ما پنج مدل خواب داریم
یه مدل که با قوه خلاقیت نفس درست میشه
ورودی هایی که نفس در تمام طول عمرش دریافت کرده رو تغییر میده و یه خروجی عجیب غریب ممکنه بسازه
مثل کارگردانی کردن یک فیلم
قاعدتا تعبیر ندارن اینها

یه مدل دیگه اینه که موجوداتی که به عالم مثال تسلط دارن خوابهایی رو به ما القاء میکنن؛ اگر انسان در حصن و حصاری مثل وضو و... نباشه
مثل نفوذ شیاطین و خوابهای شیطانی.
گاهی هم خوابهای رحمانی‌ان که ملائک القاء میکنن.
اما هیچکدام از این خوابها واقعیتی ورای اون القاء ندارند

مدل سوم
حالتیه که از افق نفس به سمت عوالم دیگه ای بیرون میریم و در اون عوالم سیر میکنیم
این خوابها فقط گردشن دیگه، تعبیر ندارن. رفتید یه گوشه از یه عالمی و گشت و گذار کردید.

مدل چهارم و پنجم
عوالمی که پیوسته با دنیاست رو تو خواب می‌بینید.
یه مدلش اینطوریه که همونطور شفاف و خالص اون حقایق رو میبینید که اینم نیاز به تعبیر نداره
و مدل دیگه این شکلیه که نفس تو این دریافت ها تصرف میکنه
مثلا قراره بره زیارت حضرت زینب سلام الله علیها و خواب میبینه یه لیوان بهش آب دادن که رو لیوان نوشته السلام علیک یا اباعبدالله و او این آب رو نوشید


قاعدتا تعبیر خوابها هم مدل های مختلفی دارن که باشه برای یه منبر دیگه

متاسفانه یا خوشبختانه هر اتفاقی که میخواد بیفته قبلش من خوابشو می‌بینم
مثلا خواب دیده بودم ۸۰ ریشتر زلزله اومده و دقیقا همون زلزله سرپل ذهاب اتفاق افتاد که کلی پس لرزه داشت روهم حساب کنیم همون میشه😂
یا یه زلزله دیگه تو مرز ایران عراق هم قبلش خواب دیده بودم..
رویای صادقه هم زیاد دیدم ولی نمیگم💀

دو سال قبل از کنکورم
خواب شهید فاطمی اطهر رو دیدم که انگار خیلی عجله داشت و حالا فضای خواب رو فاکتور بگیریم
زیاد ایشون رو نمی‌شناختم در حد یک اسم فقط....
گفتن که نری خوابگاه دخترونه بین راه گچساران هاااا و این جمله رو چند دفعه تکرار کردن

زمان کنکور رسیدو من دانشگاهی قبول شدم که وقتی چک‌کردم دیدم بله
عهد خود دانشگاه و خوابگاهش بین راه گچسارانن

خیلی صحبت کردم با خانواده که نرم اونجا
انتقالی بگیرم یا هرچیزی
اجازه ندادن
با هزار دلهره رفتم.
رفتن همانا و بیچارگی های بعدش که همچنان ادامه داره همانا.....

چند ماه پیش خواب سقوط هلیکوپتر اقای رئیسی رو دیدم ولی اصلا جدی نگرفته بودم..

خواب دیدم که در حال کندن پای درخت حیاطمون هستم و بعد دیدم یه جسد اونجا دفنه و هر چی واضحتر میشد میفهمیدم که خودمم با ترس در حد سکته از خواب پریدم

اینا که رویای صادقه میبینن
ایشاالله خواب شوهر کردن منو ببینن

😅😅😅
از بس حرف شوهر کردن و ازدواج زدید خسته شدم
تا اطلاع ثانوی کسی حرف از ازدواج نزنه😅

چقدر عجیبه
در گذر زمان چقدر دارم شبیه بابام میشم
تو همون چیزایی که یه وقتایی خودم باهاشون حال نمیکردم
مثلا همیشه آخر شب میگفت یه چای بذارید بخوریم
می‌گفتیم کی ساعت ده یازده شب چای میخوره آخه؟
الان خودم دوست دارم خانومم چای درست کنه ساعت یازده شب و با مخلفات بیاره کنار هم بشینیم و چای بنوشیم


الله اکبر از این چرخ روزگار

فقط مونده تو مرحله بعد کولرو خاموش کنم دیگه

دور باشَد

و تو روستای اجدادی یا یه جای دورافتاده باغ بخرم و درست حسابی هم نتونم بهش رسیدگی کنم

اعاذنا الله

یا سگ صبح پاشم و با سر و صدا ملتو از خواب بیدار کنم.

دخترا رو با جان گفتن
پسرا رو با لگد


نستجیر بالله

یا بیشتر از سه روز نتونم بیرون از خونه و تو سفر باشم و هی بیقراری کنم برای برگشتن به خونه


سبحان الله

باباهای شما چه عادتایی دارن؟

و جلوی تلویزیون خوابم ببره و هیچی نبینم از برنامه ولی لمس کنترل توسط دیگران از خواب بپروندم

نستعیذ بالله

و همه اخبارها اعم از 20:30، ساعت نه، اخبار شبانگاهی، گفتگوی ویژه خبری، خبر شبکه تهران و تفننا اون لا لوها شبکه خبر رو هم تماشا کنم.

نستعین بالله

شد شد
نشد میرم یه دور از اول تا آخر همه فیلم‌های بابی دئول رو نگاه میکنم!

زندگیم دیگه مثل قبل نمیشه!
وقتی کتاب آدمخواران از «ژان تولی» رو میخونی و با خودت میگی نویسنده این کتاب قطعا یک روانی سایکوپس بی‌همه‌چيزه!


و بعد متوجه میشی کتاب بر اساس یک اتفاق واقعی نوشته شده 🙃

#ادبیات

من
هم اکنون
پس از اتمام این کتاب

#ادبیات

باید براش از این میم‌‌ها درست میکردم