گویم! نه تنها کردهای عراق که زمانی متحدین ایران بودند را دشمن کردند، حالا دارند کل دولت عراق را از خودشان منزجر می‌کنند. برای چه؟ فقط برای آنکه یک خوراک تبلیغاتی خیلی زودگذر برای طرفداران‌شان مهیا…
در واکنش به خبر حمله‌ی ایران به اربیل، دقیقاً همان کسانی که با عملیات ۷ اکتبر حماس به اسرائیل (طوفان الاقصی) شاد شدند و رقصیدند، باز هم الان شاد شده‌اند و دارند کُرکُری می‌خوانند! احمق‌ها هیچ وقت درس نمی‌گیرند! ۸۰سالشان هم که شود، به عرصه‌ی روابط بین‌الملل دیدگاه یک بچه قلدر مدرسه‌ای را دارند!

ابلهان همیشه در صحنه!

@jenabegav
جناب گاو
در واکنش به خبر حمله‌ی ایران به اربیل، دقیقاً همان کسانی که با عملیات ۷ اکتبر حماس به اسرائیل (طوفان الاقصی) شاد شدند و رقصیدند، باز هم الان شاد شده‌اند و دارند کُرکُری می‌خوانند! احمق‌ها هیچ وقت درس نمی‌گیرند! ۸۰سالشان هم که شود، به عرصه‌ی روابط بین‌الملل…
ما هم روزگار نوجوانی دائم گوش‌مان به رادیو بود و چشم‌مان به تلویزیون، که مارش نظامی پخش کند و یک خبر پیروزی دیگر در جبهه‌های حق علیه باطل بدهد: "توجه فرمایید، توجه فرمایید، دیشب در عملیات......" پیروزی بعد از پیروزی می‌آمد تا آخر کار مشخص شد همه‌اش توهمات بوده؛ جنگ را در حالیکه هنوز مقدار نسبتاً درخوری از خاک ایران دست عراق بود باختیم و جام زهر بود که نوشیده شد.

ما از آن حال هوای بچگی گذر کردیم، ولی آن حال و هوا هنوز از کله‌ی بی‌مغز خیلی‌ها گذر نکرده است.

ایدئولوژی مانند مشروبات الکلی یا مواد مخدر است! وقتی شاه‌اسماعیل اول در جنگ با عثمانی در جنگ چالدران اولین و آخرین شکست سختش را خورد و یکباره متوجه شد که شخصیت شکست‌ناپذیری نیست که مریدانش باور داشتند، چنان سرخورده شد که بیش از پیش به مصرف شراب و مستی روی آورد. اما امروزه با هر شکست، زمامداران ما و طرفداران‌شان هر چه بیشتر در توهمات ایدئولوژیک فرو می‌روند.

@jenabegav
انقلاب همیشه موجد جنگ بوده است. تثبیت و حتی بقای رژیم برآمده از آن نیازمند یک رخداد بزرگ و دلهره‌آور است تا بسیج سیاسی حول رژیم جدید را تقویت کند و همزمان وعده و وعیدهای آرمان‌گرایانه انقلاب را از خاطر ببرد. ایضاً طبقه‌ای جدید و وفادار ایجاد کند. انقلاب چون در ذات خود ستیزه‌جوست، و میل به صادر کردن ایدئولوژی دارد، تنش‌ها را بشکل کنترل نشده‌ای افزایش می‌دهد. چرا که با حاکم شدن فرهنگ و جو انقلابی، سازش و حل مسالمت‌آمیز وقایع داخلی و خارجی نوعی خیانت یا پشت کردن به انقلاب محسوب می‌شود؛ چه از سوی سران و چه از طرف توده. بنابراین در یک فرهنگ انقلابی آنچه اصل است «لاف» در راستای ایدئولوژی انقلاب است. چرا که هیچ شکستی در کار نیست. انقلاب هیچگاه شکست نمی‌خورد، آرمان‌های انقلابی قابل راستی‌آزمایی نیستند، دشمنان هیچگاه به دوست بدل نمی‌شوند. هر چه هست و نیست را باید در «انقلاب» و تفسیر رسمی از آن جستجو کرد و لاغیر. اگر جنگی رخ دهد معنایی جز این ندارد که انقلاب به یک جنگ یا بحران تازه نیاز مبرم دارد.

https://www.tg-me.com/jenabegav/1408
اینها کودکانی‌اند که در حمله‌ی پاکستان به ایران کشته شدند. همان‌ها که "اتباع ایران نیستند". می‌دانی چرا؟ چون شناسنامه‌ی ایرانی ندارند. احتمالا اتباع هیچ جا نیستند! ممکن است جد اندر جد داخل مرزهای ایران زندگی کرده باشند، ممکن است تازه آمده باشند! کسی نمی‌داند! مسؤولین هم نمی‌دانند‌. شاید خودشان هم ندانند! اینها از دهات دورافتاده بلوچستان‌اند، که خیلی‌شان شناسنامه ندارند، حتی اگر جد اندر جد در مرزهای ایران امروز زندگی کرده باشند.

اینها همان‌هایند که چون "اتباع غیرایرانی"اند، خبر مرگ‌شان یک "خدا را شکر" از برنامه تلویزیون ج.ا. به همراه دارد، همان نظام و همان تلویزیونی که همیشه به دنبال حقوق پایمال شده کودکان فلسطینی و سیاه‌پوستان آمریکایی است!

اینها همان‌هایی‌اند که مرکزنشین ایرانی نمی‌خواهد خیلی درباره‌شان فکر کند. آنها فقط برای اظهار تاسف‌های هرچند وقت یکبار خوبند! یا برای وقتی که مرکزنشین‌مان بخواهد "کار خیریه" کند تا احساس خوبی داشته باشد. اما به آن مرکزنشین بگو که اجازه بده آنان خودشان تصمیمات مربوط به خودشان را بگیرند، تا برایت نطق غرایی کند در مورد لزوم دولت قوی متمرکز، نبود فرهنگ مناسب....

@jenabegav
الان چند دهه است که این معضل نداشتن شناسنامه وجود دارد. کلا اگر بخواهند به همه‌شان یکبار و برای همیشه شناسنامه بدهند، تعدادشان از ده‌هزار نفر بیشتر نشود! فرض کنید در این‌میان پنج‌هزار نفر هم‌که اصلاً ایرانی نیستند جزو ایران شدند! فاجعه اتفاق می‌افتد؟ ولی نه! یکوقت خدای نکرده خون پاک ایرانی با حضور تعدادی از خون ناپاک آلوده شود!

@jenabegav
مردمی که در هیچ آماری نیستند، حتی در آمار gdp
@jenabegav
Forwarded from جناب گاو
شنیدم اُشتری گم شد، ز کُردی در بیابانی!
بسی اشتر بجُست از هر سوی کُردِ بیابانی

چو اشتر را ندید از غم، بخُفت اندر کنار ره!
دلش از حسرتِ اشتر، میان صد پریشانی

در آخر چون درآمد شب، بجَست از خواب و دل پر غم؛
برآمد گویِ مه تابان، ز روی چرخِ چوگانی

به نورِ مه بدید اشتر، میان راه اِستاده،
ز شادی آمدش گریه، به سان ابر نیسانی.

رخ اندر ماهِ روشن کرد و گفتا چون دهم شرحت!
که هم خوبی و نیکویی، و هم زیبا و تابانی

خداوندا! در این منزل، برافروز از کرم نوری!
که تا گم کرده خود را، بیابد #عقل_انسانی

#دیوان_شمس
#مولوی
"و سوگند به زمان،
همانا انسان در زیان است....."

تا سه ماه در کانال چیزی نخواهم نوشت، و فقط ممکن است مطالب دیگران را به اشتراک بگذارم.
@jenabegav
ماله
حسن محمودی

«ماله‌کشان انقلاب از ماله‌کشان نظام بسیار بدترند!»
شاید جمله بالا تمام عقل سنت‌گرایی را خلاصه کند!

ماله‌کشان نظام یعنی توجیه‌کنندگان اقدامات نظام یا پشتیبانان آن. هرچند میزان حماقت سوسیالیستی- ناسیونالیستی-عاریایی-عرزشی نظام روند فزاینده‌ای دارد و جای دفاع نمی‌گذارد، ولی طیف زیادی از طرفداران نظام ممکن است دلایل نیمه‌موجهی داشته باشند: مثلا ثبات سیاسی و امنیت و ترس از اشرار داخلی و خارجی، بعلاوه نفرت و ترس از ایدئولوژیست‌های جدیدی مثل فمینیست‌ها و قوم‌گراها و لیبرال‌های فرهنگی. تغییر حکومت و نظام در بهترین شرایط هم اضطراب‌آور است. لذا اکراه از چنین فتنه‌ای کاملا طبیعی است، هرچند که کارد به استخوان رسیده باشد. کاملا قابل تصور است که بخشی از طرفداران حکومت اگر سال ۵۷ بودند انقلابی نبودند و شاید آن زمان حتی طرفدار حکومت موجود بودند. یعنی جزو دیوانگان نابودگر نیستند، هرچند مانند اکثر ملت دنبال حزب باد و‌ مجیزگوی روسا هستند.

اما ماله‌کشان انقلاب، یعنی تمام آنهایی که اصل انقلاب ۵۷ را بعد از نیم قرن توجیه می‌کنند، حسابشان فرق می‌کند. اینها واقعا مفسد و ‌خطرناک‌اند. تعداد این نفهم‌ها متاسفانه کم نیست. فقط تعداد معدود افرادی از آن نسل نحس توبه کرده‌اند. تمام کسانی که صحبت از «بیراهه رفتن انقلاب» یا «دزدیده شدن انقلاب» یا «ارزش‌های انقلاب» می‌کنند از این گروهند. آنها می‌گویند که اگر انقلاب فلان طور پیش می‌رفت و فلان گروه بهمان نمی‌شد، اگر شاپور بختیار حمایت می‌شد و از این نوع اراجیف!

دانشگاهی‌ها، روشنفکران چپی، ملی‌گراها و مصدقی‌ها از شمار این‌ها هستند. همینجور چپی‌های اسلامیست یا اصلاح‌طلب که دستشان از سفره انقلاب قطع شده. (جالب است که تعداد اندکی آدم مذهبی سنتی هستند که از نظام فعلی جدا، و در عین حال طرفدار انقلاب باشند.) می‌ماند خیلی از اداری‌ها و تکنوکرات‌های برنامه‌ریز که طبعا نمی‌توانند خود را از ایده «پیشرفت» جدا کنند.

یک طرفدار نظام می‌تواند بازیگری عقلایی باشد که بر اساس ترس یا منافع خودخواهانه شخصی از وضعیت فعلی حمایت می‌کند. تغییر قطعی جهت وزش باد او را تغییر خواهد داد. اما طرفدار کلیت انقلاب ۵۷ (ولو به صورت مشروط) آنهم بعد از نیم قرن، موجودی غیرعقلایی و خطرناک است، ولو پرچم ایدئولوژی نوینی را بلند کرده باشد (مثلا «چپ نو») و مجددا شعار آزادی سر دهد و مخالف نظام هم باشد.

سخنی خطاب به آنها که مثلا می‌گویند اگر شاپور بختیار (شخصی که حتی متحدینش او را ایده‌آلیست بی‌عرضه و خیالاتی می‌دانستند) را حمایت می‌کردیم فلان و بهمان. یا هرکسی که بخواهد انقلاب ایران را رنگ کند و بفروشد:
آقایان! هنوز هیچ نفهمیده‌اید! تاریخ اتومبیل نیست که فرمان آن دست شما یا هر خر دیگر باشد. هر بذری کاشته شد برداشت می‌شود. نمی‌توان بذر دروغ و حرص و خودپرستی و نحوست را کاشت بعد با «اصلاحات توسعه‌طلبانه»‌ی فلان بوروکرات نادان متوهم چیز دیگری از باغ برداشت کرد. هر اصلاح‌گری که نمی‌خواهد سراغ ریشه خباثت یعنی همان کشتار و چپاول و ادعا‌ها و بادهای ۵۷ برود ، خودش را سرکار گذاشته. انقلاب ایران از اول تا آخر یک نحوست و شر مطلق شیطانی و نتیجه فقدان مطلق رجال چیزفهم بود.

اما این نتیجه‌گیری متاسفانه ما را در کنار پهلوی‌پرست‌های جاهل قرار می‌دهد. ما ایرادات متعدد پهلوی‌ها را گفته‌ایم، ضمن آنکه به خدمات آنها هم اشاره کرده‌ایم. ضدانقلاب بودن یک سنت‌گرا به خاطر دشمنی با دجال‌های انقلابی است، و نه تایید کامل پهلوی‌ها. در حقیقت ما رد فتنه رادیکال‌ها و ایده‌فروش‌ها را به انقلاب مشروطه هم رساندیم. این جاست که یک سنت‌گرا در اقلیت قرار می‌گیرد (حداقل در بین دانشگاهی‌ها). چرا که اکثر ملت فکر می‌کنند آزادی یک واژه ایدئولوژیک است که اختصاص به گروه آنها دارد. هرکه شعار آزادی سر داد آزادیخواه لقب می‌گیرد و طرفداران نظم سنتی و حرکت تدریجی هم می‌شوند مستبد.

مثلا به ادعای زیر دقت کنید:
[فردی که فریاد می‌زند «کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره» به دنبال آزادی نیست، بلکه به دنبال اربابی با شمایل و ظاهری متفاوت است. اربابی که چند دهه پیش آن را پس زده و حالا دلش برایش تنگ شده است. گذار از «ارباب‌خواهی» به «آزادی‌خواهی» راهی بسیار سخت و طولانی است که خاورمیانه با آن فرسنگ‌ها فاصله دارد.]

به خاطر جناب مدعی و گوینده جملات فوق نمی‌رسد که شاید عوام مفهوم آزادی را از او‌ بهتر بفهمند. مدعی ساده ما در دنیای خیالی زندگی می‌کند که در آن سلسله‌مراتب یا ارباب وجود ندارد. در حالیکه عوام فهمیده‌اند که نهاد سنتی سلطنت با آزادی معقول منافاتی ندارد و معمولا سدی است در راه دزدان رنگارنگ. اکثر ایده‌فروش‌ها نمی‌فهمند که آزادی پوپولیستی (یا هرجور ایده‌آلیسم) و اختناق دو روی یک سکه‌اند. یک شاه سنتی دشمن هردو و نگهبان ملت است و تاریخ جهان هم این را ثابت کرده.
@jenabegav
Forwarded from LiberTorch (Räihan)
با این شیوهٔ مالیات‌گیری [قاجارها] به بازرگانان در ایران از هر طبقه دیگر کمتر ستم می‌شود... «سوداگران» یا بازرگانان ویژه که دسته‌ای مشخص هستند هرگز جز عوارض گمرکی که به نسبت بسیار اندک و نزدیک یک دهم واردات است، چیزی به حکومت نمی‌پردازند و چون به هیچ‌گونه زور دیگر دچار نیستند داراترین بخش جامعهٔ ایرانند.

_سفرنامه جیمز جاستین موریه، پوشینه نخست، ص ۲۶۸
چالشی که ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم یا نژادگرایی ایرانی با آن مواجه شده پیشرفت و اعتبار چشمگیر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است. ممالکی که از ترشحات روشنفکری و انقلاب‌های ادواری در امان ماندند، امروزه ثبات و رواداری بیشتری از خود نشان می‌دهند. ‌ناسیونالیسم مضحک و تا حد زیادی متوهمانهٔ ایرانی از زمان پدران بنیانگذار خود یعنی آخوندوف و میرزا آقاخان کرمانی و تقی‌زاده و امثالهم تماماً ضدعرب است و سعی می‌کرد با نامیدن دین اسلام بعنوان مرامی سامی و صرفاً متعلق به اعراب، ایران و تاریخ و فرهنگش را از آنها کاملاً جدا کند. در حقیقت می‌گفتند ما نسبتی با سوسمارخورها نداریم و طاووس علیین هستیم! فارغ از این مهملات روشنفکری، باید سیاههٔ تنفرات کلامی آنها را برای مردم بازگو کرد تا عمق خباثت آنها آشکار شود که این «بی‌قدرتان» تا چه حد وحشی بودند و اگر به داغ و درفش دست می‌یافتند چه خون‌ها که به پا نمی‌کردند! حالا از ارتجاع عربی و عرب سوسماخور که اولی زادهٔ اسلامیسم ایرانی و دومی زادهٔ ملی‌گرایی ایرانی است تنها یک چیز باقی مانده: وضع واقعاً موجود مملکت آریایی-اسلامی بدون روتوش!

#تلنگر
Forwarded from Mohammad Aleph
سربازان شوروی در جریان حمله ارتش سرخ شوروی به لهستان در سال ۱۹۳۹ متوجه شدند که بر خلاف پروپاگاندای حزب کمونیست که شوروی را بهترین کشور جهان و کمونیسم را تنها راه «سعادت مردم» معرفی می‌کرد، حتی وضع دهقانان فقیر لهستانی هم از مردم شوروی به مراتب بهتر بود. این یک تفاوت آشکار و مشخص بود که نیاز به هیچ توضیحی نداشت. بسیاری از ساکنان محلی روستاها و شهرهای لهستان اکنون به تفاوت سربازان ارتش لهستان با آن یونیفورم‌های موزون، یک‌دست و شیک خود با ارتشی‌های بدبوی شوروی با لباس‌های مندرس و کهنه (به عنوان یونیفورم نظامی) که در حال ورود به شهرها و روستاهای آنان بودند پِی می‌بردند. بسیاری از مردم با دیدن آن‌ها شروع به خندیدن کرده و می‌گفتند: به آن گداهایی که در حال ورود به شهرهای ما هستند نگاه کنید. یکی از سربازان شوروی می‌گوید: «در حالی که در حال پیشروی در درون لهستان بودیم (تا مردم بدبخت جهان را با انقلاب کمونیستی آشنا کنند) می‌دیدیم که لهستان چه از نظر نظامی و چه سطح زندگی روزانه‌ی مردم بسیار بالاتر از شوروی قرار داشت.». گئورگی دراگانوف یکی دیگر از سربازان که شاهد تفاوت سطح زندگی و ثروت بین لهستان غیر کمونیست و شوروی کمونیستی بود می‌گوید: «ما خانه‌های زیبای مبله‌ی مجلل، حتی خانه‌های مردم رعیت و دهقان، حتی خانه‌های فقیرترین مردم لهستان را می‌دیدیم که از نظر سطح رفاه به مراتب از مردم شوروی بهتر بود. مبل‌های آن‌ها از شدت شیک بودن برق می‌زد. هیچ دهقان فقیری در لهستان حداقل کمتر از دو اسب نداشت. دهقانان عادی سه یا چهار گاو و تعداد زیادی مرغ، اردک و غاز داشتند. این مسئله به خاطر تبلیغات حزب کمونیست (که در آن مردم جهان را مشتی بدبخت و اسیر در دست سرمایه‌دارن و کارخانه‌داران بی‌رحم تصویر می‌کرد و به دنبال آزادسازی تمام مردم دنیا از دست آنان با توسل به یک انقلاب کمونیستی بود) برای ما غیرمنتظره بود، پروپاگاندایی که اکنون برای ما بی‌معنی بود زیرا که با دو چشم خود می‌دیدیم که چگونه خانه‌های دهقانان لهستانی از نعمت برق برخوردار بود و مردم ما در شهرها هم برق نداشتند.»

*World War Two: Behind Closed Doors BY Laurence Rees
جنگ دوم جهانی: پشت درهای بسته نویسنده لارنس رییلز

On Twitter
@mohammadaleph
Forwarded from مرتضی مردیها
🖌 زمانی برای عذرخواهی مردان تیز‌خشم

روزی در جبهه‌های جنگ، منطقۀ آبادان، نبرد سختی درگرفته بود. نزدیک‌های روستای سلمانیه (که پارسال که از پس ۴۰ سال دوباره به آنجا رفتم محلی‌ها «سلمانه» تلفظش می‌کردند) عراقی‌های بدسگال حمله آورده بودند. توپ و خمپاره و تیربار همه جا را به رنگ و بوی سرب، باروت، تی‌ان‌تی درآورده بود. در گرماگرم نبرد که من هم مثل هر کسی، با مقادیری هراس، تلاش می‌کردم با چسبیدن به زمین، گلوله‌ها و ترکش‌ها را تا اطلاع ثانوی ناکام بگذارم، ناگاه چشمم به قامت بلند یکی از هم‌رزمان افتاد که انگار نه انگارِ این هنگامۀ آتش و زخم و مرگ، راست راست راه می‌رفت و با حالتی خنده‌ناک گفت: «نه! اینا انگار راست راستی قصد جون ما را دارن!»

این آقا کی بود؟ اسمش که نه یادم مانده و نه اهمیتی دارد، ولی رسمش چرا. درست روز قبل، که خط آرام بود و خبری از درگیری نبود، ایشان خودش یک‌تنه یک درگیری به‌راه انداخت: بر سر کم بودن مقدار گوشت موجود در یقلوی ناهارش. باور کنید یا نه، تا فردایش خورۀ این فکر رهایم نمی‌کرد که مگر ممکن است در گیرودار این‌ همه ماجرا و مسأله، کسی که هر لحظه ممکن است به مغاک مرگ فرو رود، مشکلش بودن یا نبودنِ گوشت در غذایش باشد.‌ حالا همان کسی که دیروزش آن بود امروزش این بود که به‌ شکلی حیرت‌آور خطر و مرگ را به مضحکه گرفته بود!

بعدها تجربیات دیگری در همین مایه از سر گذراندم. اینکه کسی که رنگ جنگ به خود ندیده بود و اگر دیده بود رنگ به رویش نمانده بود، بی‌محابا می‌نوشت و می‌گفت و باکیش از گزمه و شحنه نبود. یا کسی که در ورزش‌های پرخطر که خالی از بازی با جان نبود محابا نداشت و هم او اگر رنگ لباس محتسبی می‌دید راه عقب‌عقب را پیش می‌گرفت. سرانجام اینکه فهمیدم انواع شجاعت هست، و ابداً تضمینی نیست که کسی که در یکی پیشتاز و جانباز است در دیگری ترسان و هراسان نباشد.

این همه را گفتم تا برسم به اینکه در شگفت نشوید اگر کسانی را دیدید که مردوار و پایدار عمری را در سلول‌های آدمی‌خوار گذرانده‌اند، ولی دریغ از یک ذره شجاعت در نقد گذشته خود و اقرار به اشتباه. آن شجاعت دیگر است و این شجاعت دیگر. می‌گویند آن زمانه و آن فضا چنان اقتضایی داشت و همه همینطور بودند و ما هم بیگناه، پس لااقل اینک که فضا و زمان عوض شده است شما هم به رسم زمانه شوید و با صراحت بگویید که آن حرف‌ها تمامش، یا تقریباً تمامش، یاوه بود. از تاج-زاده یاد بگیرید و از او پیش‌تر بروید.

آنانی که در تبدیل لیبرالیسم نه فقط به یک فحش بلکه در وانمایی آن همچون منشأ تمام بدی‌ها چه کوشش‌ها که‌ نکردند، که شعارهای الزرع للزارع (و لابد الجنس للکارگر) ولو کان غاصبا، روکش دینی افکارِ تا بن کمونیستیشان بود و رسوایی در حدی که تیتر کرده بودند «دولت باید از واردات کامپیوتر جلوگیری کند چون امپریالیسم آن را ساخته است» الان هم که سرودهای انقلابی (که مشهورترین‌هایش کار امثال کرامت دانشیان و منفردزاده و شهرام پازوکی و محمدرضا لطفی بود نه آخوندها و مداحان) پخش می‌شود، به جای دریغ و درد و حسرت، لابد خاطره‌های شور مقدس انقلابی را به‌یاد می‌آورند و مردان تیز‌خشم و پیکارشان را. و نه‌انگار که حاصل آن تیزخشمی جز فلاکت و عقب‌ماندگی نبود و نشد.

سفارش من به کسانی که، بسا با نهایت شجاعت و حسن نیت، در قالب ملی‌مذهبی، امتی، شریعتیستی، مجاهد، فدایی، پیکاری، توده‌ای، خطِ فلانی‌، و ده‌ها اسم دیگر (که البته همگی رسم واحدی داشتند) این است که دست از لجاج با عقل خود بردارند و شجاعت اقرار به آن اشتباه بزرگ را تمرین کنند. پشت هم به زندان و دادگاه رفتن، یا غرقه کردن خود در انبوه انتقادات بدیهی و توصیه‌های مطلقاً بی‌فایده و بلکه مسخره در مورد روال جاری امور سیاسی را بهانۀ فرار از اعتراف اصلی نکنید. قدری به قضاوت مردم، به قضاوت تاریخ فکر کنید.‌

در رمان «پابرهنه‌ها» اثر استانکو، که راجع به زندگی یک جماعت عقب‌مانده روستایی است، جایی صحنه‌ای را روایت می‌کند که فرد سالخورده‌ای به دادگاه مراجعه کرده و خواهان طلاق است، قاضی از او می‌پرسد که چرا می‌خواهی جدا شوی، جواب می‌دهد بد است و زشت، قاضی می‌گوید چهل سال وقت لازم داشتی تا این را بفهمی!؟

از چنین تمسخری خوف نکنید. حتی چهل سال خود را به کوری زدن، بهتر از تا وقت مرگ چنین کردن است. اعتراف کنید، بخشیده شوید، و با وجدان سبک‌تری به مزار تاریخ بپیوندید. بیایید اعتراف کنید و آن همه بی‌باکی در فکر و عملِ نابودگر را با اندکی شجاعت برای خود را به کوچۀ علی چپ نزدن جبران کنید.
ای غلط‌کردگان، اعتراف کنید که غلط کردید.

@mardihamorteza
روایت نافاتحان بی‌کفایت
حسن محمودی

ایران در جنگ ۸ ساله پیروز نشد، و‌ با توجه به اینکه با کشور فقیرتر و کوچکتری با نصف جمعیت ایران می‌جنگید، تحقیر هم شد. در مجموع نیرو‌های ایرانی خیلی بدتر هدایت شدند، امری کاملا قابل انتظار با توجه به پاکسازی فرماندهان ارتش بعد از انقلاب، و با توجه به اینکه فرماندهان ایرانی مشتی جوان ناآموخته پرباد و ناهماهنگ و بی‌خبر از همه جا بودند که با توطئه و بی‌کفایتی رهبری می‌شدند. در ضمن، برای اولین بار در تاریخ جهان، توبیخی در کار نبود، چرا که ممکن بود به روحیه بچه‌ها لطمه بزند!! معلوم نشد چرا ایرانی‌ها اینقدر حساس‌اند!

ایام گذشت و حمله احمقانه‌ی صدام به کویت و بعد حمله احمقانه‌ی آمریکا به افغانستان و عراق، فرصت‌های طلایی و معرکه در سینی رهبران ایران گذاشت. بدون لزوم بلند کردن یک انگشت و تنها بر اساس وابستگی‌های قومی-مذهبی نفوذ ایران زیاد و فرصت‌های مفت و طلایی برای حکومت ایران فراهم شد. در قسمت شرقی، حکومت ایران در مقاطع مختلف می‌توانست با آمریکا همکاری کند و حتی شاید هرات را به ایران الحاق کند و تا ابد بنازد. آمریکایی‌ها واقعا از دشمنان منطقه‌ای ایران دل خوشی نداشتند و آماده همکاری بودند. اما آیا ایرانی می‌تواند معقول سر جای خود بنشیند و شکر خدا کند، بدون باد و بدون ادعا و بدون گنده‌گوزی؟ نه! چنین امر ساده‌ای در مخ نوابغ نظام نگنجید.

در سمت افغانستان شروع به کارشکنی و خرابکاری کردند و دولتی چندقومی و چندمذهبی را نهایتا به رفقای اِخوانی پشتون بخشیدند. به شیعیان و فارسی‌زبانان پشت کردند، با این استدلالِ نحسِ مخفیانه که رشد دموکراسی افغانستان به نفع ایران نیست. از همان نوع استدلال ماکیاولی که رونق اقتصادی و رفاه عوام ایران به نفع رژیم بی‌هنر نیست.

در سمت عراق هم به تدریج با صدور گروهک‌های شبه نظامی و مافیایی اِخوانی حکومت عراق را تضعیف کردند، باز هم با همان استدلالات شیطانی اراذل که صلح و رونق به ضرر اسلام ناب است. با حرکات فرقه‌ای و شعارهای جاه‌طلبانه دنیای اعراب و اهل سنت را به شدت به خود بدبین کردند. هم موجب تفرقه جامعه شیعیان عراق شدند و هم بنای ملوک‌الطوایفی را نهادند. رسوم جفنگ مداحی را صادر کردند و با ترویج شیاطین صدری و سایر الواط و اراذل در صدد مهار حوزه علمیه نجف هم بر آمدند. گویا در جلسات تصمیم گیری این حضرات، مانند زمان جنگ، هرکه گنده‌گوزی بلندتر و توهمات بیمارتر توطئه ارائه دهد جلسه را برده است.

از همه موارد فوق خطرناک‌تر شاید اشاعه بدعت‌های ایرانی در عراق باشد. مانند تشبیه عزاداری به حج و تبدیل آن به سلاح سیاسی و از بین بردن نهادها و رسوم سنتی. هم تیشه به ریشه شیعه سنتی می‌زنند و هم اِخوان‌المسلمین سَلَفی را تقویت و تحریک می‌کنند.

شکر خدا را باید کرد که این‌ها را با حماقتشان کنترل می‌کند! گروهک‌های چموشی که اینها پایه گذاشتند، در ایام اخیر آنقدر به حرکات ایذایی ادامه دادند که حملات امریکا را موجب شد. جهان عرب و اهل سنت و کردها و ترک‌ها، همه این موجودات غیر قابل اعتماد و بیمار را شناخته‌اند و کسی قصد میدان دادن دوباره به این‌ها را ندارد. ایران تمام امتیازاتی که مجانی به دست آورده بود ظرف بیست سال از دست داد.

این هم از روایت نافاتحان آخرالزمانی. اینقدر درباره‌ی خود روایت فتح ساختند که خودشان هم باور کردند. باور کردند به مانورهای هیجانی شبه‌نظامی‌ها. باور کردند که فتنه‌آفرینی و ماجراجویی محبوبیت می‌آورد. باور کردند به برتری مافیاها بر دولت. شاید روزی یک کمدی از کارهای این‌ها ساخته شود. شانسی که اینها آورده‌اند این است که تمام دول آخرالزمانی (از جمله مخالفین و همسایگان) نیز دچار ضعف رای و عقل می‌باشند. با این وجود، مثل اینکه در مبارزه اقتصادی و سیاست خارجی از طالبان هم عقب افتاده‌ایم.

@jenabegav
2024/09/27 21:33:18
Back to Top
HTML Embed Code: