Forwarded from خانه اندیشمندان علوم انسانی
📷 گزارش تصویری دیدار نوروزی حقوقی ها
🗓 یکشنبه 26 فروردین 1403
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
🗓 یکشنبه 26 فروردین 1403
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
Forwarded from خانه اندیشمندان علوم انسانی
📷 گزارش تصویری دیدار نوروزی حقوقی ها
🗓 یکشنبه 26 فروردین 1403
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
🗓 یکشنبه 26 فروردین 1403
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
Forwarded from خانه اندیشمندان علوم انسانی
نشست "دیدار نوروزی حقوقی ها" برگزار شد.
نشست "دیدار نوروزی حقوقی ها" روز یکشنبه ۲۶ فروردین در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی خانه اندیشمندان علوم انسانی، نشست "دیدار نوروزی حقوقی ها" به همت گروه حقوق خانه اندیشمندان علوم انسانی، روز یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. وحید آگاه دبیری این نشست را برعهده داشت. خلاصه ای از گزارش این نشست در ادامه می آید.
https://ihht.ir/c/195
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
نشست "دیدار نوروزی حقوقی ها" روز یکشنبه ۲۶ فروردین در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی خانه اندیشمندان علوم انسانی، نشست "دیدار نوروزی حقوقی ها" به همت گروه حقوق خانه اندیشمندان علوم انسانی، روز یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. وحید آگاه دبیری این نشست را برعهده داشت. خلاصه ای از گزارش این نشست در ادامه می آید.
https://ihht.ir/c/195
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
Forwarded from حقوق و هنر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹 پس از انتشار در اینستاگرام و تلگرام، هماکنون میتوانید به تماشای نسخه کامل گفتگو با استاد محمد آشوری، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، در کانال یوتوب مجموعه شرح حق (تاریخ شفاهی حقوق ایران) بنشینید.
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم و پایانی
کانال یوتوب شرح حق
@lawandart99
@iranianlls
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم و پایانی
کانال یوتوب شرح حق
@lawandart99
@iranianlls
جناب آقای دکتر عباس منصورآبادی،
عضو محترم هیات علمی دانشگاه تهران!
درگذشت مادر مصیبتی است بزرگ. در تحمل این مصیبت، ما را شریک بدانید. به جنابعالی تسلیت عرض میکنیم و برای بازماندگان آرزوی صبر و سلامتی داریم.
#انجمن_حقوق_شناسی
@iranianlls
عضو محترم هیات علمی دانشگاه تهران!
درگذشت مادر مصیبتی است بزرگ. در تحمل این مصیبت، ما را شریک بدانید. به جنابعالی تسلیت عرض میکنیم و برای بازماندگان آرزوی صبر و سلامتی داریم.
#انجمن_حقوق_شناسی
@iranianlls
Audio
🎶 پوشه شنیداری دیدار نوروزی حقوقی ها
🗓 یکشنبه 26 فروردین 1403
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
🗓 یکشنبه 26 فروردین 1403
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
من اولین روزی را که پا در دانشکده حقوق گذاشتم خوب به خاطر دارم. دانشکدهای خاکستری، با دیوارهای بلند و راهروهای باریک. به خیالم یکی از بهترین رشتهها و یکی از بهترین دانشکدههای کشور را برای درس خواندن برگزیده بودم. اما این دانشکده بیشتر به بیمارستان میمانست، خوف انگیز و ملالتآور و این موضوع، ترس از حقوق را برای دختری که به عشق ادبیات در دبیرستان رشته علوم انسانی را انتخاب کرده بود بیشتر میکرد.
حالا این دختر در مقابل درب دانشکده ایستاده بود. با مانتوی گلگلی و موهای بافته شده زیر مقنعهی سیاه.
چرا اصلا حقوق را انتخاب کردم؟ نمیدانم. یعنی راستش به قول یکی از استادانمان بار خورد و رفتیم. کنکور را که دادم رتبه خیلی خوب شد و دیگر دلم نیامد نروم حقوق. همه هم همین را توصیه می کردند. اما شاید اشتباه کرده بودم. من کجا و این راهروهای بیمارستانی کجا؟ من کجا و این هیکلهای عصا قورت داده کجا؟ سر به راست میگرداندم پسری با کت و شلوار مشکی و کیف سامسونت رد میشد. سر به چپ میچرخاندم دختری اتو کشیده با کفشهای تق تقی گذر میکرد.
احساس بیگانگی میکردم. با این امید که حالا یک ترم میخوانم و اگر نخواستم تغییر رشته میدهم به خودم دلداری دادم، که «دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور» باباجان!
با هیچ کس سلامی نکردم. فکر می کردم اگر سلامی هم بکنم «سلامم را نمیخواهند پاسخ گفت». با چشم چرخاندن در سالن، تابلو اعلانات را پیدا کردم. تابلو میگفت کلاس من انتهای راهروی تنگ است، سمت چپ. شنبه، هشت صبح، اولین کلاس ترم یکیها بود، مقدمه علم حقوق.
کلاس را پیدا کردم و وارد شدم. نصف کلاس آمده بودند. آنگونه که یک آدم محتاط در اولین حضور در یک فضای ناآشنا جا انتخاب میکند، من هم یک صندلی از ردیف وسط، نه خیلی جلو و نه خیلی عقب انتخاب کردم و نشستم.
کلاس داشت پر میشد و هنوز پیش از آن بود که با همکلاسیها آشنا شده باشیم و قبل از آمدن استاد کلاس همهمه باشد.
بالاخره استاد آمد و در کسری از ثانیه تصورم را از یک استاد دانشگاه و مخصوصا استاد حقوق به هم ریخت. کت و شلوار نپوشیده بود و کیف سامسونت هم به دست نداشت. در عوض موهای فرفری و بلندش از دو طرف کلاهش بیرون زده بود و کتانی و کوله پشتیاش را از جنس کتان سفید ست کرده بود.
خوش و بش کرد. اسمهایمان را پرسید و بعد حکایتی از گلستان خواند که پادشاهی میخواست بیگناهی را بی دلیل گردن بزند و وظیفه ما طفلهای قرن بیست و یکمی این بود که در مورد این متن هفتصد ساله بحث کنیم.
قرار بود آخر بحث به مفهوم حکومت قانون برسیم. اسمش را که ما نمی دانستیم. اما من نتیجه بحث را به اینجاها کشاندم. شاید چون بیشتر از همه سرم در کتاب و ادبیات بود؟ نمیدانم. اما استاد مو فرفری ما خیلی کیف کرد. آمد وسط کلاس، آن جا که من در محتاطانه ترین حالت ممکن انتخاب کرده بودم. دست در جیب کرد و یک فرفره ی کوچک رنگی به من جایزه داد! انگار استاد ما، «معلمش همه شوخی و دلبری آموخته بود».
و من آنجا بود که فهمیدم حقوق هم میتواند جذاب باشد. میتواند ادبیاتی باشد. میتواند عصا قورت داده نباشد. میتوانم دوستش داشته باشم و راه خودم را در آن پیدا کنم.
الان ده سال است که همچنان در آن دانشکده درس میخوانم. سالِ آخر آخرین مقطع تحصیلی را میگذرانم و گویی نگویی دلِ دلکندن از این دانشکده را ندارم.
حالا احتمالا خودم هم از آن خانمهای اتوکشیدهی کفش تق تقی شدهام. اما یک چیز را میدانم. حقوق، بیش از هر رشتهای برای من، درس زندگی و سرزندگی است و این را حقوقی ها به من آموختند.
فریدا حصاری
دانشجوی دکتری حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی
@iranianlls
حالا این دختر در مقابل درب دانشکده ایستاده بود. با مانتوی گلگلی و موهای بافته شده زیر مقنعهی سیاه.
چرا اصلا حقوق را انتخاب کردم؟ نمیدانم. یعنی راستش به قول یکی از استادانمان بار خورد و رفتیم. کنکور را که دادم رتبه خیلی خوب شد و دیگر دلم نیامد نروم حقوق. همه هم همین را توصیه می کردند. اما شاید اشتباه کرده بودم. من کجا و این راهروهای بیمارستانی کجا؟ من کجا و این هیکلهای عصا قورت داده کجا؟ سر به راست میگرداندم پسری با کت و شلوار مشکی و کیف سامسونت رد میشد. سر به چپ میچرخاندم دختری اتو کشیده با کفشهای تق تقی گذر میکرد.
احساس بیگانگی میکردم. با این امید که حالا یک ترم میخوانم و اگر نخواستم تغییر رشته میدهم به خودم دلداری دادم، که «دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور» باباجان!
با هیچ کس سلامی نکردم. فکر می کردم اگر سلامی هم بکنم «سلامم را نمیخواهند پاسخ گفت». با چشم چرخاندن در سالن، تابلو اعلانات را پیدا کردم. تابلو میگفت کلاس من انتهای راهروی تنگ است، سمت چپ. شنبه، هشت صبح، اولین کلاس ترم یکیها بود، مقدمه علم حقوق.
کلاس را پیدا کردم و وارد شدم. نصف کلاس آمده بودند. آنگونه که یک آدم محتاط در اولین حضور در یک فضای ناآشنا جا انتخاب میکند، من هم یک صندلی از ردیف وسط، نه خیلی جلو و نه خیلی عقب انتخاب کردم و نشستم.
کلاس داشت پر میشد و هنوز پیش از آن بود که با همکلاسیها آشنا شده باشیم و قبل از آمدن استاد کلاس همهمه باشد.
بالاخره استاد آمد و در کسری از ثانیه تصورم را از یک استاد دانشگاه و مخصوصا استاد حقوق به هم ریخت. کت و شلوار نپوشیده بود و کیف سامسونت هم به دست نداشت. در عوض موهای فرفری و بلندش از دو طرف کلاهش بیرون زده بود و کتانی و کوله پشتیاش را از جنس کتان سفید ست کرده بود.
خوش و بش کرد. اسمهایمان را پرسید و بعد حکایتی از گلستان خواند که پادشاهی میخواست بیگناهی را بی دلیل گردن بزند و وظیفه ما طفلهای قرن بیست و یکمی این بود که در مورد این متن هفتصد ساله بحث کنیم.
قرار بود آخر بحث به مفهوم حکومت قانون برسیم. اسمش را که ما نمی دانستیم. اما من نتیجه بحث را به اینجاها کشاندم. شاید چون بیشتر از همه سرم در کتاب و ادبیات بود؟ نمیدانم. اما استاد مو فرفری ما خیلی کیف کرد. آمد وسط کلاس، آن جا که من در محتاطانه ترین حالت ممکن انتخاب کرده بودم. دست در جیب کرد و یک فرفره ی کوچک رنگی به من جایزه داد! انگار استاد ما، «معلمش همه شوخی و دلبری آموخته بود».
و من آنجا بود که فهمیدم حقوق هم میتواند جذاب باشد. میتواند ادبیاتی باشد. میتواند عصا قورت داده نباشد. میتوانم دوستش داشته باشم و راه خودم را در آن پیدا کنم.
الان ده سال است که همچنان در آن دانشکده درس میخوانم. سالِ آخر آخرین مقطع تحصیلی را میگذرانم و گویی نگویی دلِ دلکندن از این دانشکده را ندارم.
حالا احتمالا خودم هم از آن خانمهای اتوکشیدهی کفش تق تقی شدهام. اما یک چیز را میدانم. حقوق، بیش از هر رشتهای برای من، درس زندگی و سرزندگی است و این را حقوقی ها به من آموختند.
فریدا حصاری
دانشجوی دکتری حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی
@iranianlls
تلقی قدما از وطن.pdf
1.1 MB
تلقی قدما از وطن،
محمدرضا شفیعی کدکنی،
در: الفبا، به همت غلامحسین ساعدی، شمارۀ ۲، ۱۳۵۲*.
این مقاله نخستینبار در سال ۱۳۵۲* به چاپ رسید، در شمارۀ دوم مجلۀ الفبا به همت غلامحسین ساعدی که در آنزمان، به سبب دشواری اخذ اجازۀ انتشار مجله، با نام کتاب الفبا از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر میشد. این مقالۀ نکتهآموز و ارزشمند، به عنوان پیوست، در کتاب با چراغ و آینه (چاپ نخست: ۱۳۹۰) نیز آمده است.
* دکتر شفیعی کدکنی در نخستین پاورقی این مقاله در کتاب با چراغ و آینه نوشته است: «چاپ اول این مقاله در مجلۀ الفبا [...] بوده است. متأسفانه سال چاپ در این شماره قید نشده است. (به نظرم حدود ۱۳۵۰ بوده است.)» با این حال، در آخرین صفحات این شماره از الفبا، تاریخ ثبت در کتابخانۀ ملی، ۱۳۵۲/۹/۶ ذکر شده و برای همین میتوان حدس زد که این شماره در سال ۱۳۵۲ به چاپ رسیده است.
@iranianlls
محمدرضا شفیعی کدکنی،
در: الفبا، به همت غلامحسین ساعدی، شمارۀ ۲، ۱۳۵۲*.
این مقاله نخستینبار در سال ۱۳۵۲* به چاپ رسید، در شمارۀ دوم مجلۀ الفبا به همت غلامحسین ساعدی که در آنزمان، به سبب دشواری اخذ اجازۀ انتشار مجله، با نام کتاب الفبا از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر میشد. این مقالۀ نکتهآموز و ارزشمند، به عنوان پیوست، در کتاب با چراغ و آینه (چاپ نخست: ۱۳۹۰) نیز آمده است.
* دکتر شفیعی کدکنی در نخستین پاورقی این مقاله در کتاب با چراغ و آینه نوشته است: «چاپ اول این مقاله در مجلۀ الفبا [...] بوده است. متأسفانه سال چاپ در این شماره قید نشده است. (به نظرم حدود ۱۳۵۰ بوده است.)» با این حال، در آخرین صفحات این شماره از الفبا، تاریخ ثبت در کتابخانۀ ملی، ۱۳۵۲/۹/۶ ذکر شده و برای همین میتوان حدس زد که این شماره در سال ۱۳۵۲ به چاپ رسیده است.
@iranianlls
انجمنحقوقشناسی
من اولین روزی را که پا در دانشکده حقوق گذاشتم خوب به خاطر دارم. دانشکدهای خاکستری، با دیوارهای بلند و راهروهای باریک. به خیالم یکی از بهترین رشتهها و یکی از بهترین دانشکدههای کشور را برای درس خواندن برگزیده بودم. اما این دانشکده بیشتر به بیمارستان میمانست،…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM