This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا وز غبنِ این سالوسیان بین
صراحی خوندل و بربط خروشان
شعر: حافظ
موسیقی: اجرای خصوصی فراق با آواز محمدرضا شجریان و ساز پرویز یاحقی.
* «غبن» هنگامی رخ میدهد که کسی در معاملهای مالی را ارزان از دیگری بگیرد و یا مالی را گران به او منتقل کند. این واژه را در نوشتههای غیرحقوقی، به طور کلی، در معنای فریب و نیرنگ بهکار میبرند. (برای مثال، ر.ک. منتهی الأرب فی لغات العرب، جلد ۳، ص. ۲۲۹۶) مراد حافظ این است که خونِ دل صراحی و خروشِ بربط به خاطر غبن یعنی نیرنگ و فریبکاریِ سالوسیان، ریاکارانِ هزار رنگ و هزار رو، است.
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
صراحی خوندل و بربط خروشان
شعر: حافظ
موسیقی: اجرای خصوصی فراق با آواز محمدرضا شجریان و ساز پرویز یاحقی.
* «غبن» هنگامی رخ میدهد که کسی در معاملهای مالی را ارزان از دیگری بگیرد و یا مالی را گران به او منتقل کند. این واژه را در نوشتههای غیرحقوقی، به طور کلی، در معنای فریب و نیرنگ بهکار میبرند. (برای مثال، ر.ک. منتهی الأرب فی لغات العرب، جلد ۳، ص. ۲۲۹۶) مراد حافظ این است که خونِ دل صراحی و خروشِ بربط به خاطر غبن یعنی نیرنگ و فریبکاریِ سالوسیان، ریاکارانِ هزار رنگ و هزار رو، است.
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
انجمنحقوقشناسی
بیا وز غبنِ این سالوسیان بین صراحی خوندل و بربط خروشان شعر: حافظ موسیقی: اجرای خصوصی فراق با آواز محمدرضا شجریان و ساز پرویز یاحقی. * «غبن» هنگامی رخ میدهد که کسی در معاملهای مالی را ارزان از دیگری بگیرد و یا مالی را گران به او منتقل کند. این واژه را…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا وز غبنِ این سالوسیان بین
صراحی خوندل و بربط خروشان
شعر: حافظ
موسیقی: اجرای خصوصی دیر مغان با آواز محمدرضا شجریان و ساز محمدرضا لطفی.
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
صراحی خوندل و بربط خروشان
شعر: حافظ
موسیقی: اجرای خصوصی دیر مغان با آواز محمدرضا شجریان و ساز محمدرضا لطفی.
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
Forwarded from حقوق و هنر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شرح حق استان خراسان؛
جلد نخست از تاریخ شفاهی حقوق ایران در بخش استانی:
استاد سید حسین حسینی مدرس
بخش دوم از گفتگوی وحید آگاه، عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی و محمد جلالی، عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهیدبهشتی با استاد سید حسین حسینی مدرس؛ استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد.
@lawandart99
@iranianlls
جلد نخست از تاریخ شفاهی حقوق ایران در بخش استانی:
استاد سید حسین حسینی مدرس
بخش دوم از گفتگوی وحید آگاه، عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی و محمد جلالی، عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهیدبهشتی با استاد سید حسین حسینی مدرس؛ استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد.
@lawandart99
@iranianlls
جناب آقای دکتر مسیح بهنیا،
عضو محترم هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی!
درگذشت پدر مصیبتی است بزرگ. در تحمل این مصیبت، ما را شریک بدانید. به جنابعالی تسلیت عرض میکنیم و برای بازماندگان آرزوی صبر و سلامتی داریم.
#انجمن_حقوق_شناسی
@iranianlls
عضو محترم هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی!
درگذشت پدر مصیبتی است بزرگ. در تحمل این مصیبت، ما را شریک بدانید. به جنابعالی تسلیت عرض میکنیم و برای بازماندگان آرزوی صبر و سلامتی داریم.
#انجمن_حقوق_شناسی
@iranianlls
قانونگذاری یا تکلیف گزاری
حسن وکیلیان
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی
اوایل سال ۱۳۸۰ هنوز دانشجوی دوره کارشناسی ارشد بودم که در مرکز پژوهشهای مجلس مشغول به کار شدم.زمانه اصلاحات بود و در همان ایام بحث ساماندهی تعطيلات در آن مرکز مطرح بود.گزارش پشت گزارش و جلسه بعد جلسه برای توجیه اینکه این امر برای بهبود وضعیت کسب و کار و پیوند با اقتصاد جهانی لازم است.اما آن روزها گذشت.حالا ۲۳ سال از آن روزها می گذرد و هفته گذشته یکی از نمایندگان مجلس از احتمال تعطیلی پنج شنبه به جای شنبه در صورت تصویب صحن مجلس خبر داده است. فاصله پنجشنبه تا شنبه یک روز بیشتر نیست اما از نظر منطق حکمرانی و خرد قانونگذاری فاصله میان این دو، زمین تا آسمان است.در پس این سالهایی که "آنسان گذشت" نهادهای مدرن را رفته رفته کسانی تصاحب کردند که در ظاهر و باطن اعتقادی به کارکرد واقعی آنها نداشتند.اگر می توانستند و جبر اجتماعی و سیاسی مجبورشان نکرده بود همین مقدار صورت ظاهر را هم تحمل نمی کردند اما همین قدر کفایت می کند که بدانیم هم ایشان بعد از ۲۳ سال نتوانستند تکلیف جابجایی یک روز تعطیل را برای تامین صرفه و صلاح ملک و ملت مشخص کنند. استدلالشان را از زبان همان نماینده بشنوید تا ابعاد فاجعه ای را که در آن گرفتار آمده ایم بهتر درک کنید.به همین بهانه بد نیست دو رویکرد به قانونگذاری یعنی قانونگذاری تکلیف گزار و خردمدار را با هم اشاره وار مقایسه کنیم.
قانونگذار تکلیف گزار(تازه اگر حسن نیت و صداقتی در کار او باشد)همه چیز را از دریچه تنگ ایدئولوژی خود می بیند و در توجیه ابتکارهای تقنینی خود از عمل به تکلیف سخن می گوید اما خود را مسئول نتایج عمل به آن تکلیف نمی داند و چون خیال می کند تکلیف(حقیقت)را به یقین درست فهمیده است نتیجه را تعیین شده و از پیش تضمین شده می داند.پس برای تخمین آثار و عواقب اقدام خود کوشش معنادار و راستینی نمی کند.او در هر حال خود را مقبول، ماجور و مصیب می داند و وقتی شکست می خورد تقصیر را گردن فراهم نبودن شرایط یا توطئه یا غفلت دیگران می اندازد.مثلا وقتی برای جوانی جمعیت قانونگذاری می کند ولی به رغم صرف هزینه های روانی و اجتماعی و مالی هنگفت نتیجه معکوس می گیرد اهمیتی نمی دهد، او وظیفه و تکلیف خود را به جا آورده است. نقد عمل بد فرجام بی سرانجام خود را نمی پذیرد و به جای اینکه خود را مخاطب انتقادها ببیند منتقدان را روبروی خدا قرار می دهد.با آنکه با انتخاب های خود دیگران را اسیر می کند اما به خاطر آن به کسی حساب پس نمی دهد.از نظر چنین قانونگذاری، قانون در واقع همان چوب تر است و خلایق ظلوم و جهول را به هر وسیله از جمله با چوب تر قانون باید به راه راست هدایت کرد. قبول و رضایت آنها مهم نیست. چون نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند باید به آنها فهماند. خیال می کند دیگران هیچ نقشه و برنامه ای برای زندگی خود ندارند یا اگر دارند باید با درک و طرح کلی او از زندگی انطباق داشته باشد والا مطرود و محکومند.وجدان اخلاقی فرد برای او چندان اعتباری ندارد چون خود شخص را بر سر نفس خود امیر می داند نه او را. از آنجا که غیر خود را هر آیینه گرفتار نسيان و مبتلا به خطا می داند حضور و نظارت خود را همه جا ضروری می داند. حریم خصوصی برای او معنای ندارد. همه جا حریم حرم اوست.
قانونگذار خردمدار اما چنین شانی برای خود نمی بیند. او فقط مسئول تامین منافع عمومی است. منفعت عمومی هم همان حساب و کتاب سود و زیان عقل متعارف است. پس پایش را از گلیم خود فراتر نمی گذارد.او نماینده و کارگزار است و شانی بالاتر از اصیل و موکل خود ندارد.صلاحیتی که به او داده اند موقتی و امانی است تازه اگر واقعا وکیل و مبعوث مردم باشد والا که غاصب و فضولی بیش نیست.قانونگذار خرد مدار مسئول نتیجه رای و نظر خود است چون نتیجه رای و نظر او مستقیما بر زندگی موکلین منعکس است.چون بار هزینه عمل او بر گرده دیگران است. در وکالت سیاسی او، غبطه،صلاح و صرفه موکل مقتضای ذات عقدی است که با او منعقد میشود.او در عمل به وظیفه کارگزاری خود باید محتاط و مواظب باشد.او را نخواستند باید برود. از در بیرونش کردند از پنجره نیاید.خرد متعارف هر انسان خردمندی در نظر و عمل او مورد انتظار است.او صلاحیتی برای ترسیم نقشه کلی زندگی و درک موکلان خود از سعادت ندارد.کل صلاحیت او نمایندگی،تسهیل زندگی جمعی و معشیت و کسب و کار مردم است.تازه اگر بتواند.چنین قانونگذاری میفهمد که مجاز به سیطره و سلطه بر همه ابعاد زندگی مردمان نیست.قانونگذار خداوندگار مردم نیست.قانون معادل کل نظام هنجاری آنها نیست.
قانون جایگزین دین مردم نیست.قانون همان اخلاق و همه اخلاق نیست.قانون همان زور نیست و اگر دو روز با زور برقرار شد برای همیشه ماندنی نیست.باری، ما ملتی هستیم که به خوبی فهمیده ایم که نتیجه قانونگذاری تکلیف گزار و قانونگذاری خرد مدار یکسان نیست.
@iranianlls
حسن وکیلیان
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی
اوایل سال ۱۳۸۰ هنوز دانشجوی دوره کارشناسی ارشد بودم که در مرکز پژوهشهای مجلس مشغول به کار شدم.زمانه اصلاحات بود و در همان ایام بحث ساماندهی تعطيلات در آن مرکز مطرح بود.گزارش پشت گزارش و جلسه بعد جلسه برای توجیه اینکه این امر برای بهبود وضعیت کسب و کار و پیوند با اقتصاد جهانی لازم است.اما آن روزها گذشت.حالا ۲۳ سال از آن روزها می گذرد و هفته گذشته یکی از نمایندگان مجلس از احتمال تعطیلی پنج شنبه به جای شنبه در صورت تصویب صحن مجلس خبر داده است. فاصله پنجشنبه تا شنبه یک روز بیشتر نیست اما از نظر منطق حکمرانی و خرد قانونگذاری فاصله میان این دو، زمین تا آسمان است.در پس این سالهایی که "آنسان گذشت" نهادهای مدرن را رفته رفته کسانی تصاحب کردند که در ظاهر و باطن اعتقادی به کارکرد واقعی آنها نداشتند.اگر می توانستند و جبر اجتماعی و سیاسی مجبورشان نکرده بود همین مقدار صورت ظاهر را هم تحمل نمی کردند اما همین قدر کفایت می کند که بدانیم هم ایشان بعد از ۲۳ سال نتوانستند تکلیف جابجایی یک روز تعطیل را برای تامین صرفه و صلاح ملک و ملت مشخص کنند. استدلالشان را از زبان همان نماینده بشنوید تا ابعاد فاجعه ای را که در آن گرفتار آمده ایم بهتر درک کنید.به همین بهانه بد نیست دو رویکرد به قانونگذاری یعنی قانونگذاری تکلیف گزار و خردمدار را با هم اشاره وار مقایسه کنیم.
قانونگذار تکلیف گزار(تازه اگر حسن نیت و صداقتی در کار او باشد)همه چیز را از دریچه تنگ ایدئولوژی خود می بیند و در توجیه ابتکارهای تقنینی خود از عمل به تکلیف سخن می گوید اما خود را مسئول نتایج عمل به آن تکلیف نمی داند و چون خیال می کند تکلیف(حقیقت)را به یقین درست فهمیده است نتیجه را تعیین شده و از پیش تضمین شده می داند.پس برای تخمین آثار و عواقب اقدام خود کوشش معنادار و راستینی نمی کند.او در هر حال خود را مقبول، ماجور و مصیب می داند و وقتی شکست می خورد تقصیر را گردن فراهم نبودن شرایط یا توطئه یا غفلت دیگران می اندازد.مثلا وقتی برای جوانی جمعیت قانونگذاری می کند ولی به رغم صرف هزینه های روانی و اجتماعی و مالی هنگفت نتیجه معکوس می گیرد اهمیتی نمی دهد، او وظیفه و تکلیف خود را به جا آورده است. نقد عمل بد فرجام بی سرانجام خود را نمی پذیرد و به جای اینکه خود را مخاطب انتقادها ببیند منتقدان را روبروی خدا قرار می دهد.با آنکه با انتخاب های خود دیگران را اسیر می کند اما به خاطر آن به کسی حساب پس نمی دهد.از نظر چنین قانونگذاری، قانون در واقع همان چوب تر است و خلایق ظلوم و جهول را به هر وسیله از جمله با چوب تر قانون باید به راه راست هدایت کرد. قبول و رضایت آنها مهم نیست. چون نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند باید به آنها فهماند. خیال می کند دیگران هیچ نقشه و برنامه ای برای زندگی خود ندارند یا اگر دارند باید با درک و طرح کلی او از زندگی انطباق داشته باشد والا مطرود و محکومند.وجدان اخلاقی فرد برای او چندان اعتباری ندارد چون خود شخص را بر سر نفس خود امیر می داند نه او را. از آنجا که غیر خود را هر آیینه گرفتار نسيان و مبتلا به خطا می داند حضور و نظارت خود را همه جا ضروری می داند. حریم خصوصی برای او معنای ندارد. همه جا حریم حرم اوست.
قانونگذار خردمدار اما چنین شانی برای خود نمی بیند. او فقط مسئول تامین منافع عمومی است. منفعت عمومی هم همان حساب و کتاب سود و زیان عقل متعارف است. پس پایش را از گلیم خود فراتر نمی گذارد.او نماینده و کارگزار است و شانی بالاتر از اصیل و موکل خود ندارد.صلاحیتی که به او داده اند موقتی و امانی است تازه اگر واقعا وکیل و مبعوث مردم باشد والا که غاصب و فضولی بیش نیست.قانونگذار خرد مدار مسئول نتیجه رای و نظر خود است چون نتیجه رای و نظر او مستقیما بر زندگی موکلین منعکس است.چون بار هزینه عمل او بر گرده دیگران است. در وکالت سیاسی او، غبطه،صلاح و صرفه موکل مقتضای ذات عقدی است که با او منعقد میشود.او در عمل به وظیفه کارگزاری خود باید محتاط و مواظب باشد.او را نخواستند باید برود. از در بیرونش کردند از پنجره نیاید.خرد متعارف هر انسان خردمندی در نظر و عمل او مورد انتظار است.او صلاحیتی برای ترسیم نقشه کلی زندگی و درک موکلان خود از سعادت ندارد.کل صلاحیت او نمایندگی،تسهیل زندگی جمعی و معشیت و کسب و کار مردم است.تازه اگر بتواند.چنین قانونگذاری میفهمد که مجاز به سیطره و سلطه بر همه ابعاد زندگی مردمان نیست.قانونگذار خداوندگار مردم نیست.قانون معادل کل نظام هنجاری آنها نیست.
قانون جایگزین دین مردم نیست.قانون همان اخلاق و همه اخلاق نیست.قانون همان زور نیست و اگر دو روز با زور برقرار شد برای همیشه ماندنی نیست.باری، ما ملتی هستیم که به خوبی فهمیده ایم که نتیجه قانونگذاری تکلیف گزار و قانونگذاری خرد مدار یکسان نیست.
@iranianlls
Forwarded from انجمنحقوقشناسی
« و گفتهاند که در کشتن بَنْدیان تأمل اولیتر است به حکم آنکه اختیار باقی است توان کشت و توان بخشید اما اگر بیتأمل کشته شود محتمل است که مصلحتی فوت شود که تدارک مثل آن ممتنع باشد.
نیک سهل است زنده بیجان کرد
کشته را باز زنده نتوان کرد
شرطِ عقل است صبر تیرانداز
که چو رفت از کمان نیاید باز » *
سعدی،
گلستان،
باب هشتم.
* آنچه ممکن است در نگاه نخست به نظر خوانندۀ امروزی بیاید، بیپروایی مردمِ قرن هفتم است در کشتن و بخشیدن زندانی، اما شاید جانِ کلام سعدی این باشد که «عدالت» با «سرعت» سازگار نیست.
مثلی فرانسوی است که "La justice est lente" یعنی «عدالت کُند (آهسته) است.» زیرا اگر قرار باشد حقوق بنیادین طرفین در یک دادرسی منصفانه، از جمله حق دفاع، رعایت شود، زمانی لازم است و همین امر است که تحقق عدالت را کند میکند. اطالۀ دادرسی هم، که البته امر ناپسندی است، به معنای رعایت این مهلت معقول و انجام اقدامهای ضروری نیست، بلکه طولانیکردن دادرسی است بدون دلیل و بیهوده و یا به قصد آنکه تحقق عدالت از اساس ناممکن شود.
و آیا سعدی ما هم، در حدِ وسع یک انسان قرن هفتمی، به همین معنا نظر ندارد؟
#اندیشه_حقوقی
@iranianlls
نیک سهل است زنده بیجان کرد
کشته را باز زنده نتوان کرد
شرطِ عقل است صبر تیرانداز
که چو رفت از کمان نیاید باز » *
سعدی،
گلستان،
باب هشتم.
* آنچه ممکن است در نگاه نخست به نظر خوانندۀ امروزی بیاید، بیپروایی مردمِ قرن هفتم است در کشتن و بخشیدن زندانی، اما شاید جانِ کلام سعدی این باشد که «عدالت» با «سرعت» سازگار نیست.
مثلی فرانسوی است که "La justice est lente" یعنی «عدالت کُند (آهسته) است.» زیرا اگر قرار باشد حقوق بنیادین طرفین در یک دادرسی منصفانه، از جمله حق دفاع، رعایت شود، زمانی لازم است و همین امر است که تحقق عدالت را کند میکند. اطالۀ دادرسی هم، که البته امر ناپسندی است، به معنای رعایت این مهلت معقول و انجام اقدامهای ضروری نیست، بلکه طولانیکردن دادرسی است بدون دلیل و بیهوده و یا به قصد آنکه تحقق عدالت از اساس ناممکن شود.
و آیا سعدی ما هم، در حدِ وسع یک انسان قرن هفتمی، به همین معنا نظر ندارد؟
#اندیشه_حقوقی
@iranianlls
Forwarded from انجمنحقوقشناسی
🔹 حقوق و ادبیات 🔹
🔹سعدی، ابومنصور هروی و اندرزنامههای کهن
پ ن: در تصویر شمارهی دو "باب پانزدهم" نادرست و "نخستین باب" صحیح است.
متن: مهدی جوادی
طرح: آرمینا شفیعی
@iranianlls
@lawandart99
🔹سعدی، ابومنصور هروی و اندرزنامههای کهن
پ ن: در تصویر شمارهی دو "باب پانزدهم" نادرست و "نخستین باب" صحیح است.
متن: مهدی جوادی
طرح: آرمینا شفیعی
@iranianlls
@lawandart99
Forwarded from انجمنحقوقشناسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کجا توانمت انکار دوستی کردن
که آبِ دیده گواهی دهد به اقرارم
شعر سعدی با آواز استاد شجریان و ساز استاد علیزاده
مربوط به یادداشت زیر
@iranianlls
که آبِ دیده گواهی دهد به اقرارم
شعر سعدی با آواز استاد شجریان و ساز استاد علیزاده
مربوط به یادداشت زیر
@iranianlls
Forwarded from انجمنحقوقشناسی
گواهِ اقرار
(نمونهای دیگر از فایدهی مطالعۀ ادبیات در حقوق ایران)
یادداشتی از مهدی جوادی
پیش از این گفتیم و تکرارش بیفایده نیست که شعر در ایرانْ بارِ حفظ تاریخ اجتماعی را هم به دوش کشیده است و آن که میخواهد قدم در راه تحقیق در تاریخِ حقوق ایران بگذارد، چارهای جز مطالعۀ باحوصله و دقیق دیوان شاعران فارسیزبان ندارد. و حالا اضافه میکنیم که اصطلاحات حقوقی و فقهی در اشعار شاعران ایرانی چنان با ظرافت و دقت به کار رفته که میتواند راهنمایی برای ثبت و ضبط این اصطلاحات در گذر اعصار و قرون باشد.
در یادداشت قبل، مثالی از شعر حافظ آوردیم و حال به سراغ بیتی از غزلیات سعدی میرویم.
در بیتِ «کجا توانمت انکارِ دوستی کردن / که آبِ دیده گواهی دهد به اقرارم» معنی انکار و اقرار برای هر حقوقخواندهای روشن است ولی «گواهی» واژهای است که باید در آن تأمل بیشتری کرد.
چنانکه استاد دکتر جعفری لنگرودی نوشته است، گواهی دو معنای اصلی دارد: ۱- شهادت، ۲- تصدیق. (۱)
معنای شهادت روشن است و نیازی به توضیح نیست، اما تصدیق، سندی است که از شخص عمومی یا خصوصی صادر میشود و چه حاوی شهادت باشد و چه نباشد، دارندهاش میتواند به آن استناد کند و دیگران هم آن را از او میپذیرند مثل گواهینامهی بانکی در روزگار ما. (۲)
با این توضیح، گمان میکنم سعدی، دو معنای «گواهی» را با استفاده از صنعت ایهام - یا دستکم ایهامِ تناسب - در یک بیت گرد آورده است.
برای همین، بیفایده نیست تمام مواردی را که «گواهی» در غزلیات سعدی به کار رفته با هم مرور کنیم تا هم معنای آن بیت بر ما روشن شود و هم بارِ دیگر تاثیر مطالعهی ادبیات فارسی در شناخت حقوق و اصطلاحات حقوقی را ببینیم:
۱) غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم / سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی
۲) همچنانت ناخنِ رنگین گواهی میدهد / بر سرانگشتان که در خونِ عزیزان داشتی
۳) گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست / در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
۴) چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی / گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
۵) گر من سخن نگویم در حسنِ اعتدالت / بالات خود بگوید زین راستتر گواهی
۶) کیست کو بر ما به بیراهی گواهی میدهد / گو ببین آن روی شهرآرا و عیبِ من مکن
۷) آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار / گو تا بنویسند گواهی به جنونم
۸) غمت چگونه بپوشم که دیده بر رویت / همی گواهی بر من دهد به کذابی
۹) همسایه گو گواهی مستی و عاشقی / بر من مده که خویشتن اقرار میکنم
پانوشت:
(۱) محمد جعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، جلد ۴، تهران، گنج دانش، چاپ ۷، ۱۳۹۵، ص. ۳۰۷۹-۳۰۷۸.
(۲) همو، ترمینولوژی حقوق، تهران، گنج دانش، چاپ ۳۰، ۱۳۹۷، ص. ۱۵۹.
(۳) مهیندخت صدیقیان و گروهی از همکاران، فرهنگ واژهنمای غزلیات سعدی، جلد ۳، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ ۱، ۱۳۷۸، ص. ۱۵۷۲.
البته نباید از یاد برد که «گواهیدادن» معمولا به معنای ادای شهادت - یعنی معنای نخست گواهی - به کار میرود اما به گمانم در بیت هفتمی که آوردهایم، گواهی نوشتن به صراحت به معنای تصدیق است و در بیت اصلی هم اگر گواهی، ایهام نداشته باشد، دستکم ایهام تناسب دارد.
@iranianlls
(نمونهای دیگر از فایدهی مطالعۀ ادبیات در حقوق ایران)
یادداشتی از مهدی جوادی
پیش از این گفتیم و تکرارش بیفایده نیست که شعر در ایرانْ بارِ حفظ تاریخ اجتماعی را هم به دوش کشیده است و آن که میخواهد قدم در راه تحقیق در تاریخِ حقوق ایران بگذارد، چارهای جز مطالعۀ باحوصله و دقیق دیوان شاعران فارسیزبان ندارد. و حالا اضافه میکنیم که اصطلاحات حقوقی و فقهی در اشعار شاعران ایرانی چنان با ظرافت و دقت به کار رفته که میتواند راهنمایی برای ثبت و ضبط این اصطلاحات در گذر اعصار و قرون باشد.
در یادداشت قبل، مثالی از شعر حافظ آوردیم و حال به سراغ بیتی از غزلیات سعدی میرویم.
در بیتِ «کجا توانمت انکارِ دوستی کردن / که آبِ دیده گواهی دهد به اقرارم» معنی انکار و اقرار برای هر حقوقخواندهای روشن است ولی «گواهی» واژهای است که باید در آن تأمل بیشتری کرد.
چنانکه استاد دکتر جعفری لنگرودی نوشته است، گواهی دو معنای اصلی دارد: ۱- شهادت، ۲- تصدیق. (۱)
معنای شهادت روشن است و نیازی به توضیح نیست، اما تصدیق، سندی است که از شخص عمومی یا خصوصی صادر میشود و چه حاوی شهادت باشد و چه نباشد، دارندهاش میتواند به آن استناد کند و دیگران هم آن را از او میپذیرند مثل گواهینامهی بانکی در روزگار ما. (۲)
با این توضیح، گمان میکنم سعدی، دو معنای «گواهی» را با استفاده از صنعت ایهام - یا دستکم ایهامِ تناسب - در یک بیت گرد آورده است.
برای همین، بیفایده نیست تمام مواردی را که «گواهی» در غزلیات سعدی به کار رفته با هم مرور کنیم تا هم معنای آن بیت بر ما روشن شود و هم بارِ دیگر تاثیر مطالعهی ادبیات فارسی در شناخت حقوق و اصطلاحات حقوقی را ببینیم:
۱) غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم / سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی
۲) همچنانت ناخنِ رنگین گواهی میدهد / بر سرانگشتان که در خونِ عزیزان داشتی
۳) گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست / در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
۴) چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی / گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
۵) گر من سخن نگویم در حسنِ اعتدالت / بالات خود بگوید زین راستتر گواهی
۶) کیست کو بر ما به بیراهی گواهی میدهد / گو ببین آن روی شهرآرا و عیبِ من مکن
۷) آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار / گو تا بنویسند گواهی به جنونم
۸) غمت چگونه بپوشم که دیده بر رویت / همی گواهی بر من دهد به کذابی
۹) همسایه گو گواهی مستی و عاشقی / بر من مده که خویشتن اقرار میکنم
پانوشت:
(۱) محمد جعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، جلد ۴، تهران، گنج دانش، چاپ ۷، ۱۳۹۵، ص. ۳۰۷۹-۳۰۷۸.
(۲) همو، ترمینولوژی حقوق، تهران، گنج دانش، چاپ ۳۰، ۱۳۹۷، ص. ۱۵۹.
(۳) مهیندخت صدیقیان و گروهی از همکاران، فرهنگ واژهنمای غزلیات سعدی، جلد ۳، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ ۱، ۱۳۷۸، ص. ۱۵۷۲.
البته نباید از یاد برد که «گواهیدادن» معمولا به معنای ادای شهادت - یعنی معنای نخست گواهی - به کار میرود اما به گمانم در بیت هفتمی که آوردهایم، گواهی نوشتن به صراحت به معنای تصدیق است و در بیت اصلی هم اگر گواهی، ایهام نداشته باشد، دستکم ایهام تناسب دارد.
@iranianlls
Forwarded from حقوق و هنر
روز سعدی
تهمورث بشیریه
عضو هیأت مدیره موسسه حقوق و هنر
در وادی شعر و ادب و حکمت، کم نیستند بزرگانی که اسب فصاحت در میدان بلاغت دوانده و کرشمه بر ستارگان فروختهاند؛ ماه را به شهادت زیبایی پندار خویش خوانده و خورشید را آینهدار روی گفتار خویش کردهاند؛ آنان که نثرشان وسمه بر ابروی مهر است و نظمشان جوهر آبروی شعر؛ آری کم نیستند آنان که کلامشان ساغری است وصل به دریای عشق و خمخانهها را آنی، خالی از مایحتاج نشئه و خمار نمیدارند. آنان که به هر بیت، دل میبرند و آشیانه مهر میسازند و مسیر پر رنج روزگار را به روشنی قلم خویش، فروزان میکنند و جادههای طولانی را به مدد دم مسیحایی خود، بر ماندگان کوتاه کرده و به جان دادگان طریق، جان دوباره میبخشایند.
اما در میان این همه خوبان، یکی است که ماهر در هر فن است و شهره هر کوی و برزن. او که گاه عشق ورزیدن، عاشقترین عشاق است و به وقت عقل کشیدن، حکیمالحکما. هر نثری که از گریبان برآورده، ممد حیات است و هر شعری که از آستین در آورده، مفرح ذات. غایبِ حاضر است و نفَس آسمانی اش، پیر را به جلوه جوانان میکشد و نوجوان را حکمت خردمندان میدهد. سفرپیشه است و مهراندوز و آثارش جملگی اندوهسوز؛ جگرِ جان مینوازد به خنیاگری و رخِ دل میآراید به مشاطهگری. دانه مهر میکارد و میوه عشق درو میکند. نهال دوستی مینشاند و درخت محبت به بار میآورد. دائم به کار است و کار در نزد او بیکار! در مدح، سرآمد مادحان است و به هجو، مقتدای هزّالان! نصیبی از هیچ هنری در گفتار نمانده که نبرده و حظی نیست که بر خوانندگانش نثار نکرده باشد. در مثنوی که قدم مینهد سلطان است و قصیده که میسازد پادشاه. غزل که میگوید، گویی فرشتگان نجوا میکنند و رباعی که میسراید حریر به باد میسپارد. ترجیعبند که میگوید مخمل میسازد و قطعههایش، قطعههای دل بر هم سوار میکند. نثرش گاهِ نرمی، پرنیان میشود و گاهِ درشتی، شمشیر آبچکان ...
خلاصه آنچه همه شعرا و ادبا و حکما جملگی دارند را یکجا آمیخته و بر سردر ذوق بیمانند و کلام بیهمانندش، زده که وقف عام است و این خیر و برکت بی تمام!
خطه چنین معدنی از سخنشناسی و سخندانی و سخنرانی را خاکی باید که از آن انگور خیزد و بهارنارنج اردیبهشتاش، مستی به سر ملائکه اندازد و جمال خوبرویانش هوش از سر رباید.
آری شیراز است این خاک فرحناک و سعدی است این یگانه افلاک که گلستاناش، عطر دل است و بوستاناش، عبیر جان!
و گویا بهتر آن است که در جلال و کمالش فقط بنگرم که زبان از وصفش قاصر است گرچه دل به هر سطر از سخنش، عاطر!
روز سعدی بی نظیر و ماه شیراز بی بدیل خجسته!
@lawandart99
تهمورث بشیریه
عضو هیأت مدیره موسسه حقوق و هنر
در وادی شعر و ادب و حکمت، کم نیستند بزرگانی که اسب فصاحت در میدان بلاغت دوانده و کرشمه بر ستارگان فروختهاند؛ ماه را به شهادت زیبایی پندار خویش خوانده و خورشید را آینهدار روی گفتار خویش کردهاند؛ آنان که نثرشان وسمه بر ابروی مهر است و نظمشان جوهر آبروی شعر؛ آری کم نیستند آنان که کلامشان ساغری است وصل به دریای عشق و خمخانهها را آنی، خالی از مایحتاج نشئه و خمار نمیدارند. آنان که به هر بیت، دل میبرند و آشیانه مهر میسازند و مسیر پر رنج روزگار را به روشنی قلم خویش، فروزان میکنند و جادههای طولانی را به مدد دم مسیحایی خود، بر ماندگان کوتاه کرده و به جان دادگان طریق، جان دوباره میبخشایند.
اما در میان این همه خوبان، یکی است که ماهر در هر فن است و شهره هر کوی و برزن. او که گاه عشق ورزیدن، عاشقترین عشاق است و به وقت عقل کشیدن، حکیمالحکما. هر نثری که از گریبان برآورده، ممد حیات است و هر شعری که از آستین در آورده، مفرح ذات. غایبِ حاضر است و نفَس آسمانی اش، پیر را به جلوه جوانان میکشد و نوجوان را حکمت خردمندان میدهد. سفرپیشه است و مهراندوز و آثارش جملگی اندوهسوز؛ جگرِ جان مینوازد به خنیاگری و رخِ دل میآراید به مشاطهگری. دانه مهر میکارد و میوه عشق درو میکند. نهال دوستی مینشاند و درخت محبت به بار میآورد. دائم به کار است و کار در نزد او بیکار! در مدح، سرآمد مادحان است و به هجو، مقتدای هزّالان! نصیبی از هیچ هنری در گفتار نمانده که نبرده و حظی نیست که بر خوانندگانش نثار نکرده باشد. در مثنوی که قدم مینهد سلطان است و قصیده که میسازد پادشاه. غزل که میگوید، گویی فرشتگان نجوا میکنند و رباعی که میسراید حریر به باد میسپارد. ترجیعبند که میگوید مخمل میسازد و قطعههایش، قطعههای دل بر هم سوار میکند. نثرش گاهِ نرمی، پرنیان میشود و گاهِ درشتی، شمشیر آبچکان ...
خلاصه آنچه همه شعرا و ادبا و حکما جملگی دارند را یکجا آمیخته و بر سردر ذوق بیمانند و کلام بیهمانندش، زده که وقف عام است و این خیر و برکت بی تمام!
خطه چنین معدنی از سخنشناسی و سخندانی و سخنرانی را خاکی باید که از آن انگور خیزد و بهارنارنج اردیبهشتاش، مستی به سر ملائکه اندازد و جمال خوبرویانش هوش از سر رباید.
آری شیراز است این خاک فرحناک و سعدی است این یگانه افلاک که گلستاناش، عطر دل است و بوستاناش، عبیر جان!
و گویا بهتر آن است که در جلال و کمالش فقط بنگرم که زبان از وصفش قاصر است گرچه دل به هر سطر از سخنش، عاطر!
روز سعدی بی نظیر و ماه شیراز بی بدیل خجسته!
@lawandart99
Forwarded from حقوق و هنر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شرح حق استان خراسان؛
جلد نخست از تاریخ شفاهی حقوق ایران در بخش استانی:
استاد سید حسین حسینی مدرس
بخش سوم از گفتگوی وحید آگاه، عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی و محمد جلالی، عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهیدبهشتی با استاد سید حسین حسینی مدرس؛ استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد.
@lawandart99
@iranianlls
جلد نخست از تاریخ شفاهی حقوق ایران در بخش استانی:
استاد سید حسین حسینی مدرس
بخش سوم از گفتگوی وحید آگاه، عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی و محمد جلالی، عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهیدبهشتی با استاد سید حسین حسینی مدرس؛ استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد.
@lawandart99
@iranianlls